برگزاری بیست و دومین یادواره سرداران و 148 شهید بخش دودانگه ساری

مسئول ستاد یادواره شهدای دودانگه گفت: شهدا با ایثار جان خود، به دنیا و متعلقات آن پشت کرده و رفتار و سکنات خود را برای رسیدن به هدف والای قربت و همنشینی با خدا نظم بخشیدند.
رضایی افزود: به منظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، ستاد یادواره شهدا با حرکت خود جوش مردمی و در راستای اجابت امر مقام عظمای ولایت مبنی بر آتش به اختیار، بیست و دومین یادواره 148 شهید گرانقدر را با محوریت یاد شهدای مازندرانی مدافع حرم، با شکوهتر از ادوار گذشته در دودانگه برگزار میکند.
وی با بیان اینکه بیست و دومین یادواره شهدای دودانگه در پنجشنبه پنجم مردادماه مصادف با سوم ذیالقعده در روستای انگفام این بخش ساری برگزار میشود، یادآور شد: این یادواره با اجرای برنامههای مختلف آغاز و با سخنرانی سردار وحیدی رئیس دانشگاه عالی ملی و مرثیهخوانی سید ایمان حسینی ادامه مییابد.
رضایی با اشاره به اجرای برنامههای متنوع و مختلف جانبی در این روز گفت: برنامههای مختلف ورزشی، فرهنگی و اجتماعی همچون پیادهروی خانوادگی، مسابقات دوچرخهسواری، نقاشی، مقالهنویسی و همراه با اهدای جوایز به نفرات برتر و برگزاری زیارت عاشورا، شبی با قرآن، عطرافشانی و ادای احترام به ساحت شهدا از جمله اقدامات ستاد یادواره در ایام منتهی به مراسم روز پنجم مردادماه است.
مسئول ستاد یادواره شهدای دودانگه ساری با اشاره به اقدام ارزشمند سپاه پاسداران در تنبیه دشمنان نظام مقدس، افزود: همانگونه که مردم انقلابی ایران اسلامی پاسخ کوبنده سپاه را به عنوان تامینکننده امنیت انقلاب اسلامی علیه دشمنان در انتظار داشتند، موشکباران دقیق و نقطهای سپاه به مقر فرماندهی و تسلیحاتی داعش در دیرالزور سوریه عملیاتی کوچک از توان و اقتدار ملت بود تا همه بدخواهان حواسشان را جمع کنند که ایران انگلیس و فرانسه نیست تا با خوشبینانهترین نگاه بگوییم از کنار دشمنان ملتشان بیتفاوت بگذرند.
وی، موشکباران مقر دشمن در سوریه را اقدام تلافیجویانه و پاسخی نرم به متجاوزان، مهاجمان و خودفروختگان به استکبار جهانی دانست و حرکت سپاه را موجب تامین امنیت، غرور و افتخار همه هموطنان و آزادیخواهان برشمرد.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مراسم پنجمین سالگرد تدفین شهدای گمنام در دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد چهارشنبه 31 خردادماه در این شهر برگزار میشود. کد خبر: ۲۴۴۴۹۲ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۵ - 21June 2017 به گزارش دفاع پرس از چهارمحال و بختیاری، یادواره شهید مدافع حرم «محمدحسن قاسمی» و مراسم پنجمین سالگرد تدفین شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، شامگاه چهارشنبه 311 خردادماه بعد از نماز مغرب و عشاء در گلزار شهدای دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد برگزار میشود. این مراسم نورانی با حضور خانوادههای معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با سخنرانی حجتالاسلام مهدی ارفع و مدیحهسرایی ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار خواهد شد. انتهای پیام/ 151
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید «سینا پناهبرهانی» در نامهای به پدرش مینویسد: به این دلیل به صورت تو نگاه نکردم که حب پدر و فرزندی باعث میشد من از رفتن به جبهه منصرف شوم. کد خبر: ۲۴۴۴۲۱ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۰ - 21June 2017
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید صیدمراد رشیدی در فرازی از وصیتنامه خود مینویسد: در جهان تنها و تنها یک افتخار دارم و آن اینکه در بسیج همواره پایدار و استوارم. میبالم و مینازم به تو ای مدرسه عشق که هر عاشقی از عشق تو جان گرفت. کد خبر: ۲۴۴۳۱۱ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۸ - 21June 2017 شهید گرانقدر از همان زمان دیپلم به علت عشق و علاقه وافر به انقلاب و رهبری حضرت امام خمینی (ره) وارد تشکیلات بسیج و سپاه شد و مسئولیتهای مختلفی را در سپاه عهدهدار شد و سرانجام در تاریخ 67/5/5 در عملیات پیروزمند مرصاد شرکت کرد و به فیض عظمای شهادت نایل شد. فرازی از وصیتنامه شهید: ابتدا پدر و مادرم را مورد خطاب قرار میدهم، ای پدر و مادر عزیزم، مدتی طولانی مرا در دامن گرم و آغوش پر از مهر و محبت که از خالقم نشات گرفته و میگیرد پرورش و تربیت کردید و به حق در این مدت از نظر من نه تنها یک ذره از آن زحمات و مرارتها و رنجهایی که در جهت پرورشم متحمل شدید جبران نکردهام و دین خود را ادا نکردهام. در این میان براستی جسمم مدیون روحم است و چشم مدیون بینش و اوقات 24 ساعتهام مدیون تفکرات الهامبخش ذهنم بود، زیرا بدون شک نعمتی که خدا به من داده بود در موارد فوق نمیگنجید، به هرحال از همه مهمتر باید دربست تسلیم و مطیع او باشم که شما را آفرید و سپس در خلقت شما درک پرورش فرزندان داد و بعد از آن بواسطه اعضای دستگاه پیچیده مخلوقش (که انسان باشد) راه معرفت خویش را هموار کرد و از طریق مختلف اتمام حجت کرد و سپس منتظر پس دادن آزمایش مخلوقش از بهرهبرداری نعمات فوق ماند و حالا بنده که از روزنه معرفت متوجه او شدهام احساس میکنم که در میان جبران و در مرحلهای که باید احقاق حقوق الهی و سپس شما پدر و مادر مهربانم تحقق یابد آرام آرام و با دلی مطمئن گام برمیدارم و در برداشتن گامهایم چیزی جز استواری و اراده الهی درک نمیکنم و این کمال افتخار و سعادت برای من و تو ای پدر و مادرم میباشد. و اما تو ای برادر بزرگوار و همیشه مصمم و استوار به اراده و مشیت الهی، مراد به حق شما و خانوادههای شهدا که بارها هم گفتهام شرمنده و سرافکنده است. در پایان برادر جان ضمن اینکه مرا حلال بکنید مبلغ 1200 تومان پول دارم آنرا در صندوقی که برای تقویت هزینه تحصیلی دانشجویان ضعیف پیرو خط امام نصب شده بریزید. در آخر ای مادر عزیز گر چه در ظاهر هم حقی از حقوق تو ادا نکردهام ولی کلید گنجی به تو میدهم و آن راه نجات توست و آن اینکه در عوض اینکه برای من و امثال من گریه کنید در اجرای فرایض الهی و دینی بیشتر اهمیت بدهید و پیش از آنکه برای من گریه کنی برای فردای قیامت گریه کن. در جهان تنها و تنها یک افتخار دارم و آن اینکه در بسیج همواره پایدار و استوارم، میبالم و مینازم به تو ای مدرسه عشق که هر عاشقی از عشق تو جان گرفت! خوشا آن عاشقی که در تو تعلیم آموخت، عاشق تو پرواز کرد و پروانهوار اندامش سوخت، سوختن ز سبب تو محرومیت نیست، آزادی است. حبس شدن در سلول دشمن اسارت نیست، آزادمنشی است. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم چهارشنبه 31 خردادماه در اهواز برگزار میشود. کد خبر: ۲۴۴۵۰۱ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۹ - 21June 2017 به گزارش دفاع پرس از اهواز، مراسم گرامیداشت شهدای مدافع حرم، شامگاه چهارشنبه 31 خردادماه ساعت 22:300 در حسینیه زینبیون اهل بیت (ع) واقع در اهواز، انتهای کیانپارس، کوی سید خلف برگزار میشود. این مراسم نورانی با حضور خانوادههای معظم شهدای مدافع حرم، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با سخنرانی حجتالاسلام صادق منابی و حجتالاسلام مصطفی فرطوسی و مدیحهسرایی ذاکرین اهل بیت (ع) کربلایی امین صوفی و کربلایی سیدعلی موسوی برگزار خواهد شد. انتهای پیام/ 151
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عکاس دفاع مقدس گفت: یک خصلتی که آقای چمران داشت این بود که همیشه جلوی نیروهایش حرکت میکرد. هیچوقت ندیدم که پشت سر نیروهایش حرکت کند یا جایی بنشیند و به نیروهایش فرمان بدهد؛ همیشه خودش جلوتر از همه بود. کد خبر: ۲۴۴۵۲۵ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۷ - 21June 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، بهرام محمدیفرد پیش از آنکه خودش مطرح باشد، عکسهایی که گرفته مطرح است. عکاسی که از ابتدای شروع جنگ پایش به جبهه و جنگ باز شد و تصاویر مشهور و معروفی هم از دفاع مقدس ثبت کرد.
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پدر شهیدان امیرحسین و محمود باقری به فرزندان شهیدش پیوست. کد خبر: ۲۴۴۵۴۹ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۲ - 21June 2017 مراسم گرامیداشت این پدر شهید امروز (چهارشنبه 31 خردادماه 96) از ساعت 17:30 الی 19 در مسجد ابراهیم خلیل (ع) واقع در شهرری، خیابان شهیدان شیرمحمدی، خیابان شهیدان اسماعیلی برگزار میشود. منبع: تسنیم
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
روایت زندگی پدر موشکی ایران «شهید حسن طهرانی مقدم» در روزهایی که ایران در پاسخ کوبنده خود به دشمنان، در اوج اقتدار ایستاده، روایتی خواندنی و شیرین است که در این گزارش میخوانید. کد خبر: ۲۴۴۵۴۲ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۰ - 21June 2017 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، «معصومه سپهری» از نویسندگان مطرح حوزه کتاب دفاع مقدس به مناسبت شلیک موشک های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مواضع تکفیری ها در دیرالزور سوریه، شرحی خواندنی از زندگینامه و فعالیت های شهید «حسن طهرانی مقدم» فرمانده موشکی سپاه پاسداران را نوشته است که آن را در ادامه می خوانیم: حسن طهرانی مقدم، قد و قواره و چهرهای معمولی داشت. از زمان تولدش در آبان 1338 در محله سرچشمه تهران تا زمانی که تنور جنگ با تهاجم دشمنان روشن شد، روزگاری گرچه سخت و پرماجرا ولی باز هم معمولی داشت. فقر و سختی ایام در کنار خانوادهای پرمهر و باایمان که با نان حلال پدر و مادری خیاط روزگار میگذراندند، گذشت. خمینی به شما احتیاج دارد! مهمترین دانههای ایمان را مادر در دل بچهها کاشت. وقتی برای احیای مسجد کوچک مخروبهای که روبروی خانه استیجاریشان بود با آیت الله لواسانی همکاری کرد. بچههای محل دوشادوش پسران خانواده طهرانی مقدم در آباد کردن این مسجد کوچک کوشیدند: مسجدی پانزده متری به نام زینب کبری سلام الله علیها. آن مسجد کوچک هم روح و جان اینپسرها را آباد کرد. حسن در اوج عشق و علاقه به فوتبال، مثل دوستان دیگرش برای نماز اول وقت به مسجد میشتافت. معلمی بزرگ بنام آقا سیدعلی لواسانی با پسرهای شلوغ محل طوری برخورد کرد که آنها در محلهای که همه جور فساد و مشکلی در آن وجود داشت، زیبایی اسلام را دیدند و پسندیدند و طولی نکشید که مردان بزرگی برای جامعه شدند. خانواده طهرانی مقدم در روزهای انقلاب روزهای پرشوری میگذراند. فریده، احمد، محمد، حسن و علی در حسینیه ارشاد یا مساجد یا گروههای مبارز مخفی فعال بودند. حسن و علی بیشتر با برادر بزرگترشان محمد همراه بودند. محمد برای اکثر بچه های محل حکم معلم و فرمانده را داشت. آنها از سال ها پیش گروه سرودی از بچههای محل تشکیل داده بودند که به خاطر سرودهای انقلابیشان، ساواک چند بار برای دستگیریشان برنامه ریخته بود و هر بار با حمایت مردم ناموفق شده بود. این گروه سرود در روز ورود امام خمینی به وطن در 12 بهمن 1357 بخشی از همان گروه سرودی شدند که سرود ماندگار خمینی ای امام را در فرودگاه اجرا کردند. در روزهای اول انقلاب، عمویشان برای ادامه تحصیل پسرها در آلمان دعوتنامه فرستاده بود. مادر گفت: ببینید الان شما کجا میتوانید بیشتر خدمت کنید. خمینی به شما جوان ها احتیاج دارد! پسرها به خارج نرفتند و بعدها هم هرگز افسوس رفتن را خارج را نداشتند. حسن در سال 56 در دانشگاه پلی تکنیک از رشته متالوژی قبول شده بود اما کماکان همراه برادرش محمد و سایر دوستانشمشغول کارهای فرهنگی انقلاب بود. محمد آن روزها مسئول اطلاعات سپاه فومنات شده بود. روزهای سخت و پرکاری داشتند. در روستاهای محروم شمال، از کارگری در ساخت مسجد و حمام و مدرسه گرفته تا کار فرهنگی برای بچهها و آموزش نظامی مشغول بودند. قد آرزوهای حسن هم مثل بیشتر دوستانش داشت قد میکشید. حسن، آن جوان لاغر اندام و مهربان و خوش رویی که با اخلاق بینظیر، کلمات صمیمی و شیرینش خیلی زود در دل همه جا باز میکرد، عرصه وسیعی گشوده شده بود. او با صداقتی که ذاتی وجودش بود با هر آنچه در توان داشت میکوشید کاری برای کشور اسلامیاش انجام بدهد. جسارت نباشد، از لوله کلاشینکف کاری ساخته نیست جنگ آمده بود تا آرمان و امید مردم مسلمان ایران را به یغما ببرد. حسن بیدرنگ به جبهه شتافت. برادر کوچکترش علی هم به جنوب رفته و به گروه شهید چمران پیوسته بود. حسن با گروهی بود که به غرب کشور اعزام شدند. در سرپل ذهاب اولین تجربه هایش را از تلخی و سختی جنگ دریافت. شهادت دوستانش را دید و خیلی زود دریافت که اگر جسارت و شجاعت نباشد و اگر سلاح سنگین نباشد از لوله کوچک کلاشینکف کاری ساخته نیست! اواخر آبان ماه 59 در سرپل ذهاب بود که خبر شهادت برادر کوچکترش علی را دریافت. با دلی سوخته و سکوتی سنگین به تهران برگشت. برادر دفن شده بود و تنها خواهرش که در حکم مادر و معلم برای او بود، به رفتن حسن رضا نمیداد. اما حسن، تاب ماندن نداشت و فکر می کرد که در شرایط جنگ میتواند کاری برای دفاع از کشور بکند. فرمانده آتش به اختیار کسی کاری از او نخواسته بود. ماموریتی به او نسپرده بودند. اما ذهن خلاق و اراده استوار و روح مخلص او، او را به تکاپو واداشت که باری از زمین بردارد. در آن مدت کم تجارب ارزشمندی کسب کرده و نقاط ضعف جبهه ایران را دریافته بود. سپاه سلاح سنگین نداشت! اما او از صفر شروع کرد. میشد با همین خمپاره ها هم کاری کرد! پیشنهاد داد آتش های خمپاره که تا آن روز به طور پراکنده در نقاط مختلف، به روی دشمن آتش میگشودند، با هم تطبیق شوند تا آتششان موثرتر شود. طرح او به سرعت مورد توجه فرماندهان جنگ محسن رضایی و حسن باقری قرار گرفت و در جبهه موثر واقع شد. چند ماه بعد وقتی فرماندهان سپاه به فکرتاسیس توپخانه از غنایم دشمن افتادند در سپردن فرمانده آن به یک نفر تردید نکردند: حسن مقدم! حسن به کمک یار دیرینش شهید حسن شفیع زاده توپخانه را تاسیس کرد. ماجرای درخشان حضور او در جنگ با شیبی تند داشت اوج میگرفت. او با یارانی که عشق به دفاع از وطن اسلامی و یاری امام، فصل مشترکشان بود یک به یکمرزهای تردید را در هم شکستند و کاری پیچیده و تخصصی را آغاز کردند. از بسیجی های ساده، توپچی های کاربلد و متخصص ساختند، مرکز تخصصی تعمیرات توپخانه سپاه راه انداختند، مرکز آموزش نیروهای توپخانه را سازمان دادند و هر روز قدرت و تاثیر توپخانه سپاه را به رخ کشیدند. حمایت های بی دریغ سپهبد علی صیاد شیرازی که خود افسر توپخانه بود و هنر بی بدیل حسن مقدم که همه موانع را با اخلاق خاص خود رفع وهمه را با خود همراه میکرد، آرزوهای دست نیافتنی سپاه را محقق می کرد و یارانی که تیزهوشی، خلاقیت و ایمانشان توان این مجموعه نوپا را تصاعدی بالا میبرد؛ شهیدان علیرضا ناهیدی، حسن غازی، حسن شفیع زاده، غلامرضا یزدانی و صدها توپچی و دیده بان گمنام دیگر. ناتوانی دشمن بعثی در میدان جنگ، باعث شده بود بمباران و موشک باران شهرها برای تضعیف روحیه مردم و رزمندگان شدت بگیرد. حسن مقدم با هوش سرشار و ایمانی که به خاطر اتصال با منبع بیکران، هیچ غیرممکنی را متصور نبود در اندیشه دستیابی به موشک بود تا بتواند با برد بیشتر از مرزها بگذرد و آسایش صدام و نیروهای متجاوز بعثی را در هم بریزد. فرماندهان رده بالای جنگ هم این را دریافته بودند و پاییز سال 63 ، مرحله عزیمتی بزرگ بود. اولین فرود موفقیت آمیز موشک 13 نفر از پاسداران مخلص توپخانه به فرماندهی حسن مقدم به سوریه اعزام شدند تا در اقدامی محیر العقول، آموزشهای پیچیده موشکی را فرا بگیرند. آنها میخواستند کاری را که حداقل دو سال زمان نیاز داشت در سه ماه فرا بگیرند. افسانهای که حتی شاه پهلوی علیرغم همه حمایتهای غرب از او خوابش را هم نمیدید داشت محقق میشد: ایران به سلاح موشکی دست مییافت. در اسفند 63 خواب آرام صدام را بر آشفت و موشکهای اسکاد بی که از لیبی وارد کشور شده بودند توسط مستشاران لیبیایی بر مراکز مهم اقتصادی و نظامی عراق فرود آمد. حسن مقدم که مطمئن بود لیبیاییها هرجا منافعشان اقتضا کند از همکاری با فرماندهی موشکی ایران، سرباز خواهند زد در طول دو سال حضور لیبیایی ها در ایران، آموختههای خود و یارانش در سوریه را کاملتر کرده بود و در دی ماه 65 وقتی لیبیاییها در سیستم موشکی ایران کارشکنی و سیستم پرتاب را از کار انداختند، او با کمک یارانش توانستند در دو هفته کار شبانه روزی و با امید به فضل الهی و توسل به اهل بیت (ع) عیوب سیستم را رفع و آنرا شلیک کنند. اولین شلیک مستقل موشک توسط پاسداران جوانی که عشق به اسلام و امام و میهن در آنها موج میزد، راه درخشان و سختی را روشن کرد: اقتدار ایران اسلامی با توان موشکی. در طول جنگ نیروهایی کمتر از 30 نفر به عنوان یگان موشکی کشور اسلامی ایران، به فرماندهی حسن مقدم، هر جا و هر زمان که لازم بود ماموریت های سخت موشکی را به خاک دشمن متجاوز انجام دادند و به تعبیر این شهید بزرگ، موشکی جمهوری اسلامی ایران چون شمشیری بر گلوی صدام بود و تاثیری بزرگ بر روند جنگ داشت. فرمانده سپاه در زمان جنگ سردار محسن رضایی، ارزش و اهمیت شلیک هر موشک را به مثابه یک عملیات می دانست! یگان موشکی ایران در جنگ 88 فروند موشک اسکاد بی و دو فروند موشک سوخت جامد را که در داخل کشور ساخته شده بود به سمت شهرهای بغداد، کرکوک، موصل و العماره پرتاب کردند، تنها با کمتر از 30 نیروی متخصص! در حالی که عراق تنها در طی دو ماه از8 اسفند 66 تا آخر فروردین 67، 182 موشک برد بلند به شهرهای بزرگ ایران شلیک کرده بود و این علاوه بر هزاران موشکی بود که بر سر شهرهای مقاوم مرزی ایران ریخته بود! ساخت موشک با عبارت made in sheaa جنگ به پایان رسید اما او که شناخت خوبی از دشمن داشت میدانست که برای تامین استقلال و حفظ امنیت کشور باید با دست پر در برابر دشمن ایستاد. در روزگاری که انگیزههای الهی کم رنگ میشد و رفاه و ثروت و قدرت و... و حتی وابستگیهای عاطفی به خانواده، بسیاری از مردان جنگ را از آن روحیه دور کرده بود، حسن مقدم در غربتی سخت، برای آماده سازی مقدمات، تحقیقات و ساخت موشکهایی که به قول خودش « made in sheaa » بودند، گمنامانه میکوشید. در طول این مسیر سخت یک نفر چون کوه پشت او را گره کرده بود، «الهام حیدری» زن جوانی که از سال 62 با بله گفتن به حسن مقدم، همراه و یار و غمخوار او در راه پرتلاطمش بود. او تنهاییها، سختیها و کمبودهای دوران جنگ را به جان خریده بود چون بیش از آنکه عاشق «حسن» باشد، عاشق «راه حسن» بود و وفا و استواریاش بر این عشق را در طی 28 سال زندگی مشترک ثابت کرد. اگر «حسن طهرانی مقدم» در بیابانها، در پادگانهای مختلف که گاه متروکه بودند و او آنها را برای انجام تحقیقات و ساخت موشک برمیگزید و فعال میکرد، در کارگاهها و کارخانههای پراکنده در اقصی نقاط کشور، روی قدم قدم پیشرفت توان موشکی کشورش کار کرد، میدانست که همسرش جای خالی او را در خانواده و برای بچهها پر کرده است. الهام نه تنها با آرزوهای الهی همسرش بازی نکرد و بندی بر پای او نشد بلکه خستگیهای او را زدود و به واسطه ارتباطی که با قرآن داشت و خود طلبه و مدرس حوزه علمیه بود، تمامی سختیها را در راه عزت اسلام دید و با روی خوش صبوری کرد. مردی که بیش از آنکه سخن بگوید سکوت و فکر میکند. بیش از آنکه قضاوت کند در عملکردها دقت می کند و حتی از دشمنش، نقاط قوت را یاد می گیرد و به کار میبندد و بیش از آنکه به تایید و تشویق این و آن چشم بدوزد به رضایت الهی چشم داشته باشد میتواند غیرممکنها را ممکن کند. حسن مقدم چنین مردی بود. هرگز منتظر نماند تا در برابر کارهای مهمی که میکند کسی به او درجه بدهد. گرچه عدهای از مسئولین اگر در زمان حیاتش، اهمیت کارهای او را به خوبی میدانستند شاید کمتر برایش مانع تراشی میکردند و انرژیاش برای توجیه کارهایش کمتر صرف میشد اما او همیشه هشت سال دفاع مقدس را در یاد داشت و در برابر مشکلات و کج فهمیها و مانع تراشیها، با ایمان به آینده کارش به پیش میرفت. اگر آمریکایی ها می توانند چرا ما نتوانیم؟! همیشه میگفت وقتی مغز آمریکایی عرق خور میتواند این قطعه را اختراع کند و این مشکل فنی را رفع کند، چرا ما نتوانیم. ما که با ایمان به خدا همه چیز برایمان امکان پذیر است. منتها آن آمریکایی زحمت میکشد و سالها تحقیق و آزمایش میکند و وعده خداست که به هر کس زحمت بکشد نتیجه میدهد. او باور داشت که در سایه ایمان واقعی به الله، خداوند تاریکی ها را روشن می کند و راه طولانی آزمایش ها را کوتاهتر می کند. دوستانش از تنهایی وتوسل های عجیب او به اهل بیت خصوصا به حضرت زهرا (س) در روزهای تست موشکی خاطره ها دارند. او بارها به دوستانش یاد داده بود کارهای دشوار خود را به نیت تقدیم به حضرت زهرا (س) انجام دهند تا برکات عنایت آن حضرت را بر درستی کارشان دریابند. جنگ برای حسن مقدم هرگز تمام نشد. او با روشن بینی تحولات منطقه را می دید و زمانی که در آموزش نیروهای مقاومت حزب الله و توانمند سازی آنان در عرصه موشکی میکوشید به خوبی میدانست که موشکهایی که او و یارانش تولید کرده اند، آرزوی یکه تازی اسرائیل را در منطقه خواهد شکست. عجیب آنکه وقتی این مرد بزرگ در جریان جنگ سی و سه روزه لبنان همراه خانواده اخبار مقاومت حزب الله را می شنید و شلیکهای موشک آنها را می دید که ابهت اسرائیل را در هم شکسته و ذلت را به او ارمغان دادند، هرگز لب نگشود تا از نقش خود و یارانش در این پیروزی حتی برای خانوادهاش سخن بگوید. روحی که همراه با برد موشک ها اوج گرفت او همراه با برد موشکهایش ، روح خود را نیز بر فراز همه تعلقات و دلبستگی های انسانی ، بالاتر برده بود! برای کسی که به فکر زمینه سازی ظهور است و سختی راه و اهمیت ساز و برگ برای آخرین نبرد حق و باطل را باور دارد، جایی برای خودنمایی و ریاکاری و کسب وجهه و مقام و قدرت نیست! او در طول 23 سال پس از جنگ با تشویقها، با طرح آرزوها و ایده های بزرگ، با زنده نگه داشتن روح تلاش و ایثار، و بیش از همه با بودن در خط مقدم این تلاش ها، همه دانشمندان جوان و نیروهای مخلص یگان موشکی سپاه و بیسجیانی را که در خطرناکترین شرایط کار می کردند پای کار نگه داشت. شعله تحقیقات علمی را روشن نگه داشت و به دوستانش یاد داد که «ما در پناه ایمان به نیروی خداوند میتوانیم در تحقق ظهور مولایمان موثر باشیم» ساعاتی قبل از یک تست همه تست ها مهم بودند و حسن آقا قبل ازین تستها ساعاتی در تنهایی قدم می زد خلوت میل می کرد توسل میکرد و بعد چون کوه پشت بچه هایش می ایستاد.بد از تستها اولین کاری که می کرد سجده شکر بود. و موفقیت را بلافاصله به خدا نسبت می داد. در سالهای آخر عمر پربارش بود که نوشت : پیش به سوی گسترش دین الهی در تمامی کره زمین و ایجاد زمینه اطاعت مطلق او در سرتاسر زمین و ایجاد زمینه ظهور منجی وبسط و گسترش فرهنگ تشیع علوی در سرتا سر جهان. اگر کسی او را نمیشناخت و بازیاش را در مستطیل سبز فوتبال میدید تصور میکرد فوتبالیستی حرفهای است. اگر صعودهای مداوم او را به بلندترین قله های ایران و صخره نوردی و یخ نوردی اش را میدیدند و برنامه ریزیاش برای فتح قلل مرتفع جهان را میشنیدند می پنداشتند کوهنوردی حرفهای ست. اگر کسی دوهای 12کیلومتری روزانه اش را میدید و او را نمیشناخت تصور میکرد از سر بیکاری و علاقمندی به ورزش صرف است که این همه ورزش میکند. اما دوستانش خوب به یاد دارند که بعد از هر کوهنوردی و هر برنامه دو و استخر و تفریحی ، فرمانده شان یک برنامه جدید و یک ایده جدید را تعریف کرده و تقسیم کار میکند. او بارها گفته بود اگر ورزش نکنم میمیرم! همه وسایل و امکانات و شرایط را برای نیروهایش نیز فراهم کرده بود تا به ورزش روی بیاورند. باور داشت با این کار فکری و جسمی سنگین اگر بدن آماده و قوی نداشته باشد، اگر بعد از یک ساعت دو عرق نکند و سموم بدنش دفع نشود، نخواهد توانست ساعتها در آزمایشگاهها روی ترکیبات شیمیایی که برای رسیدن به سوخت مورد نظرش انجام میداد، کار کند. آری او حتی ورزش و تفریح و سفر را با هدف بهبود کار خود و نیروهایش ضروری میدانست. اینها هر روز با مرگ دسته و پنجه نرم می کنند او فرمانده مهربان و گشاده رویی بود که هر چه برای خود میخواست حتی برای نیروهای سادهاش نیز میخواست و بارها در قبال کسانی که از رسیدگی او به نیروهایش گزارش رد کرده بودند(!) گفته بود که اینها هر روز روی بمب کار میکنند! راست میگفت تیمی که روی سوخت کار میکردند هر روز با مرگ دست و پنجه نرم میکردند. به خاطر سختی و اهمیت کار این تیم بود که خودش هم سه چهار سال آخر را با این گروه گذراند در پادگانی بنام مدرس که قبل از آنها نیمه تعطیل بود ولی بااستقرار این تیم و شهدایی چون مهدی دشتبانزاده، محمد غلامی، سیدرضامیرحسینی و ... دو یار دیرینش محمدقاسم سلگی و مهدی نواب به مجموعهای تبدیل شد که زیباترین خاطرهها در آن رقم خورد. او که جوانها را باور کرد، در نهایت در میان همان جوانانی که دوستشان داشت و همه را به نام کوچک صدا میکرد در سرتحقیق برای سوخت موشک، در حادثهای خونین در 21 آبان ماه 91در پادگان مدرس در بیابانهای اطراف ملارد به شرافت شهادت دست یافت. در آستانه روز عید غدیر و یک روز پیش از تست بزرگترین کاری که در آرزویش بود، با 38 نفر از یاران جوانش به ملکوت عروج کرد و نه فقط خانواده و دوستان که رهبر و ملتی را داغدار خود نمود. در حالی که درس امید و ایمان و تلاش و اخلاص به همه مردم داد. آری! میتوانی قد زندگی ات را به اندازه آرزوهای الهی ات بالا ببری و زیبا زندگی کنی به شرط آنکه به راهت مومن باشی و در آن مسیر خالصانه بکوشی. مقام معظم رهبری در پیامی عجیب، مزد سالها تلاش گمنامانه این یار باوفا را با سه عبارت گویا و عجیب بیان نمودند: سردار عالی قدر، دانشمند برجسته و پارسای بیادعا و در صحبتشان با خانواده شهید فرمودند: حسن آقا هر قولی که به من داد به آن وفا نمود و در روز تشییع و تدفین به همسر بزرگوار شهید فرمودند من خودم در این داغ، مصیبت زدهام! حسن مقدم همواره کوشید کاری را که به عهده دارد عالی انجام دهد. چه آن زمان که توپخانه وموشکی را تاسیس کرد و چه زمانی که به عنوان پدر، در کنار فرزندانش بود و دوست داشت نبودنهایش را جبران کند. او با سرعتی شگفت به ایدههای بزرگ موشک ماهواره بر میاندیشید و چنان در راه کسب علومی که برای کارش لازم بود سخت کوش بود که در جلسات تخصصی با اساتید دانشگاه و سر طراحهای موشکی به تبادل نظر میپرداخت. «موشکی» برای او فرزندی بود که از تولد در کنارش بود و بالیدنش را با شب زندهداریها و تحمل گرمای سوزان بیابانها و تکرار تستها و کار مداوم دیده بود. او را به حق « پدر موشکی ایران» مینامند. «فاتح» ، «قیام» ، «قدر»، «زلزال»، «سجیل»، «شهاب3»، قدمهایی بود که حسن مقدم در به ثمر رسیدنشان نقش اساسی داشت، حضورش ارادهها را محکم میکرد و مشکلات را در هم میشکست. شکوهها و تنهاییاش را به کوه میبرد و به سجاده نمازهای شب که هرگز ترکش نکرد. باید همیشه دست پر بود حسن مقدم مطمئن بود در برابر تهدیدات آمریکا و اسرائیل صهیونیست باید همیشه با دست پر آماده باشیم. دو هفته قبل از شهادتش در جلسهای کاری با یکی از تیمهای موشکی، برای اینکه عزم و خواست محکم خود را برای ادامه دادن این راه تذکر دهد و حجت را برای یاران جوانش تمام کند، با مشت روی میز کوبیده و گفته بود حتی اگر من نبودم روی قبرم بنویسید این مرد میخواست اسرائیل را نابود کند! حسن طهرانی مقدم گمنام و بی ادعا زیست اما بعد از شهادتش دائره دوستانش از مرزها و عددها گذشت. خدایی که منقلب کننده دلهاست عشق به او و راهش را در دلها نهاد ماه قبل از شهادتش وقتی در بازدید مقام معظم رهبری، گزارش کارهای اخیرشان را که قدمهایی بسیار بزرگ و مهم در پیشرفت صنعت موشکی کشور بود، به فرماندهی معظم کل قوا ارائه دادند، این پیام مقام معظم رهبری را دریافت کردند. پیامی که بعد از شهادتمظلومانه ایشان رسانهای شد و بیشک برای هر کس که به فکر تعالی کشور عزیزمان، ایران اسلامی می باشد، ره گشا است. بسم الله الرحمن الرحیم شما به کمک و هدایت خداوند علیم و قدیر توانسته اید کار بزرگی را به سامان برسانید. این، بار دیگر معجزهی تواناییهای عزم راسخ انسان مومن را در معرض نگاه ما میگذارد و ما را امیدوارتر از همیشه به همت و تلاش بر میانگیزد. از پیشروی در راه شناختن هدفهای بلند و راههای میان بُر برای رسیدن به آن و آنگاه همت گماشتن و گام برداشتن خسته نشوید؛ به ایستگاههای میان راه دلخوش و قانع نشوید؛ به خدای بزرگ اعتماد کنید و همه توان خود را به عرصه بیاورید. خداوند یار و نگهدار شما مردان مؤمن و دانشمند و پرتلاش باد. سید علی خامنه ای انتهای پیام/ 141
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید شهبازی در وصیتنامه خود آورده است: ای همه كسانی كه سفارشم به گوش و ديدهتان خواهد رسيد، مبادا روحانيت را تنها بگذاريد، بدانيد كه تمام تلاش ابرقدرتها در از بين بردن اسلام، روبروی روحانيت قرار دارد. کد خبر: ۲۴۴۴۷۵ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۹ - 21June 2017 به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «محمود شهبازی» سال 1337 در اصفهان چشم به جهان گشود. وی فعالیتهای مذهبی و سیاسی خود را از دوران دبیرستان شروع کرد. شهید شهبازی در اسفند 1357، به نهاد نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوسته و به عضویت رسمی این نهاد انقلابی درآمد. پیش از آغاز عملیات فتح المبین، به مسئولیت معاونت تیپ 27 محمد رسول الله (ص) برگزیده شد. شهید شهبازی 2 خرداد 1361، در آستانه فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس، بر اثر اصابت ترکش خمپاره، به شهادت رسید. وصیتنامه شهید «محمود شهبازی» بسم رب الشهدا والصدیقین ان الله اشتری من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فی سبيل الله فيقتلون و يقتلون ... فاستبشروا ببيعكم الذی بايعتم به و ذلک هو الفوز العظيم. همانا خداوند از مومنان جانشان و مالشان را خريد و در مقابل سرای بهشت را قرار داد و مومنان میجنگند. در راه خدا میكشند و كشته میشوند. پس شاد باشيد به معاملهای كه سود نموديد و اين است آن رستگاری بزرگ. خداوندا! توفيق عطا فرما كه از جمله كسانی باشيم كه خود بشارت به آنها دادهای كه در اين معامله شركت جويند و ای كه جز تو كس ديگر ندارم. «الهی و ربی من لی غيرک». از تو خواهانم كه زندگيم را زندگی محمد (ص) و مردنم را مردن محمد (ص) قرار دهی. «الهم اجعل محيای محيا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» وقتی كه در زيارت عاشورا ميیخوانيم كه: «يا اباعبدالله انی سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم الی يوم القيامه» ای حسين (ع) من آشتيم با كسانی كه با تو آشتيند و در جنگ و ستيزم با كسانی كه با شما در جنگند. (زيارت عاشورا) چگونه میتوان در هر زمان در كنار گود نشست و دست از ياری فرزندان حسين كه بيش از هزار سال در شكنجه و تبعيد بسر میبردند، فرو بست، مگر میشود مسلمان بود و از رسول اكرم (ص) تبعيت نمود و دوستدار حسين (ع) نبوده باشيم. تشيع علوی را برگزيده باشيم اما روحانيت را كنار گذارده باشيم. بگذريم، ابدا روحانيت با آن مشخصههای بارزی كه در هر زمان داشته از كلينیها گرفته تا خمينی (ره). هر زمان حافظ اسلام بودهاند و انشاءالله تا انقلاب مهدی (عج) خواهند بود. اولين سفارش كه بعنوان وصيت دارم همين كلمه است روحانيت، آخوند، ملا، طلبه، چقدر اين كلمات ارزش دارد و معنا، ای همهی كسانی كه سفارشم به گوش و ديدهتان خواهد رسيد، مبادا روحانيت را تنها بگذاريد، بدانيد كه تمام تلاش ابر قدرتها در از بين بردن اسلام، روبروی روحانيت قرار دارد. شاهد اين مدعا را در اسناد لانه جاسوسی بخوانيد كه چقدر آمريكا از ملا میترسيد، با يک نمود عينی در همين صد سال اخير ببينيد هر جا كوچکترين حركت، قيامی، جنبشی شده با رهبری همين روحانيت بوده، قيام سيد جمال الدين اسدآبادی، نهضت و جنبش تنباكو، قيام ميرزا كوچک خان جنگلی، قيام شيخ محمد خيابانی، نهضتی كه ميرزای اول در عراق آغاز نمود و با يک فتوا، مردم با بيل استعمار انگليس را بيرون راندند، نهضت شيخ محمد عبده، نهضت اخوان المسلمين با رهبری حسن البناء و سيد قطب، جنبش مشروطيت، با رهبری آيت الله طباطبائی و بهبهانی و الی آخر، تمامی اينها با رهبری روحانيت بوده و دقت اين سخن امام را بياد میآورم كه چرا میخواهند اين قدرت را بشكنند. شكست روحانيت، شكست اسلام است، بفكر میافتم كه چرا؟ چرا؟ من خود امام عزيز و رهبر انقلاب را هم در يک جريانی بنام روحانيت میبينم، نه مانند آن گروه منحرف كه امام را تنها میبينند، من استمرار حركت انبياء را ولايت فقيه میدانم و برايم مشخص شد و باز به شما برادران و خواهرانم گوشزد میكنم كه روحانيت را كنار مگذاريد. سفارش دوم من درباره سپاه میباشد به عنوان بازوی مسلح ولايت فقيه و روحانيت: بايد سپاه آن چنان شود كه پاسداران بعنوان فريضه واجب خدمت نمايند، نه به عنوان شغل، چرا كه اين دو بازوی ولی فقيه سپاه و روحانيت شغلی ندارد و نبايد سپاهی بودن و روحانی بودن را شغل حساب نمود، چقدر ابرقدرتها از اين سپاه نو پا میترسند، چرا كه برادر سپاهی به عنوان فريضه وارد سپاه میگردد، نه حق ماموريت میخواهد نه فوقالعاده بدی آب و هوا، بلكه هر كجا كه سختتر باشد وارد میشود كه اجرش عظيمتر است. قبلا اگر ترس ما از ليبرالها بود كه مبادا خط امام را خدشهدار كنند، اكنون ديگر ليبرالها به زبالهدان تاريخ افتادهاند و انقلاب سوم هم پيروز شد. منافقين كه در تدارک بودند كه پس از حيات امام نهضت را منحرف نمايند زودتر روی آب آمدند و رو در روی ملت مسلم قرار گرفتند، تلاش تمامی شما بايد اين باشد كه ريشه منافقين بدتر از كفار را بركنيد و در اين صورت آمريكا بايد تا صدها سال گورش را گم كند و دست از ايران بشويد و منتظر باشد كه ديگر ما به سراغ او برويم. پدر و مادرم! از اينكه زحمات بسيار در تربيت فرزندتان كشيديد، اميدوارم كه خداوند اجرتان را افزونتر دهد، من خود به ياد دارم كه قرآن را در دامان مادرم فرا گرفتم و با بيل پدرم رنجها را چشيدهام. پدر جان تو خود بهتر میدانی كه دنيا دار فناست و آخرت مسلما بهتر است و باقی كه: «الدنيا دار الفناء و الاخره خير وابقی». مادر جان! سفارشی كه به شما دارم در مورد خواهرم است كه دلم میخواست ايشان بعد از تمام كردن كلاس نهم به قم برود. انشاءالله كاری كن كه او اين عمل را انجام دهد و سفارش عظيمتری كه به شما دارم مادرم، چون خودت فرزند يک روحانی بودهای، دلم میخواهد كه تو مرا بخاک بسپاری و حتی پدرم خاک و گل بروی قبرم بريزد تا همه بدانند كه شما سرشار از شوق هستيد و ايمان. فاميل بداند كه بايد فرزند بدهد و ابرقدرتها بدانند كه با شهيد دادن خانوادهها حركت انقلاب تندتر میگردد و چرخهای آن سريعتر. كتابخانهای كه دارم، بعد از اين علی آقا پسر خالهام كتابخانه را يکدست نمايد، كتابهای منحرف را من تنها برای تحقيق آن جا گذاشتهام و هدف ديگری در كار نبوده. اين كتابها را پسر خالهام كه میدانم با من هم خط بوده بردارد و در جای مناسب استفاده كند و در اختيار خواهرم و بردارم و بقيه قرار دهد. خدمت برادرم عباس آقا پس از برگشت سلام برسانيد، دلم میخواهد كه ايشان در سپاه پاسداران خدمت نمايد چرا كه محيط قابل رشد برای فرزندان انقلاب است و مسئوليت خواهر و برادر و فرزندان خواهر و برادرانم را به عهده ايشان میسپارم. علاقهمندم كه انشاءالله شما كتابهای استاد شهيد مرتضی مطهری را به آنها بياموزيد و خط فكری و سياسی شهيد مظلوم بهشتی را بيان كنيد و به آنها يک رشد بنيادين بدهيد. پس انداز من از 2 سال معلمی كه داشتم و مدتی زمانی كه در سپاه بودم پيش دايیام میباشد. از اين پسانداز چون چند سالی است كه پدر و مادرم به مشهد نرفتهاند زيارت مشهد بروند و بقيهاش هم تصميمش با پدرم میباشد. ضمنا موتوری هم در تهران دارم، تصميم در مورد موتور را به عهده حاج آقا پرورش میگذارم. وصيتهای زيادی در زمانهای مختلف نوشتهام اين وصيت را كه كاملتر از همه میدانم و فقط كافی است همين را عمل نمائيد. در خاتمه آخرين كلمات را به نگارش درمیآورم: برادران فقط بايد به فكر اسلام بود و بس و برای ياری اسلام بايد اكنون از روحانيت و سپاه ياری جست و امام را ياری كرد و بايد بدانيم كه به قول قرآن: «ماعندكم ينفد و ماعندالله باق ماتنفقوا من شیء فی سبيل الله يوف اليكم» درود بر شهيدان اسلام بخصوص شهيد مظلوم شهيد آيت الله بهشتی. برقرار باد پرچم اتحاد جمهوری اسلامی به رهبری امام خمينی (ره) فرزند شما محمود شهبازی 11 آذر 1360 مطابق با عيد فطر انتهای پیام/ 181
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
«فاطمه جاننثار دوست» مادر شهید محمدرضا بیطالع (طالبیزاده) بر اثر کهولت سن دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. کد خبر: ۲۴۴۵۵۷ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۰ - 21June 2017 به گزارش دفاع پرس از یزد، «فاطمه جاننثار دوست» مادر شهید محمدرضا بیطالع (طالبیزاده) بر اثر کهولت سن دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. پیکر مطهر مادر شهید «محمدرضا بیطالع» فردا (پنجشنبه) ساعت 16.30 از تکیه حضرت ابوالفضل (ع) اکبرآباد به طرف خلد برین تشییع و به خاک سپرده میشود. انتهای پیام/
برگزاری آیین گرامیداشت شهدای گمنام در شهرکرد
ادامه مطلب
نخواستم حب پدر و فرزندی مانع رفتنم به جبهه شود
به گزارش دفاع پرس از آذربایجان شرقی، قاری قرآن «سینا پناهبرهانی» در اول مهرماه سال 13499 در تبریز چشم به جهان گشود. وی در 7 مردادماه 1365 در منطقه عملیاتی فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید:
سعی کنید رهرو شهیدان باشید و پای بر خون این عزیزان نگذارید. سعی کنید اعمالتان خالص برای خدا باشد و از همه مادیات به دور باشید. مبادا امام عزیزمان، این پیر عاشق را در شعلههای خصم تنها بگذارید؛ اهل کوفه نباشید و به مادیات ننگرید.
سعی کنید همیشه این جهان را واسطهای برای دریافت کمالات قرار دهید. خداوند در این جهان چه کوچک و چه بزرگ را برای کسب ثواب و دوری از گناه آفریده است. بکوشید به محبان الله بنگرید. بیشتر از موقعیتها استفاده کنید؛ زیرا بسیار گرانبها هستند و چه زود و چه دیر انسان میمیرد.
خوشا به حال آن که در راه خدا با سرافرازی شهادت از این جهان برود. بدانید که این جهان فانی است.
خاطرهای از پدر شهید:
تابستان بود و هوا خیلی گرم. ظهر ساعت 2 بود که به اتفاق سایر همرزمان در خیابان حافظ سوار اتوبوسها شدند تا عازم جبهه حق علیه باطل شوند. کاملا یادم هست وقتی ایشان سوار اتوبوس شد حرکت کردند به طرف راهآهن. من از خیابان حافظ با چشم گریان پشت سر اتوبوس دویدم. هرچقدر ایشان را صدا کردم از اتوبوس به من نگاه نکرد و وقتی هم سوار قطار شد هرچقدر صدا و عجز و ناله کردم تا صورتش را به من برگرداند تا برای آخرین بار او را ببینم این کار را نکرد.
وقتی به جبهه رسید طی نامهای به من نوشت: به این دلیل به صورت تو نگاه نکردم که حب پدر و فرزندی باعث میشد من از رفتن به جبهه منصرف شوم.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
در بسیج همواره پایدار و استوارم
به گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، شهید «صیدمراد رشیدی» فرزند شیرمراد در سال 1344 در روستای رشتیان دیده به جهان گشود. از بدو تولد تا سن هفت سالگی را دامن با محبت پدر و مادری پرهیزکار بزرگ شد و با تمام مشکلات مالی مدرک دیپلم را اخذ نمود و پس از آن در کنکور سراسری سال 1364 شرکت و در رشته منابع طبیعی دانشگاه تهران قبول شد.
ادامه مطلب
یادواره شهدای مدافع حرم در اهواز برگزار میشود
ادامه مطلب
شهید چمران همیشه جلوی نیروهایش حرکت میکرد
از مصطفی چمران که تیربار روی دوش گرفته و در حال دویدن است تا آیتالله سیدعلی خامنهای که با لباس رزم، درون هلیکوپتر نشسته و از ماهشهر عازم اهواز است. محمدیفرد پس از سالها عکاسی حالا در گوشهای در بنیاد روایت روزگار میگذراند. آنچه باعث شد در سالروز شهادت مصطفی چمران سراغ او برویم، همراهی یک سال و اندی محمدیفرد با شهید چمران است.
او اندکی بعد از آنکه که چمران کرسی نمایندگی مجلس را رها کرد و عازم جبهههای جهاد شد به او و گروه همراهش در ستاد جنگهای نامنظم پیوست. واقعه طبس و جنگ 33 روزه لبنان هم علاوهبر عملیاتهای دفاع مقدس از دیگر وقایع مهمی هستند که محمدیفرد در آنها حضور داشته است. تا پیش از آشنایی نزدیک با چمران، این واژه برای محمدیفرد نامی بود که در مجلس شنیده بود. حالا روزگار طوری ورق خورده بود که محمدیفرد تجربه همراهی با چمران را یافته بود. در ابتدا میل چندانی به سخن گفتن نداشت.
با این حال رضایتش جلب شد و در یکی از بعدازظهرهای گرم ماه رمضان در بنیاد فرهنگی روایت، مهمان محمدیفرد شدیم. جلسهای که علی فریدونی و سعید صادقی دو تن از پیشکسوتان عکاسی جنگ هم در آن حضور داشتند. در ضمن جلسه هم فرصتی فراهم آمد تا بعضی از عکسهای ثبت شده محمدیفرد را مرور کنیم.
چطور وارد جنگهای نامنظم شدید؟
سه ماه قبل از شروع جنگ برای عکاسی کل نوار مرزی را رفته بودم. در آن زمان با عراق درگیریهای مرزی داشتیم. از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار رفتیم و از کل نوار مرزی گزارش و عکس تهیه کردیم. آخرین نقطه هم قصرشیرین بود. با شروع جنگ هم اولین جایی که رفتم اهواز بود. وضعیت نابسامانی داشت. بعد از مدتی شنیدم شهید چمران ستادی ایجاد و مجلس را ترک کرده و راهی جبهه شده است. گفته بود تا زمانی که جنگ تمام نشود بر نمیگردند. یک ستاد مشترکی داشتند با آقای خامنهای. مدت کوتاهی در دانشگاه جندیشاپور مستقر بودند و بعد هم به کاخ استانداری آمدند.
تعدادی نیرو هم دور خودشان جمع کرده بودند. به مرور نیروهای جدید هم اضافه شدند. اینها بچههای خاصی بودند. یک گروهشان همین بچههایی هستند که در کتاب «کوچه نقاشها» توصیف شدهاند. بچههای موتورسوار پایینشهری بودند که جبهه رفته و همراه چمران بودند. خیلی کنجکاو بودم که ببینم چه میکنند.
نامه را از روزنامه گرفتم و راهی اهواز شدم. آن زمان در کاخ استانداری مستقر بودند. چمران را آنجا دیدم. همسرش هم همراهش بود. یک افسر ارتشی هم به نام سروان رستمی معاون عملیات ایشان بود. نیروهای کارکشته ارتش را شهید رستمی جمع کرده بود. در کاخ استانداری یک اتاق به من دادند. غروب همان روز اول هم گفتند امشب عملیات داریم و قرار شد من هم بروم. شب همراهشان رفتم و خیلی اضطراب داشتم. یک خصلتی که آقای چمران داشت این بود که همیشه جلوی نیروهایش حرکت میکردند و نیروهایش پشت سرش. هیچوقت ندیدم که پشت سر نیروهایش حرکت کند یا جایی بنشیند و به نیروهایش فرمان بدهد؛ همیشه خودش جلوتر از همه بود. تاریکی شب و صدای انفجارها اضطراب و دلهرهام را زیاد کرده بود. با خودم میگفتم عجب کاری کردم که آمدم. به نزدیکی روستایی رسیدیم که محل استقرار عراقیها بود. وقتی رسیدیم تقریباً هوا روشن شده بود. چمران مرا صدا کرد.
تپه مانندی بود. گفت سریع نگاه کن ولی سرت را خیلی بالا نیاور! فاصلهمان خیلی کم بود. حتی میشد صدای عراقیها را شنید. دیدم آن طرف در خانههای خشتی پر از نیروهای عراقی است و کلی ضد هوایی و تانک و ... یک لحظه همه بدنم یخ کرد. آمدم پایین و در بهت بودم. چمران به کار خبرنگاری خیلی اهمیت میداد و عکاسی و خبرنگاری برایش خیلی با اهمیت بود. آن شب عملیات تمام شد و برگشتیم. تعداد کمی عکس گرفتم. چون مرتبه اول بود و تحت تأثیر آن شرایط بودم. بیشتر مات بودم و یادم رفته بود برای چه کاری آمدهام. دو سه عکس از عکسهای آن شب از عکسهای معروف دوران دفاع مقدس شد. مثلاً یکی از عکسهای چمران که تیربار روی دوشش است و در حال دویدن است و دیگری خود شهید چمران است که در حال نگاه کردن به دوربین است و این هم زیاد چاپ شده.
گروه ستاد جنگهای نامنظم چمران چه نقشی در ابتدای جنگ داشت؟
عراقیها تا 17 کیلومتری اهواز آمده بودند. گروه شهید چمران نقش بسزایی در جنگ داشت. یعنی اگر آنها نبودند عراقیها تا اهواز آمده بودند. این داستان شهید چمران و کاری که کرد خیلی کم رنگ دیده میشود. مثلاً سوسنگرد را چند بار آزاد کرد و باز دوباره گرفتند. خب آن زمان هم گروههای نظامی شگل نگرفته بود. ارتش هم نه این که نخواهد کار بکند، اصلاً نظمش به هم ریخته بود. پاکسازی انجام شده بود و ارتش نیرو کم داشت. حرف شنوی از فرمانده نداشتند. یک حالت بلاتکلیفی داشت. زاغههای لشکر 92 اهواز را زده بودند. وضعیت خیلی بدی بود. واقعاً آنجا را چمران با چنگ و دندان نگه داشت.
از آن طرف گروههای خلق عرب هم در اهواز بودند که خمپاره 60 پشت ماشین کار میگذاشتند و شهر را میزدند و فرار میکردند. یکی دیگر از کارهای شهید چمران این بود که در اهواز باید دنبال اینها میگشت. اهواز به کل خالی شده بود. اگر اهواز میرفتید فقط یک بازار داشت که دستفروشها پلاک و چفیه و... میفروختند. یک سکوت خیلی بدی داشت. یک هتل نوفل لوشاتو داشت که بیشتر مثل مسافرخانه بود. هتل نادری را هم تبدیل به بیمارستان کرده بودند و غیر از این دو سه جا همه شهر تعطیل بود و در سکوت و فراموشی. شهر خیلی به هم ریخته بود. در داستان جنگ به نقش شهید چمران خیلی کمرنگ نگاه میکنند.
شما تا چه موقع با ستاد همکاری داشتید؟
حضورم با شهید چمران و نیروهایش خیلی طولانی بود. مثلاً یک سال و اندی. بعد یک گروه دیگری در آبادان بودند به نام فداییان اسلام که برای من خیلی جالب بود و اینها یک گروه خاص بودند. یک مدت هم با آنها بودم. بعد از مدتی در ارتش حضور پیدا کردم و با آنها بودم و یک مدتی هم با سپاه بودم.
منبع: صبح نو
ادامه مطلب
پدر شهیدان «باقری» آسمانی شد
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مرحوم حسن باقری پدر شهیدان امیرحسین و محمود باقری پس از سالها دوری و درد فراق، سرانجام به فرزندان شهیدش پیوست و آسمانی شد.
برپایه این گزارش، شهید امیرحسین باقری در اسفند سال 64 در عملیات والفجر8 و شهید محمود باقری برادرش در فروردین 65، 40روز پس از شهادت برادرش در عملیات والفجر9 در منطقه مریوان به فیض شهادت نائل شد.
ادامه مطلب
«شهید طهرانی مقدم» کابوس همیشه زنده آمریکا و اسرائیل است
ادامه مطلب
مبادا روحانیت را تنها بگذارید
ادامه مطلب
مادر شهید «محمدرضا بیطالع» به فرزند شهیدش پیوست
ادامه مطلب