روایتی از دختر سهساله زائر شهدا در یادمان شهدای شلمچه

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، کفشهای کوچکش را در آورد و مثل مادر با پای پیاده روی خاکها براه افتاد. یک صحرا و یک دختر سه ساله. مادر سجاده خاکیاش را پهن کرده بود، حدیث کنار مادر روی این خاکها با پای برهنه مشغول بازی کردن میشود.
این خاک تبدار بوسه بر پاهای کوچک حدیث سه ساله میزند. نه خار مغیلانی بود و نه دستی که صورت کوچک حدیث را با سیلی نوازش دهد، بجز سنگ ریزهها و بادی که هر آن گرد و خاکی را در هوای شلمچه به پا میکرد .دخترک در میان بادها میدوید و می خندید . لباس های عیدی که مادر برایش خرید را متبرک خاک های شلمچه کرده بود.
پرچمهای یا ابالفضل شده بودند تکیه گاه دخترک سه ساله. حدیث دور پرچمهای یا ابالفضل که مقاوم روی خاکهای شلمچه ایستادهاند میچرخید. دخترک انگار میدانست صاحب این علم کیست.
مهین حیدری مادر حدیث سه ساله از سلاله سادات یکی از زائر راهیان نور مازندرانی برای بازدید از مناطق عملیاتی کیلومترها فاصله را با دو فرزند کوچکش به خرمشهر آمده است.
او از دخترک میپرسد اینجا کجاست، که حدیث با لهجه کودکانهاش میگوید: « اینجا شلمچه است. منم اومدم پیش شهدا.»
دخترک با دستان کوچکش چادر مادر را محکم گرفته و با شیرین زبانی ادامه میدهد: « شهدا را دوتا دوست دارم .»
در دنیای حدیث عدد 2 بزرگترین رقم دوست داشتن است. حتی برادرش را هم دوتا دوست دارد.
حدیث یک برادر 6 ساله دارد به نام محمدجواد. دخترک آنقدر به برادرش وابسته است که اگر کنارش نباشد بهانه میگیرد. مادرش میگوید «اگر حدیث میخواهد آب بخورد باید به برادرش هم بدهد.»
مادر حدیث در ادامه به انس بچههایش با شهدا اشاره میکند و با بیان خاطرهای از همسرش که امسال خادم زائران راهیان نور مازندران شدهاست، میگوید: پدر حدیث وقتی اربعین سال 95 به کربلا رفت عکس شهیدی به نام محمدرضا نوروزی را به همراه خود به خانه آورد. ما هم عکس شهید را روی دیوار اتاق نصب کردیم. بچهها هر صبح به شهید سلام میکنند.
حدیث سه ساله وقتی حرفهای مادرش را درباره شهید میشنود با لهجه شیرین کودکانهاش میگوید: «شهید نوروزی دوست باباست.»
آفتاب شلمچه در حال غروب کردن است. دیگر حدیث از راه رفتن خسته میشود و مادر او را در آغوش میگیرد. غروب که میشود گویی دل دخترک سه ساله هم میگیرد و ساکت سرش را روی شانههای مادرش میگذارد.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ جمعه 11 فروردین 1396 ] [ 2:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
وداع شب گذشته خادمین زیارتگاه شهدای هویزه یاد و خاطره خداحافظی شبهای عملیات را زنده کرد. کد خبر: ۲۳۳۶۴۷ تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۵ - 31March 2017 به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: شب گذشته همزمان با مراسم شب لیله الرغائب، دعای کمیل و اختتامیه خادمی راهیاننور در هویزه قبور مطهر شهدا با گلاب ناب و اشک چشم شستشو شد. وداع شب گذشته خادمین زیارتگاه شهدای هویزه یاد و خاطره خداحافظی شبهای عملیات را زنده کرد. برای خداحافظی خادمین نمیگویم: خداحافظ هویزه نوایی حزن آور در تکاپوی زیارتگاه میپیچد. همه سر در گریبان خویش فرو بردهاند و زانو در آغوش بهاری شده از خدمتشان گرفتهاند. هیچکس را یارای چرخیدن نیست؛ وداع، رنگ تلخ ماتم گرفته است. رنج خداحافظی، گلوی گسیخته خادمان را میفشارد. آرام آرام میشکنند در خویش. دل کندن آسان نیست؛ آیا میتوانم؟ این پرده آخر را باید زار زار گریست. هوا، سخت نفسگیر است. آخرین اشکبوسهها بر قبور مردهای آسمان با گلاب ناب در هم میآمیزد. زمین هویزه هم حتما دلتنگی میکند بعد از این ... چراغهای دور مزار حالا پیش چشمت تار شدهاند. حرفهای روز اول در ذهنت جان میگیرند؛ گفته بودند قدر لحظه لحظه اینجا را باید دانست. انگار همین دیروز بود که اولین روز خادمیمان را در هویزه شروع کرده بودیم و حالا داریم غزل خداحافظی را میخوانیم و براستی که ناگهان چه زود دیر می شود؟ نمیتوانی از قبرهای ساده و صمیمی و پرچمها و سربندهای جایی که 40 روز تمام با یکییکی شان یکی شده بودی دل بکنی. با خودت عهد بسته بودی امسال جور دیگری باشی. با خودت عهد بسته بودی امسال از ثانیه ثانیه این 40روز خدایی بهره ببری. انگار همین دیروز بود گفته بودی: به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش میبرم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه گفتی هر که هنوز دلی در سینه دارد دعوت است. گفتی که سفره آسمان پهن است. گفتی هر کس بیاید و جرعهای نور بنوشد، عاشق میشود. گفتی همین است آن اکسیر، آن معجون آتشین که خاک را به بهشت میبرد و گفتی که از دل کوچک من تا آخرین کوچه کهکشان راهی نیست؛ اما دم غنیمت است و فرصت کوتاه و گفتی اگر دیر برسیم شاید سفرهات را برچیده باشی، آی فرشته، آی فرشته که روزی دوستم بودی، بلند شو دستم را بگیر و راه را نشانم بده، که سفره پهن است و مهمانی است. مبادا که دیر شود، بیا برویم، من تشنهام، خورشید میخواهم و امشب مگر اشک امان میدهد... نمیگویم خداحافظ هویزه... این را از مادربزرگ یاد گرفتهام. میگفت هیچ وقت با جایی که دوستش داری خداحافظی نکن... حالا او هم پیش شهداست و من نمیگویم: خداحافظ هویزه؛ فقط با آرزوی خدمت دوبارهات میروم؛ همین و بس. انتهای پیام/ 131
[ جمعه 11 فروردین 1396 ] [ 2:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
فرمانده توپخانهی لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 گفت: توپخانهی لشکر عاشورا همواره در طول جنگ نقش مهمی را ایفا میکرد. فرماندهان همواره روی آن حساب جداگانهای باز میکردند. کد خبر: ۲۲۱۴۰۷ تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ - 31March 2017 سردار حسن استوارآذر فرمانده توپخانهی لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس اظهار داشت: توپخانه لشکر عاشورا با لشکر 277 سنندج در کنار هم کار میکردند. معاون با معاون، فرمانده با فرمانده، مسئول دیدهبانی با مسئول دیدهبانی همکاری نزدیکی داشتند. انصافاً از شگفتیهای جنگ بود که به برکت نفس مسیحایی حضرت امام (ره) ایجاد شده بود و روحیهی خودباوری و کار گروهی در اولویت امورمان قرار داشت. وی افزود: در چند روز اول چون اطلاعاتمان از منطقه بسیار کم بود نسبت به تکمیل دادههایمان اقداماتی را انجام دادیم. در کنار آن، آرام آرام جای قبضهها و مواضع هم، آماده میشد. مواضع ابتدا بیشتر بهصورت آنتن خطّی از جاده خاکریزی زده میشد یا از دژ استفاده میشد تا در عکس هوایی گزارشات دیدهبانی دشمن محسوس نشود. بعد از اینکه توپها آورده شد سریع مواضع نعلی شکل هم زده میشد. ما آرام آرام و به مرور، قبضهها را انتقال میدادیم. 130 و 155 و 105 را منتقل کردیم. استوارآذر خاطرنشان کرد: فکر کنم اولین عملیاتی بود که از 122 استفاده میکردیم. یادم میآید در عملیات خیبر بود که رفتم به تعمیرگاه توپها که نزدیکی گلف اهواز بود. یکی از توپهایمان خراب شده بود، داده بودیم تا تعمیر شود. همانجا توپ 122 را دیدم که سه سهم داشت. توپهایی که ما تا به آنروز دیده بودیم، همگی 2 سهم داشتند. سهم به پایههایی گفته میشود که در خاک دفن شده، ضربهی توپ را میگیرد. وقتی ماجرا را به بچهها گفتم همه زدند زیر خنده. مسخرهام میکردند که حتماً اشتباهی دیدهام. مگر میشود توپی سه سهم داشته باشد. تا اینکه بعدها خودشان به چشم خود دیدند و باور کردند. این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان کرد: توپخانهی لشکر عاشورا همواره در طول جنگ نقش مهمی را ایفا میکرد. همیشه جزء توپخانههایی بود که در ردیف اول قرار داشت و این بهخاطر همت و تعصب شهید شفیعزاده و شهید آقامهدی باکری بود. فرماندهان همواره روی توپخانهی لشکر عاشورا حساب جداگانهای باز میکردند. وی افزود: قبل از کربلای 5 یادم میآید، شب معارفه بنده که میخواستیم بخوابیم سه چهار تا از بچهها دور و برم را گرفته بودند و میخواستند تا معاونم را معرفی کنم. یکی سرش را این طرف بالشم گذاشته بود و دیگری آن طرف بالش. میخواستند از زیر زبانم حرف بکشند. همانجا صراحتاً گفتم که آقای خدادوست به این سمت معرفی شده و بعداً به جمع ما ملحق خواهد شد. حق مسلم آقای خدادوست بود که به این سمت انتخاب شود. قبل از اینکه ما به توپخانه بیاییم و توپچی بشویم، آقای خدادوست خودش در عملیات رمضان به عنوان توپچی حضور داشت و با قبضههای غنیمتی، به آموزش رفته بود. خلاصه اینکه هم به دلیل تخصصاش و هم مقبولیت و مشروعیتاش حقاش بود در این سمت مشغول خدمت شود. فرمانده توپخانه لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 اظهار داشت: همچنین اواسط طرحریزی برای عملیات کربلای 5 بهخاطر استفاده بیشتر از توانایی افراد مجبور شدیم، مسئول عملیات را عوض کنیم. آقای داداشی را که مسئول دیدهبانی بود آوردیم و بهعنوان مسئول عملیات به کارگیری کردیم. آقای مهدی مقدم هم معاون ایشان و کمک میکرد برای تطبیق، طراحی و طرحریزی. آقای حدادزاده هم مسئول دیدهبانی شد. استوارآذر خاطرنشان کرد: همچنین از فرماندهان آتشبارها افرادی چون آقایان حیدری، غفاری، آلویی و نقیسار را آوردیم تا کمکمان کنند. آنها که از خط برمیگشتند با اوضاعی خسته و خراب و لباسهای درب و داغان وارد سنگر میشدند و میدیدند که با کاغذ و قلم کار میکنیم. با مدادپاکن پاک میکنیم و خط و خطوط رنگی میکشیم، همه میخندیدند. ولی بعدها به اهمیت موضوع پی بردند و به تاثیر این طراحیها و خط و خطوط اذعان کردند. وی خاطرنشان کرد: یادم هست حین شروع عملیات کربلای 5 هوا بدجوری گرد و غباری بود. وسعت دید بیشتر از دو سه متر نبود و این از معجزات خداوند بود. اگر نبود الطاف خفیه الهی مطمئناً بیشتر جاها به مشکل برمیخوردیم. شب عملیات گردانها آشکارا در طول جاده حرکت میکردند. چون دید کافی وجود نداشت با خیالی آسوده به راهشان ادامه میدادند و نگران این نبودند که دشمن آنها را ببیند. این رزمنده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: علیایحال در این مدت کم توپخانه خوب از عهدهی کارهای اطلاعاتی برآمد. شب تا ساعت دو و سه نصف شب کار میکردند. چند ساعتی میخوابیدند و دوباره برای نماز صبح بیدار میشدند. دیدهبانها هم خیلی فعال بودند. میرفتند برای دیدهبانی و هر بار با دست پر برمیگشتند و اطلاعات خوبی از منطقه میآوردند. مهدی رحیمی، رحیم قاسمزاده، جمشید صفاری. اگر اشتباه نکنم یارمحمدی هم از دیدهبانهای این عملیات بودند. رسول خودش هم که مسئول دیدهبانی بود. استوارآذر در ادامه گفت: سی، چهل دقیقه پشت خاکریز با فانوس مینشستند و دیدهبانی میکردند ما هم توی سنگر موتور برق داشتیم. اگر برق نبود، نمیشد کارها و محاسبات ظریف را انجام داد. سوزن تهگرد اگر یک کوچولو اینور و آنور میشد روی زمین فرق معامله 5000 متری میشد. درسته که اکثراً در کسوت بسیجی رفته بودیم یا به عنوان پاسدار، ولی از تجهیزات مهندسی استفاده میکردیم. سوزنهای تهگردی داشتیم که همهشان تهشان رنگی بود. قرمز، سبز و یا آبی. امکانات تخصصیمان در حد و اندازهی توپخانهی ارتش بود. کاملاً از آئیننامههای آموزشی اعلانشده سود میجستیم. مخصوصاً از اواسط جنگ به بعد اطلاعاتمان و همچنین امکانات استفاده شده در حد ایدهآل و خوبی بود. خیلی تخصصیتر و بهتر عمل میکردیم. اطلاعات را از منطقه کسب کرده روی نقشه پیادهسازی میکردیم و بعد کارهای علمی تطبیق را انجام میدادیم. واحد تطبیق و پشتیبانی آتش را که اختصاراً به آن مهپا میگفتیم، خوب فعال کرده بودیم. وی خاطرنشان کرد: از آلودگی هوا استفاده کرده، آتشبارها را وارد منطقه کردیم. 4 قبضه آتشبار 122، سه قبضه آتشبار 155 بود.بالا رفتن شماره توپها درست برعکس برد آن عمل میکرد. مثلاً از توپ 105 به عنوان کلت توپخانه یاد میکنند. چون برد آن بسیار کم است. نزدیک 10 کیلومتر. با بالا رفتن کالیبر توپ، نواخت تیر آن بیشتر میشود. اگر کالیبر سبک باشد، نواخت تیر آن بیشتر میشود. توپهای رایج ما در آنزمان 105 میلیمتری بود. البته 100 هم داشتیم که اکثراً ساحل به دریا بود. فقط هم تیر مستقیم میزد. زیاد از آن استفاده نکردیم. بیشتر در جبهههای غرب و ارتفاعات از این نوع توپها بهره میجستند. ما 105 داشتیم. 122 میلیمتری، 130میلیمتری، 155 میلیمتری، 175 میلیمتری و 203 میلیمتری. از فرماندهان قبضهها میتوانم به برات رزاقی، محمدعلی بخشعلیپور، کریم نقیسار و رحیم علیزاده اشاره کنم. استوارآذر اظهار داشت: آنزمان ما در قرارگاه فرعی حضور داشتم. روزی حسنآقا شفیعزاده توی بیسیم مرا خواست. گفتند بروم قرارگاه مرکزی. رفتم. پس از احوالپرسی حسنآقا دست مرا گرفت و برد به سنگر بزرگ قرارگاه. دیدم آقامحسن هم آنجاست. آقای شفیعزاده گفت: آقای رضایی فرمانده تطبیق فرعی منطقه را آوردهام خدمتتان. آقا محسن گفت: الان چی کار میکنید؟ گفتم: انبوه آتشها الان متمرکز به نقطهای در میان نونیها است. گفت: سریعاً آتش واحد خود را آماده کرده بریزید روی ستون عراقیها که دارند میآیند. از شهرت و قدرت زیادی برخوردارند. سریع تمام آتشبارها را آماده کنید. به کل گروه هم گفتهام هر کاری برای تقویت شما لازم باشد، انجام بدهند. سوار موتور شده، خواستم تا برگردم به قرارگاه خودمان که نزدیک قرارگاه مرکزی بود. حین برگشت، کنار سنگر فرماندهی قرارگاه امینآقا را دیدم. مرا دید و با هم سلام و احوالپرسی کردیم. گفت: بایست اینجا، باهات کار واجبی دارم. جوانی کردم و تا خواست بگوید؛ پاتک، جواب دادم: خودم میدانم. آقامحسن گفته. گفت: بس برو اقدامت را بکن. بعدها فهمیدم که برخورد درستی نکردهام. برگشتم. انصافاً آتش شدیدی ریختیم. محمد آقایی که توی گروه مسئولیت داشت، توی بیسیم از ما تشکر میکرد. هم از طرف خود قرارگاه و هم حسنآقا مورد قدردانی قرار میگرفتم. وی خاطرنشان کرد: در مقطعی که عراق پاتک زد و کمی آمد داخل، انصافاً بعضی از برادران رشادتهای زیادی از خود نشان دادند که یکی از آنها جمشید نظمی بود. فرمانده تیپ بود ولی آمده بود میان نونیها کنار گردانش جنگ میکرد. داخل نونیشکلها از هر دو طرف نیرو بود. هم نیروهای جمشید نظمی و هم عراقیها. امینآقا از ما آتش میخواست. برای توپخانه این کار بسیار سخت و تخصصی است. واقعاً ما 50 متر به 50 متر میکشیدیم داخل نونی تا آسیبی به بچههای خودمان نرسد. با آتش ما عراقیها از آنجا کشیدند عقب. بعدها آقای نظمی از ما تشکر میکرد به خاطر دقت در آتشمان.بعضاً هم پیش میآمد که نیروهایمان 270 درجه وارد منطقهی دشمن میشدند. عراقیها هم که غافلگیر میشدند از توپخانهی خودی تقاضای آتش میکردند. در این حین نیروهای خودی احساس میکرد ما آنها را از پشت میزنیم. در حالیکه اینچنین نبود و آنها مورد حملهی آتش توپخانهی دشمن قرار میگرفتند. این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه آنموقع بیسیمهای پیشرفتهای نبود و مجبور بودیم از چهار یا پنج دکلprc استفاده کنیم، افزود: این برای قرارگاه لشکر خطرناک بود و باعث لو رفتن و مشخص شدن موقعیتشان میشد. بنابراین سعی میشد قرارگاه توپخانه با فاصله از قرارگاه مرکزی باشد تا خطری از جانب ما تهدیدشان نکند. علاوه بر ارتباط بیسیم، تلفنهای باسیم نیز به منطقه میکشیدیم تا نحوهی ارتباطمان امنتر شود و امکان شنود را به حداقل برسانیم و همچنین در مواقع حساس با قطع ارتباط و پارازیت روبرو نشویم.ما هم متقابلاً این ارتباط را به آتشبارها برقرار کرده بودیم. تا جایی که امکان داشت ارتباط باسیمی را وصل کرده بودیم. وی افزود: بحث بعدی استفاده از نقشههای گویا بود که جرقهی آن از عملیات بدر زده شد. تمامی گردانها و دیدهبانها که جلو میرفتند، نقشهای از قبل آماده داشتند که روی آن آماجبندی شده بود. در تاریکی شب و زیر آتش دشمن فرصت آن نبود تا مختصات جغرافیایی را بخوانند. ولی با آماجبندی که روی نقشه کاملاً مشخص بود به راحتی شمارهای را میگفتند و یا میخواستند تا از شماره مورد نظر کم کرده یا به آن اضافه کنیم. در طول جنگ زیاد داشتیم از این نوع ابتکارات و خلاقیتها. فرمانده توپخانه لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 خاطرنشان کرد: شهید شفیعزاده در کارهایش کاملاً جدی بود. با وجود اینکه موسس توپخانهی سپاه بود زیر آتش میآمد و همراه معاونش آقای زهدی بازدیدهای تخصصی را انجام میداد. یک دفعه هم حوالی عملیات کربلای پنج درست زمان ناهار آمد برای سرکشی. گفت: برویم خط. گفتم: وقت نماز است. نماز را بخوانیم. ناهارتان را بخورید، بعداً. گفت: نماز را بخوانیم ولی ناهار نه. رفتیم تا وضو بگیریم. آستیناش را که بالا زد، دیدم دستش باندپیچی شده است. زنگنه یکی از بچههای توپخانه نیز همراهش بود. گفتم: آنجا چی شده؟ گفت: زنبور نیش زده. ترکش خورده بود به دستاش ولی اصلاً بروز نمیداد و در همان حال به کارهایش نیز میرسید. انتهای پیام/
[ جمعه 11 فروردین 1396 ] [ 2:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شرکت آمریکایی «اسپیس ایکس» نخستین موشک «قابل بازیافت» خود را با موفقیت به فضا پرتاب کرد که میتواند انقلابی در سفرهای فضایی ایجاد کند. کد خبر: ۲۳۳۶۵۸ تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۸ - 31March 2017 به گزارش گروه بینالملل دفاع پرس، شرکت فضایی اسپیسایکس روز گذشته نخستین موشک قابل بازیافت خود موسوم به «فالکون9» را با موفقیت از پایگاه فضایی «کیپ کاناورال» ایالت فلوریدا به فضا پرتاب کرد. نخستین قسمت این موشک که امکان استفاده مجدد را دارد، 10 دقیقه پس از پرتاب به زمین بازگشت و به آرامی بر روی سکویی شناور در اقیانوس آرام فرود آمد. پرتاب موفقیت آمیز این موشک تحولی چشمگیر در سفرهای فضایی است و انقلابی در پروازهای فضایی ایجاد میکند. به گفته اِلون ماسک، مؤسس و رئیس شرکت اسپیس ایکس، پرتاب موفقیتآمیز این موشک به معنی کاهش هزینههای پرواز به فضا است. وی گفت: «این یعنی شما میتوانید تقویتکننده مدار را که گرانترین بخش موشک است، دوباره به پرواز درآورید. این دستاورد یک انقلاب بزرگ در سفر به فضا خواهد بود. مثل این است که هواپیمایی داشتید که پس از هر پرواز آن را دور می انداختید اما اکنون هواپیمایی دارید که میتوانید برای چند پرواز از آن استفاده کنید». انتهای پیام/ 181
[ جمعه 11 فروردین 1396 ] [ 2:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
9 فروردین 1396 خورشیدی برابر با 30 جمادی الثانی 1438 هجری و 29 مارس 2017 میلادی کد خبر: ۲۳۱۸۸۵ تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۰ - 29March 2017 رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (9 فروردین) • به توپ بستن گنبد مطهر حرم حضرت امام رضا (ع) توسط سربازان روسیه (1291 ه.ش) • شهادت شهید اسفندیار اکبرنیا (1363 ه.ش) • درگذشت آیت اللّه «میرزا علی اکبر مرندی» (1373 ه.ش) • حضور امام خامنهای (مدظله العالی) در جمع کاروانهای راهیان نور (پادگان دو کوهه) (1389 ه.ش)
[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 4:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پارک شاهد شهرستان قرچک که قبلا به پارک جنگلی معروف بود، با در آغوش گرفتن دو شهید دوران دفاع مقدس، نگین درخشان شهرستان شد. کد خبر: ۲۲۸۸۸۳ تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۱:۰۰ - 29March 2017 به گزارش دفاع پرس از تهران، شهرستان قرچک در تاریخ 12 مهرماه سال 89 میزبان دو شهید گمنام دوران دفاع مقدس شد، که از آن پس مکان تدفین این شهدای عزیز «پارک شاهد»، محل تجمع عاشقان ولایت و پیروان مکتب شهید و شهادت به مناسبتهای مختلف شد. از ویژگی های خاص این یادمان نورپردازی زیبای آن است که به ویژه در شب همچون نگین درخشانی در بلندا و مرکز این شهرستان پرتوافکنی می کند و قبله معنوی مردم این شهرستان شده است. این دو شهید عزیز در عملیات های والفجر چهار و بیت المقدس به شهادت نائل آمده اند. هویت یکی از این دو شهید به نام حمید مهرآئی بعد از مدتی شناسایی شد و به چشم انتظاری 30 ساله پدر و مادر سالخورده خود پایان داد. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 4:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
سردار شهید مهدی ملکی در بخشی از وصیتنامه خود آورده است: «پدر جان از خرجهای اضافی مجلس ختم حذر کنید؛ کاری کنید که رضای خدا در آن باشد نه رضای مردم چون ما باید در این برهه از زمان قناعت کنیم.» کد خبر: ۲۱۵۶۷۵ تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۳:۰۰ - 29March 2017 به گزارش دفاع پرس از همدان، مهدی (سهراب) ملکی تپه کبودی در ششم فروردین سال 13399 در خانواده ای متدین و مذهبی در تویسرکان به دنیا آمد. مهدی از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود و هر کاری را به سرعت یاد می گرفت. پس از طی دوران کودکی در مکتب عاشقان آل الله وارد دبستان شد و دوران درس و تحصیل را آغاز کرد. ذکاوت و هوش بالای مهدی زبان زد معلمان و مدیران مدرسه بود و همیشه یکی از شاگردان خوب مدرسه و کلاس به شمار می رفت. به سرعت و با معدل بالا موفق به کسب مدرک دیپلم شد. در کنار تحصیل هیچگاه از فعالیت های مذهبی دور نشد و یکی از اعضای فعال هیات قمر بنی هاشم (ع) شهرستان تویسرکان بود. سال های نوجوانی او مصادف شد با سال های پر شور و امید انقلاب و مهدی هم همانند دیگر نوجوانان و جوانان به سیل خروشان انقلاب پیوست. در مسیر مبارزات چندین بار دستگیر و مورد بازجویی و مجازات قرار گرفت اما هر بار استوارتر از قبل در صف مبارزان حضور می یافت. به برکت خون شهیدان و رشادت امثال مهدی، انقلاب مردم ایران به ثمر نشست و روح و جان تازه ای در کالبد ایران دمیده شد. این پیروزی سرآغار دشمنی های فراوان با ملت ایران بود و برای از بین بردن اقتدار و عظمت مردم ایران و انقلاب، تجاوز ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به مرزهای ایران آغاز شد. این جوان غیرتمند تویسرکانی نیز از همان روز های نخست جنگ به عنوان نیروی داوطلب بسیجی پا به عرصه نبرد گذاشت و پس از طی دوره های آموزشی مقدماتی و تخصصی و چندین ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل، لباس سبز پاسداری به تن کرد و به لشکر تازه تاسیس 32 انصار الحسین (ع) پیوست. با توجه به استعداد و توانایی که از خود نشان داد به عنوان فرمانده گردان 153 لشکر 32 انصار انتخاب شد و در عملیات های مختلف همراه با نیروهای خود ایثار و فداکاری های بی شماری به ثبت رساند. در چندین عملیات و در زیر گلوله باران دشمن مجروح و به مقام والای جانبازی نائل آمد و بارها برای مداوا به پشت جبهه اعزام شد. اما پس از بهبودی به سرعت برای ادای تکلیف دوباره در جبهه ها حاضر می شد. در سال های جنگ بسیاری از دوستان و همرزمان خود را از دست داد و غمی بزرگ هر روز و هر روز روح بلند و ملکوتی او را عذاب می داد و با تمام وجود شهادت در راه خدا و پیوستن به یاران شهیدش را آرزو می کرد. پس از امضای قطعنامه 598 و پایان جنگ با پیروزی قطعی ایران و سربازان دلیر وطن، امید مهدی برای دیدار دوباره دیگر یاران سبکبالش نا امید شد تا اینکه با یورش منافقین کوردل به مرزها و شهرهای غربی دوباره اسلحه به دست گرفت و راهی عملیات مرصاد شد. عملیات مرصاد در 5 و 6 مرداد ماه 1367 دریچه ای رو به خدا بود و در این عملیات که به رسوایی و سرنگونی منافقین و حامیانشان انجامید، 123 نفر از نیروهای سپاه و بسیجی لشکر 32 انصارالحسین (ع) همدان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که در این میان سردار شهید بهرام مبارکی فرمانده گردان 154، سردار شهید مهدی ملکی تپه کبودی فرمانده گردان 153، سردار شهید هادی فضلی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 32 و شهیدان "رمضان مصباحی" و "محمد شیخ بابایی" معاونین گردان 157 لشکر 32 انصار الحسین(ع) را می توان نام برد. متن وصیت نامه سردار شهید مهدی (سهراب) ملکی تپه کبودی، فرمانده گردان 153 لشکر 32 انصارالحسین همدان بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم و قاتلواهم لا تکونو فتنه با درود و سلام بر حضور محترم پدر بزرگوارم ضمن عرض سلام امیدوارم که به درگاه خداوند متعال همیشه خوب و خرم بوده باشید. خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم خدمت برادران و خواهرانم سلام می رسانم خدمت عمو هایم و پسر عمو هایم و خاله ام و عمه و تمام بستگان سلام می رسانم. پدر بزرگوارم و مادر عزیزم امیدوارم که این فرزند نا خلف را ببخشید چون من در این مدت فرزند خوبی برای شما نبوده ام و نتوانستم آنچه که وظیفه یک فرزند نسبت به پدر و مادر است انجام دهم بنده به غیر از اسباب مزاحمت چیز دیگری برای شما نبوده ام. تمام مشکلات زندگی و زحمات من گردن شما بوده است امیدوارم که شما نزد پیغمبر اکرم (ص) و حضرت زهرا(س) سربلند باشید. پدر عزیزم و مادر زحمت کشم چند کلمه ای به عنوان یاد آوری در رابطه با زندگی نا چیزم خدمت شما عرض می کنم. پدر جان زندگی بنده از اول خود شما صاحب اختیار بوده اید و الان هم باز خود شما اختیار دارید چون بنده در مقابل شما هیچ موقع جسارتی نکرده ام و خود را صاحب زندگی نکرده ام. هر طور که خود شما صلاح می دانید تصمیم بگیرید. من در مدت چند سال که ازدواج کرده ام نتوانستم خدمت خوبی به خانواده ام کنم تقاضای بنده از شما این است که آنها را دلداری دهید و نگذارید به آنها بد بگذرد. آنها را دلداری دهید و این راه هم به عنوان یاد آوری عرض می کنم که زندگی من همان خانه ظاهری است و چیز دیگری ندارم فقط یک دفتر چه حساب پس اندازی در بانک سپه تویسرکان دارم که مبلغ 1200 تومان در آن موجود است که دفترچه در خانه است و مبلغ 1500 تومان در گردان قاسم ابن الحسن بدهکار هستم و مدت 70 روز روزه قضا دارم. اما چند کلامی هم با همسرم و فرزندانم حرف دارم که اولا خدمت شما و فرزندانم محمد و محسن و مجید سلام می رسانم امیدوارم که این حقیر را حلال کنید چون بنده در این موقعی که با شما بوده ام نتوانستم خدمتی به شما بکنم و همانطور که تا به حال به عنوان خانواده یک رزمنده با استقامت بوده اید از این پس هم به عنوان خانواده شهید مانند دیگر همسر شهدا صبور و با استقامت باشید و تقاضای دیگر این است که فرزندانم خوب مواظبت کنی و آنها را خوب تربیت کنید و آنها را با سواد کنید تا انشالله فرزندان خوبی برای امام و خدمتگذارانی برای اسلام باشند. از قول بنده به خدمت پسرم محمود سلام برسان و از او معذرت خواهی کن چون بنده نتوانستم آنقدر به ایشان خدمت کنم که حداقل من را بشناسد. امیدوارم که مرا حلال کنید که روح بنده زیاد در عذاب نباشد. همسرم و فرزندانم به خدا سوگند من خیلی دلم می خواست که همیشه پیش شما بمانم و به مشکلات شما برسم و وظیفه من هم بوده ولی مسئله اسلام در پیش است. مسئله ولی فقیه و انقلاب و شهدا است همچنانی که حسین ابن علی به خاطر اسلام دست از تمامی فرزندان و زن و بچه ها و جوانان کشید و حتی راضی به اسیری آنها هم شد. ما که امام سوممان همان حسین است و سالار شهیدان است دیگر اتمام حجت بر همه ما تمام شده است و دیگر جای هیچگونه راه و بی راهی نیست. امیدوارم شما هم مانند دیگر خانواده شهدا صبور و پایدار باشید. خدمت خواهرانم سلام می رسانم از شما می خواهم در قابل سختی ها و مشکلات صبور و پایدار باشید حجاب اسلامی را رعایت کنید زینب وار زندگی کنید. و در پایان از تمامی عزیزانم و همشهریان می خواهم که اگر بنده بدی دیده اند حلالی می خواهم. از پدر جان و مادر جان و برادران و خواهران و عمو و عمو زاده ها و تمام اقوام می خواهم که یک به یک مرا حلال کنند و اگر سعادت شهید شدن را داشتم و شهید شدم در مرگ بنده ناراحت نباشد و بدانید که تنها راه سعادت بشر شهادت در راه خدا است. و برای بنده کسی گریه نکند و سیاه نپوشند و پدر جان از خرج های اضافی برای مجلس ختم حذر کنند و ساده وار کاری کنید که رضای خدا در آن باشد نه رضای مردم. چون کشور در حال جنگ است و ما باید در این برهه از زمان قناعت کنیم. چون وقت نداشتم حرف های دیگر بزنم بماند. خدمتگزار شما مهدی ملکی 65.11.3 ساعت 6:30 غروب انتهای پیام/
[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 4:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، دانستنی های استان مازندران با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در ادامه می آید: آیا می دانید: مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای درباره لکشر 25 کربلا فرمودند: « لشکر 25 کربلا یک لشکر قوی، خط شکن و خط نگهدار بود.» آیا می دانید: از مجموع حدود 220 هزار شهید انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 10400 شهید مربوط به استان مازندران است. آیا می دانید: در استان مازندران، 203 خانواده تک فرزند شهید، 375 خانواده دو شهید، 21 خانواده 3 شهید، یک خانواده 4 شهید و یک خانواده 5 شهید وجود دارد. آیا می دانید: از مجموع 42041 نفر از آزادگان کشور در دوران دفاع مقدس، 2380 نفر مربوط به استان مازندران هستند. آیا می دانید: شهید حجت الاسلام ولی الله سلیمانی، اولین روحانی شهید دفاع مقدس و شهید حجت الاسلام محمد مهدی ملامیری اولین روحانی شهید مدافع حرم، مازندرانی هستند. آیا می دانید: اولین خلبان شهید دفاع مقدس شهید فیروز شیخ حسنی، مازندرانی بود. آیا می دانید: تنها شهیدی که با سینه خشاب دفن شد سردار حاج حسین جان بصیرع از فریدونکنار مازندران بود. آیا می دانید: سه شهید از مازندران در دوران دفاع مقدسبا مسئولیت قائم مقامی لشکرها به شهادت رسیدند؛ سردار شهیذ علیرضا نوری قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و سرداران شهید محمد حسن قاسمی طوسی و شهید حسین جان بصیر، قائم مقام لشکر 25 کربلا بودند. آیا می دانید: چند روز بعد از بازگشت حضرت امام (ره) از پاریس به وطن، سردار شهید حبیب الله افتخاریان (ابوعمار)، مسئولیت انتقال خانواده مکرمه امام را به وطن به عهده داشتند. آیا می دانید: لشکر ویژه 25 کربلا میدان دار عملیات والفجر8 و فاتح فاو بود و پرچم گنبد امام رضا(ع) با دستان پرتوان رزمندگان این لشکر بر فراز مناره فاو به اهتزاز درآمد. آیا می دانید: دانشجوی مازندرانی، سردار شهید حسین بهرامی، از فرماندهان محوری آزادسازی سوسنگرد در سال 1359 بود. آیا می دانید: استان مازندران در متن غائله جنگل در فاصله زمانی 1363-1359 قرار داشت و برخی از شهرها و مناطق استان بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی به عنوان مناطق عملیاتی شناخته شدند. آیا می دانید: مردم مازندران و رزمندگان آن در مقاومت چهار ساله مقابل گروههای محارب در بحران جنگل، 134 شهید تقدیم کردند و آمل با تقدیم 41 شهید در حماسه ششم بهمن 1360، به شهر هزارسنگر مشهور شد. آیا می دانید: نیروگاه شهید سلیمی نکا در دوران جنگ تحمیلی، سه بار مورد حمله هواپیماهای دشمن قرار گرفت و در مجموع 25 شهید و 89 جانباز تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرد. آیا می دانید: دو صحنه از عجیب ترین اتفاقات دوران دفاع مقدس برای دو تن از رزمندگان مازندرانی روی داد: در یک صحنه گلوله خمپاره 60 دشمن بر بازوی رزمنده فرید محمدصالحی از رامسر اصابت کرد و در آن فرو رفت که با تلاش 9 ساعته تیم تخریب و کادر پزشکی خنثی و خارج شد. در مورد دیگر، بمب خوشه ای در پای رزمنده بهشهری عبدالعلی صفری فرو رفت که با عمل جراحی برداشته شد. آیا می دانید: شهیدان حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی، حجت الاسلام عباسعلی ناطق نوری و حجت الاسلام عمادالدین کریمی، از شهیدان حادثه هفتم تیر مازندرانی بودند. آیا می دانید: شهر سوسنگرد همزمان با شدت درگیری ها در مناطق جنگی، به کمکمردم و مسئولین استان مازندران طی مدت 19 ماه بازسازی و تحویل مردم مظلوم این شهر شد. آیا می دانید: امیر سرلشکر خلبان علی اکبر شیرودی دارای بالاترین پرواز عملیاتی در جهان است و مقام معظم رهبری دربااره ایشان فرمودند: «شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم.» آیا می دانید: شهید آیت الله سید عبدالکریم هاشمی نژاد از چهره های فعال در مبارزات انقلاب که به عنوان نماینده مردم استان خراسان در مجلس خبرگان رهبری حضور داشت از بهشهر مازندران بود. آیا می دانید: امیذ سذلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی از مازندران، فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز در سال های جنگ بود و در پی اصرار خانواده برای شرکت در مراسم کفن و دفن دخترش و عدم موافقت وی گفته بود: « اینجا(جبهه) تمام سربازان، فرزندان من هستند.» آیا می دانید: خلبان بالگردی که در درگیری های پاوه در مرداد سال 1358 و در هنگام انجام مأموریت های واگذار شده از سوی شهید چمران به شهادت رسید و در فیلم سینمایی «چ» فداکاری ایشان به نمایش گذاشته شد،امیر خلبان شهید جعفر مهدوی ملک کلاهی از مازندران بود. آیا می دانید: حدود 55 هزار نفر از هموطنان عزیز مهاجر جنگی، با همت مردم و مسئولان مازندران و با مهیا سازی تمام شرایط در شهرها و مناطق مختلف استان اسکان داده شدند. آیا می دانید: امیر سرلشکر خلبان حسین خلعتبری از رامسر مازندران، به قهرمان جنگ های دریایی معروف بود و به همراه شهید عباس دوران، نیروی دریایی عراق را نابود کردند. آیا می دانید: برادران شهید جعفر و ناصر بذری از بابل مازندران با ترکش های انفجار یک گلوله خمپاره در تاریخ 14/12/65 طی عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسیدند. آیا می دانید: امیر خلبان عبدالباقی درویش از نوشهر مازندران، همان خلبان رشیدی است که در محاصره هواپیماهای جنگی عراق قرار گرفت و با عدم پذیرش پیشنهاد دشمن مبنی بر منحرف کردن مسیر هواپیما به سمت بغداد، دست رد به سینه آنان زد و به همراه کمک خلبان و سایر همراهان آن پرواز از جمله آیت الله شهید فضل الله محلاتی جانانه به مسلخ عشق رفتند. آیا می دانید: شهیدان سید ابراهیم و سید حسین اسماعیل زاده موسوی(پدر و پسر) از بابلسر مازندران در پنجم اسفند 1362 و طی عملیات والفجر 6 در منطقه چیلات، در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند. آیا می دانید: امیر خلبان شهید برات نمایان از میاندورود، در زمانی که دوره خلبانی را در آمریکا طی می کرد، حتی در اوج تمرینات، مقید به خواندن نماز اول وقت بود و همچنین امیر خلبان شهید حسین قاسمی از آمل به شهید نماز معروف است. آیا می دانید: در طول دوران دفاع مقدس، مازندران بزرگ، متولی و پشتیبان ده یگان نظامی شامل: لشکر پیاده 30گرگان، پشتیبانی سپاه مریوان، تیپ مهندسی 45 جوادالائمه(ع)، تیپ 75 ظفر، تیپ کماندویی58 مالک اشتر، تیپ دریایی القارعه، تیپ 34 امام سجاد(ع)، پشتیبانی قرارگاه رمضان و تیپ پیاده 37 نور بود. آیا می دانید: رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) فرمودند: درباره رزمندگان مازندرانی و لشکر مازندران هر چه بگوییم، زیاد نیست. چند نقطه کشور بودند که ما در همه فداکاری های دوران جنگ، جای پای اینها را می بینیم. یکی از آنها حقیقتا همین مردم مازندران بودند. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 4:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، دولت جنايتكار آمریکا با اجراي کودتای 28 مرداد 1332، زمینه 25 سال سیطره و چپاول کشور ایران و تداوم حکومت دستنشانده محمد رضا پهلوي را فراهم ساخت. با پیروزي انقلاب شکوهمند اسلامی در 222 بهمن 1357 آمریکا بزرگترین پایگاه خاورمیانه خود را از دست داد و از آن لحظه سفارت خود در ایران را مرکز همه توطئهها علیه انقلاب اسلامی قرار داد؛ اما با تسخیر لانه جاسوسی در تاریخ 13 آبان 1358 و افشای دخالتهای آمریکا در منطقه، هیمنه سیاسی آنها شکست. آمریکا برای حفظ سیطره ظالمانهاش تصمیم به حمله نظامی به ایران گرفت و با اجرای یک عملیات گسترده چند مرحلهای، درصدد نابودی انقلاب نوپاي اسلامی ایران بود؛ ولی غافل از آن که خداي عزیز و جبار در کمین ستمپیشگان هست. تهاجم گسترده نظامی آمریکا به ایران در 4 اردیبهشت 1359 با معجزه الهی در هم شکست. معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «اشتباه کارتر در آن است که گمان میکند با دست زدن به این مانورهاي احمقانه میتواند ملت ایران را که براي آزادي و استقلال خویش و براي اسلام عزیز از هیچ فداکاري روي گردان نیست از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منحرف کند.» در کتاب مأموریت شنها، روایت شکست آمریکا در ایران را از دریچه دوربین به نظاره مینشینیم و اين كلام زيباي حضرت امام(ه) را به ياد میآوریم كه فرمودند: «نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردهاند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهاي آقاي کارتر را که میخواستند به ایران بیایند را ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمورخداست، این شنها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.» تصاویر ارائه شده در این کتاب مربوط به تعدادی از آژانسهای عکس دنیا و برخی از عکاسان ایرانی که در صحنه حاضر شدهاند، میباشد و از ابتدای آماده شدن نیروهای آمریکایی تا بعد از شکست سنگین متجاوزان را به تصویر کشیده است. بخش عمده تصاویر این کتاب که با تلاش مشترک آقایان حامد صدیقی و محمدرضا کلانتری سرچشمه تهیه شده، تاکنون منتشر نشده است که میتوان به تصاویری از حضور برخی از شخصیتهای کشوری و نظامی بویژه رهبر معظم انقلاب، شهید دکتر چمران و آیتالله هاشمی رفسنجانی در محل حادثه اشاره کرد. این کتاب در سال 1390 به همت معاونت هنری اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد تهیه و تدوین شده و برای اولین بار در قطع خشتی 14×14 توسط بنیادحفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس منتشر شده است. کار طراحی و صفحه آرایی کتاب را آقایان حامد زارع و محمدهادی دهقان زیر نظر محمد صمدی، مدیر هنری مجموعه انجام دادهاند. تیراژ این کتاب در چاپ اول 2000 نسخه بوده و چاپ دوم آن همراه با ترجمه متون به دو زبان انگلیسی و عربی نیز آماده ارائه به علاقهمندان میباشد.
[ چهارشنبه 9 فروردین 1396 ] [ 4:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
وي چند روز قبل از به دنيا آمدن آخرين فرزندش در تماسي تلفني تولد او و پرواز آسماني خود و سه يار همرزمش كمال، جمال و مهدي ظل انوار را به خانواده بشارت داد و نام خود را بر آن مسافر غريب نهاد. کد خبر: ۲۳۱۸۲۷ تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰ - 29March 2017 به گزارش دفاع پرس از شیراز، پس از سالها انتظار، در سال 1338 خانواده متدين و مذهبی «كدخدا» به آرزوی ديرينه خود رسيد و سيد محمد در پولك بارانِ اشك و ستاره، چشمان آفتابی خود را به بيكرانگی آسمان گشود. وي در بحبوحه پيروزی انقلاب موفق به اخذ مدرك ديپلم هنرستان شد. شهيد كدخدا كه در دوران پرشكوه پيروزي انقلاب از هيچ كوششي در جهت بر پایی نظام اسلامي دريغ نداشت بعد از پيروزي انقلاب نيز با عضويت در سپاه پاسداران، خود را آماده دفاع و حراست از دستاوردهاي انقلاب نمود. وي پس از مدتي راهي اقليد گرديد و فرماندهي سپاه اين شهر را به عهده گرفت. عمليات هاي رمضان، فتح المبين، بيت المقدس، كربلاي 4و5، والفجر 8، برگ هایي زرين از رشادت هاي اوست كه در تاريخ جاويدان هشت سال دفاع مقدس به ثبت رسيده است. شهيد كدخدا در مدت زمان حضور در جبهه مسئوليت هاي مختلفي را عهده دار گرديد كه از آن ميان مي توان به مسئوليت خطير او در ستاد تيپ امام سجاد(ع) اشاره كرد. وي علاوه بر موارد يادشده مدتي نيز به عنوان جانشين فرماندهي گردان امام حسين (ع) به انجام امور محوله پرداخت. سردار شهيد سيد محمد كدخدا در سال 1359 همسري شايسته برگزيد كه ثمره اين ازدواج فرخنده 3 فرزند مي باشد. وي چند روز قبل از به دنيا آمدن آخرين فرزندش در تماسي تلفني تولد او و پرواز آسماني خود و سه يار همرزمش كمال، جمال و مهدي ظل انوار را به خانواده بشارت داد و نام خود را بر آن مسافر غريب نهاد. سردار شهيد سيد محمد كدخدا سرانجام در عمليات كربلاي 5 آخرين زخم نياز را بر جان پذيرفت و در سماعي روحاني در خاك وخون غلطيد. كربلاي شلمچه در پسينگاه دي ماه 1365 در غروبي خونين و اندوهبار عروج ملكوتي مرداني از قبيله اشراق را شفق شفق خون گريست. پیکر معطر سردار شهید سید محمد کدخدا یک هفته بعد از شهادت بر دستهای هزاران عاشق دلسوخته در شیراز تشییع و در گلستان دارالرحمه این شهر به خاک سپرده شد. پدر شهید میگوید: برای سيد محمد كفش نو خريدم. با ترديد نگاهي به كفش ها انداخت، بي معطلي جفت كفش ها را برد و زير آب گرفت. از اين رفتار عجيبش عصباني شدم. گفتم: «پسر! اين چه كاريه مي كني؟كفش خراب مي شه»گفت: «پدر دوستم تازه فوت كرده، نمي خوام با ديدن كفش هاي نو من احساس بي پدري بكنه. اوايل گشايش سپاه در شيراز، سيد محمد براي نام نويسي مراجعه كرد. جزو اولين پاسدارهاي شيراز بود. هر چه من و ساير خانواده به او اصرار كرديم كه وارد سپاه نشود،قبول نكرد. مي گفت:«من اين شغل را دوست دارم.» به سيد محمد گفتم: «تمام مخارج سفر و هزينه اقامتت در آمريكا را مي دهم برو آن جا ادامه تحصيل بده.»گفت: «نه آن جا فساد زياد است. غذايش حرام است. من يك ايراني ام و ايران را دوست دارم. گفتم: «ما از اين جا غذا برايت مي فرستيم، باز هم ، قبول نكرد و از سپاه بيرون نيامد. یکی از همرزمان شهید کدخدا می گوید: در مقر لشكر با يكي از برادران بسيجي كنار ماشين گردان ايستاده بوديم و صحبت مي كرديم.سيد محمد هم به جمع ما پيوست. ميان صحبت ها، سيد محمد بدون جلب توجه سرش را پايين آورد و بي مقدمه دست بسيجي را كه به شيشه ي ماشين تكيه داده بود،بوسيد. دوست ما خيلي ناراحت شد. با ناراحتي گفت: «سيد چرا اين كار را كردي؟»سيد خنديد و گفت: «وقتي امام مي گويد: «من دست بسيجي ها را مي بوسم، ما هم بايد اين كار را بكنيم،ما بايد پاي شما را ببوسيم.» انتهای پیام/
نمیگویم: خداحافظ هویزه
ادامه مطلب
نقش کلیدی توپخانه لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5
ادامه مطلب
نخستین موشک فضایی «قابل بازیافت» با موفقیت پرتاب شد
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (9 فروردین)
ادامه مطلب
پارک شاهد شهرستان قرچک میزبان دو شهید دوران دفاع مقدس+ تصاویر
ادامه مطلب
کاری کنید که رضای خدا در آن باشد نه رضای مردم
ادامه مطلب
نقش مازندران در دفاع مقدس
ادامه مطلب
ماموریت شنها
ادامه مطلب
کدخدای کربلای 5
ادامه مطلب