دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

اسلحه شهیدان را روی زمین نگذارید

شهید «مهدی رجبی» در قسمتی از وصیتنامه‌اش می‌نویسد: بچه‌هایى که ادامه‌دهنده راه شهیدان هستید، جبهه‌هاى مدرسه و جبهه‌هاى حق علیه باطل را فراموش نکنید و درس‌های‌ خود را به‌خوبى بخوانید و اسلحه‌هاى شهیدان را روى زمین نگذارید.

کد خبر: ۲۴۱۶۱۱

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۸ - 31May 2017

اسلحه شهیدان را روی زمین نگذارید

به گزارش دفاع پرس از استان مرکزی، همزمان با دهم خردادماه هشت نفر از شهدای سبک‌بال استان مرکزی  به خیل شهیدان هشت سال جنگ تحمیلی پیوسته‌اند، که شهیدان، «اسماعیل آقارضی»، «احمد احمدی»، «خلیل‌الله بوریایی»، «عباس غلام نژاد»، «سید محمد فارسی»، «عین الله کاوسی»، «محمدعلی کندوله صالحی» و «مهدی رجبی» همگی در این روز سالگرد عروج ملکوتیشان است.

شهید «مهدی رجبی» بیست فروردین‌ماه سال 1351 در شهرستان «دلیجان»، سرزمین دلیران استان مرکزی دیده به جهان گشود.

سال‌ها بعد، وقتی که آتش جنگ در کشور آغاز شده بود و بسیاری از جوانان به سوی جبهه‌ها برای مقابله و دفاع از خاک میهن راهی می‌شدند، سن کم مهدی نتوانست مانعی برای حضور او در جبهه‌های نبرد شود. به این ترتیب او هم مانند سایر رزمندگان به جبهه اعزام شد.

سرانجام درحالی که در عملیات پدافندی حضور داشت، در دهم خردادماه سال 1366 ندای حق را لبیک گفت و به دوستان آسمانی خود پیوست که امروز سالگرد شهادت ایشان است.

فرازی از وصیتنامه شهید رجبی:

 

«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»

 

و خواست خدا بر اينست كه نعمت عظيمى به مستضعفين زمين بخشد و آنان را پيشوايان مردم و صاحبان قدرت قرار دهد.

 

با سلام و درود بر منجى عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش خورشید جماران حضرت آیت‌الله‌العظمى امام خمینى و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام و به امید پیروزى رزمندگان اسلام و با درود و سلام بیکران بر ملت جان بر کف و شهید پرور به خصوص مردم شهید پرور شهرستان دلیجان و با سلام و درود به ارواح پاک طیبه شهدا وصیت خود را آغاز مى نمایم.

 

اى ملت شهید پرور شهرستان دلیجان، البته من کوچک‌تر از آنى هستم که بخواهم خطابى به شما عزیزان داشته باشم ولى چند دقیقه وقت عزیزتان را می‌گیرم.

 

اى عزیزان، بدانید که همه ما نزد پدران و مادرن‌مان امانتى هستیم و این امانت در آخر باید به صاحبش که بزرگ مربته‌اى است برگردد و اى مردم باید بدانید که این چند روز زندگى اگر با دعا و نیایش و با انجام کارهاى صالح همراه باشد، این زندگى سرشار از خوشبختى است و اگر کسى بخواهد در این چند روز زندگى در این دنیا فکر خوشگذرانى و اعیاشى و دیگر کارها باشد باید در جهان دیگر در بدترین بدبختی‌ها به سر برده و غبطه بخورد، پس ما نباید این چند روزی که باید کارهاى صالح انجام داد را از کف بدهیم.

 

اى مردم، کمک به جبهه‌ها یادتان نرود و همچنین جبهه‌ها را خالى نگذارید و خواهران حجاب خود را حفظ کنید که تیرى بزرگ بر قلب دشمنان است.

 

برایم نماز شب اول قبر را بخوانید و حال چند کلمه‌اى با همکلاسی‌هایم و رفیقان صحبت دارم.

 

بچه‌هایى که ادامه دهنده راه شهیدان هستید، جبهه‌هاى مدرسه و جبهه‌هاى حق علیه باطل را فراموش نکنید و درسهای‌ خود را به‌خوبى بخوانید و اسلحه‌هاى شهیدان را روى زمین نگذارید.

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

پیروی از ولایت و رهبری پیام اصلی شهدا

ˈپیروی از امام و انسجام حول این محور اصلی‌ترین پیام شهدا به ملت ایران است، که این عشق به ولایت در جای‌جای وصیتنامه‌های شهدا موج می‌زند.

کد خبر: ۲۴۱۶۰۱

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۱ - 31May 2017

پیروی از ولایت و رهبری پیام اصلی شهدا

به گزارش دفاع پرس از کرمان، در آستانه چهاردهم خردادماه  بیست و هشتمین سالروز عروج ملکوتی حضرت امام روح‌الله (ره) گریزی به بخشی از وصیتنامه‌ شهدای لشکر 41 ثارالله زدیم، که بخشی از این وصایا به موضوع ولایت فقیه و لزوم اطاعت از ولی‌فقیه مربوط می‌شود.

 

در ادامه ولایت فقیه در کلام شهدا را بازگو می کنیم.

 

بخشی از وصیتنامه شهید احمد محمدی 

همچون امام صبور باشید

پدر و مادر و خانواده عزیز ومهربان! اول سخن با شماست، برای من گریه و زاری نکنید و طاقت بیاورید. همچون امام که فرزند عزیز خود را از دست داد و در خود لرزشی ایجاد نکرد. پدر و مادر و خواهران و برادران عزیز و مهربانم، جامعه‌ای که بخواهد حکومت الله را در خود نگه دارد باید خون بدهد باید با دادن فرزند خود درخت اسلام را آبیاری کند.

امام را تنها نگذارید

از شما مسلمانان می‌خواهم امام را تنها نگذارید، از این سنگر آزادی و عدالت و حامی مستضعفان حمایت کنید و دست در دست هم با وحدت آهنین خود و استوار برخیزید و امرجهاد خود را به‌جای آورید و از جنگ و شهادت نهراسید و بر شیطان‌های غرب و شرق و اسرائیل جنایتکار بشورید و دست این خون‌آشامان را از سر مقرهای اسلامی کوتاه کنید.

اگر امام فرمانی صادر کرد بر همه واجب است از آن اطاعت کنند

من شما را به تقوا وصیت می‌کنم و از تمام برادران و خواهران می‌خواهم حالا که لشکر اسلام به رهبری امام خمینی به سوی الله پیش می‌رود اسلحه فتاده من را بردارید و در هر زمینه‌ای که می‌توانید در راه پیروزی اسلام قدم بردارید. همیشه در ذهن شما باشد که ولایت فقیه مختص امام است و اگر امام فرمانی صادر کرد بر همه واجب است از آن اطاعت کنید.

بخشی از وصیت نامه شهید حسن ایرانمنش

دست از یاری امام که نایب به حق امام زمان (عج) است برندارید

هم اکنون نیز بایستی از دادن شهید و مجروح و اسیر نترسیم و اینقدر شهید می‌دهیم تا امام زمان (عج) بیاید. دست از یاری امام که نایب به حق امام زمان (عج) است برندارید و در راه اسلام از هیچ چیز مضایقه نکنید که امروز هرگونه سستی خیانت بزرگ به اسلام است.

همیشه از خدا بخواهید که وجود پر برکت امام را برای محرومان حفظ کند 

ای پدر و مادر عزیز! می‌دانم که فرزند خوبی برای شما نبودم و لیاقت پدر و مادری عزیز و مهربان چون شما را نداشتم، امیدوارم که با رفتن من بردبار و شکیبا باشید و مرا ببخشید و همیشه خدا را شکر کنید که از نعمت وجود پر برکت امام شما را برخوردار کرده و دست از یاری این ابرمرد تاریخ برندارید و همیشه در نمازها و دعاها از خدا بخواهید که وجود پر برکت او را تا ظهور حضرت مهدی (عج) برای تمامی محرومان جهان حفظ کند و از شما می‌خواهم که با کسانی که با انقلاب ضد هستند گفت‌وگو نکنید.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تقريباً تمام دوران اسارت روزه بود

عبدالمجید رحمانیان گفت: حاج آقا ابوترابی بیشتر روزهای اسارت روزه بود. می‌توانم بگویم همه اسارتش روزه بود مگر اینکه کسی دعوتش می‌کرد.

کد خبر: ۲۴۱۶۲۵

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۶ - 31May 2017

تقريباً تمام دوران اسارت روزه بودبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مرحوم علی اکبرابوترابی در نظر آزادگان، شخصیتی فراتر از یک دوست و همرزمبود. ابوترابی پدر، راهنما و مراد آزادگان در لحظه لحظه اسارت بود.بسیاری از آزادگان، تاب و تحمل سال‌های سخت و رنج‌آور اسارت را مرهون و مدیون مرحوم ابوترابی می‌دانند.

 

سید آزادگان با منش، روش و سیره پیامبرگونه‌اش حافظ جان و سلامت نیروهای دربند و محصور شد و با برنامه‌ریزی روزهایاسارت آزادگان را از یکنواختی درآورد و فضایی معنوی برایشانایجاد کرد. به مناسبت سالروز شهادت مرحوم ابوترابی در خردادماه 1379 در گفت‌وگو با تنی چند از آزادگان، نگاهی به تأثیرمعنوی ایشان بر آزادگان در دوران سخت اسارت داشته ایم.
 

رهبری بزرگ و متواضع

 

عیسی نریمی‌سا از روحانیون آزاده‌ای است که هشت سال از روزهای جوانی‌اش را در اردوگاه بعثی‌ها به اسارت گذراند.نریمی‌سا از سال 1361 تا 1369 در خاک عراق اسیر بود و خاطرات زیادی از آن روزها دارد. او بزرگی و تواضع مرحوم ابوترابی راچنین روایت می‌کند: «از حاج‌آقا ابوترابی خاطره زیاد است. ایشان به هر اردوگاهی که می‌رفتند به آنجا سر و سامانمی‌دادند و همه کارها روی نظم انجام می‌شد.

 

یک‌بار او را از اتاق شکنجه می‌آوردند و شخص شکنجه‌گری آمد تا حاج آقا را از اتاقش ببرد که او با حالت تواضعی از این فردعذرخواهی کرد که ببخشید من اسباب زحمت شده‌ام. من آن زمان جزو گروه نظافت بوده و مشغول نظافت محیط اردوگاه بودم و این صحنه را دیدم. وقتی حاج‌آقا را دیدم دلیل عذرخواهی‌اش را پرسیدم. گفتند که من کار خلافی انجام ندادم. از این بابتعذرخواهی کردم که من به دلیل قضا و قدر الهی سر راه او قرار گرفته‌ام و این شخص به‌رغم میل باطنی خودش و از رویاجبار ما را شکنجه می‌کند. از او عذرخواهی کردم که باعث شدم اعصابش به هم بریزد.

 

ایشان خیلی متواضع با عراقی‌ها برخورد می‌کرد. تواضعی که از روی ترس نبود. تواضعش از روی اخلاق و انسانیت بود. بچه‌ها نسبت به رفتار ایشان اعتراض کردند که حاج‌آقا گفتند اینها مسلمان و خیلی از آنها شیعه هستند. به خاطر وجود حزب بعث و صدام مجبورند اینگونه رفتار کنند. من همانگونه که شما را برادر خودم می‌دانم اینها را هم برادر خودم می‌دانم. اگر حزب بعث و صدام از این کشور برود آنها هم مثل ما آدم‌های انقلابی خواهند شد. حاج‌آقای ابوترابی قسم می‌خورد که این تواضع به هیچعنوان تصنعی نیست و شعر بنی‌آدم اعضای یکدیگرند را می‌خواند که باید با کرامت انسانی با اینها برخورد کرد.»
 

جلوگیری از تندروی


علی اکبر هاشمی از اولین آزادگان دوران دفاع مقدس است که در مهرماه سال 59 در خرمشهر به اسارت نیروهای بعثیدرآمد. او تأثیر حاج‌آقا ابوترابی را بر مراقبت از جان آزادگان اینگونه تشریح می‌کند: «نباید از وجود شخصی مثل حاج آقا ابوترابیغافل شویم. اگر ایشان نبود شاید خیلی از اسرا همان موقع شهید می‌شدند. حاج‌آقا ابوترابی می‌خواست این اسرایی که باایمان، تقوا و مقاومت برای نظام جمهوری اسلامی می‌جنگند، حفظ شوند و اعتقاد داشت نظام به این افراد در آینده نیاز دارد.می‌گفت دشمن خیلی راحت می‌تواند بهانه‌گیری کند و شما را به شهادت برساند، شما باید روحیه و جسمی قوی داشتهباشید و در مقابل توطئه‌هایشان بایستید.

 

توصیه می‌کرد تن به خفت و ذلت نداده و بهانه هم دستشان ندهیم چون اینها از خدا می‌خواهند به شما آسیب برسانند.جلوی تندروی و توطئه دشمنان را می‌گرفت. از آن زمان به بعد ما کیاست اسلامی را به کار بردیم و سعی می‌کردیم ضمناینکه بهانه دستشان ندهیم در خفا مراسم‌های مختلف هنری، مذهبی و آموزشی داشته باشیم.»
 

پناهگاهی بسیار مستحکم

 

عبدالمجید رحمانیان از آزادگان و نویسندگان دفاع مقدس 11 اردیبهشت سال 1361 در فکه در حالی که پایش مجروح شده بود در محاصره دشمن قرار می‌گیرد و اسیر می‌شود. رحمانیان خاطره و حرف از سید آزادگان زیاد دارد: «برایم یک آدم جدیدی بودکه تا به حال مانند او را ندیده بودم. همه رفتار و حرکاتش با دیگران فرق می‌کرد. زمانی که من ایشان را زیارت کردم 40 سال سن داشت. غذا خوردنش با تأنی بود و با آرامشی که داشت حرف‌هایی می‌زد که از جنس دیگری بود.

 

زمانی که من با ایشان دست دادم دستم را آرام فشار داد، در دستش نگه داشت و من احساس می‌کردم حاج‌آقا یکپناهگاه بسیار مستحکم برای همه آزادگان است. با لبخند و تبسم خاصی برخورد کرد انگار اسارت برایش الکی بود. به نظرمیک مأموریت الهی داشت که خداوند به عهده‌اش گذاشته بود که بیاید و خیلی‌ها را هدایت کند. دیدمان را نسبت به زندگیعوض کرد. ما بسیجی بدون ترمز بودیم و از چیزی ترس نداشتیم. همه به عشق شهادت وارد جبهه شده بودیم و از چیزینمی‌ترسیدیم ولی وقتی حاج‌آقا را دیدیم متوجه شدیم انسان باید جاهایی دندان روی جگر بگذارد، کتک بخورد و فریاد نزند.»

 
رحمانیان حاج آقا ابوترابی را پدری به تمام معنا مهربان می‌داند و ادامه می‌دهد: «برخی سنشان از حاج‌آقا بیشتر بود و چنان آنها را از لحاظ اخلاقی تحت سیطره خودش می‌گرفت که برایمان عجیب بود. انسانی دارای ابعاد مختلف بود. در عبادت هیچکس به گردش نمی‌رسید. بعضی از شب‌ها سحر که بیدار می‌شدم می‌دیدم حاجی از شب تا سحر در حالت سجده بوده است. یک بار به ایشان گفتم حاج‌آقا برایتان سخت نیست؟ پای آدم در حالت سجده اذیت می‌شود و ایشان می‌گفت که اگرمی‌خواهم بخوابم بگذار همین‌طور خوابم ببرد. این عبادتش بود. بیشتر روزهای اسارت هم روزه بود. می‌توانم بگویم همه اسارتش روزه بود مگر اینکه کسی دعوتش می‌کرد. در ورزش در همه رشته‌های ورزشی کارکشته بود. زمانی میز پینگ‌پنگبرایمان آوردند و در مسابقاتی که برگزار کردیم اول شد. خودش می‌گفت در شنا و شیرجه مدرک دارد. گاهی برایمان حرکاتژیمناست‌ها را انجام می‌داد. فوتبال و والیبال را به خوبی بازی می‌کرد. ورزش باستانی را هم به خوبی بلد بود. در دو ومیدانی هم مهارت خاصی داشت. در کنار تمام این کارها هیچ‌گاه متانت و هیبتش از دست نمی‌رفت. در کنار مهربانی و عطوفتش هیبت خاصی داشت. بسیار کم حرف می‌زد. همیشه متبسم بود. نمی‌دانم این قدرت از کجا می‌آمد. گویی در یکقالب کوچکی امیرالمؤمنین زنده شده بود.»
 

توصیه‌های امنیتی حاج آقا


محمد هاشم عاملی آزاده دیگری است که در کسوت روحانیت به اسارت نیروهای بعثی درآمد. عاملی 9 اردیبهشت 65 دریک عملیات ایذایی اسیر شد و سال‌ها سختی‌های اسارت را به جان خرید. عاملی وجوه شخصیتی مرحوم ابوترابی را چنینتوصیف می‌کند: «در اردوگاه 17، یک سال و نیم آخر اسارتم را در خدمت حاج آقا ابوترابی بودم. شخصیت اخلاقی بی‌نظیریداشتند. می‌توانم بگویم دیگر کسی را مثل آقای ابوترابی از نظر اخلاقی و رفتاری ندیدم. با اینکه سن زیادی نداشتم ولی بهدلیل همشهری بودن ایشان را به خوبی می‌شناختم. چون پدر و اجدادم روحانی بودند حاج‌آقا خانواده ما را می‌شناختند و ارتباط خیلی نزدیکی با ایشان داشتم. مرحوم ابوترابی آنقدر رفتارشان با همه خوب و نزدیک بود که کسی متوجه نمی‌شداین شخص دوست است یا دشمن. یعنی با همه عدالت رفتاری داشتند. حتی با کسانی که به سازمان منافقین ملحق شده و برگشته بودند ارتباط خوب و گرمی داشتند. حتی شاید ارتباطشان با آنها گرم‌تر از بچه‌های خودمان بود. این رفتارشان فقط به خاطر این بود که آنها را مجدداً جذب کنند.»

 

وی ادامه می‌دهد:‌«بیشتر تأکید و توصیه‌شان به بچه‌ها امنیتی بود تا کسی آسیب نبیند. مثلاً یک بار من و چند طلبه دیگر از حاج‌آقا ابوترابی درخواست کردیم برایمان کلاس بگذارد اما ایشان قبول نمی‌کرد و بعداً با رعایت خیلی از مسائل من و دو نفردیگر از بچه‌ها را قبول کرد و در شرایط عادی مثلاً هنگام قدم زدن در حیاط برایمان مطالب را منتقل می‌کرد. غیر از این در طول10 سال اسارت قبول نکرد برای کسی به شکل مشخص کلاس بگذارد. چون نگران بود مشکلی ایجاد شود و آزادگان بابتش صدمه ببینند. نگران بودند مکتوبه‌ای از خودشان باقی بگذارند و باعث دردسر برای بچه‌ها شود. قبول نمی‌کردند چیزیبنویسند. خودم در اردوگاه 10، جزوه‌ای را در خصوص مسائل اعتقادی و اخلاقی، جزوه‌های درسی و صرف و نحو عربینوشتم. هنگامی که ترجمه و تفسیر قرآن داشتیم بچه‌ها مطالب را می‌نوشتند. زمانی که امام رحلت کردند زندگینامه حضرت امام را در 80 صفحه به یکی از بچه‌های خوشنویس گفتم و ایشان تحریر کرد. یا جزوه‌ای از احکام را در حدود 350 مسئلهشرعی نوشتم. مسائل شرعی را طلبه‌ها به صورت پراکنده می‌گفتند و قرار شد هر کس مسائل ضروری را بنویسد و اینها رایکی کنیم. من حدود 350 مسئله نوشته بودم و بعداً این شد اساس کار و به همراه طلبه‌های دیگر سبک و سنگین کردیم وبه صورت یک جزوه احکام در اختیار بچه‌ها قرار دادیم. حاج‌آقا ابوترابی قائل به این کارها نبودند و وقتی افراد به ایشان مراجعهمی‌کردند قبول نمی‌کردند مطلبی را بنویسند یا کلاسی بگذارند.»
 

نصایح پیامبرگونه سید آزادگان


حتی آزادگانی که بهره چندانی از بودن در کنار مرحوم ابوترابی نبرده بودند، از وجود ایشان سیراب می‌شدند و زندگی‌شان را بر اساس برنامه و صحبت‌هایشان تنظیم می‌کردند. آزاده و جانباز نصرالله اکبرزاده سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی اسیر شد.

 

سابقه آشنایی اکبرزاده با مرحوم ابوترابی خیلی زیاد نبود ولی نعمت حضور ایشان و تأثیرشان بر وجود این آزاده کارساز بود: «در اردوگاهی که من بودم، حاج‌آقا ابوترابی تنها چند روز حضور داشت، اما در تمام دوران اسارت از صحبت‌ها و نصایح مرحومابوترابی استفاده می‌کردم و به نظرم حضورشان در همه اردوگاه‌ها احساس می‌شد. آقای ابوترابی امام ما در دوران اسارت بود. کسی بود که هر جا بین ما و عراقی‌ها مشکلی پیش می‌آمد و احتمال می‌داد که ممکن است به نیروهای ایرانی آسیبیوارد شود با نصایح پیامبرگونه و رفتارش باعث نجات جان آزاده‌ها می‌شد. اخلاقش به قدری کشش و جذابیت داشت کهعراقی‌ها را هم جذب خودش می‌کرد. گاهی اوقات با صحبت‌های حاج‌آقا ابوترابی از اعتصاب دست می‌کشیدیم و همین باعثمی‌شد از عواقب بعدی کارمان در امان بمانیم. اگر مشکلی برای ما پیش می‌آمد با احوالات روز آگاه‌مان می‌کردند.بیمارستان‌ها یکی از مراکز نشر اخبار بود. بچه‌ها از اردوگاه‌های مختلف به بیمارستان‌ها می‌آمدند و پیام‌های آقای ابوترابی را به هم می‌رساندند. حرف‌هایشان هم همیشه آویزه گوش ما بود. تنها چیزی که در دوران اسارت برایمان نویدبخش بود صحبت‌ها و راهنمایی‌های پیامبرگونه آقای ابوترابی بود.»

 

قدرت‌الله هزاوه آزاده دیگری است که در 28 شهریور 1358 به اسارت نیروهای دشمن درآمد و مدت 10 سال اسارت را دراردوگاه‌های عراق تحمل کرد. هزاوه بیان می‌کند که حاج آقا ابوترابی پس از آزادی هم منش‌شان تغییری نکرد و یک مأمن امنبرای آزادگان بود: «ایشان کلی برنامه برای خودش و بچه‌ها داشت. حاج آقا جزو افرادی بود که وقتی به ایران آمد از زمان اسارتش هم بهتر شد. حاج‌آقا ابوترابی خیلی خوب بود و در ایران خیلی بهتر از قبل شد. کسانی بودند که بعد از آزادگیسمت و مسئولیت گرفتند و دیگر ما را به یاد نیاوردند ولی حاج آقا ابوترابی زمانی که حتی نماینده مجلس هم بود اجازهمی‌داد آزادگان با تندی با او صحبت کنند. به ما می‌گفت با این عزیزان بد برخورد نکنید، اینها اگر به من بد و بیراه نگویند به چهکسی بگویند. روحیه‌ای داشتند که همه را گرد خودشان جمع می‌کردند و با مماشات با آزادگان رفتار می‌کردند.»

منبع: روزنامه جوان 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

طراحی یادمان شهدا باید فاخر و تاثیرگذار باشد

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان غربی گفت: یادمان‌های در دست ساخت برای مناطق عملیاتی آذربایجان غربی باید آثاری فاخر و تاثیر‌گذار باشد.

کد خبر: ۲۴۱۶۲۱

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۴ - 31May 2017

طراحی یادمان شهدا باید آثاری فاخر و تاثیر گذار باشد

به گزارش دفاع پرس از ارومیه، در جلسه کمیته یادمان‌های کنگره ملی 122 هزار شهید استان آذربایجان غربی که صبح امروز در محل سالن جلسات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان غربی برگزار شد، سردار محسن تیموری اظهار داشت: آثار و المان‌هایی که برای ساخت یادمان شهدا و مناطق عملیاتی طراحی می‌شوند باید آثار فاخر و تاثیرگذار باشد تا زائرین به خصوص جوانان را تحت تاثیر قرار دهد و با تماشای این المان‌ها و انتقال مفهوم آن، بیننده به گذشته سرزمین خود و ایثارگری‌های صورت گرفته افتخار کند.

 

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان غربی با تاکید بر لزوم اجرای آثار ماندگار برای انتقال مجاهدت‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس در این استان افزود: عملیات‌های صورت گرفته در استان آذربایجان غربی با شرایط خاص جغرافیایی بوده و وجود ارتفاعات، جنگل‌ها و رودخانه‌ها باعث می‌شد این عملیات‌ها در این منطقه متفاوت‌تر از سایر مناطق عملیاتی باشد و لذا باید در طراحی یادمان‌ها به این موارد دقت کرد.

 

به گزارش دفاع پرس، کنگره ملی 12 هزار شهید استان آذربایجان غربی آبان‌ماه سال جاری برگزار خواهد شد.


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ضرورت گفتمان‌سازی دفاع مقدس در بین نسل جوان

جانشین اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی با بیان اینکه در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت باید جوانان در کانون توجه قرار بگیرند، گفت: ترویج فرهنگ دفاع مقدس در بین نسل جوان و نوجوان کشورمان باید به یک جریان فکری تبدیل شود.

کد خبر: ۲۴۱۶۳۲

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۰ - 31May 2017

ضرورت گفتمان سازی دفاع مقدس در بین نسل جوانبه گزارش دفاع پرس از مشهد، هفتمین جلسه کمیته فرهنگی، اجتماعی و رسانه‌ای شورای هماهنگی حفظ آثار دفاع مقدس استان خراسان رضوی به ریاست یوسف امیری معاون فرهنگی مدیرکل ارشاد اسلامی خراسان رضوی و رئیس کمیته فرهنگی و دبیری اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان پیش از ظهر امروز با حضور اعضای این کمیته در مرکز فرهنگی دفاع مقدس خراسان رضوی برگزار شد.

در این جلسه جانشین اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی در سخنانی با تأکید بر لزوم انجام تبلیغات منسجم در برنامه‌های دفاع مقدس اظهار داشت: در برنامه‌‌های ترویجی دفاع مقدس نباید جزیره‌ای عمل شود و تا تبلیغات منسجم نباشد در جامعه موج ایجاد نخواهد کرد.

وی افزود: برنامه­‌های تبلغی نیازمند یک تیم قوی تبلیغاتی است که می‌‌طلبد روابط عمومی­ دستگاه‌ها به صورت منسجم برنامه‌ریزی کنند به گونه‌ای که همه ابعاد در آن پیش‌بینی شود.

حسن امیری با اشاره به عدم استفاده از فضای مجازی در ترویج فرهنگ دفاع مقدس خاطرنشان کرد: خوشبختانه در دستگاه‌­های فرهنگی اطلاعات و مطالب  ارزنده‌ای در خصوص دفاع مقدس داریم که اگر این مطالب و اطلاعات ساماندهی و موضوع‌بندی شود می‌توان به بهترین وجه از آنها در مناسبت­‌های مختلف بهره برد و از طرفی هم از آنها در بستر فضای مجازی که بیشترین مخاطب امروز را به خود اختصاص داده است استفاده کنیم.

جانشین اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به هفته دفاع مقدس گفت: برنامه‌های هفته دفاع مقدس صرفاً مختص هفته دفاع مقدس طرح‌ریزی و اجرا نشود که با اتمام این هفته این برنامه‌ها هم پایان پذیرد. معنای هفته دفاع مقدس تکرار نیست بلکه تجدید قوا برای یک سال پیش رو است، اهداف و پیام‌­ها در گذر زمان تغییر نمی‌کنند بلکه این ابزار است که تغییر می‌کند و لازم است تا ما بر اساس آن ابزارها برنامه‌های ترویجی را در حوزه ایثار و شهادت اجرا کنیم.

وی تصریح کرد: امسال هفته دفاع مقدس و ماه محرم با هم تقارن پیدا کرده که ضرورت دارد بین این دو رخداد پیوندی که از اساسی‌ترین پیوندها است برقرار کنیم، برای توفیق در برقراری ارتباط باید با توجه به نام‌گذاری روزهای محرم، شهدای دفاع مقدس که متناسب با آن روز هستند به جامعه هدف معرفی شوند.

امیری در پایان با بیان اینکه در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت باید جوانان در کانون توجه قرار بگیرند، ابراز داشت: برای برقراری ارتباط بهتر با نسل امروز که جوانان و نوجوانان دهه 70 و 80 را در بر می‌گیرد نیازمند گفتمان دفاع مقدس است، این گفتمان برای ترویج فرهنگ دفاع مقدس در بین نسل جوان و نوجوان کشورمان باید به یک جریان فکری تبدیل شود که در طول سال فعالیت دارد.

در ادامه این جلسه هر یک از اعضا به بیان آسیب‌های برنامه‌های دفاع مقدس پرداختند و راهکارهای خود را ارائه دادند.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دست‌نوشته‌ مادری که برات اعزام و شهادت یک مدافع حرم شد

مادربزرگ اصرار داشت تا برای ازدواج دختر مناسبی برای «عدیل» پیدا کنیم؛ اما عدیل می‌گفت من نمی‌خواهم ازدواج کنم؛ می‌خواهم شهید شوم.

کد خبر: ۲۴۱۵۹۶

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۰ - 31May 2017

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: «عدیل حسینی» نام یکی از شهدای تیپ زینبیون است که سال گذشته در سوریه به شهادت رسید. خانواده عدیل از شیعیان پاکستانی اهل ایالت پنجاب هستند که سال‌هاست در ایران زندگی می‌کنند. عدیل با داشتن سه خواهر و سه برادر، کوچکترین فرزند خانواده بود، خانواده‌ای که در آن، پدر پروفسور و مادر معلم و خانه‌دار است و دیگر خواهرها و برادرها در حوزه‌های مختلف فرهنگی و دینی مشغول به فعالیت هستند، دور از ذهن نبود اگر از چنین خانواده فرهیخته‌ای، شهیدی چون عدیل تقدیم اسلام شود. خواهر شهید «عدیل حسینی» در مصاحبه ای به بیان خاطراتی از شهید و سیر زندگی وی پرداخته است. بخش اول این مصاحبه را در اینجا می‌توانید مطالعه کنید.

 بخش دوم مصاحبه را در ادامه می‌خوانیم:

 

دفاع پرس: در داخل پاکستان، گروه‌های مذهبی مثل بسیج یا هیأت وجود دارد؟ سید عدیل هم عضو این گروه ها بودند؟

حسینی: بله وجود دارد. از گروه های شاخص و معروف «آی ایس او» است که متعلق به حزب دانشجویان امامی نام دارد و یا حزب نفاذ فقه جعفری. عدیل تا 9 سالگی عضو «محبین» بود که زیر شاخه «آی ایس او» بوده و برای کودکان است. بعد از آنکه مشغول تحصیل شد بطور غیرمستقیم با آی ایس او در ارتباط بود ولی عضو رسمی نبود. این حزب یک حزب خیلی قدیمی و ریشه دار و البته رسمی است.

تحصیلات، واجب تر از نان شب

دفاع پرس: چه قدر تحصیل برای خانواده شما اهمیت دارد و سید عدیل چه تحصیلاتی داشت؟

حسینی: تحصیل در خانوادہ ما، به قول گفتنی، از نان شب هم واجب‌تر بودہ و هست. عدیل هم مثل خانوادہ اش فرد علم دوستی بود. غیر از کلاس های درسی در کارگاہ های دیگر در زمینه‌های کامپیوتر، الکترونیک و آموزش های رزمی مثل جودو شرکت می کرد.

به تحصیلات دینی خیلی مشتاق بود برای همین دوره لیسانس را غیر حضوری دنبال کرد تا بتواند در مدرسه حوزوی پاکستان حضور داشته باشد، پدر خواسته بود تا برای گرفتن لیسانس به دانشگاه برود و بعد وارد حوزه شود ولی عدیل گفت که می تواند در کنار لیسانس، در حوزه هم درس بخواند.

دفاع پرس: کتاب‌های متفرقه‌ای که شهید مطالعه می کرد بیشتر در چه زمینه هایی بود؟

حسینی: من مطالعاتش را دیده بودم که بیشتر در زمینه های دینی و تجربی بود. البته دوران جوانی عدیل مصادف شد با دورانی که اینترنت در دسترس همه بود برای همین خیلی از آموزش ها را از طریق اینترنت کسب می کرد، ما هم اسمش را «ماشین دانلودر» گذاشته بودیم.

شهادت به جای ازدواج؛ روایت خواهرانه از شهادت شهید پاکستانی «عدیل حسینی»

دفاع پرس: در دوران مدرسه یا دانشگاه سید عدیل چه جاذبه اخلاقی داشت که باعث می شد دوستانش از او تعریف کنند؟

حسینی: از هر یک از دوستانش که بپرسید می گویند اخلاق عدیل خیلی عالی بود، خوش خندہ و خون گرم بود. با همه خیلی زود رفیق می شد. شنوندہ‌ خوبی بود و به دیگران اھمیت می داد. خیلی هم متواضع بود ولی در عین حال اگر حرف بدی می شنید به شدت بر خورد می کرد. زیربار حرف ناحق نمی رفت، رفتارش با دوستان مثل عسل شیرین بود. یکی از همرزمانش در خاطرہ‌ای تعریف کرد که عدیل از یک اسلحه‌ تک تیراندازی که نو و روسی بود خوشش می‌آمد، می خواست آن را بگیرد، ما گفتیم که امکان ندارد اسلحه را به تو بدهند چون به هر نفر فقط یکبار اسلحه تحویل می‌دهند، ولی مسئول اسلحه انقدر از اخلاق عدیل خوشش آمده بود که بدون حرف اسلحه‌ جدید تحویلش داد. در ۹۹ درصد عکس‌هایی که از سید عدیل داریم، خندہ روی صورتش هست.

دفاع پرس: سید عدیل وسیله ای داشت که به آن علاقه خاصی داشته باشد؟

حسینی: اگر بگویم عدیل به هیچ وسیله مادی‌ای علاقه نداشت، دروغ نگفته ام، حتی لباس و کفش نوی خود را به بچه های فقیر مدرسه اش می داد. پلیور را در سالروز تولدش به او هدیه دادم اما بعدا در یکی از عکس‌ها دیدم که پلیور را شخص دیگری بر تن دارد. به من گفته بود پلیور را گم کرده است.

دفاع پرس: اگر دچار گرفتاری و مشکلی می شد، چه طور آن را حل می کرد؟ و بیشتر به کدام یک از اهل بیت ارادت داشت و متوسل می شد؟

حسینی: اکثرا خودش مشکلاتش را حل می کرد شاید چون خیلی درون گرا بود چیزی نمی‌گفت. حتی از جبهه چیزی به من نمی‌گفت در حالیکه خیلی با هم در ارتباط بودیم، و اصلا از اینکه گروہ را فرماندهی می‌کند یا تک تیرانداز است صحبتی نکرده بود. وقتی می‌پرسیدم می‌گفت هر خدمتی از دستم بر بیاید انجام می دهم، فکر می کردم کار سادہ ای انجام می دهد و یک سرباز سادہ است.

به ھمه اهل بیت به خصوص امام زمان (عج) و حضرت زھرا(س) بسیار ارادت داشت.

به حرفتان عمل کنید و مرا به دست حضرت زهرا (س) بسپارید

دفاع پرس: جایی خواندم که سید عدیل حتی مرخصی‌هایش را به رزمنده های دیگر می‌داد. دیر به دیر همدیگر را ملاقات می‌کردید؟

حسینی: بله درست است. ما تا زمان شهادت ملاقاتی نداشتیم. ایشان یک یا ۲ بار مرخصی اش را به دوستانش داده بود و این دومین یا سومین مرخصی بود که قرار بود بیاید که دو روز مانده به مهلت مرخصی به شهادت رسید. دوستش تعریف کرد که ما به عدیل گفتیم به دمشق برگردد و برای مرخصی آماده شود که عدیل گفته بود تا رفتن دو روز وقت هست تا آن زمان می‌خواهم همینجا باشم و کاری انجام بدهم.

دفاع پرس: سید عدیل چه زمانی تصمیم گرفت به سوریه برود و چه طور خانواده را راضی کرد؟

حسینی: آن زمان من پاکستان نبودم، اونطور که مادر گفت تصمیمش را از خیلی وقت پیش گرفته بود، می خواست به حزب الله لبنان برود. حرف شهادت را خیلی وقت بود می‌زد.

مادر بزرگم می گفت برای عدیل دختری پیدا کنید تا ازدواج کند اما عدیل می‌گفت من نمیخواهم عروسی کنم می خواهم شهید شوم. مادرم در دفترچه ای نوشته بود که من همه بچه هایم را به بی‌بی حضرت زهرا (س) سپرده ام. زمانی که عدیل می خواست به سوریه برود موضوع را با مادر مطرح کرد. مادر دلایلی آورد که بهتر است اول درس‌هایت را تمام کنی. عدیل دفترچه‌ مادر را نشانش داده و گفته بود: مادر مگر شما این مطلب را ننوشته‌اید؟! آیا این تنها یک نوشته است و در حد عمل نیست؟! مادر بعد از شنیدن دلایل عدیل و اشتیاقش اجازه داد برود.

شهادت به جای ازدواج؛ روایت خواهرانه از شهادت شهید پاکستانی «عدیل حسینی»

دفاع پرس: در آن چند ماهی که پیش از اعزام در کنار خانواده بود چه حس و حالی داشت؟

حسینی: خیلی خوشحال، سر حال و پر جنب و جوش بود. یک پایش در خانه من و آن یکی در خانه‌ برادرم بود. وقتش را بیشتر با برادرزادہ‌ھا می‌گذراند و به برادرم در کارهای موسسه کمک می‌کرد. اگر کسی برای تعمیر کامپیوتر کمک می خواست به او کمک می کرد. با برادر بزرگم وقت درسی گذاشته بود و با او درس می‌خواند. هر وقت او را می‌دیدیم سرش شلوغ بود.

خوشحال از رسیدن به آرزو، ناراحت از دوری

دفاع پرس: روزی که قرار شد به سوریه اعزام شود را به خاطر دارید؟

حسینی: بله. از منزل من رفت. ساعت نزدیک 12 شب بود. کنار منزل ما، موسسه برادرم هست که گاهی تا دیروقت سرکار می‌ماند. عدیل هم آن شب در موسسه بود، وقتی از در خانه به داخل آمد، چهره‌اش خیلی بشاش بود و از خوشحالی صورتش گل انداخته بود، تازه به خانه آمده بود که گفت: «آبجی با رفتنم موافقت شدہ و گفتند که نیم ساعت وقت داری که بیایی.»

در حال حرف زدن بود که وسایلش را جمع کرد. من فقط داشتم به او نگاہ می کردم، نمی دانستم از اینکه آرزویش برآوردہ شدہ خوشحال باشم یا از اینکه جدایی موقتی ممکن است به جدایی همیشگی تبدیل شود ناراحت باشم. با آنکه می دانستم همین روزهاست که می‌رود ولی در آن لحظه شوکه شدہ بودم که در عرض نیم ساعت باید برود. زمان کمی برای خداحافظی داشتم.

وقتی دیدم تند تند وسایلش را جمع می‌کند دستش را گرفتم، گفتم صبر کن، آرام تر، چه خبر است؟! بعد شروع کردم وسایلش را آرام جمع کردم، حرف می‌زدم و توصیه می کردم که خیلی مواظب خودش باشد و ضد آفتاب بزند و با ما در ارتباط باشد.

نمی دانم چطور در چشم برهم زدنی زمان گذشت. قرآن را آوردم، از زیر قرآن ردش کردم، در آغوشش گرفتم و صورت و پیشانی‌اش را بوسیدم و رفت. پنج ماہ بعد کوله پشتی‌ای که به او داده بودم تنهایی بدون صاحبش به خانه برگشت.

دفاع پرس: تاریخ اعزام وی را به یاد دارید؟

حسینی: ششم ماه رمضان سال گذشته بود. ۴۵ روز آموزش نظامی دید و بعد به منطقه اعزام شد.

دفاع پرس: در تماس‌هایی که با شما می‌گرفت احساس می‌کردید که تغییر خلقیات و روحیات داشته باشد؟ تغییراتی که ناشی از حضور در جبهه باشد؟

حسینی: بله کاملا. همه احساس کرده بودند. رفتارش خیلی متین و بزرگ‌منشانه شدہ بود، انگار که به سرعت پیشرفت روحی داشت. به همسرم گفته بود که اینجا خیلی خوب است، خدا را با فاصله یک متری احساس می کنم و ایمانم به خدا خیلی محکم شدہ. چند روز ماندہ به شهادت با بهانه ھای مختلف حرف از شهادت می زد و ما را برای شهادتش آمادہ می کرد، من هم سرزنشش می کردم که چنین حرف هایی نزند.

ادامه دارد...

انتهای پیام/ 141


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دانشمندان شهید ما به الگویی ماندگار در عرصه علم تبدیل شدند

رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: پیشرفت های هسته ای صلح آمیز کشور علاوه بر مجاهدت های صورت گرفته مرهون خون شهدایی همچون مصطفی احمدی روشن و سایر شهدای عزیز این عرصه است بنابر این باید گفت که دانشمندان شهید به الگویی ماندگار در این عرصه تبدیل شده‌اند.

کد خبر: ۲۴۱۶۳۹

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۴ - 31May 2017

به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس، سردار غلامحسین غیب پرور رئیس سازمان بسیج مستضعفین با حضور در منزل پدر شهید احمدی روشن با اشاره به تلاش‌های مجاهدانه دانشمندان هسته‌ای در پیشرفت‌های به دست آمده اظهار داشت: همه دانشمندان این عرصه برای پیشرفت‌های هسته‌ای شبانه روز تلاش کردند؛ اما دانشمندان شهید به الگویی ماندگار در این عرصه تبدیل شدند.

وی با تاکید بر اینکه صبر و استقامت خانواده‌های معزز دانشمندان شهید برای همه ما درس آموز است، گفت: دشمنان ما به خوبی دریافته‌اند که با ملتی مقاوم و مستحکم مواجه هستند؛ ملتی که همواره مدافع انقلاب اسلامی و پیشرفت‌های کشور خویش است.

سردار غیب پرور با بیان اینکه حفظ دستاوردها و پیشرفت‌های علمی کشور یک مطالبه عمومی مردم است، افزود: هر پیشرفتی در کشور مرهون تلاش‌ها و مجاهدت‌های فراوان دانشمندان و عالمان عرصه‌های مختلف است؛ اما پیشرفت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز کشور علاوه بر مجاهدت‌های صورت گرفته مرهون خون شهدایی همچون مصطفی احمدی روشن و سایر شهدای عزیز این عرصه است.

وی با اشاره به خیانت‌های دشمنان ایران اسلامی علیه ملت، بیان داشت: مقاومت مردم ایران که الگوی آن در خانواده‌های شهدا به خوبی تجسم یافته، همواره سد راهی مقابل دشمنان ماست که نمی‌گذارد به اهداف شوم خود دست یابند.

در این دیدار پدر احمدی روشن هم گفت: چون انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به آسانی به دست نیامده، لذا مسئولان دستگاه‌های مختلف می‌بایستی با تمام وجود و امکانات خود از این انقلاب و دستاورهای آن حفاظت کنند.

وی با بیان دغدغه‌هایی نسبت به کند شدن پیشرفت‌های هسته‌ای افزود: همه مردم ایران با پیشرفت‌های هسته‌ای احساس غرور کردند به همین خاطر مسئولان صنعت هسته‌ای کشور نباید نسبت به این غرور ملی کشور بی‌تفاوت باشند.

مادر شهید مصطفی احمدی روشن نیز در این دیدار خطاب به سردار غیب پرور بیان داشت: همه امید ما خانواده‌های شهدا در حفظ و حراست از انقلاب اسلامی و پاسداشت خون شهدا به سپاه و بسیج است که همواره در خط ولایت فقیه حرکت می‌کنند.

انتهای پیام/231


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

«محمدجعفر محبیان»، جانباز دوران دفاع مقدس آسمانی شد+ تصاویر

محمدجعفر محبیان معروف به «جعفر شاطر غلام» از جانبازان دوران دفاع مقدس پس از تحمل سالها درد و رنج ناشی از جنگ تحمیلی درگذشت.

کد خبر: ۲۴۱۶۴۱

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۵ - 31May 2017

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، محمدجعفر محبیان معروف به جعفر شاطر غلام از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و پیرغلامان اهل بیت پس از تحمل سالها درد و رنج دوران دفاع مقدس به ملکوت اعلی پیوست و آسمانی شد. پیکر مطهر این جانباز دوران هشت سال دفاع مقدس امروز(چهارشنبه) با حضور جمعی از خانواده معظم شهدا، جانبازان، ایثارگران و عموم مردم از امامزاده قاسم(ع) دربند تشییع و در بهشت زهرا(س) تهران به خاک سپرده خواهد شد.


مراسم یادبود این جانباز دوران دفاع مقدس فردا(پنجشنبه) از ساعت 12 الی 14 در مسجد گیاهی واقع در میدان تجریش, خیابان شهید ملکی برگزار خواهد شد

برپایه این گزارش, محمد جعفر محبیان در تمام مدت حضورش در جبهه در عملیات‌های زیادی از جمله بیت‌المقدس، نصر4، والفجر8، والفجر10، کربلای 5 و.... در سمت مدیر تدارکات حضور داشته است.در سال 91 کتابی در خصوص خاطرات حضور  محمدجعفر محبیان در دوران دفاع مقدس  با عنوان «جعفر شاطر غلام» توسط انتشارات فاتحان به چاپ رسیده بود که مورد استقبال مخاطبین قرار گرفت.

 

«محمدجعفر محبیان»، جانباز دوران دفاع مقدس آسمانی شد+ تصاویر 

«محمدجعفر محبیان»، جانباز دوران دفاع مقدس آسمانی شد+ تصاویر 

 

منبع: تسنیم 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روایتی مادرانه از سردار شهید موصل

مادر شهید نصیری گفت: وقتی رفت و آمدش به عراق شروع شد، به او گفتم: «مادر تو در جبهه‌های دفاع مقدس، هشت سال جنگیدی، دیگر نرو. می‌گفت: «نروم تا بیایند ایران را بگیرند؟»

کد خبر: ۲۴۱۶۴۲

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۸ - 31May 2017

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،‌ اول ماه رمضان بود که خبر آمد سرداری دیگر از مبارزان گمنام این دیار که سال‌ها در خط مقاومت اسلامی حضور اثرگذاری داشت به وصال معشوقش رسیده و به دیار شهیدان شتافته است.

 

سرداری که از ابتدای انقلاب برای آرمان‌های آن تا آخرین لحظه عمرش خالصانه مبارزه کرد و در میادین مختلف جهاد از هشت سال دفاع مقدس تا خط مبارزه با داعش در عراق ایستاد؛ در حالی که کسی نه نامی از او می‌دانست و نه تجارب فراوانش را در زمینه جهاد می‌شناخت.

سردار شعبان نصیری یکی از مستشاران زبده نظامی ایران در عراق بود. او کادرسازی در میان رزمندگان عراقی، فرماندهی ستاد در سپاه بدر متشکل از مبارزان عراقی و حضور مستشاری در عملیات‌های حشد الشعبی در عراق را در کارنامه جهادگرانه خود دارد. شهید نصیری در روز جمعه 5 خرداد ماه 96 مصادف با شب اول ماه مبارک رمضان در عملیات آزادسازی غرب موصل توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. وی از اهالی شهرستان کرج در استان البرز پس از نزدیک به 38 سال مجاهدت و جهاد در میادین جبهه‌های جنگ تحمیلی و عرصه دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در عراق سرانجام به یاران شهیدش پیوست. او از جانبازان 8 سال دفاع مقدس هم بود و به‌تازگی  نیز در دفاع از حرم اهل بیت(ع) دچار مجروحیت شده بود که پس از اندکی مداوا مجدداً وارد عراق شد و در دفاع از حریم امامان معصوم(ع) در عراق به شهادت رسید. از وی دو فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده است.

 

روایتی مادرانه از سردار شهید موصل


می‌گفت: نروم تا بیایند ایران را بگیرند؟ من پیش خدا مسئولم

مادر شهید مدافع حرم، شعبان نصیری از ویژگی‌های اخلاقی پسرش چنین روایت می‌کند: پسرم با ایمان بود و عاشق انقلاب و رهبر. همیشه به بزرگترها احترام می‌گذاشت. عاشق نماز جماعت و نماز جمعه بود. با گذشت و فداکار بود و دوست داشت همیشه به دیگران به خصوص خانواده‌های شهدا و فرزندان شهدا کمک کند. تا وقتی فرزندان شهدا را راهی خانه بخت نمی‌کرد خیالش از بابت آن‌ها راحت نمی‌شد. یکبار یادم هست خانواده شهدا را به کربلا می‌برد. همسرش گفت: «مرا هم با خودت ببر». گفت: «نه، تو که از خانواده شهدا نیستی، نمی‌توانی در این سفر همراه باشی».

او ادامه می‌دهد: 8 سال در جبهه خودمان جنگید. وقتی ترکش می‌خورد، می‌گفت: «به کسی نگویید من ترکش خوردم، اجر کارم کم می‌شود». وقتی رفت و آمدش به عراق شروع شد، به او گفتم: «مادر تو در جبهه‌های دفاع مقدس، 8 سال جنگیدی. دیگر نرو. تو سهم خودت را رفتی.» می‌گفت: «نروم تا بیایند ایران را بگیرند؟ من پیش خدا مسئولم». می‌گفت:«مادر! برای انقلاب و آقا دعا کنید».

به او می‌گفتم: انشاالله شهید بشوی اما بعد از 120 سال

این مادر شهید از همراهی با عقاید پسرش در این مسیر جهاد چنین می‌گوید: ماندن را نمی‌پسندید. همیشه دوست داشت برود و در مناطق جنگی حضور داشته باشد. روزهایی که نبود دلتنگی می‌کردم اما نه برای او بلکه برای امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) اشک می‌ریختم. می‌گفتم: «مادر برو من از تو راضیم خدا هم از تو راضی باشد. انشاالله شهید هم بشوی اما بعد از 120 سال. امام زمان(عج) را ببینی بعد شهید بشوی». دلم نمی‌آمد بگویم نرو. به خاطر اسیری حضرت زینب(س) دلم نمی‌آمد بگویم نرو. می‌گفتم: «خدا پشت و پناهتان. انشاالله با پیروزی و دست پُر برگردید».

 

 روایتی مادرانه از سردار شهید موصل


او آخرین جملاتی که میان او و پسرش رد و بدل شد را به خاطر دارد و از این گفت‌وگوی آخر چنین می‌گوید: خدا کند بتوانیم راهش را ادامه دهیم. همیشه می‌گفت: «مادرجان! تو بی‌تابی نکن، من می‌روم آنجا در کربلا فقط برای تو دعا می‌کنم». بار آخر که زنگ زد، گفت: «آمده‌ام روی پشت بام به تو زنگ می‌زنم». گفتم: «ماه رمضان می‌آیی تا روزه‌هایت را اینجا بگیری؟» گفت: «نه مادر اینجا به من احتیاج دارند».

امیرحسین نصیری، پدر شهید شعبان نصیری نیز با اشک چشم از خوبی‌های فرزندش روایت کرده و می‌گوید: تمام طایفه تعریف اخلاقش را می‌کردند. افراد زیادی پیش من آمدند گفتند عجب پسری داشتی، ما بیراهه بودیم و او ما را به راه آورد. پسر بزرگم بود و همیشه وقتی نبود برایش دلتنگی می‌کردم.

 

روایتی مادرانه از سردار شهید موصل


او از همراهی فرزندش با رزمندگان عراقی چنین می‌گوید: از اول جنگ هم مسئول همین مجاهدین عراقی بود. حالا هم چند سال است که مرتب به عراق رفت و آمد داشت. تا اینکه این آخر مجروح شده بود و مدتی بیمارستان بستری بود. سه هفته پیش با اینکه هنوز دستش خوب نشده بود و درست بالا نمی‌‌آمد اما باز هم راهی عراق شد.

 

منبع: تسنیم


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آسمانی شدن محمد در شب نوزدهم رمضان

وضعیت محمد یک لحظه رهایمان نمی‌کرد، نمی‌دانستم با پای قطع شده در گرمای 50 درجه با دهانی خشک زیر تابش آفتاب سوزان، بدون سرپناه چه می‌کند، ‌همین قدر می‌دانستم که درد می‌کشد و از دست من و دیگران کاری ساخته نبود.

کد خبر: ۲۴۱۶۳۶

تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۰۵ - 31May 2017

چفيه را با خون خيس و سايه بان سرش کرده بود

به گزارش دفاع پرس از کرمان، شهید محمد امیری مسئول شناسایی یکی از محورهای منطقه عملیاتی قلاویزان در لشکر  41 ثارالله بود که ماجرای شهیدشدنش در ماه مبارک رمضان با لب تشنه به روایت همرزمش محمدمهدی شفازند را با هم می‌خوانیم.

محمد امیری مسئول شناسایی یکی از محورهای منطقه  عملیاتی قلاویزان بود. من و عباس جعفری، سعادت‌فر و شیرازی پشت سرش حرکت می‌کردیم. نزدیک میدان مین رسیدیم. من و شیرازی به عنوان تامین کنار یک بوته نسبتاً بزرگ نشستیم و آن سه نفر جلو رفتند. قرار بود تا ساعت سه بامداد برگردند و چنانچه تا این ساعت برنمی‌گشتند، وظیفه داشتیم منطقه را ترک کنیم.

چیزی به ساعت سه نمانده بود که نوری در سمت چپ دیده شد و صدای انفجار به گوشمان خورد. دلم فرو ریخت. احتمالاً بچه‌ها روی مین رفته بودند. اصولاً برای ما اطلاعاتی‌ها شنیدن صدای انفجار در میدان مین دشمن به هنگام شناسایی خبر از حادثه ناگواری می‌داد.

مدتی انتظار کشیدیم تا در صورت لزوم به کمک فرد یا افراد صدمه دیده برویم. ولی خبری نشد. عقربه‌های ساعت به 5 نزدیک می‌شد. بیش از این نمی‌توانستیم آنجا بمانیم. با روشن شدن هوا عراقی‌ها ما را می‌دیدند. ناچار با یک دنیا غم و ناراحتی عقب آمدیم.

نزدیک شیار گاوی، با سعادت‌فر روبرو شدیم. تنها بود. از حال امیری و جعفری پرسیدم. گفت: امیری روی مین رفت، جعفری پهلوی او ماند و من برای آوردن کمک عقب آمدم، اما در تاریکی آن بوته بزرگ را ندیدم.

فوراً برگشتیم اما نتوانستیم او و جعفری را پیدا کنیم. هوا روشن شد و دشمن که متوجه ما شده بود، خمپاره‌ها را شلیک کرد.

نا امیدانه برگشتیم. عباس جعفری هم کمی بعد آمد و ماجرای زخمی شدن امیری را شرح داد. گفت: وقتی پای امیری روی مین رفت، به زحمت او را از کانال بیرون کشیدیم. چیزی به روشن شدن هوا نمانده بود که با اصرار از من خواست منطقه را ترک کنم و او را تنها بگذارم، نزدیک خط عراقی ها بودیم و امکان داشت ما را ببینند و کل عملیات لو برود، بنابراین امیری را داخل شیار کشیدم و او را بوسیدم، در همان حال گریه‌ام گرفت، دلداری‌ام داد و با گفتن جملاتی مثل «ناراحت نباش، سعی خودت را بکن کمک بیاوری، اگر نتوانستی مهم نیست، من به رضای خدا راضی هستم، بچه ها را تک تک سلام برسان».

هوا به شدت گرم بود. روز نوزدهم ماه مبارک رمضان بود. گرچه هیچ کدام روزه نبودیم، ولی به یاد امیری آب نخوردیم. فکر او یک لحظه رهایمان نمی‌کرد. نمی‌دانستم با پای قطع شده در گرمای 50 درجه با دهانی خشک زیر تابش آفتاب سوزان، بدون سرپناه چه می‌کند. ‌همین قدر می‌دانستم که درد می‌کشد و از دست من و دیگران که دوستانش بودیم، کاری ساخته نبود.

حسین یوسف‌اللهی همه را در قرارگاه جمع کرد. دعای توسل خواندیم و اشک ریختیم و برای امیری تقاضای صبر و تحمل کردیم.

عاقبت شب از راه رسید. خودمان را به او رساندیم. با لب‌هایی خشک و ترک خورده و قرآنی در دست شهید شده بود. چفیه را با خون خیس کرده و سایه بان سرش ساخته بود. در حالی که چند متر با سنگرهای عراقی فاصله داشت و اگر فریاد کوچکی می‌کشید، او را می‌دیدند و به قیمت اسارت از مرگ نجات می‌یافت، اما درد و رنج و تنهایی و تشنگی جان دادن را ترجیح داده بود تا منطقه عملیاتی لو نرود.

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 10 خرداد 1396  ] [ 3:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ 10 ] [ > ]