آزادسازی خرمشهر معادلات ابرقدرتهای شرق و غرب را بر هم ریخت
به گزارش دفاع پرس از اصفهان، همزمان با فرارسیدن سی و پنجمین سالروز آزادسازی خرمشهر، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اصفهان، طی صدور بیانیهای این روز مبارک را گرامی داشت.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سوم خرداد سال 1361، یادآور دلاور مردی و ایثار شهیدان، استقامت و پایداری ملت ایران، شجاعت و شهامت فرماندهان و ازخودگذشتگی رزمندگان اسلام و اوج خداباوری و خلوص امام شهیدان «خمینی كبیر» است.
خرمشهر در آن روزها تمام ایران بود و تمام ایران نیز خرمشهر؛ پاره تن اسلام و چکیده تاریخ و تمدن ایران عزیز بود و طبیعی است که آزادی آن پس از 575 روز اسارت را نمیتوان فتح قطعهای خاک دانست؛ بهراستی که فتح خرمشهر به گفته پیر فرزانه انقلاب و آن یار سفرکرده، فتح ارزشهای اسلامی بود. در آن روزها که دشمنان گرگصفت داخلی و خارجی به طرق مختلف سعی در به خاک کشیدن این شیر همیشه تاریخ داشتند و با انواع و اقسام توطئهها در تضعیف نظام نوپای جمهوری اسلامی میکوشیدند، مردانی از جنس نور، با دلهایی مالامال از غیرت و عشق به ولایت، کمر همت بستند و گوش بهفرمان پیر و مراد خود، جان برکف گرفتند و بر قلب حرامیان و غاصبان مزدور تاختند و درنبردی نابرابر، عشق به وطن و عشق به ولایت را برای جهانیان معنا کردند و بهراستیکه «خرمشهر را خدا آزاد کرد.»
با پیروزی عملیات «بیتالمقدس» و آزادسازی خرمشهر در سوم خردادماه سال 1361 معادلات و محاسبات ابرقدرتهای شرق و غرب در عرصه جنگ تحمیلی بر همریخت و با تغییر ماهیت جنگ و روند آن اراده ملت ایران بر اخراج کامل اشغالگران بعثی تحقق یافت و در پایان هشت سال دفاع مقدس این صدام و حامیان منطقهای و فرا منطقهای آن بودند که تسلیم خواستههای مشروع و حقانیت ملت ایران شدند.
دفاع مقدس نشان داد اگر برابر جبهه دشمن دچار غفلت شد، باید خود را مهیای پذیرش تسلط دشمن بر سرزمین خود و تسلیم شدن برابر خواستههای آن ساخت اما این تجربه تاریخی نشان داد همواره باید با هوشمندی و مراقبت حرکت دشمن و بدخواهان نظام و ملت ایران را رصد و به ظرفیتسازی برای صیانت از کشور پرداخت تا دشمن خیال تجاوز را حتی در ذهن خود نپروراند.
ملت رشید و انقلابی ایران با نگاه ژرف و واقعبینانه به گذشته تاریخی خود و عبرت از مصافهای عبرتآموز برابر بیگانگان و دشمنان انقلاب و نظام، همانگونه که در 8 سال دفاع مقدس با خلق حماسههای ماندگار مانند حماسه فتح خرمشهر، پیروزیهای معنادار و سرنوشتسازی را برای خود به ارمغان آورد، در آزمون بزرگ اخیر خود با حضورحداکثری در عرصه دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در 29 اردیبهشت 96 نیز در لبیک به امام و رهبر حکیم و عزیز خویش «حماسه سیاسی» الهامبخشی را رقم زد و نشان داد که نقشهها و دسیسههای بدخواهان و دشمنان همچنان ابتر، ناکام و شکستخورده است.
دشمنان کینهتوز و قسمخورده انقلاب اسلامی باید بدانند ملت حماسهساز ایران و فرزندان انقلابی آن در بسیج، ارتش، سپاه و سایر رزمندگان غیور و شجاع کشور با تبعیت از ولایتفقیه و فرزند خلف صالح حضرت روحالله (ره)، حضرت امام خامنهای عزیز (مدظلهالعالی) با وحدت و یکپارچگی و عزم و اراده انقلابی برای مقابله با تهدیدات دشمن در عرصههای سخت، نیمه سخت و نرم از آمادگی همهجانبه و مقتدرانه برخوردار است و خود را برای فتح خرمشهرهای پیش رو آماده کرده است.
اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان اصفهان.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان چهارمحال و بختیاری گفت: همزمان با سالروز آزادسازی خرمشهر فراخوان جشنواره ادبی دفاع مقدس چهارمحال و بختیاری با نام «فصلی به رنگ عشق» منتشر میشود. کد خبر: ۲۴۰۰۷۵ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۷ - 21May 2017 مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان چهارمحال و بختیاری افزود: موضوعات هر بخش عبارتند از خاطرهنویسی دفاع مقدس و راهیان نور، شعر دفاع مقدس، شعر مقاومت ملل، شعر کودک و نوجوان دفاع مقدس، داستان کوتاه دفاع مقدس و کودک و نوجوان دفاع مقدس. وی با بیان اینکه محدودیتی در تعداد آثار ارسالی وجود ندارد، گفت: شرکتکنندگان در جشنواره باید حتما زمان، مکان و راوی خاطرات را قید کنند. عباسی بیان داشت: قالب شعری آزاد میباشد و داستان کوتاه نباید از 15 صفحه (4 هزار کلمه) تجاوز کند و همچنین لازم است مشخصات کامل شرکتکنندگان در انتهای آثار ارسالی درج شود. به گزارش دفاع پرس، شرکتکنندگان میتوانند آثار خود را به دبیرخانه جشنواره به آدرس شهرکرد، بلوار آیتالله طالقانی ـ خیابان سعادت ـ کوچه 3 ـ پلاک یک ـ اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان ارسال نمایند و یا جهت کسب اطلاعات بیشتر با تلفن: 4-32226163 ـ 038 و دورنگار: 32229620 ـ 038 تماس حاصل نمایند. انتهای پیام/
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان آذربایجان غربی با صدور بیانیهای بهمناسبت فرارسیدن سالروز آزادسازی خرمشهر تأکید کرد: فتح خرمشهر حاصل شهادتطلبی فرزندان ملت ایران در جبهه های نبرد با استکبار جهانی بوده است. کد خبر: ۲۴۰۰۹۶ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۶ - 21May 2017 متن این بیانیه به شرح زیر است: بار دیگر سالروز آزاد سازی خرمشهر قهرمان فرا رسید تا یادآور رشادتها، جانفشانیها و وحدت و همدلی باشد. فتح خرمشهر حاصل ایثار و شهادت طلبی فرزندان ملت ایران در جبهه های نبرد با مزدوران و استکبار جهانی بوده است و نشان داد که این عزم، اراده و ایمان الهی و اندیشیدن به ارزش های ملی و انقلابی است که میتواند تاریخ ساز بوده و دشمنان و استکبار جهانی را با خفت و خواری از میهن اسلامی فراری داده و اجازه تسلط بر خاک وطن را نداده و نخواهد داد. فرزندان برومند معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) با اقتدار به ولی زمان خویش، طی هشت سال دفاع مقدس به ویژه با خلق حماسه آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد 1361 از امتحان الهی سربلند و سرافزار بیرون آمدند تا افروز نسل جوان ایران اسلامی با الگوبرداری و تمسک به ایثار و جانفشانی در پاسداری از انقلاب اسلامی بکوشند و امنیت، صلابت و اقتدار امروز ایران اسلامی را در سرتاسر جهان طنین افکن نماید. اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان آذربایجان غربی انتهای پیام/
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:01 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
برنامه «شاهد» با بازگو كردن زندگی شهيد خادمالشريعه يادآور مجاهدتهای اين شهيد دلاور میشود. کد خبر: ۲۴۰۱۲۳ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۵ - 21May 2017 به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، برنامه «شاهد» كه با هدف بازگو كردن رشادتهای شهيدان و رزمندگان به روي آنتن میرود که در تاریخ 1 خرداد 96 به بررسی زندگی شهيد محمدمهدی خادمالشريعه میپردازد.
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:01 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید محمد گرایی در وصیتنامهاش نوشت: دشمن بداند که مكتب ما بر حق است و تا آخرين نفر از آرمان مقدس اسلام دفاع خواهيم کرد. ما كورکورانه عمل نکردیم بلكه به دستور قرآن، دين و رهبر تا آخرين قطره خون در جلو دشمن مىايستيم. کد خبر: ۲۴۰۱۲۹ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۰ - 21May 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شهید محمد گرایی سال 1341 در نهاوند چشم به جهان گشود و در عملیات بیت المقدس و برای آزادسازی خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. وصینامه این شهید گرانقدر را در زیر می خوانید: «بنام خدا » به نام خداوند درهمكوبنده ستمگران. چون توفيقات پروردگار جهان و جهانيان و تأييدات خداوند متعال شامل حال اينجانب محمد گرايى فرزند پنجشنبه داراى شناسنامه 1074 صادره از دهفول نهاوند متولد 1341 گرديد با طيب خاطر و صحت مشاعر در موقع اعزام به جبهه بنا را به وصيت گذاشتم. مطلب اول گواهى ميدهم به يگانگى و بىهمتايى پروردگار جهان و گواهى مىدهم كه حضرت محمدبن عبدالله (ص) بنده خدا و آخرين فرد از پيغمبران است. و گواهى میدهم به امامت على ابن ابيطالب اميرالمومنين(ع) و يازده تن از نژاد خاتم پيغمبران و يازده امام بر حق كه هر يک بعد از ديگرى جانشين و پيشوايان بر حق آن بزرگوار می باشند و گواهى میدهم كه قرآن كريم كتابی است كه از جانب پروردگار جهان به حضرت محمدبن عبد الله(ص) فرود آمده و به تمام محتويات آن اعتراف و اقرار دارم و گواهى مىدهم كه بهشت و دوزخ و زنده شدن پس از مرگ و حساب و سنجيدن كردارها و پاداش كيفر راست و درست است. و چنانچه اين حقير در اين راه مقدس كشته شدم دشمن بداند كه اين مكتب ما بر حق است و تا آخرين نفر از آرمان مقدس اسلام دفاع خواهيم نمود كه رهبر و امام امت خمينى بت شكن بداند كه ما كور ورانه عمل ننمودهايم بلكه به دستور قرآن و دين و رهبر و تا آخرين قطره خون در جلو دشمن مىايستيم. و مطلب سوم وصى من همسر من است و قيم بچههاى من و به او وصيت میكنم كه بچههاى صغير مرا حتى المقدور به پيروى از قرآن و دين مبين اسلام تربيت نموده و به مادرم بگوييد كه دنيا فانى است و بايد همه برويم. افتخار كنيد ما در اين راه مقدس كه راه اسلام است رفته ايم. در پايان از خداوند پيروزى اسلام و سلامتى امام بزرگوارمان را خواستارم به اميد پيروزى اسلام بر كفر جهانى و نابودى صدام. و السلام فداكار ناقابل محمد گرايى منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:01 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سیستان و بلوچستان گفت: به مناسبت فرارسیدن سالروز عملیات بیتالمقدس و سالروز حماسه فتح خرمشهر 30 ویژهبرنامه در 34 نقطه از استان سیستان و بلوچستان برگزار خواهد شد. کد خبر: ۲۴۰۱۲۸ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۵ - 21May 2017 به گزارش دفاع پرس از زاهدان، سردار غلامنبی کوهکن پیش از ظهر امروز در جمع خبرنگاران اظهار داشت: یومالله سوم خرداد، روزی است که معجزه و یاری خداوند در آزادسازی خرمشهر مشاهده میشود. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سیستان و بلوچستان افزود: به مناسبت فرارسیدن سالروز عملیات بیتالمقدس و سالروز حماسه فتح خرمشهر 30 ویژهبرنامه در 34 نقطه از استان سیستان و بلوچستان برنامهریزی شده است که در مجموع حدود 2 هزار و 500 محفل و مجلس در سطح استان برگزار خواهد شد. سردار کوهکن گفت: از مهمترین برنامهها میتوان به ویژهبرنامههای صدا و سیما، گردهمایی رزمندگان عملیات بیتالمقدس استان سیستان و بلوچستان، نواختن گلبانگ و زنگ مقاومت در سراسر استان، حضور در نماز جمعه، دیدار و دلجویی از خانوادههای شاهد عملیات بیتالمقدس، غبارروبی و عطر افشانی مزار شهدا، بازخوانی عملیات بیتالمقدس و دهها برنامه دیگر اشاره کرد. انتهای پیام/
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مستند «فاطمه» روایتی از زندگی تنها زنی است که در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر حضور داشته است. کد خبر: ۲۴۰۱۳۲ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۵ - 21May 2017 منبع: فارس
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمان گفت: در سالروز عملیات بیتالمقدس از سه کتاب ارزشمند و مرجع دوران دفاع مقدس رونمایی میشود. کد خبر: ۲۴۰۱۱۳ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۴ - 21May 2017 به گزارش دفاع پرس از کرمان، محمدمهدی ابوالحسنی پیش از ظهر امروز در نشست خبری که به مناسبت بزرگداشت سوم خرداد و سالروز آزادسازی خرمشهر برگزار شد، به تشریح برنامه های این ایام پرداخت. وی در این نشست اظهار داشت: کلید فتح خرمشهر در دست کرمانیها بود و مقاومت و آزادسازی که در خرمشهر اتفاق افتاد، از مقاطع بینظیر کشور ما است. وی بیان داشت: در ایران اسلامی بزرگان زیادی داریم که باید از آنها تجلیل شود، اما کسانی که جانشان را برای میهن و مردم گذاشتهاند قدر و منزلتی بالاتر از دیگران دارند. ابوالحسنی مطرح کرد: 3 هزار نفر از رزمندگان کرمانی در عملیات بیتالمقدس حضور داشتند و بیش از 207 نفر از آنها در این عملیات به شهادت رسیدند که باید به تکتک آنها با ذکر خاطرات در نشریات و رسانهها ادای احترام کرد. این مسئول افزود: 782 نفر از رزمندگان کرمانی در عملیات بیتالمقدس مجروح شدند و 64 نفر نیز به اسارت درآمدند که بخشی از این اسرا، 23 نوجوانی هستند که در خاطرات آنها در کتاب « آن 23 نفر» به چاپ رسیده است. وی با اشاره به تقدیم 6 هزار شهید و حضور دهها هزار رزمنده در عملیات بیتالمقدس که تجربه تلخ شکست را به کام دشمن نشاندند، افزود: تجلیل از بزرگمردانی که این حماسه را رقم زدند و مسیر جنگ را عوض کردند از برنامه های گرامیداشت این ایام است. سرهنگ ابوالحسنی به تشریح بخشی از برنامه های اجرایی این ایام در کرمان پرداخت و گفت: ویژه برنامه گرامیداشت سوم خرداد با محوریت خانواده شهدا همراه با تجلیل از اسوههای صبر و مقاومت در روز سوم خرداد بعد از نماز مغرب و عشا در سینما شهر تماشا برگزار خواهد شد. وی با اشاره به رونمایی از سه کتاب ارزشمند و مرجع دوران دفاع مقدس، افزود: از سه کتاب «جادههای ناهموار امامزاده»، «تا مرز کوشک» و «اطلس لشکر 41 ثارالله در هشت سال دفاع مقدس» در این ایام رونمایی میشود. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گفت: یکی دیگر از برنامههای سالروز آزادسازی خرمشهر در ایام سوم خرداد ماه رونمایی از تقویم دیجیتال دفاع مقدس ویژه تلفن همراه با عنوان «گرا» میباشد که در این تقویم به معرفی عملیاتها و شهدای استان کرمان میپردازد. وی همچنین از رونمایی موسیقی با کلام با عنوان«راوی» در سوم خرداد در سینما شهر تماشا خبر داد و افزود: مراسم پیادهروی ردههای نظامی و ورزش و جوانان و تجدید بیعت با شهدای عملیات بیتالمقدس (همراه با کاور یا پرچم خدا خرمشهر را آزاد کرد) در روز سوم خرداد ساعت 17 در سطح شهر برگزار خواهد شد. ابوالحسنی گفت: مراسم گلباران قبور مطهر شهدا و تجلیل از پایمردیهای مردم دزفول روز چهارم خرداد در گلزار شهدای کرمان برگزار خواهد شد. مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس کرمان تصریح کرد: ویژهبرنامه «ساعت پیروزی» ساعت 11 ظهر روز سوم خرداد به همت همه ادارات و نهادها همراه با یک جشن عمومی در سطح شهر برگزار میشود. وی سرکشی از خانواده معظم شهدای عملیات بیتالمقدس را از دیگر برنامههای این ایام عنوان کرد و افزود: برپایی ایستگاه صلواتی در سراسر استان همراه با توزیع آش پیروزی در سه نقطه شهر کرمان از دیگر برنامههای این ایام میباشد. انتهای پیام/
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید سید علیاصغر صالحشریعتی از جمله شهدایی است که تا کنون در سطح کشور گمنام مانده است. او همچون سردار بزرگ شهید جهانآرا، در خط مقدم جبهه و پادگان دژ خرمشهر، به مقابله با انبوه تانکهای دشمن بعثی پرداخت. کد خبر: ۲۴۰۱۰۹ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۵ - 21May 2017 فتح خرمشهر و آبادان، اولین اهداف نظامی دشمن بعثی بود که یکی را محمره و دومی را عبادان نامیده بود، لذا تانکهایش مرز شلمچه را درنوردید و هر چه در مقابلشان بود، نابود کرد. به خانه های مردم مسلمان مناطق جنگی، چه فارس و چه عرب حمله برد و به قتل و غارت پرداختند. در خرمشهر، اموال مردم مسلمان را غنیمت جنگی پنداشته، اجناس گمرک خرمشهر را به یغما بردند. در اینجا بود که غیورمردان نیروهای مسلح و نیروهای مردمی به رهبری امام راحل به دفاع از مهین و انقلاب عزیزشان، برخاستند. شهید سید علیاصغر صالحشریعتی در چنین شرایطی به اتفاق همرزمانش به دفاع از آبادان و خرمشهر پرداخت. وی از جمله شهدایی است که تا کنون در سطح کشور گمنام مانده، او همچون سردار بزرگ شهید جهانآرا، در خط مقدم جبهه، پادگان دژ خرمشهر، به مقابله با انبوه توپ و تانک دشمن بعثی پرداخت. این شهید والامقام که همه دوستانش او را به نام «اصغر» میشناختند، بسیار متواضع بود و جثهای کوچک داشت، اما در مقابل، چنان روح بزرگ و ارادهای آهنین داشت که تا آخرین قطره خون، در مقابل دشمن مسلح به انواع سلاحهای سبک و سنگین و تجهیزات ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ نظامی جهان، تانکهای روسی و هواپیماهای میراژ و سوپر اتاندارد فرانسوی و بمبهای شیمیایی آلمانی و ... ایستادگی کرد و یک بار دیگر ثابت کرد که سخن حق تعالی در قرآن مجید، حق است که با نیروی ایمان و عمل صالح میتوان سلاح کافران و مشرکان حتی ابرقدرتهای زمانه را بیاثر ساخت. به مناسبت فرا رسیدن سالروز فتح خرمشهر به زندگینامه و خاطرات شهید سید علیاصغر صالحشریعتی اشارهای خواهیم داشت. مهندس شهید سید علیاصغر صالحشریعتی، فرزند حضرت آیتالله سید میرزاحسن صالح شریعتی مشهور به صالحی مدرس از اساتید برجسته حوزه علمیه مشهد در اول فروردین 1338 و در نیمه ماه رمضان و همزمان با ولادت امام مجتبی (ع) در مشهد زاده شد. در پنج سالگی به دبستان رفت در سال 1353-1352 و در حالی که 15 سال بیشتر نداشت در کنکور دانشگاه شرکت کرد و در مراکز تحصیلی عالیه و معتبری همچون دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه شیراز و دانشکده نفت آبادان قبول شد، اما دانشکده نفت آبادان را برای آینده تحصیلی خود برگزید و در 19 سالگی مهندسی نفت را به پایان رساند. او در فعالیتهای سیاسی و انقلابی ضد رژیم طاغوت شرکت جست و توسط رژیم دستگیر و زندان شد. با پیروزی انقلاب اسلامی معاون سیاسی فرماندار آبادان، دادستان ارتش در خرمشهر و کادر عقیدتی سیاسی پادگان دژ شد. با شروع جنگ تحمیلی از فرماندهان مقاومت در جبهه آبادان و خرمشهر شد و دوستان و همرزمانش او را چونان شهید جهانآرا میشناسند. شهید جاویدالاثر صالحیشریعتی یکی از فرماندهان مقاومت 34 روزه و به روایتی 45 روزه خرمشهر است که از سوم آبان ماه 1359 و در آخرین روزهای مقاومت و ایستادگی خرمشهر دیگر کسی او را ندید و بیخبری تنها خبر از او بود... خاطرات شهید صالحشریعتی هر بار که اصغر به آبادان میآمد از فرماندار، چیزی میخواست. اوائل فقط ماشین (خودرو) میخواست. همیشه شوخ بود، اما این بار خیلی جدی و زورگو شده بود. میگفت که شما اینجا در ستاد (هماهنگی فرمانداری) در آبادان در ناز و نعمت! (البته زیر بمب و خمپاره) نشستهاید و نمیدانید در خرمشهر چه خبر است و توپ و تانک دشمن چه میکند، قتل عام راه انداختهاند. فراموش نمیکنم که آخرین خودرو زیر پای فرماندار، یک لندرور از کار افتاده بود. به زور راه میرفت. اصغر باز هم آمد و گفت ماشین میخواهم. ماشینت را بده! به شوخی به او گفتم که اصغر تو فقط ماشین فرماندار را میپسندی؟ دیگر برای فرماندار ماشینی نمانده. این ماشین از کار افتاده، به درد جنگ نمیخورد. جنگ، یک ماشین تند رو مثل ماشینهای قبلی، بلیزر یا تویوتا میخواهد. در ضمن، فرماندار، مکرر باید در جلسات اتاق جنگ شرکت کرده، به سرکشی جبهههای آبادان و خرمشهر برود، پس یک خودرو لازم دارد. اما او کوتاه نمیآمد و اصرار میکرد و عجله هم داشت! که ماشین فرماندار آبادان را به جبهه خرمشهر، پادگان دژ ارتش ببرد. با اعضای ستاد، شور و مشورت کردم که چه کنم. اعضای ستاد به نفع او رأی دادند. جعفری، شهردار وقت آبادان گفت که من یک وانت از شهرداری به شما میدهم، شما این لندرور را به او بده. من هم قبول کردم. فریور باتمانقلیچ تأمین اسلحه مدافعین خرمشهر از مرکز یک بار اصغر آمد و گفت من اسلحه می خواهم، زود، تند، سریع هم میخواهم. همه خندیدیم که او از پادگان دژ خرمشهر آمده، از فرماندار آبادان، اسلحه میخواهد! فرماندار اسلحهاش کجا بود؟ اینجا که قورخانه (اسلحهخانه) نیست، اما او اصرار کرد. او میدانست که خوب جایی را نشانه گرفته است. قبلاً نشانه گرفته بود و به هدف زده بود. اصلاً او در این مدت کوتاه جنگ، به هدف زدن را در پادگان دژ، خوب تمرین کرده و خوب یاد گرفته بود. او میدانست که این ستاد نیست که خواستههای او را تأمین میکند، بلکه این شورا به معنای قرآنی است که دعاهای او را مستجاب میکند. با اعضای ستاد به شور و مشورت پرداختیم. پس از کلی شور و مشورت، قرار بر این شد که یک نفر به همراه اصغر به تهران برود. سپاه آبادان اسلحه و مهمات به اندازه نیروهای خودش داشت. ژاندارمری هم همین طور، پس باید به مقامات تهران، خصوصاً سپاه مرکز متوسل میشدیم. به شهید صالحی گفتم زمانی که ما میخواستیم سپاه آبادان را تأسیس کنیم من به تهران رفتم و از سپاه مرکز، حکم تأسیس سپاه را گرفتم. حالا هم باید اول به آنجا مراجعه کنیم، اما من فرماندارم و در این شرایط نمیتوانم شهر را ترک کنم، زیرا تأثیر منفی در روحیه رزمندگان میگذارد. دیگران گفتند که در تهران کسی ما را نمیشناسد. پس باید خودت به همراه اصغر بروی و زود برگردی. برای رفتن باید اول سوخت کافی برمیداشتیم، زیرا در بین راه با مشکل سوخت روبرو میشدیم، با شیریپور، مسئول ستاد تأمین سوخت جبهه و جنگ و مردم تماس گرفتیم و سوخت لازم را تأمین کردیم. با وانتی که در اختیار داشتم به سمت تهران به راه افتادیم. در تهران، تعداد زیادی اسلحه و مقدار فراوانی مهمات گرفتیم و به منزل مادر خانمم رفتیم و وانت را در زمین نساختهای که در کنار منزلش بود پارک کردیم. و بعد از کمی استراحت به سمت آبادان راه افتادیم. فریور باتمانقلیچ فعالیتهای روشنگرانه شهید صالحشریعتی فعالیتهای دوران دانشجویی ما، قبل از انقلاب، همراه با خودسازیهایی بود که سید اصغر عاملش بود. او عضوی فعال در بخش تبلیغات انجمن بود. بر پایی نمایشگاههای کتاب در دانشکده به همت او صورت میگرفت. سال 1355 برای تهیه کتاب با هم به تهران آمدیم. 90 ـ 80 کارتن کتاب از سرای کتاب و چاپخانههاى ناصر خسرو تهیه کردیم، تحلیل او این بود که خرید از چاپخانه برای ما ارزانتر تمام میشود. کتابها عمدتاً از دکتر شریعتی، شهید مطهری و کتابهای اقتصادی شهید صدر بود. او همان روز بخشی از کتابها را با قطار به خرمشهر برد. بخش دوم را من بعد از دیداری که با خانواده داشتم به نمایشگاه دایر در دانشکده رساندم. در سفر دیگری که باز هم به تهران آمدیم، تعداد زیادی حدود 8 ـ 7 هزار نوار کاست سخنرانیهای مرحوم شریعتی و شهید مطهری و دیگر شخصیتها و مراسم برپا شده در انجمن اسلامی های دانشگاه های داخل و خارج کشور را تهیه کردیم و به آبادان بردیم. سال 1356 بود که توزیع اعلامیه و پیامها و سخنرانیهای حضرت امام (ره) را با هم در انجمن اسلامی آغاز کردیم. اعلامیهها را از آیتالله جمی (ره) امام جمعه فقید آبادان میگرفتیم و تکثیر و توزیع میکردیم، سید اصغر از بچههای چابک و زرنگ انجمن در این کارها بود. رکنالدین جوادی همراهی با شهیدان جهانآرا و موسوی بعد از ماجراهای 19 دی در قم و قیام مردم تبریز در 29 بهمن، مبارزات و فعالیتهای انقلاب در آبادان هم سرعت گرفت. در برگزاری راهپیمایی و تظاهرات و پخش اعلامیه ها، سید اصغر پای ثابت و مشوق بقیه بود. غروب ها به خرمشهر می رفتیم و بعد از هماهنگی با بچه های فعال آنجا از جمله شهیدان جهان آرا و رضا موسوی در جای جای خرمشهر، فریاد الله اکبر و شعارهای ضد حکومت سر می دادیم. اواخر در تجمعات مردمی شرکت می کردیم. با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) شکل فعالیتهای انجمن هم تعییر کرد. همزمان گذراندن دوره کارآموزی در پالایشگاه ابادان، اغلب نیروهای انجمن وارد کار اجرایی و کمک در انجام امور شهر شدند. سید اصغر هم در روغنسازی پالایشگاه بود و هم در فرمانداری مسئولیت بر عهده داشت، من؛ هم در واحد کتکراکر مشغول شدم و هم عضو شورای انقلاب و مسئول کمیته ها بودم. رکنالدین جوادی غم شهید صالحشریعتی از فراق یارانش سال 1358سید اصغر صالح شریعتی فارغ التحصل شد و لیسانس گرفت. خدمت سربازیاش که به عنوان افسر وظیفه در پادگان دژ بود، مصادف با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد. سید اصغر؛ شد مسئول عقیدتی سیاسی پادگان ژاندارمری خرمشهر، ستوان دوم وظیفه بود. با شروع جنگ، ارتباط و فعالیت های بچه های انجمن وارد مرحله جدیدی شد. دشمن، خیلی سریع به کشور نفوذ کرد. بخش هایی از خرمشهر، محاصره و سپس اشغال شد. ما از آبادان با امکانات محدودی که داشتیم، هر روز نیروها را تجهیز می کردیم تا مقابل نفوذ دشمن در خرمشهر ایستادگی کنند. صبح، نیروها می رفتند و غروب با تعدادی مجروح و شهید بر می گشتند. طی آن روزها هر بار که سید اصغر را می دیدم خسته و نا آرام بود. هر روز غم ازدست دادن نیرویی را داشت. ورد زبانش بود که: «امروز سرهنگ فلانی شهید شد. امروز سرباز فلانی شهید شد. امروز در اوج حمله مهماتمان تمام شد. امروز عراقیها تا فلان جا پیشروی کردند...» رکنالدین جوادی اتمام حجت یکی دو روز قبل از سقوط خرمشهر، وقتی آمد آبادان، عصبانی و ناراحت بود که: «شما توی آبادان راحت نشستید، جای امن دارید آن هم در وضعیتی که آبادان دائم زیر آتش دشمن بود، بیایید ببینید خرمشهر چه خبر است. اوضاع خیلی خراب است. باید کاری کنیم.» از او خواستیم آبادان بماند تا ببینیم چه کار باید کنیم. قبول نکرد. گفت: «فقط آمدم با شما اتمام حجت کنم. شاید دیگر همدیگر را نبینیم . این جملهاش را هیچ وقت فراموش نمی کنم. همینطور هم شد. بعد از آن دیدار، دیگر او را در آبادان ندیدم. پشت سرش هرچه نیرو داشتیم برای کمک به خرمشهر فرستادیم. ساعت یک و نیم شب هم برای سرکشی به مقر محمد جهانآرا رفتیم تا خبری هم از سید اصغر بگیریم. همان وقت بود که پادگان داشت سقوط می کرد و نیروها می خواستند عقب نشینی کنند. نیروها گفتند سید اصغر را دیده اند که در حال جمع کردن نیروهاست. رفتم سراغش، دیدم برای حفظ روحیه نیروهایش سخنرانی می کند. پشت خاکریز می رود، شلیک می کند. با بی سیم خبر می دهد و خبر می گیرد. آرام و قرار نداشت. عراقی ها خیلی نزدیک بودند. در فاصله 800 ـ 700 متری پادگان بودند. به زور آوردمش لب شط، تا کمی تجدید قوا کند. روی پا بند نبود. چند دقیقه نشست. ناگهان بلند شد و با عجله رفت. تحمل ماندن نداشت. ما ساعت 4 صبح برگشتیم آبادان تا تجهیز نیرو کنیم. وسط روز بود که می خواستیم برویم خرمشهر ولی نیروها نگذاشتند از پل رد شویم. عراقی ها بر پل مسلط شده بودند. همانجا سراغ سید اصغر را گرفتم. گفتند مانده تا نیروهای باقی مانده را تخلیه کند. شهر سقوط کرد. تعدادی از نیروها از داخل آب، شناکنان خودشان را رساندند. آنها گفتند که دیگر کسی در شهر زنده نمانده. رزمندهها و مدافعان شهر، یا شهید شدهاند، یا زخمی. ما از فاصله 200 متری می دیدیم که عراقی ها داخل شهرند. ناباورانه می دیدیم دارند سنگر میسازند. میدیدیم به زخمیها تیر خلاص میزنند. کسانی گفتند که سید را دیدهاند که داشته مقاومت میکرده. یکی میگفت که فقط ترکش خورده. دیگری خبر داد که تیر خورده. آن یکی گفت که اسیر شده. آخری هم گفت که شهید شده. نقل قولها ضد و نقیض بود. دلهره و بیخبری و اندوه از دست دادن شهر هم بیداد می کرد. فردای آن روز تلخ، عدهای داوطلب شدند تا بروند و خبر بیاورند. حداقل زخمی ها را بیاورند. آنها رفتند، اما هیچ ردی از سید علی اصغر صالح شریعتی نیاوردند؛ هیچ نشانی از آن جوان پرشور و انقلابى نياوردند. رکنالدین جوادی راهاندازی توپخانه صحرایی به خاطر دارم که بارها خودروی او که به اتفاق چند سرباز برای شناسایی مواضع عراق رفته بود، مورد اصابت گلوله های تانک عراق گرفت. حتی یک بار صورتش در اثر اصابت ترکش گلوله تانک و نیز شیشههای خودروی او که یک لندرور بود، مجروح شده بود. شهید صالحشریعتی با استفاده از خودروهایی نظیر جیپ، توپ بدون عقب نشینی ضد تانک 106 میلیمتری روی آن نصب می کرد. او آتش مستقیم و در اندک مدتی بعد غیر مستقیم به اصطلاح تیر کشیده و به صورت توپخانه صحرایی را در جبهه آبادان و خرمشهر برقرار کرد که مدت زیادی پیشروی عراق را کند کرد و تلفات و خسارات زیادی به عراق وارد کرد. پس از چند روز نبرد- که خودرو مزبور مورد اصابت دشمن قرار گرفت- با یک خودروی دیگر و افراد جدید، همان توپ را مجدداً مورد استفاده قرار داد. شهید شریعتی در این وضعیت، چندین روز در محل نبرد میماند و امکان آمدن به شهر و تجدید قوا نداشت. حسین بیرجانیان عکس شهدا را بگیر آخرین بار که شهید صالحشریعتی را ملاقات کردم، زمانی بود که به خرمشهر میرفت. به او گفتم که این، رسم جوانمردی نیست، باید من هم با شما بیایم. گفت که به چه زبانی بگویم که شما باید اینجا بمانید و من باید در پادگان دژ باشم. اگر میخواهی کاری بکنی برو عکس از شهدا بگیر. هر چند که اصغر را دیگر ندیدم ولی آن عکسها بعداً بسیار مفید واقع شد. محمود یاور احمدی در خرمشهر جنگ تن به تن شده بود آخرین بار شهید شریعتی را در روز قبل از سقوط خرمشهر، سوم آبان در خیابان نوفل لوشاتو، این طرف خرمشهر دیدم که سه تا از بچههای دزفول، همراهش بودند. شب گفت که من به خرمشهر میروم؛ گفتم که نرو، وضع آنجا خیلی خراب است. شب برای دیدن ما به فرمانداری آبادان آمد؛ به سید اصغر گفتم آنجا دیگر جنگ تن به تن و کوچه به کوچه و رو در رو با عراقی ها شده، نرو. وقتی کوی شاه عباس سقوط کرد، ما درگیر شدیم و در خیابان آرش چند تا از بچه ها شهید شدند و ما خرمشهر را ترک کردیم؛ یعنی دیگر آخرین خانه ها را هم عراقی ها اشغال کرده بودند. ما هیچ وسیلهای هم نداشتیم. بعد از 45 روز جنگ که صاحب اسلحه مدرن شده بودیم، ژـ3 با تعداد محدودی فشنگ داشتیم که به سمت جاده آبادان خرمشهر آمدیم و یک کیلومتری خرمشهر مستقر شدیم و آنجا مقر ما شد. داخل شهر را می توانستیم ببینیم. همان روز شهید سید اصغر گفت من می روم بچه ها را جمع کنم، چون چند تا از آنها نبودند. گفتم، خطر دارد، نرو؛ خیلی اصرار کردم، اما رفت. بچه های دزفول را که دیدم سراغش را گرفتم، اما آنها از او خبر نداشتند. به آنها هم گفته بود میرود دنبال نیروهایی که از آنها خبری نیست. جعفر مدنیزادگان آخرین روزها درجه شهید بزرگوار شریعتی، ستوان بود و در عقیدتی سیاسی گردان دژ، انجام وظیفه میکرد. جنگ که شروع شد، همه نیروهای گردان، اعم از پیاده، ستادی، موتوری، عقیدتی و حفاظت، همگی سلاح به دست گرفتند و به نبرد با مزدوران عراقی پرداختند. شهید شریعتی به اتفاق دانشجوی دانشکده افسری، فریبرز اسدی با یک قبضه 106 که روی جیپ مستقر بود، به شکار تانکهای بعثی رفتند. آنها از پلیس راه تا جنوب گمرک و راه آهن جلو پیشروی بعثی ها را سد کردند. در هر گروه چند قبضه آرپیجی 7 وجود داشت و نفراتی که در یک گروه بودند از 50 تا 80 نفر بودند. پرسنل دژ، شامل دانشجویان، هوانیروز، تکاوران نیروی دریایی، شهربانی، ژاندارمری، دژبان سپاه و بسیج و مردم عادی بودند و همگی با هم می جنگیدند. آب و غذا مخصوصا مهمات دیر به دست ما می رسید. از طرفی ستون پنجم و گروهک موسوم به خلق عرب، داخل ما نفوذ کرده بودند و در بین راه با اسلحه، رزمندگان ما را از پشت سر هدف قرار می دادند. به همین دلیل، من شهید شریعتی را صدا کردم و گفتم نیازی نیست شما بجنگید، فقط 50 نفر را که می شناسید، سازمان بدهید و مسئول آوردن مهمات باشید تا به دست منافقین و ستون پنجم نیفتد. شهید صالحشریعتی قبول کرد و با گروهبان شهید اسفندیاری یک گروه 60 نفره را سازماندهی کردند و با عباسی و فرماندار مسئول رساندن مهمات به رزمندگان شدند. در این حال شهید صالحشریعتی هر زمان وقت پیدا می کرد، سریع یک آرپیجی 7 بر میداشت و با چند نفر از دانشجویان افسری یا سربازان پادگان دژ به شکار تانکها می رفتند. اگر با هم فرصتی دست می داد شهدا و مجروحین را تخلیه می کرد. وقتی معاون گروهان دوم، یعنی ستوان انصاریان شهید شد، من ستوان شریعتی را به جای او فرستادم که خیلی عالی یگان را جمع و جور کرد. بعداً به من اطلاع دادند که تانک های دشمن از غرب پادگان وارد شده اند. شهید شریعتی چند نفری را آماده کرد و سریع به کمک سرگرد شهید مصطفی کبریائی رفتند و تانک های دشمن را از غرب پادگان بیرون راندند. به یکباره اطلاع دادند که بعثی ها از شمال پادگان در حال وارد شدن هستند. شهید شریعتی با گروهبان محمدرضا و علیرضا سوخانلو که دو برادر بودند 15 نفر را جمع کردند و سریع به کمک رزمندگانی که در شمال پادگان با بعثی ها درگیر بودند رفتند. اکثر افرادی که با او بودند، به شهادت رسیدند، یا مجروح شدند و تعدادی نیز جاویدالاثر شدند. ستوان دوم بهمنی، مقاومت خوبی کرد. او دو نفر درجهدار و سه سرباز در اختیار داشت و تقاضا کرد که چند نفر دیگر از نیروهای دژ را به همراه چند قبضه آرپیجی 7 به او بدهیم، تا از روی ساختمان پلیس راه تانک های دشمن را منهدم کنیم. من قصد داشتم گروهبان دشتی و چند نفر از دانشجو را به کمک او بفرستم که یک مرتبه شهید صالحشریعتی که مهمات آورده بود، از من سؤال کرد که کدام گروه، مهمات ندارد؟ با مطلع شدن از درخواست ستوان دوم شهید بهمنی مبنی بر درخواست کمک، بلافاصله از من کسب اجازه کرد و گفت اجازه بدهید تا من، چند نفر از سربازان پادگان دژ را به پلیس راه برسانم. به سرعت نیز همین کار را انجام داد. 10 یا 15 نفر را جمع کرد و سریع به پلیس راه رفت. بیش از 16 ساعت همین 15 نفر جلوی پیشروی تانکهای ارتش عراق را در پلیس راه سد کردند. شهید شریعتی، یک لحظه آرام و قرار نداشت. هر جا که نیاز بود، داوطلبانه می رفت. من هرگز او و 17 نفر از افسران و 600 نفر پرسنل وظیفه و درجهدار گردان دژ را فراموش نمی کنم. علی قمری سید علیاصغر صالحشریعتی امید آینده ایران است او در نهایت مردانگی جنگید. شهید روح بزرگی داشت. احاطه روحی بر بعضی از افسران ارشد نظامی داشت و این در ادای احترام آنها به سید علی اصغر به وضوح دیده میشد. در یادداشتهای شهید بهشتی آمده بود که «سید علیاصغر صالحشریعتی امید آینده ایران است». ما برای شناسایی منطقهای که به ما اطلاع داده بودن که دشمن تانکهای خود را رها کرده عقبنشینی کرده با شهید صالح عازم شدیم. که بعد از طی مسافتی خودرو ما توسط نیروهای عراقی مورد اصابت قرار گرفت. وقتی به خودم آمدم دیدم غرق خون هستم. خودم را از ماشین پایین انداختم. متوجه شدم که دیگرکسی نمیتواند به کمک ما بیاید. روبهقبله دراز کشیدم و شهادتین را گفتم. عراقیها هم نزدیک و نزدیکتر میشدند. یکلحظه سید علیاصغر آمد و من را بلند کرد تا به عقب ببرد که عراقیها با رگبار گلوله ما را هدف قراردادند و من به زمین خوردم. او از من جدا نشد و به سمت نیروهای خودی در حال دویدن بود و با یک ژ-3 قنداق تاشو من را پشتیبانی میکرد. بعد از مدتی بهصورت سینهخیز آمد و دستم را گرفت و من را کشید و برد پشت یک خاکریز و سرم را بر روی زانویش گذاشت و با من نجوایی کرد. بعد از آن دیگر من متوجه نشدم که چه شد و از آن روز تاکنون از سید علیاصغر هم خبری نداریم. رضا اصغرزاده انتهای پیام/
[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396 ] [ 7:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
قطعه ۵۰ ردیف ۲ شماره ۱۴ برای خانواده شهید «حمیدرضا اسداللهی» این گوشه از بهشت زهرای تهران یعنی همه چیز، یعنی تکهای کوچک از زمین که بوی بهشت میدهد. کد خبر: ۲۴۰۱۴۲ تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۸ - 21May 2017 به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، قرارمان با پدر و مادر شهید «حمیدرضا اسدللهی» سر مزار اوست؛ جایی که وعدهگاه این خانواده شدهاست از اولین روزهای زمستان سال 94. از روزی که پسر دوم خانه موقع نماز ظهر، درست همان لحظهای که مشغول راز و نیاز با خدا بود، شربت شهادت نوشید. ما همینجا سر مزار «حمیدرضا»، با «شعبانعلی اسداللهی» و «منیرهالسادات مصطفایی»، پدر و مادر این شهید مدافع حرم به گفتوگو مینشینیم. پدر ومادری که دلشان تنگ پسرشان است، در طول مصاحبه بارها و بارها اشک به چشمشان مینشیند با اینحال افتخارشان عاقبت بخیری فرزندشان است؛ عاقبتی که مایه سربلندی خانواده است.
فراخوان جشنواره ادبی دفاع مقدس چهارمحال و بختیاری منتشر میشود
سرهنگ پاسدار عباس عباسی در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرسگفت: همزمان با حماسه سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر قهرمان، فراخوان جشنواره ادبی دفاع مقدس چهارمحال و بختیاری با نام «فصلی به رنگ عشق» در محورهای شعر، خاطرهنویسی و داستان کوتاه دفاع مقدس منتشر میشود.
ادامه مطلب
فتح خرمشهر حاصل شهادتطلبی فرزندان ایران در نبرد با استکبار جهانی بود
به گزارش دفاع پرس از ارومیه، به مناسبت فرارسیدن سوم خردادماه مصادف با سی و پنجمین سالروز آزادسازی خرمشهر، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان آذربایجان غربی طی صدور بیانیه ای، این روز مبارک را گرامی داشت.
ادامه مطلب
يادی از سردار شهيد خادمالشريعه در راديو معارف
اين برنامه در سه قسمت و با حضور برادر، بستگان و همسنگران اين مجاهد شهيد تقديم شنوندگان راديو معارف میشود.
سردار محمدمهدی خادمالشريعه پس از سالها مبارزه و مجاهدت در راه اسلام در 31 ارديبهشت 61 به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
«شاهد» کاری از گروه معارف، فرهنگ و جامعه به تهیهکنندگی محمدجواد عابدينی هر روز از ساعت 13:25 از راديو معارف موج اف.ام رديف 96 پخش میشود.
انتهای پیام/121
ادامه مطلب
تا آخرين نفر از آرمان مقدس اسلام دفاع خواهيم کرد
ادامه مطلب
اجرای 30 ویژهبرنامه در سالروز فتح خرمشهر در سیستان و بلوچستان
ادامه مطلب
روایتی از زندگی تنها زن حاضر در عملیات بیتالمقدس در «فاطمه»
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، «معصومه نورمحمدی» مستندساز درباره مستند «فاطمه» تولید جدید شبکه مستند توضیح داد: این مستند درباره فاطمه نواب صفوی تنها زنی است که در عملیات بین المقدس و آزادسازی خرمشهر حضور داشته است و بخش کوچکی از زندگی او را در ارتباط با سوم خرداد و حضور در جنگ به تصویر می کشد؛ چرا که اگر قرار بود تمام زندگی ایشان را به تصویر بکشیم با اثری پرفراز و نشیب روبرو می شدیم و کار از یک فیلم 30 دقیقه ای بیشتر می شد.
وی افزود: برای تولید این مستند با خانم نواب صفوی همراه شدیم و روایت زندگی او در آن برهه تاریخی را از زبان خودش داریم. همچنین سراغ چند تن از همرزمان او رفتیم و با آنها درباره خاطراتشان از سوم خرداد گفتگو کردیم. افرادی که بی نام و نشان به جبهه ها رفتند و اکنون هم هر کدام در گوشه ای از ایران زندگی می کنند.
نورمحمدی یادآور شد: نواب صفوی با همان روحیه جوانی همچنان در حال تلاش و کوشش است و راوی اصلی این فیلم خود او است. در ابتدای فیلم همراه با او به بلوچستان می رویم. جایی که او ازدواج کرده است. همسر فاطمه یک فعال سیاسی در دوران شاه بوده و به بلوچستان تبعید شده بود.
این مستندساز تأکید کرد: در این گفتگو، نواب صفوی از خاطرات آن زمان سخن می گوید. همچنین به خوزستان و بخش هایی از مناطق جنگی می رویم و خاطرات او در آن مناطق را مرور می کنیم.
وی ادامه داد: «فاطمه» یک مستند محض است که توسط نواب صفوی روایت می شود و ما در آن از فیلمها و تصاویر آرشیوی نیز استفاده کرده ایم تا بیننده را به فضای جنگ ببریم.
نورمحمدی در پایان گفت: ساخت این مستند مدت زیادی طول کشید چرا که این زن، بسیار فعال و درگیر است و هماهنگی برای هر بار دیدار و گفتگو، مدت زیادی طول می کشید.
«فاطمه» تولید جدید شبکه مستند، دوشنبه دوم خرداد در شب سالگرد آزادسازی خرمشهر ساعت 22 از شبکه روی آنتن می رود و سه شنبه سوم خرداد ساعت 6 صبح بازپخش می شود.
ادامه مطلب
رونمایی از 3 کتاب مرجع دفاع مقدس در کرمان
ادامه مطلب
از همراهی با شهیدان «جهانآرا» و «موسوی» تا راهاندازی توپخانه صحرایی
به گزارش دفاع پرس از مشهد، آن روزی که صدامحسین، متکبرانه و گستاخانه جلو دوربین خبرنگاران جهان، قرارداد الجزایر را پاره کرد و «اروند رود» را «شطالعرب» نامید و ماشین جنگیاش را با شلیک اولین توپ به دست خودش، به سمت ایران اسلامی، به راه انداخت، تصور نمیکرد که با مبارزه جانانه سرداران رشید انقلاب اسلامی روبرو شده و لشکریانش، چنان شکست مفتضحانهای بخورند.
ادامه مطلب
«عشق» با هیچ پولی معامله نمیشود
پسرم عاقبت بخیر شد
« من هنوز هم چهار تا بچه دارم.سه تا پسر، یک دختر». این را «منیرهالسادات مصطفایی» میگوید، همین اول گفت وگو. همین اول که گلهای میخک را یکی یکی دور سنگ مزار سفیدرنگ حمیدرضا میچیند. همینجاست که سرش را بالا میگیرد و میگوید: «حمیدرضا پسر دومم است. از خوش اخلاقیاش هرچه بگویم کم گفتهام. مرتب دست من را میبوسید، دست پدرش را میبوسید. اگر یک موقعی پدرش از او گلایه میکرد ، محال بود که جواب تندی بدهد، همیشه با تواضع با ما برخورد می کرد».
بعد با دست راستش روی حروف اسم پسرش روی سنگ مزار دست میکشد و میگوید:« یک ویژگی دیگر «حمیدرضا» نماز سروقتش بود... نماز اول وقت. هرکجا بود هرکاری می کرد، نماز اول وقت را فراموش نمیکرد».
این را که میگوید انگار یاد خاطرهای افتاده باشد چند لحظه ساکت میشود و بعد دوباره ادامه میدهد: «حتی وقتی به شهادت رسید هم در عملیاتی که حضورداشت، برای نمازرفته بود. سر نماز بود که ترکش خورد».
میپرسم هیچوقت فکرش را میکردید که شهید بشود؟
میگوید:« فکرش را نمیکردم شهید بشود، اما مرتب میگفت مادر دعا کن من سرباز امام زمان(عج) بشوم. حتی یادم است یک سال قبل از شهادتش ، یکی از دوستان نزدیکش به اسم «هادی ذوالفقاری» به شهادت رسید. از آن به بعد مرتب به من میگفت: مادر دعا کن من عاقبت بخیر بشوم. میگفتم چرا نشوی؟! حتما عاقبت به خیرمیشوی حمید آقا . میگفت: مادر دعا کن شهید بشوم و عاقبت بخیر بشوم».
عاشق شهادت بود
حالا 520 روز از عاقبت بخیری «حمیدرضا اسدللهی» میگذرد و «منیرهالسادات مصطفایی» در تمام این روزها بارها و بارها خاطرات بودن «حمیدرضا» را در ذهنش دوره کرده و میگوید: « یادم است یک بار یک «بنر» بزرگ از همان دوستش که شهید شده بود در محلهمان دیدم . غروب همان روز تا «حمیدرضا» را دیدم گفتم حمیدآقا من وقتی بنر دوستت را در محله دیدم پاهایم سست شد، جان راه رفتن نداشتم؛ خدا به خانوادهاش صبر بدهد. گفت مادر اگر من شهید بشوم میخواهی چکار کنی؟ اگر بنر من را ببینی چکار میکنی»!
میپرسم: اصلا از سوریه رفتنش خبر داشتید؟
می گوید: «حمیدرضا جزو نیروهای جهادی بود و ماموریت زیاد میرفت، لبنان، عراق، پاکستان و ... اما اینبار یک روز قبل از اینکه بخواهد اعزام شود، آمد و گفت مادر میخواهم بروم سوریه از حریم انقلاب اسلامیمان و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنم. گفت فرماندهمان گفته باید از پدرومادر رضایت بگیری. من اول گله کردم که حمیدرضا تو دوتا بچه کوچک داری، چطوری دلت میآید اینها را بگذاری بروی؟ گفت وظیفه من است که از اسلام دفاع کنم. من هم چون میدانستم تصمیماش را گرفته مخالفت نکردم. گفتم من از حضرت زینب(س) خجالت میکشم جلوی تورا بگیرم».
من اینجا در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، روبهروی مادری نشستهام که با همه دلنگرانیها یک کاسه آب پشت سر پسرش ریخته، او را از زیر قرآن رد کرده و ته دلش آرزو کرده که پسرش صحیح و سالم برود و بگردد. مادری که میگوید: « ولی خانم خبرنگار، پسرم از بس مشتاق بود از بس عاشق شهادت بود، عاشق اینکه سرباز امام زمان(عج) بشود، حتی ماندش در حلب یک ماه هم طول نکشید و روز بیست و چهارم اعزامش در یک عملیات شهید شد».
لحظه شهادت پسر را مادر ندیده است؛ روایتش را اما بارها و بارها شنیده و در ذهنش تصویر این لحظه را لابد بارها و بارها مرور کرده که میگوید:«حمیدرضا چون به زبان عربی تسلط زیادی داشت آنجا جزو نیروهایی بود که برای شناسایی منقطه میرفتند. انگار آن روز هم برای شناسایی رفتهبود که موقع نماز، وقتی مشغول خواندن نماز بود یک ترکش به شاهرگش اصابت میکند. دوستانش میگفتند همانجا زیر لب چندمرتبه الله اکبر و یا حسین(ع) و یازهرا(س) زمزمه کرده بود و به آرزویش رسیده بود. به من گفتند که پیکر «حمیدرضا» چهار روز روی زمین ماندهبود، آخر هم دوستانش طناب به پایش بسته بودند و سینهخیز 500 متر او را به عقب کشیده بودند تا دست داعشیها نیفتد».
روزهای سخت دلواپسی و بیخبری
حرفهای «منیرهالسادات مصطفایی» به اینجا که میرسد اشک مینشیند توی چشمهایش. بغض راه گلویش را میبندد و آهسته میگوید: «ما اول خبر شهادت را در اینترنت دیدیم. بعد تکذیب شد، بعد دوباره گفتند زخمیشده . باز تکذیب شد؛ بعد شنیدیم اسیر شده که بازهم تکذیب شد. آن چهار روز تا شنیدن خبر قطعی شهادتش به ما به اندازه چندین سال گذشت. من الان حال مادرانی را که فرزندشان جاویدالاثر شده درک میکنم، خدا به آنها چه صبری داده است».
چهار روز، از (یکشنبه تا 5 شنبه)، برای این زن یعنی دلواپسی؛ یعنی نگرانی، یعنی دلشوره مداوم روزهایی که پیکر پسرش در میدان رزم زیر باران گلوله و آتش روی زمین مانده بود: «من خیلی به حمیدرضا وابسته بودم، خیلی زیاد. فکر میکردم اگر یک روزی خبر شهادتش را بشنوم، اگر یک روزی پیکرش را ببنیم، حتما میمیرم. اما روزی که صورتش را در معراج شهدا دیدم . خدا صبری به من داد که خودم هم باورم نمیشد. به چهره نورانی «حمیدرضا» نگاه میکردم به اینکه سه روز در منطقه عملیاتی ماندهبود اما انگار نه انگار...کاملا نورانی بود و میدرخشید».
این عشق با هیچپولی معامله نمیشود
او چهره نورانی «حمیدرضا» را داخل تابوت دیده؛ چهره عزیزش را، روی چشمهایش دست کشیده. روی صورتش، روی لبهایی که همیشه دستهای مادر را مهربانانه می بوسیدند؛ هنوزهم که هنوز است یادآوری این لحظه دلش را آتش میزند، هنوز هم که هنوزاست وقتی چشمش به «محمد و احمد» فرزندان او میافتد بغض سریع میآیدوراه گلویش را میبندد: « با همه این ها متاسفانه ما حرفهای زیادی بعد ازشهادت حمیدرضا شنیدیم. همسرم میگوید گوشات به این حرفها نباشد. مثلا به گوشمان میرسد که به خانواده این شهدای مدافع حرم، ماهی 40 میلیون تومان میدهند! درحالیکه اصلا حقیقت ندارد. من به اینها میگویم که شما حاضرید برای چند میلیون تومان حتی یک انگشت فرزندتان زخمی شود؟ که حالا ما جان فرزندمان را در ازای پول داده باشیم؟! میگویم ما بعدا فهمیدیم که پسر من وقتی میخواست به سوریه اعزام شود رفته بود 2 میلیون تومان پول قرض کرده بود و برای مردم سوریه دارو خریده و با خودش برده بود. واقعا یعنی او برای پول رفته بود سوریه؟! پسر من عاشق بچههایش بود، عاشق همسرش بود، عاشق خانوادهاش بود اما به خاطر اهل بیت از همه اینها گذاشت. یعنی در مرتبه بالاتری عاشق اهل بیت بود و این عشق با هیچ پولی معامله نمیشود».
«منیرهالسادات مصطفایی» حالا دوباره سر مزار پسرش نشستهاست، روبهروی تصویر او؛ روی چهره خندان پسرش دست میکشد و میگوید: «پسر بزرگش خیلی بهانه بابا را میگیرد. شبها همیشه خواب پدرش را میبیند و بعد بیدار میشود گریه میکند. الان در خانه ما مدتهاست کسی کلمه بابا را به زبان نیاورده به پسر کوچکم گفتهایم مبادا به پدرت، بابا بگویی و این بچه هم دلش بابا بخواهد. پسر کوچکش هم که آن موقع دوماهه بود، الان نزدیک دوسالش است با اینکه بابایش را به یاد ندارد اما یکبار از من آب خواست، من لیوان را پر کردم و دادم دستش. همه آب را یک نفس سر کشید، بعد دوباره آب خواست. دوباره لیوان را پرکردم . دیدم این آب را برد جلوی عکس پدرش گرفت؛ یعنی که پدر من آب میخواهد. این بچهای است که پدرش را یادش نمیآید اما حتی او هم میداند پدرش تشنه از این دنیا رفتهاست».
برای عاقبت بخیری پسرم دعا کردم
دنباله حرفهای مادر حمیدرضا را حالا پدرش بهدست میگیرد؛ «شعبانعلی اسداللهی» که میگوید:« با توجه به روحیاتی که من از حمیدرضا سراغ داشتم، همیشه منتظر یک اتفاقی درآینده این پسر بودم، اما نمی دانستم چه اتفاقی».
حالا این اتفاق خاص 29 آذرماه 94 در زندگی «حمیدرضا» افتادهاست؛ اتفاقی که عنوان شهید برایش به ارمغان آورده، اتفاقی که برای پدر خانواده یادآور روزهایی است که حمیدرضا برای پرکشیدن همه چیز را آماده میکرد.
«شعبانعلی اسداللهی» در ادامه میگوید: « من چندین سال است که توفیق دارم خدمه حج باشم. سال 94 هم به همین ترتیب بود، یادم است این امکان فراهم شد که «حمیدرضا» هم خدمه حج بشود، اما قبول نکرد وگفت بابا من کارهای نیمه تمامی دارم که باید به آنها برسم. بعد چون چندسالی بود که در بحث تدارکات اربعین برای بچههای دانشجو ونیروهای جهادی فعال بود، انصراف داد ونیامد. اما روز عرفه با من تماس گرفت و گفت: من کربلا هستم، شما از عرفات من را دعا کنید، من هم از کربلا شما را دعا میکنم. یادم است که در طواف آخر حج تمتع، درطواف هفتم که میگویند طواف دعاست، گفتم خدایا خودت این بچه را در دنیاوآخرت عزتمند و عاقبت بخیر بگردان».
حالا رد اشک روی صورت «شعبانعلی اسداللهی» است، سکوت میکند چند لحظه و بعد ادامه میدهد: « حمیدرضا درماموریتهای جهادی زیادی درخارج از کشور شرکت میکرد، اما اواخرسال93 یک بار عکس را در تلگرام در کنار حرم حضرت رقیه(س) دیدم، بعد که برگشت ایران گفتم بابا سوریه رفته بودی؟ گفت چه اشکالی دارد، آنجا هم به نیروهای جهادی نیاز دارند. بعد گفت بابا بحث ما بحث مرزهای جغرافیایی نیست. بحث ما بحث اسلام است. شما از من راضی نباشید اگر من یک قدم از مرزهای اسلام فراتر بگذارم. من همیشه درچهارچوب این مرزحرکت میکنم».
«حمیدرضا» برای دفاع از مرزهای اسلام رفت
مرزهای اسلام؛ این حرف برای این پدر و پسر از همان موقع شد حجت و دلیل. دلیل همه کارها،همه آمدنها و رفتنها: « حمیدرضا همینطوری از من رضایت گرفت برای اینکه درجهاد حق در سوریه شرکت کند. گفت اینجا هم مرز اسلام است، مرزی که باید از آن دفاع کنیم».
دفاعی که حالا حمیدرضا در راهش از جان گذشتهاست. پدر اما هنوز این رفتن را باورندارد:« وقتی پیکر «حمیدرضا» بعدازشهادتش به ایران برگشت به ما اطلاع دادند که به معراج شهدا برویم. من چون برادرم هم شهید شده و سالها مفقودالاثر بود تا اینکه بالاخره رجعت کرد، بارها و بارها معراج شهدا رفته بودم. اما آن روز حال غریبی داشتم. یکی ازدوستان هم زنگ زد و گفت بچههای «حمیدرضا» را بخودتان نبرید بگذارید همان چهره قبلیاش در یاد بچه ها بماند. من آنها را بیرون محوطه نگهداشتم و خودم رفتم داخل معراج. اما در تابوت که باز شد دیدم چهره پسرم می درخشد. راحت خوابیده بود، آرامِآرام. من چون به پسر بزرگ «حمیدرضا» قول داده بودم که بابایش حتما برمیگردد سریع رفتم بچه را بغل کردم و با خودم آوردم داخل. فقط گفتم: ببین بابا حمید خوابیده قول بده بیدارش نکنی. صدایش نزنی ...بگذار همینطور آرام بخوابد. این بچه وقتی به پدرش رسید گفت: بابا، اسرائیلیها را کشتی؟! بعد صورتش را نوازش کرد و بوسید».
دیداری که آرامبخش روح مان شد
بعد ازشهادت «حمیدرضا»، یک دیدار غیرمنتظره آرامش خاطر را به این خانواده بازگردانده است؛ دیداری که میزبانی اش به عهده مقام معظم رهبری بوده است. «شعبانعلی اسداللهی» درباره این خاطره میگوید: « ایام فاطمیه بود، به پیشنهاد یکی از دوستان رفتیم بیت. من و پسر بزرگ «حمیدرضا» رفتم قسمت مردانه. اتفاقا آن شب منبر آقای پناهیان در وصف شهید «حمیدرضا اسداللهی» بود. آخرهای جلسه بود که دیدم یکی ازمحافظین جلو آمد و گفت با من بیایید. من چون بچه توی بلغم خوابیده بود گفتم: بچه خوابیده است. گفت اشکالی ندارد ... از جا که بلند شدم گفت شما امشب شام را با حضرت آقا میخورید. من خیلی خوشخال شدم. رفتیم قسمت پشت سالن، منتظر ایستادیم تا حضرت آقا از راه برسد. ایشان به قسمت پشتی سالن آمدند و بعد از دیده بوسی، به ایشان گفتند که این منبری که حاج آقا پناهیان رفت درباره شهید این خانواده بود. تبسم خاصی کردند و با آرامش به نوه من نگاه کردند. این دیدار خیلی غیرمنتظره بود اما انگار آبی بر آتش بی قراری ما ریختهباشند بعد از این دیدار خیلی آرامتر شدیم».
منبع: جام جم
ادامه مطلب