دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

شعر منتشر نشده از همسر شهید مطهری


مجموعه اشعار همسر استاد شهید مطهری پاییز امسال منتشر خواهد شد.
شعر منتشر نشده از همسر شهید مطهری

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، اعظم (عالیه) روحانی، همسر استاد شهید مطهری شعری درباره امام رضا(ع) سروده‌اند که این شعر به مناسبت ولادت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) توسط صفحه اینستاگرام «بنیاد علمی و فرهنگی شهید مطهری» منتشر شده است.

 

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 3 شهریور 1394  ] [ 2:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، بزرگداشت شهید داود کریمی، با سخنرانی حجت‌الاسلام قیومی از همرزمان شهید ساعت 17 روز پنجشنبه 12 شهریور ماه در قطعه 29 بهشت زهرا(س)‌ برگزار می‌شود.

پس از برگزاری این مراسم، خانواده‌های شهدا و ایثارگران به غبارروبی و عطرافشانی مزار این شهید می‌پردازند.


ادامه مطلب

[ سه شنبه 3 شهریور 1394  ] [ 2:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نمونه گذشت و شجاعت بود


ز ابتدای ورودم به لشکر 10 حضرت سیدالشهدا(ع) در دی ماه سال 1362 و آشنایی با رزمندگان و فرماندهان این یگان قدرتمند و قرار گرفتن در حال و هوای به شدت جذاب تیپ 10 سیدالشهدا عاشق و شیفته این فضا و این انسانهای الهی شدم.
نمونه گذشت و شجاعت بود

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، از ابتدای ورودم به لشکر 10 حضرت سیدالشهدا(ع) در دی ماه سال 1362 و آشنایی با رزمندگان و فرماندهان این یگان قدرتمند و قرار گرفتن در حال و هوای به شدت جذاب تیپ 10 سیدالشهدا عاشق و شیفته این فضا و این انسانهای الهی شدم. حس غریبی در وجودم موج می‌زد و احساس شوق و شور و پرواز در میان این دلاورمردان جبهه‌های جنگ را داشتم. خوشحال بودم و پرتلاش و پرتکاپو. سابقه جنگ و حضور در عملیات‌های فتح المبین و بیت المقدس و یک دوره گردشی کوتاهی هم در سال 1362 داشتم تا اینکه در دی ماه 1362 به تیپ 10 حضرت سیدالشهدا به فرماندهی حاج کاظم رستگار وارد شدم. به مرور زمان با همه آشنا شدم. از پادگان توحید و حضور گردان‌ها و واحدها تا منطقه غرب و الی آخر. وقتی برای عملیات خیبر تیپ آماده شده بود و فرمان حرکت از منطقه غرب و سرپل ذهاب فرا رسید، جلسه‌ای با حضور همه رزمندگان و فرماندهان تیپ 10 حضرت سیدالشهدا در مسجد پادگان ابوذر تشکیل شد. در این جلسه فرماندهان تیپ معرفی می‌شدند و یک جلسه توجیهی بسیار خوبی هم بود.
با حاج احمد غلامی قائم مقام تیپ 10 سیدالهشدا و حاج کاظم رستگار از زمان ورودم به تیپ 10 آشنا شده بود. در جلسه پادگان ابوذر وقتی حاج احمد غلامی پشت تریبون قرار گرفت ضمن معرفی کوتاه خودش وعده داد که در طول کار و عملیات، شناخت بیشتری خواهیم داشت. وی در عملیات خیبر به شدت مجروح شد و تا مدتها در بستر مجرومیت بود و پایش آسیب شدیدی دید. وقتی به تیپ و منطقه بازگشت با عصا و پای شدیداً مجروح آمد و به سختی حرکت می‌کرد. مجدداً تیپ سیدالشهدا در منطقه غرب مستقر بود و او گاهی در مراسم صبحگاه سخنرانی می‌کرد. من همیشه به خود می‌بالیدم که همرزم رزمندگان پرافتخار لشکر 10 سیدالشهدا هستم و حضور در این یگان پرقدرت الهی را از توفیقات خداوندی می‌دانستم. به هر حال بعدها با آن که حاج احمد از تیپ 10 سیدالشهدا رفت و در یگان دیگری خدمت به جنگ می‌کرد، وی را گاه گداری می‌دیدم. توفیقی شد و او را در تهران در پادگان حر دیدم و تقاضا کردم تا در خصوص تاسیس لشکر 10 سیدالشهدا برای ثبت در تاریخ مطالبی را بگوید. علیرغم اینکه وقت زیادی نبود و کار زیادی هم داشت لطف کرد و چند صفحه‌ای را در این خصوص نوشت روایتی از سابقه رفاقت خودشان با سردار رشید اسلام شهید مرتضی سلمان طرقی و نحوه شهادت این فرمانده محور عزیز و بزرگوار لشکر سیدالشهدا(ع) به ما هدیه کرد.
شهید مرتضی سلمان طرقی در تیپ سیدالشهدا مسئولیت‌های فراوان و اساسی را بر عهده داشت و از این رو که روحیه‌اش روحیه عملیاتی بود از مسئولیت ستاد تیپ کنار رفت و به عنوان مسئول محور تیپ در عملیات فعالیت می‌نمود و در همین مسئولیت خطیر و سخت هم به فیض عظمای شهادت رسید.
روایت حاج احمد غلامی با همان جذابیت که در آن وجود دارد عیناً تقدیم می‌شود به امید آنکه مورد رضای الهی و خشنودی آن شهید بزرگوار انشاالله قرار گیرد.
* روایت حاج احمد غلامی از شهید
با سلام و درود به شهدای جنگ تحمیلی بخصوص شهید عزیز آقا مرتضی سلمان طرقی که یکی از اسوه‌های گذشت و شجاعت بود و حالا هم نزد حق تعالی روزی می‌خورد و ناظر بر اعمال ما است.
مرتضی را یکبار در سال پنجاه و هشت داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می‌کرد دیده بودم. بعد از شروع جنگ گردان ما بنام گردان صف یا شش به فرماندهی علی موحد دانش با سه گروهان که دارای 270 نفر پرسنل جنگ دیده در کردستان و مناطق بحران زده بعد از انقلاب مثل غائله خرمشهر و خلق عرب و غائله گنبد و غائله خلق مسلمان تبریز بصورت پراکنده و دسته‌ای شرکت نموده بودند، بنابر تدبیر فرمانده سپاه تهران به ماموریت جنگی به صورت سازمان کامل گردان با آموزش‌های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز شدیم. بنابر دلائلی که بنی صدر دستور داده بود از رفتن گردان‌ها به خرمشهر جلوگیری می‌نمودند که در جای خودش بسیار شنیدنی است. بعد از سقوط خرمشهر ما با سلاح بوسیله کشتی اعزام شدیم. چند روز بعد ما در منطقه بهمن شیر که مقابل پل ارتباطی بین خرمشهر و آبادان بود مستقر شدیم. آقا مرتضی را بنده در آنجا دیدم در حالی که اعزامی گردان ما نبود و این نشان دهنده رفتن مرتضی قبل از ما، به خرمشهر را می‌داد. چند روزی که با هم بودیم، بسیار دوست شدیم و حتی ایشان برای گردان ما که آبی برای شرب در دسترس نداشت و بوسیله قایق آب بسیار کمی از آبادان آورده می‌شد، مرتضی اولین چاه آب را در بین نخل‌های بهمن شیر زد که برای شستشو و رفع حاجت مناسب بود. یکی از روزها صبح وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف و ظروف برای صبحانه بودیم بعلت اصابت ترکش خمپاره بنده مجروح شدم و مرتضی سالم ماند. من به آبادان و سپس ماهشهر و سپس به تهران اعزام شدم و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شدم. دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از عملیات خرمشهر که تیپ محمد رسول‌الله به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم. مرتضی مسئول گردان سلمان بود و بنده هم مسئول عملیات سپاه مستقر در لبنان و سوریه بودم و به مدت 5 ماه تقریبا با هم بودیم. بنده را از تهران خواستند، مرتضی به اتفاق شهید کاظم رستگار در لبنان ماند. بنا شد با هم مرخصی بیایند. در آنجا هم فرمانده سپاه تغییر کرد و لذا چند روز بعد شنیدم که مرتضی و کاظم هم به تهران آمده‌اند. چند روز گذشته بود که بنا شد عملیات مسلم ابن عقیل در غرب کشور و در منطقه سومار انجام شود. بنده خودم را به شب عملیات رساندم، بعد از عملیات قصد بازگشت به تهران را داشتم که داخل پادگان‌الله اکبر در اسلام آباد غرب در حین سوار شدن به اتوبوس صدایم کردند، دیدم مرتضی سلمان طرقی و تقی محقق و حسین خالقی با یک لندرور بودند. پیاده شدند و دیده بوسی کردیم و گفتند کجا؟ گفتم میروم تهران. گفتند ما تهران در به در دنبالت گشتیم باخبر شدیم آمده‌ای اینجا. گفتند تیپ سیدالشهدا به فرماندهی حاج علی موحد دانش تشکیل شده و اعزام شده‌اند. ما آمده‌ایم و بقیه هم دارند می‌آیند. باید کمک کنی، فعلاً کار داریم بعداً برو تهران. مرتضی سلمان طرقی را بعنوان اولین مسئول ستاد تیپ 10 انتخاب نموده بودند و حسین خالقی هم معاون تیپ10 بودند.
چند روز ماندم و کمک کردم. تیپ را داخل پادگان سازمان مجدد داده به خط 405 و 404 و تنگه سانوآپ جهت پدافند بردیم و مستقر شدند. بنده با اجازه از حاج علی موحد جهت سرکشی به خانواده به تهران رفتم. بعد از مراجعه مجدد به سومار حکم بنده را به عنوان مسئول عملیات تیپ 10 زدند و مسئول عملیات تیپ سیدالشهدا(ع) شدم. آقای محقق مسئول محور تنگه شده و شهید آقا مهدی شرع پسند مسئول 404 و 405 شدند. بعد از مدتی به طرف جنوب رفتیم و مرتضی هم از ستاد استعفا داد و به جمع عملیاتی‌ها پیوست چون به قول خودش در ستاد خیلی حال نمی‌کرد. عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک و دو و چهار و بعد عملیات خیبر؛ آقا مرتضی مسئول محور شد و روزگار خوشی با هم بودیم. تا جدایی فاصله‌ای نبود. در حین عملیات خیبر سردار شجاع سپاه اسلام، مسئول محور تیپ 10 سیدالشهدا(ع) مرتضی سلمان طرقی بوسیله گلوله مستقیم تانک در یک نبرد سخت و جان فرسا به اتفاق کمک‌ها و دستیاران و تیم مخابراتش در ساعت 11 صبح به شهدا پیوستند. حسین راحت هم در کنار مرتضی به فیض شهادت نائل شد. مرتضی هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها از شهادت ایشان جلو چشمانم با صلابت راه می‌رود. یاد همه شهدای دوران دفاع مقدس بخصوص شهدای لشکر10 سیدالشهدا(ع) را گرامی میداریم و یادشان و راهشان تا ابد در قلب ما است.

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 3 شهریور 1394  ] [ 2:03 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مرحوم رسول ملاقلی پور، کارگردان سینمای ایران، در مورد حاج حسن شوکت پور در روزنامه کیهان به تاریخ 31 فروردین 1382 نوشت: «در عملیات طریق القدس حسن آقا 72 ساعت نخوابیده بود؛ یا پشت بی سیم بود یا پشت فرمان. هر کجا که کار بود، حسن شوکت پور بود. در عملیات والفجر 8 قطع نخاع شد .با آن حال و روزش صبح ها می آمد لجستیک سپاه کار می کرد و شبها هم به آسایشگاه بر می گشت. به او گفتم حسن آقا، این همه سال جنگیده ای، بیابان ها و کوه ها رفته ای و آمده ای حالا استراحت کن.


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماجرای فرار سه اسیر از پادگان بعثی‌ها


بعد از یک هفته راهپیمایی شبانه‌روزی به خاک ایران رسیدم و در شهرستان بانه به روستایی پناه آوردم و همینطور چندین روستا را رد کردم تا اینکه توسط دموکرات‌ها دستگیر شدم و یک هفته‌ای را اسیر آنها بودم و در این یک هفته بود که حکم اعدامم را صادر کردند.
ماجرای فرار سه اسیر از پادگان بعثی‌ها

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، جملات بالا بخشی از خاطره فرار سیدرضا موسوی و دو نفر دیگر از اسرای ایرانی از پادگان بعثی‌ها در عراق است. سیدرضا موسوی در گفت‌وگویی، چگونگی فرارشان را اینگونه روایت می‌کند: پنجره‌های سلولی که در آن بودیم تنها کورسوی امیدی بود که می‌توانست ما را از زندان عراقی‌ها فراری دهد و وقتی جرقه‌اش به ذهنم خورد آن را با 12 نفر هم سلولی خود در میان گذاشتم و تنها یکی از آنها که به شدت مجروح بود و حسابی هم ترکش خورده بود همراه ما نشد و همین شد که یازده نفری تصمیم گرفتیم از زندان فرار کنیم.

پنجره مستطیلی بلند و کم‌عرض زندان و سه لنگه‎‌اش که تنها یکی از آنها متحرک بود تنها امید ما برای گریختن از اسارت بود و شوق آزادی و بازگشت به میهن باعث شد تا روزها و ساعت‌ها را صرف باز کردن نرده‌ها از هم کنیم تا شاید فرصتی بیابیم برای گریختن.

38 روز روی میله‌ها کار کردیم تا توانستیم بین آنها به اندازه رد شدن یک نفر فاصله بیندازیم و سختی کار تا آنجا بود که روزهای آخر تنها سه نفر بودیم و بقیه بچه‌ها در نقشه فرار از اسارت از همراهی با ما منصرف شدند.

ساعت 3:10 دقیقه بامداد روز27 فروردین ماه 1359 بود که نقشه فرار را عملیاتی کردیم و با عبور از فاصله ایجاد شده در پنجره‌ها داخل پادگان شدیم. پادگانی که از سه قسمت اصلی سربازخانه، اطلاعات و مجموعه زندان و پادگان نظامی تشکیل شده بود و همین فرار را برایمان سخت تر کرده بود.

دیوار به دیوار و گوشه به گوشه محوطه را طی کردیم و خود را به بالای دیوارهای بلند پادگان رساندیم و به بیرون پریدیم و این بیرون پریدن تازه اول راهی بود که در نیمه‌های راه مجبورمان کرد تا از هم جدا شده و یک نفره به راهمان ادامه دهیم. از ریز به ریز آنچه که بر همراهانم گذشت خبر ندارم، اما می‌دانم که هر دوی‌شان یکی پس از 11 روز و دیگری پس از 18 روز به خاک ایران اسلامی رسیده‌اند.

بعد از یک هفته راهپیمایی شبانه‌روزی به خاک ایران رسیدم و در شهرستان بانه به روستایی پناه آوردم و همینطور چندین روستا را رد کردم تا اینکه توسط دموکرات‌ها دستگیر شدم و یک هفته‌ای را اسیر آنها بودم و در این یک هفته بود که حکم اعدامم را صادر کردند.

بعد از شکنجه‌های زیاد زمان اجرا شدن حکم اعدام رسید نمی‌دانم اما چه شد و چه گذشت بر دموکرات‌ها که شور ایجاد شده در آنها اعدامم را به عقب انداخت و اینگونه این بار هم با کمک خداوند توانستم با طراحی یک داستان در مورد علت حضورم در اینجا و اینکه در عروسی یک نفر را ناخواسته کشته‌ام و مجبور به گریختن شده‌ام باعث شد تا مجوز آزادیم را بدهند و از اعدامم صرف‌نظر کنند.

بعد از آزادی از دست دموکرات‌ها به سردشت و با تحمل سختی‌های زیاد به کرمانشاه رسیدم.

بعدها که هم‌سلولی‌هایم را دیدم و ماجرای اتفاقات بعد از فرارمان را از آنها جویا شدم. شنیدم که آن روز حوالی ساعت 10 صبح عراقی‌ها ماجرای فرار ما را فهمیده‌اند و همه آن 9 نفر را تحت بازجویی شدید قرار داده‌اند و وقتی از فرار ما مطلع می‌شوند با هلی‌کوپتر اقدام به پخش اعلامیه‌هایی کرده و اعلام می‌کنند که سه نفر از جاسوسان ایرانی برای جاسوسی آمده‌اند.

درست همان زمان من و هم‌سلولی‌هایم در کنار رودخانه «سیروان» در یک باغ اتراق کرده بودیم و مشغول شستن لباس‌هایمان بودیم که چند فروند هلی‌کوپتر روی سرمان آمدند و شروع به تیراندازی کردند. در باغ پنهان شدیم و بعد از دور شدن هلی‌کوپترها خودمان را به یک روستا رسانده و نام‌های دیگری برای خودمان انتخاب کردیم و با طراحی یک ماجرای ساختگی به روستا رفتیم و گفتیم تاجر چای هستیم و در دام قاچاقچیان چای افتاده‌ایم. به روستائیان پناه آوردیم و بعد از تحمل سختی‌های بسیار از هم جدا شدیم.

سیدرضا موسوی که در ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت می‌کرد روز 20 آبان‌ماه سال 58 در ارتفاعات «بمو» به اسارت رژیم بعثی درآمد و در روز 27 فروردین 59 توانست به همراه دو نفر دیگر از آزادگان از زندان صدامیان گریخته و در بیستم اردیبهشت ماه به محل زندگی‌اش در کرمانشاه بازگشت.

 

منبع: ایسنا

 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

لباس تقوا را آن‌چنان به تن کنید که شیطان بیرونش نتوان آورد


شهید جعفر حیرانی در فرازی از وصیت نامه خود می نویسد: ذلّت را آن‌چنان دور دارید که سیّد شهیدان دور داشت. ننگ بندگی را با رنگ زندگی؛ خون، پاک کنید.
لباس تقوا را آن‌چنان به تن کنید که شیطان بیرونش نتوان آورد

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس؛ وصیت نامه شهید جعفر حیرانی  به شرح ذیل است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ذلّت را آن‌چنان دور دارید که سیّد شهیدانتان دور داشت. ننگ بندگی را با رنگ زندگی؛ خون، پاک کنید. به یقین می‌دانم بعد از خروج از حجاب ظلمانیِ طبیعت، حقایق را خواهم دید و دقایق امور را به دور از رنگ وتشبیه و تقریب خواهم فهمید. گمانم نیست در آن جا هم غیر از اینم وصیتی باشد! خیرالحافظین نگهدار امام.

امروز خود را در باغ مصفّای رضایت مُنعم می بینم که بعد از عمری ضلالت، از جهنم خودبینی به بهشت خدا خواهی وارد شده ام؛ مدیون لحظاتی هستم که در میان آتش و عذاب ، فریاد و ضجّة « یاغایه امال العارفین»داشتیم.عمری را در گودال تنگ وتاریک قساوت و آمال دور و باریک ضلالت سپری کردم امّا هرگز دل به غیر خدا نبستم. شرمندة لطف خدایم وزبان از ادای شکر او ناتوان! اکنون وصیتّی جز سفارش به خود ندارم.«به خدا توکل کنید که خدا بهترین وکیل است.» 

 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (2شهریور 94)


2 شهریور 1394 هجری شمسی برابر با 8 ذی القعده 1436 هجری قمری و 23 آگوست 2015 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (2شهریور 94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی ( 2 شهریور 1394 )

• آغاز هفته دولت

• شهادت مبارز انقلابی سید علی اندرزگو (1357ش)

• شهادت قاسم‌ علی‌یاری (1361ش)

• شهادت سیدکاظم کاظمی معاون اطلاعات کل سپاه در منطقه طلائیه (1364ش)

• عملیات در تپه شهیدان در محور ارومیه – اشنویه توسط تیپ 110 شهید بروجردی سپاه (1362ه.ش)

 

 
رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( 9 ذی القعده 1436 )• تولد "حکیم ناصر خسرو قبادیانی" شاعر مشهور ایرانی(394 ق)

• ورود سپاهیان مصر و عثمانی به مدینه و خارج کردن شهر از دست وهابیان(1227 ق)

 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

در مقابل تمام زرق‌وبرق‌های آهنین و تبلیغات شما می‌ایستیم


شهید حمیدرضا علیزاده در فرازی از وصیت نامه خود می نویسد: ای دنیای استکبار و جهان‌خوار! بدان که مسلمان ایرانی و انقلابی با این حربه برنده (شهادت)، در مقابل تمام زرق‌وبرق‌های آهنین و تبلیغات شما می‌ایستد و تا آخرین قطره خون خود می‌خروشد.
در مقابل تمام زرق‌وبرق‌های آهنین و تبلیغات شما می‌ایستیم

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس؛ وصیت نامه شهید جعفر حیرانی  به شرح ذیل است:

ای دنیای استکبار و جهان‌خوار! بدان که مسلمان ایرانی و انقلابی با این حربه برنده (شهادت)، در مقابل تمام زرق‌وبرق‌های آهنین و تبلیغات شما می‌ایستد و تا آخرین قطرهٔ خون خود می‌خروشد. ما لکهٔ ننگ زیر بار زور اجانب رفتن را از دامان خود پاک خواهیم کرد و هرگز اجازه نخواهیم داد که خاک گلگون میهن اسلامی این سرزمین شیران و دلیران و عاشقان اسلام آلوده به چکمهٔ کوردلان اجانب شود.

 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سردار قاسم سلیمانی این روزها به نامی تبدیل شده که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخته، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شماره‌های مجله newsweek شد با تیتری تحت این عنوان: «ابتدا با آمریکا جنگید، الان در حال له کردن داعش است».

این روزها تصاویر ژنرال ایرانی ما در صفحات مختلف شبکه‌های مجازی دست به دست می‌چرخد اما آنچه که برای ما افتخار آفرین شده پیام‌ها و نظرات کاربران شبکه‌های اجتماعی در سراسر دنیا است که در بیشتر این پیام‌ها، ژنرال‌های منطقه را جنگجویان پوشالی معرفی کرده‌اند و درباره قاسم سلیمانی گفته‌اند که او مرد بی ادعای صحنه‌های نبرد است، کسی که به جای ژست‌های هالیوودی و حرافی، پای خاکریزها ایستاده و به صورت واقعی مرد میدان‌های سخت است و یک قهرمان واقعی.


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

همسرش یکی از بنیانگذاران سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران و قائم مقام فرماندهی اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مسئول «شاخه چپ» در این واحد بود. زندگی مشترک «لیلا» و همسرش فقط چهارسال طول کشید تا اینکه «آقا سید» سحرگاه روز دوم شهریورماه سال 1364 در جریان انجام مأموریتی به شهادت رسید.
 

ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 شهریور 1394  ] [ 4:43 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 20 ] [ 21 ] [ 22 ] [ 23 ] [ 24 ] [ 25 ] [ 26 ] [ 27 ] [ 28 ] [ 29 ] [ > ]