دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

روایت شهادت یک طلبه غواص

شهید علی‌ شاکری در یکی از گشت‌های شناسایی زخمی شد و از همرزمانش خواست به راهشان ادامه دهند. همرزمانش پس از بازگشت متوجه شدند علی شهید شده است.

کد خبر: ۲۳۸۳۳۸

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۱ - 06May 2017

روایت شهادت یک طلبه غواصبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، علی‌ شاکری از جمله رزمندگان گردان غواصی نوح است. او در مشهد طلبه بود و به همین دلیل با رزمندگان مشهدی به جبهه‌ آمده بود. گردان غواصی نوح از نیروهای گردان اخلاص(اطلاعات و عملیات ) لشکر 21 امام رضا(ع) است.


علی در یکی از گشتی‌های شناسایی‌ قبل از اجرای عملیات «والفجر8» به همراه یک گروه از رزمندگان به آرامی از اروند به سمت «بُوارین» در حال غواصی بود. جایی بعد از جزیره ماهی ناگهان خمپاره‌ای فرود آمده بود و او مورد اصابت ترکش قرار می‌گیرد. در آن شرایط حساس و با توجه به اهمیت بالایی که این شناسایی داشت همرزمانش مانده بودند چه تصمیمی بگیرند؛ عملیات را لغو کنند و علی را به عقب برسانند یا مأموریت را ادامه بدهند.

اما در این گیر و دار علی از همرزمانش می خواهد که ادامه بدهند. او به همرزمانش گفته بود: «جراحت من خیلی هم مهم نیست، همین جا، استتار می‌کنم؛ عملیات را که انجام دادید و برگشتید، با هم به عقب می‌رویم.»

با اصرار علی، گروه شناسایی علی را ترک کردند و به سمت مواضع دشمن حرکت می‌کنند. بعد از انجام شناسایی، از همان مسیر برمی‌گردند و در همان موقعیت، دنبال علی می‌گردند. اما در کمال ناباوری می‌بینند، او به شهادت رسیده است؛ اما با توجه به درد و سوزش شدید و جراحتی که داشته است، در لحظات پایانی زندگی خود به دلیل آنکه از فشار درد صدایش را دشمن نشنود یقه لباس غواصی‌اش را به دندان گرفت تا اینکه روح از بدنش جدا شود.

 

منبع: ایسنا 


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:55 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یادواره شهدای خان‌طومان در بابل برگزار می‌شود

مراسم بزرگداشت شهدای خان‌طومان شنبه 16 اردیبهشت‌ماه در شهرستان بابل برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۳۸۳۳۲

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۶ - 06May 2017

برگزاری آیین گرامی‌داشت شهدای خان‌طومان

به گزارش دفاع پرس از مازندران، یادواره شهدای گرانقدر خان‌طومان شنبه 16 اردیبهشت‌ماه ساعت 16 در مسجد فاطمه‌الزهرا (س) واقع در شهرستان بابل، میدان ولایت، موزیرج، انتهای ارشاد 10 برگزار می‌شود.

این مراسم نورانی با حضور خانواده‌های معظم شهدای مدافع حرم، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با سخنرانی سردار احمد کریم‌پور و مدیحه‌سرایی ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 151 


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:55 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

انتشار زندگی‌نامه «نعمت‌الله نجفی» از شهدای مدافع حرم لشگر فاطمیون

زندگی‌نامه شهید مدافع حرم «نعمت‌الله نجفی» از لشکر فاطمیون تا ماه آینده منتشر می‌شود.

کد خبر: ۲۳۸۳۵۳

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۹ - 06May 2017

«سمیه گنجی» از نوقلمان حوزه ادبیات دفاع مقدس است کار نویسندگی خود را با موسسه روایت فتح آغاز کرده است. وی درباره آثاری که به رشته تحریر درآورده است به خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس گفت: من از نویسندگان تازه کار موسسه  روایت فتح هستم که فعالیت خود را در زمینه ادبیات دفاع مقدس آغاز کرده‌ام و در رده مدافعان حرم کتاب «شهید نعمت‌الله نجفی» را به ناشر تحویل داده‌ام که از شهدای لشکر فاطمیون بوده و در عملیات «تل غدیر» شهید شده‌اند.

 

انتشار زندگی‌نامه «نعمت‌الله نجفی» از شهدای مدافع حرم لشگر فاطمیون 

 

وی افزود: کتاب شهید جاویدالاثر «جواد الله‌کرم» را در درست نگارش دارم. همچنین زندگی سردار شهید «عبدالرشید رشوند» هم مراحل آخر تدوین را سپری می‌کند. کتاب شهید نجفی به دست چاپ سپرده شده که متاسفانه به نمایشگاه کتاب تهران نرسید. البته امیدوارم که طی یکی دو ماه آینده منتشر بشود‌.


انتهای پیام/ ۱۶۱


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

در دلم عشق شهادت می‌جوشد

شهید رحیم الهی در قسمتی از نامه خود به همسرش می‌نویسد: زمانی این نامه را برایت می‌نویسم که در دلم عشق شهادت می‌جوشد، به خودم می‌گویم همین الآن به معشوق خودم می‌رسم.

کد خبر: ۲۳۸۳۲۰

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲ - 06May 2017

به گزارش دفاع پرس از قزوین، سردار شهید «رحیم الهی» یکی از شهدای شاخص استان قزوین، 16 اردیبهشت سال 1361 در جریان عملیات غرور آفرین بیت‌المقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد. به همین منظور بخشی از خاطرات این شهید گرانقدر را در ادامه می خوانید.

از حنابندان من عکس بگیر

شهید اسحاق زهرایی می‌گفت: یک روز قبل از مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس، شهید رحیم الهی پیشنهاد کرد کمی حنا تهیه کنم. سپس حنا را به سر، دست‌ها و پاها و محاسنش گرفت و گفت «امشب شب دامادی‌ام است. شب دامادی‌ام حنا نبستم، لااقل شب شهادتم حنا ببندم.»

او از شهید زهرایی تقاضا می‌کند که با همان حال از او عکس گرفته و پس از شهادتش به خانواده‌اش بدهد.

 در دلم عشق شهادت می‌جوشد

در دلم عشق شهادت می‌جوشد

 

او روزهای آخر عمرش چند نامه پر محتوا که در تمامی آنها سخن از شهادت به میان آمده، برای همسرش می‌نویسد. در قسمتی از یک نامه‌اش می‌خوانیم «ای همسرم، این دفعه دلم خیلی پرواز می‌کند مثل بلبلی که می‌خواهد از قفس بیرون رود.»

 و در نامه دیگرش که در لحظات آخر عمرش نوشته است، می‌گوید: «همسرم، وقتی دارم این نامه را می‌نویسم، در دلم عشق شهادت می‌جوشد. به خودم می‌گویم همین الآن به معشوق خودم می‌رسم. از شادی خودم را نمی‌شناسم. از تو می‌خواهم در دعاها امام عزیز و رزمندگان اسلام را فراموش نکنی! راستی چه شیرین است شهد شهادت! و چه گواراتر، آنان که قبل از شهادتشان، خود به این سعادت عظما آگاهند.»

آری! عاقبت رحیم در مرحله دوم عملیات پیروزمندانه بیت‌المقدس در حالی که گروه‌هایی از بسیجیان جان بر کف را هدایت می‌کرد، در بیابان‌های گرم خونین‌شهر پس از اصابت گلوله یا ترکش به پشت سرش، جراحت شدیدی برمی‌دارد. یکی از برادران بسیجی که خود مجروح شده بود می‌گوید: با وجود حساس بودن محل زخم، رحیم برای آخرین بار موشک آرپی‌جی را به سوی تانک‌های دشمن رها کرده و در لحظات آخر وداع خود، شدت نفرتش را از دشمنان اسلام ابراز داشته و تانکی را منهدم می‌کند.

او از آلایشات درونی و بیرونی وارسته شد و پاک و بی غل و غش نزد بهترین معشوق خود شتافت و به آرزوی دیرینه‌اش و به گفته خودش «به بهترین کامش» رسید.

شهید رحیم الهی، سرانجام در تاریخ 16 اردیبهشت 1361 با غلتیدن در خونش به اسمش معنای حقیقی بخشید و در حق فنا گردید و الهی شد. باشد که خداوند به ما لیاقت پیمودن راهش را عطا فرموده و ما را پاسدار امینی برای اسلام و انقلاب اسلامی و خون پاک شهدا قرار دهد؛ انشاءالله

 

انتهای پیام /


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یادی از سردار شهید حاج حسین همدانی در نمایشگاه کتاب با «خداحافظ سالار»

نویسنده کتاب «خداحافظ سالار» گفت: این کتاب در ارتباط با حضور سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی و خانواده‌اش در سال 1390 در سوریه و رشادت‌های این شهید گرانقدر است، که در نمایشگاه کتاب امسال عرضه می‌شود.

کد خبر: ۲۳۸۳۴۵

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۳ - 06May 2017

حمید حسام با «خداحافظ سالار» در نمایشگاه کتاب

حمید حسام نویسنده کتاب «خداحافظ سالار» در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، اظهار داشت: کتاب «خداحافظ سالار»، خاطرات پروانه چراغ‌نوروزی همسر سردار سرلشكر شهید حاج حسين همدانی، قافله‌سالار مدافعان حرم است، كه به زندگی و فراز و نشيب‌های اين شيرزن بزرگ پرداخته که از کودكی آغاز و نهايتا به شهادت سردار همدانی در سال ١٣٩٤ ختم می‌شود.

وی گفت: کتاب خداحافظ سالار به صورت داستانی است که شروع ماجرای آن از سال ١٣٩٠ است، كه شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوريه که دمشق در آستانه سقوط بود، آگاهانه به دمشق مي‌برد.

بعد از بازگشت به ایران زمانی که سوریه امن و بحران سقوط دمشق کم می‌شود، خانم چراغ‌نوروزی شروع به نوشتن خاطرات کودکی خود می‌کند و به این صورت است که این کتاب با تکنیک بازگشت به گذشته به دهه 40 برمی‌گردد.

نویسنده کتاب خداحافظ سالار افزود: زندگی شهید همدانی پر بوده از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی که ناشناخته مانده است و بخشی از کتاب به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس 3 لشکر سپاه در سال‌های دفاع مقدس، و ماموریت‌های متعددی از جمله حضور وی در آفریقا و نهایتا دفاع از حرم اهل‌بیت در سوریه می‌پردازد. همه این‌ها در کنار شنیدنی‌های قصه حرم و مقابله با تفکیری‌ها در کتابی به عنوان خداحافظ سالار جمع شده است.

کتاب خداحافظ سالار توسط انتشارات 27 بعثت به چاپ رسیده و در سی امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه می‌شود.

انتهای پیام/ 181


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

برگزاری یادواره شهدای فرهنگی شهرستان خلخال

مراسم بزرگداشت شهدای فرهنگی شهرستان خلخال شنبه 16 اردیبهشت‌ماه برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۳۸۳۵۸

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۵ - 06May 2017

برگزاری یادواره شهدای فرهنگی شهرستان خلخال

به گزارش دفاع پرس از اردبیل، مراسم گرامی‌داشت شهدای فرهنگی شهرستان خلخال شنبه 16 اردیبهشت‌ماه ساعت 17 در مدرسه شهید باهنر این شهرستان واقع در خیابان آیت‌الله طالقانی، میدان معلم برگزار می‌شود.

این مراسم نورانی با حضور خانواده‌های معزز شهدا، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با سخنرانی سرهنگ جهانبخش عطایی فرمانده سپاه خلخال و مدیحه‌سرایی ذاکر اهل بیت (ع) کیومرث عبدی برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 151 


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عملیات‌ امام علی(ع) نقطه عطف بود/ با همان پنج‌تا موشک، ‌پنج‌ تانک‌ عراقی را زد

عملیات‌ امام علی(ع) که در منطقه عمومی سوسنگرد و با هدف آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر انجام گرفت نقطه عطفی بر توان نیروهای ما برای موفقیت در عملیات‌های بعدی شد.

کد خبر: ۲۳۸۳۶۳

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۳ - 06May 2017

عملیات‌ امام علی(ع) نقطه عطف بود/ با همان پنج‌تا موشک، ‌پنج‌ تانک‌ عراقی را زدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، پس از تثبیت موقعیت نیروهای متجاوز رژیم بعث بر سرزمین‌های تحت اشغال، فرماندهان به این نتیجه رسیدند که انجام شبیخون‌های شبانه و عملیا‌ت‌‌های ایذایی، تاثیر مطلوبی بر تغییر موازنه نظامی جنگ به نفع ایران ندارد. به همین خاطر، برنامه‌ریزی و تدبیر عملیات‌های محدود، اما کارآمد در روزهای پایانی سال 59 و اوایل سال 60 در دستور کار قرار گرفت.


عملیات‌ نیمه‌گستردۀ امام علی(ع) که در منطقه عمومی سوسنگرد و با هدف آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر انجام گرفت یکی از همین عملیات‌ها بود که نقطه عطفی بر توان نیروهای ما برای موفقیت در عملیات‌های بعدی شد. آن‌چه در پی می‌آید شرحی کوتاه و مختصر بر انجام عملیات امام علی(ع) است.

***

31 اردیبهشت ماه 1360 نیروهای سپاه پاسداران و ارتش به‌طور مشترک و هم‌زمان، حمله مشترکی را از سه محور علیه نیروهای متجاوز دشمن آغاز کردند. در ابتدا دو عملیات در منطقه غرب سوسنگرد و شمال کرخه و دیگری در منطقه سوسنگرد انجام شد تا بستر مناسب برای عملیات‌های اصلی در شمال کرخه و تپه‌های الله‌اکبر فراهم شود.

 

انجام عملیات و رسیدن به مواضع از پیش تعیین شده، قدرت دشمن در دو طرف کرخه را تجزیه کرد و دشمن پس از تحمل شکست سنگین و با دادن تلفات زیاد مجبور به عقب‌نشینی شد. با آزاد شدن تپه‌های استراتژیک الله‌اکبر، منطقه شحیطیه و اراضی شمال و شمال غرب سوسنگرد، رزمندگان اسلام با رها کردن آب رودخانه کرخه در حد فاصل کرخه تا تپه‌های الله‌اکبر، راه پیشروی مجدد دشمن را سد کردند و بعد از طی چند مرحله، تک دشمن از روستای هوفل تا رو‌به‌روی روستای سیدخلف عقب زده شد. در این عملیات، دو گردان از لشکر 92 زرهی اهواز، دو گردان پیاده از سپاه پاسداران و دو گردان از ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران حضور داشتند.

خاطرات خدارحم رضایی

شب دوم عملیات، توی خط پدافندی یک کامیون عراقی به همراه راننده و دو سرنشین دیگرش به اسارت نیروهای خودی درآمده بودند. حالا آن موقع شب توی خط ما چه کار می‌کردند و چطور به تله ما افتاده بودند، بماند. از ذوق‌مان، بی‌خیالِ چاشنی مین‌ها همه را تخلیه کردیم. کارمان که تمام شد، تازه به خود آمدیم و متوجه کارِ خطرناکی که کرده بودیم شدیم. مین‌ها را بررسی کردیم. همه‌شان چاشنی داشتند! حتی تصور اتفاقی که ممکن بود بیفتد هم پشت‌مان را می‌لرزاند.

صبح فردا آفتاب نزده، کامیون غنیمتی را در حالی که شیشه جلویش با گلوله‌های تیربار خُرد و له شده بود، با دیگ‌های غذا به حمیدیه و مقر سپاه بردیم. دل تو دل‌مان نبود. از این که یک ماشین برای سپاه حمیدیه جفت‌وجور کرده‌ایم، حسابی ذوق کرده بودیم. با افتخار رفتیم پیش علی هاشمی و گفتیم: علی! یه ماشین واسه سپاه غنیمت گرفتیم! فکر می‌کردیم علی بابت کارمان کلی تحسین‌مان می‌کند، اما برخلاف تصورمان اخم غلیظی آمد توی صورتش. جدی شد و گفت: فکر نکردید منطقه بیش‌تر به این ماشین نیاز داره تا ما؟ برید مقر عملیات، دیگ‌های غذا رو تحویل بدید، کامیون رو هم ببرید سوسنگرد.

نمی‌شد روی حرفش حرف بیاوریم. برعکسِ وسعت نگاه علی هاشمی، فکر ما به این قضیه نرسیده بود. همان‌طور که علی گفته بود دیگ‌های غذا را بردیم مقر عملیات، تحویل آشپزخانه دادیم. کامیون را هم بردیم سوسنگرد و به علی کردانی مسئول تدارکات خط سوسنگرد تحویل دادیم.

***

تازه خط را گرفته بودیم و از سنگرِ درست و حسابی خبری نبود. نمازم را نخوانده بودم. با نگرانی دنبال سرپناهی می‌گشتم تا فارغ از گلوله‌ها و ترکش خمپاره‌ها نمازم را ادا کنم. عبدالامیر سالمی که حالم را دید، کمی آن‌طرف‌تر، سنگری نشانم داد و گفت: برو تو اون سنگر. محکمه!

بی‌معطلی وارد سنگر شدم. مُهر را گذاشتم و سریع قامت بستم. صدای لودری که داشت خاکریز و سنگرها را تقویت می‌کرد با صدای تیز گلوله‌ها و خمپاره‌ها قاتی شده بود. صدای عبدالامیر هم تا توی سنگر می‌آمد. از محسن طُرفی که پشت لودر نشسته بود می‌خواست که روی سنگر را کمی خاک بریزد. غافل از این که سنگر مورد نظرش، همان سنگری است که من داخل آن هستم.

 

سلام نمازم را نداده بودم که یک آن، حجم انبوهی از خاک روی سرم آوار شد. با کلی سختی خودم را از زیر تل خاک و الوار و پلیت بیرون کشیدم. عبدالامیر بیرون سنگر، مات و متحیر ایستاده بود و خیره‌خیره سر و روی پر از خاک مرا نگاه می‌کرد. انداختم به شوخی و گفتم: عجب سنگر محکمی بود! با یه مشت خاک، سقفش اومد پایین. فقط خدا رحم کرد خمپاره روی سنگر نیفتاد!

خاطرات محمود احمدی

در عملیات امام علی(ع)، سپاه حمیدیه به فرماندهی علی هاشمی حضور فعالی داشت. بعد از انجام مرحله اول عملیات، ما سمت چپ مسیر سوسنگرد-بستان در کنار تیپ 55 هوابرد شیراز پدافند کردیم. حول و حوش ساعت 9 صبح بود که عراقی‌ها در جواب شکست سنگین شب قبل، منطقه را زیر آتش گرفتند. مخصوصا این که تانک‌های عراقی در دشت باز، مقابل ما به صورت پراکنده مستقر شده بودند و داشتند آرایش می‌گرفتند تا کم‌کم به سمت مواضع ما پیشروی کنند. همه به تلاطم افتادیم. علی هاشمی که تانک‌‌ها را دید هیجان‌زده به بهرام فروزانفر که در شلیک موشک‌های تاو خبره بود گفت: زود باش بهرام! اون تانک رو بزن! اون یکی رو هم بزن! زود باش!

برعکس هیجانِ علی هاشمی، بهرام خونسرد و آرام ولی مسلط، موشک‌هایش را به سمت تانک‌ها نشانه گرفت. بهرام با هر موشک یک تانک را می‌زد. صدای تکبیر بچه‌ها دشت را برداشته بود. بهرام آن روز فقط شش‌تا موشک داشت که یکی‌شان هم فاسد بود. با همان پنج‌تا، ‌پنج‌ تانک‌ عراقی را از کار انداخت.

 

منبع: جنات فکه


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

گرامیداشت شهید شیرودی در زادگاهش برگزار شد

آیین گرامیداشت سرلشکر شهید خلبان «علی اکبر شیرودی» در شهر شیرود و با حضور جانشین فرمانده هوانیروز ارتش برگزار شد.

کد خبر: ۲۳۸۳۷۳

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۰۲ - 06May 2017

به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع پرس، مراسم سالگرد شهادت سرلشکر شهید خلبان «علی اکبر شیرودی» و 565 شهید گلگون کفن شهر شیرود در گلزار شهدای این شهر برگزار شد.

 

در این مراسم که با حضور گسترده و پرشور مردم و مسئولان محلی و مسئولان نظامی و خلبانان هوانیروز ارتش برگزار شد، امام جمعه تنکابن طی سخنانی ضمن خوش آمد گویی به همرزمان شهید شیرودی گفت: خلبانان جوان هوانیروز به حق شیرودی‌های امروز ارتش اسلام هستند.

 

وی مقدم امیر حسین یاسینی رییس دفتر ارتباطات مردمی فرمانده نیروی زمینی ارتش و سرتیپ خلبان جمشید اسماعیلی جانشین فرمانده هوانیروز را گرامی داشت.

 

در ادامه امیر خلبان اسماعیلی جانشین هوانیروز طی سخنانی بر آمادگی روز افزون هوانیروز بر دفاع از کیان ایران اسلامی زیر پرچم ولایت تاکید کرد.

 

در ادامه این مراسم و پس از مداحی ذاکر اهل بیت، تمبر یادبود شهید سرلشکر خلبان علی اکبر شیرودی رونمایی شد.

 

یکی از جلوه‌های ویژه این مراسم که مورد توجه قرار گرفت استقبال پراحساس مردم شیرود از یکی از خلبانان جوان بود که متوجه شدیم وی اهل شیرود است و در پی عشق به مکتب شهدایی مثل خلبان شهید شیرودی به لباس مقدس خلبانی مفتخر شده است.

 

سرهنگ خلبان «علی زبردست» در گفت‌وگو با  ما ولایتمداری، اطاعت و علاقه محض به ولی زمان و تقید به اصول شرافت سربازی و شجاعت و شهادت طلبی را از خصوصیات بارز شهید شیرودی دانست که باعث شاخص شدن این شهید شده است.

 

وی خود و همرزمانش را رهرو مکتب شهید شیرودی دانست و بر تلاش برای حرکت در مسیر شهدا تاکید کرد.

 

گرامیداشت شهید شیرودی در زادگاهش برگزار شد 

گرامیداشت شهید شیرودی در زادگاهش برگزار شد 

گرامیداشت شهید شیرودی در زادگاهش برگزار شد 

 

انتهای پیام/221 


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روایتی مشروح از شهیدی که دانشگاه شریف به نام اوست

عباس از من خداحافظی کرد و داخل کوچه شد. لحظه‌ای بعد صدای شلیک گلوله بلند شد. من لنگ را برداشته و داخل کوچه شدم که دیدم «مجید شریف‌واقفی» با صورت روی زمین افتاده است.

کد خبر: ۲۳۸۳۷۰

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۰۷ - 06May 2017

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، اجرای طرح ترور شریف واقفی بر عهده وحید افراخته گذارده شد. قرار بود در ساعت 4 بعد از ظهر روز 16 اردیبهشت 1354، شریف واقفی در ساعت 6 همان روز صمدیه لباف ترور شود. لیلا زمردیان آخرین قرار را با شریف واقفی در خیابان بوذرجمهری(15 خرداد) گذارد. وقتی آن دو وارد خیابان ادیب الممالک (واقع در خیابان ری) شدند، منیژه اشرف زاده (مأمور علامت ترور) با کمی تأخیر علامت داد. در فرعی بعدی، حسین سیاه کلاه که در کمین مجید بود گلوله ای از جلو به صورت او و وحید افراخته گلوله ای دیگر به پشت سر وی شلیک کردند. جسد وی را با اتومبیل به بیابان های اطراف مسگرآباد برده و محسن خاموشی شکم جسد را با کلرات و شکر پر کرده و آن را می سوزانند و سپس برای عدم شناسایی، بقایای جسد را قطعه قطعه کرده در چند جا دفن کردند.


شرح ترور شهید «مجید شریف واقفی»

محسن خاموشی نحوه ترور شریف واقفی را این گونه شرح داده است:

«در محل قرار علی و بعد حیدر و حسن هم آمدند. ماشین قهوه ای را هم با خود آورده بودند ... وسائل ضروری را داخل ماشین گذاشتیم(کلرات، بنزین، برزنت، ابر، نایلون. هر کدام یک دست لباس اضافی برای خود آورده بودیم، میخ پنچری، لُنگ...) صندوق عقب را مرتب کردیم، اول یک ورقه نایلون زیر انداختیم، بعد برزنت را بر روی آن کشیدیم، بعداً ابر را روی برزنت کشیدیم. حدود سه کیلو کلرات در بسته یک کیلویی در داخل ماشین گذاشتیم، یک پیت هم خریدیم و آن را پر از آب کرده داخل ماشین گذاشتیم.

طرح بدین شکل بود که رو به روی کوچه ادیب(کوچه باریک) یک همشیره بایستد. بعد وقتی مجید شریف واقفی وارد کوچه شد، همشیره برود و عباس وارد کوچه شده مجید شریف واقفی را بکشد، بعد جسد او را دو نفری(عباس و حیدر) با هم حمل کنند؛ در صندوق عقب بگذارند و بعد سوار شده بروند.

حیدر سر قرار شریف واقفی رفت. من و عباس هم ماشین قهوه ای را به کوچه ای برده، نمره ها را باز کرده و نمره های جعلی را پشت شیشه های آن گذاشتیم و به محل عمل رفتیم. ماشین را دم کوچه باریک گذاشتیم و ایستادیم. چند لحظه بعد، علی با ناراحتی آمد و گفت: «همشیره سر قرار خود نیامده، چه کار کنیم؟» عباس گفت: «مهم نیست، من طوری می ایستم که نیمی از کوچه را ببینم.» ما ایستاده بودیم که دیدیم همشیره با چادر آمد و رو به روی کوچه ایستاد.

 

حدود یک ربع گذشت که همشیره رفت. عباس از من خداحافظی کرده و داخل کوچه شد. لحظه ای بعد صدای شلیک گلوله بلند شد. من لنگ را برداشته و داخل کوچه شدم که دیدم «مجید شریف واقفی» با صورت روی زمین افتاده است. لنگ را روی صورت او گذاشتم و برگشتم، ماشین را روشن کرده دستمالی تر کردم. وقتی عباس و حیدر جسد را داخل ماشین گذاشتند، من خون های روی سپر را[با دستمال] پاک کردم و با هم سوار شدیم و رفتیم.

همان موقع که مجید شریف واقفی روی زمین افتاده بود، اسلحه اش را از کمرش بر می دارند؛ اسلحه اش یک V-65 بود؛ همان اسلحه ای که از انبار تخلیه کردند، ولی نارنجک اش را بر نمی دارند و نارنجک از کمرش می افتد و عباس نفهمیده بود، در نتیجه نارنجک در کوچه ماند، عباس از جلو یک تیر به صورت او شلیک کرد و حیدر هم یک تیر به پشت سرش شلیک نمود، بعد دو نفری جسد را داخل ماشین آوردند.

فریاد زدند: «ما پلیسیم دور شوید. کسی که کشته شد خرابکار بود»

چند زن از دیدن صحنه داد و فریاد کردند که حیدر سر آنها داد کشید: «ما پلیسیم دور شوید. کسی که کشته شد خرابکار بود».

 

سیدمحسن خاموشی در ادامه این مطلب می گوید: از طریق آب منگل و شهباز رفته و از آنجا به خیابان عارف، نزدیک میدان خراسان[رفتیم]. حیدر پیاده شد و من و عباس وارد جاده مسگرآباد شدیم. من و عباس در جاده مسگرآباد- همان جایی که علامت داده بود – رفتیم ولی جایی برای سوزاندن جسد نبود، زیرا همان لحظه ای که ماشین را پارک کردیم، یک گله گوسفند و چند مرد نزدیک ما شدند. در هر صورت ما از منطقه دور شدیم و در امتداد جاده قدیم پیش رفتیم. بالاخره جایی یافتیم در 18 کیلومتری جاده مسگرآباد، که چاله های زیادی داشت.
 

روایتی مشروح از شهیدی که دانشگاه شریف به نام اوست

عکس موجود از بقایای جسد سوزانده شده شهید شریف واقفی


سوزاندن پیکر شهید «شریف واقفی»

بعد از مدتی معطلی، بالاخره جسد را از ماشین پایین انداختیم و کلرات را روی جسد ریختیم؛ مخصوصاً صورت او، بعد بنزین ریختیم، بعد دست های خود را و ماشین را تمیز کردیم، بعد مقداری هم بنزین روی دست و پای عباس ریخته شد. در همان حال فندک را زد. از جسد شعله طولانی بلند شد و از دست و پای عباس هم شعله بلند شد. مقداری عقب رفته، من روی او پریدم و او را زمین زده و شعله را خفه کردم. وقتی بلند شدیم، متوجه شدیم که شعله به در صندلی عقب ماشین گرفته، به سرعت داخل ماشین پریده و ماشین را از شعله دور کردم ... در گودالی جسد را انداخته و کلرات و بنزین روی آن ریختیم. جیب های آن را تخلیه کردیم. (20) عدد قرص سیانور داشت و مقداری نوشته که آیه قرآن در آن بود، و حدود 400 تومان پول».

خبر شهادت «شریف واقفی» پیچید

صلواتی می گوید:

«من در زندان شنیدم و هم در تلویزیون دیدم، در سال 1354 که آزاد شدم. وحید افراخته و آرام راجع به کشته شدن شریف واقفی صحبت کرده بودند و یک تکه از فیلم صمدیه لباف را پخش کردند که چه بر سر او آورده بود و حتی در تلویزیون آنها گفتند: بدنش را[شریف واقفی] تکه تکه کردیم و در یک گونی قرار دادیم و به خیابان های مسگرآباد آن زمان که خارج از تهران است بردیم و آتش زدیم. حتی در تلویزیون در مقابل مادر و خواهر او که گریه می کردند.

 

من تازه آزاد شده بودم، در شهریور 1354 من در شمال بودم که این برنامه از تلویزیون پخش شد و من خیلی متأثر شدم که مجاهدین خلق که زمانی نام مسلمان داشتند بایستی چنین افرادی را ترور کنند. در هر صورت، مرگ مجید شریف واقفی و صمدیه لباف روحیه بچه های مبارز مذهبی را تضعیف کرد و در زندان ها این سرکوفت را می زدند که دین اسلام کارآیی و توان ایجاد انقلاب و ایجاد تحول و تحرک را ندارد؛ اگر داشت قوی ترین گروهی که مسلح بودند می توانستند کاری انجام دهند؛ همه اعضای قبلی که کشته شدند، اعضای جدید هم که همه تغییر موضع دادند و کمونیست شدند.»

یکی از بستگان نزدیک شریف واقفی در مورد جسد و محل دفن وی گفته است:

یکی از همکاران اداری ما اظهار می کرد: من کوچک بودم، خانه مادربزرگم در صحرای مسگرآباد بود... من یک روز رفته بودم آنجا نزدیک آن خانه، دیدم یک تعداد هلی کوپتر و ماشین آمدند آنجا، ما نمی دانستیم چه خبر است؟ بعدها فهمیدیم که آمده بودند و یک چیزی را از روی زمین برده بودند، دقیقاً همان جایی که آن شهید را خاک کرده بودند، ساواک آمده بود و بقایا را درآورده بود و بعد روی آن چیزی ریخته بودند و برده بودند. ساواک... آنجا فیلمبرداری کرده بود که تو روزنامه هم چاپ کردند... این که بقایای جسد را کجا دفن کردند دیگر مشخص نشد. همکارمان می گفت: آنجایی که هلی کوپترها و ماشین ها آمدند الان فضای سبز شده است».

تهرانی از مأموران مشهور ساواک هنگامی که دستگیر شده بود در این رابطه گفته بود: «ما فقط فیلم پر کردیم... » برادرم هم چیزی نیاورده بود، جنازه ای نبود، توی کمیته نیاورده بودند. یک جفت کفش، دندان های ایشان و دو تا اسکلت از او باقی مانده بود. آنها را درآوردند، لای چیزی چیدند، فیلمبرداری کردند و دوباره دفن کردند... و بردند جای دیگر، هیچ اطلاعی نداریم.

علت قتل از نگاه سازمان مجاهدین خلق

اما علت قتل مجید را در بیانیه اعلام مواضع تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق این گونه ذکر کرده اند:

« ... او مدت های مدید چهره واقعی ضد خلقی خود را به اعتبار وجود برخی معیارهای نادرست در سازمان پوشانده بود و از این نظر توانسته بود به مدارهایی از مسئولیت ارتقا یابد. اما بالاخره علی رغم سال هایی که واقعیت وجودی و انگیزه های ناسالم خود را پوشاند و علی رغم همه کوشش های مذبوحانه اش برای فرار از انتقاداتش بالاخره لبه تیز مبارزه ایدئولوژیک را بالای سر خود و ضعف ها و نارسایی های عمیق ایدئولوژیک خویش را دید. او بالاخره بعد از چهار ماه توطئه خائنانه علیه سازمان موفق می شود دو نفر را که یکی از آنها به طور کامل از سازمان اخراج شده بود. (خائن شماره 3) و دیگری را که مراحل انتقادی خود را می گذراند(خائن 2) و یک نفر دیگر را به طور بینابینی (به نام مستعار A.Z) با خود همراه سازد ... به هر حال آنها نمی توانسته اند برای مدت طولانی از پشت به ما خنجر بزنند. مچ آنها به زودی گرفته شد و راز خیانت های چهار ماهه آنان از پرده بیرون افتاد. از طرف سازمان، خائن شماره 1 و 2 محکوم به اعدام شدند. با اعدام خائن(شماره 1) او به جزای خیانت هایش رسید؛ در حالی که خائن شماره 2 توانست از مهلکه جان سالم بدر برد، اما به چنگ پلیس افتاد.»


منظور از خائن شماره 1 شریف واقفی و خائن شماره 2 صمدیه لباف و خائن شماره 3 فردی بوده است که تغییر ایدئولوژی نداده و از سازمان بیرون رفته است. علت آنکه این افراد از سوی سازمان خائن قلمداد شدند آن بود که بر اعتقادات اسلامی خود پافشاری می کردند.

منابع:

فصل چهارم کتاب« عبور از سازمان » نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی

ماهنامه شاهد یاران، شماره 129


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سالگرد شهدای گمنام دانشگاه آزاد اسلامی بابل برگزار می‌شود

همزمان با نخستین سالگرد شهادت شهدای مدافع حرم در خان‌طومان سوریه، مراسم سالگرد دو شهید گمنام دانشگاه آزاد اسلامی بابل بعد از ظهر امروز در مسجد الزهرا (س) این دانشگاه برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۳۸۳۷۲

تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۲ - 06May 2017

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، همزمان با اولین سالگرد شهادت شهدای مدافع حرم در خان‌طومان سوریه، مراسم سالگرد دو شهید گمنام دانشگاه آزاد اسلامی بابل امروز (166 اردیبهشت) در مسجد الزهراء این دانشگاه برگزار می‌شود.

این مراسم با سخنرانی حجت الاسلام قلی پور امام جمعه بابلسر و مداحی مداح اهل بیت سید ایمان حسینی و شعرخوانی میثم رنجبر همراه خواهد بود.

سالگرد دو شهید گمنام دانشگاه آزاد اسلامی بابل برگزار می شود 

 

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ شنبه 16 اردیبهشت 1396  ] [ 6:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 20 ] [ 21 ] [ 22 ] [ 23 ] [ 24 ] [ 25 ] [ 26 ] [ 27 ] [ 28 ] [ 29 ] [ > ]