دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد

همسر شهید محسن حیدری گفت: محسن در آخرین لحظات زندگی‌اش پشت بی‌سیم گفته بود «دارند ما را می‌زنند. زدنمون. یا حسین» و دیگر صدایش شنیده نشد.

کد خبر: ۲۵۰۴۳۸

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۸ - 31July 2017

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،‌ این روزها خوب می شود با حرف های شهید آوینی زندگی کرد. انگار حرکت کاروان اباعبدالله(ع) و زینب کبری(س) هرگز متوقف نشده است. می شود هنوز آهنگ کاروان سال ۶۱ هجری قمری که در کربلا پیچید را شنید. می توان مردانی از دیار دل را دید که خود را به این کاروان می سپارند. چه زیبا گفته بود مرتضی که عَلَمِ خمینی(ره) بر زمین نمی ماند، مگر ما مرده ایم!؟

 

همسر شهید محسن حیدری اولین شهید مدافع حرم خمینی شهر امروز گذری کوتاه از زندگی همسرش را برای مخاطبان روایت می کند.

زندگی محسن

اوایل فروردین ماه سال ۱۳۶۳ ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهراء(سلام الله علیها) بود، مادرش صاحب فرزند جدیدی شده بود، نامش را محسن گذاشتند. در کوچه با بچه ها مشغول بازی بود، مادرش او را از بازی بیرون آورد و یک پیراهن مشکی به او پوشاند. محسن فقط ۹ سال داشت که از نعمت پدر محروم شد. پدرش یک روستایی ساده دل، پرتلاش و خادم روضه سیدالشهداء(ع) بود. شرایط جنگ، فشار اقتصادی شدیدی بر جامعه وارد کرده بود و وضعیت خانواده محسن به مراتب پایین تر از دیگران.

 

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد


خرج زندگی روی دوش مادر بود. مادر مثل دیگر زن های محله قالی بافی می کرد و بچه ها نیز کمکش می‌کردند، آنروزها محسن قالی بافی و نقشه زدن را به خوبی یاد گرفته بود. اوقات فراغت دوران ابتدایی اش در کلاس قرآن بسیج می‌گذشت، در کلاس حفظ شرکت کرده و در طی مدت کوتاهی حافظ چند جزء از قرآن شده بود. صدای خوبی داشت. از کودکی عضو گروههای سرود هیئت، پایگاه و مدرسه بود و بعضاً در هیئآت نوحه خوانی می کرد. موذن مسجد بود، حتی تاریکی کوچه ها و سوز سرمای زمستان هم مانع حضور مکبّر نوجوان در نماز جماعت صبح مسجد جامع نمی شد.

دوره دبستان را به خوبی طی می‌کرد. در جشن هایی مثل دهه فجر که مدرسه به شاگرد اولی ها جایزه می‌داد محسن دست پر به خانه می‌آمد. درسش خوب بود به طوری که وقتی به دوره راهنمایی رسید مدیر مدرسه پیشنهاد کرد به غیرانتفاعی برود. سال اول راهنمایی را رفت ولی با این که سن کمی‌داشت متوجه هزینه مدرسه غیرانتفاعی برای خانواده شد، پافشاری کرد که در مدرسه معمولی درس بخواند و زیر بار اصرار خانواده نرفت. دبیرستانی شده بود که با بچه‌های قرآنی پایگاه بسیج گروه تواشیح تشکیل دادند و علاوه بر اجرای برنامه‌های فرهنگی محله در سطح شهر و استان نیز مطرح بودند، در مسابقات استانی تواشیح سازمان تبلیغات، مقام اول را کسب کردند.

محسن صدای خوبی داشت و معمولاً تک خوان گروه بود. علاقه مند و عاشق شهداء بود. زندگی نامه شهداء را مرتب مطالعه می‌کرد، سیره زندگی شهید سیدحسین مهدوی و دائی شهیدش رضا کرمی در شکل گیری شخصیت اجتماعی او بسیار موثر بود. آن زمان قسمتی با نام «دارالشاهد» را در کانون بسیج تعریف کرده بودند که محسن عهده دار آن شد. در اجرای یادواره ها و برنامه‌های مربوط به شهداء همیشه پیش قدم بود. مربی قرآن و گروه تواشیح بود. کانون فرهنگی هنری مسجد را اداره می کرد. در جلسات و برنامه های فرهنگی مجری می شد. هیأتی بود، از فاصله میان برخی هیئات با انقلاب و برخی حزب اللهی ها با هیئات مذهبی رنج می برد. معتقد بود دین و نظام ما از هم جدا نیستند.

 

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد


به مسائل روز آشنا و یک افسر جوان جنگ نرم بود. سال ۸۱ در کنکور سراسری شرکت کرد، استعداد خوب علمی‌ و توان پذیرفته شدن در دانشگاه‌های مطرح را داشت اما پاسداری از انقلاب و تحصیل در دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب و دوره‌های کاردانی، کارشناسی و دوره عالی را با موفقیت طی کرد. محسن در رشته نظامی‌ متخصص توپخانه و بعد وارد سازمان رزم  لشکر۸ نجف اشرف شد. با اینکه دوره‌های مختلفی طی کرده بود احساس کرد برای تکمیل آموخته هایش نیاز به کار بیشتر است پس با برنامه ریزی به صورت آزاد، در کلاس‌های دانشگاه صنعتی اصفهان که در تخصصش کاربرد داشت شرکت می‌کرد. شد یک متخصص، یک افسر و کارشناس توپخانه به تمام معنا. به تحصیل در دانشکده افسری اکتفا نکرد و در کنار همه مشغله هایش در دانشگاه ثبت نام کرد. با توجه به علاقه ای که در زمینه مسائل اجتماعی و تربیتی داشت رشته علوم تربیتی را انتخاب و تا مقطع کارشناسی پیش رفت. به طوری که چند سال بعد همزمان از هر دو دانشگاه فارق التحصیل شد. مسائل حفاظتی را رعایت می کرد. وقتی از نوع کارش سوال می‌شد با بذله گویی جواب و چیزی لو نمی داد، مثلا گاهی با شوخی می‌گفت ما کفشهای رزمنده ها را واکس می‌زنیم.

ایام نوروز اغلب خانه نبود. به صورت داوطلب خادم زائران شهداء می‌شد. در راهیان نور بیشتر مسئولیت پشتیبانی و خدماتی داشت. حتی گاهی سرویس‌های بهداشتی را تمیز می‌کرد. می‌گفت من دوست دارم چنین کاری بکنم. وقتی همسرش باردار بود باز هم رفت. محسن گفته بود من وعده داده ام که بروم، عمل من روی دخترم تأثیر دارد و شاید کنار شهداء بودن وظیفه و مسئولیت من را در قبال «مرضیه» جبران کند، حتی آن عید نوروز نیز در کنار خانواده نبود. ناآرامی‌های سوریه شروع و  به قبر «حجر بن عدی» تعرض شده بود. بارگاه حضرت زینب(س) مورد هجوم تکفیری ها بود. بعضی می‌گفتند برای در امان ماندن حرم دعای جوشن صغیر بخوانید. محسن جواب داده بود مسئله بزرگ‌تر از این حرف هاست، در راه دفاع از حضرت زینب(س) و این مذهب باید خون داده شود. معمولا صبح‌های جمعه صبحانه ای تهیه می‌کرد و راهی خانه مادر می‌شد. این بار به مادرش گفته بود: امتحان سختی دارد برای قبولی اش در آزمونی بزرگ دعا کند.

 

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد 


ملیحه نقدعلی، متولد سال ۱۳۶۸ تحصیلات حوزوی دارد، سطح دوم. همسر شهید مدافع حرم محسن حیدری است. او از ماجرای آشنایی با شهید روایت می‌کند:

من و محسن از قبل هیچ شناختی نسبت به هم نداشتیم. خواهر آقا محسن در جلسه‌ای من را دیده بود و همین شد باب آشنایی برای خواستگاری. هر دختری که به سن ازدواج می رسد، خواستگارهای متفاوتی دارد، اما محسن متفاوت از همه کسانی بود که تا آن روز برای خواستگاری به منزل ما آمده بود. تیرماه سال ۸۷ بود. وقتی قرار شد با هم صحبت کنیم، من گفتم دوست دارم همسرم بال پروازم باشد به سمت خدا و از نظر ایمان خیلی بالاتر از من باشد. گفت: «من هم دقیقا همین انتظارات را از همسرم دارم.» بعد هم از کارش صحبت کرد و از فعالیت‌های فرهنگی و قرآنی که در مسجد محل زندگی‌شان انجام می‌داد! سادگی محسن در کلامش خیلی به چشم می‌آمد. از ابتدا چیزی را از من پنهان نکرد و گفت : «پاسدار هستم و هر جا اسلام و نظام در خطر باشد باید بروم و اینکه ممکن بود ماموریت‌های کاری پیش آید و من هم باید همراهش می‌رفتم و احتمال دارد مدتی از خانواده خودم دور می‌شدم.» بعضی از اطرافیان به من می‌گفتند عجله نکن، بهتر از محسن هم برای تو می‌آید، اما  من به پدرم گفته بودم او را انتخاب کرده‌ام.

 

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد


محسن مخالف عقد و عروسی سنگین و تشریفاتی بود. می‌گفت: «این مراسمات مانع از ازدواج خیلی از جوانان که تمکن مالی ندارند، می‌شود.» اعتقاد داشت اگر ما هم انجام دهیم می‌شویم یک الگو برای جوانان فامیل و به تاخیر در ازدواج است. دامن می‌زنیم. دوران عقد ما ۱۱ ماه طول کشید. عروسی نگرفتیم و رفتیم مشهد. شاید باورتان نشود، اما  هر دوی ما تصمیم گرفتیم که با اتوبوس سفر کنیم. خانواده‌ها هیچ مخالفتی با این تصمیم ما نداشت، اما بعضی از دوستان چرا! ولی به هر حال این انتخاب ما بود.

وقتی برگشتیم، اتوبوس، ما را سه راه آتشگاه پیاده کرد و خانواده‌ها هم همانجا به استقبال ما آمدند و تا منزل ما را همراهی کردند. به خاطر همین ساده بودن‌ها و ساده گرفتن‌ها بود که برکات خدا هر روز در زندگی ما بیشتر می‌شد.  محسن بیشتر از آنچه که فکرش را می‌کردم بال پرواز برایم بود. خیلی‌ها گمان می‌کنند که زندگی با یک فرد نظامی سخت و بی روح است، درحالی که من به شدت با این فکر مخالف هستم.

محسن فوق العاده انسان با احساسی بود. طبع شاعری داشت و خیلی هم شعر حفظ بود. یادم هست روزی که عقد کردیم، کلی برای من شعر خواند، هم از حافظ و سعدی و هم از شعرهای خودش. شوخ طبع بود و اهل بگو و بخند و خیلی هم خوش سفر بود. قاری قرآن بود. آیاتی از قرآن که به جهاد و شهادت مربوط می‌شد را خیلی می‌خواند و با حسرتی که در چشم‌هایش موج می‌زد از جهاد و شهادت حرف می‌زد. مهر ماه سال ۹۰ بود که خدا مرضیه خانم را به ما هدیه داد. محسن عجیب ذوق دخترش را داشت. می‌گفت: «خدا هر پاسداری را که دوست داشته باشد، به او دختر می‌دهد.» وقتی برای زایمان مرا به بیمارستان برد تا صبح پشت در بیمارستان مانده بود و دعا می‌کرد. دخترمان که به دنیا آمد، اولین کسی که دیدم محسن بود، آمد و پیشانی من را بوسید. ما چند تا اسم مد نظر داشتیم. اسم ها را زیر قرآن گذاشتیم و عاقبت اسم مرضیه انتخاب شد. محسن، دخترمان را لطف و عنایت خدا می‌دانست. محسن همیشه می گفت سال ۹۰ سالی بود که من سه مدرک گرفتم.

چون همان سال همزمان در دو رشته مشاور علوم تربیتی در دانشگاه پیام نور و مهندسی توپخانه در دانشکده افسری فارغ التحصیل شد. می گفت سومین مدرک هم مدرک پدری است که بزرگ ترین مدرکی است که خدا به من عنایت کرده است. از سال ۹۱زمانی زمزمه‌های رفتن آقا محسن جدی شد، اما وقتی خبر شهادت شهید کافی‌زاده را شنید، خیلی بیشتر از قبل برای رفتن  مصمم شد.

یک بار به محسن گفتم: «ان شاء الله در رکاب امام زمان (عج) شهید بشوی.» در جوابم گفت: «شهادت در راه خدا و برای دفاع از حرم عمه حضرت هم خالی از لطف نیست.» محسن همچون دیگر شهدای مدافع حرم مصداق واقعی «والسابقون السابقون» بود. مبنای زندگی ما بر ایمان بنا نهاده شده بود و اگر من مخالفت می‌کردم مثل این بود که «بابی انت و امی» را زمزمه کنم بدون آنکه به آن عمل کنم.

 

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد


تایپ اسامی داوطلبان برای اعزام به سوریه را خودش انجام می داد. به من گفته بود که قرار است از بین داوطلبان قرعه کشی شود و قرعه به نام هرکسی که دربیاید اعزام می شود. آخر اسامی داوطلبان اسم خودش را هم تایپ کرده بود. فرمانده شان که اسم محسن را دیده بود، گفته بود اعزام بعدی قرار است که تو اعزام شوی، آن هم به عنوان فرمانده آتشبار. الان اگر بروی به عنوان دیده بان باید بروی و حیف تخصص توست، اما محسن مقاومت کرد و عاقبت ۳۰ تیر ۹۲ راهی سوریه شد.

وقتی برای بستن ساک به خانه آمد، باورم نمی‌شد که اینقدر زود راهی شود. خیلی لواشک دوست داشت. برایش لواشک و شربت آلبالویی که خودم درست کرده بود گذاشتم و گفتم شاید تا بعد از افطار جایی مستقر نشدید، حداقل این طور تشنه نمی‌مانید. حالی که در لحظه خداحافظی داشتم متفاوت از همیشه بود. خیلی به ماموریت می‌رفت، اما این بار همه چیز فرق کرده بود.

لحظه خداحافظی بعد از کلی خوش و بش کردن، گریه‌ام گرفت، گفت: «نه این کار را نکن، تو باید محکم باشی.» مرضیه هم موقع  خداحافظی پدرش، زد زیر گریه. محسن از خانه رفت بیرون و گفت: «منتظر تو و مامان می‌مانم تا با این حرف مرضیه را آرام کند..» آنجا که بود هر موقع که می‌شد تماس می گرفت. از افراد خانواده هیچ کس  به جز من و برادرش نمی‌دانست که محسن به سوریه رفته است، چون خیلی به ماموریت می‌رفت. به همه گفته بودیم که ماموریت رفته، اما نگفته بودیم کجا.

 ۲۸ مرداد، ساعت ۱۰ و  دو دقیقه شب بود؛ زنگ زد و آخرین تماسش هم بود. کمی با من حرف زد. گفت: «گوشی را بدهم به مرضیه.» عادت داشت کنار دخترمان می‌خوابید و برایش شعر می‌خواند و کمرش را نوازش می کرد، وقتی پشت تلفن شروع کرد به خواندن شعر، مرضیه خوابید. محسن  گفت: «دیر وقت است و به مادرم زنگ نمی‌زنم، اما تو سلام مرا برسان.» از دلتنگی‌های خودم و مرضیه گفتم، گفت: «صبور باش» موقع خداحافظی از من خواست که به پدرم بگویم سوریه رفته است. همان شب خواب دیدم که محسن برگشته و من هم حسابی خوشحال بودم. خواب را به فال نیک گرفتم و فردایش رفتم خانه خودمان و برای آمدن محسن آماده شدم.

صبح ۲۸ مرداد ۹۲ محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند.

محسن پشت بیسیم می گوید: «دارند دورمان می‌زنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید». حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را می‌زد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن می‌خواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم می گوید: «دوربینم را زدند، جایم بد است». قرار شده جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بوده که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد.

در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه می‌گردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بوده، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفته ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دیده به مسئول بهداری می گوید: «من خوبم به دیگران برس» و برمی گردد.

 

شهیدی که از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد


حالا تانک‌های زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و می‌خواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو می‌رفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم می زند، محسن جواب می دهد: «دارند ما را می‌زنند... من کنار تانک هستم». گرای محل خودش را میدهد  که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار می گیرد.

محسن در بی سیم می گوید: دارند ما را می‌زنند... زدنمون... یا حسین... و دیگر صدای محسن شنیده نشد. دو روز بعد از شهادت به پدرم گفته بودند که محسن مجروح شده است. همان شب تا صبح صدای پدر را می شنیدم که مدام متوسل می شود به آقا ابا عبدالله(ع). آن شب مرضیه هم خیلی بی تابی می‌کرد.

صبح برادرم آمد منزل پدر و گفت: «محسن مجروح شده و در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری است و گفت یکی از دوستانش هم شهید شده است.» رفتم لباس هایم را بپوشم که برویم تهران. رو به برادرم کردم و گفتم: «نکند محسن هم شهید شده باشد.» نمی‌دانم این حرف چرا به یکباره به زبانم آمد. همین حرف کافی بود تا از رفتار برادرم متوجه شوم که محسن به آرزویش رسیده است.

بعد از ظهر همان روز محسن را از سوریه آوردند. من چشم انتظار شوهرم بودم و همه کارها را برای آمدنش انجام داده بودم. حتی برایش هدیه خریده بودم. خیلی بی قراری می کردم. انتظار ۳۰ روزه‌ای که ۳۰ ماه گذشته بود برای من! گفتم می خواهم با همسرم تنها باشم. در محل نمازخانه لشکر، من و محسن با هم تنها شدیم. محسن خیلی گل مریم دوست داشت. گفته بودم برایم گل مریم بخرند تا با گلی که دوست داشت به استقبالش بروم. روی تابوت را که کنار زدم، اشک‌هایم امانم را برید. گل ها را پر پر کردم و همین طور که حرف می‌زدم، می ریختم روی صورتش. دلم می‌خواست دست هایش را لمس کنم، اما نمی شد، دست های محسن سوخته بود. گفتم: «من و مرضیه منتظر شفاعت تو می‌مانیم.» شب زیارت آقا ابا عبدالله(ع) است. تو را می‌برند کربلا. برای ما هم دعا کن. دو رکعت نماز خواندم  و بعد هم زیارت عاشورا. خواستم که برای مرضیه دعا کند. گفتم و گفتم تا اینکه حس کردم سبک شدم. حرف‌های آخرین دیدار را یادآوری کردم. پشت در گفته بود که منتظر ما می‌ماند. حتی داخل آمبولانس به محسن گفتم که یادت باشد، من و تو با هم هستیم تا آخرش و از عمه سادات خواستم که به من صبر عنایت کنند.

 

منبع: مشرق 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت‌نامه شهید مهدی زین‌الدین/ رزمندگان را به حسینی‌وار زندگی کردن تکلیف می‌کنم

شهید زین‌الدین در وصیت‌نامه خود آورده است: من تکلیف می‌کنم شما رزمندگان را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.

کد خبر: ۲۵۰۲۹۷

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۲ - 31July 2017

وصیت‌نامه شهید مهدی زین الدین/ رزمندگان را به حسین‌وار زندگی کردن تکلیف می‌کنم

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «مهدی زین الدین» 18 مهر 1337 در تهران چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان عضو سپاه عازم جبهه شد. شهید زین الدین 29 آبان 1363 در مقام فرماندهی لشکر علی بن ابی طالب در جاده بانه ـ سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

وصیت‌نامه شهید «مهدی زین الدین»

 

«بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما رزمندگان را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.

 

در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاری‌ها و بستانکاری‌ها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آن‌ها می‌نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

 

1- مسائل شرعی:

 

الف) نماز: به نظرم نمی‌آید بدهکار باشم؛ ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم، لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب) روزه: تعداد190روزه قرض دارم و نتوانستم بگیرم.
ج) خمس: سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هستم.

د) حق الناس: وای از آتش جهنم و عالم برزخ، خداوند عالم بصیراست.

 

2- مادیات

 

الف:بدهکاری‌ها:

 

1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم، البته قبض دویست هزار ریال است؛ ولی از این مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه یک گرفته‌ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می‌دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنج هزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشکر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط درگاهی.
 

ب – بستانکاری‌ها:

 

1-مبلغ هفتاد و پنج هزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم. این منزل را به مدت یکسال اجاره نمودم. به اتفاق‌های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می‌کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی (صاحب اصلی خونه) اجاره کرده بودند، ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مسترد ننموده است.

 

2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمی‌دانم (یادم نیست) نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا ما در آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاری‌ها را از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است. باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم را به همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد. مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

 

مهدی زین الدین

1363/1/13»

 

انتهای پیام/ 111


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

بزرگراه شهید همدانی و تونل شهدای غزه افتتاح شد

بزرگراه شهید همدانی و تونل شهدای غزه پیش از ظهر امروز (دوشنبه 9 مرداد) با حضور شهردار تهران و فرماندهان قرارگاه‌های سازندگی ارتش و سپاه افتتاح شد.

کد خبر: ۲۵۰۴۴۱

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۲ - 31July 2017

بزرگراه شهید همدانی و تونل شهدای غزه افتتاح شد

به گزارش خبرنگار اجتماعی دفاع پرس، پیش از ظهر امروز (دوشنبه 9 مرداد) بزرگراه شهید «حسین همدانی» (ادامه غربی بزرگراه شهید حکیم حدفاصل پل کوهک تا وردآورد استان البرز) و تونل شهدای غزه با حضور مسئولان کشوری و لشکری افتتاح شد.

در این برنامه «محمد باقر قالیباف» شهردار تهران، سردار «عبادالله عبداللهی» فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (ص) و امیر سرتیپ دوم «عباس زاده» فرمانده قرارگاه سازندگی قائم (عج) ارتش حضور دارند.

این پروژه که از سال 93 آغاز شده است، با مشارکت قرارگاه قائم سازندگی (عج) ارتش و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (ص) سپاه پاسداران انجام گرفته است.

در این پروژه بیش از 15 کیلومتر به بخش غربی اتوبان حکیم اضافه شده است.

انتهای پیام/ 221


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت‌نامه شهید حسن محمدی‌کیا / درود بر آنانی که مرگ سرخ را بر مرگ بستر ترجیح دادند

شهید محمدی‌کیا در وصیت‌نامه خود آورده است: درود به ارواح طیبه شهداى راه حق و حقیقت و شهداى صدر اسلام تاكنون و درود بر آنان كه مرگ سرخ را بر مرگ در بستر ترجیح داده و خط سرخ شهادت را برگزیدند.

کد خبر: ۲۵۰۳۹۸

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۱ - 31July 2017

وصیت‌نامه شهید حسن محمدی کیا / درود بر آنانی که مرگ سرخ را بر مرگ بستر ترجیح دادند

 

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «حسن محمدی کیا» 31 شهریور 1336 چشم به جهان گشود. وی طی عملیات نصر 6 در تاریخ 3 مرداد 1366 در میمک ایلام به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

وصیت‌نامه شهید «حسن محمدی کیا» 

«بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون.

فلیقاتل فى سبیل الله الذین یشترون الحیوة الدنیا بالاخرة و من یقاتل فى سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف‌ نؤتیه اجرا عظیما

مومنان باید در راه خدا با آنان كه حیات مادى دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد كنند و هر كس در جهاد در راه خدا گشته شد یا فاتح گردید او را به زودى در بهشت پاداش بزرگ دهیم. (سوره نساء/ آیه 47)

با درود بر امام عصر حضرت مهدى (عجل الله فرجه) و نایب بر حقش امام خمینى و درود به ارواح طیبه شهداى راه حق و حقیقت و شهداى صدر اسلام تاكنون و درود بر آنان كه مرگ سرخ را بر مرگ در بستر ترجیح داده و خط سرخ شهادت را برگزیده و پیرو سرور شهیدان حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه‌السلام گردیدند و درود بر امت شهید پرور جمهورى اسلامى ایران كه همواره در دفاع از اسلام و پیروى از خط رهبرى تلاش پیگیر نموده است و درود بر شما پدر و مادر عزیزم كه از بدو تولدم تاكنون زحمات زیادى براى من كشیده‌اید و درود بر تو همسر عزیزم كه از فرزندانم مراقبت مى‌كنى و ان‌شاءالله فرزندانم را خوب تربیت كنى.

اینک كه از میان شما مى‌روم تا قدم در دنیاى جدیدى بگذارم. این بنده‌ حقیر چند كلامى به عنوان یادگار براى شما باقى مى‌گذارم.

همواره به یاد خدا باشید و در تمام امور خدا را ناظر بر اعمال خود بدانید و تنها به او توكل كنید و بس. به نماز و واجبات دین اهمیت بسیارى دهید چرا كه نماز ستون دین است و معراج مومن، نمازهاى روزانه را به جماعت بخوانید كه دست خداوند به همراه جماعت است، محبت اهل بیت و خاندان پیامبر را فراموش نكنید، همواره پشتیبان ولایت فقیه و پیرو خط رهبرى باشید و از تفرقه بپرهیزید.

در كار آخرت به بالا دست و در كارهاى دنیا به زیر دستان بنگرید، هنگام تشیع جنازه‌ها، حاضر شدن بر مزار اموات و شهدا، از آمدن و رفتن‌ها عبرت گرفته و مرگ را زیاد یاد كنید كه به این دنیا دلبستگى پیدا نكنید تا هر لحظه آماده‌ى پذیرش مرگ باشید و به مقامات دنیایى دلخوش نباشید كه دوام ندارد. نماز شب و مناجات سحرگاه را فراموش نكنید و در مناجات و راز و نیازتان با پروردگار دعا به رزمندگان را به خاطر داشته باشید. براى پیروزى رزمندگان و فرج امام زمان (عج) دعا كنید و قرآن خواندن را بیاموزید و در اوقات فراغت و ناراحتى و هنگامى كه تنها هستید قرآن را زیاد بخوانید. به كمک مظلومان و فقرا بشتابید و دست دهنده داشته باشید و صدقات را از یاد نبرید. همیشه براى اوقات خود برنامه‌ریزى نمایید كه قسمتى را براى عبادت و قسمتى را براى مطالعه و قسمتى را براى كار و قسمتى را براى استراحت قرار دهید. هیچ گاه عمر را بیهوده تلف ننمایید كه هنگام عبور از صراط از نعمت عمر از شما سوال مى‌شود كه عمرتان را چگونه گذراندید؟

حقوق مردم را به آنان برگردانید كه قابل بخشش نیست و اگر حقى از كسى بر شما باشد در آخرت متحمل زیان‌هاى جبران ناپذیرى خواهید شد. در همین جا از كسانى كه حقى بر من دارند و ممكن است بنده فراموش كرده باشم حقشان را ادا نمایم، عاجزانه تقاضا دارم اگر چیزى از این دنیا براى این حقیر مانده‌ است از آن حق خود را برداشت نمایند و یا مرا عفو كنند.

و اكنون خواهشى چند از خانواده خود دارم:

و باز هم درود بر شما پدر و مادر عزیزم. مى‌دانم كه زحمات زیادى براى بنده كشیده‌اید و نتوانسته‌ام زحمات شما را جبران كنم. ان‌شاءالله كه مرا مى‌بخشید. بنده مى‌خواهم كه از اقوام و آشنایان براى بنده طلب آمرزش كنید تا آسوده گردم. برادرانم را بیشتر به پایبند بودن به دین مبین اسلام ترغیب و تشویق نمایید.

و درود بر شما اى پدر و مادر و همسرم كه از ابتداى زندگى مشتركم با فرزندتان، زحمات زیادى را از جانب بنده و فرزندانم متحمل شده‌اید و لذا بر بنده حق دارید از شما مى‌خواهم كه همسرم را دلدارى داده و خواهش مى‌كنم كه هم آن گونه كه تاكنون براى همسر و فرزندانم زحمت كشیده‌اید به همسرم كمک كنید تا فرزندانم بزرگ شوند.

درود بر تو اى همسر گرامیم، اول از هر چیز از شما مى‌خواهم كه به نماز اهمیت دهى و فرزندانم را از كودكى به نماز خواندن عادت دهى و از شما مى خواهم فرزندانم را كتک نزنى چرا كه آنها پاره‌ى تن بنده هستند. و اما اگر مایل باشى بعد از بنده همسر اختیار كنى سعى كن فردى را انتخاب كنى كه مومن، مسلمان و خوش اخلاق باشد تا فرزندانم كمتر كمبود بنده را احساس كنند و اگر تمایل به این كار نداشتى در تربیت فرزندانم بسیار دقت كن تا بتوانند براى جامعه‌ اسلامى خود انسان‌هاى مفیدى گردند.

والسلام

بنده حقیر حسن محمدى كیا

 

 مورخ 1366/01/03»

انتهای پیام/ 181 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت‌نامه شهید ذبیح اله عاصمی‌زاده اردکانی/ امام و رهبرمان را همچون نگين انگشتر درميان خود نگه داريد

شهید عاصمی‌زاده در وصیت‌نامه خود آورده است: شما بايد حافظ ولايت فقيه باشيد و امام و رهبرمان را همچون نگين انگشتر در ميان خود نگه داريد تمام مشكلات مملكت را بدون سر و صدا حل كنيد و نگذاريد اين قلب امت لحظه‌ای درد بگيرد.

کد خبر: ۲۵۰۴۰۱

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۴ - 31July 2017

وصیت‌نامه شهید ذبیح اله عاصمی‌زاده اردکانی/ امام و رهبرمان را همچون نگين انگشتر درميان خود نگه داريدبه گزارش خبرنگار ساجد، شهید «ذبیح الله عاصمی‌زاده‌اردکانی» در شهرستان اردکان به دنیا آمد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. وی 21 مهر 1362 با سمت فرماندهی تیپ 18 الغدیر در ارتفاعات بانه حضور یافت و در درگیری با نیروهای عراقی، بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهید شد.

 

وصیت‌نامه شهید «ذبیح‌اله عاصمی‌زاده اردکانی»

 

«بسم الله الرحمن الرحيم

ان الله اشتری من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه اشهد ان لا اله الا الله، محمد رسول الله، عليا ولی الله

 

سلام بر ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) و درود بر نائب بر حقش امام خمينی و درود به روان پاک شهدای به خون خفته از صدر اسلام تا شهدای فتح حاجی عمران و راه كربلا (اللهم اجعل مماتی ممات محمد و آل محمد) هم اكنون در ميعادگاه عشق و شهادت در حجله گاه خون، عروس سرخ شهادت را در بر می‌گيرم و به دنبال خط سرخی كه از لابلای گونی‌های سنگرم و از بيابان‌های تفتيده خوزستان گذشته می‌روم تا به كاروان شهدا كه آرام آرام به سوی تجلی گاه حق در حركت است بپيوندم. سخنی چند با ملت غيور و شهيد پرور ايران دارم:

 

 سفارش اول من اين است كه شما بايد حافظ ولايت فقيه باشيد و امام و رهبرمان را همچون نگين انگشتر درميان خود نگهداريد تمام مشكلات مملكت را بدون سر و صدا حل كنيد و نگذاريد اين قلب امت لحظه‌ای درد بگيرد.

 

 سفارش دوم اين است كه ملت ما الان بايد خود را بسازند تا فرد فرد اين ملت يک مربی باشند و اول از خودمان شروع كنيم تا فردا بتوانيم برای صدور انقلابمان و زنده كردن اسلام در كشورهای عربی در حال خواب، مربی و ناجی داشته باشيم و الان بهترين دانشگاه كه از خون هزاران هزار شهيد تهيه شده است كه همان جبهه باشد داريم و بايد حداكثر استفاده را از اين دانشگاه ببريم و نگذاريم خون اين همه شهيد بی‌ثمر بماند.

 

سفارش من به جوان‌‎های مملكت اين است كه هر جوانی براي دو ماه هم كه شده به جبهه بيايد و جنگ را مشاهده كند و آنها كه می‌توانند در جبهه بمانند تا به كارزار تحرک و سرعت عمل بيشتر بخشند. الان روزی است كه ما می‌توانيم دوره‌های واقعی را در ميدان‌های نبرد ببينيم.

 

 حيف است از اين فرصت استفاده نكنيم. سفارش بعدی اين است كه موقعی كه سلاح‌های ما به زمين افتاد برای برداشتنش از همديگر سبقت بگيريد و نگذاريد خون شهيدان ما بخشكد و بايد هر چه سريعتر و با سرعت عمل بيشتر راهشان را ادامه دهيد، راه همان راه حسين است.

 

 هدف اسلام است و مقصد كربلا و سپس قدس عزيز است. در اينجا روی سخنم با ابرقدرت‌هاست كه توسط عراق به كشور ما تجاوز گرديد، می‌خواستيد ما را در كشورمان زمين گير كنيد كور خوانده‌ايد، اكنون كجایی كه ببينی ملت ما با اين حمله عراق منسجم‌تر شده‌اند، يک پارچه تر برعليه شما مي‌جنگند. ازموقعی كه شما به كشور ما حمله كرديد ما يک ارتش از هم پاشيده داشتيم اكنون يک ارتش منسجم و آبديده داريم، اگر در شروع حمله شما سپاه پاسداران، هنوز قدرتی نداشت الان با ياری خداوند دوازده الی پانزده لشكر از سپاه و بسيج داريم كجا هستند كه ببينند ارتش بيست ميليونی تشكيل شده و تمام جوان‌های ما با جنگ و جنگيدن آبديده‌تر شده‌اند.

 

 ای آمريكا از همين جا به تو هشدار می‎‌دهم هر حيله‌ای بكاربری به ضرر خودت تمام می‌شود و خواهی ديد كه در همين نزديكی‌ها با ملت‌های مسلمان متحد می‌شويم و رژيم‌های دست نشاده‌ات را سرنگون می‌كنيم و اول به سراغ اين فرزند نامشروعت كه اسرائيل است خواهيم آمد و خواهی ديد كه با قدرت الهی كارش را تمام كرده و به سراغت خواهيم آمد.

 

سفارشم به رزمندگان و فرماندهان در جبهه اين است كه برادران ما بايد به هر نحو كه شده است حقمان را از رژيم عراق بگيريم ما بايد خسارت‌های مادی و معنوی را از عراق بگيريم ما بايد متجاوز را تنبيه كنيم تا ديگر خيال تجاوز نكنند.

 

و بالاخره به هر نحو كه شده بايد راه قدس را از طريق عراق بگشایيم و انقلابمان را صادر كنيم و اسلام واقعی را به كشورهای مسلمان و سپس به جهان رسانيم.

والسلام»

 

انتهای پیام/ 111


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

برگزاری آیین گرامی‌داشت شهدای مدافع حرم در تهران

مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم، روز سه‌شنبه 10 مردادماه در تهران برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۵۰۴۳۶

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۰ - 31July 2017

برگزاری آیین گرامیداشت شهدای مدافع حرم

به گزارش دفاع پرس از تهران، یادواره شهدای مدافع حرم، شامگاه سه‌شنبه 10 مردادماه ساعت 21:30 الی 23:30 در حسینیه ارباب حسین (ع) واقع در تهران، میدان امام حسین (ع)، خیابان دماوند، بعد از اتوبان امام علی (ع) برگزار می‌شود.

این مراسم نورانی با حضور خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با سخنرانی حجت‌الاسلام «عبدالحمید شهاب» و مدیحه‌سرایی ذاکرین اهل بیت (ع) «حسن یوسفی» و «محمد فصولی» برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 151


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وقتی یک گردان تمام می‌شود

رفتم بالای خاکریز تا خبر از گردان بگیریم که بچه‌ها کجا ماندن؟ صحنه‌ای دیدم که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم.

کد خبر: ۲۵۰۴۴۶

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۵ - 31July 2017

وقتی یک گردان تمام می‌شود.به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، «حمید صدری» از رزمندگان دوران دفاع مقدس به تشریح یکی از خاطرات خود از آن دوران پرداخت، که در ادامه می‌خوانید.

 

حدود ساعت نزدیک ۱۰ شب بود. از منطقه عمومی شلمچه بعد از عبور از خط خودمان وارد آب شدیم. هوا بسیار سرد و منطقه آرام بود. قرص ماه کامل بود به طوری که همه چیز دیده می‌شد. در موقع ورود به آب برای کنترل نیروها از ستون خارج شدم. سمت راست ستون هم با ابوالفضل خدامرادی بود. عراقی‌ها بعضی مواقع روی منطقه منور می‌زدند. منورها هدف‌دار نبود. کمین‌ها تک تک شلیک می‌کردند. با یک آهنگ خاصی صدای تق تق تیرها می‌آمد و رد می‌شد.

گلوله‌های رسام یک نظم خاصی داشتند و روی سطح آب آهنگ خاصی ایجاد می‌کردند. توی آب که بودیم بعضی جاها پامون روی زمین بود. ولی بعضی جاها عمق آب زیاد می‌شد پا می‌زدیم و شنا می‌کردیم. عراقی‌ها برای اینکه نیروی پیاده از آب رد نشوند، داخل همون منطقه یک جاهایی رو عمقش را زیاد کرده بودن.بعضی جاها آب مثلا یک متر و نیم بود.یکباره سه متر می‌شد و این مجدد تکرار می‌شد. کم کم به سمت خط عراق که نزدیک می‌شدیم عمق آب کم می‌شد. صدای عراقی‌ها هم واضح‌تر شنیده می‌شد. صدای ماشین، لودر و تانک هم می‌آمد. هر چقدر که به خط دشمن نزدیک‌تر می‌شدیم عمق آب کمتر می‌شد.

با توجه به عمق آب، ابتدا به صورت نشسته و بعد به حالت خوابیده حرکت می‌کردیم. موقع شلیک منور، همه می‌رفتند زیر آب. جلوتر که می‌رفتیم عمق آب کمتر می‌شد. یکباره به کوهی از سیم خاردر و موانع خورشیدی رسیدیم.

اولین سوال این بود که چه کسی می‌خواهد از این جا رد بشود. ارتفاع سیم خاردار زیاد بود. عرض سیم خاردارها به صورت کلاف مانند و به عمق دومتر با ردیف‌های زیادی در شب دیده می‌شد. شروع کردیم به بریدن سیم خاردارها. تخریب‌چی‌ها با یک سیم چین‌های بلند شروع کردند به باز کردن معبر. من و ابوالفضل هم کمک می‌کردیم. از این 10 ردیف سیم خاردار، سومین یا چهارمین ردیف رو بریده بودیم که سمت چپ، آهنگ گلوله‌های عراقی‌ها بهم خورد.

«آهنگ به هم خوردن» یعنی اینکه اینها یک چیزهایی دیده‌اند. بالای سر ما منورها روشن شد. البته ما اون‌ها رو نمی‌دیدیم. منطقه به یکباره منفجر شد. بارانی از گلوله و توپ منطقه را زیر آتش گرفت. گویا عراقی‌ها گروهان محمدباقر فتح اللهی رو دیده بودند و داشتند همه‌ی آتش‌ها رو روی آن منطقه متمرکز می‌کردند. کم کم وسعت منطقه‌ای را که می‌زدند زیاد کردند.

جمال حبیبی دیده دیده‌بان گردان کنار من بود. جمال ۱۲ قبضه خمپاره‌ ۱۲۰، چهار یا پنج قبضه‌ موشک ۱۰۷، تعدادی هم کاتیوشا تحت نظرش بود. جمال می‌خواست آتش رو متمرکز کنه روی خط عراقی‌ها که آتش دشمن ما رو هم در هم کوبید.

بعد از عملیات فهمیدم جمال همان جا شهید شده است. نمی‌دانم از اون رده‌ی دهم ما چطور رد شدیم! چون حین درگیری بود. من دقیقا یادم نیست. قرار بود کمین رو چهار نفر از دوستان ما بزنند ولی چون وضعیت خیلی خراب بود از زدن کمین منصرف شدیم و از کنارش رد شدیم.

من جلوی ستون بودم. پشت سر من هم حمید همراز بود. بعد نقی داور پناه و رضا مرادی بودند و بعد هم بقیه… .تو همین حین که رد می‌شدیم ابوالفضل خدامرادی تا بلند شد عراقی‌ها آتش رو متمرکز کردند روی او و زدنش و بعد محمود سهرابی را زدند. آنجا مجبور شدیم داخل آب خیز برداریم. آرام حرکت کردیم. همه حواسم به ۱۰ متری جلو بود، یک تیربارچی خیلی با حوصله به طرف بچه‌ها تیراندازی می‌کرد. از ۱۰ متر مانده بلند شدیم و هجوم بردیم سمت عراقی‌ها. حالا این عراقی‌ها چی شد ترسیدند؟! تیربار رو ول کردند. افتادیم داخل سنگر عراقی‌ها، حدود ساعت 12 یا یک نصف شب درگیری تن به تن خیلی شدید شروع شد.

داخل و پشت کانال درگیری بود. انفجارها خیلی نزدیک بود. تا ساعت حدود 2 یا 3 صدای گلوله توپ و خمپاره می‌آمد، ولی درگیری نزدیک و تن به تن خوابید. بعداً من از طریق یکی از پیک‌ها آمار گرفتم، دیدم از ۱۵۰ نفری که از گروهان ما وارد آب شده اند  (آن افرادی که در آن حد در دسترس بنده بودند) ۱۱ نفر یا ۱۳ نفر زنده بودند که همه‌ی آن‌ها زخمی شده بودند. از آن یکی خط هم خبر نداشتیم بعداً فهمیدم که از گروهان محمد باقر فتح اللهی سه نفر بیرون آمده‌اند. در مجموع از ۳۰۰ نفر فکر می‌کنم ۲۰ یا ۳۰ نفر مانده بودیم. از آن‌ها هم یکی تیر به بازویش و یکی دیگر به دهانش ترکش نارنجک خورده بود. دو تا ترکش نارنجک هم به پشت و بازویم خورده بود. ولی با این وجود خط را تصرف کردیم.

صحنه‌ای که بسیار تحمل آن برای من سخت بود، این بود که صبح به یکباره به فکرم رسید که ما ۱۵۰ نفر بودیم اون یکی گروهان هم ۱۵۰ نفر بودند. پس بچه‌ها کجا هستند؟! رفتم بالای خاکریز، رو به آب گرفتگی صحنه‌ای غیرقابل تحمل را دیدم. پشت خط افرادی که می‌خواستند خط را تصرف کنند کنار یکدیگر افتاده بودند تمام کسانی که لباس غواصی پوشیده بودند از بچه‌های خودمان بودند.نتوانستم تحمل کنم. برگشتم پایین. کنترلم را کاملا از دست دادم و نتوانستم بایستم. بعد به تک تک بچه‌ها فکر کردم که از کدام گردان بودند؟‌ متوجه شدم که از کادر گردان ولی عصر (عج) به غیر از عده‌ی معدودی همه شهید شده‌اند. از کادری که در عملیات‌های بزرگ کارهای بسیار بزرگی انجام داده بودند مثل باقر فتح اللهی، یوسف قربانی، محرمی، چمنی، خدامرادی، سهرابی، داورپناه، ابراهیم اصغری و… . گردان ولی عصر (عج) تموم شد.

منبع: ایسنا 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:03 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت‌نامه شهید عباس کریمی/ قطره‌ای در نزد خدا از قطره خونی كه در راه او ريخته شود، برتر نيست

شهید کریمی در وصیت‌نامه خود آورده است: هيچ قطره‌ای در مقياس حقيقت در نزد خدا از قطره خونی كه در راه خدا ريخته شود، بهتر نيست و من می‌خواهم كه با اين قطره خون به عشقم برسم كه خداست.

کد خبر: ۲۵۰۴۳۳

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۹ - 31July 2017

وصیت‌نامه شهید عباس کریمی/ قطره‌ای در نزد خدا از قطره خونی كه در راه او ريخته شود، برتر نيست

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «عباس کریمی» یکم اردیبهشت 1336 در روستای قهرود از توابع شهرستان کاشان به دنیا آمد. وی با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار عازم جبهه شد. شهید کریمی 23 اسفند 1363 با سمت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در جزیره مجنون عراق حضور داشت که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

وصیت‌نامه شهید «عباس کریمی»

 

«بسم‌الله القاصم الجبارين

چرا در راه خدا جهاد نمی‌كنيد در صورتی كه جمعی ناتوان از مرد و زن و كودک شما در چنگال ظلم كافرانند.

 

«و ما لكم لا تقاتلون في سبيل‌الله و المستضعفين من الرجال و النساء والولدان و قاتلو هم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين لله».

 بكشيد كافران را تا بر كنده شود ريشه فساد، و دين منحصر به دين خدا شود.

 

هيچ قطره‌ای در مقياس حقيقت در نزد خدا از قطره خونی كه در راه خدا ريخته شود، بهتر نيست و من می‌خواهم كه با اين قطره خون به عشقم برسم كه خداست.

 

شهيد كسی است كه حقيقت و هدف الهی را درک كرد و براي حقيقت پايداری كرد و جان داد.

 

شهادت در اسلام نه مرگی است كه دشمن به مجاهد تحميل می‌كند بلكه انتخابی است كه وی با تمام آگاهی و شعور و شناختش به آن دست می‌يازد.

 

«و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل‌الله اموات احياء ولكن لا تشعرون» و آن كسی كه در راه خدا كشته شده مرده نپنداريد بلكه او زنده ابدی است وليكن همه شما اين حقيقت را در نخواهيد يافت. (بقره 154)

 

شهادت برای من يک فيض بزرگی است من لياقت يک شهيد را ندارم و اميدوارم كه آنها كه قبل و بعد از من به درجه شهادت نائل آمده‌اند من را در آن دنيا شفاعت نمايند.

 

ان شاء الله و از قول من به تمام اقوام و خويشاوندان خصوصا پدر و مادر و خواهرم و همسرم و برادرانم بگوييد بعد از من برای من گريه و زاری نكنند و در عوض به همه دوستان و آشنايان با چهره‌ای خندان تبريک بگويند و به آنها بگويند جان او هديه‌ای برای اسلام عزيز و امام امت و امت امام بود و در رابطه با شهادت من و بقيه برادرانم كه اگر لياقت شركت در جبهه‌های حق عليه باطل را داشتند خانواده من صبر را پيشه كنيد و صبر نه اين كه در مقابل باطل و ناحق تسليم شدن بلكه استواری و ايستادگی در برابر ناملايمات تسليم شدن بلكه استواری و ايستادگی در برابر ناملايمات در برابر سختی‌ها، در مقابل گرفتاری‌ها و مبارزه سرسخت با مشكلات زندگی مبارزه با هوای نفس، اجرای كليه دستورات امام است مبارزه با منافقين داخلی كه خود نيز يک نوع جبهه داخلی است.

 

لذا طبق فرمايشات قرآن كريم: «واقتلو هم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و الفتنة اشد من القتل»
هر جا مشركان را دريافتند به قتل رسانيد و از شهرهايشان برانيد چنان كه آنان شما را از وطن آواره كردند و فتنه‌گری كه آنان كنند سخت‌تر از جنگ و فسادش بيشتر است.

 

و در رابطه با رزمندگان اسلام بايد بگويم كه هميشه با توكل به خدا و ائمه معصومين و اجرای دستورات رهبر عزيز و عالی قدرمان بر دشمنان بتازيد تا آنها را از صفحه روزگار برداريد و هيچ وقت بر پيروزی‌هايتان مغرور نشويد چون در مرحله اول اين شما نيستيد كه می‌جنگيد و اين شما نيستيد كه شليک می‌كنيد بلكه طبق آيه قرآن مجيد «و ما رميت اذ رميت ولكن‌ الله رمی»

 

و شما بايد مجاهد فی‌سبيل‌الله باشيد آن كسی كه جهاد كند «كلمة الله هي العلياء»
تا اين كه اراده خدا بالا بيايد و حاكم بر اراده‌ها شود اين همان راه خداست.

 

سلام و دعای هميشگی‌تان را فراموش نكنيد.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار از عمر ما بگاه و بر عمر او بيفزای.
خدايا خدايا رزمندگان ما را نصرت و ياری فرما
عباس كريمی

61/1/27»

 

انتهای پیام/ 111


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:03 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

اخلاق خوب شهید محمد جعفری اتحاد اهل تسنن و تشیع را در پی داشت

اخلاق خوب فرمانده سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه دهگلان باعث شده بود که اتحاد و هم‌بستگی خوبی میان برادران اهل سنت و شیعیان شکل بگیرد. اتحادی که به نفع نظام نوپای جمهوری اسلامی و به ضرر گروهک‌های ضدانقلاب تمام شد.

کد خبر: ۲۵۰۴۵۸

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۸ - 31July 2017

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، بعد از تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه دهگلان، شهید محمد جعفری ـ معروف به حمه رابی ـ فرماندهی این سازمان را بر عهده گرفت. شهید جعفری از جمله جوانان انقلابی دهگلان بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با چهره های مذهبی و انقلابی کردستان ارتباط خوب و مناسبی داشت.


بعد از استقرار گروهک های ضدانقلاب در شهرها و روستاهای استان کردستان و مهاجرت نیروهای ارزشی به استان کرمانشاه، شهید جعفری نیز به همراه مادر، برادر و تعدادی دیگر از جوانان انقلابی دهگلان راهی کرمانشاه شد و تا زمان تأسیس سازمان پیشمرگان مسلمان کرد و پاکسازی کردستان در کنار مهاجران ایستادگی کرد و بعد از آغاز پاکسازی کردستان راهی شهرستان دهگلان شد و مسئولیت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد دهگلان را عهده دار شد.

شهید جعفری یک رزمنده بی ادعا بود. با اینکه مسئولیت سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه دهگلان را عهده دار بود، اما هم چون یک برادر با نیروهای تحت امرش برخورد می کرد و نیروها نیز به چشم برادر بزرگتر به ایشان نگاه می کردند و احترام ویژه ای برای ایشان قابل بودند.

منزل مادری شهید جعفری بخشی از سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه دهگلان شده بود و نیروهای سازمان همواره برای انجام کارهای سازمان به خانه مادری شهید جعفری مراجعه می کردند. البته مادر شهید جعفری ـ رابعه خانم ـ خودشان نیز یکی از اعضای سازمان محسوب می شدند. ایشان در بیشتر لحظات در کنار نیروها بودند و هم چون یک مادر که کارهای فرزندانش را انجام می دهد، کارهای مربوط به رزمندگان را انجام می دادند؛ رابعه خانم از پخت و پز گرفته تا شستن لباس رزمندگان و حتی نگهبانی دادن کمک کار نیروهای سپاه اسلام بودند.

شهید جعفری بخش قابل توجهی از حقوق دریافتی اش را به فقرا و مستمندان شهر و دیارش اختصاص می داد. شهید جعفری هر وقت حقوقش را دریافت می کرد، مقداری را به همسر و مادرش و مقداری را هم نزد خودش نگاه می داشت و باقی حقوقش را میان فقرا تقسیم می کرد.

شهید جعفری اقدامات بسیاری را برای آشنا ساختن مردم با مرام و ماهیت نظام مقدس جمهوری اسلامی انجام می داد؛ از دستگیری از فقرا گرفته تا روشنگری و بصیرت افزایی در زمینه ماهیت و فلسفه ضد اسلامی و ضد انسانی گروهک های ضد انقلاب، تنها گشوه ای اقدامات فرهنگی شهید محسوب می شود. ایشان کتاب هایی را که گروهک های ضد انقلاب به تبلیغ آن ها می پرداختند، برای مردم تشریح می کرد و ضد دین بودن گروهک های ضد انقلاب را از داخل همین کتاب ها برای مردم اثبات می کرد.

شهید جعفری روزی که از دهگلان خارج شد و به کرمانشاه مهاجرت کرد، همه زندگی اش را به امان خدا رها کرد و به اتفاق مادر، همسر و برادرش و با دستان خالی به کرمانشاه رفت، ولی زمانی که به دهگلان بازگشت و بر اوضاع و احوال منطقه دهگلان مسلط شد، با آغوش باز از مردم و توابین پذیرایی کرد. ایشان فریب خوردگان گروهک های ضد انقلاب را با جان و دل پذیرفت و یک بار دیگر اتحاد و هم بستگی را به مردم منطقه هدیه کرد.

شهید جعفری یکی از شجاع ترین، با اخلاق ترین و متفکرترین نیروهای عملیاتی منطقه محسوب می شد. شجاعت شهید جعفری همواره در میان رزمندگان سپاه اسلام قابل تحسین بود. هرگاه خبری به دست ما می رسید و یا نیروهای ضد انقلاب در منطقه دیده می شدند، شهید جعفری با وجود اینکه مسئول سازمان بود، اولین نفری بود که به مطقه اعزام می شد و در این راه هراسی به دل راه نمی داد.

اخلاق خوب شهید جعفری با نیروهای تحت امر و یا مردمی که به پایگاه دهگلان می آمدند توجه همه را جلب می کرد. متانت، وقار و حجب و حیای ایشان در صحبت کردن با مردم باعث می شد که مردم به چشم یک عارف به ایشان بنگرند. شهید جعفری همواره احترام خاصی برای نیروهای غیر بومی قایل بود و خوشرویی خاصی با آن ها برخورد می کرد. شهید جعفری معتقد بود؛ این عزیزان میهمان شهر و دیار ما هستند و ما باید به دیده احترام به آن ها بنگریم.

در اوایل استقرار سازمان پیشمرگان مسلمان کرد در دهگلان، رزمندگان بسیاری از شهرستان قروه و بخش سریش آباد در دهگلان خدمت می کردند. دوستی و برادری غیر قابل وصفی میان شهید جعفری و رزمندگان سریش آبادی وجود داشت. روابط خوب و برادرانه شهید جعفری با شهیدان یدالله حاجیان و جعفر طالبی و بسیاری از رزمندگان دیگر باعث شده بود که اتحاد و هم بستگی خوبی میان برادران اهل تسنن و اهل تشیع شکل بگیرد. برادری و برابری که به نفع نظام نوپای جمهوری اسلامی و به ضرر گروهک های ضد انقلاب تمام می شد.

شهید جعفری فتح هر قله و ارتفاعی که از همه بلندتر بود را بر عهده می گرفت. انجام کارهای سخت بر عهده ایشان بود و شهید جعفری با عشق و علاقه کارهای سخت را به سرانجام می رساند. نیروهایی که در کنار شهید جعفری خدمت می کردند، وقتی با اخلاص و بی ریایی شهید جعفری روبرو می شدند، ایشان را الگوی خود قرار می دادند.

 

اخلاق خوب فرماندهی که اتحاد اهل تسنن و تشیع را در پی داشت

شهید محمد جعفری در کنار مادر و همرزمانش

 

منبع: پیشمرگ روح الله 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:01 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

رونمایی از ۸۰ عنوان کتاب با موضوع دفاع مقدس در لرستان

معاون هنری و سینمایی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس لرستان از رونمایی۸۰ عنوان کتاب با موضوع دفاع مقدس طی شهریورماه امسال در استان خبر داد.

کد خبر: ۲۵۰۴۵۷

تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۳ - 31July 2017

رونمایی از ۸۰ عنوان کتاب با موضوع دفاع مقدس در لرستانبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، «مرتضی یوسفیان» اظهار کرد: کتاب‌هایی که قرار است از آن‌ها رونمایی شود شامل چند جلد شعر، روایت‌ و خاطرات رزمندگان، نقد و نمایشنامه هستند. هزینه چاپ بخشی از کتاب‌ها را اداره کل حفظ آثار و نشر آثار دفاع مقدس و بخشی را نیز دانشگاه لرستان پرداخت کرده است. 

 

وی به اهداف چاپ کتاب در حوزه دفاع مقدس نیز اشاره کرد و گفت: ما باید اقداماتی انجام دهیم که حرمت و شأن شهدا حفظ شود و چاپ این کتاب‌ها نیز در این راستا است.

 

یوسفیان گفت: مکتوب کردن ایثارگری و رشادت شهدا و رزمندگان لرستان نیز از دیگر اهداف چاپ این کتاب‌هاست.

 

منبع: ایسنا


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 مرداد 1396  ] [ 7:01 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ 10 ] [ > ]