روزشمار دفاع مقدس (6 خرداد)
6 خرداد 1396 خورشیدی برابر با 1 رمضان 1438 هجری و 27 می 2017 میلادی
کد خبر: ۲۳۹۶۸۰
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱ - 27May 2017
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (6 خرداد)
• درگذشت استاد «عبدالجواد ادیب نیشابوری» معروف به «ادیب اول» (1305 ه.ش)
• پاکسازی کامل شهر سقز به دست ارتش و سپاه (1359 ه.ش)
• شهادت شهید جعفر خزائی (1361 ه.ش)
• شهادت سردار شهید مدافع حرم، سعید قارلقی (1394 ه.ش)
رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (1 رمضان)
• نزول کتاب مقدس صحف بر حضرت ابراهیم (ع)
ادامه مطلب
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
یک شاعر دفاع مقدس از استان یزد، جانبازان و ایثارگران را زیباترین آرایههای دفاع مقدس میداند و معتقد است کلمات در وصف رشادتهای رزمندگان و ایثار شهدا کم میآورند. کد خبر: ۲۴۰۷۶۳ تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۶ - 27May 2017 گروه استانهای دفاع پرس: ریههای کلمات را باید با اکسیژن بهار پر کرد؛ بهار همین جاست، پشت همین خاکریزهایی که سرشار از عطر لالههاست و شعر، کلمات را با خودش به خط مقدم میبرد تا زیباترین آرایهها را به تصویر بکشند و بهاریترین لحظات زمین را بسرایند. اینک به شاعری از دیار بهاباد رسیدیم؛ محمدحسن لقمانی متخلص به «سیمرغ» در مرداد 1342 در شهرستان بهاباد یزد متولد شد و تحصیلات خود را تا پایان دبیرستان که مصادف با انقلاب اسلامی مردم ایران بود در رشته فرهنگ و ادب در زادگاه خود ادامه داد و پس از شروع جنگ درس را رها کرد و به جبهههای حق علیه باطل شتافت و در مدت 21 ماه در عملیاتهای مختلف شرکت کرد و در این راه مقدس به درجه جانبازی نائل شد. او کتابهایی با نام «چل حکایت چل روایت»، «شاعران و شعر سرایان شهرستان بهاباد»، « ضربالمثلهای شیرین فارسی»، «قصههای شهر من»، «غزلهای سیمرغ»، «گریههای بیصدا»، «بانوان و نوباوگان شعر بهاباد» و 6 جلد کتاب شعر کودک را به رشته تحریر درآورده و آماده چاپ دارد. در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس را با این شاعر و پیشکسوت دفاع مقدس میخوانید. دفاع پرس: اولین روز حضور شما در جبهه چگونه گذشت؟ 19 ساله و کلاس دوم دبیرستان بودم. یک سال هم هنرستان خوانده بودم که رفتم جبهه، اوّلین جایی که بعد از اعزام از پادگان دوکوهه مستقر شدیم تپه ماهورهای بین دهلران و مهران بود. آن زمان مهران در دست بعثی ها بود. اولین کار ما برپا داشتن چادر و بعد ساختن سرویس بهداشتی و حمام بود که شامل می شد از چهار عدد چوب یا میله که توی زمین فرو می کردیم و اطرافش را گونی می پیچیدیم. بدون سقف توی سرمای دی ماه؛ یک اجاق، یک حلب 20 لیتری و یک کاسه، همه تجهیزاتمان برای استحمام بود. دفاع پرس: روایت جانبازی خودتان را بیان کنید. من مرحله دوم که به جبهه اعزام شدم مدتی خمپارهانداز بودم. با چهار نفر از بچههای بهاباد در یک سنگر بودیم که سه نفرمان خمپارهانداز و یک نفر هم تیربارچی بود. من خمپاره 120 داشتم، محمد دهقان خمپاره 90 و عباس قاسمیان هم خمپاره 60 داشت، حسن کاظمی هم تیربارچی و کمکی من بود. یک روز صبح چند عراقی را دیدم که از پشت خاکریز پیدا بودند من هم رفتم گرا گرفتم و 9 عدد خمپاره زدم. عراقیها خیلی عصبانی شدند احتمالا تلفات داده بودند. من کارم تمام شده بود برگشتم سنگر و مشغول مطالعه شدم. دقیق یادم هست کتاب داستان «دو شهر» را میخواندم که عراقیها پایگاه ما را به خمپاره بستند. یکی از بچههای تهران آقای محسن فکری نگهبانیاش تمام شده بود و در حال برگشت به سنگرشان بود. آمدم بیرون تا بگویم بیاید داخل سنگر ما تا منطقه آرام شود، که سوت خمپاره بلند شد. محسن تا خواست وارد سنگر شود، خمپاره خورد پشت سرش و ترکشها وارد سنگر شد. سه نفرمان مجروح شدیم بیشتر از همه محسن بود که بعد فهمیدم حدود هفتاد ترکش به بدنش خورده؛ عباس هم یک ترکش بزرگ توی فکش خورد و من هم ترکش ریزی زیر چشمم خورد که هنوز هم وجود دارد. دفاع پرس: میگویند هرجا برویم آسمان به همین رنگ است؛ آسمان جبهه چه رنگی بود؟ باور من این نیست. آسمان جبهه با همه آسمانها فرق داشت. شنیدید که میگویند تربت امام حسین (ع) خاک بهشت است؟! با همه خاکها فرق میکند آسمان جبهه هم همین حال و هوا را داشت هر تیر یا خمپاره، توپ، بمب حکم یک دعوتنامه برای رفتن به بهشت بود. دفاع پرس: در زندگی گاهی تصمیمهایی میگیری که کل زندگی را عوض میکند؛ توی جبهه هم این شرایط بود؟ اتفاقا تصمیمهایی که در بعضی لحظات و موقعیتهای خاص در جبهه میگرفتیم خیلی سرنوشتساز بود. مثلا یادم هست صبح فرمان عقبنشینی صادر شد. چون تنها گردان ما خط را شکسته بود و چهل کیلومتر داخل خاک عراق شده بودیم و گردانهای دیگر مانده بودند. ما در معرض قیچی شدن و محاصره عراقیها بودیم آتش عراقیها روی ما سنگین بود در حال عقبنشینی بودیم که رسیدم به یکی از برادرها (آقای علی حیدری از جلگه بهاباد) که پشت خاکریز عراقیها زمینگیر شده بود. گفتم بیا برویم عقب. گفت آتش خیلی سنگینه. گفتم اگر بنشینیم اسیر میشویم و اگر برویم امکان شهید شدن هست. شاید هم جان سالم در ببریم. در هر دو صورت بهتر از اسارت هست. گفت نه تو هم بمان، امکان رفتن نیست. گفتم اگه تو هم نیایی من میروم؛ و آمدم. او ماند و چند سال در اسارت بود. دفاع پرس: چه زمانی ترس به سراغتان آمد؟ از کشته شدن و شهادت ترسی نداشتیم. شهادت، آرزوی هر بسیجی بود. دعای هر شب ما این بود «اللهم الرزقنی توفیق الشهاده» و استجابت این دعا هم خودش توفیق میخواست که خیلیهایمان نداشتیم. دفاع پرس: چه وقتی عشق پشت ترس را به خاک میرساند؟ ترس از عظمت و ایثار رزمندگان میترسید. چون خودم در واحد تخریب بودم و سر و کارم با مین و خنثی کردن مین بود و شبها باید تا پای خاکریز عراقیها میرفتی و مین خنثی میکردی هیچ امیدی به برگشتت نبود. در میدان مین اولین خطا در واقع آخرین خطا حساب میشد ولی با همین عشق به دین و میهن و امام بود که برای رفتن به میدان مین در شب عملیات از هم سبقت میگرفتند. دفاع پرس: کدام شعرتان محل تولدش یکی از سنگرهای جبهه بود؟ یک غزل به نام «صحبت اغیار» که در سنگر خط مقدم مهران غرب سرودم، یک غزل دیگر به نام «بهار» که در ایلام غرب سرودم با چند شعر دیگر؛ نمیشود بگویم به چه انگیزهای چون شعر گاهی واقعا جوششی است و ناخوداگاه به ذهنت خطور میکند، البته اشعاری هم هستند که با قصد سروده میشوند مثل اشعاری که برای شهدا گفتهام. دفاع پرس: چه طور با یک بیت شعر، تیربار واژهها دشمن را هدف میگرفتید؟ این سؤال قشنگی است، این حرفی که میزنم فقط برای آنهایی ملموس هست که چند ماهی را در خط مقدم بودند چون ما بعضی شبها روی خاکریز وقتی میخواستیم تیراندازی کنیم همگام با شعر و شعار بود. با تیربار شعار مرگ بر صدام میدادیم. مرگ...بر...صد...دام - تاق ..تاق..تاتاق ..تاق (کاری که بعضیها با بوق ماشین در عروسیها انجام میدهند) و بعضی وقتها بعثیها هم تقلید میکردند بدون اینکه معنی آن را بفهمند با تیربارشون مرگ بر صدام میگفتند. دفاع پرس: از شاخه کدام خاطره، شیرینترین خوشه را چیدید؟ از خاطره دوستان و همرزمانی که بالشان را باز کردند و ما را در حسرت پرواز رها کردند مثل شهید علیاصغر امینیپور و شهید محمد غنیزاده که یکی از بهترین و قدیمیترین دوستان من بودند. دفاع پرس: برای همرزمانتان هم شعری سرودهاید؟ بله به یاری خدا برای همه شهیدانی که در بهشت محمدی بهاباد آرمیدهاند شعر سرودهام و اسامی شهدا را نام بردهام، برای بعضی از شهیدان هم اختصاصی شعر گفتهام مثل شهدای گمنام، شهید امینیپور، سردار رفیعیان، شهید بهابادی، شهید حاتمی، شهید امیری و شهید فتحی. (شهید فتحی از شهدای روستای رباط پشت بادام هستند.) اگر در شعرهای کودکان من نگاه کنید برخی اسامی مانند حسن، محمد و عباس میبینید که دوست و همسنگری و همشهری من بودند همین کسانی که عکسشان را میبینید، البته یک داستان کوتاه واقعی هم نوشتهام که همین اسامی در آن هم هست. دفاع پرس: یک خاطره تلخ بگویید؟ بعد از عملیات والفجر مقدماتی وقتی به مقر رسیدم از چادر هیجده نفری فقط سه نفر آمده بودند بقیه یا شهید شده بودند یا اسیر. صبح عملیات در عقبنشینی یکی از دوستانم را دیدم که به پشت افتاده بود مثل اینکه تیر به قلبش خورده بود؛ خون زیادی از او رفته بود. در حدود دو متری اطراف بدنش روی زمین با خون فرش شده بود. رنگش کبود شده بود ولی هنوز جان داشت چشمهایش باز بود و زبانش در دهانش تکان میخورد؛ ایستادم. یک درب قمقمه آب توی دهانش ریختم که عراقیها مرا به رگبار بستند. فوری خودم را انداختم بغلش و طوری به زمین چسبیدم که گویی نصف بدنم تو زمین فرو رفته. تیرها از فاصله چند سانتیمتری سرم رد میشدند و در یکی دو متری من به زمین میخوردند؛ من در همان حال داشتم به دوستم کلمه شهادتین را تلقین میکردم. دفاع پرس: کدام دوستهای شاعر با شما شعر را تا پای خاکریزها بردند؟ دوست بسیار بسیار صمیمی من جناب آقای حسن حاتمی متخلص به هدهد که خودشان هم برادر شهید هستند با اینکه شاعر طنزسرا هستند شعری برای برادر شهیدشان گفتهاند که محال است آن را بخوانم و اشک نریزم. دفاع پرس: در کدام منطقه است که شعر هم کم میآورد؟ زمان وصف رشادتهای رزمندگان و ایثار شهدا دفاع پرس: زیباترین آرایههای دفاع مقدس کدام است؟ شهدا، جانبازان و آزادگان دفاع پرس: شعر، رزمندهای بود که تفنگش را بعد از جنگ هم به زمین نگذاشت به نظر شما سنگر امروز شعر کجاست؟ به نظر من شناساندن و دفاع از ارزشهای انقلاب، خصوصا در شعر کودک. چرا که این کودکان هستند که آینده انقلاب و مملکت در دستشان است. اگر انقلابی تربیت شوند انقلاب ما هم تضمین شده است. دفاع پرس: چه جملهای دوست دارید روی پیشانیبند شعرتان بنویسید؟ شهدا شرمندهایم. دفاع پرس: از بیتهای نابی بگویید که گاهی وقتها در جبهه زیر لب زمزمه میشد. ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمین. دفاع پرس: از حسرتهای شاعرانه بگویید. خدا گواه است هنوز حسرت آن روزها را میخورم که امام بودند و بیاناتشان تکیهگاه مطمئن ما بود. البته هزار شکر که الان هم رهبر معظم انقلاب نه تنها مایه افتخار ما ایرانیان بلکه همه مسلمانان و آزادیخواهان جهانند. دفاع پرس: واژه از ما تصویر از شما. 1-مادر شهید: سمبل صبر و ایثار 2- جانباز شیمیایی: نماد صبر و سند نامردی دشمنان 3- چای صلواتی: شربت روحیه 4- خط مقدم: یک قدم تا بهشت شعری برای شهدای گمنام بگویید. این شعر تقدیم به دو شهید گمنامی که در میدان نماز بهاباد آرمیدهاند تـوی شهــرم دو لاله روئیده است گـوئیــا مـن به خــواب می بینم تــوی مـیـدان لاله هــا امــروز سـیـل اشـک ربـــاب مـی بینـم لالـه هــایی عـجـیـب نــــام آور گـرچـه گـوینـد هـر دو گمنامند در لـبــاسـی سپـیـد خـوابـیـدنـد گـوئیــا در لـبـــاس احـــرامـنـد هــان نگـوئیدشــان دگـر گـمنام نامشان تا به حشر محفوظ است هـر دو ایـنـان غـریب می باشند داغ غربت چقدر جانسوز است ای شـهـیـدان بی نـشـان امـروز شهـرم از نـامـتـان نـشـان دارد شـهـرم امــروز مهــر تـأییـد از حضـرت صاحب الـزمـان دارد صـبـح امـروز آسـمـان بـاریــد نـم نمـود ایــن مــزار اطهـر را همچو اشکی که چشم ما دیروز کــرد شــرمـنــده دیــده ی تـــر را هـر کجــایـی نـسـیـم مـی آمـــد بــوی ایـن لاله هـای پرپر بود چـون فـضای دیـار مـا دیـــروز مملو از عـطر یاس و عنبر بود چـشـمهـای تـمـــام مـــــادرهـــا در غـــم غـــربـت شـمـا بـاریـد شـمـعـهـا بــر مــزارتـان روشـن مــرغ شـب در کـنـارتــان نـالـید آه خـورشـیـد شـهــر مـا امروز چشم خود را به گریه وا میکرد دیشب ایـن مـاه آسمان تا صبح نـاله مـیـزد خـدا خــدا می کرد ای شـهـیـدان دگـر مـپـنـداریـد کـه غـریـبید و سخـت تنهـا یید هــر دو پــا را نهـید بر چشمم در دل و جان و دیده جا دارید بـا قــدمهــای استخـوانی تـــان جای در جسم و جان ما داریـد بی نـشـانیـد و یـک نـشـانی هم از شــهـیـدان کـــربــلا داریـــد هـمـچـو سـقـای کــربـلا عــباس بـه گـمـانـم که تـشنه جـان دادی بــا وفـــا بـــودی و وفـــایـت را بــه امـــام خـودت نـشـــان دادی خـیـز از جا که کودکان تـو نیز ردّ پــایت ز راه مـی جــویـنــد شـایـد ایـن بچـه ها غـم خود را هـمچـو مـولا بـه چـاه می گویند خـیـل زنـهـــای پـشـت تـابوتت هـمگـی جــای مــادرت بـودنـد مردمی که به سرزدند اری هـمـه جــای بــرادرت بــودنــد کاش "سیمرغ" تا دمی دیگر نـفـسش بـویـی از شمــا می داد بـوی عـطــر شـهـیـد راه خـــدا بوئی از سیب و کـربلا می داد انتهای پیام/
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پیکر جانباز شهید علی محمدرضایی پس از 31 سال از میان باتلاقهای جزیره امالرصاص تفحص شد و به میهن اسلامی بازگشت. کد خبر: ۲۴۰۹۲۹ تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۹ - 27May 2017 جانباز شهید علی محمدرضایی یکم شهریور ۳۴۵، در روستای شال از توابع شهرستان بوئینزهرا استان قزوین متولد و در زمستان 1363 در یک عملیات شناسایی در منطقه مریوان یک پای خود را از دست داد و به درجه رفیع جانبازی نائل شد. وی مجددا به همراه برادر خود حاج حمید محمدرضایی که آن زمان نوجوانی 14 ساله بود به جبهه رفت تا اینکه در چهارم دی ۱۳۶۵ با وجود جانبازی و داشتن یک پای مصنوعی در خط مقدم عملیات کربلای 4 حضور یافت و در جزیره امالرصاص عراق شهید و مفقودالاثر شد و 31 سال اثری از پیکر مطهرش به دست نیامده بود. همچنین مجاهد مدافع حرم حاج حمید محمدرضایی برادر این شهید نیز از دو سال پیش در اثر درگیری با تکفیریهای صهیونیستی در سوریه جاویدالاثر شده و تا کنون اثری از وی به دست نیامده است. انتهای پیام/
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خواهر شهید عبدالمجید رحیمی گفت: وقتی برادرم شهید شد من ناله میکردم که چرا یک عکس از ایشان ندارم. یک روز پسر داییام به خانهمان آمد گفت مژده بدهید؛ عکس مجید روی مجله سروش چاپ شده است. آن تصویر اولین عکس مجید بود. تیترش هم این بود که «فاتح در تفکر فتح قدس است». کد خبر: ۲۴۰۹۴۱ تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۹ - 27May 2017 مجید جثهای کوچک داشت اما کوچکی جثهاش مانع تصمیم بزرگش نشد و اینگونه خونش در راه اسلام ریخته شد. برای آشنایی بیشتر با شهیدی که تصویرش روی پاکت نامههای دوران دفاع مقدس نقش بست، با خواهرش مرضیه رحیمی همکلام شدیم تا حکایت این عکس ماندگار و صاحب باصفایش را بگوید. سه روز بعد از شهادت مجید در 13 اردیبهشت خبر شهادتش را برایمان آوردند. شهادت مجید خیلی برای ما سخت بود. من خیلی ناراحت بودم و با خود میگفتم چرا ما یک عکس از برادرم نداریم. باور نمیکردم شهادتش را. با خودم میگفتم چه مظلومانه شهید شد. مجید 16 سال بیشتر نداشت. اما چنان راه و رسم مردانگی را آموخت که آسمانی شد و به رفقای شهیدش پیوست. نحوه شهادتش را هم یکی از همسایههای ما که در کنار برادرم بود در کتاب گردان عاشقان اینگونه روایت میکند: در روز 10 اردیبهشت ماه سال 1361 در روند اجرای عملیات بیتالمقدس بودیم، ناگهان هجمه دشمن باعث شد تا بچهها یکی یکی به زمین بیفتند، به سراغ بچهها میرفتم و سرشان را روی پایم میگذاشتم تا اینکه بالای سر مجید کوچولو رسیدم. نیمخیز افتاده بود و به خاطر شدت خونریزی رنگ چهرهاش زرد شده بود. گفتم مجیدداداش، تماس گرفتیم آمبولانس در راه است. گفت کمی آب میخواهم نمیتوانستم آب بدهم، میدانستم برایش مضر است. نتوانستم آب به مجید برسانم، این موضوع همیشه من را آزار میدهد. گوئی ابتدا تیر میخورد و بعد ترکش از پشت به قلبش اصابت میکند. پیکر شهیدمان همراه با بچه محلمان که جانباز شده بود به نام مصطفی آذرخش به آغوش خانواده بازگشت. یک بار سوخت، یک بار به شدت مریض شد و بار دیگر هم گلویش ورم کرد و قرار بر عمل جراحی بود که گفتند صورتش کج میشود. مادرم نذر کرد و مجید شفا گرفت. وقتی ساکش را از جبهه برایمان آوردند و آن را باز کردیم بوی خاص تربت میداد. بعد از آن روز ما این بو را در هر گوشه و کنار خانه حس میکردیم. یک شب خواب دیدم که در خواب دست و پایش را میبوسم. به مجید گفتم: تو همان بویی را میدهی که همیشه درخانه است، گفت آبجی من همیشه پیش شما میآیم، شما من را نمیبینید. از سال 1360به اینطرف بسیار با قرآن مأنوس شده بود. آیات قرآن را میخواند و درگوشه و کنار خانه مینوشت و بر در و دیوار خانه سخنان شهید بهشتی و رجایی را یادداشت میکرد.
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
سردار! این روزها خود را گم کردهام، سردرگمم، چراغ راهی برای خودم نمیبینم، چراغ راهم باش، به یادم باش، من فراموشکارم، «حاج عبدالله»! به سر بریدهات قسم مرا فراموش نکن. کد خبر: ۲۴۰۹۴۲ تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۴ - 27May 2017 سلام سردار بیسر، سلام گمنام با نام، سلام بینشان با نشان، سلام روح بلند شهادت، سلام، سلام بر پیکری که در غربت به خاک سپرده نشد، سلام سردار عشق که با سرخونینت که با تأسی از مولایت بر سر نیزه رفت بر عشق فهماندی معنیاش را سردار، سه سال گذشت، سه سال نیستی، گاهی نگاهی بر عکسها که میاندازم یادت میافتم، یاد مظلومیتی که داشتی. امسال چقدر سالگردت سرد برگزار شد؛ امسال چقدر خیلیها بیمهر شده بودند، انگار منتظر دعوتنامه بودند اما نمیدانستند مجلس شهید دعوتنامه را خود شهید حواله میکند که خیلیها را با عجله به مجلس خود میکشاند. در گلزار شهدا بودم، گفتم بیایم بر سر تربتت کمی آرام بگیرم، هرچه گشتم نشانی نیافتم اما انگار لابلای قبور شهدا با یارانت شاد هستی، به قطعه شهدای گمنام رسیدم، سلامی و ارادتی گفتم، خوش به حالتان در عین گمنامی باز یادمانی دارید تا بیایند در کنارتان درد دل کنند، ما که هر از گاهی دلمان برای سردار تنگ میشود، فقط قطعه عکسی داریم و یادش میکنیم. مصاحبهای در سایتی میخواندم تا به این جمله همسر گرامیات رسیدم: ... اما در طول این مدت یادمانی هم ساخته نشد و ما هم احساس میکردیم که عبدالله باید در مظلومیت بماند ... . آری مظلومیتت همیشگی بود مثل تودیعی که هر وقت یادش میافتم سر شرمسارگیام را به زیر میاندازم. سردار این روزها خود را گم کردهام، سردرگمم، چراغ راهی برای خودم نمیبینم، چراغ راهم باش، تاریکی راه مرا هر دم به زمین میزند، نوری که در تاریکی است چشمانم را کور کرده است، مرا دریاب سردار، گم شدهام، مجلس سالگردت چه به موقع بود، چه تلنگری ... به یادم باش، من فراموشکارم، حاج عبدالله به سر بریدهات قسم مرا فراموش نکن. انتهای پیام/
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
سردار «شعبان نصیری» از یادگاران دوران دفاع مقدس عصر دیروز در موصل به یاران شهیدش پیوست. کد خبر: ۲۴۰۹۵۳ تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۲ - 27May 2017 به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار «شعبان نصیری» پس از نزدیک به 38 سال مجاهدت در میادین دفاع از حریم اسلام ناب محمدی، سرانجام عصر دیروز مصادف با شب اول ماه مبارک رمضان در موصل به یاران شهیدش پیوست. این سردار رشید اسلام از یادگاران هشت سال دفاع مقدس بود، که طی عملیات آزادسازی موصل، در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مراسم وداع، تشییع و خاکسپاری این شهید بزرگوار متعاقباً اعلام خواهد شد. انتهای پیام/ 131
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از مازندران، سردار شهید «حسین اصفهانی هریکندهای» در تاریخ 30 تیرماه 13377 در شهرستان بابل به دنیا آمد و در تاریخ 9 مرداد سال 1360 در محله چهارشنبه پیش بابل مورد ترور قرار گرفت و به شهادت رسید. وصیتنامه این شهید بزرگوار: «بسم رب الشهداء والصدیقین» «آنانکه گفتند پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت بر آنان نازل شوند و مژده دهند که دیگر ترسی و حزن واندوهی از گذشته خود ندارید. بشارت باد شما را به بهشتی که خدایتان وعده داده است» سلام! سلام میکنم به همه آن کسانی که به نوعی وصیت نامه من در دست آنها قرار میگیرد. من حسین اصفهانی فرزند رضا در آخرین لحظات عمرم میخواهم مطلبی را خدمت شما عرض کنم. به فرمان امام امت به میدان نبرد آمدهام تا در صورت لیاقت داشتن جزو شهدا باشم و در کنار مولایمان امام حسین (علیهالسلام) قرار گیرم. خوانندگان محترم! به نماز اهمیت دهید و سنگر نماز جمعه را هیچ وقت خالی مگذارید. خوش اخلاق و خوش برخورد باشید تا از این طریق بتوانید باعث جذب جوانان به سمت دین شوید. به خواهران عزیزم و به همسر محترم خودم عرض میکنم که زینبوار زندگی کنید. حجابتان را رعایت کنید تا مبادا دشمن از ضعف ایمانی شما بر شما تسلط یابد. به فکر آخرت باشید که سرای جاودانی در انتظار شماست. برایم دعا کنید. دعا کنید که شهید شوم و از این دنیای پست و فانی نجات یابم. همسرعزیزم! شما را به خدا میسپارم. از بچههایمان خوب مواظبت کنید و متدین تربیت کند تا پیش مولایم شرمسار نباشم. همه شما را به خدای بزرگ میسپارم. خداحافظ انتهای پیام/
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید ایوب توانایی در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد، در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد، در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد و در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت. کد خبر: ۲۴۰۹۸۴ تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۷ - 27May 2017 وقتی ایوب به سن تحصیل رسید با برادرش به مدرسه میرفت. مدرسهای که 2 ساعت باید پیاده میرفتند تا به آن برسند. کفشهای پلاستیکی، لباسهای مندرس، یک تکه نان و مقداری خرما توشه و همراه آنها بود. هیچگاه در گرما طعم خنکی و در سرما طعم گرما را نچشیدند. منبع: باشگاه خبرنگاران
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
وی ادامه داد: حضور 50 درصدی نیروهای مردمی در جبههها در کنار نیروهای مسلح، باعث شد رزمندگان ایران مجاهدانه در مقابل دشمن ایستادگی و پس از عملیات بیتالمقدس پیروزی بزرگ را برای ملت ایران به ارمغان آورند. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان خاطرنشان کرد: شهر خرمشهر در طول تاریخ ایران چهار بار مورد تجاوز اشغالگران قرار گرفت که بعد از هر بار اشغال، شاهان ایران برای آزادسازی خرمشهر مجبور به پرداخت باجهای کلانی به دشمنان شدند؛ اما پس از انقلاب اسلامی وقتی این شهر توسط دشمن بعثی اشغال شد آنچه توانست دشمن را از خاک ایران خارج کند شهامت جوانان و رزمندگان سلحشور ایرانی بود، جوانانی که در مقابل دشمن و استکبار جهانی با وجود محدودیتهایی که در پیش رو داشتند جوانمردانه ایستادگی کردند. سلامی در خصوص عوامل پیروزی رزمندگان در دوران دفاع مقدس گفت: ایمان قوی رزمندگان، داشتن روحیه حماسی و جهادی، اطاعت محض از امام بزرگوار و ولایت و حضور یکپارچه مردم در صحنه از مهمترین عوامل پیروزی رزمندگان در دوران هشت سال جنگ تحمیلی بوده است. وی بیان داشت: با توجه به اینکه دشمن امروز در حال توطئه و ضربه زدن به نظام میباشد ما وظیفه داریم سنگرهای مبارزه با دشمن را بشناسیم و با آنها مبارزه کنیم هر چند مردم شریف ایران نسبت به دین و انقلاب خود متعصب هستند و دست از مبارزه بر نخواهند برداشت . انتهای پیام/
[ شنبه 6 خرداد 1396 ] [ 4:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
وی در دوران هشت سال دفاع مقدس از بنیانگذاران لشکر «بدر»، فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع) و گردان امام سجاد (ع) از لشکر 10 سیدالشهدا (ع) بود و پس از هشت سال حماسه، مشغول دفاع از حرم حضرت زینب (س) و حرم اهل بیت (ع) در عراق گشت. سردار «شعبان نصیری» شب گذشته در موصل هنگام نبرد با تکفیری های عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر مطهر این شهید والامقام پس از تشییع در کرج، در بهشت حضرت زهرا (س) تهران به خاک سپرده خواهد شد. انتهای پیام/
شهدا و جانبازان زیباترین آرایههای دفاع مقدس هستند
ادامه مطلب
پیکر شهید علی محمدرضایی پس از 31 سال تفحص شد
به گزارش دفاع پرس از قزوین، پیکر جانباز شهید علی محمدرضایی پس از گذشت 31 سال که در عملیات کربلای 44 مفقود شده بود، از میان باتلاقهای جزیره امالرصاص عراق به همراه 135 شهید دیگر از مرز آبی اروند وارد میهن شد.
ادامه مطلب
ماجرای عکس شهید 16 ساله/ «فاتح در تفکر فتح قدس است»
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، عبدالمجید رحیمی به خاطر جثه کوچک و اسلحهای که از قدش بلندتر بود و کلاهی که بر سر داشت سوژه خبری سال 1361 گروه مستندساز صدا و سیما شد. سوژهای که بعدها مورد توجه اهالی رسانه قرار گرفت و عکسش بارها و بارها در محصولات فرهنگی استفاده شد.
شهید رحیمی موقع شهادت 16 سال بیشتر نداشت، نوجوانی مثل او چطور گذرش به جبهههای جنگ افتاد؟
مجید در دوران دبیرستان در گروهی به نام گروه مقاومت فعالیت داشت و آموزشهای رزمی و نظامی را سپری کرده بود. ما هم بعد از شهادتش متوجه فعالیتهای ایشان شدیم. گویی در امور تربیتی مدرسهشان هم بسیار فعال بود و دورههای مورد نیاز را در گذرانده بود. من از همان ابتدا همراهش بودم و در جریان فعالیتها و امور مدرسه و تحصیلش بودم. کمی بعد که متوجه آموزشهای رزمیاش شدم با مدیر مدرسه که بعدها در جبهه همراهش بود صحبت کردم و ایشان به من اطمینان خاطر داد که در جریان تمامی فعالیتهای برادرم است. نگرانی آن زمان من بیشتر به خاطر فعالیت گروهکهای معاند نظام و منافقین بود. من به مجید هم این موضوع را گفتم و از ایشان خواستم بیشتر مراقب باشد.
اهل کجا هستید؟
ما اهل جهرم هستیم. سه خواهر و دو برادر. برادرم شهید عبدالمجید متولد 1345 آخرین فرزند خانواده بود. در روند جریان انقلاب من و برادرم همپای یکدیگر در صحنه حاضر بودیم. در راهپیماییها شرکت میکردیم و هر زمان که پیام امام خمینی از فرانسه میرسید گوش میکردیم و منتشر میکردیم تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. پدر و مادر هر دو در ستاد پشتیبانی فعالیت داشتند. زمانی که جنگ تحمیلی علیه ایران آغاز شد مجید سال دوم تجربی بود.
با آن سن کمی که داشت، خانواده چطور راضی به رفتنش به جبهه شد؟
مجید موضوع رفتنش را با پدر و مادر در میان گذاشت اما آنها مخالفت کردند. والدینمان گفتند شما باید به فکر تحصیلاتت باشی و درسهایت را بخوانی تا بتوانی به مملکت خدمت کنی. وقتی مجید از رفتن با من صحبت کرد من هم همین حرفهای مادر و پدرم را تکرار کردم اما مجید گفت نه من دوست دارم بروم. من راه خودم را انتخاب کردم. گفتم اگر جانباز یا اسیر یا شهید بشوی چه؟ گفت من فکر همه چیز را کردهام. گویی در همین اوضاع و احوال بود که شبی خواب امام خمینی(ره) را میبیند. امام به مجید میفرمایند من به شما اجازه میدهم به جبهه بروید. برادرم هم به امام میگویند پدرم اجازه نمیدهند که امام میفرمایند اجازه میدهند.
پس شهید اجازه حضورش در میدان نبرد را از امام خمینی(ره) گرفت؟
بله، فردای آن روز مجید همین طور که اشک میریخت این خواب را برای من تعریف کرد. گفتم داداشجان خودت بهترین راه را انتخاب کردهای و ما شما را به خدا میسپاریم. صبح روز اعزام شروع کرد به نوشتن وصیتنامه، بعد از نماز صبح پرسیدم چه مینویسی گفت وصیتنامهام را. امانت پیش شما بماند. نمیخواهم کسی تا زمان شهادتم از آن مطلع شود. وصیتنامه را میان برگهای یک کتاب گذاشت. 28فروردین ماه سال 1361بود. لباسهای رزمش را پوشید و از زیر قرآن ردش کردیم و رفت.
از نحوه شهادت برادرتان مطلع هستید؟
مجید 28 فروردین ماه رفت و در نهایت در 10 اردیبهشت ماه سال 1361 در جاده اهواز-خرمشهر در روند اجرای عملیات بیتالمقدس به شهادت رسید. چندین بار نامههای مجید از جبهه برای ما آمده بود تا اینکه خبر شهادتش را آوردند. همان شب من خواب دیدم که برادرم شهید شده است و بسیار بیتابی و گریه و ناله میکردم، اما در خواب به خودم نهیب زدم که مگر مجید نگفت گریه نکنید، دشمنشاد نشویم.
خانم رحیمی حکایت آن عکس روی پاکت نامه چه بود؟ عکسی که تا به امروز هم ماندگار شد.
وقتی برادرم شهید شد من ناله میکردم که چرا من یک عکس از ایشان ندارم. یک روز پسر داییام دوان دوان به خانهمان آمد گفت مرضیه خانم مژده بدهید. عکس مجید روی مجله سروش چاپ شده است. آن تصویر اولین عکس مجید بود. تیترش هم این بود که «فاتح در تفکر فتح قدس است» ما هم بعد از آن پیگیر شدیم که ببینیم چه کسی این عکس را انداخته است. خبرنگاری که به ما معرفی کرده بودند تیر خورده بود و ما هم به سراغ صدا وسیما رفتیم. من با گروه مستند آن برنامه صحبت کردم. فیلمبردار را پیدا کردیم و ایشان حکایت آن عکس را برایمان روایت کرد.
ایشان گفت: قبل از آغاز عملیات بیتالمقدس، برادرتان در حالی که دو اسلحه و نارنجک در دست داشت چنان عمیق به فکر فرورفته بود که همه توجه من را به خودش جلب کرد. من هم دیدم سوژه خوبی است، فیلمش را گرفتم. وقتی هم که سرش را بلند کرد من یک عکس دیگر گرفتم. آن عکس بعدها در همه مجلات و روزنامهها چاپ و حتی در کتابها استفاده شد. بعدها چند نفر از جوانان محل پاکتهای نامه بچههای جبهه را برایمان آوردند که با عکس مجید مزین شده بود. بعد از مدتها حتی در سالگرد فتح خرمشهر یعنی در سوم خرداد ماه تصویر برادرم را در تلویزیون نشان میدادند.
چه شاخصه اخلاقی در وجود برادرتان بود که ایشان را تا مرز شهادت رساند؟
36 سال است که مجید شهید شده و خاطرات زیادی از برادرم در دلهای ما نهفته است. همه رفتار و کردار و حسنات مجید نشان میداد که او اهل ماندن در این دنیا نیست. ایشان از همان زمان تولد نشانههایی در وجودش داشت که شهادتش را برای ما مسجل کرده بود. بسیار هم سختی و مشقت کشید.
حرف آخر
میدانم که امروز اگر مجید بود برای دفاع از اسلام راهی میشد اما تنها خواسته ما امروز این است که یک دیدار با رهبری داشته باشیم، یعنی میشود ما لایق باشیم. برادرم گوهری بود در میان ما، که آبرو داد به ما و اهل خانه. انشاءالله شفاعت ما را کند و همه ما از خواب غفلت بیدار شویم.
منبع: جوان
ادامه مطلب
سردار! فراموشم نکن
به گزارش دفاع پرس از شیراز، احمدرضا مداح یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس دلنوشتهای را در سالروز شهادت سردار شهید اسکندری منتشر کرد، که این دلنوشته را با هم مرور میکنیم.
ادامه مطلب
یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس در عراق آسمانی شد
ادامه مطلب
حجابتان را رعایت کنید تا دشمن بر شما تسلط نیابد
ادامه مطلب
شهیدی که همه زندگیاش با «ماه رمضان »گره خورد
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، طلبه شهید ایوب توانایی متولد 1345 روستای علی آباد سادات از توابع جیرفت در خانوادهای مذهبی و کشاورز متولد شد.
قبل از آنکه به سن تکلیف برسد، نماز و روزههایش را ادا میکرد. از غیبت کردن به شدت نفرت داشت و مرتب این را در مجالس مختلف به دیگران تذکر میداد.
با وجود اینکه سن و سالی کمی داشت و نوجوان بود، اما در مبارزه با خوانین و نظام فئودالی حاکم بر منطقه جیرفت بسیار روشنگری میکرد و طرفدار محرومین منطقه بود. با تلاش و روشنگری ایشان و مبارزات مردم، طومار خوانین منطقه برای همیشه در هم پیچیده شد.
در شرایطی که دنیاطلبی بسیاری از جوانان را بر زمین میخکوب میکرد او به راحتی و سبکبال از دنیا و مادیات فاصله گرفت، تاریخ تولد خود را در شناسنامه دستکاری کرد و راهی جبهه شد.
شدت علاقهی او به حضور در جبهه به حدی بود که مخالفتهای دیگران را به راحتی خنثی میکرد و رضایت همه را جلب و عازم جبهه میشد. او نه با زیاد ماندنش، که با رفتن و مشتاق بودن برای رفتن به همه نشان میداد که با کدام سو باید رفت، ثابت کرد که میتوان از دنیا کام نگرفته، پرواز کرد.
با وجود سن کم، مسائل سیاسی را خوب میفهمید و تجزیه و تحلیل میکرد، آن زمان که او در مورد بنی صدر و بی لیاقتیهای او و از طرفی در خصوص شخصیت والای شهید بهشتی سخن میگفت، نوجوانی بیش نبود. اما با دید وسیع و درک بالا، مسائل سیاسی روز را برای بچهها تشریح کرد.
اخلاق بسیار خوش و نیکویی داشت. در حوزه و جبهه دوستان بسیاری را جذب کرده بود و همه پروانه وار گرد شمع وجودش میگشتند. چهرهی خندان او، به استقبال خطر رفتن، از خود گذشتگی و ایثارش زبانزد همگان بود. میگفت: خیلی باید نیتهایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پس حواسمان باشد نیت و عمل و رفتار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم.
ایوب در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد. در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت.
ایوب در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر شهید، خواب میبیند که ایوب آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است. ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده. و میگوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت. او را بغل کردم و شروع کردم به گریه کرد. گفت: مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام مرخص شدم.
طلبه شهید ایوب توانایی عملیات رمضان در منطقه هورالعظیم در تاریخ 23 تیر 61 بر اثر ترکش گلولهی توپ به شهادت رسید.
ادامه مطلب
اطاعت محض از ولایت عامل پیروزی رزمندگان در 8 سال جنگ بود
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، سرهنگ محمدحسن سلامی صبح امروز و به مناسبت بزرگداشت سالروز آزادسازی خرمشهر در جمع کارکنان اداره کل بارزرسی استان سمنان با اشاره به اینکه سوم خرداد یکی از روزهای بزرگ و مهم دوران دفاع مقدس ماست، اظهار داشت: دشمن قبل از فتح خرمشهر اطمینان داشت طی تهاجم کوتاه و سریع و با برتری نظامی خود میتواند ایران را اشغال کند؛ ولی پس از فتح خرمشهر روحیه دشمن تضعیف شد و توازن جنگ به نفع ملت ایران تغییر کرد.
ادامه مطلب
جزئیات مراسم تشییع شهید مدافع حرم «شعبان نصیری» اعلام شد
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از البرز، پیکر مطهر شهید مدافع حرم اهل بیت (ع) سرتیپ دوم پاسدار «شعبان نصیری» روز دوشنبه (هشتم خردادماه) از ساعت 9:30 صبح از میدان شهدا کرج به سمت آستان مقدس امامزاده حسن (ع) تشییع میشود.
ادامه مطلب