امروز در جامعه آنطور که باید به تاثیر تئاتر پی نبرده ایم و تئاتری ها هم بیشتر به فرم اهمیت می دهند تا محتوی. به عنوان مثال در دوران جنگ اتفاقات دراماتیک زیادی رخ داده است اما سیستم آموزشی نتوانسته است که هنرمندانی تربیت کند تا بتوانند این جذابیت ها را به عرصه تئاتر بیاورند. در این راه نیاز است آنهایی که به اصل موضوع باور پیدا کردند مورد حمایت قرار گیرند تا با نگاهی عمیق به انقلاب ، جنگ و حوادث آن، آثاری ماندگار خلق کنند.
|
ادامه مطلب
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:19 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار انتظامی دفاع پرس ، چهل روز پیش هنگامی که استکبار جهانی بر سر میز مذاکره با مردان درجه یک سیاست کشورمان صلح و حقوق بشر را فریاد میکشیدند، قصد داشتند به صورت پنهانی امنیت بی بدیل کشورمان را با ورود افراد تکفیری گروه جیش العدل به خطر بیندازند اما نمیدانستند این مرزو بوم شیرهای خفته ای دارد که اگر احساس کنند کسی چشم داشتی به ذره ای از این خاک مقدس دارند از جان خود می گذرند و در مقابلشان قد علم میکنند.
شهید منصور "توحیدی نسب" با فداکاری و ایثار جانش در راه وطن این فکر خام و خیال واهی را در آنان ناکام گذاشت و با اهداء خون خود برگ زرینی را در تاریخ کشور و ذهن مردم ورق زد و برای همیشه ماندگار شد. از این شهید بزرگوار دو فرزند " یک دختر و یک پسر" به نام های مریم و علی به یادگار مانده است.
به گفته سردار "چناریان" فرمانده انتظامی استان کرمان، اعضای این گروه تروریستی قصد داشتند پس از ورود به میهن اسلامی شرق کشور را در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان نا امن کنند که با فداکاری و دژ مستحکم مرزبانان در نقطه صفر مرزی مواجه شدند تا از بروز یک فاجعه جلوگیری شود.
نیروی انتظامی هنوز پس از گذشت چند دهه از دوران دفاع مقدس در روزها و ماههای سال شهدای جان برکف خود را در راه دفاع از امنیت در این مرزو بوم تقدیم نظام و ولی امر خود می کند تا دشمنان قسم خورده این کشور بدانند که هرگز نمیتوانند لحظه ای بر امنیت این کشور مقدس خدشه ای وارد کنند.
ستوان یکم «منصور توحیدی» روز شنبه 20 تیرماه، سال جاری در درگیری با گروهک تروریستی جیشالعدل در مرزهای شرقی کشور به درجه رفیع شهادت نائل آمد. به گفته مسئولان مرزبانی نیروی انتظامی، در این درگیری یک تیم تروریستی جیش العدل که قصد داشت محموله سنگینی از تجهیزات انفجاری را وارد کشور کند، متلاشی شد.
یادش گرامی راهش پر رهرو
انتهای پیام/
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، گلعلی بابایی، رئیس سازمان هنری و ادبی دفاع مقدس، در گفتوگویی در پاسخ به این پرسش که چه عنوانهایی برای این منظور انتخاب شدهاند، گفت: در جلساتی که برای این منظور برگزار شده است، قرار بر این شد که ما کتابهایی که مزین به تقریظ مقام معظم رهبری هستند را در اختیار بخش سینمایی مجتمع آموزشی و پژوهشی هنر انقلاب اسلامی قرار دهیم و آنها با توجه به ظرایف این آثار خودشان تصمیم بگیرند که کدام یک از این آثار برای تبدیل شدن به فیلمنامه مناسب است.
منبع:مشرق
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:17 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، محمد مطهری در آیین تکریم و معارفه فرمانده ناحیه مقامت بسیج شهرستان بم با تبریک دهه کرامت و بیان فضایل اخلاقی امام رضا (ع) اظهار داشت: تقویت بسیج و سپاه یعنی تامین امنیت چرا که دشمنان سعی دارند با تضعیف بسیج و سپاه به کشور ضربه بزنند و آن را ناامن کنند، لذا ما باید هوشیار باشیم و این اجازه را به دشمن ندهیم.
وی با بیان اینکه با تشییع شهدای غواص در استان و کشور فضای معنوی خاصی حاکم شد، خاطرنشان کرد: تعدادی از این شهدای گرانقدر عملیات کربلای 4 متعلق به استان کرمان بودند که همراه با تعدادی از شهدای گمنام در نقاط مختلف استان دفن شدند.
جانشین سپاه ثارالله کرمان تصریح کرد: شهدای ما با اعتقاد به خدا، دوری از ریا و جهاد در راه خدا در برابر دشمنان ایستادگی کرده و جان خود را نثار کردند و امروز همه ما باید در برابر دشمنان آمادگی داشته باشیم.
مطهری گفت: حمایت از ولایتفقیه نیز از سفارشات شهدای گرانقدر ماست و در وصیتنامه اکثر شهدا به آن اشاره شد و ما باید بدانیم اگر پشتیبان ولایتفقیه باشیم به ما آسیبی نخواهد رسید.
وی افزود: اگر حمایت از رهبری و نظام انجام نشود ما هم همچون کشورهای همسایه دچار مشکلاتی از جمله ناامنی خواهیم شد.
مطهری با بیان اینکه مردم بم مردمی ولایتمدار و دیندار هستند، ادامه داد: بنده 20 سال از دوران خدمتی خود را در این شهرستان گذارندم و چیزی غیر از محبت و صفا از این مردم ندیدم.
جانشین سپاه ثارالله کرمان با تقدیر از زحمات و تلاشهای حمید حمیدیان طی خدمت 33 ساله گفت: امروز شاهد معرفی پانزدهمین فرمانده ناحیه مقاومت شهرستان بم هستیم.
مطهری بیان داشت: تقویت بسیج و سپاه یعنی تامین امنیت چرا که دشمنان سعی دارند با تضعیف بسیج و سپاه به کشور ضربه بزنند و آن را ناامن کنند، لذا ما باید هوشیار باشیم و این اجازه را به دشمن ندهیم.
در این مراسم با تقدیر از حمید حمیدیان فرمانده سابق ناحیه مقاومت بم، سیاوش مسلمی به سمت فرمانده جدید معرفی شد.
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، جملات بالا بخشی از یک خاطرات محمدرضا جعفری از رزمندگان غواص و خط شکن لشکر 10 سیدالشهدا (ع) از عملیات والفجر 8 است.
وی میگوید:یکی از دلایلی که باعث میشد ما عملیاتهای خودمان را در فصل زمستان انجام بدهیم این بود که زمین در جبهه جنوب «گِل» میشد و همین توان زرهی دشمن را بسیار کاهش میداد. ما عملیاتهایی همچون والفجر 8، کربلای 4 و کربلای 5 را در چنین شرایطی انجام دادیم و در دو عملیات والفجر 8 و کربلای 4 عبور از اروند در دستور کار ما قرار داشت.
عبور از رودخانه وحشی اروند یک استراتژی و یک تراژدی را همزمان رقم میزد. اکنون میخواهم به روایت خاطراتی از عملیات والفجر 8 بپردازم. در این عملیات ما حدود 100 غواص بودیم که توانستیم از رودخانه اروند عبور کنیم. یکی دو نفر از غواصان به دلیل خستگی بازگشتند. هوا در روز عملیات تاریک بود و همین موجب میشد تا سطح آب همچون آینه باشد. اما خدارا شکر باران بارید و همین ضریب امنیت استتار بچهها را افزایش داد. از طرفی بارش باران باعث شده بود تا موجهای شدیدی ایجاد شود. ما تنها شرایط عادی رودخانه را بررسی کرده بودیم نه موج را.
غواصها در هنگام عملیات لباس غواصی پوست ماری که نازک بود به تن داشتند و تنها من لباس غواصی فصل زمستان را پوشیده بودم چرا که لباسهای پوست ماری اندازه من نمیشد و بزرگتر بودند. خاصیت لباس پوست ماری این است که نازک است و مقدار کمی فوم درونش وجود دارد. تجهیزات زیادی را همچون اسلحه و مواد منفجره با خود حمل میکردیم و همین باعث میشد که بچهها خسته شوند و زیر آب بروند. در آن زمان ما یک رزمنده به نام «توحید ملازمی» داشتیم. هنگام عبور از رودخانه جلوتز از من در حال حرکت بود. خسته شده بود و من زیر کتفهایش میزدم تا روی آب بماند. توحید آنقدر خسته بود که راضی بود که آب بخورد و غرق شود ولی من زیر کتفهای او نزنم و کمی استراحت کند. این رزمنده دو ماه بعد به شهادت رسید.
پس از آنکه به آن سوی رودخانه رسیدیم باید از موانعی همچون 16 ردیف سیمخاردار حلقهای، یک ردیف سیمخاردار دیواری، خورشیدیها و نوار منور و بشکههای فوگاز عبور میکردیم. در جریان این عبور خوشبختانه همه 100 نفر از غواصان توانستیم عبور کنیم اما حدود پنج نفر مجروح شدند و یک نفر از رزمندگان مجروح به نام غیاثی نیز در این خط شکنی به شهادت رسید. در اینجا باید بگویم زخم سیم خاردار نامردترین زخم است چرا که غواصها درون آب پوستشان باد میکند و در لحظهای که خراش به بدنشان میافتد دردی متوجه نمیشوند. اما دو روز بعد که پوستشان خشک میشود کم کم زخمها خودشان را نشان میدهند و درد بسیار بدی بدن را فرا میگیرد و از جای این زخمها چرک بیرون میزند.
یادم میآید یکی از همرزمانم در حال چیدن سیمهای خاردار دیواری بود که آن یکی از عراقیها آمد و آنها با یکدیگر روبرو شدند. اما چون او بچه خرمشهر و چهرهاش شبیه عراقیها بود. سرباز دشمن او را نگاه کرد و رفت. ما بهتزده و حیرتزده شده بودیم اما خدا را شکر اتفاقی نیفتاد. پس از اینکه خط شکسته شد و
موج دوم عملیات آغاز شد سردار حاج خادم حسینی فرماندهمان رمز عملیات را گفت و موجهای بعدی عملیات انجام شد. نیم ساعت بعد 15 گردان با قایق موتوری به سمت ما که جزیره امالرصاص بودیم میآمدند. صدای روشن شدن موتور قایقها و حرکتشان روی آب بسیار وحشتناک بود. از طرفی هم بچههای تبلیغات دست به ابتکار جالبی زده بود. یادم میآید آنها بلندگوهای بسیار قویای را روی سطح آب قرار داده بودند و در آنجا موسیقی با صدای آقای سراج پخش میشد.
بخشی از شعر موسیقی این بود که «موسی جلودار است و نیل اندر میان است/ از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم/ بانگ از جرس برخاست وای ِ من خموشم.». فضا بسیار حماسی شد و ما در کمترین زمان توانستیم سنگرهای دشمن را فتح کنیم. از آنجایی که ما غواص بودیم و در آب حضور داشتیم باید تا هنگام رسیدن قایقها منتظر میماندیم چرا که اگر رزمندگان میآمدند و بدنهایشان و کفشهایشان خیس میشد به دلیل جنس زمین آن سوی رودخانه نمیتوانستند عملیات را انجام بدهند. به عنوان مثال من خودم در این عملیات «کفش کُشتی» به پا داشتم و گرههای کوری به بندهایم زده بودم تا در گِل از پایم بیرون نیاید. ما پس از رسیدن قایقها در جلوی آن میایستادیم و رزمندگان پایشان را بر روی دوش ما قرار میدادند و از روی قایق به آن سمت خشکی جهش میکردند. من هم دوست داشتم همراه این رزمندگان به پیشروی کنم اما فرماندهام گفت که تکلیف داری اینجا بمانی. پس از چند دقیقه آب رودخانه بالا آمد و تا لب من رسید.به فرماندهام گفتم که دیگر تکلیف از من ساقط شده است. جلو رفتم.
در آن زمان نارنجک برای ما بسیار اهمیت داشت به همین خاطر غواصان در لباسهای غواصیشان نارنجک حمل میکردند تا در هنگام ضرورت از آن استفاده کنند. پس از فتح چند سنگر از دشمن یکی از رزمندگان نارنجکهای درون سنگرهای عراقی را جمع کرد و در قابلمهای ریخت. درمعبر حرکت میکرد و بلند فریاد میزد «نارنجک صلواتی، نارنجک»؛ تا آنهایی که نیاز دارند خودشان را تجهیز کنند.
در مراحل پایانی خط شکنی چند عراقی را اسیر کردیم. همانطور که گفتم چند نارنجک همراهم بود. هنگامی که با یکی از این اسرا صحبت میکردم به دلیل آنکه زیپ لباسم پایین بود یک نارنجک از گوشهاش پایین افتاد.نمیدانستم این نارنجک برای خودم است و گمان کردم که دشمن نارنجک را به سمت ما پرت کرده است برای همین با کف دستم به پیشانی اسیر عراقی زدم و او را برای اینکه زنده بماند به درون آب هُل دادم. بعد از چند دقیقه پرسیدم چه کسی این نارنجک را انداخت که متوجه شدم ضامن نارنجک کشیده نشده است. یکی از رزمندگان بسیجی گفت که برادر، نارنجک از گوشه لباس خودتان افتاد و من بسیار خجالتزده شدم. آن زمان بسیار هل کرده بودم. اسیر عراقی را از آب بیرون آوردم و صورتش را بوسیدم و از او عذرخواهی کردم.
منبع: ایسنا
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، جمعیت اندکی دورتادور مسجد نشسته اند به علاوه عکسی از شهید که در وسط جمع که در کنار حلوا و خرما و قرآن قرار گرفته. غربت و مظلومیت تنها واژه ها برای توصیف ختم شهید 18 ساله لشکر فاطمیون است. چهره ها نشان می دهد همین اندک مردمی که حضور دارند همه اهل افغانستان هستند.
مادر به همراه زن های بزرگ فامیل کنار هم نشسته اند و جز قرآن خوان صدایی دیگری در فضای مسجد نیست. انگار هیچ یک از افراد جمع هنوز شهادت "مهدی" را باور نکرده اند. همه آرامند. مادر چند روزی بیشتر نیست که برای تشییع پیکر فرزند از افغانستان به تهران آمده. حرف هایم را خوب متوجه نمی شود تا از او درباره فرزندش سوال می کنم زن عموی شهید جواب می دهد " مادرش نمی تواند صحبت کند تازه از افغانستان برگشته"
حرف که از جوان تازه به شهادت رسیده می رسد مادر اشک هایش جاری می شود اشک های جاری شده ی مادر مثل آتشی بر دل دیگران همه را به گریه وامیدارد. طولی نمی کشد که مردم برای دلداری به مادر از راه می رسند. با همان لهجه شیرین افغانستانی مادر زیر لب جملاتی را با آهنگ خاصی زمزمه می کند و خانم های دیگر با مادر همراه می شوند.
با شنیدن صحبت های زن عموی شهید گریه های مادر اوج می گیرد و زن عمو ادامه می دهد: " گفته بود مادر، می خواهم جای دوری بروم اگر در این مدت کاری کردم مرا ببخش. مادر گفته بود اینطور نگو تو را به خدا و پیغمبر بخشیدم. بعدهم پرسیده بود مگر کجا میخواهی بروی که اینطور خداحافظی می کنی؟ چند ماه بعد از سوریه زنگ می زند که من برای جنگ آمده ام. تا قبل از اینکه تلفن کند چیزی از سوریه رفتن به ما نگفته بود"
زن ها دور مادر را گرفته اند تا او را دلداری دهند. زن عموی شهید که ساکن تهران است از اسیر شدن مهدی می گوید: "گفته بود 25 روز بعد برمی گردد اما خبری نشد. از فاطمیون با ما تماس گرفتند که مهدی اسیر شده. چند وقت بعد هم به برادرش زنگ زدند و خبر دادند به شهادت رسیده"
هنوز همان جمعیت اندک تنها شرکت کنندگان مراسم ختم جوان تازه به شهادت رسیده افغانستانی هستند. توی حیاط تعداد بیشتری از مردها برای استقبال از مهمانان جلوی در ورودی مسجد ایستاده اند و تعدادی هم در داخل مسجد به سخنان سخنران گوش می دهند.
حتی اگر همه برادرانم شهید شوند ناراحت نمی شوم
اکثر خانواده شهید "مهدی احمدی" در افغانستان زندگی می کنند. خواهرها در همان افغانستان هستند و فقط مادر و یکی از برادرها در مجلس حضور دارند. برادر اگرچه لباس مشکی به تن دارد اما ناراحتی در چهره اش دیده نمی شود خودش می گوید با اینکه برادرمان شهید شده ولی اگر دیگر برادرانم شهید شوند و از دستشان بدهم باز هم ناراحت نمی شوم.
در بین صحبت ها از میل و رغبت خودش برای رفتن به سوریه هم می گوید، قرار بود زمانی که مهدی برمی گردد خودش برود ولی قسمت مهدی شهادت شد و برادر به اجبار در همان افغانستان ماند. برادر از بی خبر رفتن مهدی می گوید:"دیده بود بچه های افغانستانی به سوریه می روند و چون باهم رفیق بودند دلش میخواست مدافع حرم شود. خانواده ماهم شیعه هستند وعلاقه خاصی به حضرت زینب(س) دارند."
خوشحال است که برادرش به شهادت رسیده چون اعتقاد دارم خدا بنده های خوب خودش را گلچین و شهید می کند و ادامه می دهد: "چیزی از رفتن به سوریه نگفته بود. مدتی را به ایران آمد و بعد هم به سویه رفت. اگر هم می گفت ما مخالفتی نمی کردیم. بعد از یک ماه زنگ زد و گفت که به سوریه آمده و حالش خوب است. ماهم گفتیم هرکجا هستی سلامت باشی"
پدر و عموها عضو حزب وحدت افغانستان هستند. شیعیانی که با کمک امام خمینی(ره) و تشکیل حزب وحدت به عضویت این حزب درآمدند و سال ها در جریان جنگ های افغانستان علیه طالبان جنگیدند و امروز فرزندانشان به تبعیت از بزرگ ترها که روزی برای دفاع ار دین و عقیده پا به میدان های سخت جنگ افغانستان گذاشتند، در سوریه و کیلومترها دورتر از محل زندگی برای دفاع ار حرم حضرت زینب(س) به میدان نبرد با تکفیری ها می روند.
برادر شهید "مهدی احمدی" اضافه می کند: "همه خانواده ائمه را دوست داریم و در آرزوی این هستیم که در راه خدا شهید شویم و این افتخار ماست که از حرم عمه سادات دفاع کنیم."
در میان شرکتکنندگان خبری از ایرانیها نیست. اما جای خالی جاماندگانِ از قافلهی شهدا به چشم میخورد. فاطمیون هنوز غریباند؛ چه آنان که در سوریه از حریم آلالله دفاع میکنند و چه کسانیکه در این راه شربت شهادت را سر میکشند. و این آیندگان هستند که کار بزرگ این رزمندگان بدون مرز را درک خواهند کرد.
انتهای پیام/
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، کوت شیخ سهم زیادی در دفاع مقدس دارد و گزافه نیست، اگر آن را دانشگاه جنگ بنامیم زیرا نیروها آموزشهای فشرده کوتاه مدت در آن میدیدند. اسم کوت شیخ را خیلیها نشنیده بودند، آنجا را در رسانهها بنام بخش شرقی خرمشهر میشناختند، این منطقه محلی بود که به نیروها مهلت میداد تا آمادگی بازپسگیری خرمشهر را پیدا کنند، یعنی مانعی بود تا دشمن دیگر نتواند از این قسمت پیشروی کند. آموزش نیروها در آنجا تکمیل میشد، کوت شیخ محلی برای خودسازی نیروها بود، به من هم درسهای زیادی آموخت. در کوت شیخ دوستان زیادی پیدا کرده و دوستان خوب زیادی را از دست دادم. جنگ زخم های زیادی بر پیکره کوت شیخ وارد کرد اما هیچ زمان از آن حرفی به میان نیامد. این جملات را «علی سالمی» از جانبازان و رزمندگان دفاع مقدس در توصیف کوت شیخ میگوید و به نقل خاطرهای در این منطقه میپردازد و آن را چنین روایت میکند:
«نیروهای آموزشی یکی از استانها برای آموزش نیروها به کوت شیخ آمدند، یک روز رفته بودم تا سهمیه مهمات مقر را بگیرم، نزد شهید قاسم داخل زاده برای صدور حواله رفتم، قاسم تا مرا دید، گفت، بیا تا تو را با بچهها آشنا کنم. گفتم: نه گفت: چرا؟ گفتم: شنیدم، مهاجران جنگ را در آنجا اذیت میکنند و به آنها فراری میگویند.
- این حرف ها را رها کن، آنها امشب میهمان مقر شما هستند، شاید دو روز هم آنجا بمانند.
- برای چه ؟
- در بین آنها مربیان آموزش آر.پی.جی وجود دارد، آنها می خواهند از نزدیک کار بچهها را در موقعیت جنگی ببینند.
- پس من زودتر میروم تا مقر را مرتب کنم، حواله را بده تا برگردم.
- بدخلقی نکنی، آنها میهمان هستند.
- چشم
سریع کارها را انجام دادم و به مقر برگشتم، شهید امیر جراح زاده را در جریان گذاشتم و گفتم، برو تعدادی خمپاره آماده کن، هر زمان خبر دادم، آنها را به آن طرف شلیک کن.
گفتم: من همین را می خواهم.
گفت: خطرناک است.
گفتم: حواسم هست.
هوا داشت تاریک میشد، آنها رسیدند، به امیر پیغام دادم شروع کن، امیر هم پنج تا خمپاره پشت سر هم فرستاد. میهمانان جلوی مقر رسیدند، از آنها استقبال کردم، نگاهی به مقر ما و مقر بغلی کردند و یکی از آنها گفت: طاغوتیها خانه را رها و فرار کردند.
گفتم: خانه از این بهتر هم هست، به موقع می رویم و آنجا را به شما نشان می دهم ،بندگان خدا نمیدانستند چه خوابی برای آنها دیده ام. منتظر آمدن خمپاره عراقی ها بودم، مقداری دیر کرده بودند، با خود گفتم، نامردها پس چرا جواب ندادند. پس از گذشت دقایقی، اولین خمپاره عراقی آمد، فاصله آن با ما زیاد بود، همه دراز کشیدند، گفتم، خمپاره 80 بود. دومین خمپاره نزدیکتر از قبلی رسید، آنها نیم خیز شدند و گفتند، اینجا امن نیست، دقیقا جمله ای بود که دوست داشتم بشنوم.
گفتند: برویم جایی که امن باشد.
پرسیدم : از سوت خمپاره تشخیص دادید خمپاره چنده؟
آنها داشتند از خونسردی من حرص می خوردند که خمپاره سوم آمد نزدیک ما، الحمدالله کسی آسیبی ندید.
گفتم: اینجا امن نیست برویم داخل مقر.
پس از نماز مغرب به آن شخصی که گفته بود، طاغوتیهای فراری گفتم: فکر می کنی زن و بچه تحمل زندگی در این مکان را دارند. اول متوجه نبودند که دارم جواب حرف آنها را می دهم. گفتند:بله سخت است. گفتم: سخت نیست، غیر ممکن است، علاوه بر نا امنی و نبود آب و برق برای بچه ها دست و پا گیر بودند، هنوز هم فکر می کنید، آنهایی که رفتند، طاغوتی، فراری و ضد انقلاب هستند؟. تازه متوجه حرفهای من شدند که ادامه دادم، اینجا یک شهر بندری با وضعیت اقتصاد قوی بود، وضع اهالی آن نسبتا خوب بوده و این ساختمانها در مقابل ساختمانهای محلات دیگر شهر، ارزش کمتری دارند. آنها از حرفهای من تعجب کرده بودند. یکی گفت: درست است. دیگری گفت: ما نمیدانستیم اوضاع اینطور است. گفتم: شما فقط شاهد شلیک دو تا سه خمپاره کوچک بودید در حالیکه مردم شهر زیر بمب و گلوله های توپ و خمسه خمسه بودند. به سیم آخر زده و گفتم: متاسفانه همشهریان شما با مهاجران جنگ رفتار خوبی ندارند و به آنها بیحرمتی کردند در حالیکه آنها خانوادههای همین رزمنده ها هستند.
پس از صرف شام خواستند سری به سنگرها بزنند، طی مسیر از خرمشهر و روزهای مقاومت، ایثار و روحیه رزمندگان برای آنها صحبت کردم، از احمد شوش که تانک ها را با آر.پی. جی می زد و از صالی که در حال دویدن شلیک میکرد. وقتی به سنگرها رسیدیم، محل استقرار نیروهای عراقی را نشان دادم و گفتم ، دشمن از آن سوی شهر وارد شد و 45 روز با انواع سلاح سنگین بی رحمانه کوبیدف این بود که مردم کم کم مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند.
آن شب پس از بازگشت قرار گذاشتیم، صبح برگشته و آر.پی. جی بزنیم. صبح چهار قبضه آر.پی. جی برداشتیم، یکی برای من و سه تا برای آنها که می خواستند آموزش بدهند. اولین جایی که قصد داشتیم، بزنیم، ساختمان دادگستری بود، باید از داخل یک خانه خرابه شلیک میکردیم بنابراین با دو نفر از آنها رفتیم آنجا. گفتند: این ساختمان گلی از صدای شلیک می ریزد و آتش پشت هم پس از برخورد با دیوار به سمت خودمان بر میگردد. گفتم: مشکلی نیست، بارها این کار را انجام داده ایم. یکی از آنها گفت: شما شلیک کنید. گفتم: همه از اینجا فاصله بگیرید. دو نفر بودیم جلو رفتیم و گفتم فرصت زیادی نداریم باید خیلی سریع شلیک کنیم و از اینجا خارج شویم. گفتم اول شما بزن و بلافاصله من می زنم. او شلیک کرد، من هم بلافاصله شلیک کردم، بد هم نزدیم و سریع خارج شدیم. قرار شد چند دقیقه دیگر کمی آنطرف تر شلیک کنیم.
وقتی صحبت از تعداد آر.پی. جی های شلیک شده شد گفتم حساب آن را ندارم ولی در روز سقوط خرمشهر بیش از 30 آر پی جی زدم و هنوز گوشهایم مشکل دارد. صحبت آموزش شد، گفتم نشانه گیری و هدف زدن 20 درصد و سرعت و شجاعت آر.پی. جی زن 80درصد کار است و هرچه سرعت عمل وی بیشتر باشد، در امانتر است.
منبع:تسنیم
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در بخش نخست و دوم گزارش نشست صمیمی جمعی از آزادگان در خبرگزاری دفاع مقدس، آزاده "امیرحسین زیوری" از استرسها و اضطرابهای دوران اسارت و تاثیر آن در زندگی پس از اسارت گفت. اکبر کریمی نیز از لزوم انتقال تجربیات آزادگان به رزمندگان جبهه مقاومت گفت و شکرنیچه به تشریح دلایل تحصنها و مهربانیها در دوران اسارت پرداخت.
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از قزوین، اولین جلسه شورای راهبردی زنان ایثارگر در دفاع مقدس در استان قزوین با حضور فرشته حشمتیان معاون راهبردی و امور استانهای سازمان نشر آثار و مشارکت زنان در دفاع مقدس، سرهنگ پاسدار مهدی طاهرخانی مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس قزوین، مدیر کل امور بانوان استانداری قزوین، بانوان عضو شورای شهر و نمایندگان و ادارات و فعالین حوزه بانوان، صبح امروز در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان قزوین برگزار شد.
در این جلسه، حشمتیان ضمن تشکر و قدردانی از مدیرکل و مسئول امور بانوان و همکاران اداره کل حفظ آثار استان قزوین گفت: معرفی سازمان نشر آثار و مشارکت زنان در دفاع مقدس و معاونتهای تخصصی سازمان ،در خصوص تشکیل کارگروهها در دستگاه دولتی، تعیین رابطین و مشاورین فرمانداریها ،معرفی الگوهای خوب برای جوانان ،نقش زنان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ،معرفی شورای راهبردی ،شورای همسران فرماندهان شهید و حاضر ،سازمانهای مردمنهاد ضروری است.
معاون راهبردی و امور استانهای سازمان نشر آثار و مشارکت زنان در دفاع مقدس در ادامه افزود: چهار گروه مخاطب ما عبارتاند از: گروه اول: مادران شهید جانباز ،آزاده و رزمنده، گروه دوم: همسران شهید ،جانباز، آزاده و رزمنده گروه سوم: فرزندان شهید ، جانباز ، آزاده و رزمنده گروه چهارم: خواهران شهید ، جانباز ، آزاده و رزمنده و گروه خاص زنان رزمنده دفاع مقدس.
در ادامه سرهنگ پاسدار مهدی طاهرخانی مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین ضمن عرض خیرمقدم و تبریک دهه مبارک کرامت و میلاد باسعادت حضرت امام رضا (ع) و همچنین تبریک و گرامی داشت هفته دولت بهاختصار گزارشی از آمار ایثارگران استان ارائه و در خصوص نقش زنان در دفاع مقدس و کمیتههای جمعآوری آثار زنان در دفاع مقدس توضیحاتی داد.
در پایان این جلسه اعضای جلسه، برنامههای و پیشنهادها دستگاههای مربوطه خود در خصوص نقش زنان در دفاع مقدس را بیان نمودند.
انتهای پیام/
[ یک شنبه 1 شهریور 1394 ] [ 3:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، شمارهی 144ماهنامه همشهریپایداری با انتشار پرونده ای درباره نحوه شناسایی شهدای گمنام بر اساس آزمایش «دی ان ای» با عنوان «فرزندان خاک» و گفتگو با مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات مقاومت در خصوص خاطره نگاری اسرای عراقی به چاپ رسیده است.
در پرونده «فرزندان خاک» شماره مرداد ماه هشمهری پایداری، چند پرسش و پاسخ درباره مردانی که هویت کشور شدند اما خود ناشناخته ماندند، به همراه گفتگویی با دکتر محمود تولایی درباره شناسایی 7 هزار شهید جاوید نشان، گفتگو با همسر شهید تازه تفحص شده محمد علی بمانی، تعیین چگونگی تعیین ایرانی بودن شهدای گمنام در یادداشتی از سرهنگ حسینی مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای استان قم و گزارش «سربازان ناشناخته» که به بررسی تعیین هویت سربازانی که در جنگ های مختلف دنیا کشته می شوند می پردازد، منتشر شده است.
عبدالرحیم سعدی راد گزارشی از حواشی دیدار شاعران با رهبر انقلاب به چاپ رسانده و در صفحه شاعر ماه نیز رحیم زریان به مناسبت سالگرد تولد استاد مشفق کاشانی به بررسی کارنامه شعری این مرحوم پرداخته است.
انتهای پیام/
شهید توحیدی نسب با خون خود از امنیت کشور دفاع کرد
ادامه مطلب
کتابهای دفاع مقدسی که فیلمنامه میشوند
وی در پاسخ به این پرسش که «از آثار تولیدشده توسط حوزه هنری اثری در این مجموعه هست؟» گفت: هنوز عناوین این آثار مشخص نیست.
به گفته بابایی، ارائه ایدههای ناب برای تولید نمایشها و فیلمهای جدید در عرصه دفاع مقدس مهم ترین هدف این اقدام بوده است. با توجه به اینکه در سالهای اخیر بسیاری از هنرمندان عرصه دفاع مقدس از فقر سوژه در این زمینه گلایه داشتند، این آثار میتواند دستمایه خلق آثار جدید شود.
ادامه مطلب
حمایت از ولایتفقیه از سفارشات شهدای گرانقدر ماست
ادامه مطلب
توزیع «نارنجک صلواتی»
ادامه مطلب
ختم غریبانه یک شهید مدافع حرم/ «رزمندگان بدون مرز» را چهکسی در مییابد؟
ادامه مطلب
زخم جنگ بر پیکره کوت شیخ
امیر متحیر مانده بود و گفت، ما بزنیم، آنها بلافاصله جواب میدهند.
آنها پس از خداحافظی از من خواستند به شهر آنها رفته و علاوه بر استراحت آموزش دهم. گفتند: ظاهرا خانواده ات هم در شهر ما هستند، آنها را هم اسکان میدهیم. گفتم: خانواده من آنجا نیستند ولی همشهریان من هستند لطفا با مهاجرین مثل یک میهمان برخورد کنید. قبل از ناهار خدا حافظی کردند و رفتند. بعد از برگشتن آنها، متوجه شدم اهالی آن شهر با مهاجران، رفتار بهتری پیدا کردند.»
ادامه مطلب
ادامه مطلب
جلسه شورای راهبردی زنان ایثارگر تشکیل شد
ادامه مطلب
«چگونگی احراز هویت شهدا» در شماره جدید همشهری پایداری
این شماره نشریه همشهری پایدرای در پرونده «نمای باز از حقیقت»، به سراغ مستندسازانی رفته که در خصوص بحران موجود در عراق و سوریه به تولید مستند پرداخته اند، گفتگو با سهیل کریمی درباره مستند ناتمام فتنه شام و علل این تمامی سفرنامه روحالله رفیعی پیرامون نحوه ساخت مستند بحران با تیتر «ستون پنجمی به نام مستند ساز» و بررسی شش مستند برتر این حوزه و نیز گفتگو با مهدی همایونفر مدیر عامل موسسه روایت فتح از دیگر بخش های این پرونده است.
از جمله دیگر مطالب این شماره، میتوان به گزارشی آرشیوی مرتضی سرهنگی از اولین لحظات آزادی اسرا با تیتر «این صدا آبی است»، بررسی فعالیت های تیپ رزمی تبلیغی امام صادق(ع) و نگاهی به عملکرد خصمانه ماهر عبدالرشید با تیتر «ژنرال بی ستاره» اشارهکرد.
شماره مردا ماه مجله همشهری پایداری با آثار و گفتاری از رحیم صفوی، مرتضی سرهنگی، علیرضا پناهیان، مهدی تولایی، سهیل کریمی، روح الله رفیعی، احمد حسینی و سیف الله طاهری در 84 منتشر و در دکه های مطبوعات سراسر کشور عرضه گردیده است. علاقهمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس paydari.hmg.ir مراجعه نمایند.
ادامه مطلب