انگار دارم می پرم آهسته آهسته
انگشترم، مُهرم، پلاکم، چفیه ام، عطرم
پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک می روید
از خاک می روید سرم آهسته آهسته
جز نیمه ای از من نمی یابید، روزی سوخت
در شعله نیم دیگرم آهسته آهسته
خوابیدم بر شانه ها و می برندم ... نه
تابوت را من می برم آهسته آهسته
آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم به جا می آورم آهسته آهسته
این خبر می ریخت
خواندم، پدر جای تو خالی است
از چشم های خواهرم آهسته آهسته
دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو با مادرم آهسته آهسته
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ] [ 5:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عزمی گران به کوله خود جای داده اید
داغ کدام گم شده را جار می زنید؟
ای نامه ها، چه پر گله و سر گشاده اید
مبهوتم از دوام سپرهای عشق تان
که این گونه در کشاکش سنگ ایستاده اید
آهسته تر که ما به شما اقتدا کنیم
ای تک سوارها که به ظاهر پیاده اید
ای بطن آفتاب حقیقت، سرایتان
ثابت شده ست روشن و خورشید زاده اید
در آسمان جلوه سبکبار می روید
دل را به خانه های زمین جا نهاده اید
نان و پنیر خشک شما آرزوی ماست
حسرت! قلندران! که چه با حال و ساده اید
ادامه مطلب
تنها، مهتاب
در اندیشه ی روی تو نیست
گاهی باغچه
در فصل نارنج
بر چشم های منتظر شبنم
تار می زند یاد تو را
بر شانه های برهنه شهر
آهنگ حماسه ی تو می بارد
حتی بی خبرترین ترانه
در خلوت نگاه تو آواز می شود
بی درد نیست
وقتی که ساقه های سبز تو می خشکد
قلب من ترک برمی دارد
ادامه مطلب
غنچه وا می شود از رؤیت لبخند شما
گل شکوفا شود از چهره ی خرسند شما
از شب تیره جدایید، ولی از خورشید
نگسلد تا به ابد، رشته ی پیوند شما
این که شد پیرهن فتح و ظفر در برتان
اجر صبری است که فرمود، خداوند شما
پایمردان جهادید که در عرصه ی عشق
چشم تاریخ ندیده ست همانند شما
اسوه ی صبر و ثبات، آینه دار ظفرید
که عدو بود درین مرحله دربند شما
«یاسر» از تلخی هجران شما دم زد و گفت:
آفرین بر نفس آبی اروند شما
ادامه مطلب
پرنیان نقش و معنی هرچه هست کو نباشد
شعر اگر نگوید این جا اشک و آه و خون چه کردند
از شعور و شور و مردی ذره ای در او نباشد
شعر اگر دمی نشیند زیر این رواق خونرنگ
بی کران کهکشانش دیگر آرزو نباشد
کودکی است شعر و دلخوش ساعتی به اسب چوبی
گر تفنگ بر ندارد جنگ رو به رو نباشد
تا سرای می پرستان ردپای زخم ما گیر
در میان آن مضامین آیه های آسمانی ست
هرکه را وضو نباشد اذن جستجو نباشد
ادامه مطلب
در رگانم خون جاری است
تا اسلحه در دستانم است
می جنگم
سربازی قدارم
مردی جنگجو
ادامه مطلب
چنان درختان
و سرخ بمیرم
چنان که شهیدان
آری
چه سرگذشت قشنگی است
سبز،
سرخ!
ادامه مطلب
ای شهر زاد خورشید، در این شب هزاره
چشمت غزلسرودی، از دفتر تجلی است
با واژه های آبی، سرشار استعاره
از عشق تو سرودن، نجوای هر شبم شد
در دست لحظه هایم، تسبیحی از ستاره
من بغض لحظه ها را، از چشم گریه دیدم
در کربلای زخمی، بر جسم پاره پاره
ناباورانه گفتیم، از آسمان و پرواز
او پر کشید و گم شد، در بهت یک اشاره
باغ ترانه بی تو، تبعیدی خزان است
آه ای بهار بالغ، گلخنده ای دوباره
ادامه مطلب
دیریست خیمه زدی، ای آسمان شهید
در خانه می شکفد، در کوچه می شکند
قلب شکسته ی تاک، بغض شکفته ی بید
تا از گلوی حرم، زخم عطش ندمد
بر دست و بازوی تو، یک باغ لاله دمید
زخم از ستاره فزون، اما در آتش و خون
دست بریده ی تو، کی کرد قطع امید
باب الحوائج ما، بسته ست راه دعا
ای اسم اعظم تو، بر قفل بسته کلید
ادامه مطلب
با فریاد الله و الله از سر و جان گذشتند
برای احیاء مجدد منطق دین و قرآن در سرزمینمان
جوانان برومند در جبهه، از همه ی هستی خود گذشتند
پاسداران گمنام و بی نشان و زائرین کربلای معلی
در راهِ خدا، از نام و نشان گذشتند
ارتش رزمنده، آتش به جان دشمن انداخت
و ارتش در هم شکسته ی عفلق، نظام خود را از دست داد
دل سیاه دشمن بعثی را سلحشوران بسیجی دریدند
آن گاه که چون سیل از هر کران موج زنان به حرکت درآمدند
لشگر عاشورا فاتحان همیشه ی جبهه ها ، یا رب!
غواص شدند و در حمله ها از دل توفان ها عبور کردند
سرزمین اسلامی مان «باکری » های بسیاری پرورش داده است
که با نام «یا مهدی» (عج) از دشت لاله های غرقه خون گذر کردند
«جعفری»! حسرت کربلا دردی شد و در دل ماند
وقتی که کاروان شهیدان از خیالم می گذرد
ادامه مطلب