بازدید فرمانده سپاه استان قم از مرکز فرهنگی دفاع مقدس استان
فرمانده سپاه «امام علی بن ابی طالب (ع)» استان قم و مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان، پیش از ظهر امروز (پنجشنبه) از مراحل ساخت و تکمیل مرکز فرهنگی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان بازدید کردند.
کد خبر: ۲۵۲۰۳۷
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۲ - 10August 2017
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از قم، سردار «غلامرضا احمدی» فرمانده سپاه «امام علی بن ابی طالب (ع)» استان قم و حجتالاسلام «سید حسن اکبری» مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان، پیش از ظهر امروز (پنجشنبه) در محل کارگاه پروژه ساخت مرکز فرهنگی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قم حضور یافته و از مراحل تکمیل این پروژه بازدید کردند.
در ابتدای این بازدید، «احمد حسینی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قم، گزارشی از ساختار هیئت امنایی بنیاد و موزه و نحوه گردش چرخه مسائل اعتباری و اجرایی آن را ارائه کرد.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 19 مرداد 1396 ] [ 5:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
یکی گرافیستهای کشورمان پوستری درباره لحظه شهادت شهید محسن حججی طراحی کرد. کد خبر: ۲۵۲۰۴۷ تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۸ - 10August 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سه روز پیش خبری مبنی بر اسارت یکی از مدافعین حرم به نام محسن حججی بدست ترویستهای تکفیری در مرز عراق و سوریه منتشر شد. ترویستهای تکفیری این رزمنده مدافع حرم ایرانی را به شهادت رسانده و تصاویر آن را منتشر کردند. منبع: تسنیم
[ پنج شنبه 19 مرداد 1396 ] [ 5:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
«رسول جلایی» با بیان اینکه از 31 مردادماه امسال تا روز عرفه، پیکر پاک 11 شهید گمنام تفحص شده در 5 نقطه از استان گیلان به خاک سپرده میشوند افزود: این شهدای گمنام در «دیلمان»، «رشت»، «اسالم»، «حویق» و ایستگاه پدافند هوایی پونل رضوانشهر به خاک سپرده میشوند. کد خبر: ۲۵۲۰۴۸ تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۸ - 10August 2017 به گزارش دفاع پرس از رشت، «رسول جلایی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان، صبح امروز (پنجشنبه) بهمناسبت گرامیداشت روز خبرنگار در جمع اصحاب رسانه در رشت اظهار داشت: شغل خبرنگاری دارای شرافت است و موضوعات حوزه کاری هر خبرنگار در شرافت کار او تاثیرگذار است. وی با اشاره به سخن امام علی (ع) که فرد مجاهد را از نزدیکترین اشخاص به خداوند و دوست پروردگار بیان میکند، عنوان داشت: مجاهدت و شهادت در راه خدا از بهترین اعمال نیک یک انسان است. جلایی با اشاره به اینکه خبرنگاران مجاهدانی هستند که به جز خداوند از هیچ شخصی ترس ندارند، بیان داشت: قلم خبرنگاران باید در مسیر ترویج و تبلیغ فرهنگ الهی گام بردارند. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان با بیان اینکه خبرنگاران نباید در پرسشگری و مطالبهگری حق به لکنت بیفتند، افزود: پیروی از حق و آگاهیبخشی مردم از وظایف خبرنگاران است. وی شغل خبرنگاری را مجاهدت فیسبیلالله خواند و اعلام داشت: اگر خبرنگاران، حقگو، حقطلب و حقخواه نباشند قاتلان و گردنکشان به جایگاههای بالا دست پیدا میکنند و حق در جامعه بهحاشیه میرود. جلایی با اشاره به اینکه بهحاشیه رفتن حق موجب تحریف تاریخ، ظلم به مردان و زنان یک جامعه و سرنگونی افراد بزرگ شده است، خاطرنشان کرد: با این تفسیر میتوان خبرنگاری را شغل مجاهدتهای حقطلبانه بیان کرد. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان با بیان اینکه با وجود خبرنگاران در جامعه ارزشهای انسانی و اسلامی جایگاه بیشتری در بین مردم پیدا کرده است گفت: خبرنگاران حماسهآفرینان ترویج فرهنگ اسلامی در جامعه هستند. جلایی با اشاره به برقراری حلقه اتصال بین نسلهای گذشته و حال جامعه توسط خبرنگاران، اعلام داشت: خبرنگاران باعث شدهاند که فاصله بین نسلها به تناقض آرمانها و ارزشها و تقابل دو نسل با هم ختم نشود. وی با بیان اینکه از 31 مردادماه امسال تا روز عرفه، پیکر پاک 11 شهید گمنام تفحص شده در 5 نقطه از استان گیلان به خاک سپرده میشوند افزود: این شهدای گمنام در «دیلمان»، «رشت»، «اسالم»، «حویق» و ایستگاه پدافند هوایی پونل رضوانشهر به خاک سپرده میشوند. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان با اشاره به اینکه شهدای گمنام تفحص شده مربوط به عملیاتهای خیبر، والفجر 8، والفجر 1 و بدر هستند، ابراز داشت: پیکر این شهدا در مناطق عملیاتی «زبیدات»، «مجنون» و «حوضیان» تفحص شده است. وی با اشاره به یادوارههای برگزار شده برای شهدای شاخص استان گیلان ابراز داشت: 10 عنوان کتاب در حوزه شهادت، تاریخ و کودک و نوجوان توسط ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان منتشر میشود. جلایی با اشاره به برنامههای ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان در هفته دفاع مقدس عنوان داشت: امسال 2 فیلم سینمایی با موضوعات شهدای مدافع حرم و هنرمندان عرصه ایثار و شهادت اکران و منتشر میشود. وی با اشاره به اینکه شتاب چشمگیری در ساخت یادمان شهدا در سالهای گذشته در استان گیلان وجود داشته است، گفت: تا سال 95 ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان ، 11 یادمان ساخته بود و در سال 95، 9 یادمان ساخته شد و در سال جدید تاکنون 9 یادمان برای شهدا ساخته شده است. جلایی با بیان اینکه خیران گیلانی در ساخت یادمانهای شهدا کمکهای فراوانی میکنند، ابراز داشت: هزینه ساخت یادمان «گوراب زرمیخ» که 60 میلیون تومان بود و در ماه مبارک رمضان سال 96 افتتاح شد، توسط خیران پرداخت شد. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گیلان با اشاره به اینکه 115 شهید گمنام در 41 نقطه از استان گیلان دفن شدهاند خاطرنشان کرد: ساخت یادمان شهدای گمنام در این 41 منطقه تا پایان سال 96 به اتمام میرسد. انتهای پیام/
[ پنج شنبه 19 مرداد 1396 ] [ 5:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
بازیگر سریال «آشوب» گفت: به دلیل گستردگی موضوع در سینمای دفاع مقدس مضمون فیلمهای این حوزه هیچگاه تکراری نخواهد شد. کد خبر: ۲۵۲۰۵۱ تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۷ - 10August 2017 منبع: ایکنا
[ پنج شنبه 19 مرداد 1396 ] [ 5:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
او معتقد بود «همه ما مسئولان، مدیون مردم حق شناس و قدرشناس هستیم و بنابراین در خانه ملت باید برای رسیدگی به مشکلات آنها نهایت کوشش را داشته باشیم.» او در مدت حضور در مجلس شورای اسلامی، برای توسعه صنعت کشاورزی و خودکفایی در تولیدات کشاورزی تلاش گسترده ای نمود و همواره کشاورزی را یک عبادت بر می شمرد و اهمیت آن را در فرهنگ اسلامی بازگو می کرد. شهید نائینی معتقد بود: «فرهنگ کشاورزی را باید در جامعه رواج داد. پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند: «الزارعون کنوز الله فی ارضه» ، کشاورزان از گنجینه های خدا در روی زمین هستند و هیچ چیز از اعمال در نزد خدا و پیغمبر محبوب تر از شغل کشاورزی نیست... قرآن کریم می فرماید: «هو الذی اخرجکم من الارض و استعمرکم فیها» یعنی خداوند شما را از زمین بیرون آورد و به شما مأموریت داد تا زمین را آباد کنید. بنابراین کارگران و کشاورزان مسلمان باید به این مأموریتی که قرآن به آنها محول کرده است توجه داشته باشند» حسینی نائینی شهادت را گرانبهاترین پشتوانه انقلاب اسلامی می دانست و با نهایت وجود آن را آرزو می کرد و این آرزو را بارها به زبان می آورد و از دوستان می خواست به عنوان دعای خیر برای او طلب شهادت کنند. سرانجام خداوند علیم، دعای فرزند زهرا(س) را به نیکوئی اجابت کرد و هفتم تیر سال ۱۳۶۰، به همراه ۷۲ یار صدیق امام راحل، به سوی خود فراخواند.
[ دوشنبه 16 مرداد 1396 ] [ 6:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
15 مرداد 1396 هجری شمسی برابر با 13 ذی القعده 1438 هجری قمری و 6 آگوست 2017 میلادی کد خبر: ۲۵۰۲۰۲ تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۳۸ - 06August 2017 رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (15 مرداد) • برگزاری اولین دوره کنکور سراسری در کشور توسط وزارت علوم (1348 ه.ش) • اجرای عملیات ثارالله در قصر شیرین توسط سپاه (1361 ه.ش) • شهادت حجتالاسلام شهید مصطفی ردانیپور، فرمانده قرارگاه فتح (1362 ه.ش) • شهادت سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی، معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش (1366 ه.ش) • شهادت شهید محسن دین شعاری، فرمانده واحد تخریب لشکر 27 محمد رسول الله (ص) (1366 ه.ش) رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (6 آگوست) • انفجار بمب اتمی آمریکا در هیروشیما با بیش از 160 هزار کشته و مجروح (1945 م)
[ یک شنبه 15 مرداد 1396 ] [ 1:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
15 مرداد سالروز شهادت «مصطفی ردانیپور» از رزمندگان روحانی دفاع مقدس است. سازمان بسيج طلاب شهيد «ردانیپور» را امسال به عنوان شهيد شاخص برگزيده است. کد خبر: ۲۵۱۲۵۰ تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۰ - 06August 2017 به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، 15 مرداد سالروز شهادت «مصطفی ردانیپور» از رزمندگان روحانی دفاع مقدس است. سازمان بسيج طلاب شهيد «ردانیپور» را امسال به عنوان شهيد شاخص برگزيده است تا زمينههای معرفی بيشتر و بهتر ايشان به عموم جامعه مهيا شود.
[ یک شنبه 15 مرداد 1396 ] [ 1:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
زیردریایی «فاتح» ساخت متخصصان صنعت دریایی کشورمان در هفته دفاع مقدس سال 96 به ناوگان نیروی دریایی ارتش ملحق میشود. کد خبر: ۲۵۱۲۵۹ تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۱ - 06August 2017 وی افزود: این زیردریایی به لحاظ پیچیدگیهایی که دارد، جهت آمادهسازی و الحاق باید آزمایشهای مختلف و سختی را بگذراند و هماکنون این زیردریایی در حال گذراندن این آزمایشهاست. دریادار رستگاری با بیان اینکه این زیردریایی به لحاظ عملیاتی از قابلیتهای بسیار خوبی برخوردار است، عنوان کرد: زیردریایی «فاتح» تاکنون غوصهای بسیار خوبی داشته است و قابلیتهای عملیاتی آن در زمان الحاق توسط وزیر دفاع بیان میشود. انتهای پیام/ 221
[ یک شنبه 15 مرداد 1396 ] [ 1:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
همسر شهید علی سلطانمرادی گفت: علی آقا یکساله مترجم زبان عربی شد و یک کتاب 2 هزار کلمهای را ترجمه کرد. هیچ کس این موضوع را نفهمید، همه بعد از شهادتش به آن پی بردند. کد خبر: ۲۵۱۲۶۲ تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۵ - 06August 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، هنوز کسی درست نمیدانست در سوریه چه خبر است؛ به غیر از چند تیتر خبری در رسانههای مختلف جزئیات بیشتری از جنایات تکفیریها در سوریه بر کسی آشکار نبود. فقط گاه گاهی خبری از شهادت یکی از جوانمردان ایرانی در آن جغرافیا شنیده میشد که در مبارزه با داعش نقش مستشار و راهنمایی باتجربه را برای نیروهای مقاومت مردمی و ارتش سوریه ایفا میکنند. کسانی که در غربت شهید میشدند و غریبانه به خاک سپرده میشدند. شهید محرم ترک، شهید هادی باغبانی، شهید مهدی عزیزی، شهید محمدحسین مرادی، شهید محمودرضا بیضایی، شهید علی سلطانمرادی، خبر هر شهیدی که میآمد، لرزه جدیدی بر پیکر آگاهی مردم میانداخت. کم کم سوالها و کنجکاویها از جریانات سوریه و شناخت مردانی که در این کارزار مظلومانه به شهادت رسیدند، جامعه را به سمت هیاهوی بزرگ مدافعان حرم پیش برد. مدافعانی که از اثر خون شهدای سوریه شجاعتی مثال زدنی برای شرکت در این دفاع همگانی پیدا کرده بودند و برای خاتمه دادن به جنایات تکفیریها در این جغرافیا حاضر شدند. منبع: تسنیم
[ یک شنبه 15 مرداد 1396 ] [ 1:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
«وقتی پيكر محمدكاظم را آوردند، پدرش گفت تا پیکر محمدقاسم برنگشته، اجازه دفن پیکر كاظم را نداريد. هنوز ٤٨ ساعت نگذشته بود که پيكر محمدقاسم بازگشت.» کد خبر: ۲۵۱۲۵۷ تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰ - 06August 2017 حمید بوربور از رزمندگان بهداری لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به تشریح شهادت دو برادر در عملیات کربلای 8 و خاکسپاری آنها در ورامین پرداخت که در ادامه میخوانید: متولد 1345 از شهرستان ورامین هستم. به همراه شهید محمدکاظم اشجع زاده و جمعی از دوستان سپاهی جهت شرکت در عملیات کربلای 5 و 8 در شلمچه به مناطق عملیاتی اعزام شدیم. وظیفه نیروهای بهداری انتقال مجروح از خط مقدم به اورژانس صحرایی بود. در این عملیاتها نیز وظیفه داشتیم از خط اول عملیات (پرورش ماهی، نهر جاسم و ...) مجروحین را 2کیلومتر با آمبولانس عقب آورده و به اورژانس صحرایی یازهرا برسانیم. در مسیر گاهی مجبور به امدادگری هم میشدیم. ایام نوروز سال 66؛ با جمعی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای دیدار با خانواده معزز شهدا به مرخصی برویم. محمدکاظم که آن زمان دانشجو بود، گفت که میخواهد برای جبران درسهای عقب افتاده، در جبهه بماند. محمدکاظم از من خواست که به شهر ورامین بروم و چند تکه از وسایل شخصیش را با خودم به جبهه بیاورم. طبق آدرسی که داده بود به خانهشان رفتم. پدر محمدکاظم به استقبالم آمد و وسایل مورد نیاز شامل شلوار، دوربین و ... را تحویل دادم تا به پسرش برسانم. 12 فروردین ماه به دوکوهه رفتم اما محمدکاظم را ندیدم. اشجع زاده در ایام نوروز راننده آمبولانس گردان شده بود. یک هفته بعد شرایط برای عملیات کربلای 8 در منطقه پرورش ماهی (شلمچه) ایجاد شد. از 114 رانندهای که برای عملیات کربلای 5 از لشکر 27 محمدرسول الله (ص) به منطقه اعزام شدند، در عملیات کربلای 8 تنها 14 نفر باقی مانده بودند. اکثرا شهید یا مجروح شدند. هدف از عملیات کربلای 8 برهم زدن آرایش نظامی دشمن بود. «نادر نورایی» که فرمانده موتوری نیروهای لشکر 27 محمدرسول الله (ص) در منطقه بود، رزمندگان را برای سخنرانی جمع کرد. گفت: «شرایط در این عملیات خاص بوده و ممکن است بازگشتی وجود نداشته باشد. اگر عزیزی شرایط شرکت در این عملیات را ندارد، برگردد.» پس از سخنرانی فرمانده، نیروها با گریه آمادگی خود را برای شرکت در عملیات اعلام کردند. عملیات کربلای 8 ساعت 20.30 در حالی که آسمان پرستاره بود، آغاز شد. به لطف الهی در آن شب باران بارید. عراق با 12 لشکر که قالب آن نیروهای مکانیزه بودند، برای عملیات آمده بود. به جهت بارندگی تجهیزات در گل فرو رفت. دو روز پس از عملیات با حاج حسین امیری با چراغ خاموش مسیر فاصله درمانگاه صحرایی تا خط را میگذراندیم که بر اثر دید نامناسب، تصادف کردیم. فاصله خط مقدم تا دریاچه ماهی 500 متر بود، در این میان سنگری داشتیم که گاهی در آن استراحت میکردیم. پس از تصادف به مدت یک ساعت در این سنگر خوابیدیم. در عالم خواب و بیداری یک نفر پیشانیم را بوسید. چشم باز کردم و محمدکاظم اشجعزاده را مقابلم دیدم. گفتم: «کجا بودی؟ پس از مرخصی تو را پیدا نکردم تا وسایل شخصیت را تحویلت بدهم.» پاسخ داد: «در گردان بودم. روز گذشته به عنوان آمبولانس گردان نیروها را تا خط همراهی کردم.» باید به دوکوهه برمیگشت اما با اصرار مانده بود تا مجروحین را از منطقه به عقب بیاورد. صحبتهایمان آن شب تا اذان صبح طول کشید. بعد از کمی استراحت، محمدکاظم در یک جمع شش نفره زیارت عاشورا قرائت کرد. حال و هوای رزمندگان دگرگون شد. هقهق گریه اجازه نداد محمدکاظم دعا را به اتمام برساند. پس از اتمام دعا، محمدکاظم گفت الان وقت جشن پتو است. من و محمدکاظم یک گروه و چهار نفر دیگر طرف مقابل بودند. ساعتی نگذشته بود که آقای نورایی معاون موتوری بهداری لشکر از خط مقدم که 500 متر با ما فاصله داشت، با بیسیم به من گفت که با دو تن از بچهها به خط مقدم بروم. روحیه شهادت طلبی در رزمندگان گوی سبقت را برای شرکت در عملیات از دیگری میربود. اشجع زاده گفت: «شما چند روز گذشته مجروحان زیادی را جابجا کردید ولی من پشت خط بودم. این حق را به من بدهید که یکی از این دو نفر من باشم. از طرف دیگر همشهری بوربور هستم و این دو دلیل کافی است که نفر اول برای اعزام من باشم.» بچه ها با فرستادن صلواتی رسا، موافقت خودشان را اعلام کردند. «ابوالفضل دلیر» یکی دیگر از رزمندگان داخل سنگر بود. او دانش آموز سال سوم دبیرستان بود و از هر فرصتی برای خواندن کتابهایش استفاده میکرد. همانجا کتاب را بست و گفت که نفر دوم هم درسش تمام شد. یک صلوات بفرستید. دو نفر همراه به این شکل انتخاب شدند. همراه با کریم بوربور که همراه وانت اقلام مورد نیاز را آورده بود، به سمت خط حرکت کردیم. در خط مقدم رانندهها یک به یک مجروحین را به عقب منتقل میکردند. تا نوبت من برسد، خوابم برد. در خواب و بیداری شنیدم که یکی از آمبولانسها در خط مورد هدف دشمن قرار گرفته است. به عنوان آخرین آمبولانس به همراه دو همراه به سمت خط حرکت کردم. آمبولانسی که تعریفش را شنیده بودم، میان راه در حال سوختن بود. آمبولانس متعلق به یک لشکر دیگر بود. آن روز اشجعزاده و دلیر طی چندین مرتبه، مجروحان را جابجا کردند. ساعت چهار بعد از ظهر آمبولانس اشجعزاده در 100 متری اورژانس صحرایی الزهرا (س) مورد هدف گلوله 120 قرار گرفت که یک ترکش به قلب دلیر اصابت کرده و به شهادت رسید اما یک ترکش به گلوی اشجعزاده اصابت خورد و رگش را پاره کرد. وی با دست جلوی خونریزی را گرفت و کشان کشان خودش را به اورژانس صحرایی رساند اما بر اثر خونی که از دست داده بود، به شهادت رسید. محمدكاظم اشجعزاده همراه با دلير، عصر روز بيست و يكم فروردين 66 به شهادت رسيدند. چند روز بعد و با آرام شدن منطقه و پدافندی شدن خط مقدم جبهه نبرد، با تدبير فرمانده، برادر نادر نورايی همراه با چند همرزم ديگر برای مراسم ترحيم و شب هفتم شهادت كاظم به ورامين رفتيم. محمدكاظم را در صحن مسجد سيد فتح الله شهر ورامين به خاک سپردند و حالا مراسمش را در همين مسجد منعقد كرده بودند. پدر محمدكاظم پيراهنی سفيد و زيبا بر تن كرده بود و پيشاپيش ساير اعضای خانواده و نزديكان كاظم جلوی در، همچون كوه ايستاده بود و با تبسمی بر لب به ميهمانان خوشامد میگفت. وی و همسرش فرهنگی و از كاركنان آموزش و پرورش بودند. روحيه او چنان بالا و مثال زدنی بود كه گويا برای كاظم جشن دامادی گرفتهاند. پدر محمدکاظم را در آغوش گرفتم، خودم را همرزم پسرش معرفی كردم و يادآور شدم، همانی هستم كه دو هفته قبل از سوی كاظم به ديدارشان رفته بودم و اقلام مورد نظر محمدكاظم را از آنها گرفته و برايش به دوكوهه برده بودم. ناگهان مرا در آغوش فشرد و قطرات اشک بر گونههايش غلتيد. سخنرانان مجلس، مرحوم فخرالدين حجازی و حاج آقا حسينی بودند. مجلس محمدکاظم پرشور شده بود. فخرالدين حجازی با سخنرانی پرشور و با حرارت خاص خودش، مستمعين را به طور عجيبی تحت تاثير قرار داده بود. كنار يكی از بچه محلهايمان كه خود جانباز دفاع مقدس و از كاركنان رسمی سپاه به نام رضا باصری بود، نشستم. باصری با خانواده كاظم از نزديک آشنايی داشت. وی خطاب به من گفت: «حميد میدانستی محمد قاسم فرزند ديگر حاج آقا اشجعزاده هم به تازگی شهيد شده است و پيكر مطهرش را همزمان با كاظم آوردهاند. آیا از نحوه شهادتش اطلاع داری؟» اظهار بیاطلاعی كردم. رضا ادامه داد: وقتی پيكر محمدكاظم را آوردند پدرش گفت تا پیکر محمدقاسم برنگشته، اجازه دفن پیکر كاظم را نداريد. هنوز ٤٨ ساعت نگذشته بود که پيكر محمدقاسم بازگشت. محمدقاسم دانشجوی سال سوم دانشگاه امام صادق (ع) بود و در تعاون لشكر ١٠ سيدالشهدا (س) خدمت میكرد و در عملیات کربلای 8 به شهادت رسید. پیکر هر دو برادر را در كنار هم به خاک سپردند. انتهای پیام/ 131
اثر تحسینبرانگیز حسن روحالامینی درباره شهید محسن حججی
در همین زمینه حسن روح الامینی گرافیست و هنرمند انقلابی کشورمان پوستری زیبا از لحظه شهادت این شهید طراحی کرده است که در زیر آن را مشاهده میکنید.
ادامه مطلب
خاکسپاری 11 شهید گمنام در پنج نقطه استان گیلان
ادامه مطلب
مضمونهای دفاع مقدس در سینما و تلویزیون تکراری نمیشوند
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، پروانه معصومی بازیگر سینما و تلویزیون با بیان اینکه موضوعات دفاع مقدس هیچگاه تکراری نمیشوند، اظهار کرد: وقتی میشنوم عدهای میگویند در حوزه سینمای دفاع مقدس موضوع جدیدی برای گفته شدن باقی نمانده، بسیار ناراحت میشوم، چون به واقع اینگونه نیست، بلکه اگر در این زمینه تکراری هم وجود دارد به واسطه کم کاری ماست.
وی افزود: کم کاری از این جهت که تلاش نکردیم قصههای جدیدی در این حوزه بیان کنیم؛ قصههایی که حتی نیمی از آنها در سینمای دفاع مقدس گفته نشده است. برای مثال سریال «آشوب» را مثال میزنم که هم اکنون مشغول بازی در آن هستم. این کار بخشی از دفاع مقدس را بیان میکند که من تا به امروز آن را در هیچ فیلم یا سریالی ندیده بودم.
این بازیگر ادامه داد: در این سریال دفاع مقدسی من نقش مادری را بازی میکنم. در «آشوب» قصه چند روز ابتدایی اشغال خرمشهر توسط بعثیان روایت میشود. محمود پاکنیت، عباس غزالی، سلمان فرخنده و سیاوش تهمورث از دیگر بازیگرانی هستند که در این کار با آنها همبازی هستم. این سریال داستان یک جاسوس عراقی است که قبل از جنگ برای جاسوسی به خرمشهر میآید و عاشق یک دختر ایرانی میشود.
معصومی در پایان گفت: تهیهکنندگی این مجموعه را مهدی همایونفر بر عهده داشته و قرار است از شبکه یک سیما روی آنتن برود. فیلمنامه این سریال را علی دلگشایی نوشته است. خرمشهر، شهرک سینمایی غزالی و شهرک سینمایی دفاع مقدس از جمله لوکیشنهای این کار دفاع مقدسی است.
ادامه مطلب
زندگی نامه شهید حسینی نائینی
همه ما مسئولان، مدیون مردم حق شناس و قدرشناس هستیم و بنابراین در خانه ملت باید برای رسیدگی به مشکلات آنها نهایت کوشش را داشته باشیم.
به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگیباشگاه خبرنگاران جوان؛دکتر سید شمس الدین حسینی سال 1312 در نائین و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. ایشان از محضر اساتیدی چون آیت الله طالقانی،استاد راشد، شهید مطهری و آیت الله حائری استفاده نمود و موفق به اخذ درجه فوق لیسانس از دانشکده الهیات و معارف اسلامی شد. شهید پایان نامه تحصیلی خود را با عنوان جهاد در راه اسلام نگاشت. پس از این برای تکمیل معلومات خود راهی هندوستان شد و در دانشگاه اسلامی علیگره تحت نظر فیلسوف محقق استاد کلب عابد رساله دکترای خودش را تحت عنوان فلسفه دعا و مقایسه دعای اسلام با سایر ادیان نگاشت.
ایشان با شهید بهشتی و شهید باهنر در سازمان تحقیقات و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش همکاری و همفکری داشت. شهید در دوران شاهنشاهی همواره به مبارزه با رژیم طاغوت مشغول بود و بعد از انقلاب توسط مردم نائین به مجلس راه یافت و همواره مجلس را سنگری برای دفاع از اسلام و خط امام و ولایت فقیه می دانست و در این راه کوشش فراوان می نمود .
شهید حسینی نائینی در سنگر مجلس
با آغاز انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، به توصیه حزب جمهوری اسلامی او از حوزه انتخابیه نائین نامزد انتخابات شد. اهالی نائین که از نزدیک با مبارزات و اندیشه های سیاسی و اجتماعی ویآشنا بودند، با قاطعیت او را برگزیدند و وکالت خود را در مجلس شورای اسلامی به او سپردند. وی همواره از مجلس به عنوان سنگری برای دفاع از اسلام و خط امام و ولایت فقیه یاد می کرد و همه کوشش خود را نیز در این مسیر صرف نمود.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (15 مرداد)
ادامه مطلب
«مصطفی» منادی حالات معنوی رزمندگان در جبههها بود
«مصطفی ردانیپور» در طول جنگ فرماندهی چند لشكر را بر عهده داشت؛ فرماندهی سپاه سوم صاحب الزمان(عج) و فرماندهی قرارگاه فتح سپاه. شانه به شانه حسين خرازي كوهها و دشتها را زير پا گذاشت و براي كادرسازي و تربيت نيروها تلاش فراواني كرد. ردانيپور به واسطه كسوت روحاني، نقش هدايتگر و تأثيرگذاري بين نيروها داشت. بحق ردانيپور از چهرههاي شاخص دفاع مقدس است و ميتوان شخصيت و سلوك عارفانهاش را از جنبههاي مختلف بررسي كرد. «جوان» در گزارش پيشرو مروري بر دوران رزمندگي و سبك زندگي شهيد ردانيپور دارد كه در ادامه ميخوانيد.
طلبهاي جوان، فرماندهاي دلسوز
اصفهانيها از زمان شروع نهضت تا پيروزي انقلاب و دفاع مقدس حضوري پررنگ و تأثيرگذار داشتند. مصطفي ردانيپور بزرگمرد روحاني شهر اصفهان حدود شش سال مشغول فراگيري علوم ديني شد. قبل از انقلاب در يكي از حوزههاي علميه اصفهان به رياست حاج احمد امامي درس طلبگي را آغاز كرد و بعد براي تكميل دوره طلبگي به حوزه آيتالله بهاءالديني منتقل شد. با نضج گرفتن انقلاب اسلامي با تمام وجود در جهت ارشاد و هدايت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها براي تبليغ به مناطق محروم كهگيلويه و بويراحمد و ياسوج سفر كرد و درسازماندهي و هدايت حركت خروشان مردم مسلمان آن خطه تلاش فراواني را از خود نشان داد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه، شهيد ردانيپور با عضويت در شوراي فرماندهي سپاه ياسوج فعاليتهاي همه جانبه خود را آغاز كرد. او با بهرهگيري از ارتباط با حوزه علميه قم در جهت ارائه خدمات فرهنگي به آن منطقه محروم حداكثر تلاش خود را به كار بست و در مدت مسئوليت يك سالهاش در سمت فرماندهي سپاه ياسوج به سهم خود اقدامات مؤثري را به انجام رساند. بعد از مدتي احساس كرد ديگر وظيفهاش تمام شده بايد به قم برگردد و براي تقويت بنيه علمياش درسش را بخواند. در جلسهاي به همراه نماينده حضرت امام و امام جمعه اصفهان خدمت امام خميني(ره) مشرف شد و در اولين فرصت از امام در مورد رفتن به كردستان كسب تكليف كرد. حضرت امام نگاهي از سر مهرباني به مصطفي كرد و گفت: شما بايد به كردستان برويد و كاركنيد. مصطفي وقتي از سرازيري جماران پايين ميآمد گفت امام امروز تكليف مرا روشن كرد.
مبارزه با بدعت
با توجه به تجربهاي كه از كار در جبهههاي كردستان داشت سلاح بر دوش به تبليغ و تقويت روحي رزمندگان پرداخت و با برگزاري جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثري در افزايش سطح آگاهي و رشد معنوي رزمندگان ايفا كرد و در واقع وي را ميتوان يكي از مناديان بحق و توجه به حالات معنوي در جبههها ناميد.
سردار غلامعلي رشيد خصوصيات اخلاقي شهيد را اينگونه توصيف ميكند: « ايشان علاوه بر نقش نظامياش در لشكر امام حسين (ع) در نقش رهبري مجموعه يگان خود نيز عمل ميكرد. نصايح و راهنماييهاي او براي يكايك فرماندهان از پايينترين تا بالاترين رده مؤثر و كارساز بود. او واقعا شخصيتي نظامي، عقيدتي و سياسي بود و در هر سه بعد در حد اعلي رشد كرده بود. به آنچه ميگفت عمل ميكرد. اين شهيد عزيز يكي از ستونهاي اصلي لشكر بود كه در انسجام وحدت و يكپارچگي آن نقش مهمي را ايفا ميكرد».
مرتضي ابوفاضلي رزمنده و جانباز 50 درصد خاطرات مشترك زيادي با شهيد ردانيپور و حسين خرازي دارد. او درباره حالات معنوي فرماندهاش ميگويد: «دعاي توسل و كميل را با سوز خاص و عجيبي ميخواند. ارادت خاص و زيادي به حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) داشت. به خاطر علاقهاي كه به حضرت زهرا(س) داشت با يك سادات كه همسر شهيد بود ازدواج كرد و ميگفت دوست دارم به واسطه سادات به حضرت زهرا(س) محرم شوم. شب عروسياش سخنراني زيبايي انجام داد و روز بعد گفت از خدا ميخواهم شهيد شوم و مانند حضرت زهرا(س) گمنام بمانم. براي حضرت معصومه(س)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) كارت عروسي نوشته بود و ميگفت ميخواهم ازدواج و شروع زندگيام با دعوت از ائمه اطهار باشد».
حسين منصوريان از جانبازان دفاع مقدس نيز در گفتوگو با «جوان» نقش هدايتگر شهيد ردانيپور در جبهه را چنين بيان ميكند: «او كسي بود كه خالصانه و مخلصانه خودش را در راه اسلام ميگذاشت. ايشان يكي از طلبههاي بسيار هوشمند حوزه علميه قم بود. از صفات بارز ايشان مبارزه با بدعتها بود. يادم است يك سالي مسائل اعتقادي در جبهه مطرح شده بود و يكسري افرد افراطي مسائلي را در رابطه با ديدن امامزمان(عج) مطرح ميكردند. بعضي با قصد و غرض چنين مسائلي را براي بهرهبرداريهاي خودشان طرح ميكردند. در عمليات فتحالمبين شخصي كارهاي انحرافي انجام ميداد و وقتي شهيد متوجه شد به شدت با آن شخص برخورد كرد و بعد در يك سخنراني به رزمندگان گفت كه آگاه باشيد و گول افراد شرور را نخوريد. ميگفت يك رزمنده كسي است كه از همه نظر چه نظامي، چه سياسي و ديني آگاهي داشته باشد تا بتواند با تمام وجودش در خدمت اسلام باشد و وظيفه و رسالتش را انجام دهد».
عمامه من، كفن من است
شروع جنگ براي مصطفي همانند بسياري از جوانان همنسلش شروع دورهاي جديد در زندگي بود. وقتي عراق به خوزستان حمله كرد، شهيد ردانيپور به دوستانش گفت كردستان ديگر امنيت در آن حاكم است. ديگر جاي ما اينجا نيست. ما ديگر اينجا كاري نداريم و بايد به جنوب برويم. هر چه فرماندهان اصرار كردند او را نگه دارند قبول نكرد و راهي اهواز شد.
در عملياتهاي شكست محاصره آبادان و طريقالقدس فرمانده گردان بود. در عمليات ثامنالائمه كه منجر به شكسته شدن حصر آبادان شد تلاش زيادي كرد. زخمي شد ولي عقب نرفت. پس از مداواي اوليه، بلافاصله در حالي كه هنوز بهبودي كامل نيافته بود به جبهه بازگشت. با بودن حسن باقري پا به پاي او حركت ميكرد. دلاوريهاي او در جبهه چزابه در ذهن همرزمانش نقش بسته است.
در عمليات فتحالمبين همراه حسين خرازي در فرماندهي تيپ امام حسين(ع) با تمام وجود كار ميكرد. در اين عمليات برادرش به شهادت رسيد ولي مصطفي پا پس نكشيد. با آنكه دستش در اين عمليات زخمي شد ولي عقب نرفت و در عمليات بيتالمقدس هم شركت كرد. در عمليات رمضان طبق حكم محسن رضايي فرمانده قرارگاه فتح شد. تمام فرماندهان ارتشي و سپاهي از اينكه ميديدند يك طلبه سه لشكر رزمي را هدايت و فرماندهي ميكند شگفت زده بودند. با لباس روحاني وارد جلسات قرارگاه ميشد و به توجيه فرماندهها و توجيه نقشهها ميپرداخت. هنوز فرماندهان صداي مصطفي را در گوش خود دارند كه ميگفت: «عمامه من، كفن من است».
ابوفاضلي عملياتهايي كه با شهيد ردانيپور حضور داشته را چنين روايت ميكند: «من در عملياتهاي محرم، رمضان و بيتالمقدس با او همراه بودم و تا سال 62 كه به شهادت رسيد او را به خوبي ميشناختم. در عمليات بيتالمقدس كه منجر به فتح خرمشهر شد براي اولين بار او را ديدم و با او آشنا شدم. هرچند قبل از آن وصفش را زياد شنيده بودم اما آنجا او را به خوبي شناختم. من در گروهان عقيل بودم و فرمانده گروهان آقاي خليلي بود. وقتي ميخواستيم اعزام شويم شهيد مصطفي ردانيپور آمد صحبت كرد كه آن موقع دست راستش تركش خورده بود و به گردنش آن را بسته بود. او قرآن گرفت و كل گردان براي آغاز عمليات از زيرش رد شديم. لباس بسيجي به تن داشت. پا به پاي بچهها هم در عمليات حضور داشت. شهيد ردانيپور سخنرانيهاي زيبا و حماسي خوبي داشت. سخنرانياش كه تمام ميشد معمولاً مراسم دعا داشت. خيلي با سوز و حال خاص اين دعاها را ميخواند. مراسمهاي دعاي او گاهي چند ساعت طول ميكشيد».
دعاي امام براي همسر مصطفي
ماجراي ازدواج اين طلبه روحاني بسيار جالب و خواندني است. هنگامي كه با درخواست ازدواج از طرف خانواده مواجه ميشد در پاسخ به مادرش ميگفت: «بچههاي مردم تكه پاره شدن افتادن گوشه كنار بيابون ها، اون وقت شما ميگين كارهاتو ول كن بيا زن بگير».
با همه اين اوصاف شنيده بود امام (ره) گفتهاند با همسرهاي شهدا ازدواج كنيد. بالاخره راضي شد و مادر و خواهرش را فرستاد خواستگاري يك همسر شهيد. ايشان همه خواستگارها را رد ميكرد و مصطفي را هم رد كرد. مصطفي پيغام فرستاد امام (ره) دستور دادهاند با همسرهاي شهدا ازدواج كنيد ولي او باز هم قبول نكرد. ميخواست تا مراسم سال همسر شهيدش صبر كند، اما مصطفي دوباره پيام فرستاد كه شما سيد هستيد ميخواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. ديگر نتوانست حرفي بزند. جوابش مثبت بود و امام خطبه عقدشان را خواند.
همسر شهيد درباره روزي كه امام مراسم عقدشان را خواند ميگويد: « تا آن موقع امام خميني را نديده بودم. تا در اتاق باز شد و او در قاب چوبي نمايان شد من و مصطفي دستپاچه شديم و سلام كرديم. چادرم را روي دست امام انداختم و آن را بوسيدم و گريه كردم. مصطفي داشت نگاه ميكرد و مثل ابر بهار اشك ميريخت. خطبه عقد را كه خواندند، مصطفي گفت اگر صلاح ميدانيد ما را نصيحت كنيد. امام رو به من كرد و گفت از خدا ميخواهم به شما صبر بدهد. مصطفي فهميد امام چه گفته، روي دست امام افتاد و با گريه گفت ممنونم آقا. هنوز لذت آن ديدار در جانم است و مست آن نگاه پير جماران هستم».
شهادت و آغاز روزهاي بيخبري ازمصطفي
سه روز بيشتر از عروسياش نگذشته بود كه دوباره عازم منطقه شد. ابوفاضلي به واگذار كردن تمام مسئوليتهاي رده بالا در سپاه و لشكر توسط شهيد ردانيپور اشاره ميكند و ميگويد: «بعد از مدتي هيچ مسئوليتي در جبهه قبول نكرد. نه به خاطر زندگي شخصياش بلكه دوست داشت مانند يك بسيجي ساده در گردان فعاليت كند. از همان زمان به گردان حضرت زهرا(س) رفت و به صورت يك بسيجي داوطلب به مبارزه با دشمن پرداخت. در عمليات والفجر2 در ارتفاعات غرب كشور و منطقه حاج عمران شركت كرد. مسئولان رده بالاي عمليات از او خواستند تا فرماندهي كاري را به عهده بگيرد اما او تأكيد كرد ميخواهم به عنوان يك بسيجي ساده در اين عمليات باشم».
قبل از عمليات به برادرش گفت ميخواهم جايي بمانم كه نه دست شما به من برسد، نه دست دشمنان! آن شب بدون عمامه، بدون سمت، مثل يك بسيجي، اول ستون راهي عمليات شد. بعد از مدتي نيروها از هر طرف محاصره شدند. مصطفي زير لب قرآن ميخواند و دشمن بالاي تپه را به رگبار بسته بود. دستور عقبنشيني صادر ميشود اما او همچنان مقاومت ميكند تا اينكه گلولهاي از پشت سر به جمجمهاش اصابت ميكند.
آن شب همه گريه ميكردند. بچهها ياد شبهايي افتاده بودند كه مصطفي برايشان دعا ميخواند. هركسي گوشهاي را گير آورده بود، برايش زيارت عاشورا يا دعاي توسل ميخواند. حاج حسين خرازي هقهق گريه ميكرد. فردا بچهها را فرستاد بروند جنازهها را بياورند. دفعه اول 115 شهيد آوردند، مصطفي نبود. فردا صبح 25 شهيد ديگر آوردند، باز هم نبود.
منطقه دست عراقيها بود. چند بار ديگر هم عمليات شد اما از او خبري نشد. جنگ هم كه تمام شد، دوستانش رفتند و دنبالش در همان شيار همه جا را گشتند اما نبود! سه نفر همراهش را پيدا كردند اما از خودش خبري نشد. مصطفي همانطور كه گفته بود برنگشت كه نگشت.
منبع: روزنامه جوان
ادامه مطلب
زیردریایی «فاتح» در هفته دفاع مقدس به نیروی دریایی ارتش ملحق میشود
امیر دریادار «امیر رستگاری» رئیس سازمان صنایع دریایی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در گفتوگو با خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع پرس، با اشاره به توانمندیهای متخصصان ایرانی در ساخت و طراحی تجهیزات دفاعی در عرصه دریا اظهار داشت: تمام تلاش ما بر این است که انشاءالله در هفته دفاع مقدس امسال زیردریایی «فاتح» را به طور رسمی به نیروی دریایی ارتش تحویل دهیم.
ادامه مطلب
چریکی که یکساله مترجم ویژه عربی شد/ بعد از شهادتش هیاهوی مدافعان حرم جامعه را فرا گرفت
هرچند وقت یکبار با چهره گرفتهای به خانه میآمد و میگفت: «فلانی هم رفت...کسی فکر نمیکرد خدا او را هم بخرد...» اما یک روز خبر شهادت خودش را برای همسرش آوردند. خبر شهادتی بدون تابوت و پیکر و تشییع. یک فیلم و عکس از او مانده بود که خود داعش منتشر کرد و آخرین پیامی که در بی سیم اعلام کرد و... حالا سه سال است که خانوادهاش با همین نشانهها یادبود شهادتش را ساختهاند. دو فرزند دارد که هر دو گاه و بیگاه بهانه نبودن پدر را میگیرند اما او همچنان صبورانه پاسخ گوی سوالات کودکانه آنان به بزرگترین ابهامهای زندگیشان است.
لیلا اسدی همسر شهید جاویدالاثر مدافع حرم علی سلطانمرادی است. محمدرضا 11 ساله و فاطمه 6 ساله حاصل درخشان حدود 12 سال زندگی مشترک آنهاست. علی سلطانمرادی متولد سال 1357 و 36 ساله بود که در 22 بهمن ماه سال 93 در منطقه درعا در سوریه به شهادت رسید و حالا همسرش راوی حماسههای این شهید جاویدالاثر است. گفتگو با وی در ادامه میآید:
گمنامانی که بعد از شهادتشان هیاهوی مدافعان حرم جامعه را فراگرفت
همسر شما در سال 93 به شهادت رسید یعنی تقریبا جزو اولین مدافعان حرم ایرانی بود که در سوریه شهید شد. چه شد در فضایی که هنوز کسی زیاد نمیدانست در سوریه چه خبر است رفت و شهادت نصیبش شد؟
وظیفه شرعیاش میدانست که برود و دفاع کند. تقریبا بعد از شهادت او بود که نام مدافعان حرم درآمد و کم کم رایج شد. در واقع بعد از این شهدای اول بود که هیاهوی مدافعان حرم جامعه را فراگرفت. در آن هنگام هم حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در خطر بود و باید برای دفاع میرفت و هم به لحاظ امنیتی، جنگی خارج از مرزها شکل گرفته بود و اگر مدافعان حرم آنجا حضور نداشتند، امروز در خیابانهای تهران باید میجنگیدیم و امنیت را از دست میدادیم.
چند سال با هم زندگی کردید؟ از خطرات شغلش و انتخابهای خطرناکی که در سایه مهارتهایش ممکن است داشته باشد چیزی میدانستید؟
ما 11 سال و 10 ماه با هم زندگی کردیم. از همان اول یعنی وقتی در مراسم خواستگاری برای ازدواج با هم صحبت میکردیم، ایشان میگفت: «کار من طوری است که ممکن است من هفته بعد نباشم...» من هم آن موقع عشق شهادت بودم. خوشحال میشدم که کسی نصیبم شود که در این فضاها زندگی میکند و از این مدل حرفها میزند. ولی ایشان با این حرف خواست از سختیهای کارش برای من بگوید که عمر دست خداست ولی ممکن است که من یک هفته بعد نباشم. چون خطرات متوجه ایشان فقط در جایی مثل سوریه نبود. ایشان یک نظامی بود و در موقعیتها و ماموریتهای مختلف کاری دچار مجروحیتهایی هم شده و جانباز شد. همیشه عادت داشت که بهترینها را انتخاب کند. هدفش هم درگیری با دشمنان اسلام بود و در نهایت درگیری رودررو با دشمنان نصیبش شد.
کارش عملیاتی بود و ماندن در بخش اداری برایش سخت بود
بعد از جانبازی چطور توانست به سوریه برود؟
از وقتی جانباز شد، برخی کارهای سخت بر عهدهاش گذاشته نمیشد. بعد از اینکه حالش بهتر شد و موقعیت کارش از شکل اداری درآمد، توانست به سوریه برود. چون نیرو مخصوص بود و کار چریکی میکرد، برایش ماندن در بخش اداری سخت بود. میگفت من برای اینجا نیستم و این کارها کار من نیست. به همین دلیل به محض بهبودی به سوریه رفت. در سوریه مجروح نشد و یکسره شهادت نصیبش شد.
چند وقت بعد شهید شد؟
بیست و ششمین روز حضورش در سوریه به شهادت رسید، اما 2 روز بعد خبر شهادتش را به ما دادند. چون از پشت وارد خط دشمن شده بود و در همان ساعات اول همرزمانش مطمئن نبودند که شهید شده، برای همین 2 روز طول کشید تا به ما خبر شهادتش را بدهند.
شب ازدواج برایش آرزوی شهادت کردم/ باید برای عزیزانمان، بهترینها را بخواهیم
گفتید شخصا از ابتدای ازدواج به خط مبارزه و شهادت علاقه مند بودید. این نوع تفکر شما باعث میشد که احتمال شهادت همسرتان را بدهید؟ یا هیچوقت به این موضوع فکر نمیکردید؟
بله دعا هم میکردم. مثلا در دل نوشتهای که من برای شب ازدواجمان برای همسرم نوشتم، برایش آرزوی شهادت کردم و ایشان هم در نامههایی که برای من نوشته، آورده است که: «هیچ چیز نمیتواند ما را از هم جدا کند مگر شهادت که اگر اینطور شود هم در بهشت برین فراموشتان نمیکنم.» هم او همه جا از شهادت حرف میزد و هم من برایش آرزوی شهادت میکردم. چون بالاخره همه ما مسافریم و یک روز باید از دنیا برویم و چه بهتر که بهترین نصیب ما شود. و همیشه انسان باید برای کسانیکه دوستشان دارد، بهترینها را بخواهد. الان من هم برای خودم و هم برای بچههایمان از خدا خواستهام که از دنیا رفتنمان انشاالله با شهادت باشد.
میگویند خانمها میخواهند کسی که دوستش دارند را پیش خودشان نگه دارند.
بله؛ من هم اینگونه نبود که دعا کنم همان روزها همسرم شهید شود. آن هم در جوانی. قطعا تحملش سخت است. چون در راه خوبی رفته، آدم احساس زیبایی میکند و میگوید قشنگ است وگرنه برای خود انسان، زندگی با توجه به ویژگیهای این دوره و زمانه سخت است. من میگویم وقتی قرار بود همسرم در آن تاریخ از دنیا برود، همان بهتر که شهادت قسمتش شده است. اگر قرار بود با تصادف برود و مرگش فانی باشد که اصلا خوب نبود، چرا نباید راضی باشم که بهترینم برای همیشه جاودانه باشد؟ چرا نباید کسی که اینهمه برای اسلام تلاش کرد عند ربهم یرزقون شامل حالش شود؟ وقتی انسان اینها را میداند برای همه عزیزانش بهترینها را خواستار میشود.
یک ساله مترجم ویژه عربی شد/ برای کتاب 2 هزار صفحهای اش رونمایی نگرفت
شاید این سوال برای خیلی از مردم مطرح باشد که سبک زندگی شهدای مدافع حرم و تفکراتشان با بقیه تفاوتی داشت یا نه؟ چه چیزی آنها را از بقیه متمایز کرد و به شهادت رساند؟
ما هم در این جامعه زندگی میکردیم و زندگی دنیوی را مثل بقیه داشتیم. تازه همسر من سعی میکرد همه جوره بهترینها را برای من برآورده کند. وقتی چیزی میخرید، بهترینها را بخرد. البته برای ما وگرنه خودش ساده زندگی میکرد. صداقت و خلوص نیت داشت. وقتی کاری میکرد، نمیخواست دیگران ببینند و بگویند فلانی این کار را کرد. میخواست خدا ببیند. سر این کار ادعایی نداشت. شاید اگر خیلیها در مقام و موقعیت او بودند، فعالیتهایی مثل او داشتند، خیلی سریع بروز میدادند و هر جا مینشستند، میگفتند من اینچنین کردم و آنچنان کردم. ولی او تازه بعد از شهادتشان شناخته شد. چون اصلا صدایش را در نمیآورد و میگفت اگر کاری کردم برای اسلام کردم. بنظرم خلوص و دل پاک و بیادعا بودنش باعث شد که خدا او را بخرد.
البته در یک نگاه هم با بقیه فرق داشت. گاهی دوستان و همکارانش به خاطر دریافت حقشان آشوب به پا میکردند. علی آقا اما اگر حقش را هم نمیدادند میگفت: «خب ما آن طرف را داریم. انشاالله آن دنیا در خدمتیم.» میگفت: «ما دیگر حرفمان را زدیم و همه جوره حقمان را طلب کردیم.» توقعاتش با اطرافیانش فرق داشت. یک ساله مترجم زبان عربی شد و یک کتاب دو هزار کلمهای ترجمه کرد. هیچ کس این موضوع را نفهمید همه بعد از شهادتش به آن پی بردند. شاید هر کس دیگری بود، یک روز این کتاب را رونمایی میکرد و به همه میگفت که من چنین کاری کردم. ولی ایشان این کار را نکرد. مترجم ویژهای در محل کارش بود.
شبانه روز شاید سه یا چهار ساعت میخوابید و وقت زیادی را برای فعالیتهایش میگذاشت. دنبال این بود که همیشه خودش را به روز کند و آماده جهاد باشد. وقتی خبر جهاد در سوریه به او رسید همان روز آمد و گفت من از این به بعد دیگر باید آماده باشم. شبها میرفت و میدوید و پیادهروی و نرمش میکرد تا همیشه بدنش هم آماده باشد و در شرایط سخت کم نیاورد. خبرهایی که از رشادتهایش در سوریه به من رسیده است، نشان میدهد که روسفید بوده است.
آخرین پیامی که در بیسیم اعلام کرد
چطور به شهادت رسید؟
با همرزمش «شهید عباس عبداللهی»، برای شناسایی رفته بود که آنجا به کمین میخورند. نیروهای مقاومت خواسته بودند گروهی در منطقهای جلو بروند و شرایط منطقه را بررسی کنند که همسرم گفته بود: «نه؛ خطر دارد اول من بروم و امنیت و پاکسازی منطقه را اعلام کنم تا به دوستان دیگر خطری نرسد.» به همراه همرزمش جلو میرود و آزادی سه یا چهار روستا را هم در بیسیم به دوستانش اعلام میکند. در یکی از روستاها به یک کمین خورده بودند و نزدیک به 20 یا 30 نفر سر این 2 نفر ریخته بودند و آنها را به شهادت رساندند. ایشان خبر شهادت همرزمش را در بیسیم اعلام میکند و آخرین چیزی که از او شنیده بودند، ذکر «یا ابوالفضل» بود. همرزمش عباس عبداللهی از تبریز آمده بود که هر دو هم در منطقه درعا سوریه مفقودالاثر شدند.
در این سه سالی که از شهادت همسرتان گذشت چقدر با خانوادههای شهدای مدافع حرم در ارتباط بودهاید؟
اکثر خانوادهها را میشناسیم و دوستانمان هم عموما از این خانوادهها هستند و این افتخاری بوده که بعد از شهادت همسرم نصیب من شده است. ارتباط در حد رفت و آمد کردن است تا بچههایمان با هم باشند و بزرگ شوند. چون بالاخره دردهایمان مشترک است. چون بچههایی که پدر بالای سرشان است بالاخره یک بار هم پیش میآید که بابایشان را صدا کنند و یا چیزی بخواهند. در این شرایط بچههای ما که پدر ندارند، اذیت میشوند. ما سعی میکنیم اکثرا با همدیگر باشیم که فرزندانمان بدانند بچههای دیگری هم هستند که دردهای مشترک با آنها دارند. در حد کمکهای مشاورهای که با بچههایمان چطور رفتار کنیم سعی داریم ارتباطمان را حفظ کنیم.
گفت: بعد از مهدی دیگر دل به دنیا ندارم
کدام یک از شهدای مدافع حرم از همرزمان همسرتان بودند که شما در جریان رابطه دوستانهشان با همسرتان بودهاید؟
شهید مهدی عزیزی از دوستان صمیمی علی آقا بود که یکسال قبل از علی شهید شد و همسرم به دوستانش گفته بود: «من بعد از مهدی دیگر دل به دنیا ندارم.» وقتی شهید عزیزی به شهادت رسید. همه در خانه ما مات و مبهوت شهادتش بودند. یک ماه قبلش علی آقا گفت: «اقا مهدی رفت سوریه.» و بعد ماه رمضان بود که یک روز علی به من گفت: «نمیدانم شاد باشم یا ناراحت.» گفتم: «چی شده؟» گفت: «آقا مهدی شهید شد. نمیدانم ناراحت باشم از اینکه از پیش من رفت یا خوشحال باشم از اینکه به آرزویش رسید.» خلاصه تایک هفته خانه ما در سکوت شهادت مهدی عزیزی بود.
شهید علی یزدانی، شهید شیردل، شهید محرم ترک، شهید شیرخانی، شهید بیضایی و.. همه از دوستان علی آقا بودند. برخی از این شهدا چون در دوره دانشجویی و یا در مأموریتها با هم زندگی میکردند، صمیمی شده و خاطرات زیادی داشتند. علی آقا هم چند وقت یک بار که به خانه میآمد میگفت: «فلانی هم رفت... چه کسی فکر میکرد فلانی هم شهید شود؟ و خدا او را هم بخرد... ما از درون بچه ها خبر نداریم.»
شهادت همسرتان را برای بچهها چطور توضیح دادید؟ به خصوص که پیکری هم از ایشان برنگشته است.
به بچه ها گفتم آدم بدها میخواستند بیایند شما را اذیت کرده و بکشند، بابا رفت که نگذارد اینها بیایند. فاطمه وقتی دیگر خیلی دلتنگ میشود میگوید: «نه کاش میگذاشت بیایند. کاش من هم بروم پیش بابام.» وقتی دلتنگ میشود این حرفها را میگوید ولی ماجرا را اینگونه برایش تعبیه کردم که بابا رفته از شما دفاع کند که شهید شده. از پشت به او ضربه زدهاند. دوستانش هم پیشش نبودهاند وگرنه کمکش میکردند. برای فاطمه اینها را میگویم اما پسرم که دیگر این موضوع را درک میکند.
فاطمه هر شب پرده را کنار میزند تا به پدرش در آسمان شب بخیر بگوید
بچهها با مسئله شهادت پدر چطور برخورد کردند؟ توانستهاند کنار بیایند؟
شهادت با فوت فرق دارد. شهادت گواهی دادن به زنده بودن است. بنابر این خود شهدا مدد میکنند. واقعا هم ما و هم بچهها را مدد کرد. کم کسی نرفته است. سقف خانه و سایه سری از خانه رفته است اما فقط از نظر ظاهری. هرچند همین نبودن ظاهری هم دلتنگی دارد. مخصوصا دختربچهها بیشتر دلتنگی میکنند. حالا پسرها خیلی بروز نمیدهند. پسر من هم گاهی با برخی تغییر رفتارها دلتنگیاش را نشان میدهد. اما فاطمه 6 ساله از دلتنگیاش میگوید. ما هر شب روضه خوانی داریم. هر شب پرده را کنار میزند و بیرون را نگاه میکند تا اگر پدرش در آسمان باشد به او شب به خیر بگوید. ما که بزرگیم دلتنگی میکنیم، بچهها که بیشتر. ولی مددی که میشود غیرقابل وصف است. دخترم سه ساله بود که پدرش شهید شد. تمام خاطرات یادش هست. تمام صحنههایی که با پدرش بوده یادش هست. سه ساله بود و روضه حضرت رقیه(س) هم در تمام مراسمهای شهادت همسرم به پا بود. الحمدلله که دردی از درد اهل بیت(ع) را کشیدیم.
ادامه مطلب
ماجرای شرط یک پدر شهید برای خاکسپاری فرزندانش
ادامه مطلب