تقدیم بیش از 200 شهید رسانه در دوران دفاع مقدس
مسئول سازمان بسیج رسانه گفت: 203 شهید رسانهای در حوزههای گوناگون خبری تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی ایران شده است.
کد خبر: ۲۲۳۷۷۳
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۱ - 28January 2017
به گزارش دفاع پرس از قم، مسعود بصیری در دیدار با آیت الله سید محمد سعیدی تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س) با بیان این که سازمان بسیج رسانه از سال 1391 آغاز به کار کرده، اظهار داشت: جذب اصحاب رسانه و تحقق بسیج 20 میلیونی از هدفهای این سازمان ماست و حدود 3 هزار حلقه صالحین بسیج رسانه در کشور شکل گرفته است.
وی همچنین گزارشی از جشنواره ملی رسانه ابوذر و همچنین مسابقات ورزشی اصحاب رسانه ارائه کرد.
در پایان این دیدار کارت افتخاری عضویت در سازمان بسیج رسانه کشور به آیت الله سعیدی اهدا شد.
یادآور می شود: حدود 300 تن از اعضای سازمان بسیج رسانه کشور در سفر یک روزه به قم ضمن زیارت و تشرف به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران، با آیات عظام ناصر مکارم شیرازی و عبدالله جوادی آملی از مراجع تقلید نیز دیدار کردند.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 1:03 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید مسرور زندگیاش را وقف شهدا کرده بود شهید محمد مسرور ثانیه به ثانیه زندگیاش را وقف شهدا کرده بود تا اینکه در بهمن ۹۴ خود به کاروان شهدا پیوست. کد خبر: ۲۲۳۷۸۸ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۱ - 28January 2017 منبع: تسنیم
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 1:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
سرلشکر رشید در دفتر یادداشت حسن باقری در روز شهادتش چه نوشت؟ سرلشکر غلامعلی رشید در دفتر یادداشت شهید باقری در نهم بهمن سال ۶۱ مطالبی را نوشت. کد خبر: ۲۲۳۷۸۹ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۷ - 28January 2017 منبع: تسنیم
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 1:01 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
گرامیداشت شهدای مسجد حضرت علیاصغر (ع) و مدافعان حرم سومین یادواره شهدای مسجد حضرت علی اصغر (ع) و گرامیداشت شهدای مظلوم مدافع حرم برگزار میشود. کد خبر: ۲۲۳۷۸۳ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۲ - 28January 2017 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سومین یادواره شهدای مسجد حضرت علی اصغر (ع) و گرامیداشت شهدای مظلوم مدافع حرم امروز شنبه (9 بهمن ماه) ساعت 20 برگزار میشود. این مراسم با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین «شیخ مهدی آجرلو» و مداحی «حاج مهدی سلحشور» و «حاج حمید پیکاری» در مسجد حضرت علی اصغر (ع) واقع در خیابان آزادی، بلوار استاد معین، خیابان هاشمی برگزار خواهد شد. انتهای پیام/ 131
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 12:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
زندگيمان رنگ و عطر شهدا را داشت همسر شهید قاجاری گفت: سبك زندگی من و همسرم رنگ و عطر شهدايی داشت. زندگی ساده و بیآلايش ما در كنار هم جزء بهترين لحظات زندگیام شده بود. کد خبر: ۲۲۳۸۰۶ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۵ - 28January 2017 شهادت ايشان چطور رقم خورد؟ منبع: روزنامه جوان
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 12:57 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
رونمایی از «یار دوست» در پاسداشت سرلشکر سلیمی آیین بزرگداشت سرلشکر «محمد سلیمی» و رونمایی از کتاب «یار دوست» 10 بهمن ماه در باغ موزه دفاع مقدس برگزار میشود. کد خبر: ۲۲۳۸۲۵ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۴ - 28January 2017 به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، به همت سازمان حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ارتش، آیین بزرگداشت مقام امیر سرافراز ارتش اسلام «سرلشکر محمد سلیمی» و رونمایی از کتاب «یار دوست» برگزار می شود. این مراسم یکشنبه (دهم بهمن ماه) ساعت 10 صبح در محل باغ موزه دفاع مقدس سالن خلیج فارس برگزار خواهد شد. کتاب «یار دوست» نوشته «امیر سرتیپ سید ابراهیم گلفام» و «قاسم اکبری» در برگیرنده تاریخ شفاهی زندگی سرلشکر سلیمی است که رونمایی می شود. انتهای پیام/ 141
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 12:56 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
باید نسبت به محافل شهدا قدرشناس باشیم مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان گفت: محفلهای شهدا را میتوان مثل یک گردان عملیاتی دانست که امروز در مرزها دارد دفاع میکند و ما باید نسبت به چنین محافلی قدرشناس باشیم. کد خبر: ۲۲۳۷۹۰ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳ - 28January 2017 به گزارش دفاع پرس از همدان، سردار مهدی ظفری در یادواره شهدای روستای کریمآباد از توابع شهرستان بهار، با گرامیداشت یاد و خاطره شهدا اظهار داشت: به برکت خون این شهدای بزرگوار است که ما در کشور امنیت و آسایش را داریم. وی در ادامه افزود: همین شهدا از دور و نزدیک اقصی نقاط کشور از خون خود گذشتند تا ما آسوده باشیم بنابراین باید با برگزاری این یادوارهها ایثارگریها و مجاهدتهای آنان را به یاد داشته باشیم. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس همدان ادامه داد: حضور در یادوارههای شهدا به ویژه برای جوانان امروزی فرصتی است برای آشنایی با کسانی که مخلصانه رفتند و جان خود را تقدیم کردند. وی با بیان اینکه یادوارههای شهدا فرصتی است برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ابراز داشت: شهدا الگوی مناسبی برای جوانان هستند. ظفری با بیان اینکه در ایام پر برکت بهمن ماه هستیم، گفت: بهمن؛ ماه خون است ماهی است که خونها ریخته شد تا انقلاب اسلامی رقم بخورد و باید این ایام را قدر بدانیم. وی در ادامه خاطرنشان کرد: ایامی که پیروزی انقلاب رخ داد، حادثه کوچکی نیست بنابراین باید با تمام وجود آمادگی را برای استقبال از دهه فجر فراهم کرد. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس همدان تصریح کرد: محفلهای شهدا را میتوان مثل یک گردان عملیاتی دانست که امروز در مرزها دارد دفاع میکند، مثل گردانی میماند که دارد در سوریه میجنگند و ما باید نسبت به چنین محافلی قدرشناس باشیم. وی افزود: امروز در دنیا نسبت به بسیج یک نگاه خاصی وجود دارد و این یکی از دستاوردهای بزرگ دفاع مقدس است. ظفری با بیان اینکه تاریخ عبرت است، ابراز داشت: اگر دشمنی بخواهد از مرزهای جمهوری اسلامی عبور کند باید برود و پیشینه این کشور را مطالعه کند که در این صورت وقتی به صفحه های جنگ تحمیلی 8 سال دفاع مقدس و ایثارگریهای شهدا می رسد، میماند و نمیتواند جلوتر برود و این همان چیزی است که به برکت خون شهداء به جا مانده است. انتهای پیام/
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 12:56 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
حسن باقری چگونه نابغه جنگ شد؟ «حسن باقری» قدرت آن را داشت که در سختیها، با رنج و پشتکار، در راهی گام بردارد، که دیگران آن را یک استعداد خارقالعاده نامیدهاند. عمده این استعداد از شناخت فرصتها، تصمیمگیری بر اساس آگاهی دقیق و تلاش و پشتکار به دست آمده است. کد خبر: ۲۲۳۸۴۴ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸ - 28January 2017 گروه حماسه و جهاد دفاع پرس- احمد دهقان، نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس در یادداشتی نوشت: حسن باقری (غلامحسین افشردی) در ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد و هنوز ۴۵ روز مانده بود وارد ۲۷سالگی شود که در ۹ بهمن ۱۳۶۱، در شمال فکه، با دنیای ما خداحافظی کرد. او فقط ۲۸ ماه در جنگ 8 ساله حضور داشت؛ اما هرگاه صاحبنظران دفاع مقدس درباره آن دوران به گفتوگو میپردازند، از این فرمانده با عناوینی مانند «نابغه»، «درشت مغز»، «بسیار باهوش»، «استراتژیست»، «طراح»، «پدر جنگ در سپاه» و... نام میبرند. این القاب چنان با نام او عجین شده است که هیچگاه درباره کس دیگری اینگونه صحبت به میان نمیآید. او که بود و چه کرد که امروز 2 دهه پس از خاموش شدن آتش توپخانهها، نامش همچنان برده میشود؟ نقش او در آن ۲۸ ماه چه بود که جملات اینچنینی در وصف وی گفته شده است؟ آیا او طی جنگ تحمیلی، چنین چهرهای از خود نشان داد یا قبل از آن نیز در زندگی شخصی، دارای چنین ویژگیهایی بود؟ خصوصیات فردی شهید حسن باقری برای آشنایی ابتدایی با تاریخچه چنین تعاریف و القابی، میتوان به گفتههای شهید محمد ابراهیم همت استناد کرد. او در سال ۱۳۶۲ درباره حسن باقری چنین گفته است: «خدا شاهد است که در میان فرماندهان ما، تعقل و اندیشه ایشان بی نظیر بود. طرح مانوری که شرح می داد، در اولین شرح، انسان می پذیرفت و مطلب برایش جا میافتاد. غیر از این مساله اندیشه اش، در جنگ صلابت و استقامت خاصی داشت. یکی از ویژگیهای خاص او این بود که صبح عملیات، زیر آتش سنگین می آمد توی خط و سرکشی می کرد و محکم برخورد می کرد. اگر واحدی سستی می کرد، بازخواست می کرد. خدا شاهد است که در کمتر فرماندهای این صفات را دیده بودم: اینقدر مهربان باشد و اینقدر عالی. بعد از حسن باقری، دیگر کسی پیدا نشد». درباره نبوغ و شرایط ظهور و بروز او، بسیار گفته شده است، از جمله آسان انجام دادن کاری که در روزهای غیرطبیعی برای دیگران مشکل است. نبوغ غلامحسین افشردی (آنچنانکه به طور مکرر در گفته ها می بینیم)، چیزی ورای زندگی بشری نبود، بلکه او قدرت آن را داشت که در سختیها، با رنج و پشتکار، در راهی گام بردارد، که دیگران آن را یک استعداد خارق العاده نامیده اند. عمده این استعداد از شناخت فرصتها، تصمیم گیری براساس آگاهی دقیق و تلاش و پشتکار به دست آمده است. شناخت او، بدون آگاهی اجمالی از زندگی وی و وضعیت روزهای آغازین جنگ، ناممکن است؛ زیرا دفاع مقدس بود که این جوان گمنام را تبدیل به مشهورترین استراتژیست نظامی جنگ تحمیلی کرد. در ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ (سوم شعبان ۱۳۵۷ قمری) در بیمارستان مادران تهران به دنیا آمد. هیچکس امیدی به زنده ماندن کودک نارس خانواده نداشت. 7 ماهه به دنیا آمد و یک کیلو و 800 گرم وزن داشت. مادر او را در سرمای زمستان، در پارچه ای پیچید و گذاشت زیر کرسی. تا یک ماه با قاشق شیر در دهان او ریختند تا توانست جان بگیرد. در سال ۱۳۵۴ دیپلم ریاضی خود را گرفت و در کنکور دانشگاهها شرکت کرد. رشته دامپروری دانشگاه رضاییه (ارومیه) را انتخاب کرد. رشته دامپروری مورد علاقه اش نبود و با روح پرتلاطم وی سازگاری نداشت. سه ترم خواند و از تحصیل در این رشته چشم پوشید. مجدداً در کنکور سال ۱۳۵۸ با رتبه ۱۰۴ در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول شد. به دانشگاه رفت؛ اما در آنجا هم به دنبال گمشده خود می گشت. با انقلاب فرهنگی، دانشگاهها تعطیل شد. این بار فعالیت خود را در روزنامه «جمهوری اسلامی» ادامه داد. در همین زمان، گروه کوچکی در سپاه پاسداران، واحدی به نام اطلاعات راه اندازی کرده بودند که عمده فعالیت آن، جمع آوری اخبار و اطلاعات از گروههای سیاسی بود. او با نام مستعار حسن باقری، به واحد اطلاعات سپاه پیوست. زندگی حسن باقری تا قبل از این دوره، دورههای متفاوتی را طی کرده است. حتی گاه راهی را رفته و از نیمه راه بازگشته است، از جمله تحصیل در رشته دامپروری دانشگاه ارومیه. اما نکته مهم این است که برای فرود آمدن در آشیانه مقصود، پرواز بر فراز کوههای متفاوتی را تجربه کرد، که هریک از آن تجربیات، بعدها توانست مورد استفاده اش قرار گیرد. تصمیم متفاوت باقری در زمان جنگ به هنگام هجوم ناگهانی دشمن در سال ۱۳۵۹، از گوشه و کنار کشور، عده بسیاری راهی جبهه ها شدند. حسن باقری در جنوب همه را بهت زده یافت. مسئولان سردرگم بودند و مردم، وحشت زده از بمبارانهای متوالی، در فکر راه چاره برای پنهان شدن یا فرار از شهر بودند. حتی نیروهای ارتش نیز واحدهای معدودی را در مرزها قرار داده بودند و ارتش عراق با در هم شکستن مقاومت آنها، با 12 لشکر در حال پیشروی بود. در اهواز شایعات مختلفی پخش شده بود. هیچکس از مقامات مسوول از میزان پیشروی دشمن خبر دقیقی نداشتند. گاه بعضی از شهرها و نقاط مهم مرزی از دست رفته قلمداد می شد و بعد خبر جدیدی می آمد که آن منطقه در دست نیروهای خودی است و چند نفری در حال مقاومت هستند. اخبار متناقض، مسؤولان نظامی و شهری را سردرگم کرده بود. حسن باقری، برخلاف بسیاری از مبارزان که دارای نامهای مشهوری نیز بودند، تفنگ به دست نگرفت و به مقابله با تانکهای دشمن نشتافت. او راهی دیگر برگزید و این مسیر متفاوت و استثنایی، آغاز راهی بود که درباره آن بسیار گفته شده است. بهترین کار را در شناسایی دشمن دانست و در این راه، تجربیات کوتاه مدت در واحد اطلاعات سپاه پاسداران، روزنامه نگاری و... به کمکش آمدند. گویی دست تقدیر، غلامحسین افشردی را به راههایی کشانده بود که در جنگ، «حسن باقری» را بسازد! او یک اتاق را به عنوان اطلاعات نظامی انتخاب کرد. نقشه های منطقه را دورتادور دیوار چسباند و آخرین اخبار نبرد را روی نقشه پیاده کرد. ابتدا خودش و چند نفری که به او ملحق شدند، با موتور، ماشین و هر وسیله ای که داشتند، به محورهای ورودی دشمن می رفتند و به جمع آوری اطلاعات می پرداختند. بلافاصله ارتباط با مراکز مختلف در استان خوزستان و تهران برقرار شد، تا اطلاعات ردوبدل شود. هنوز یک هفته از شروع جنگ نگذشته بود که این اتاق، مهمترین منبع اطلاعاتی به شمار می رفت. آنها می توانستند بفهمند دشمن در کجاست، چه تعداد نیرو دارد، هدفش چیست، برای چه آمده است، تا کجا می خواهد برود و... همان چیزهایی که او در دوره کوتاه روزنامه نگاری آموخته بود! گویی تمام تجربیات گذشته (که در ظاهر، پراکنده و نامربوط به نظر می آمدند) برای چنین روزهایی اندوخته شده بود. جوانی که هنوز محاسنش کامل نشده بود «محمدجعفر اسدی»، از فرماندهان زبده دفاع مقدس، آن روزها را چنین روایت کرده است: «آمدیم گلف. روزهای اول جنگ بود. دیدم نوجوانی یک چهارپایه گذاشته زیر پایش و روی دیوار نقشه می چسباند. پیش خودم گفتم دلشان خوش است آمده اند جنگ. جنگ تیر و تفنگ می خواهد! تا آن موقع، پشتش به ما بود. وقتی برگشت، دیدم جوانی است که حتی محاسنش کامل نشده. با او صحبت کردم و او گفت هر روز یک گزارش به من بدهید و ما باید در جریان ریز کارهای جبهه فارسیات باشیم. در همین حین، چشمش به نوشته ای افتاد: ۲۰ درصد اطلاعات + ۸۰ درصد عملیات = ۱۰۰ درصد پیروزی. کاغذ را از روی شیشه کَند و گفت: این فرمول غلط است. اطلاعات و عملیات مقوله جداگانه ای هستند و من می گویم اطلاعات ۱۰۰ درصد است. با دلایلی که آورد، دیدم عجب آدم فهمیده ای است. بعد همه اطلاعاتی را که ما می دادیم، می آورد روی نقشه و دست ما را گذاشت توی دست بچه های ستاد خراسان. آنها جلوی کارخانه نورد جبهه داشتند و ما در فارسیات بودیم و هرکدام فکر می کردیم دیگری عراقی است! بعد فهمیدیم که حسن باقری در همان اتاق همه چیز را می بیند، در حالی که ما در صحنه نبرد و روی زمین نمی دیدیم». تنها پس از گذشت سه ماه از جنگ، در تمام محورهای جنوب، از آبادان تا دزفول، نیروهای اطلاعات- عملیات مستقر شدند که کوچکترین تحرک دشمن را گزارش می کردند؛ به طوری که ستاد عملیات جنوب (گلف) اطلاعات کاملی از دشمن در دست داشت و تمام راههای تدارکاتی، مقرهای فرماندهی و خطوط دشمن به طور کامل مشخص شد. با این کار، او چشم جبهه ها شد و یکی از ضعفهای بزرگ (یعنی نداشتن اطلاعات دقیق از وضعیت دشمن) را برطرف کرد. رکن 2 و 20 دقیقه! شهید داوود کریمی در اینباره به واقعه ای تاریخی اشاره می کند: «امام (ره) فرموده بودند من سوسنگرد را می خواهم. دیدم همه دنبال ما می گردند که به اتاق جنگ برویم. من اینقدر به اطلاعات و مجموعه داشته های ذهنی او متکی بودم که 8-7 نفر همراه خودم نبردم. حتی مسؤولان اصلی عملیات را هم نبردم. من و حسن باقری به اتاق جنگ رفتیم. در آنجا همه نشسته بودند و آقای خامنه ای نیز تشریف داشتند. من کنار ایشان نشستم. شهید چمران، آقای غرضی، تیمسار فلاحی، ظهیرنژاد، سرهنگ قاسمی و تمام فرماندهان آنجا جمع شده بودند. آقای ظهیرنژاد 10 دقیقه ای وسط اتاق قدم می زد و در فکر بود. همه منتظر تصمیم گیری ایشان بودیم. یکدفعه با صدای بلند فریاد زد: رکن 2! سرهنگی داخل آمد و احترام نظامی گذاشت. گفت برو پای نقشه، وضعیت دشمن را برای ما بگو. ایشان رفت و بیشتر از این طرف [جبهه خودی] می گفت. هرچه آقای ظهیرنژاد می گفت برو جلوتر، او نمی رفت! [درباره وضعیت خطوط مقابل و نیروهای دشمن]. سرانجام آقای ظهیرنژاد عصبانی شد و گفت برو بنشین. در این لحظه، فریاد زدم: رکن 2 و 20 دقیقه! حسن باقری گفت: بله حاجی. گفتم برو پای نقشه. جوان 22-20 سالهای پای نقشه رفت. با آن جوی که در آن جلسه بود (که تمام سران نظامی کشور، نماینده امام، شهید چمران و... بودند)، فردی در این سن، باید اتکا به نفس و روحیه داشته و به اندوخته های ذهنی و اطلاعاتی خود متکی باشد. وی یکی یکی محورها را توضیح داد، سریع از نیروهای خودمان گذشت و به سراغ عراقیها رفت. درباره راهکارها گفت که کی و از کجا می توان چه کارهایی انجام داد. تمام اینها را به خوبی توضیح داد. اصلاً جو جلسه کلاً عوض شد. باید می دیدید که مسؤولان چطور خوشحال شدند. حسن تمام توضیحات و اطلاعات را که داد، قرار شد عملیات آغاز شود». درحالی که او در حال تشکیل یکی از قویترین و کارآمدترین واحدهای نظامی در جنگ بود، ارتش ایران در سرتاسر جبهه ها با ارتش دشمن دست و پنجه نرم میکرد. ارتش چهار عملیات بزرگ را طراحی و اجرا کرد که نتوانست قدمی پیش رود. شکست در این چهار عملیات، موجب یأس و ناامیدی فرماندهان نظامی شد. در چنین روزهایی، حسن باقری نوع جدیدی از جنگیدن را پیشنهاد کرد: «این جنگ فرصتهای طلایی بسیاری برای رشد استعدادها به ما داده است. نیروهای ما با توجه به بُعد انقلابی که دارند و چشم و گوش بسته تابع قانونهای از خارج آمده نیستند، می توانند از قالبهای پیشساخته خارج شوند و با فکر سازنده خویش روش هایی ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست به سادگی با این نیروها به دفاع برخیزد.» (دست نوشته ها) 3 خصوصیت منحصر به فرد حسن باقری حسن باقری یکی از فرماندهانی بود که در پی تحول در شیوه نبرد بود و توانست آن را گام به گام به مرحله اجرا درآورد. حاج «قاسم سلیمانی» درباره وی چنین گفته است: «حسن واقعاً یک رهبر بود. تعبیرم این است که او بهشتیِ جنگ بود؛ یعنی همان نقشی که مرحوم بهشتی برای انقلاب و امام داشت، حسن باقری همان نقش را برای جنگ و جبهه داشت. قطعاً همه فرماندهان قدیمی جنگ نظرشان این است که اگر حسن زنده می ماند، در وضعیت جنگ قطعاً تأثیر داشت. او پرورش دهنده همه ما بود». پس از تفحص در گفتارها، مشاهده میشود فرماندهانی که با وی در ارتباط بوده اند، از سه منظر «سلوک فردی»، «فرماندهی بر نیروها» و «قدرت تفکر نظامی»، او را ستایش کرده اند: ۱- او فرماندهی در میدان جنگ را با تعهد و اعتقاد دینی در هم آمیخت و توانست یکی از فرماندهان صاحب سبک در نبردها باشد. با توجه به پیشینه ای که در قسمتهای بعدی به آن اشاره می شود، او خودسازی انقلابی را از سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز کرد. این خودسازی و تربیت درونی، موجب شد تا بتواند از تزکیه روح در ارائه شیوه های الهی در فرماندهی بهره جوید. او براساس آموزههای دینی که انقلاب اسلامی ایران آن را متبلور ساخت، فرماندهی کرد. این نوع فرماندهی موجب شد که حرکات و راه و روش خود را با مبانی دینی هماهنگ کند. ۲- قدرت تفکر و طراحی و ارائه شیوههای نو در نبرد و همچنین قدرت تجزیه و تحلیل قوای خودی و دشمن، از مشخصههای او برشمرده شده است. شهید «مهدی زین الدین» در این باره چنین گفته است: «از جهت قدرت فکری، قدرتی داشت که میتوانست همه مسائل را تجزیه و تحلیل و برای آنها برنامه ریزی کند که در توان کسی نبود. این ذهن خلاق و روشن او بود که خیلی از طرحهای جدیدی را که به فکر دیگران نمی رسید، مطرح می کرد». حسن باقری از کسانی بود که با قدرت بالا در تجزیه و تحلیل، شیوه نبرد را براساس واقعیات پیشرو تعیین می کرد؛ آنچنان که سه ماه پس از آغاز جنگ و در اوج ناامیدی فرماندهان نظامی نوشت: «باید به خود جرأت داد که این نوع جنگیدن به درد نمی خورد و لازم است که استراتژی این جنگ عوض شود.» (دست نوشته ها) شیوههای نوین جنگی که براساس مقدورات و با حضور داوطلبان جنگی پِی ریزی شد، توانست روند جنگ را از حالت رکود خارج کند و عملیات پیروزمند بعدی براساس این شیوهها طراحی و اجرا شد. او از ارکان تغییر شیوه نبرد با دشمن بود. ۳- در بررسی و شناخت فرماندهان جنگ 8 ساله، عمدتاً به 2 گروه برمی خوریم. یک گروه در صحنه های ستادی و طراحی نبرد هنرنمایی کرده اند. این گروه در قرارگاهها حضور داشتند و کمتر در میان مردم عادی شناخته شده اند. به همین دلیل، با اینکه در دوران پس از جنگ نام فرماندهان شهید بسیار برده شده، اما نام این گروه کمتر به میان آمده است. از سوی دیگر، عده ای در صحنه نبرد توان رهبری نمایانی داشتند. این فرماندهان، به خاطر اینکه با نیروهای مردمی ارتباط زیادی داشتند و همچنین به دلیل شجاعت، صمیمیت با نیروهای تحت امر، برخورداری از روحیه دینی و مردمی و قابلیتهای فرماندهی در صحنه جنگ، شناخته شده هستند. قیافه و اندام لاغر او چنان بود که در نگاه اول، کسی تصور نمی کرد بتواند در صحنه جنگ قاطعانه فرمان براند؛ اما نشان داد که در کشاکش نبرد، صریحترین و قاطعانه ترین تصمیمها را گرفته که حتی برای نزدیکترین کسان او نیز غیرمنتظره بوده است؛ به طوری که سردار «محمد باقری» روایت می کند: «در مرحله دوم عملیات رمضان، برای یکی از گردانهای عمل کننده، حادثه ای پیش آمد. آن گردان در محاصره دشمن قرار گرفته بود. در قرارگاه نصر، حسن بی سیم رده گردان را هم گوش می کرد. احساس کرد یکی از گردانها زیادی پیش رفته و ممکن است به محاصره بیفتد. به فرمانده یگانش تذکر داد. همینطور هم شد و گردان به محاصره افتاد. شروع کرد به صحبت با فرمانده تیپ و پرسید: الان کجا هستی؟ گفت که در مقر تیپ هستم. گفت: باید بروی از موانع عبور کنی، وارد صحنه نبرد شوی و این گردان را از محاصره نجات دهی و تا خودت نروی، این اتفاق نمی افتد. این گردان متوجه نیست و اگر بگویی در محاصره است، ممکن است دستپاچه شود و وضع را خرابتر کند. آن فرمانده تیپ استدلال آورد که نیازی نیست من بروم و دارم توپخانه را هماهنگ می کنم، کار دارم و.... برای من عجیب بود، به کسی که حداقل 2 سال بود شبانه روز در جنگ با هم بودند و همدیگر را خوب می شناختند، حکم کرد: اگر همین الان از سنگرت راه نیفتی و به سمت خط نروی و این گردان را نجات ندهی، با تو برخورد می کنم. من الان می آیم آنجا، تو نباید در سنگرت باشی؛ یا می روی در محاصره و به همراه گردان شهید می شوی، یا اینکه آنها را از محاصره نجات می دهی. گردان محاصره شده در آن طرف و فرمانده تیپ زنده و سالم در این طرف، برای من قابل پذیرش نیست. آنچنان برخورد کرد که در سنگر فرماندهی قرارگاه نصر، همه رنگشان پرید». حسن باقری کم در جنگ 8 ساله حضور داشت؛ اما خوب زیست. فرزند زمانه خود بود و گویی همه آرمانهای انقلاب دست به دست هم داده بودند، تا چنین نمونه هایی به نمایش درآیند. انتهای پیام/
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 12:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
افتتاح یادمان شهدای شهرستان بدره مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ایلام گفت: همزمان با دهه فجر یادمان شهدای گمنام شهر بدره افتتاح میشود. کد خبر: ۲۲۳۸۰۲ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۷ - 28January 2017 به گزارش دفاع پرس از ایلام، سرهنگ منتظری مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس از افتتاح یادمان شهدای شهرستان بدره در دهه مبارک فجر خبر داد. وی عنوان کرد: اعتبار ساخت این یادمان از محل تملک داراییهای استان به مبلغ یک و نیم میلیارد ریال از طرف فرمانداری شهرستان بدره و توسط شهرداری بدره تامین شد. انتهای پیام/
[ شنبه 9 بهمن 1395 ] [ 12:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
یادواره شهدای نیروی انتظامی شهرستان رشتخوار برگزار میشود مراسم گرامیداشت شهدای نیروی انتظامی شهرستان رشتخوار پنجشنبه 14 بهمنماه در مسجد جامع این شهرستان برگزار میشود. کد خبر: ۲۲۳۸۱۷ تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۱ - 28January 2017 این مراسم با حضور خانوادههای معزز شهدا، جانبازان و ایثارگران همراه با سخنرانی حجتالاسلام رمضانپور امام جمعه موقت شهرستان خواف و مدیحهسرایی ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار خواهد شد. انتهای پیام/ 151
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، «بدانید برای هر کسی کربلایی وجود دارد تا ما را با کربلا نیاموزند از این دنیا نمیبرند»؛ محمد مسرور، نخستین طلبه شهید مدافع حرم در استان فارس کربلای خود را در سوریه دیده بود که وهبوار تازه عروس خود را برای رسیدن به عشقی بالاتر رها کرد و در بهمن ماه 94 پس از آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید.
زهرا انجین شهریور 94 در کنار قبور شهدای گمنام شهر کازرون به عقد محمد درآمد و در تمام مدت کوتاه عقدشان به دلیل علاقه وافر محمد به شهدا هر روز به زیارت قبور شهدا میرفتند اما هرگز گمان نمیکرد که تنها به فاصله 5 ماه خود عنوان همسر شهید پیدا کند و بخواهد برای دیدن محمدش به گلزار شهدای کازرون بیاید.
زهرا هرچند زندگی مشترک خود را با محمد آغاز نکرد و هرگز زیر یک سقف نرفتند اما خود را خوشبخت میداند و به شهادت همسرش افتخار میکند، وی در گفتوگو با تسنیم میگوید: از اینکه محمد در راه حضرت زینب(س) جان خود را فدا کرده خوشحالم و افتخار میکنم. هرگز فکر نمیکنم که زندگیام از دست رفته چراکه معتقدم در آخرت میتوانم محمد را ببینم و با او باشم.
ذهن زهرا به روزهای خواستگاری و آشنایی با محمد پر میکشد، روزی که محمد محجوب و سر به زیر با وی از آینده مشترک سخن میگفت و در بین تمام سخنانش جایی برای دنیا نبود. « تمام صحبتی که بین من و محمد در روز خواستگاری رد و بدل شد درباره اخلاق و نقش معنویت در زندگی بود و خیلی کم درباره امور دنیایی صحبت کردیم».
محمد از همان آغاز تصمیم خود را برای ادامه زندگی گرفته و هدفی جز شهادت ندارد به همین دلیل روز خواستگاری اتمام حجت میکند که «اگر زمانی جنگ شود من برای دفاع از اسلام میروم» و زهرا که خود از کودکی با این مفاهیم آشناست مخالفتی نمیکند اما گمان نمیکرد این آروزی محمد خیلی زود محقق شود.
«همیشه آرزو داشتم که خطبه عقدم را مقام معظم رهبری بخوانند بنابراین تحقیق کردم اما متوجه شدم که اخیرا تنها برای خانواده شهدا خطبه میخوانند پیش خودم گفتم من کجا و خانواده شهدا کجا».
حیا، کظم غیظ، ادب مشخصترین ویژگیهای محمد از زبان زهرا است. زهرا میگوید: «بهترین ویژگی رفتاری ایشان حیا به ویژه در برخورد با نامحرم بود حتی روز خواستگاری تنها چند ثانیه به من نگاه کرد».
زهرا انجین از علاقه محمد به حضرت زهرا(س) میگوید: محمد در بین اهل بیت علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) داشت و همیشه به دنبال نکاتی میگشت که خود را به این حضرت نزدیکتر کند. یک روز قبل از عقد من در حیاط منزل زمین خوردم و دستم شکست. روز عقد با دست شکسته پای سفره عقد نشستم.
پس از عقد یک شب که برای زیارت قبور شهدا رفته بودیم محمد گفت «زهرای 18 ساله با دست شکسته پای سفره عقد» نشانهای برای ماست تا بیشتر به یاد حضرت باشیم. پس از آن مداحی حضرت زهرا را گذاشت و هر دو به یاد حضرت زهرا اشک ریختیم».
علاقه محمد به شهدا به اندازهای بود که تمام وقت خود را وقف شهدا کرده بود، زهرا میگوید« همیشه از شهدا و منش و رفتار آنها سخن میگفت و در حوزه علمیه کازرون هم واحد شهدا را راهاندازی کرده بود و محصولات فرهنگی مربوط به شهدا را ترویج میداد. محمد با شهدا زندگی میکرد».
4 ماه مثل برق و باد میگذرد، هر روز محبت محمد بیشتر در دل زهرا مینشیند و محمد هر روز بیشتر از شهدا برای زهرا سخن میگوید و صوتهایی از شهید آوینی را برای زهرا میفرستد تا اینکه محمد آماده رفتن به سوریه میشود و بدون خداحافظی با زهرا و خانواده عازم سوریه میشود. شهید مسرور دلیل این رفتار خود را این ذکر میکند « ترسیدم که علاقه به خانواده مانع رفتنم شود».
انتظارهای کشنده سهم زهرا پس از رفتن محمد است اما هر بار دلخوش بود به اخباری که از سلامت محمد از آشنایان میشنید تا اینکه پس از 46 روز زمانی که ساعت انتظار آخرین دقایقش را میگذراند، خبر شهادت محمد در شهر میپیچد. « شب قبل از بازگشت محمد از دوستان و آشنایان به من پیام میدادند و احوال محمد را میپرسیدند و من که هرگز تصور شهادت محمد را نداشتم فقط از این موضوع تعجب کردم».
زهرا از شوق دیدن محمد به گوشی همراه محمد پیام میدهد و از او خواهش میکند به محض دریافت پیام و ورود به ایران به زهرا خبر دهد اما هیج از آن پیامها به دست محمد نرسید. «صبح روزی که میدانستم محمد باید بیاید میخواستم برای خرید دسته گل بروم که خواهر محمد تماس گرفت و از من خواست به منزلشان بروم. وقتی رسیدم خانه شلوغ بود اما همه به من میگفتند خبرهایی که درباره محمد است، شایعه است.» زهرا ظهر به خانه پدری بازمیگردد و هنگام نماز ظهر خبر شهادت محمد را میشنود.
عبدالحسین مسرور، برادر بزرگتر محمد از روز شهادت محمد میگوید: «محمد روز 16 بهمن شهید شد اما اطلاع نداشتیم تا اینکه بعدازظهر شنبه از تماس برخی از دوستان متوجه شدم برای محمد اتفاقی افتاده است. از 4 بعدازظهر تا 8 شب پیگیر وضعیت محمد شدم تا اینکه متوجه شهادتش شدم اما به خانواده چیزی نگفتم با اینکه ساعات سختی را گذراندم اما به هیچ یک از اعضای خانواده نگفتم تا مطمئن شوم. ظهر یکشنبه 18 بهمن مطمئن شدم و خانواده هم متوجه شهادت محمد شدند».
توجه به نماز اول وقت و جماعت از ویژگیهای بارز شهید مسرور از زبان برادرش است، به گونهای که حتی روز خرید عقد هنگام نماز ظهر محمد خرید را رها میکند و برای خواندن نماز به مسجد میرود.
محمد با وجود اینکه فرزند کوچک خانواده بوده اما درسهای بزرگی به برادرش داده است، عبدالحسین مسرور میگوید: «به دنیا دلبسته نبود و این بزرگترین درسی بود که از محمد گرفتم. نسبت به حقوق بیت المال خیلی حساس بود همیشه مقداری از پولی که از حوزه علمیه میگرفت رد مظالم میداد و معتقد بود که نباید دینی بر گردنش باشد».
ادامه مطلب
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شهید حسن باقری در 28 ماه عمر خود در جنگ تحمیلی، از اول مهر 1359 و ورود به خوزستان تا نهم بهمن 1361 روز شهادتش در فکه، علاوه بر طراحی و اجرای عملیات مهم، با شناخت دقیق از دشمن و تسلطی که بر منطقه جغرافیایی جنگ و تغییرات حاصل از آن داشت، به تشکیل اطلاعات عملیات اهتمام ورزید و سپس با تسلط بر جبهه خودی و دشمن و تغییرات لحظه به لحظه آن، در تشکیل سازمان رزم، کادرسازی و تربیت فرماندهان تأثیرگذار و کارآمد نقش اساسی داشت.
کتاب یادداشت شهید حسن باقری در برگیرنده دست نوشته ها و یادداشت های روزانه این شهید از سال1357 تا 1361 است که توسط موسسه شهید حسن باقری به چاپ رسیده است. شهید باقری در روز نهم بهمن سال 61 به همراه چند تن از رزمندگان به منظور شناسایی آغاز عملیات والفجر مقدماتی به همراه شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا بر اثر اصابت خمپاره به فیض شهادت نائل شدند.
در این کتاب آمده است سرلشکر غلامعلی رشید در صفحه مربوط به روز نهم بهمن سال61 دفتر یادداشت شهید باقری نوشته است:
«صبح ساعت 10 به شناسایی میرود (صاحب دفتر را میگویم، حسن باقری عزیز را) به همراه برادر مجید بقایی و برادر مجتبی مؤمنیان و توکل قلاوند و محمدتقی رضوی و مرتضی صفاری و محمد باقری (برادرش) به منطقه فکه میرود. سمت راست جاده آسفالته و در یک سنگر دیدهبانی، چهار، پنج کیلومتری دشمن شروع میکنند به شناسایی اتفاقات حمرین و فوقی و...
ساعت 12 ظهر است... صدای قاری قرآن به گوش میرسد... و گرم شناسایی هستند. حسن باقری، محمد باقری را صدا میزند و میگوید برو بیرون از آن سرباز بپرس مختصات این جا چند است... و محمد باقری بیرون میرود و خدا انتخاب میکند... که کرده است. منتها در این لحظه، گل رسیده بود... و آماده چیدن بود... و صفیر یک گلوله توپ نزدیک شد... و نزدیکتر... و درست در سنگر هدایت شد و منفجر شد...
سه تن بلافاصله شهید شدند؛ مجتبی مؤمنیان، توکل قلاوند، محمدتقی رضوانی و برادر مرتضی صفار زخمی شد و اجر شهید را خداوند نصیبش کرد و مجید بقایی بعد از شهادتین، او نیز شهید شد و یک فرمانده دو پایش قطع شد. او مجید بقایی بود. و اما حسن باقری ، صاحب دفتر، موجب شدید انفجار او را بیهوش کرد... و ناله میکرد... یا حسین... یا مهدی... یا الله... دو و نیم ساعت بعد رفت پیش خداد و رستگار شد و راحت... و دفتر زندگیاش در ساعت سه و نیم بعدازظهر روز 9 بهمن 1361 و 14 ربیعالثانی 1403 از این دنیای پر از بلا و فتنه و رنگ و ریا بسته شد. خوش به حالش...
حسن باقری نیز به وصف شهدا پیوست. او که مثل تمام موجودات دنیای فانی باید میرفت، رفت اما به بهترین شکل مرگ از دنیا رفت و عزت پیدا کرد و پا به آخرت گذاشت. در حالی که بهترین رتبه و درجه و مقام را به خود اختصاص داد... و بهترین نعمتها و برکات آخرت را نصبب خودش کرد... تمام نعمتهایی که خداوند در آخرت در بهشت خودش به شهید وعده داده است...
شهادت عجب نعمت بزرگ و درجه والایی است، وقتی بناست که تمام آدمیان «مرگ» را بچشند.»
ادامه مطلب
ادامه مطلب
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، «مهرداد جان دخترمان آنيسا هنوز صدايت ميزند. اين روزها قاب عكست هم ديگر او را آرام نميكند. دستهايش دستانت را ميخواهند و دلش حضورت را. چشمانش به دنبال بودنت ميگردد اما نيستي تا مرهمي بر بيقراريهايش شوي. برايم سخت است كه به او بگويم از اين به بعد من نقش بابا را هم برايت بازي خواهم كرد.» اين نوشتار بخشهايي از دلنوشته معصومه قاجاري همسر شهيد مدافع حرم مهرداد قاجاري به مناسبت اولين سالگرد شهادت همسرش بود كه در مراسم اين شهيد قرائت شد. مهرداد قاجاري در جبهه فرهنگي و در لباس معلمي مشغول خدمت بود اما عشق به خدمت در لباس پاسداري او را به جرگه سبزپوشان كشاند و عاقبت همين عشق بهانه آسماني شدنش شد.
شما و شهيد با هم نسبت فاميلي داريد؟
بله، من و مهرداد با هم پسرعمو و دخترعمو بوديم و زمان ازدواج ايشان معلم بود. ما سال 1388با هم ازدواج كرديم و زندگي آرام و زيبايي داشتيم اما علاقهاش به حضور در سپاه باعث شد از شغل معلمي كنار بكشد و پاسدار شود.
پس جهاد در جبهه نظامي را انتخاب كرد؟
دقيقاً سال 1391بود كه به آرزوي قلبياش رسيد و لباس سبز سپاه را به تن كرد. من با اين كار مهرداد موافق بودم، چراكه عشق و ارادتش را به ولايت و نظام ميديدم و ميدانستم كه روح متلاطمش در اين جايگاه به آرامش خواهد رسيد.
كمي از شاخصههاي اخلاقي ايشان برايمان بگوييد.
سبك زندگي من و همسرم رنگ و عطر شهدايي داشت. زندگي ساده و بيآلايش ما در كنار هم جزء بهترين لحظات زندگيام شده بود. شاخصترين ويژگي اخلاقي مهرداد سادهزيستياش بود. هرگز نشد كه دو يا سه دست لباس داشته باشد، هر زمان در اين باره به ايشان اعتراض ميكردم ميگفت چرا بايد لباس اضافي بخرم، به جاي اين ميتوانم دست يك فرد نيازمند را بگيرم. سادهزيستي، سادهپوشي، قناعت و انجام امور خير از امورات هميشگي ايشان بود كه با علاقه انها را انجام ميداد. شاغل بودم و همراهيهاي همسرم در خانه به من در فعاليتهاي اجتماعي ام كمك ميكرد. ايشان در همه امور خانه كمك حال من بود از انجام كارهاي خانه تا نگهداري بچه. من و مهرداد پنج سال با هم زندگي كرديم. حاصل زندگيمان يك دختر سه ساله به نام آنيساست.
خانم قاجاري وقتي همسرتان جهاد در جبهه مقاومت اسلامي را انتخاب كرد شما باايشان مخالفتي نكرديد؟
همان ابتدا كه بحث دفاع از حرم و رفتن ايشان به ميان آمد من مخالفت كردم، ولي وقتي ديدم همسرم عاشق دفاع از حرم بيبي زينب كبري (س) است ديگر نتوانستم حرفي بزنم و مخالفتي كنم. از طرفي من هميشه به خواستهها و به تصميماتش احترام ميگذاشتم، همينطور هم مهرداد به تصميمات من احترام ميگذاشت. بعد از اينكه نظر من را در اين رابطه پرسيد مخالفت كردم، ولي باز هم دوست نداشتم كه ناراحتش كنم چون عاشق دفاع از حرم بود. براي همين رضايت دادم.
چند مرتبه به جبهه اعزام شد؟
اولين بار و آخرين باري كه مهرداد براي دفاع از حرم راهي شد 27 آذر ماه سال 1394 بود. آخرين لحظات جدايي ما روز جمعه در فرودگاه شيراز رقم خورد. لحظات سخت و نفسگيري بود. مهرداد رو به من كرد و گفت: عزيزم خيلي حواست به خودت و به دخترمان آنيسا باشد. دخترمان آنيسا را به تو و تو را هم به خدا ميسپارم. هميشه سعي كن صبور باشي و زينب وار زندگي كني.
بعد از اعزام با هم در تماس بوديد؟
بله، مرتب با من در تماس بود و بيشتر از زيبايي و لذت زيارت حرم بيبي زينب و حرم حضرت رقيه(س) صحبت ميكرد و در تماسهايش از اينكه با رفتن و مدافع حرم شدنش مخالفتي نكردم بسيار ازمن تشكر ميكرد. گويي لزوم حضور خود را در آن جبهه بيش از پيش حس ميكرد.
مهرداد من در تاريخ 14 دي ماه 1394 بعد از اذان مغرب و عشاء بر اثر اصابت تركش خمپاره به ناحيه سر، سينه و پا در حلب سوريه به شهادت رسيد. خبر آسماني شدنش را هم در 16 دي ماه به ما دادند و حدود ۹روز طول كشيد تا پيكر مطهرش را براي من و دخترش آنيسا آوردند. شهيد خانهام را در23 دي ماه سال 1394 در گلزار شهر خومهزار (استان فارس شهرستان ممسني) به خاك سپردم تا يادش همواره در اذهان مردم قدردان و شهيدپرور كه با حضوران در مراسمش باعث تسلي خاطرمان شده بودند زنده بماند. من هر شب خواب شهيدم را در حالي كه سر حال و خندان است ميبينم. هر زمان هم كه كاري داشته باشم يا از او نظري بخواهم حتماً به خوابم ميآيد و نظرش را نسبت به آن موضوع به من اعلام ميكند. بعد از شهادتش هميشه حضورش را در منزل حس ميكنم. به هر صبح كه از خواب بيدار ميشوم احساس ميكنم همين الان از منزل خارج شده است. بودنش و حضورش هميشه برايم تازگي دارد. اميدوارم بتوانيم همواره ادامه دهنده راه شهدا باشيم و از مكتب عاشورا درس بزرگ پيروي از ولايت را بياموزيم.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، اولین یادواره شهدای نیروی انتظامی شهرستان رشتخوار پنجشنبه 14 بهمنماه ساعت 99 صبح در مسجد جامع این شهرستان برگزار میشود.
ادامه مطلب