دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

«کربلا» در اردوگاه اسرای ایرانی


روزی نبود که بدن بچه‌ها زیر باتوم و شلاق‌های بعثی‌ها کبود نشود. بدون مقدمه وارد آسایشگاه‌های ما می‌شدند و همه را به باد کتک می‌گرفتند. بخصوص در طول ماه مبارک رمضان.
«کربلا» در اردوگاه اسرای ایرانی

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، نورمحمد نیازی از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است که حدود پنج سال از عمر خود را در اسارتگاه‌های بعثی رژیم صدام گذارنده است. او روایت می‌کند:

روزی نبود که بدن بچه‌ها زیر باتوم و شلاق‌های بعثی‌ها کبود نشود. بدون مقدمه وارد آسایشگاه‌های ما می‌شدند و همه را به باد کتک می‌گرفتند. بخصوص در طول ماه مبارک رمضان. چرا که بچه‌ها مقاوم‌تر و استوارتر از بقیه مواقع به نماز و راز و نیاز می‌پرداختند و این کار برای دشمن غیرقابل تحمل بود.


آخرین روز ماه مبارک رمضان بود. بچه‌ها همه از غم پایان ماه مبارک زانوی ماتم بغل گرفته بودند. در آسایشگاه‌ها را باز کرده بودند تا بچه‌ها بیرون بروند و ساعتی در فضای آزاد باشند. فرصتی از این بهتر هیچوقت پیدا نمی‌شد. همه با چشم‌هایشان با هم حرف می‌زدند. تصمیم بر این شد تا در فضای باز مراسم دعا و راز و نیاز برگزار شود. همه کف حیاط نشستند و مراسم شروع شد. صدای ناله و گریه بچه‌ها آسایشگاه را می‌لرزاند و چه بسا که تن بعثی‌ها بیشتر می‌لرزید.

 

آنها هرلحظه منتظر وقوع حادثه‌ای بودند. ترس تمامی وجودشان را فرا گرفته بود چون در آن حالت هیچکس به فکر جان خود نبود و همه غرق در راز و نیاز با خدای خود بودند. بعثی‌ها به سرعت به داخل حیاط آمدند و شروع کردند به کتک زدن بچه‌ها و بردن آنها به طرف آسایشگاه. اما سربازان بعثی هر چه تلاش می‌کردند کمتر نتیجه می‌گرفتند. انگار به زمین چسبیده بودند، هیچکس از جای خود تکان نمی‌خورد.


فرمانده اردوگاه به میان بچه‌ها آمد و در حالی که استیصال و بیچارگی از سر و رویش می‌بارید شروع کرد به حرف زدن که از هر آسایشگاه یک نفر نماینده بیاید تا صحبت کنیم. اگر خودمان توانستیم خواسته‌هایتان را برآورده می‌کنیم و گر نه با بغداد مکاتبه می‌کنیم تا آنها خواسته‌های شما را برآورده کنند. بچه‌ها راضی شدند و همه به آسایشگاهایشان رفتند. ولی آنها در را به روی بچه‌ها بستند و رفتند.


بعد از چند دقیقه آمدند وارد آسایشگاه شدند و شروع کردند به کتک زدن بچه‌ها. آن هم چه زدنی. ظرف‌های غذا، کوزه‌های آب و همه چیز را جمع کردند و با خودشان بردند. بچه‌ها دو روز بدون آب و غذا بودند. با وجود همه این آزارها و گرسنگی و تشنگی‌های هر روزه، بچه‌ها خم به ابرو نیاوردند و دست به سوی آنها دراز نکردند. بالاخره بعثی‌ها در برابر این همه استقامت و پایمردی اسرا تسلیم شدند و بعد از دو روز ظرف غذا و آب را برگرداندند و این را خوب فهمیدند که تشنگی و گرسنگی صحرای کربلا الگویی است برای اسرا که آنها نمی‌توانند با این حربه‌ها ما را تسلیم کنند.

 

منبع: ایسنا

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 25 تیر 1394  ] [ 11:45 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماه مبارک رمضان برای رزمندگان اسلام بخصوص رزمندگان تیپ (لشکر) 17 علی بن ابی طالب(ع) قم، علاوه بر شبهای دعا و راز و نیاز، یادآور عملیات حماسه آفرین رمضان در تیرماه سال 61 نیز است.
 

ادامه مطلب

[ پنج شنبه 25 تیر 1394  ] [ 11:45 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به این میگویند روحانی....!


خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به یک روستا در نزدیکی سنندج، دکتر جهاد را به اسارت درآورده اند. صبح اول وقت راه افتادیم. «مصطفی ردانی پور» عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ به دور کمر، قوت قلب همه بود.
به این میگویند روحانی....!

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به یک روستا در نزدیکی سنندج، دکتر جهاد را به اسارت درآورده اند. صبح اول وقت راه افتادیم.

 

«مصطفی ردانی پور» عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ به دور کمر، قوت قلب همه بود.

 

پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند. هیچکدام باور نمی کردند او هم مثل بقیه اهل رزم و درگیری باشد.

 

متاسفانه همان صبح، ضد انقلاب، دکتر جهاد را به شهادت رسانده بود، اما درگیری های تا عصر ادامه داشت.

 

وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت شیخ مصطفی، ول کن او نبودند. یکی از آن ها، طوری که همه بشنوند گفت: «اینو میگن آخوند، اینو میگن آخوند!»

 

مصطفی که می خندید دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت: «اینو میگن سبیل. اینو میگن سبیل!»

 

 

شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 25 تیر 1394  ] [ 11:44 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (25 تیر94)


25 تیر 1394 هجری شمسی برابر با 29 رمضان 1436 هجری قمری و 16 جولای 2015 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (25 تیر94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی ( 25 تیر 1393 )

• استعفای دکتر مصدق از نخست وزیری و انتخاب قوام‌السلطنه به این مقام توسط شاه (1331 ش)

• جلسه مهم سران نظام درباره تصمیم‏‌گیری در مورد سرنوشت جنگ (1367 ش)

• شکست حملات ارتش بعث عراق در سومار (1367 ش)

• ارسال نامه سوم "صدام" به رییس جمهور ایران پس از پایان جنگ (1369 ش)

• عملیات پاکسازی کانی زرد در محور سردشت – پیرانشهر توسط لشکر 52 قدس سپاه (1363ه.ش)

• شهادت مسعود محوری، جانشین عملیات سپاه بانه توسط ضد انقلاب (1363ه.ش)

• شهادت رحمت داودوند در درگیری با پژاک در ارتفاعات جاسوسان و زبروبنه (1390ه.ش)

• آغاز مرحله دوم عملیات رمضان در منطقه شرق کانال پرورش ماهی (1361ه.ش)

• روز بهزیستی و تامین اجتماعی

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 25 تیر 1394  ] [ 11:43 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تکلیفم این است...


سعیده را بردم پیشش و گفتم: اگر می خواهی بروی به جبهه، این بچه را هم با خودت ببر.
تکلیفم این است...

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، عمار ذابحی در گوگل پلاس نوشت:
دخترمان سعیده  که به دنیا آمد، ابوطالب هم آمد مرخصی.
بعد چند روز که توی خانه بود، وسایلش را جمع کرد تا برگردد به منطقه از این که داشت خیلی زود تنهایم می گذاشت ناراحت بودم.
سعیده را بردم پیشش و گفتم: اگر می خواهی بروی به جبهه، این بچه را هم با خودت ببر.
فکر کردم که با این حرف مانع رفتنش به جبهه شوم، اما در جوابم گفت: به خدا قسم، اگر تو را هم از دست بدهم باز هم به جبهه می روم؛ تکلیفم این است.
این را که گفت، مطمئن شدم یک لحظه هم از جبهه دست بردار نیست.
هدیه به روح شهید ابوطالب محمدی

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 25 تیر 1394  ] [ 11:42 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

مجازات «اذان» گفتن در ماه رمضان


عراقی‌ها برای جریمه،از دادن آب و غذا به مدت 48 ساعت به اسرا خودداری کردند و بعد از گذشت 48 ساعت تمامی برادران با وحدت کامل شروع به تظاهرات و شکستن شیشه‌ها کردند...
مجازات «اذان» گفتن در ماه رمضان

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، عبدالمجید سراوانی از جمله آزادگان دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که در تیرماه سال 1367 به اسارت بعثی‌ها درآمد. او در خاطره‌ای درباره اذان گفتن یکی از دوستانش در اسارت می‌گوید: ماه مبارک رمضان فرا رسیده بود و همه برادران در حال و هوای دیگری بودند.

یکی از همان روزها زمان افطار بود و یکی از برادران که صدای خوبی هم داشت شروع به گفتن اذان کرد. بلافاصله بعثی‌ها وارد اسارتگاه شدند و او را دستگیر کردند و اولتیماتوم دادند که از این تاریخ به بعد کسی حق اذان گفتن ندارد.

عراقی‌ها برای جریمه، 48 ساعت از دادن آب و غذا به اسرا خودداری کردند. بعد از گذشتن 48 ساعت تمامی برادران با وحدت کامل شروع به تظاهرات و شکستن شیشه‌ها کردند و خواستار بازگشت برادر مؤذن به جمع این اسرا شدند و بعثی‌ها مجبور به اجابت خواست آنها شدند.

 

منبع: ایسنا

 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 24 تیر 1394  ] [ 1:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آیا روزه گرفتن برای رزمندگان واجب بود؟


براساس حکم شرعی حضرت امام(ره)،رزمندگانی که در جبهه حضور داشتند مجاهد و مسافر به حساب می‌آمدند و همین موجب می‌شد که آن‌ها روزه نگیرند مگر عده‌ای محدود که براساس شرایط خاص و موقعیت‌شان می‌توانستند قصد روزه کنند.
آیا روزه گرفتن برای رزمندگان واجب بود؟

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، جملات بالا بخشی از خاطرات سردار رضا نامی از همرزمان حاج احمد متوسلیان و فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر27 محمدرسول‌الله (ص) در دوران دفاع‌مقدس است.

وی درباره حال و هوای ماه مبارک رمضان در دوران دفاع‌مقدس می‌گوید: غالبا در دوران جنگ تحمیلی رزمندگان امکان روزه‌داری نداشتند و تنها عده‌ای محدود از آن‌ها می‌توانستند در ایام ماه مبارک رمضان روزه بگیرند. از طرف دیگر امام خمینی (ره) در حکمی شرعی رزمندگان مجاهد را مسافر خوانده بودند و بر همین اساس از نظر شرعی نیز مشکلی برای روزه‌ نگرفتن رزمندگان وجود نداشت.با این تفاسیر باید بگویم در ماه مبارک رمضان اگرچه ممکن بود همه رزمندگان به دلیل موقعیت جبهه‌ها نمی‌توانستند روزه بگیرند اما حال و هوای بندگی، تقوا و نیایش نسبت به دیگر ماه‌ها تغییر می‌کرد چون هر یگان با توجه به موقعیت خود، آداب، رسوم، دعاها و نیایش‌های ماه مبارک رمضان را به جا می‌آورد. البته آن دسته از رزمندگانی که در خطوط مقدم جبهه حضور داشتند با محدودیت بسیاری در خصوص انجام فرائض این ماه روبرو بودند.

شاید نسل امروز با خود فکر کند که جبهه و میدان نبرد تنها جنگ و خونریزی با کشتار بود.اما باید بگویم هشت سال دفاع مقدس ما با توجه به ماهیت اصلی جنگ‌ها یک تفاوت ویژه نیز داشت و آن، وجود روحیه عبودیت، بندگی، ایثار و شهادت‌طلبی رزمندگان بود. این عوامل باعث می‌شد که آن‌ها دفاع از حق را یک تکلیف شرعی بدانند. همین مسأله بود که دشمن نمی‌توانست آن را مورد بررسی و محاسبه قرار دهد. اگرچه رژیم بعث صدام از بهترین امکانات و تجهیزات بهره‌مند بود اما روحیه شهادت‌طلبی رزمندگان را که نتیجه تربیتی و تقویتی ماه مبارک رمضان و محرم بود نادیده می‌گرفت. علاوه بر این وجود رهبری چون امام خمینی (ره) هم از دیگر عوامل پیروزی‌های ما به حساب می‌آمد. 

 
منبع: ایسنا
 

 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 24 تیر 1394  ] [ 1:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (24 تیر 94)


24 تیر 1394 هجری شمسی برابر با 28 رمضان 1436 هجری قمری و 15 جولای 2015 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (24 تیر 94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی ( 24 تیر 1394)

• مهاجرت علما و مردم تهران به قم و آغاز هجرت کبری در جریان نهضت مشروطه (1285ش)

• ترور روحانی مجاهد آیت‏ الله "سیدعبدالله بهبهانی" یکی از سران اصلی مشروطیت (1289ش)

• رحلت حکیم و زاهد متالّه آیت الله "سید موسی زرآبادی قزوینی" (1313 ش)

• شهادت شاعر و عالم متعهد علامه "سیداسماعیل بلخی" توسط ایادی رژیم افغانستان (1347ش)

• چهار نفر از مجاهدین وارد خانه سید عبدالله بهبهانی یکی از دو زعیم روحانی مشروطیت شدند و او را به ضرب چند گلوله کشتند (1289ش)

• حمله جنگنده های ارتش عراق به سکوی میدان نفتی رشادت (1366ه.ش)

• بازداشت امام خمینی (ره) در پادگان عشرت آباد توسط ایادی طاغوت (1342ه.ش)

• درگیری در اکثر شهرهای کردستان خصوصا مریوان (1358ه.ش)

• تولد حضرت آیت اللَّه "سید علی حسینی خامنه ‏ای" رهبر معظم انقلاب اسلامی در مشهد مقدس (1358 ق / 24 تیر 1318 ش)

 

رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( 28 رمضان 1436 )

 • درگذشت "ابو معشر بلخی" محدث و منجم(272 ق)

 

رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی ( 15 جولای 2015)

• تصرف و اشغال بیت المقدس در فلسطین توسط سپاهیان صلیبی (1099م)

• ورود تفنگ ‏داران امریکایی به لبنان با درخواست رئیس جمهور این کشور (1985م)

• بمباران گسترده ژاپن توسط بمب افکن‏ های امریکا در جریان جنگ جهانی دوم (1944م)

 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 24 تیر 1394  ] [ 1:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

این بار، موقعیت ایجاب می‌کرد جنگ را در خاک رژیم متجاوز بعث ادامه بدهیم. اصلاً دنیا باور نمی‌کرد که ما داخل خاک عراق بشویم؛ ما وارد شدیم و توی دهن متجاوز زدیم.
 

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 24 تیر 1394  ] [ 1:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وقتی «رادیو آزاد» از شهادت یک جهادگر خوشحال شد


محمد نمازش را، آغاز کرده بود؛ و منطقه هم کاملا روشن شده بود. من، در حال مسـح کردن پای چپ ام بودم و شهید طرحچی در حال قنوت نماز مغرب اش، که ناگهــــــان گلوله ی تانکی از سوی دشمن بعثی شلیک شد و درست به شهیــــد طرحچی اصابت کرد.
وقتی «رادیو آزاد» از شهادت یک جهادگر خوشحال شد

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید محمد طرحچی طوسی از فرماندهان ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی بود که در انجام یکی از مأموریت‌های خود در منطقه به شهادت رسید.

یکی از هم‌رزمان شهید روایت می‌کندیک‌بار در منطقه‌ی «طراح»‌، عملیات کوچکی انجام شد. محمد به همراهراننده‌ی بولدوزری ســـــوار بر موتورسیکلت بودند که گلوله‌ی تانکی به موتورش اصابت می‌کند؛ و او را از روی مـــوتور پرت می‌کند که بینی و پایش به‌شدت آسیب می‌بیند.

فردای آن روز، یعنی در تاریخ ۱۳۶۰/۶/۱۲ من عازم منطقه‌ی «شحیـطیه» بودم، ساعت، تقریباً حدود سه یا چهاربعدازظهر بود، که  محمد هم خواست با من، به منطقه بیاید. به خاطر شدت مجروحیت و ضعف و ناتوانی نگران بودم که بیاید با این حال خودش اصرار داشت تا اینکه به اتفاق هم راهی منطقه شدیم.

در ضمن،  به ما گزارش داده بودند، که ۲ تا لودر در منطقه جــا مانده است. یکی از تصمیمات این بود که آن ۲لودر را به‌عقب برگردانیم. بالاخره، راهی منطقه‌ی «الله اکبـر» و «شحیـطیه» شدیم. وقتی ســـــوار ماشین شدیم، صحبت‌هایی که شهید طرحچی می‌کرد، عجیب بود.  دائم به راننده می‌گفت: سریع‌تر برو. سریع‌تر برو. برسیم به منطقــه تا ببینیم چه کارهایی را باید انجام بدهیم.

و دائم اصرار می‌کرد که زودتر برسیم.  اصرارش هم بی‌جا نبود. او چیزی را، می‌دید، و به‌جایی فکر می‌کرد، کهما، تصورش را هم نمی‌کردیم.

به یاد دارم در بین راه،  شهیـدان را، وصف می‌کرد؛ و از آدم‌های خوبی که به جنگ می‌آیند، و از مردم با اخلاص و ایثارگری که با حداقل امکاناتشان ـ  با آن فقر و بی‌چیزی‌شان ـ  باز دعوت امام  را لبیک می‌گویند، و به جنگ می‌آیند می‌گفت. و مکرراً در ارتبــاط با بچه‌های جنگ صحبت می‌کرد، تا این که به منطقه‌ی «الله اکبر» رسیدیم و از آنجا، به طرف «شحیـطیه» که حدوداً هفت، هشت کیلومتر با محور فاصله داشت، پیش رفتیم. تقریباً هــوا رو به تاریکی می‌رفت، و غـــــروب شده بود؛ که ماشین در رمل گیر کرد. چون منطقه، رملی بود.  

 پس از بیرون کشیدن ماشین از رمل، با توجه به آتش سنگیـن دشمن و ضرورت کار با شهید طرحچی مشورتکردم که بمانیم یا جلو برویم؟  تصمیم گرفتیم که لودرها را به‌عقب ببریم.

لازم به یادآوری است که شهیــــد طرحچی، در آن موقعیت، که دشمن آتش سنگین می‌ریخت و حتی زمــــــــــانی که ماشین در رمل گیر کرده بود  در تاریکی شب ـ دائما ـ طرح می‌داد و می‌گفت: «باید فردا، چند تا تراکتور بیاوریم؛ تا جاده را، مرمت کنیم».

چون جای دیگری نداشتیم، بنا به پیشنهاد شهیـد طرحچی، قرار شد آنجا، بمانیم.  در محلی ماندگار شدیم، که بخشی از وسط خاکریز باز بود.

 قــرار شد نصف شب به‌طرف لودرها و کارهای دیگر برویم. ماشین را در یک طرف پارک کردیم. ســاعت، تقریباً۹:۳۰ شب بود.  شهید طرحچی گفت که بهتر است که اول نماز بخوانیم. وقتی من، برای وضو گرفتن آمـــادهمی‌شدم دیدم ایشان، وضو گرفته و برای  نماز آماده است. داشتم  وضو می‌گرفتم که نماز را شروع کرده بود.یک لحظه  دشمن تعدادی گلوله‌ی منور به هوا پرتاب کرد و منطقه مثل روز روشن شد.  بخشی از ماشین ما هم از پشت خاک‌ریز پیدا بود.

  محمد نمازش را، آغاز کرده بود؛ و منطقه هم کاملاً روشن شده بود.  من، در حال مسـح کردن پای چپ ام بودم و  شهید طرحچی در حال قنوت نماز مغرب اش، که ناگهــــــان گلوله‌ی تانکی از سوی دشمن بعثی شلیک شد و درست به شهیــــد طرحچی اصابت کرد و او را محکم به زمیــــــــن کوبید و منفجـــــــــر شد. پای من هم از همان گلوله آسیب دید.

از پیکر مطهر شهید طرحچی  تنها بخشی از سر و یک قسمت از کتف راست یا چپ و بخشی از دست اشباقی ماند. تمام اعضای بدن اش، در اطراف پراکنده شده بود.

پس از شهادت اش «رادیو آزاد» اعلام کرد: «فرمانده مهندسی جبهه‌های جنگ ایران کشته شد».

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 24 تیر 1394  ] [ 1:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 140 ] [ 141 ] [ 142 ] [ 143 ] [ 144 ] [ 145 ] [ 146 ] [ 147 ] [ 148 ] [ 149 ] [ > ]