دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

زخم جنگ بر پیکره کوت شیخ


کوت شیخ سهم زیادی در دفاع مقدس دارد و گزافه نیست، اگر آن را دانشگاه جنگ بنامیم زیرا نیروها آموزش‌های فشرده کوتاه مدت در آن می‌دیدند. این منطقه محلی بود که به نیروها مهلت می‌داد تا آمادگی بازپس‌گیری خرمشهر را پیدا کنند.
زخم جنگ بر پیکره کوت شیخ

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، کوت شیخ سهم زیادی در دفاع مقدس دارد و گزافه نیست، اگر آن را دانشگاه جنگ بنامیم زیرا نیروها آموزش‌های فشرده کوتاه مدت در آن می‌دیدند. اسم کوت شیخ را خیلی‌ها نشنیده بودند، آنجا را در رسانه‌ها بنام بخش شرقی خرمشهر می‌شناختند، این منطقه محلی بود که به نیروها مهلت می‌داد تا آمادگی بازپس‌گیری خرمشهر را پیدا کنند، یعنی مانعی بود تا دشمن دیگر نتواند از این قسمت پیشروی کند. آموزش نیروها در آنجا تکمیل می‌شد، کوت شیخ محلی برای خودسازی نیروها بود، به من هم درس‌های زیادی آموخت. در کوت شیخ دوستان زیادی پیدا کرده و دوستان خوب زیادی را از دست دادم. جنگ زخم های زیادی بر پیکره کوت شیخ وارد کرد اما هیچ زمان از آن حرفی به میان نیامد. این جملات  را «علی سالمی» از جانبازان و رزمندگان دفاع مقدس در توصیف کوت شیخ می‌گوید و به نقل خاطره‌ای در این منطقه می‌پردازد و آن را چنین روایت می‌کند:

«نیروهای آموزشی یکی از استان‌ها برای آموزش نیروها به کوت شیخ آمدند،‌ یک روز رفته بودم تا سهمیه مهمات مقر را بگیرم، نزد شهید قاسم داخل زاده برای صدور حواله رفتم، قاسم تا مرا دید، گفت، بیا تا تو را با بچه‌ها آشنا کنم. گفتم: نه گفت: چرا؟ گفتم: شنیدم، مهاجران جنگ را در آنجا اذیت می‌کنند و به آن‌ها فراری می‌گویند.

- این حرف ها را رها کن، آن‌ها امشب میهمان مقر شما هستند، شاید دو روز هم آنجا بمانند.

- برای چه ؟

- در بین آن‌ها مربیان آموزش آر.پی.جی وجود دارد، آنها می خواهند از نزدیک کار بچه‌ها را در موقعیت جنگی ببینند.

- پس من زودتر می‌روم تا مقر را مرتب کنم، حواله را بده تا برگردم.

- بدخلقی نکنی، آن‌ها میهمان هستند.

- چشم

سریع کارها را انجام دادم و به مقر برگشتم، شهید امیر جراح زاده را در جریان گذاشتم و گفتم، برو تعدادی خمپاره آماده کن، هر زمان خبر دادم، آن‌ها را به آن طرف شلیک کن.
امیر متحیر مانده بود و گفت، ما بزنیم، آن‌ها بلافاصله جواب می‌دهند.

گفتم: من همین را می خواهم.

گفت: خطرناک است.

گفتم: حواسم هست.

هوا داشت تاریک می‌شد، آن‌ها رسیدند، به امیر پیغام دادم شروع کن، امیر هم پنج تا خمپاره پشت سر هم فرستاد. میهمانان جلوی مقر رسیدند،‌ از آن‌ها استقبال کردم، نگاهی به مقر ما و مقر بغلی کردند و یکی از آن‌ها گفت: طاغوتی‌ها خانه را رها و فرار کردند.

گفتم: خانه از این بهتر هم هست، به موقع می رویم و آنجا را به شما نشان می دهم ،‌بندگان خدا نمی‌دانستند چه خوابی برای آنها دیده ام. منتظر آمدن خمپاره عراقی ها بودم، مقداری دیر کرده بودند، با خود گفتم، نامردها پس چرا جواب ندادند. پس از گذشت دقایقی، اولین خمپاره عراقی آمد، فاصله آن با ما زیاد بود، همه دراز کشیدند، گفتم، خمپاره 80 بود. دومین خمپاره نزدیکتر از قبلی رسید، آنها نیم خیز شدند و گفتند، اینجا امن نیست، دقیقا جمله ای بود که دوست داشتم بشنوم.

گفتند: برویم جایی که امن باشد.

پرسیدم : از سوت خمپاره تشخیص دادید خمپاره چنده؟

آن‌ها داشتند از خونسردی من حرص می خوردند که خمپاره سوم آمد نزدیک ما، الحمدالله کسی آسیبی ندید.

گفتم: اینجا امن نیست برویم داخل مقر.

پس از نماز مغرب به آن شخصی که گفته بود، طاغوتی‌های فراری گفتم: فکر می کنی زن و بچه تحمل زندگی در این مکان را دارند. اول متوجه نبودند که دارم جواب حرف آن‌ها را می دهم. گفتند:بله سخت است. گفتم: سخت نیست، غیر ممکن است، علاوه بر نا امنی و نبود آب و برق برای بچه ها دست و پا گیر بودند، هنوز هم فکر می کنید، آنهایی که رفتند، طاغوتی، فراری و ضد انقلاب هستند؟. تازه متوجه حرف‌های من شدند که ادامه دادم، اینجا یک شهر بندری با وضعیت اقتصاد قوی بود، وضع اهالی آن نسبتا خوب بوده و  این ساختمان‌ها در مقابل ساختمان‌های محلات دیگر شهر، ارزش کمتری دارند. آن‌ها از حرف‌های من تعجب کرده بودند. یکی گفت: درست است. دیگری گفت: ما نمی‌دانستیم اوضاع اینطور است. گفتم: شما فقط شاهد شلیک دو تا سه خمپاره کوچک بودید در حالیکه مردم شهر زیر بمب و گلوله های توپ و خمسه خمسه بودند. به سیم آخر زده و گفتم: متاسفانه همشهریان شما با مهاجران جنگ رفتار خوبی ندارند و به آن‌ها بی‌حرمتی کردند در حالیکه آن‌ها خانواده‌های همین رزمنده ها هستند.

پس از صرف شام خواستند سری به سنگرها بزنند، طی مسیر از خرمشهر و روزهای مقاومت،‌ ایثار و روحیه رزمندگان برای آن‌ها صحبت کردم، از احمد شوش که تانک ها را با آر.پی. جی می زد و از صالی که در حال دویدن شلیک می‌کرد. وقتی به سنگرها رسیدیم، محل استقرار نیروهای عراقی را نشان دادم و گفتم ، دشمن از آن سوی شهر وارد شد و 45 روز با انواع سلاح سنگین بی رحمانه کوبیدف این بود که مردم کم کم مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند.

آن شب پس از بازگشت قرار گذاشتیم، صبح برگشته و آر.پی. جی بزنیم. صبح چهار قبضه آر.پی. جی برداشتیم، یکی برای من و سه تا برای آن‌ها که می خواستند آموزش بدهند. اولین جایی که قصد داشتیم، بزنیم، ساختمان دادگستری بود، باید از داخل یک خانه خرابه شلیک می‌کردیم بنابراین با دو نفر از آن‌ها رفتیم آنجا. گفتند: این ساختمان گلی از صدای شلیک می ریزد و آتش پشت هم پس از برخورد با دیوار به سمت خودمان بر می‌گردد. گفتم: مشکلی نیست، بارها این کار را انجام داده ایم. یکی از آن‌ها گفت: شما شلیک کنید. گفتم: همه از اینجا فاصله بگیرید. دو نفر بودیم جلو رفتیم و گفتم فرصت زیادی نداریم باید خیلی سریع شلیک کنیم و از اینجا خارج شویم. گفتم اول شما بزن و بلافاصله من می زنم. او شلیک کرد، من هم بلافاصله شلیک کردم، بد هم نزدیم و سریع خارج شدیم. قرار شد چند دقیقه دیگر کمی آنطرف تر شلیک کنیم.

وقتی صحبت از تعداد آر.پی. جی های شلیک شده شد گفتم حساب آن را ندارم ولی در روز سقوط خرمشهر بیش از 30 آر پی جی زدم و هنوز گوش‌هایم مشکل دارد. صحبت آموزش شد، گفتم نشانه گیری و هدف زدن 20 درصد و سرعت و شجاعت آر.پی. جی زن 80درصد کار است و هرچه سرعت عمل وی بیشتر باشد، در امان‌تر است.
آن‌ها پس از خداحافظی از من خواستند به شهر آن‌ها رفته و علاوه بر استراحت آموزش دهم. گفتند: ظاهرا خانواده ات هم در شهر ما هستند، آن‌ها را هم اسکان می‌دهیم. گفتم: خانواده من آنجا نیستند ولی همشهریان من هستند لطفا با مهاجرین مثل یک میهمان برخورد کنید. قبل از ناهار خدا حافظی کردند و رفتند. بعد از برگشتن آن‌ها، متوجه شدم اهالی آن شهر با مهاجران، رفتار بهتری پیدا کردند.»

 

منبع:تسنیم

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 1 شهریور 1394  ] [ 3:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در بخش نخست و دوم گزارش نشست صمیمی جمعی از آزادگان در خبرگزاری دفاع مقدس، آزاده "امیرحسین زیوری" از استرس‌ها و اضطراب‌های دوران اسارت و تاثیر آن در زندگی پس از اسارت گفت. اکبر کریمی نیز از لزوم انتقال تجربیات آزادگان به رزمندگان جبهه مقاومت گفت و شکرنیچه به تشریح دلایل تحصن‌ها و مهربانی‌ها در دوران اسارت پرداخت.

 

ادامه مطلب

[ یک شنبه 1 شهریور 1394  ] [ 3:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نوجوانی که نقشه عراقی ها را نقش بر آب کرد!


عراقی ها گشته بو پیداش کرده بودند. آورده بودنش جلوی دوربین برای مصاحبه. قد و قواره اش، صورت بدون مویش، صدای بچه گانه اش، همه چیز جور بود؛ همان طور که عراقی ها می خواستند.
نوجوانی که نقشه عراقی ها را نقش بر آب کرد!

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، عراقی ها گشته و پیداش کرده بودند. آورده بودنش جلوی دوربین برای مصاحبه.

 

قد و قواره اش، صورت بدون مویش، صدای بچه گانه اش، همه چیز جور بود؛ همان طور که عراقی ها می خواستند.

 

ازش پرسیدند: قبل از اینکه بیایی جنگ، چه کار می کردی؟ گفت: «درس می خوندم.»

 

گفتند: «کی تو را به زور فرستاده جبهه؟» گفت: «چی دارید می گید؟!! قبول نمی کردند بیام جبهه؛ خودم به زور اومدم؛ با گریه و التماس.»

 

گفتند: «اگر صدام آزادت کنه، چیکار می کنی؟» گفت: «ما رهبر داریم؛ هرچی رهبرمون بگه.»

 

فقط همین دو تا سوال را پرسیده بودند که یک نفر گفت: «کات!»

 

با جواب هایش نقشه عراقی ها رو به آب داد.

 

منبع: جام نیوز

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 1 شهریور 1394  ] [ 3:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

هرگز پلاکش را از خود دور نمی‌کرد/ این پلاک کلید بهشت است


یکی از دوستانش نقل می کند: زمانی که در منطقه عملیاتی بودیم پلاکش را از خودش دور نمی‌کرد. وقتی از او علت را پرسیدم، در جوابم گفت: "این پلاک کلید بهشت است."
هرگز پلاکش را از خود دور نمی‌کرد/ این پلاک کلید بهشت است

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از گرگان، شهید "امامقلی بازدار" از شهدای اهل سنت ترکمن استان گلستان در عملیات مرصاد است که در سطور زیر زندگینامه پربارش را مرور می کنیم:

شهید امامقلی بازدار در سال ۱۳۵۰در یکی از روستاهای شهرستان کلاله به نام بسطام دره به دنیا آمد. مقطع ابتدایی را در روستای قوشه تپه گذراد و راهنمایی را در آموزشگاه شبانه روزی پسران در مراوه تپه با کسب نمرات عالی پشت سر گذاشت. در سال ۱۳۶۶جهت ادامه تحصیل به شهرستان گنبد کاووس عزیمت کرد و در دانشسرای تربیت معلم هاشمی نژاد مشغول به تحصیل شد.

وی به نماز اول وقت و تلاوت قرآن اهمیت زیادی می داد، در مراسم سوگواری شهدا فعالانه شرکت می کرد. با همه علی الخصوص والدین بسیار خوش برخورد بود و صداقت و دوستی او زبانزد همگان بود.

شهید بازدار به خوشنویسی علاقه وافر داشت و همواره در نظر داشت این هنر را به هنرجویان انتقال دهد. او همیشه در دل، حال و هوای کربلا را داشت و می گفت : " دنیا برایم همچون قفس تنگ است."

حضور در جبهه را یک تکلیف می دانست، فلذا به دنیا پشت کرد و رهسپار دیار عشق گردید. یکی از دوستانش نقل می کند: زمانی که در منطقه عملیاتی بودیم پلاکش را از خودش دور نمی کردوقتی از او علت را پرسیدم ، در جوابم گفت : " این پلاک کلید بهشت است."

وی در سال ۱۳۶۷مشتاقانه به منطقه عملیاتی مریوان اعزام شد و مدتی را به نبرد با دشمنان غاصب پرداخت تا این که در عملیات مرصاد در نبرد با منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر پاکش در گلزار شهدای قوشه تپه به خاک سپرده شد.

فرازهایی از وصیت نامه شهید:

"در این برهه از زمان که ابرقدرت ها بی شرمانه بر کشور عزیزمان حمله ور شده اند، لازم است که از حریم مقدس و ناموس کشور اسلامی دفاع شود و در این عصر بر ما ننگ است که شاهد جنایت های مزدوران بعثی کافر باشیم. بنده با درک این که در راه حق علیه باطل جنگی مقدس را در پیش داریم در این میدان حاضر شدم.حجاب اسلامی را رعایت کنید و نماز و عبادات خدا را سبک نشمارید و آنها را ترک نکنید تا مورد مرحمت خداوند در روز رستاخیز قرار بگیرد. همگی رفتنی هستیم و باید برویم."

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب

[ شنبه 31 مرداد 1394  ] [ 5:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات1 ]

روزشمار دفاع مقدس (31 مرداد 94)


31 مرداد 1394 هجری شمسی برابر با 7 ذی القعده 1436 هجری قمری و 22 آگوست 2015 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (31 مرداد 94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی ( 31 مرداد 1394 )

• امام خمینی(ره) در پیامی به مردم آبادان، مصیبت سوختن 377 نفر از اهالی این شهر را در سینما رکس تسلیت گفتند (1357ش)

• شهادت روحانی انقلابی ملا صالح خسروی (1360ه.ش)

• شهادت فرضعلی صمدی فرمانده سپاه سردشت (1362ه.ش)

•حمله متحصنین در روستای قوری قلعه به شهر پاوه (1358ه.ش)

 


ادامه مطلب

[ شنبه 31 مرداد 1394  ] [ 5:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

بعد از شهادت اصغر چند نفری که حکم بازداشت اصغر وصالی را در دست داشتند و به دنبال او می‌گشتند آمدند برای بازداشت اصغر، یکی از همرزمان اصغر می‌گوید اگر به دنبال اصغر وصالی می‌گردید بروید بهشت زهرا (س) دنبالش بگردید، او شهید شده، بروید آنجا دستگیرش کنید. گفته شد که جریان پاوه و مخالفین اصغر و جریان حسن نیت باعث شد که حکم بازداشت صادر گردد.
 

ادامه مطلب

[ شنبه 31 مرداد 1394  ] [ 5:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

فکه همان‌جایی‌ست که بیسیم‌چی گردان حنظله دم به دقیقه گزارش می‌داد: "برادر فلانی هم رفت پیش حسن باقری." بعد از لحظه‌ای بیسیم‌چی گفت: "حاجی جان؛ سلام ما را به امام‌مان برسان و از قول ما به او بگو؛ همان‌طور که گفته بودی، حسین‌وار جنگیدیم و حسین‌وار به شهادت رسیدیم!"
 

ادامه مطلب

[ شنبه 31 مرداد 1394  ] [ 5:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روز شمار ( 30 مرداد 1394)


30 مرداد 1393 هجری شمسی برابر با 24 شوال 1435 هجری قمری و 21 آگوست 2014 میلادی
روز شمار ( 30 مرداد 1394)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی( 30 مرداد 1394)

• به آتش‌ کشیدن "مسجدالاقصی" قبله اوّل مسلمانان توسط رژیم صهیونیستی (1348 ش)

• آغاز هفته جهانی مسجد (تصویب در سال 1382 ش)

• عملیات پاک‌سازی گردنه گاکش در محور پیرانشهر – سردشت توسط لشکر 52 قدس سپاه (1363ه.ش)

• آغاز عملیات عاشورای 1 در منطقه بینابینی تکاب – شاهین‌دژ توسط سپاه تکاب شاهین‌دژ و پیشمرگان مسلمان کرد (1364ه.ش)

• روز مقاومت اسلامی

 


ادامه مطلب

[ جمعه 30 مرداد 1394  ] [ 10:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

هواپیمای آنها در محاصرهٔ هواپیماهای عراقی قرار می‌گیرد و از مسافران خواسته می‌شود میان اسارت و شهادت یکی را انتخاب کنند و همهٔ آن‌ها ازجمله شهید یعقوبی شهادت را برمی‌گزینند و به‌این‌ترتیب هواپیمای حامل آن‌ها هدف تیر دشمن قرار می‌گیرد و سقوط می‌کند.
 

ادامه مطلب

[ جمعه 30 مرداد 1394  ] [ 10:43 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (29 مرداد 94)


29 مرداد 1394 هجری شمسی برابر با 5 ذی القعده 1436 هجری قمری و 20 آگوست 2015 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (29 مرداد 94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی ( 29 مرداد 1394 )

• اعلام آمریکا مبنی بر اشتباه در حمله به هواپیمای مسافربری ایران (1367)

• شهادت غلامرضا ابراهیمی (1363ش)

• شهادت حسن شوکت‌‏پور (1368ش)

• ترور دکتر حسین پناهی، مسئول بهداری سپاه مهاباد در محور ارومیه مهاباد توسط ضدانقلابیون (1360ه.ش)

• شهادت حبیب‌الله جان‌نثاری، مسئول محور در سپاه کامیاران توسط ضدانقلابیون (1362ه.ش)

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 29 مرداد 1394  ] [ 1:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 120 ] [ 121 ] [ 122 ] [ 123 ] [ 124 ] [ 125 ] [ 126 ] [ 127 ] [ 128 ] [ 129 ] [ > ]