دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، نامشان را بسیار به زبان می‌آوریم. حتی آن‌ها که اهل جنگ و شهادت هم نیستند دیگر نام و چهره‌ آن‌ها را می‌شناسند. هر کجا اسمی از دفاع و مقاومت و مردانگی باشد با ذکر نامشان مجلس رنگ خدایی می‌گیرد. دیگر اکثر استان‌های کشور چند شهید دارد و حال و هوای شهرهای‌شان مزین به نام مدافعان حرم شده است. برای آنان که دستی در عرصه‌ی جهاد و دفاع و جنگ 8 ساله داشتند حسرت پیوستن به صف رزمندگان امروز را می‌توان از گفته‌های‌شان فهمید. امنیت کشورهای منطقه و امنیت کشور ما با نام «مدافعان حرم» گره خورده است و چه پیوند مبارکی که زیباترین داشته‌هایت را تقدیم خدا کنی.

کاروان ورزشی ایران در المپیک 2016 ریو نیز با گرفتن اولین مدال توسط کیانوش رستمی، رنگ مدافعان حرم به خود گرفت. در اولین صحبت‌های کیانوش رستمی وزنه‌بردار کشورمان پس از پیروزی و گرفتن مدال طلای المپیک وی اعلام کرد که مدال خود را به مدافعان حرم تقدیم می‌کند.

این حرکت کیانوش رستمی با واکنش‌های زیادی در فضای مجازی روبه‌رو شد. بسیاری این حرکت را نشانه‌ی قدردانی او از حافظان امنیت و آسایش کشور دانستند و او را پهلوانی خواندند که رسم پهلوانی را به زیبایی به جا آورد. بعد از آن 49 نفر از همسران شهدای مدافع حرم در نامه‌ای خطاب به وی، از طرف خود شهدا از این حرکت قدردانی کردند.

متن نامه همسران شهدای مدافعان حرم بدین شرح است:

«بسم رب الشهدا و الصدیقین

سلام و درود خدا به امام راحل عظیم الشان و شهدای گرانقدر دفاع مقدس که آزادی و جمهوری اسلامی را به معنای حقیقی کلمه برای همه نسل‌های انقلاب به ارمغان آورده و میراث ارزشمند اسلام ناب را با محور«ولایت» نزد جاماندگان به امانت نهادند.

ارادت قلبی محضر امام خامنه ای عزیز که همواره با هوشیاری معمقانه و آگاهی هوشمندانه‌شان، نقاط عطف این انقلاب و انقلاب‌های بشریت در سراسر گیتی را راهبری می‌نمایند و توفیقات امروز جهان اسلام در جبهه مقاومت مرهون معظم له و لبیک شهدا و جانبازان و رزمندگان مدافع حرم می‌باشد که موجب گشته است بار دگر، استواری و صلابت نسل‌های سوم و چهارم ایران اسلامی و جوانان غیور عراق و سوریه و افغانستان و لبنان و... به دنیا نمایان شود که این نسل همان نسل غیرتمند انقلابی است و برای این نسل، میدان جنگ یا صحنه ورزش قهرمانی یکی است. آنگونه که قهرمان بسیجی و پهلوان دلاور وزنه‌برداری کیانوش رستمی با نام خداوند سبحان مقابل دوربین‌های زنده دنیا ظاهر شده و پس از قهرمانی نیز با سجده الهی، مدال طلای خویش را به همت همسنگران خویش در دفاع از حریم امن زینبی(س) تقدیم نمود.

جای دارد به نیابت از شهدای عزیزمان به این قهرمان نام‌آور تبریک و خداقوت گفته و به پاس اهدای این مدال ارزشمند به شهدای عزیز مدافع حرم تشکر نماییم.

آری قهرمانانی که کربلاییان زمان را نام می‌برند، کاری زینبی می‌کنند؛ که موجب ماندگاری عنوان قهرمانی‌شان گردیده و پهلوانی را لایق و شایسته می‌گردند.
24مرداد 1395
همسران شهدای مدافع حرم»

همچنین برخی تماشاچیان ایرانی مسابقات المپیک، پیراهن هایی را به تن دارند که روی آن نوشته شده است: «مدافعان حرم فرشته‌اند». محسن، از تماشاچیان ایرانی المپیک است که یکی از این پیراهن‌ها را به تن دارد در فیلمی می‌گوید: «این لباس را به احترام بچه‌هایی پوشیده‌ایم که برای امنیت ما به دور از خانه و کشورشان رفتند و جنگیدند و جانشان را به خطر انداختند؛ از آن‌ها متشکریم و این کمترین کاری است که می‌توانیم بکنیم. امیدوارم همیشه کشورمان زیر سایه امنیت و آرامش بماند.»

شب گذشته نیز سعید عبدولی، ملی‌پوش کشتی کشورمان توانست مدال برنز المپیک را کسب کند. وی نیز مدال خود را تقدیم شهدای مدافع حرم کرد تا ایرانیان، بزرگی و پهلوانی را این بار در لباس ورزش و در کشور برزیل نشان دهند. این مدال‌آوری‌ها و موفقیت‌ها که با یاد شهیدان همراه شد، یادآور مدافعان حرم است که با لباس رزم به میدان نبرد با اشقیای زمانه شتافتند و مدال شهادت را به گردن آویختند.  

انتهای پیام/ 141


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، ابراهیم اصغری تهیه‌کننده  فیلم سینمایی «نیمکت»، درباره روند مراحل تولید فیلم گفت: فیلمبرداری «نیمکت» امروز در شهرک دفاع مقدس انجام می‌شود. در این بخش از فیلم صحنه مجروح و جانباز شدن شخصیت اصلی داستان که محوریت فیلم است فیلمبرداری می‌شود. نقش جانباز فیلم را امین زندگانی برعهده دارد و صحنه‌های مربوط به امروز، به صورت فلاش بک در فیلم استفاده می‌شود.

وی درادامه گفت: فیلم از داستانی اجتماعی با پس‌زمینه جنگ آماده می‌شود و نگاه فیلمساز به جانباز که بازمانده دوران دفاع مقدس است در این فیلم نسبت آثار دیگر متفاوت است. تاکنون 25 درصد از فیلمبرداری فیلم انجام شده و گروه سازنده تلاش می‌کنند تا فیلم در جشنواره فیلم فجر رونمایی شود.

تهیه کننده «او خوب سنگ می‌زند» در ادامه توضیح داد: نقش‌های اصلی فیلم برعهده شقایق فراهانی، امین زندگانی، ماهچهره خلیلی است. و فیلمبرداری این اثر برعهده تورج منصوری است.

منبع: فارس


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، جواد جباری مدیر عامل بنیاد فرهنگی روایت در مراسمی که صبح امروز ۲۵ مرداد ماه در محل بنیاد فرهنگی روایت برگزار شد، علیرضا عاقل زاده را به عنوان سرپرست جدید انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس منصوب کرد.

در این مراسم که با حضور مدیران و کارکنان انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس همراه بود، از زحمات حفیظ الله رفیعی تقدیر شد و علیرضا عاقل زاده رسما سکان هدایت انجمن را بر عهده گرفت.

در این مراسم مدیر عامل بنیاد فرهنگی روایت ضمن تشکر از تلاش ها و خدمات حفیظ الله رفیعی بر روند ادامه کارهای مفید گذشته و لزوم تسریع در پروژه های انجام نشده تاکید کرد و گفت: انتظار ما از مدیریت جدید ارائه تعریفی جامع، علمی و جذاب از تئاتر تراز و نمونه است و تدوین چشم انداز آینده تئاتر مقاومت و تبیین شاخص ها، ارائه الگوی صحیح، استفاده به جا از منابع مادی و غیر مادی، شفافیت و صراحت در تعامل با هنرمندان، زمینه سازی برای جلب حمایت سایر نهادها و سازمان های ذی ربط، ایجاد زمینه امیدبخش برای تولید بیشتر آثار، کمک و همکاری نزدیک با بسیج هنرمندان باید در دستور کار قرار گیرد.

وی گفت: باید به مقوله پژوهش در تولید نمایشنامه، اجرا، شخصیت پردازی و درام توجه جدی بشود و جهت گیری اصلی به سمت نمایشنامه های اقتباسی باشد. از همه مهم تر تحقق برنامه های مصوب و سالانه است که ان شاء الله با کمک، همفکری و همیاری سایر دوستان و همکاران این امر محقق شود.

در ادامه رفیعی مدیر عامل سابق انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس با اشاره به اینکه پس از دوران مدیریتی به فعالیت های هنری و پژوهشی خود ادامه خواهد داد گفت: خدا را شاکرم که در طول مدت مدیریت برای انجمن همچون سرباز فرهنگی نظام انجام وظیفه کردم  برای دوست و همکار دیرینه ام علیرضا عاقل زاده و آرزوی توفیق و سربلندی دارم و از تلاش های همکارانم در انجمن کمال تشکر و امتنان را دارم.

در خاتمه نیز علیرضا عاقل زاده سرپرست جدید انجمن تئاتر بر لزوم تقویت زیر ساخت های مناسب برای رشد و اعتلای تئاتر مقاومت تاکید کرد و گفت: تمام سعی و تلاش بنده بر این است که با ارائه برنامه های مدون و جامع تئاتر مقاومت، انقلاب و دفاع مقدس کشور را به دوران طلائی آن برسانیم.

وی افزود: ان شاءالله برنامه های در دست تهیه انجمن در آینده ای نه چندان دور طی نشستی با اصحاب رسانه در اختیار عموم علاقمندان به تئاتر انقلاب و دفاع مقدس قرار خواهد گرفت.

 در سوابق سرپرست جدید انجمن تئاتر آمده است: علیرضا عاقل‌زاده متولد ۱۳۴۳ در شیراز با مدرک کارشناسی سینما از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر است. وی پیش از این در سمت هایی نظیر مدیر عامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و مدیر عامل انجمن هنرهای تجسمی انقلاب و دفاع مقدس و معاونت فرهنگی بنیاد روایت فتح، معاون پژوهشی سازمان بسیج هنرمندان، عضو شورای سینمایی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، تهیه کننده تله تئاتر پشت آیینه(برگزیده ۹ جایزه جشنواره فیلم دفاع مقدس در سال ۸۱)، دبیری، داوری و نظارت چندین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت تهیه کننده، نویسنده، کارگردان و مجری طرح چندین فیلم انیمیشن، تئاتر و غیره ... فعالیت داشته است.

منبع: مهر
 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، هفته گذشته مستند «پسرم» که به زندگینامه شهید مدافع حرم افغانستانی لشکر فاطمیون «رضا خاوری» پرداخته است در منزل شهید به نمایش درآمد. این مستند با حضور عوامل فیلم، محمدکاظم کاظمی نویسنده و شاعر افغانستانی، همسر وی زینب بیات که کار نریشن مستند را برعهده داشت، مهدی خالقی کارگردان فیلم و خانواده شهید رضا خاوری به نمایش درآمد.

پس از این دیدار «زینب بیات» همسر محمدکاظم کاظمی و گوینده گفتار متن مستند «پسرم» در یادداشتی نوشت:

فیلم مستند «پسرم» دربارۀ شهید محمدرضا خاوری (حجت) از شهدای فاطمیون، به کارگردانی آقای محمد مهدی خالقی ساخته شد.

من توفیق گویندگی متن و اجرای واگویه‌های مادر شهید را داشتم. لحظات مختلفی که مادر از کودکی تا نوجوانی و جوانی با فرزندش حرف می‌زند، لحظاتی سخت عاطفی و تکان‌دهنده است.

برای من رفتن در دل این لحظات خیلی خاص بود. طوری که در سابقۀ کار گویندگی‌ام پیش نیامده بود که در اجرای متنی از اول تا آخر اشکهایم جاری باشد.

شبی که همه عوامل فیلم جمع شدیم تا در کنار خانواده‌ی شهید، فیلم را ببینیم، در کنار مادر شهید نشسته بودم و او هم از اول تا آخر فیلم با دیدن صحنه‌های مختلف زندگی پسرش اشک می‌ریخت. من اشک‌هایش را پاک کردم و دست‌های مهربانش را بوسیدم.

شیرزنی است مادر شهید حجت که چنین فرزندی را پرورش داده و چنین مردی را در خانه کوچک خویش با همه کمبودها بزرگ کرده است.

لحظه خداحافظی با ظرفی پر از بُسراق وطنی، ما را بدرقه کرد و طعم شیرین مهربانی و عشق را در ذائقه‌مان به یادگار گذاشت.

مهدی خالقی کارگردان مستند «پسرم» پس از اولین نمایش فیلم در منزل شهید خاوری نوشت:

امشب پیش از آنکه میهمان خانواده خاوری باشیم؛ میهمان شهید حجت بودیم. این را برادر شهید گفت؛ وقتی که کنار سفره ساده‌شان بودیم.

امشب حال خوب مادر، نگاه‌های حسرت‌بار پدر، برق چشمان خواهر و چشمان بارانی برادر شهید به همه عوامل مستند "پسرم" روحیه‌ای دوباره داد.

امشب در اولین نمایش مستند، خانواده ما و شهید در کنار هم دیدند و گریستند.

جای همه خالی...

شهید رضا خاوری با نام جهادی «حجت» از فرماندهان لشکر فاطمیون، مدافعان حرم افغانستانی است که سال‌ها در جبهه های نبرد حق علیه باطل در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به جنگ با تکفیری‌های وهابی پرداخت و سرانجام در محرم سال 94 به شهادت رسید.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، موضوع ساماندهی گلزار شهدا یکی از برنامه های عمرانی  است که موافقان و مخالفانی را به همراه دارد. از ابتدای اجرای این طرح در گلزار بهشت زهرای تهران، برخی از خانواده های شهدا نسبت به این طرح اعتراضاتی داشتند به طوری که تعدادی از آنها با حضور در دادسرای شهر آفتاب اقدام به ثبت شکایت و پیگیری قضایی این موضوع کردند.

مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران، از مختومه شدن پرونده شکایت خانواده شهدا در دادسرای شهر آفتاب خبر داده بود، موضوعی که اعتراض برخی از خانواده های شهدا را در پی داشت به طوری که تعدادی از خانواده های شهدا، از مفتوح بودن پرونده در دادسرای دیگری خبر دادند.

ابوالخیر به نمایندگی از تعدادی از خانواده شهدا، در خصوص نظر خانواده شهدا در مورد وضعیت ساماندهی گلزار شهدا، گفت: دو برادر شهیدم در قطعه ۲۴ گلزار بهشت زهرای تهران مدفون هستند و با توجه به اطلاعاتی که دارم این قطعه یکی از قطعه های بسیار بزرگ بهشت زهرا است که حدود ۲ تا ۳ هزار شهید و هزار فوتی عادی را در خود جای داده است.

وی با اشاره به مدفون بودن ۳۳ هزار شهید در بهشت زهرای تهران، اظهار داشت: اگرچه تعداد شهدای مدفون در گلزار شهدا بسیار زیاد است اما در سالهای پس ازجنگ تاکنون اقدام عمرانی خاصی انجام نشده است.

برخی شبانه، کار ساماندهی را اجرا می کنند

این برادر شهید با انتقاد از رویه اجرای طرح ساماندهی در گلزار بهشت زهرای تهران، اظهار داشت: با مراجعاتی که داشتیم شاهد حضور و فعالیت شبانه مجریان طرح ساماندهی بودیم که پس از پرس و جو احتمال تخریب از سوی خانواده شهدا دلیل این فعالیت شبانه اعلام شد.

ابوالخیر به درخواست بسیاری از خانواده های شهدا درخصوص این موضوع اشاره و تصریح کرد: خواسته ما این است که خود خانواده شهدا برای این موضوع تعیین تکلیف کنند و به صورت هیئت امنایی این مسئله بررسی شود.

وی در خصوص پیگیری قضایی این پرونده، گفت: در ابتدا شکایت هایی در دادسرای شهر آفتاب مطرح شد که طبق آخرین اطلاعات این پرونده از دادسرای مذکور به دادسرای کارکنان دولت ارجاع داده شد و در حال حاضر پرونده مفتوح است.

ابوالخیر در پاسخ به این سوال که این پرونده چند شاکی دارد، گفت: این پرونده بیش از ۵۰۰ شاکی دارد که به شعبه ۱۵ دادسرای کارکنان دولت ارجاع شده است.

با اصل ساماندهی مخالف نیستیم

ابوالخیر افزود: با اصل ساماندهی مخالف نیستیم اما با روش فعلی مخالف هستیم چرا که بسیاری از خانواده های شهدا رضایت ندارند و ما هم معتقدیم نباید گلزار شهدا با پارک و بوستان اشتباه گرفته شود.

وی ادامه داد: شهدا سرمایه های عظیمی هستند که همواره باید به جایگاه والا و ارزشمند آنها توجه کرد.

منبع: مهر


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روایت فرازهایی از وصیت­نامه 8 فرمانده شهید خراسانی

به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، در سالروز ولادت امام مهربانی‌­ها، حضرت علی ­بن­ موسی ­الرضا(ع) فرصتی دست داد تا از بین خیل عظیم فرماندهان شهید خراسان رضوی به نیت امام هشتم به فرازی از وصایای 8 فرمانده شهید خراسانی که نامشان بر گرفته از نام امام رئوف، حضرت رضا(ع) است اشاره‌ای داشته باشیم، باشد که در فرصت­‌های آتی به آخرین سفارشات دیگر فرماندهان شهید بپردازیم. 

پرورش یافتن فرزندی شهادت طلب مایه افتخار مادر است

 «اکنون که به خواست خداوند تبارک و تعالی توفیق آن را پیدا کردم تا در میدان امتحان الهی راه یابم، از خداوند می‌خواهم که در این راه پر برکت توفیق شهادت نصیب من بگرداند. ان شاءالله.

مادرم، آیا از این که از وجود پرثمر عمرت شهید پرورش یافته و در مکتب الهی جای گرفته است، افتخار نمی‌کنی؟ اگر برایت مثبت است که درود خدا و رسول او بر تو باد که چه خوب اسلام را شناخته­‌ای و از امتحان الهی سربلند و فاتح بیرون آمده‌­ای.

مادر و پدر عزیز: اگر خبر شهادت مرا برای شما آوردند، هیچ ناراحت نباشید و خرسند باشید. لباس سیاه بر تن نکنید. خرج بیهوده و برای من گریه نکنید و عزا نگیرید. چون من کسی نبوده‌ام. این عزا و گریه فقط مخصوص ائمه معصومین(ع) است. برای آن حسینی گریه کنید که در روز دهم محرم با 72 تن از یارانش در آن سرزمین گرم و سوزان با لبی تشنه او را شهید کردند.

برادرم، سلاح مرا به دست گیر و نگذار که مزدوران به خاک اسلامی‌مان تجاوز کنند و به مردم محروم کمک کن. دوستان، اقوام و مردم، امام را تنها نگذارید و برای امام دعا کنید. برادران جبهه را یاری کنید. در جهادسازندگی به خصوص در سازندگی کردستان شرکت کنید.»                         

رضا ابوطالب‌زاده سرابی- فرمانده گردان ذوالفقار تیپ ویژه شهدا

متولد26 خردادماه1341مشهد مقدس

شهادت 4 تیرماه1362 کردستان

جاری شدن خون شهید سبب تغییر حکومت و اتصال به حکومت عدل الهی آخرالزمان می­‌شود

«من سپاسگزارم از این که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد(ص) و علی(ع) می­‌کنم و مفتخرم از این که ایدئولوژی من اسلام است، اسلامی که می‌فهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم. آن جا که خونم را نثار این مکتب می­‌کنم و با جاری شدن این خون­‌هایمان است که حکومت‌مان تغییر کرده و به حکومت عدل الهی آخرالزمان متصل می‌شود.»

غلامرضا با خدا- جانشین گردان لشکر 5 نصر

متولد17 خردادماه1333 نیشابور

شهادت 12 اسفندماه1362 هوالهویزه

جبهه مانعی به نام مرگ را از بین می‌برد

«زمانی به این نیت به جبهـه رفـتم کـه کـشورم را از چنگـال بعثیان کافر آزاد سازم. زمانی به این نیت به جبهه رفتم تا انتقام خون برادران و دوستان و هم‌رزمانم را بگیرم. زمانی به این نیت که جبهه به وجود من نیاز دارد، اما حال احساس می‌کنم، این من هستم که به جبهه نیازمندم؛ چراکه این جبهه است که در آن‌همه چیز پیـدا می‌شود. معنویـت، انـسان‌سازی، خداشناسی، خودشناسی، امتحان دادن، چگونه زیستن و چگونه مردن. آری این جبهـه اسـت که انسان را از مادیات و زرق‌وبرق دنیوی دور می‌کند و مانعی به نام مرگ را از بین می‌برد. امیدوارم خداوند بزرگ این بندهٔ حقیر و نالایق و گناهکار را مورد لطف خویش قرار دهد، زیرا که او رحمـان است و رحیم.

از خانواده‌ام بی‌نهایت عذرخواهی می‌کنم، زیرا که نه فرزند خوبی برای مادرم بودم و نه برادر خوبی برای برادران و خواهران. از همسرم تشکر می‌کنم کـه در زنـدگی مـرا بـسیار کمک می‌کرد. از همه می‌خواهم که مرا حلال کنند. مـن از همـه تقاضـا دارم کـه بـرای مـن اشـک نریزند.»

موسی­ الرضا بیانی- مسئول عقیدتی سیاسی تیپ ویژه شهدا

متولد20 فروردین1339 مشهد

شهادت 21 دی ­ماه1365 شلمچه

دوست دارم همچون شهیدان گمنام...

 «معبودا، سرورا، به علت تعهدی که دارم به تو متوسّل می­‌شوم و به حرمت قرآن، به تو تکیه می‌­زنم و به محمد مصطفی(ص) از تو شفاعت می­‌طلبم و آرزو دارم اگر شهید شدم، همانند شهیدان گمنام، جنازه­‌ام در بیابان­‌ها بماند و در میدان جنگ به خاک سپرده شود.

پروردگـارا! امیدوار بودم که با رهـبر و رزمـندگان در کـربلا، نمـاز بخوانم...

خداوندا! دردمندم، روحم از مسـرّت و ­اندوه می‌سوزد و قلـبم می‌‏خروشد، احسـاسم شعله می­‌کشد و بندبند وجودم ضـجّه می­‌زند؛ زیرا از سکـون مانـدن، خسـته شـده‌­ام. دل­شکسـته و چشـ‌م ­انتـظارم.

خداوندا! می‌خواهم غریب شهـید شوم و از تو می­‌خـواهم که شهـید بی‌­کفن باشم و می‌خواهم که در این بیابان بمانم تا به­ کربلا نزدیک­تر باشم...

کاش، خداوند وجودم را بسوزاند و خاکستر کند و با خاکستر آن زمین ­را فرش نمایم تا پاکان قدم برآن نهند؛ زیرا بدنم را می‌خواهم فدای مقرّبان درگاه الهی نمایم.»

غلامرضا پروانه-فرمانده گردان رعد تیپ 21امام رضا (ع)

متولد20 فروردین ­ماه1338 سبزوار

شهادت 9 اسفند1362 جزیره مجنون

در شهادتم صبری زینب­ گونه داشته باشید

«با درود فراوان به رهبر عظیم الشان اسلام و مسلمین، سلام بر حسین بنیانگذار تشیع سرخ که در دامان شهید پرورش پروراند شهیدانی که تثبیت کننده هدف مقدس اویند و درود بر شهیدان گلگون کفن این مرز و بوم، شهیدانی که با نثار خونشان درخت اسلام، آزادی و حریت را بارور ساختند و سلام بر امت همیشه در صحنه که پیرو ولایت فقیه بوده و هستند.

به امید اینکه ما رهروان راه شهیدان بتوانیم اهداف مقدسشان را نه تنها به مرحله تئوریک بلکه به مرحله عمل گذاریم.

پدر و مادر و خواهرانم در فراق من ناراحت مباشید شما از زینب کبری(س) و از امام خمینی بت شکن درس بگیرید که وقتی امام خبر شهادت فرزند عزیز خود را شنیدن حتی یک قطره اشک هم نریختند.

از خدای بزرگ می­‌خواهم به شما صبر عنایت فرماید ان ­شاءالله. اگر این سعادت نصیب من شد از شما می‌خواهم مرا در زادگاهم به خاک بسپارید.

و اما برادرم می‌­دانم  شما تا اندازه‌­ای به شهید شدن در راه خدا آگاهید امیدوارم ان­‌شاالله در فراق بنده ناراحت نباشید و راه شهیدان را ادامه بدهید.

از تمام کسانی که مرا می‌شناسند اعم از دوستان و اقوام می‌خواهم چنانچه از من بدی دیده­‌اند مرا ببخشند و از همه طلب بخشش می­‌کنم و التماس دعا دارم، همه شما را به خدا می­‌سپارم.»

علیرضا حسن­ نیا- تخریب لشکر 5 نصر

متولد 28 دی ­ماه1341 کاشمر

شهادت 4 اسفندماه 1362 جزیره مجنون

حضور در جبهه برای هدفی مقدس

«ما جوانان این امت با الهام از پیام‌­های پیامبر گونه اماممان جان بر کف نهاده، برای هدفی مقدس و فقط برای رضای خدا به جبهه آمدیم. آمدیم تا این گفته خداوند در مورد ما تحقق پذیرد که مرا یاری کنید تا شما را نیز یاری کنم. به جبهه آمدیم تا تزکیه‌ی نفس کنیم و شاید لیاقت داشته باشیم که شهادت( این بالاترین سعادت ) نصیبمان گردد و خداوند حق تعالی ما را در جوار رحمت خویش بپذیرد.

اگر این بالاترین سعادت نصیبم شد، از پدر و مادر و دیگران می‌­خواهم که برای شهادت من نگریید، بلکه شیرینی پخش کنید و شادی کنید، در این صورت روح من شاد خواهد شد.

به همه شما برادران و خواهران وصیت می‌کنم که نماز، روزه و دعاها را هرگز ترک نکنید. دعا کنید که خداوند تا انقلاب مهدی(عج) این امام عزیز را برایمان نگه دارد و هر چه زودتر فرج آقا امام زمان (عج) را نزدیک و انقلاب اسلامی را برایمان حفظ نماید.»

محمدرضا پیله ­وران - مسئول واحد اطلاعات عملیات لشکر 5 نصر

متولد 1 شهریورماه 1346 گناباد

شهادت 24 دی ­ماه 1365 شلمچه

به خواهر و برادر خود گمان بد نبرید

«بارالها، به سویت می­‌شتابم، مانند عاشقی که به دیدار معشوق خود می­‌شتابد. امیدوارم که بنده­‌ی خود را بپذیری و از گناهانم در گذری. معبودا، خودت فرمودی: اگر کسی به سویم آید، او را پذیرایم.

خداوندا، من به ندای امام عزیز و بت شکن لبیک گفته و به سوی تو می­‌آیم و از تو می‌­خواهم که به بزرگی و لطف خودت و به تمام مقربین درگاهت قسم که این امام عزیز، این فرزند زهرا(س) و نایب بر حق امام زمان(عج) را تا ظهور حضرتش موفق، موید و منصور بداری.

خواننده‌ی محترم، تقاضامندم، اگر به اسلام علاقه دارید، غیبت نکنید. دروغ نگویید. به خواهر و برادر خود گمان بد نبرید. به آخرت فکر کنید. به نماز بسیار اهمیت دهید...»

غلامرضا جنگی-مسئول تدارکات لشکر 5 نصر

متولد اول بهمن ­ماه1326 مشهد

شهادت 12 مرداماه 1366 سقز

حفظ خط اصلی و جذب رضایت حق وظیفه ما است

اگر اختلاف بین مسئولان کاشمر پیش می­‌آید اگر کسی تنها می­‌شود و اگر آبرویی ریخته می‌شود این ما هستیم که باید خط اصلی خودمان را فراموش نکنیم و فقط رضای خدا بر ایمان مطرح باشد بگذار هر کس ناراحت می­‌شود، بشود ولی خدا راضی باشد( تحمل مصائب و مشکلات سخت است ولی در راه خدا از عسل هم شیرین‌تر است. )

آری برای کسی که در آتش درد و غم می‌­سوزد، سوختن حیات اوست البته می‌بخشید از اینکه من اینها را گفتم چون خودتان معلم و پرورش دهنده ما بودید و خود بهتر می‌­دانید، شاید یکی از علل آمدن من به جبهه همین بود که نخواستم خودم را فدای خودخواهی و خودبینی‌های بعضی بکنم و با آمدن به جبهه از لجن‌زاری که بعضی سودجویان و فرصت‌طلبان در شهر درست کرده بودند و زندگی را خوب خوردن و خوب زندگی کردن می‌دیدند، بیرون آمدم و در محیطی الهی و خدایی قرار گرفتم که دیگر کسی برای مقام و منصب کار نمی­‌کند و معیار برتری  همان (اِنَّ اَکرمکم عندالله اَتقی کم) هست و چیزی که در اینجا معنی ندارد و مسئله من و تو است که همه ما هستیم و ید واحده، خدا جبهه را نصیب  همه کند و همه کس توفیق آمدن به جبهه را پیدا کنند البته هر کس بخواهد این توفیق شامل حال او شود اراده می‌خواهد و بس، ولی اگر بخواهیم نیائیم خداوند برای این زبان راه توجیه را هم باز گذاشته است و می­‌توانیم برای خودمان کلاه شرعی درست کنیم و به هزار بهانه در شهر بمانیم.

علیرضا عاصمی- فرمانده تخریب قرارگاه خاتم­الانبیاء(ص)

متولد 8 آذرماه 1341 کاشمر

شهادت 13 دی ­ماه 1365 کرمانشاه

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:20 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش دفاع پرس از زنجان، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن بیانیه‌ای صادر کرد.

در این بیانیه آمده است: آزادگان، این سرو قامتان سرافراز و نستوه که با تکیه بر ایمان و ارزش‌های معنوی، قله‌های بلند آزادی و آزادگی را فتح نمودند و با مقاومت و پایمردی در برابر شعله‌های صبر و ایمان طعم تلخ شکست و ناکامی را بر دشمنان و حقارت و سرافکندگی را بر متجاوزان این مرز و بوم چشاندند، درسی که نباید هیچگاه از یاد مستکبران جهانی و حامیان رژیم بعثی عراق به ویژه آمریکای جنایتکار برود.

در ادامه این بیانیه آمده است: روز بازگشت سرافرازانه آزادگان به خاک میهن اسلامی‌مان یکی از روزهای با نشاط ملت ایران در تاریخ انقلاب اسلامی است، بر ملت آزاده ایران مبارک باد.

در بخشی از این بیانیه می‌خوانیم: ملت ایران اسلامی نیز به نیکی یاد دارد که به پاس چنین مجاهدت‌های صادقانه و خالصانۀ آزادگان و اسرای صبور و شهدای گرانقدر، جانبازان و دیگران مجاهدان، ملت ایران از چنین استقلال، امنیت و آزادی و پیشرفت خیره کننده‌ای در سطح جهان برخوردار است و اینک وظیفه نسل‌های جدید و مسئولان کشور است که با الگوگیری درست از راه روشن آزادگان و مجاهدان فی سبیل الله، با صبر و تحمل بر مسائل و مرارت‌های مسیر پیش رو و بهره‌گیری از مقاومت مجاهدانه و هوشمندانه در عرصه‌های علمی، اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک، برای رسیدن به کمال انسانیت و اوج آزادی، عدالت و تعالی جامعه و بشریت با اتخاذ تصمیمات راهبردی و طرح‌های کلان استراتژیک و گوش فرا دادن به منویات و فرمایشات مقام معظم رهبری( مدظله العالی ) بکوشیم.

در پایان اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مظلوم آزاده، بویژه سالروز ورود آزاگان سرافزار استان به میهن اسلامی را به محضر مبارک مقام معظم رهبری و فرماندهی معظم کل قوا، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای عزیز، آزادگان سلحشور و خانواده محترم آنان، کلیه ایثارگران انقلاب اسلامی و ملت قدرشناس ایران اسلامی تبریک عرض نموده، سلامتی و توفیقات آنان را از درگاه خداوند متعال خواستار است.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:19 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش دفاع پرس از گیلان، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس گیلان همزمان با 26 مرداد سالروز ورود آزادگان به کشور بیانیه‌ای صادر کرد. در این بیانیه آمده است:

26 مردادماه هر سال یادآور یکی از خاطرات الهام‌بخش و شورانگیز در حافظه تاریخی ملت ایران است که در آن حماسه مقاومت و ایستادگی رزمندگان اسلام و تربیت‌یافتگان مکتب ولایت فقیه در هشت سال دفاع مقدس با تصویر ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی می‌درخشد.

آزادگان در اوج مظلومیت، سفیران و مبلغان عزت و آزادگی ملت ایران در قلب دشمن بعثی و قدرت‌های شیطانی حامی آن بودند که پایداری، صبر و بصیرت خود در آن دوران را هم اینک به مثابه منشوری جاودانه و سرنوشت‌ساز فراروی نسل امروز و فردای کشور در گذرگاه‌های پرفتنه و پر خطر قرار داده‌اند.

نقش‌پذیری‌ها و نقش آفرینی‌های بزرگ آزادگان سرافراز پس از ورود به میهن اسلامی در حقیقت تداوم دفاع مقدس ملت ایران برابر نظام سلطه و صهیونیسم در عرصه‌هایی فراتر از جنگ سخت و نیمه سخت، در حوزه جنگ نرم است. آزادگان عزیز با حضور بالنده، فعال و تعیین کننده خود در عرصه‌های علمی و مدیریتی و نقش‌آفرینی در حوزه‌های مقابله با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم، تاثیرات راهبردی و سرنوشت‌ساز خود را به منصه‌ی ظهور رسانیده و به جهانیان – به ویژه نسل‌ جوان امروز جامعه‌ی ایران اسلامی – اثبات کرده‌اند با اندیشیدن به آرمان‌ها و ارزش‌های متعالی انقلاب اسلامی، لحظه‌ای در دفاع از انقلاب و نظام و مشارکت در مسیر پیشرفت و تعالی کشور درنگ نخواهند کرد.

آزادگان سلحشور، پس از ارتحال حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) نیز تحت منویات مقام عظمای ولایت و رهبری پرچم ولایت‌مداری و اطاعت از ولی فقیه زمان را برافراشته نگه داشته و همراه با خانواده‌های معظم شهیدان انقلاب و دفاع مقدس همچنان با روحیه استکبارستیزی خود طلایه‌دار مقاومت و پیشتازی ملت ایران در مصاف با جبهه متحد دشمنان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و بدخواهان انقلاب و نظام اسلامی هستند.

ضمن گرامیداشت یاد و خاطره‌ی شهدای آزاده، سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی را به محضر مبارک مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا، حضرت امام خامنه‌ای عزیز، آزادگان سلحشور و خانواده های محترم آنان و مردم مقاوم و همیشه در صحنه ایران اسلامی خاصه مردم شریف و متدین استان گیلان  تبریک عرض نموده، تداوم بیش از پیش مکتب آزادگی و پایداری اسلامی را از درگاه خداوند متعال خواستاریم.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:18 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

خاطرات مهدی طحانیان منتشر می شود

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، انتشارات سوره مهر کتاب «همه سیزده سالگی‌ام» نوشته گلستان جعفریان را به زودی منتشر می کند.

بسیاری از ما مهدی طحانیان را با آن ماجرای معروف مصاحبه نکردن با خبرنگار زن بی‌حجاب می‌شناسیم. رزمنده 13 ساله‌ای که در عین نوجوانی، بزرگ شده بود؛ جنگ همه را بزرگتر کرده بود.

گلستان جعفریان در کتاب «همه سیزده سالگی ام» در 18 فصل به خاطرات طحانیان از زمان قبل از اعزام به جبهه تا دوران اسارت و بعد آزادی پرداخته است. نویسنده در این اثر تلاش کرده تا طحانیان 13 ساله را به تصویر بکشد. در ابتدای این کتاب مشکلات این نوجوان قبل از اعزام به جبهه بیان شده است و بخش دیگر نیز به روایت مشکلاتی می‌پردازد که در اسارتگاه‌ها برای او ایجاد می‌شود و نیروهای رژیم بعث قصد استفاده تبلیغاتی از او را دارند. نویسنده تلاش دارد تا روایتی دست‌نخورده و بکر از دوران اسارت طحانیان ارائه دهد؛ بی‌کم و کاست، با بیان احساسات همان لحظه راوی و بدون تحلیل‌های فعلی او. جعفریان که در حوزه ادبیات اسارتگاهی فعالیت دارد، قصد دارد تا با نگارش چنین کتابی ضمن نشان دادن تحولات روحی و فکری یک اسیر، زندگی آن لحظه او را به تصویر بکشد؛ با همه تردیدها، ترس‌ها و بدون توجه به وضعیت فعلی او.

در مقدمه این کتاب می خوانیم: «سیزده‌ ساله بود که به میدان نبرد رفت و در حالی که هنوز چند روزی به آزادی خرمشهر مانده بود، در همان سیزده ‌سالگی به اسارت عراقی‌ها درآمد. این نوجوان اردستانی 9 سال از بهترین سال‌های زندگی‌اش را در اردوگاه‌های مختلف عراق گذراند و روزهایی که هنوز خیلی زود بود، شانه‌های نحیف او بار رنج خُردکننده مبارزه را به دوش کشید.

به خاطر جثه‌ کوچکش کم‌سن‌تر از سیزده سال به نظر می‌رسید. عراقی‌ها با شعار «ایرانی‌ها بچه‌ها را به زور به جنگ می‌آورند»، از اسرای کم‌سن استفاده تبلیغاتی می‌کردند. تصمیم او برای ایستادگی در برابر سوءاستفاده‌ عراقی‌ها بیش از سن و سال یک سیزده ‌ساله بود. اینک نگارش خاطرات نُه سال اسارت نوجوان سیزده ‌ساله، کوچک‌سال‌ترین اسیر ایرانی که در میدان نبرد به اسارت درآمده، به پایان رسیده است. او که نُه سال از ایام زندگی‌اش را هر لحظه در آماده‌باش زندگی کرد، با ایستادگی در مقابل شکنجه‌های جسمی و روحی مداوم عراقی‌ها طی طریق و سلوکش در راه دین و کشورش را با قدرت ادامه داد، اکنون در چهل و پنج سالگی با نگارش خاطراتش این راه را به پایان رسانده است».

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

نزدیکی غروب بود. رسیده بودم به خط آتش اصلی عراقی‌ها. هر چه نگاه می‌کردم نمی‌توانستم انتهای دشت را ببینم. حالا آتش عراقی‌ها به کنار، از سمت خودمان هم آتش تهیه شروع شده بود. از هر دو طرف گلوله می‌ریخت روی سرم و گیر کرده بودم این وسط. نیروهای خودی حدس زده بودند عده‌ای از عقب‌نشینی شب قبل جا مانده‌اند و احتمالاً این وسط گیر افتاده‌اند. مطمئن بودم شب حمله می‌کنند. باید خودم را به جان‌پناهی می‌رساندم و منتظر می‌ماندم. چون غروب نزدیک بود، عراقی‌ها داشتند آمادة پاکسازی می‌شدند. آن‌ها مطمئن بودند با این حجم آتشی که روی سر ما ریخته‌اند کسی زنده نمانده یا اگر مانده یارای مقاومت ندارد.

آن‌قدر شدت انفجارها روی گوشم تأثیر گذاشته بود که خیلی از صداهای اطراف را نمی‌شنیدم، فقط صداهای نزدیک و مهیب یک‌دفعه توجهم را جلب می‌کرد که سریع خودم را می‌انداختم زمین. از جاده خیلی دور شده بودم ولی ستون تانک‌ها از سمت چپم و خاکریز عراقی‌ها در سمت راستم انگار تمامی نداشت. حدس ‌زدم عراقی‌ها برای پاکسازی و زدن تیر خلاص به مجروحان، می‌آیند؛ باید جان‌پناهی پیدا می‌کردم. دشت صاف بود. به زحمت از دور جایی شبیه گودال به چشمم ‌خورد. به نظرم رسید برای پناه‌‌ گرفتن مناسب است. خودم را رساندم آنجا. از دیدن بتن ستون‌‌مانندی به ارتفاع نیم متر تعجب کردم. وارد گودی که شدم، دیدم سه مجروح روی زمین افتاده‌اند. وضعشان وخیم بود. یکی که جوان نوزده بیست ساله‌ای بود، دست راستش از بیخ تا نزدیک گردن به اضافة‌ قسمتی از سینه و کمرش به سمت پایین جدا و سیاه شده بود. محل بافت‌های جدا‌شده هنوز خونریزی داشت. خون‌ها روی هم دلمه ‌بسته و زیر نور آفتاب سیاه شده بودند. با دیدنش در این وضعیت غصه‌ام گرفت.

نفر دوم که کنار این جوان بود، قفسة سینه‌اش سوراخ‌سوراخ بود. انگار رگبار خورده بود. سوراخ‌های عمیقی در سینه‌اش بود که با هر ضربان قلبش از این سوراخ‌ها خون بیرون می‌زد. خون‌ها هم روی هم لخته شده و مثل قندیل از سوراخ‌های گلوله آویزان بود و تا روی زمین امتداد داشت. روی زمین نشسته بود و کمی به جلو خم شده بود و به این صحنه نگاه می‌کرد.

نفر سوم که از تکاوران لشکر 21 حمزه بود، بلندقد و درشت‌هیکل و خیلی ورزیده بود. گلوله‌های زیادی به جفت پاهایش خورده بود. از شدت خونریزی آن‌‌قدر خون در شلوارش لخته و انباشته شده بود که انگار شلوارش را باد کرده‌اند.

وقتی آن دو مجروح چشمشان به من افتاد اصرارکردند: «ما را بُکُش برادر! به ما تیر خلاص بزن! نگذار بیشتر از این عذاب بکشیم، به خدا ثواب می‌کنی! دیگر امیدی به زنده ‌بودن ما نیست فقط داریم زجر می‌کشیم!» احساس می‌کردم در معرکه پیچیده‌ای گیر افتاده‌ام. آن بیرون عراقی‌ها بودند و در این نیمچه گودال دو نفر که یک بند می‌خواستند بُکشمشان. آن‌قدر شدت تیراندازی شدید بود که این دیوار بتونی سوراخ‌سوراخ شده بود و مدام به آن تیر می‌خورد. تلنباری از مرمی‌های سربی فشنگ زیر دیوار جمع شده بود.

اینجا تنها مکان امنی بود که باید می‌ماندم. با شروع آتش تهیه نیروهای خودی، چیزی طول نکشید که آتش توپخانه و خمپاره‌های عراقی‌ها خاموش شد. دلیلش این بود که عراقی‌ها منطقه را زیر آتش داشتند ولی از سمت ما بیشتر سعی می‌شد مواضع عراقی‌ها کوبیده شود. آرام از گودال سرک کشیدم ببینم چه خبر است؟ چند ستون عراقی در دشت پخش شده بودند. از دور پیدا بود دارند تیر خلاص می‌زنند و می‌آیند جلو. معلوم بود عراقی‌ها برای حفظ جان نیروهای خودشان، که در دشت پهن شده بودند، گلوله‌باران را متوقف کرده‌اند. با وجود آتش تهیه شدید نیروهای خودی، عراقی‌ها از ترس اینکه شب بشود و نتوانند کار پاکسازی را یکسره کنند با همین شرایط وارد دشت شدند.

تکاور ارتشی پرسید: «آن طرف چه خبر است؟»

گفتم: «عراقی‌ها دارند پاکسازی می‌کنند اما هنوز از ما دور هستند.»

دو نفر دیگر، زمین را چنگ می‌زدند و ضجه‌های جانکاهی از ته دل می‌کشیدند. نمی‌دانستم چه کار کنم. نمی‌دانستم در چنین وضعیتی کُشتن جایز است یا نه؟ ولی اگر هم می‌شد امکان نداشت به آن‌ها که مثل برادرم بودند شلیک کنم. لحظاتی به همین منوال گذشت. چند ستون عراقی در منطقه پخش بود. یک ستون آن‌ها به فاصلة یک متر از همدیگر و در حالی که مرتب به سمت شهدا و هر کس که روی زمین افتاده بود شلیک می‌کردند تا نزدیک محل استقرار ما آمدند، اما توجهشان به طرف ما جلب نشد. به مجروحان دلداری دادم و گفتم: «شب حتماً ایران حمله می‌کند و نجات پیدا می‌کنیم.» دوباره با احتیاط سرک ‌کشیدم. زیر لب دعای توسل ‌خواندم که عراقی‌ها سمت ما نیایند. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که یک‌دفعه دیدم یک ستون از عراقی‌ها به سمت ما آمدند. ناخودآگاه رفتم سمت سه مجروح و گفتم: «تو رو خدا یواش‌تر ناله کنید. عراقی‌ها دارند میان سمت ما!»
اما مجروح‌ها توجهی به حرفم نداشتند و مرتب ناله می‌کردند. با وضعیتی که داشتند به آن‌ها حق می‌دادم. آن‌‌قدر درد می‌کشیدند که از خداشان بود کسی بیاید و آن‌ها را از این وضعیت خلاص کند.

***

دستپاچه بودم. عراقی‌ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند. اسیر شدن خودم را بعد از این همه تلاش به چشم می‌دیدم. یک‌دفعه آن جوان که از تکاورهای لشکر 21 حمزه بود، گفت: «بخوابانشان روی زمین و دهان‌هاشان را با چفیه ببند!»

به‌ سرعت چفیه‌ام را درآوردم. می‌دانستم به وضعیت نشسته عادت کرده‌اند و با تکان‌ دادنشان زجر زیادتری خواهند کشید چاره‌ای نداشتم. این‌طور نشسته هر لحظه ممکن بود به سرشان تیر بخورد. هر دو را روی زمین خواباندم و دو سر چفیه را کردم توی دهانشان و با کف دستم محکم نگه داشتم. این دو زیر دستم هی تقلا می‌کردند. از ترس اینکه عراقی‌ها نیایند این سمت به چیزی فکر نمی‌کردم جز اینکه صدایی از طرف ما به گوششان نرسد. صدای تیر لاینقطع می‌آمد. اما یک‌دفعه قطع شد. سرک کشیدم دیدم عراقی‌ها دارند به سمت خاکریز خودشان می‌روند. از خوشحالی نفس عمیقی کشیدم. یک‌دفعه به خودم آمدم. گفتم نکند این دو مجروح شهید بشوند! البته جلو بینی‌هایشان باز بود.

زود چفیه را از دهانشان کشیدم بیرون. احساس کردم مشکل حل شد. عراقی‌ها سمت ما نیامدند و رفتند. همین که چفیه را برداشتم یکی از دو نفر آهی بلند از ته دل کشید که تا آن لحظه ناله‌ به این بلندی از او نشنیدم.

تا صدای ناله‌اش درآمد، دیدم تیر است که به طرف ما شلیک می‌شود. خاک دوروبرم زیر و رو می‌شد. داشتم خودم را برای آبکش‌ شدن آماده می‌کردم و اشهد بر زبانم جاری بود. طولی نکشید که عراقی‌ها رسیدند بالای سرمان. وقتی سرم را بالا آوردم یک‌دفعه دیدم صد تا عراقی دور گودال به ما زل زده‌اند. صورت‌های سیاه و سبیل‌های پت و پهنی داشتند. لباس‌های سبز تیره تنشان بود.

فقط فرمانده آن‌ها لباسش پلنگی بود و یک کلاه سبز یا مشکی به سر داشت. عراقی‌ها را نگاه می‌کردم و احساس می‌کردم چیزی که این همه از آن فرار می‌کردم اتفاق افتاده است؛ اسارت! عراقی‌ها کاری نمی‌کردند و فقط به من زل زده بودند. شاید از کوچکی من خشکشان زده بود. یک‌دفعه یکی‌شان با صدای بلند گفت: «یا‌ الله گوم!»  یکی دیگرشان بلند ‌گفت: «یا الله سَلِّم نفسک!»  دیگری می‌گفت: «اِرفَع ایدِک!»  من هم که چیزی از این حرف‌ها نمی‌فهمیدم مانده بودم چه کار کنم؟ یکی‌شان با اشاره دست ‌گفت بلند شو. وقتی بلند شدم یکی از عراقی‌ها که قد بلند و صورتی سیه‌چرده داشت روبه‌رویم ایستاد. تیربار گرینفش را به سمتم گرفت و آن‌‌قدر نزدیک آمد که سر آن روی سینه‌ام قرار گرفت. لحظه‌های بین مرگ و زندگی بود.

فرمانده داشت مرتب با کلت به سر شهدای ما شلیک می‌کرد. موهای جوگندمی‌اش تا روی شانه‌ها بلند بود. دو تا کلت از دو طرف کمرش آویزان بود. یک جفت پوتین چرمی به پا داشت که هیچ شباهتی به پوتین‌های ارتشی نداشت. پوتین‌ها تا زیر زانوهایش می‌رسید. از بس پیکر شهدای ما را با پا جابه‌جا کرده بود از خون بچه‌های ما رنگین بود. در آن لحظه که آمد بالای سر من و آن سه مجروح نیمه‌جان ایستاد، اولین تصویری که بر ذهنم آمد شمر بود! چشم‌هایش مثل کاسه خون بود. در حالی‌ که مرا در کنار خودش نگه داشته بود رفت سراغ مجروح‌ها.

آن دو نفر را که با آن وضعیت دید به سربازها گفت: «یالا ارمی ارمی.»  سربازها خشاب‌هایشان را روی آن دو مجروح خالی کردند. بعد فرمانده رفت بالای سر آن تکاور. به سربازها گفت: «بلندش کنید!» سربازها او را بلند کردند. با اشاره فرمانده تکاور را انداختند روی شانه‌های من. تکاور هیکل درشتی داشت ولی من کوچک بودم. کمرم کاملاً دولا شد. بعد هم گفت حرکت کنیم. با پشت خمیده حرکت کردم. دست و پای تکاور روی زمین کشیده می‌شد. او اصرار می‌کرد بگذارمش زمین. من که دیدم چطور سربازها با بی‌رحمی یکی دو تا خشاب را توی بدن آن دو مجروح خالی کردند، به هیچ قیمتی حاضر نبودم او را زمین بگذارم. می‌دانستم اگر او را زمین بگذارم همین بلا را سرش می‌آورند. همه قوایم را جمع کرده بودم. سعی می‌کردم هر طور هست تکاور را بِکِشم. او مرتب می‌گفت: «عزیزم، مهدی جان تو که نمی‌تونی منو ببری! تو رو خدا منو بزار زمین.»
هنوز چند متر بیشتر نیامده بودم که او یک‌دفعه خودش را از روی شانه‌های من انداخت زمین.

جفت پاهاش تیر خورده بود. نمی‌توانست راه برود. اما کار عجیبی کرد. یک‌دفعه کف دست‌هایش را گذاشت زمین و پاهایش را برد بالا و شروع به راه رفتن کرد! پاهایش در هوا بود و لخته‌های خون مثل تکه‌های جگر گوساله از زیر فانوسقه‌اش می‌افتاد زمین! مسیر حرکتش پر از تکه‌های خون لخته شده بود که با هر حرکت از او جدا می‌شد. دست‌های بزرگ و قوی داشت. بدون اینکه یک کلمه حرف بزند تندتند دنبال ما می‌آمد. رفتم به سمتش اما او ‌گفت: «نه مهدی خودم بلدم بیایم!» این حرکت او برای فرمانده عراقی‌ها گران آمد. فکر نمی‌کرد یک مجروح با آن همه خونریزی چنین قدرت روحی و بدنی داشته باشد.

سریع به سمت ما دو نفر دوید مرا هل داد یک طرف و سر سربازان عراقی داد ‌کشید و به عربی دستور ‌داد؛ دستور آتش! یک‌دفعه چند سرباز عراقی در چشم ‌به‌هم‌زدنی خشاب‌هایشان را در تن این تکاور شجاع خالی کردند! چند ثانیه بدن او میان زمین و هوا مثل یک ستون ماند. بعد از آن مانند یک پهلوان به خاک افتاد. دیدن این صحنه آن هم در حال اسارت برایم دردناک بود. فکرش را نمی‌کردم او را با این وضعیت به شهادت برسانند. با شهادت او تنها شدم.

کتاب «همه سیزده سالگی ام» قرار است تا پایان تابستان سال جاری از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شود.

منبع: تسنیم


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:16 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خوزستان، سرتیپ دوم پاسدار محمد علی‌پور در نشست با رسانه‌های استان، ضمن تبریک ولادت امام رضا(ع) و 26 مردادماه، سالروز آزادسازی آزادگان، با بیان این‌که اصحاب رسانه‌ پیش‌قراولان فرهنگی یک ملت هستند، اظهار کرد: رسالتی که بر عهده خبرنگاران است رسالتی انقلابی است. مانند رزمنده‌ای که به دل دشمن می‌زند، اصحاب رسانه نیز علی‌رغم سختی‌های بسیار در کار، به دل مشکلات جامعه می‌زنند؛ نمونه‌ای از این سختی‌ها در دوران دفاع مقدس را می‌توان شهید رهبر نام برد که با کمترین امکانات در صحنه‌های دفاع مقدس حضور داشت و به رسالت خود در خصوص اطلاع‌رسانی عمل کرد.

وی افزود: مسئولیت بزرگ رسانه‏ ثبت و ضبط تحولات مختلف و اثرگذاری این تحولات بر نسل آینده است. امروز جوانان به دنبال الگو و هویت و شکل‌گیری آن هستند و گاهی در انتخاب الگو سردرگم هستند. در مقابل ما نیز نتوانستیم آنچه ثبت و ضبط شده را به جوانان ارائه دهیم. رسالت امروز اصحاب رسانه ارائه و انتقال همه ارزش‌های دفاع مقدس و میراث گرانب‌های آن است و همان‌طور که در زمان دفاع مقدس نیز به رسالت خود به‌خوبی عمل کردند، امروز نیز انتظار می‌رود اصحاب رسانه به‌خوبی رسالت خود را ادا کنند.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خوزستان ادامه‌داد: کار امروز ما‏ کار زینبی است. این‌که چرا جنگ آغاز شد و چرا ما جنگیدیم و این‌که جنگ به چه نتیجه‌ای رسید و چگونه جلوی 36 کشور ایستادیم و بزرگترین حادثه قرن را رقم زدیم را باید به نسل امروز منتقل کنیم.

وی اظهار کرد: خوزستان طلایه‌دار بزرگترین حادثه قرن و پایتخت دفاع مقدس است. امروز همه استان‌ها به دنبال هویت معنوی و فرهنگی هستند، در حالی‌که ما در خوزستان دارای هویت دفاع مقدس، مدیریت جهادی و جهاد فرهنگی هستیم که موجب وحدت بین اقوام شده است.

سردارعلی‌پور تبیین آثار و جغرافیای دفاع مقدس، انعکاس اقدامات کسانی که در این بخش فعالیت کرده‌اند و نیز ارائه اثربخشی این آثار به جامعه را از جمله رسالت‌های مهم اصحاب رسانه عنوان کرد و گفت: باید زمینه ماندگار کردن تمام اقداماتی که در دوران دفاع مقدس انجام شده و انتقال آن به نسل آینده را فراهم کنیم. در این باره بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کار خود را در سه سطح نیروهای مسلح، دولت و مردم آغاز کرده و در این خصوص نیز تفاهم‌نامه‌های بسیاری تبیین و منعقد شده است که از جمله آن‌ها می‌توان به گردآوری کتاب "آچار به دست‌ها" و "چکش طلا" اشاره کرد.

وی خاطرنشان‌کرد: باغ موزه دفاع مقدس خوزستان در حال شکل‌گیری است و زمین این باغ موزه خریداری شده و سناریوی آن از سوی مشاور به بنیاد تحویل داده شده است که امیدواریم با همت و همکاری مسئولان و رسانه‌ها بتوانیم باغ موزه‌ای در خور شأن مردم استان ایجاد کنیم. ما وام‌دار عزیزانی هستیم که پشتیبان جبهه‌های جنگ بوده‌اند.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خوزستان با تاکید بر این‌که باید مردم مطالبه‌گر باشند، لزوم توسعه و نشر فرهنگ و مفاهیم ارزش‌های دفاع مقدس، مخاطب‌شناسی محصولات دفاع مقدس متناسب با ذائقه مخاطب، گفتمان‌سازی و معرفی اسوه‌ها، الگوها و نمادهای ارزش‌های دفاع مقدس در بین اقشار مختلف جامعه، توسعه ظرفیت محیطی مرتبط با دفاع مقدس، همراه‌سازی شبکه‌های اجتماعی و استفاده از ابتکارات و نوآوری‌ها با استفاده از فناوری‌های نوین تأکید کرد.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 25 مرداد 1395  ] [ 8:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 20 ] [ 21 ] [ 22 ] [ 23 ] [ 24 ] [ 25 ] [ 26 ] [ 27 ] [ 28 ] [ 29 ] [ > ]