«مسعود بصیری» از خبرگزاری دفاع مقدس بازدید کرد
رئیس سازمان بسیج رسانه صبح امروز و در چهارمین روز از هفته دفاع مقدس از خبرگزاری دفاع مقدس بازدید کرد.
کد خبر: ۲۵۹۲۱۸
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۰ - 25September 2017
به گزارش خبرنگار اجتماعی دفاع پرس، «مسعود بصیری» رئیس سازمان بسیج رسانه صبح امروز (دوشنبه 3 مهر) و در چهارمین روز از هفته دفاع مقدس از تحریریه خبرگزاری دفاع مقدس بازدید کرد.
وی در این بازدید در جریان نحوه تولید اخبار قرار گرفت و با دبیران و خبرنگاران این خبرگزاری به گفتوگو پرداخت.
انتهای پیام/ 211
ادامه مطلب
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مراسم گرامیداشت شهدای مدافع حرم سهشنبه چهارم مهرماه در یزد برگزار میشود. کد خبر: ۲۵۹۲۰۷ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۲ - 25September 2017 به گزارش دفاع پرس از یزد، یادواره شهدای مدافع حرم، سهشنبه چهارم مهرماه ساعت 19:300 در حسینیه ثارالله یزد واقع در بلوار شهید پاکنژاد برگزار خواهد شد. این مراسم با حضور خانوادههای معزز شهدای مدافع حرم، جانبازان، ایثارگران و عموم مردم همراه با سخنرانی حجتالاسلام «سید محمدرضا مدرسی» و مدیحهسرایی ذاکرین اهل بیت (ع) منعقد میشود. انتهای پیام/ 151
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
نیروی تیپ 7 ولیعصر (عج) خوزستان، نیروی تیپ 14 امام حسین علیهالسلام، و تیپ 8 نجف از استان اصفهان، تیپ 17 قم و تیپ 27 محمد رسول الله (ص) با گویشهای مختلف، توجه همه را به خود جلب کرده بودند. دوکوهه به تیپ 27 تحویل داده شد و فرمانده پادگان «احمد متوسلیان» بود. کد خبر: ۲۵۸۹۸۳ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ - 25September 2017 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، با شروع جنگ تحمیلی در شهریورماه 1359 گروهی از آوارگان و عشایری که از حاشیه های مرزی رانده شده و به دنبال محل امنی برای زندگی بودند، وارد پادگان نیمه ساخته دوکوهه جنوبی شدند و در تعدادی از ساختمان های یک طبقه ساکن شدند. با ادامه جنگ و افزایش تعداد یگان های نظامی سپاه، ضرورت جایگزینی آنها در نقاط مناسب این پادگان مورد توجه مسئولین نظامی قرار گرفت. برای اولین بار تیپ 7 ولی عصر (عج) متشکل از نیروهای رزمنده دزفولی و سایر شهرهای استان خوزستان، در زمستان سال 1360 وارد پادگان دوکوهه شده و در تعدادی از ساختمان های یک طبقه مستقر شدند. با ورود این یگان مردم رفته رفته آن جا را تخلیه کردند. بعد از مدتی تیپ ها و یگان های دیگری نیز، وارد این یگان شدند. ورود اولین گروه های اعزامی بسیج در روز 28 بهمن ماه 1360 سکوت پادگان را در هم شکست. به دلیل حضور تیپ های مختلف، تنوع جالبی از چهره ها و لهجه ها توجه همه را به خود جلب می کرد. نیروی تیپ 7 ولی عصر (عج) خوزستان، نیروی تیپ 14 امام حسین علیه السلام، و تیپ 8 نجف از استان اصفهان، تیپ 17 قم و تیپ 27 محمد رسول الله (ص) با گویش های مختلف، توجه همه را به خود جلب کرده بودند. دوکوهه به تیپ 27 تحویل داده شد و فرمانده پادگان «احمد متوسلیان» بود. انتهای پیام/
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید حسن ترک در وصیتنامه خود آورده است: برادران و خواهران به شما توصيه شديد میکنم در تربيت نسل خردسال و نوجوان، زيرا كه تضمين آينده اسلام است؛ اين غنچههای نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد میتوانيد بزرگان فردا را بسازيد. کد خبر: ۲۵۹۱۸۱ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۰ - 25September 2017 به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «حسن ترک» 12 مهر 1341 در همدان چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه شد. شهید ترک در عمليات مسلم بن عقيل فرمانده گردان كميل بود. وی همچنین در عمليات والفجر مقدماتی و والفجر یک با سمت دستيار محور حضور يافت كه پس از سه روز مجاهدت، بر اثر اصابت تركش خمپاره به فَک و كتفش مجروح شد. شهید ترک در عمليات والفجر پنج در چنگوله مسئول محور بود. وی سرانجام دوم اسفند 1364 طی عملیات والفجر هشت در حالی که مسئوليت طرح و عمليات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید ملکی در وصیتنامه خود آورده است: مرا غسل ندهید؛ چون خون خودم مرا غسل خواهد داد و وسایل دنیایی را از همسرم بگیرید و در هنگام دفن من جوانان را به جبهه رفتن تشویق کنید و در شب اول قبر دوستان و مهدی چمنی تا صبح در کنار قبرم باشند و دعا بخوانند، چون از شب اول قبر وحشت دارم، خیلی گناهکار بودم. کد خبر: ۲۵۹۲۰۴ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۲ - 25September 2017 به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «مهدی ملکی» شش فروردین 1339 چشم به جهان گشود. وی در نوجوانی با پیوستن به هیت قمر بنی هاشم (ع) مبارزه با ظلم و استبداد و بیعدالتی را آغاز کرد و به خاطر فعالیتهای ضد رژیم شاهنشاهی پهلوی چند بار بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت؛ اما هیچگاه دست از مبارزه برنداشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای خود ادامه داد. وی با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای حق علیه باطل شتافت و در موقعیتهای خطرناک جنگی شجاعت خود را به اثبات رساند. در سال 1362 به عنوان کادر رسمی گردان 153 انصارالحسین(ع) به خدمت مشغول شد و پس از آن چند بار به مقام جانبازی نائل شد و سرانجام در پنج مرداد 1367 در عملیات مرصاد به خیل شهیدان همیشه جاوید پیوست. متن وصیتنامهای که از این شهید والامقام به یادگار مانده است را در ادامه میخوانید: «بسم الله الرحمن الرحیم «ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» (میپندارید کسانی که شهید شدهاند، مردهاند بلکه زندگانی هستند نزد خدایشان و روزی میخورند). با درود و سلام خدمت ولی عصر فرمانده کل قوای اسلام مولا صاحب الزمان (عج) امام حی و حاضر و با درود به نائب بر حقش امام بزرگوارمان (روح الله خمینی) قلب تپنده امت اسلامی. با درود و سلام بر امت اسلامی ایران پیروان به حق ولایت فقیه که با وحدت و یکپارچگی خود این انقلاب اسلامی را به وجود آوردند و آینده نیز با وحدت کامل حافظ خون شهدای این مملکت میباشند و بار دیگر حماسه حسینی تکرار میگردانند و ندای حسین زمان را لبیک گفته و به جبههها هجوم میآورند و با درود و سلام به خانواده گرامیم و همین طور خانواده همسرم. سخن با رهبر عزیزتر از جانم: باری ای روح خدا از تو بسیار بسیار تشکر میکنم که احکام الهی را در این مملکت رواج دادی و جلوی فساد و تباهی را گرفتی و با از دست دادن یاران با وفایت و جگر گوشهات به من و امثال ما راه مستقیم الهی را عنایت کردن. درود خدا و بندگان مومن خدا بر تو باد و همینطور یک مملکت که تا دیروز دست شرق و غرب جنایتکار بود رهانیدیم زیرا از زیر بار ذلت نجاتمان دادی. بله ای امام عزیز که من عاشق تو هستم و از همه مهمتر ای بزرگوار من کوچکتر از آنم که از شما تعریف کنم فقط خدای تبارک و تعالی باید از شما تعریف کند که میکند با معجزات خود به ما. این را از اعماق دل و جان میگویم لحظه لحظه عمر من به فدای یک لحظه از عمر شما ای بزرگوار و در آخر ای امام بزرگوارم من جز خون ناقابل خود چیز دیگری برای بقای اسلام ندارم بدهم امیدوارم که اول مورد قبول خدای تبارک و تعالی گردد بعد هم شما ای قلب من و درود همه بندگان خاص خدا بر تو باد و امیدوارم از من راضی باشی. سخن با خانواده گرامیم: اول از همه صبور و شکیبا باشید و همه ناملایمات زندگی را بجان و دل بخرید که دنیا محل گذر است. همانطور که در شهادت اولین پسرتان صبر داشتید در این زمان همان راه را پیشه خود گردانید و مستحکم و قوی دل باشید و به یاد خانوادههایی باشید که در دزفول در یک حمله ناجوانمردانه صدام کثیف 19 نفر شهید میشوند و فقط از یک خانواده یک نفر باقی میماند. همانند خانواده وهب باشید که با آوردن سر پسرشان از میدان جنگ آن را دوباره به میدان جنگ بر میگردانند. مادر بزرگوارم امتحان خود را یکبار در درگاه خدا دادی و این نیز آزمایش دیگری است چون ما همه تا آخرین لحظه مورد آزمایش قرار میگیریم و آفرین و صدها آفرین بر تو ای مادرم همانطور که در شهادت برادرم نگریستی و همچون زینب (س) ایستادگی کردی در این زمان نیز همانگونه باش و خط اسلام را همینگونه یاری گردان و قلب امام را شما شاد بگردانید با همین مقاومتتان است که مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام میزنید و این را بدان راه خود را از حسین (ع) گرفتم و با آگاهی کامل بود همچون برادرم، و شما مادر گرامیم که از زحمات و ناملایماتی که دیدی بسیار متشکرم و انشاءالله همدیگر را در آخرت ملاقات کنیم و شاید بتوانیم آبروی شما در آن دنیا باشیم و تنها برادرم را نیز در خط اسلام حفظ نگهدار و با ارشادهایت او را رهنما باش و خواهرانم شما نیز مقاومت را از مادرتان یاد بگیرید و در دنیا همچون مسافر باشید که هر لحظه میخواهید بروید و سعی کنید فرزندانتان را زهرا گونه تربیت کنید و خط اسلام را از همان اوایل کودکی به آنها یاد بدهید چون اسلام در آینده به این عزیزان احتیاج دارد و در دعاها و نمازها کوشا باشید چون تنها سلاح ما دعا است و اگر یک موقعی حال واقعی در شما پیدا شود دعاها و نمازهای مستحبی بجا آورید و خلاصه خود را از همه لحاظ کامل کنید و سعی کنید که همیشه و در هر کجا گول شیطان را نخورید و از مادر گرانقدرم نیز باز نهایت تشکر را مینمایم و در نمازهای شب پیوسته امام عزیز و رزمندگان را فراموش نکن و از پدرم هم بسیار متشکرم و از پدرم و زحمات او بسیار تشکر میکنم. حساب من و پدرم را خدا در آن دنیا انشاءالله حل کند چون در این دنیای مادی همهاش گول خوردیم و باز میدانستیم که دنیا ارزشی ندارد ولی باز سر مسئله مادی بحث داشتیم و دیدار ما انشاءالله در قیامت و نصیحت و وصیتی ندارم. انشاءالله راه مرا ادامه دهی پدر. مسئولیت سنگینتری بر دوش مادرم و خواهرانم است که به یاری خدا اجرا کنید. نماز جمعه را هیچوقت خالی نگذارید و حتی الامکان در نماز جمعه که سنگر مستحکم یاران خداست شرکت کنید و در اجتماعات اسلامی خود را همیشه حاضر بگردانید مثل گذشته. باز از مادر و برادر و خواهرانم بسیار تشکر میکنم و همیشه در رابطه با مسئله بیحجابی شدید برخورد کنید و نگذارید خون ما و امثال ما را مشتی جیره خوار غرب و شرق با بیحجابی و فساد اخلاقی لگدمال کنند. همیشه دشمن منافقین ضد اسلام، باشید و از کمکی به دولت جمهوری اسلامی کوتاهی نکنید که کمک شما یاری به دین خداست مطمئن باشید، قرآن را همیشه تلاوت کنید و به آن عمل کنید و از زحمات مادرم متشکرم و نمیدانم چگونه جبران آن را بکنم و انشاءالله که همگی مرا حلال کنید. سخنی با همسرم: (یک وصیتنامه خصوصی نیز موجود است) که فقط همسرم بخواند. همسرم امیدوارم که زهراگونه باشی و از دوری من یاس به خود راه ندهی و ناملایمات زندگی را به جان دل بخری و با دشمنان اسلام و امام عزیز همانگونه باش که قبلا بودی. مقام همسر شهیدی را به همه ثابت کن و این را بدان دو نفر که با هم همانند دوست میشوند حتما خوبی یکدیگر را میخواهند و اگر تو هم خوبی و راحتی مرا میخواهی بدان که من راحت هستم و جای خوبی میروم در کنار خدای تبارک و تعالی پس اگر دوست من هستی در شهادت من همانگونه باش که خدا از تو راضی باشد. گول شایعات غلط دشمن را نخور و تقوا پیشه کن و این را مطمئن باش که راهی را که من رفتم به حق بوده و با آگاهی کامل خودم بود و از تو میخواهم برای من گریه نکنی. برای مظلومیت اباعبدالله الحسین گریه کن و برای مظلومیت زینب (س) گریه کن و نماز و دعا را زیاد بجا بیاور و در نماز جمعه حتی الامکان شرکت کن و یاوری باش برای اسلام و همینطور فرزند عزیزم را نیز در راه اسلام و امام تربیت کن. به او از همان اول بفهمان که مسئولیت سنگینی دارد و آنگونه تربیتش کن که اسلام دستور میدهد چون نعمت اسلام چراغی فرا راه ما مسلمین است و باید دنبالهرو آن باشید. از تو ممنونم انشاءالله که خدا هم نیز از تو راضی باشد. انشاءالله در آخر از همه خانوادهات برای من حلالیت بطلب و بگو همیشه یاوری برای اسلام و خط امام عزیز باشند و هرگونه حق و حقوق که بعد از من باید به تو تعلق میگیرد تماما در اختیار توست. از زحمات فراوانی که برایم کشیدی نهایت تشکر را دارم و تو را به خدای تبارک و تعالی میسپارم. والسلام امام خمینی: اینهایی که شب را به مناجات بر میخیزند البته در جنگها پیروز خواهند شد. سخنی با تمام فامیلها و آشنایانم: ای اقوام و خویشاوندانم خواهش اول من این است که امام عزیزمان را یاری کنید و دوم برای من اشک تمساح نریزید اگر واقعا مرا دوست دارید حالا راهم را ادامه بدهید و با حضور همیشگیتان در صحنه جبهه و پشت جبهه را یاری کنید. آنهایی که میتوانید و توان دارید به جبهه بروید و اگر نه پشت جبهه یاری کنید که باعث شادی روح من میگردد. مانند خاندان وهب جوانانتان را به جبههها بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید. چون من میدانم اگر یک قسمت از بدنم را برای مادرم بیاورند آن را دوباره به جبهه بر میگرداند. من از مادرم بیشتر از این انتظار دارم. نمیخواهم بیایید به مادر یا همسرم بگویید بدبخت شدید و... چون من به بهترین آرزوهایم رسیدم و این شاید برای بعضی از شما قابل درک نباشد و از شما میخواهم استغفار و دعا را از یاد نبرید که برترین تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما و روحانیت تفرقه نیاندازند. اگر چنین شود روز بدبختی مسلمانها و جشن ابر قدرتهای خون آشام است. در خانه ما هر کس میخواهد بر سر خاک من فاتحه بخواند اول امام عزیز را دعا کند و اگر نمیکند بر سر خاکم حاضر نشود چون باعث آزار روح من است و همینطور بر سر تشییع جنازهام حاضر نشوند. حتما از مواضع غیبت دوری کنید و بچههای یتیمی که در خانواده ما است زیاد نوازش کنید چون یتیم نور چشم مولا علی (ع) میباشد و احتیاج به محبت همگی شما دارند و از انفاق در راه خدا دوری نکنید. اگر بدی از من دیدید مرا حلال کنید و اگر واقعا مرا دوست دارید امام مرا نیز دوست بدارید و نماز جمعه را با رفتن خود یاری کنید و در خاتمه شما وارث خون شهیدان هستید و احترام به من احترام به همسر من نیز باید باشد. متشکرم، والسلام سخنی چند با امت دلیر و شهیدپرور: با درود فراوان به شما امت اسلامی هر چند من کوچکتر از آنم سخنی برای شما بگویم ولی امر به معروف باید بکنم و هر چند آگاه هستید. از کمکهای خود به دولت اسلامی کوتاهی نکنید و همیشه پشت جبهه را حفظ کنید، همان طور که کرده بودید. از هر کمکی که از دستتان برمیآید دریغ نورزید و خدای ناکرده امام را تنها نگذارید و مواظب باشید که بین شما و روحانیت اختلاف نیاندازند که خواسته دشمنمان اسلام همین است. از پیامهای امام عزیز نهایت استفاده را ببرید چون تا به حال هیچ کشوری در دنیا مثال چنین رهبری را در این برهه از زمان نداشتند و برای همین به بلاها و بدبختیها گرفتار میشوند. از شما مردم حزب الله برای همه فداکاریتان و... متشکرم و انشاءالله خدا از شما راضی باشد و سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر امام را حفظ داشتم. شما هم انشاءالله سنگر خود را حفظ بدارید تا به هلاکت رساندن دشمنان اسلام از پای ننشینید چون دشمنان اسلام خیلی بیرحم هستند، چون کافرند. جوانان خود را به جبهه بفرستید و دین خدا را یاری کنید و از این امر کوتاهی نکنید چون در زمان امام حسین (ع) نبودیم لبیک بگوییم ولی الان هستیم و باید کوشش کنیم تا همه دشنمان اسلام را نابود کنیم. انشاءالله اگر میخواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و آن چه را که از قدر و منزلت الهی شما بکاهد به زبان نیاورید. متشکرم والاسلام سخنی چند با دوستان و آشنایان خودم: با درود خدمت شما برادران عزیزم، برادران راه شهیدان را ادامه دهید و جبههها را خالی نگذارید چون از هر کاری واجبتر است و اگر جبههها را یاری نکنید و پشت به جهاد در راه خدا کنید بلاهای الهی بر شما نازل میگردد و من دیروز پیش شما بودم و امروز برای شما درس عبرت هستم. برادران عزیز مهدی چمن را الگوی خود کنید، برادرها مهدی برادرش شهید شد خود او نیز زخمی (معلول) پدرش مسدوم و برادران دیگرش حاضر در جبهه و مادرش که جای مادر خود من هست و شکی نیست من او را الگویی از حضرت زینب (س) میدانم. قدر اینها را بدانید همینها سرمایه این انقلاب عزیزمان است. برادرها من که حالا لیاقت شهادت نصیبم شده راه در این است که باید سختی بکشی تا به این مقام دستیابی و من به آرزوی دیرینه خود رسیدم. به گفته سید الشهداء انقلاب اسلامیمان شهید مظلوم بهشتی عزیز، بهشت را به بها میدهند نه به بهانه. در کارهایتان خدا را فراموش نکنید و همیشه به عنوان وصیت از من داشته باشید که خط امام را هیچ وقت خالی نگذارید و امام عزیز را در نمازها فراموش نکنید و همیشه برای صلاح جامعه کار کنید و رهبر ار از خود راضی نگه دارید و همه شما برادران عزیز از شما میخواهم که اختلافات را کنار بگذارید برای به هدف رسیدن این انقلاب با هم همکاری کنید و برادر عزیزم مهدی چمنی را هم تنها نگذارید و همیشه در کارهایش کمکش کنید چون کمک به معلولین خدمت به انبیاء است و همه شما را به خدای بزرگ میسپارم اجر شما با خدای تبارک و تعالی. والاسلام درباره وضع دنیایی همه مسائل من مربوط به همسرم میشود وکیل و وصی و ناظر من برادر مهدی چمنی میباشد و هر گونه حق و حقوقی که به من مربوط میشود باید به دست همسرم برسد و همسرم موظف است بدهکاریهای مرا بدهد و مادرم این شخص که نام میبرم را میشناسد و نیز موظف است هزار تومان به فضل ا... فتاحی بابت بدهکاری من بدهد هرگونه کمکی که میتوانید که همسرم احتیاج دارد بکن مادر، و فرش هم مال مادرم است آن فرشی که مقداری را من خریدم. از دامادمان و همسرم در مورد سوم و هفتم و همه مراسم حتما فقرا را به مجلس ختم من بیاورید و با کمال میل از آنها پذیرایی کنید. پدرم و مادر و همسرم به حرف دور و بریها اکتفا نکنید که مثلا بگویند پسرتان یا همسرت شهید شد چی به شما دادند. به دنیا پشت پا بزنید و توشه آخرت برگیرید و راه شهیدان را ادامه دهید و شیطان را از خود دور کنید. «متشکرم ولاسلام» در مورد جای دفن و نوع آن: مرا در ساری در قطعه شهدا دفن کنید و در هنگام تشییع جنازهام بر تابوتم عکس امام و شهید مظلوم بهشتی را بزنید و قرآن را روی تابوتم بگذارید و مرا اگر شد و احتیاج به غسل پیدا نکردم با لباس رزم خودم دفن کنید. مرا غسل ندهید چون خون خودم مرا غسل خواهد داد و وسایل دنیایی را از همسرم بگیرید و در هنگام دفن من جوانان را به جبهه رفتن تشویق کنید و در شب اول قبر دوستان و مهدی چمنی تا صبح در کنار قبرم باشند و دعا بخوانند، چون از شب اول قبر وحشت دارم، چون خیلی گناه کار بودم. از شما خواهش میکنم روحانی بیاورید تا صبح دعا بخواند و مرا از فشار قبر برهانید و من متاسفانه دو سال نماز و روزه 60 روز بدهکارم که همسرم برای من پول بدهد برای من اجیر بگیرد. در آخر از هر کس که پشت سرش غیبت کردم مرا عفو کند و هر که از من بدی دیده مرا حلال کند و همسرم این را بدان که انشاءالله مورد شفاعت حضرت زهرا (س) قرار میگیری و من و امثال من احتیاج به وصیتنامه نداریم چون آن راهی که میرویم خودش وصیتنامه است و همه شما را به خدای بزرگ میسپارم امیدوارم که انقلاب مرا همهتان حفظ کنید. این وصیتنامه را در نهایت سلامت و هوش نوشتم خدا را شکر، و همینطور در حال تجدید کردن. تاریخ اول نوشتن وصیتنامه در جبهه چزا به ساعت 11/5 صبح سال 1361/11/17میباشد. و تاریخ تجدید وصیتنامه در جبهه سومار ساعت چهار غروب سال 1362/10/15 میباشد. تاریخ تجدید وصیتنامه 1364/1/23 در پادگان شهید بیکلو در چادر ساعت 8/40 شب تمام خط خوردگیها از خودم میباشد و قابل قبول برای همه باشد. همسرم لطفا تمام شلوارهای نظامی و اورکت و ... همه را به تدارکات سپاه ساری تحویل بده و در مورد کتابها همه را به انجمن اسلامی محل یا جای دیگر بده. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار (الهی آمین) مهدی ملکی» انتهای پیام/ 181
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پدر شهید علیرضا موحددانش گفت: علیرضا خواست نارنجکی که دشمن پرتاب کرده بود را بردارد اما در دستش منفجر شد. دستش را میگذارد زیر اورکتش تا شش بعد از ظهر که عملیات تمام میشود. کد خبر: ۲۵۹۱۱۹ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۶ - 25September 2017 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در تمام سال های پس از شهادت فرزند، این پدر بود که راوی فرزندانش شد تا مسیری که علیرضا و محمدرضا طی کرده اند در گذر زمان به فراموشی سپرده نشود، با وجود سن و سالی که از پدر گذشته اما به خوبی خاطرات را با جزئیات به یاد دارد، زبان شیرین پدر راوی روزهایی می شود که هر دو فرزندش در راه اسلام قدم در جبهه ها گذاشتند و در این راه ابتدا محمدرضا به شهادت رسید و پس از آن علیرضا. پدر شهیدان موحد دانش در دقایقی کوتاه و در جمع صمیمی اعضای فرهنگسرای رضوان که به مناسبت سالگرد تولد علیرضا موحد دانش در منزل ایشان حضور یافته بودند، از روزهای حضور فرزندانش در جبهه گفت که در ادامه آن را می خوانیم: بارها از حاج غلامرضا موحد دانش پرسیده اند که چه کردی پسرانت شهید شدند پدر شهید هم بارها گفته است که ما کاری نکردیم. حاج غلامرضا توضیح می دهد: «من ابتدای جوانی یک شاگرد سلمانی بودم. افتخارم این بود کاری از دستم بر می آید و سرباز جامعه هستم. سال 35 ازدواج کردم. علیرضا 27 شهریور 1337 به دنیا آمد. زمان به سرعت گذشت آن زمان دو نوع مدرسه اسلامی و ملی بود. قرار شد اسم علیرضا را در مدرسه بنویسیم. خانه هم از مدرسه دور بود. پشت ورزشگاهی مدرسه اسلامی نوبخت بود که یک روحانی مدیریت آن را برعهده داشت. دست علیرضا را گرفته بودم که باهم برویم مدرسه ثبت نام کنیم. بی توجه از جلوی مدسه که رد شدیم علیرضا گفت کجا می رویم؟ گفتم برای اسم نویسی مدرسه می رویم. علیرضا گفت اینجا مدرسه است. قسمت شد در همان مدرسه اسمش را بنویسیم. بازیگوشی های دو برادر علیرضا با محمدرضا سه سال اختلاف سنی داشت. محمدرضا متولد 40 بود. باز برای ثبت نام محمدرضا در مدرسه هم همین اتفاق افتاد. مدرسه ای به نام مدرسه اسلامی پاداش بود اسمش را در همان مدرسه نوشتیم. ناخوداگاه به خواست خود این بچه ها یا خواست خداوند این ها وارد مدرسه اسلامی شدند. فاصله سنی کم دو برادر باعث شده بود جور دیگری باهم صمیمی باشند، مخصوصا که در مقطعی با هم به مدرسه می رفتند. جمع خصوصیات هر دو برادر و اخلاق و خصوصیات منحصر به فردی که هر کدامشان داشتند باعث شده بود پدر و مادر از آن ها راضی باشند. پدر در نقل خاطره ای از دوران نوجوانی دو برادر و بازیگوشی های آن ها می گوید: «یکبار خبر دادند محمدرضا زمین خورده و سرش شکسته است. به مدرسه رفتیم، فهمیدیم تاب به سرش خورده و 18 بخیه زدند. پرسیدم چرا اینطور شدی؟ بهم نگاه کردند و لبخند زدند. گویا علیرضا زمان خوردن ناهار به هر کس که از کنار سفره که رد می شد غذا تعارف می کرد برای همین چیزی از غذا برای محمدرضا نمانده بود. محمدرضا عصبانی می شود و علیرضا را تهدید می کند که به پدر می گویم. ظهر که باهم بازی می کردند محمدرضا سوار تاب بود و علیرضا او را هل می دهد، یک لحظه علیرضا وسوسه می شود و تاب را محکم هل می دهد که چشم محمدرضا سیاهی می رود و به زمین می افتد. پدر ادامه می دهد: محمد فارغ التحصیل اتومکانیک و علیرضا فارغ التحصیل برق هنرستان بود. بعد از اینکه درس علیرضا تمام شد برای گذراندن دوره سربازی به شاهرود رفت. یک هفته من به دیدنش می رفتم یک هفته او می آمد. وقتی امام به سربازها دستور دادند از پادگان ها فرار کنند، علیرضا به تهران آمد. ماجرای دستگیری هویدا و نصیری توسط شهید موحد دانش علیرضا در جریان انقلاب پا به پای مردم انقلابی فعالیت های ضد شاهنشاهی میکرد. از حضور در تظاهرات تا نگهبانی اسلحهخانهها و محلهای استقرار ضد انقلاب و بازماندگان رژیم قبلی. بعد از پیروزی انقلاب یکبار که علیرضا در حال پاسبانی روی برجک بود نصیری و هویدا از عوامل رژیم شاه را می بیند که از کاخ بیرون می رفتند. کمی سر و صدا می کند اما کسی متوجه نمی شود. می دود پاره ای آجر برمی دارد و به سر نصیری می زند این کار را که می کند مردم اطراف متوجه ماجرا می شوند و نصیری و هویدا را به زندان می اندازند. پدر شهیدان موحد دانش می گوید: علی مدتی از محافظان مقام معظم رهبری و محمدرضا محافظ دکتر آیت بود. علیرضا از اولین نیروهایی بود که سپاهی شد. یک روز از طرف سپاه برای تحقیقات به منزل می آیند که خود علیرضا در را باز می کند. سوال اولیه را می پرسند نیم ساعتی از او سوال می کنند که آیا علی را می شناسید؟ این هم نمی گوید منم. کامل سوالات را جواب می دهد. در آخر که می پرسند کی به خانه می آید؟ علیرضا می گوید یک ساعت است وقت من را گرفتید. علیرضا عضو گردان 6 و 9 تهران بود. در واقع هر کجا که کار نشدنی ای بود او هم حضور داشت. محمدرضا یکسال بعد از فارغ التحصیلی دنباله رو علیرضا شد. پدر که همیشه دوس داشت روزی برسد که علیرضا خودش بگوید می خواهد ازدواج کند بلاخره این روز را می بیند. پدر در تعریف خاطره آن روز می گوید: یک شب ساعت 11 بود که با چند نفر از دوستانش با تویوتایی پر از اسلحه از کردستان به خانه آمدند. من تا صبح نتوانستم بخوابم. صبح مادرش گفت علی دیشب به من گفته من نصف دینم را دارم و می خواهم نصف دیگرش را داشته باشم تا کامل شود. گفتم تا مستقیم به خودم نگوید قبول نمی کنم. صبح رفتند اسلحه ها را تحویل دادند و شب به خانه آمدند. خواست درباره ازدواج حرف بزند گفتم با قدرت بگو مگر می خواهی دزدی کنی. موضوع را گفت. آن زمان علیرضا دستش قطع شده بود، خواهر شهیدی را پسندید و باهم قرار گذاشتند. در این فاصله محمد 12 اردیبهشت به شهادت رسید. چهلمش را برگزار کردیم. پایان مراسم چهلم عروس علیرضا را به همه معرفی و اعلام کردیم فردای چهلم برنامه علیرضا را داریم. دخترم هم عقد کرده بود. از مجلس بیرون آمدیم به پدر داماد گفتیم عروست را ببر. دو روز بعد برای خواندن خطبه عقد خدمت امام(ره) رفتیم. آن زمان پدر داماد را راه نمی دادند. من عین راننده تاکسی دم در ایستادیم و مابقی نزد امام رفتند و خطبه عقد جاری شد. علیرضا برای عروسی اعلام کرد چیزی نمی خواهد و می خواهد عروسی را در مسجد بگیرد. مسجدی قدیمی را انتخاب کردیم که بچگی بچه ها و خودمان در این مسجد گذشت؛ عروسی را گرفتیم. علیرضا از اینجا زندگی دار شد. دستش را یک روز زیر کتش قایم کرد پدر ماجرای مجروحیت دست علیرضا را اینطور تعریف می کند: علیرضا که به شهادت رسید فقط نزدیک به 50 نفر آمدند و به ما گفتند با علیرضا بودیم که شهید شد. یکی می گفت ترکش خورد، یکی می گفت نارنجک خورده، خود ما هم مانده بودیم. مسئولیت صبح عملیات بازی دراز بر عهده علیرضا بود. صبح علیرضا بلند می شود همه را برپا می دهد. دشمن از چادر آخر پاتک زده و جلو آمده بود تا علی را می بینند او را به رگبار می بندند. وقتی تیر می خورد از کنار صخره پایین می آید. دشمن تیرهایش که تمام می شود، نارنجک پرتاب می کند. تا می آید که نارنجک را بردارد در دستش منفجر می شود. دستش را می گذارد زیر اورکتش تا شش بعد از ظهر که عملیات تمام می شود. فرماندهان می بینند رنگ و روی علیرضا پریده است می فهمند دستش قطع شده. علیرضا را می برند امداد و می گویند باید عمل شوی. ساعت سه نصفه شب علی را به تبریز می برند. کمی شلوغ می کند که چرا من را آورده اید بیمارستان؟ اتفاقی نیافتاده است. دیده بودند یکی از اسرایی که از عراقی ها گرفته اند خیلی ناراحت است. پرسیده اند چه شده؟ گفته بود من نارنجک را پرتاب کردم. علیرضا همانجا قمقمه آبش را می آورد به این عراقی می دهد. این از ایمان قوی بچه ها بود. نام فرزندم را امام(ره) انتخاب کند بار آخری که علیرضا به جبهه می رفت پدر گفته بود این بار با دفعه های قبل فرق می کند چون همسر داری و چه بسا فرزند هم داشته باشی. از علیرضا کمک خواسته بود که در نبودش با خانواده اش چه کند؟! پدر شهید توضیح می دهد: یک مقدار من پول داشتم و یک مقدار هم خودش جمع کرده بود، رفتیم یک ماشین خریدیم و به نام من هم کرد. گفتم چرا به نام من کردی؟ گفت من را با آتش جهنم طرف نکن. فقط سفارش کرد اگر بچه دار شدم اسم فرزندم را حضرت امام(ره) انتخاب کند. علی رفت و 13 روز بعد به شهادت رسید. به مناسبت شهادتش امام خامنه ای در نماز جمعه اعلام کرد چند تن از فرماندهان شهید شدند و ما آنجا فهمیدیم علی شهید شده. دوشنبه ها امام(ره) با خانواده های شهدا دیدار داشت. علی سفارش کرده بود در این روز به دیدن آقا نروید که متوجه نشود یک خانواده به خانواده شهدا اضافه شده. سر موضوع بچه ترغیب شدیم به دیدم حضرت امام(ره) برویم. ابتدای دیدار دست ایشان را بوسیدم. می خواستم بگویم ما خانواده شهید هستیم ولی به حساب آن حرف علیرضا نمی توانستم حرفی بزنم. به آقا گفتم پسرم ازدواج کرده بود و سفارش داشت که نام فرزندش را شما انتخاب کنید. گفت اگر پسر بود عبدالله بگذارید و اگر دختر بود فاطمه، که خدا فاطمه را به ما داد. انتهای پیام/ 141
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
«از شهید گلمحمد غزنوی پرسیدم چرا هیچ وقت لباس سبز سپاه را نمیپوشی؟ جواب داد: من به دیگران توصیه میکنم تا زمانی که پاسدار واقعی نشدید لباس سبز سپاه را نپوشید.» کد خبر: ۲۵۶۹۸۵ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۷ - 25September 2017 با تقارن ماه محرم و هفته «امر به معروف و نهی از منکر» با هفته دفاع مقدس بر آن شدیم تا با ذکر خاطراتی از شهدای خراسان رضوی با رویکرد احیای این فریضه دینی بار دیگر سیره عملی شهدا مورد بازخوانی قرار بگیرد. اجتناب از غیبت جواد کورهپز: حاج حسین «سردار شهید محمدیانی» همه ما را جمع کرد و گفت: ببینید مأموریت ما تمام شده است و می توانیم به سبزوار برگردیم، اما الان ایام انتخابات مجلس است و جو سبزوار جو غیبت است. بیائید به خاطر خدا نرویم و معنویت جبهه را از دست ندهیم. همه موافقت کردیم. رعایت حقالناس مرضیه اکبرزاده: شبی عکس امام را به خانه آورد، قصد داشت آن را به دیوار بزند. صدایم زد و گفت: مرضیه جان برو از صاحبخانه اجازه بگیر ببین راضی هستند یا نه؟ تا پاسدار واقعی نشدید لباس سبز سپاه را نپوشید ابراهیم صادقیان: از شهید «گلمحمد غزنوی» پرسیدم: چرا هیچ وقت لباس سبز سپاه را نمی پوشی؟ جواب داد: من به دیگران توصیه می کنم تا زمانی که پاسدار واقعی نشدید لباس سبز سپاه را نپوشید. شهید غزنوی تنها در شب عملیات لباس سپاه میپوشید. چرا اسراف؟ ما کی هستیم! محسن ضیایی: بعد از انجام مأموریتی در کلات مردم از ما استقبال کردند. چند تا گوسفند آوردند و اولی را سر بریدند، خواستند دومی را ذبح کنند که شهید رفیعی اجازه نداد و گفت: چرا اسراف میکنید؟ مگر ما کی هستیم؟ ما فقط یک عده خدمتگزاریم. تشویق و تنبیهی متفاوت سردار شهید «سید علی حسینی» وقتی میخواست کسی را نهی از منکر کند تنبیه اش می کرد. شهید حسینی به فرد خاطی می گفت: اگر این طور باشی می فرستمت عقب. یعنی از دل آتش و خون، جنگ و شهادت و اسارت می فرستمت عقب تا تنبیه بشوی. اگر هم می خواست کسی را تشویق کند، طرف را می فرستاد خط مقدم! تشویق و تنبیه عجیب برای امر به معروف و نهی از منکر. بروید توبه کنید مرتضی عفتی: سردار شهید «محمد فرومندی» عدهای از اشرار تربت جام را دستگیر و به مشهد آورده بود. آنها را جلوی مسجدالرضا جمع کرد و در خصوص توبه و عظمت اسلام برایشان صحبت کرد و گفت: بروید امشب حرم آقا توبه کنید، فردا بیایید جلوی همین مسجد! خندهام گرفت، گفتم: مرد حسابی همه اینها دزد و قاچاقفروش هستند، چقدر سادهای، مگر بر میگردن. با آرامش و اطمینان خاصی گفت: حالا میبینی. فردا در کمال ناباوری دیدیم که حدود پانزده نفر جلوی مسجد نشستهاند. نان پاک و حلال معصومه سبکخیز: سال اولی بود که از روستا به مشهد آمده بودیم. عبدالحسین (شهید برونسی) در سبزیفروشی کار می کرد، روزی 10 تومان هم مزد میگرفت که بحمدالله مزد خوبی بود. یک شب وقتی آمد خانه، دیدم خیلی ناراحت است، علت را پرسیدم گفت: این کار هم از کار قبلی بدتر است. هم صاحب مغازه کمفروشی میکند هم صبح تا شب باید با زنهای بیحجاب سر و کله بزنیم. گفتم خب کار راحتی است. فروش هم خوب است. گفت: نان حلال باشد. کم و زیادش مهم نیست. از فردا صبح میروم سر گذر. فردا بیل و کلنگ خرید و رفت سر گذر و شبها هم که میآمد خانه با خوشحالی میآمد. میگفت: نان زحمتکشی نان پاک و حلالی است. دفاع از حجاب حسین رحیمی: آن سال در کلاس جامعهشناسی دانشکده پزشکی، پروفسوری در مذمت و نفی حجاب سخنرانی کرد. جو قبل از انقلاب اینگونه بود و دانشجویان هم به دلیل مقام استاد جرأت نداشتند حرفی بزنند اما احمد از جایش بلند شد و گفت: استاد شما دو ساعت در مذمت حجاب صحبت کردید، اجازه بدهید من هم 10 دقیقه دفاع کنم. احمد با اجازه استاد، مقتدارنه فلسفه حجاب را تشریح کرد به نحوی که در پایان صحبتهایش دانشجویان با کف زدن شهید «سید احمد رحیمی» را مورد تشویق قرار دادند و استاد فهمید که صحبتهای دو ساعتهاش بیتاثیر مانده است. خدا این نماز را بیشتر دوست دارد همسر شهید موسوی: نماز صبح داشت قضا می شد و راننده توقف نمی کرد. همسرم به راننده گفت همین جا برای نماز توقف کنید. راننده هم وسط بیابان ایستاد. به او گفتم نگاه کن همه دارند نگاه میکنند. گفت: «خداوند اینگونه نماز خواندن را بسیار دوست دارد». نماز واجبتر است! همرزم شهید هاشم نودهی: در سایت چهار بودیم، مرخصی گرفته بودم که به شهرستان بیایم. ماشینی که ما را به پشت جبهه منتقل می کرد آماده حرکت بود. هاشم قلم و کاغذی به دست گرفته بود تا جواب نامه خانوادهاش را بنویسد و من نامه را به سبزوار بیاورم. در همین هنگام صدای اذان بلند شد، هاشم قلم و کاغذ را زمین گذاشت و برخاست. گفتم: «هاشم! بنویس...» الان ماشین می رود. گفت: «الان وقت نماز است.» و در حالی که از محل دور میشد ادامه داد به آنها سلام برسان. نماز واجب تر است. انتهای پیام/
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
نماینده ولی فقیه، معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران طی حکمی مشاور عالی و دستیار ویژه رئیس بنیاد شهید را منصوب کرد. کد خبر: ۲۵۹۲۵۳ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۱ - 25September 2017 متن حکم حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی شهیدی به شرح زیر است: جناب آقای محمود پاکدل با سلام نظر به تعهد، شایستگی، تجارب ارزنده و علاقمندی شما به جامعه ایثارگری، جناب عالی را به سمت مشاور عالی و دستیار ویژه رئیس بنیاد منصوب مینمایم. بدون شک ایثارگران گرانقدر و خانواده معظم آنها، پشتوانههای مستحکم انقلاب اسلامی، طلایهداران عرصههای دفاع مقدس و حامیان حاضر در همه صحنههای نظام مقدس جمهوری اسلامی میباشند. خدمت به این عزیزان بنا به فرمایش حضرت امام راحل(ره) خدمت به نبی اکرم(ص) است و به فرموده مقام معظم رهبری تکریم شهیدان تکریم ایثار و اخلاص است، تکریم دلهای نورانی و جانهای لبریز از صفا و نورانیت است. امید است با سرلوحه قرار دادن اصول حاکم بر دولت تدبیر و امید و در جهت تعالی مادی و معنوی کشور با بسیج تمام امکانات و سرمایههای سازمان، با رویکردی فرهنگی تلاش مضاعفی را برای خدمت به بهترین بندگان خدا در ابعاد مادی و معنوی، تبیین حق عظیم شهدا و ایثارگران، آکندن عطر شهادت در کل جامعه و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به نحو احسن به کار گیرید. ضمنا شرح وظایف مشاور و دستیار ویژه به پیوست ابلاغ میگردد. توفیق جناب عالی را در خدمتگزاری به نظام مقدس جمهوری اسلامی از درگاه ایزدمنان خواستارم. سید محمّدعلی شهیدی انتهای پیام/ 113
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی گفت: نمایشگاههای عکس دفاع مقدس میتواند بهترین ابزار برای انتقال مفاهیم دفاع مقدس به نسل امروز و فردای ایران اسلامی باشد. کد خبر: ۲۵۸۹۴۸ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۳ - 25September 2017 سردار نجاتی در حاشیه این مراسم ضمن تشکر و قدردانی از مدیریت نگارخانه رضوان که در برپایی این نمایشگاه مشارکت داشته است، اظهار داشت: عکس و فیلم نقش مهمی در انتقال فرهنگ و معارف دفاع مقدس دارد و برپایی این نمایشگاه ها می تواند جوانان کشورمان را با فضای حاکم بر جبهه ها و پشت جبهه و حال و هوای مردم در آن دوران آشنا کند. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی با اشاره به ضرورت تداوم این نمایشگاه ها در طول سال افزود: تصاویری که لحظات تلخ و شرین دفاع مقدس را ثبت کرده است نشانگر حماسه و قهرمانی های ملتی است که با دست خالی در مقابل ارتش بعث عراق که تمام دنیا از آن حمایت می کرد ایستاد و نگذاشت حتی یک وجب از خاک کشورمان از میهن اسلامی جدا شود به همین دلیل نمایشگاه های عکس می تواند بهترین امکان را برای انتقال مفاهیم این میراث معنوی به نسل امروز و فردای ایران اسلامی فراهم کند. در این نمایشگاه 70 تصویر دفاع مقدس با موضوع اعزام به جبهه، حضور رزمندگان در خط مقدم، کمکهای مردمی و تشییع شهدا به نمایش در آمده است. تصاویر این نمایشگاه توسط مرحوم «احمد خادمالحسینی»، «قدیر وقاری»، «سلیمان خزائی»، «هاشم موسوی»، «هادی منبتی»، «سید جلیل حسینی زهرایی»، «باقر اوحدی»، «حسین کامشاد»، «عبدالرحیم شرفی»، «حسن کمالیان»، «ابراهیم بهرامی»، «عباس مهاجر»، «محمد شیخزاده» و «عباس اشرفی» از جبهههای غرب و جنوب ثبت و ضبط شده است. نمایشگاه «فرستادگان رضا» تا پنجشنبه 6 مهرماه صبحها از ساعت 9 تا 12 و عصرها از ساعت 17 تا 20 پذیرای علاقمندان خواهد بود. گفتنی است نمایشگاه «فرستادگان رضا» به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی، شهرداری مشهد، معاونت هنری و سینمایی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی، انجمن عکاسان و موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی بر پا شده است. انتهای پیام/
[ دوشنبه 3 مهر 1396 ] [ 3:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
اولین نمایشگاه اسنادی دفاع مقدس به مناسبت هفته دفاع مقدس در سمنان برگزار شد. کد خبر: ۲۵۹۲۴۵ تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۰ - 25September 2017 همزمان با برگزاری همایش بزرگ پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس، 60 سند و مدرک دفاع مقدس موجود در آرشیو اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان در نمایشگاهی با موضوعات اعزام نیرو، پشتیبانی، زنان در دفاع مقدس، امداد رسانی و دلنوشته شهدا برپا شد و مورد بازدید حاضرین قرار گرفت. انتهای پیام/
برگزاری یادواره شهدای مدافع حرم در یزد
ادامه مطلب
روایتی از نخستین اعزام «متوسلیان» به دوکوهه
ادامه مطلب
وصیتنامه شهید حسن ترک/ پیشرفت و توسعه کشور در گرو تربیت نسل آینده است
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«برادران و خواهران! توصيه شديد میکنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است. اين غنچههای نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد میتوانيد بزرگان فردا را بسازيد از اين زمينههای مناسب براي رشد كه شكل نگرفته استفاده كنيم و طبق احكام خدا شكل دهيم، پدران و مادران در آشنايی فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامههای مذهبی بكوشيد و تشويقشان كنند و اما پدر و مادر گراميم اميدوارم كه در اين مدتي كه در خدمت شما بودهام از من راضي باشيد هر چند در لحظات آخر فرصت خداحافظی نبود ولی وعده ملاقات ان شاءالله با روی گشاده و خندان نزد زهرا (س) و پيامبر خدا (ص) در كنار حوض كوثر.»
حسن ترک»
انتهای پیام/ 111
ادامه مطلب
وصیتنامه شهید مهدی ملکی/ مرا غسل ندهید؛ چون خون خودم مرا غسل خواهد داد
ادامه مطلب
شهیدی که دست قطع شدهاش را یک روز زیر کت قایم کرد/ ماجرای دستگیری هویدا توسط شهید موحددانش
ادامه مطلب
پاسدار واقعی بودن شرط پوشیدن لباس سپاه است
به گزارش دفاع پرس از مشهد، یکی از اهداف قیام سید و سالار شهیدان احیای فریضه «امر به معروف و نهی از منکر» بود و به همین جهت هفته اول محرم را هفته «امر به معروف و نهی از منکر» نامگذاری کردهاند.
ادامه مطلب
دستیار ویژه رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران منصوب شد
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، نماینده ولی فقیه، معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران طی حکمی محمود پاکدل را به عنوان مشاور عالی و دستیار ویژه رئیس بنیاد منصوب کرد.
ادامه مطلب
عکس بهترین ابزار برای انتقال مفاهیم دفاع مقدس به نسل امروز است
به گزارش دفاع پرس از مشهد، به مناسبت هفته دفاع مقدس نمایشگاه عکس «فرستادگان رضا» با حضور سردار «اکبر نجاتی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی، «سعید سرابی» مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی این استان، «سید جواد کمالی» مسئول بسیج هنرمندان خراسان رضوی و جمعی از عکاسان در نگارخانه رضوان افتتاح شد.
ادامه مطلب
برگزاری اولین نمایشگاه اسنادی دفاع مقدس در سمنان
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، اولین نمایشگاه اسنادی دفاع مقدس همزمان با چهارمین روز از هفته دفاع مقدس در حسینیه سپاه استان برگزار شد.
ادامه مطلب