شهیدی که «بنیصدر» را ذلّه کرده بود
وی افزود: در اولین روز زندگی ما، ایشان مقداری پول داشت و گفت: «من با خدا عهد کردهام که اگر هر کسی درمانده بود، به او کمک کنم که خداوند زن و بچه من را درمانده نکند» و آن روز این کار را کردند. ایشان میگفت: «من تا حالا این کار را کردهام، یعنی هر کسی که نیازی داشته است، من به او کمک کردهام.» این اولین روز زندگی ما بود و آخرین عید زندگی ما هم ایشان همین کار را کردند، یعنی ایشان در رسیدگی به امور مردم، برایش عید و غیرعید تفاوتی نداشت.
همسر شهید انصاری ادامه داد: از نظر برخوردهای سیاسی هم شهید انصاری به گونهای بود که حتی «بنی صدر» که رئیس جمهور بود، میگفت: «من از دست ایشان ذله شدهام.» یعنی اگر افکار وی با فردی نمیخواند شوخی نداشت و بر اساس فکرش عمل میکرد.
دانش کاظمی با ذکر خاطرهای از همسر خود اظهار داشت: روزی سر قبر ایشان بودم که یک خانمی آمد و بلند بلند سر قبر شهید انصاری گریه کرد. به ایشان گفتم: «خانم! این طور بالای سر قبر شهید زار و ضجه نمیزنند.» من هم لهجه شمالی نداشتم و این خانم من را نشناخت و گفت: «شما از تهران آمدهاید و نمیدانید که این شهید چقدر مهربان بود و چقدر به ما رسیدگی میکرد و چقدر کارهای ما را انجام میداد. دشمن همین ویژگیهای ایشان را شناخت و ایشان را حذف کرد.»
وی افزود: یادم میآید اولینباری که از صدا و سیمای رشت به من گفتند: «به شما تبریک و تسلیت میگویم»، گفتم: «من تبریک شما را میپذیرم، اما تسلیت را خیر. چون با این عبارت برخی فکر میکنند که شهادت، ایشان را از ما گرفته است.» این یک روی سکه است و روی دیگر سکه عدم وجود این شهدا در بین ما است. این است که ما این موضوع حمله ناجوانمردانه تروریسم خارجی به خودمان را اصلا ًمورد توجه قرار ندادهایم.
همسر تنها استاندار شهید کشور ادامه داد: این همه شهید از ما گرفتهاند و گیلان سومین استان در کشور در شهدای ترور است و ما اصلاً به این موضوع توجه نداریم و حالا آنها به ما میگویند «تروریست».
دانش کاظمی گفت: ما هر چه موفقتر باشیم، دشمن ما کینهورزتر است و با این کینهورزی هم کاری نمیتوانیم بکنیم. اوایل که خودم سنگ قبر را برای همسرم انتخاب کرده بودم، گوشه سنگ قبر شهید را آرم سپاه انتخاب کردم. حالا هم همین قصد را دارم. همسر من یک سپاهی بود. ضمن اینکه در گروههای مختلفی بود، یک سپاهی هم بود و برای همین گفته بودم که آرم سپاه را هم در گوشه قبر وی حک کنند.
وی درباره برگزار نشدن یادواره استانی استاندار شهید ایران و نپرداختن رئیس مجلس به موضوع سالگرد شهادت شهید انصاری در برنامههای هفته گذشته گیلان نیز اظهار کرد: آقای لاریجانی برای برنامه دیگری به گیلان آمده بودند و حتی منطقه تا چند روز قبل درباره حضور ایشان اطلاعی نداشته است. آقای لاریجانی به لحاظ شخصی انسان فوقالعاده با شخصیتی هستند. کتاب «استاندار آسمانی» هم در برج میلاد تهران با تمام مشکلات آقای لاریجانی، با حضور ایشان رونمایی شد.
همسر شهید انصاری گفت: این برای اولین سالی است که یادواره استانی شهید انصاری برگزار نشد، در حالی که در گیلان تا سال گذشته همیشه مراسم استانی هم داشتیم که امیدوارم این برگزار نشدن را خودمان سال آینده جبران کنیم.
زندگینامه شهید علی انصاری
«علی انصاری اخوین»، متولد «رودسر» بود که دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در دوره جوانی برای ادامه تحصیل در دبیرستان «نظام» رهسپار تهران شد.
شهید انصاری در خرداد سال ۱۳۴۲ از دبیرستان اخراج و پس از اخذ دیپلم در رشته اقتصاد دانشگاه تهران قبول شد، اما پس از یک سال انصراف داد و تحصیلات خود را در رشته ریاضی دانشگاه تهران آغاز کرد.
شهید انصاری بارها توسط ساواک بازداشت شد و به زندان رفت و پس از پایان دوره کارشناسی به دلیل اینکه ساواک با ادامه تحصیلش در ایران مخالف بود به توصیه پدرش با اسم مستعار به آمریکا رفت و در دو رشته «صنایع» و «ریاضی» به طور همزمان تحصیلات خود را ادامه داد و در رشته ریاضی موفق به اخذ مدرک دکترا شد.
شهید انصاری در زمان حضورش در آمریکا دبیر انتشارات انجمن اسلامی بود و در زمینه انتشار کتب با روحانیون مبارز رابطه بسیار نزدیکی داشت.
این شهید به عنوان استاد در دانشگاه آمریکا تدریس میکرد که پس از دو ترم به جرم تبلیغ در هنگام تحصیل از تدریس در تمام دانشگاههای این کشور منع شد، اما پس از مدتی مسئولیت برگزاری مجالس و تظاهراتها را در آمریکا به عهده گرفت.
شهید انصاری به دلیل دوستی با شهید چمران، بارها به لبنان رفت و پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و ابتدا به عنوان معاون استاندار خراسان و سپس در جایگاه استاندار گیلان به خدمت پرداخت.
شهید انصاری در تاریخ ۱۵ تیر ماه سال ۶۰ یک هفته پس از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی توسط منافقان کوردل به همراه «علیرضا نورانی» معاون عمران خود در شهر رشت به شهادت رسید.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ سه شنبه 20 تیر 1396 ] [ 5:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
با شنیدن خبر شهادت موسی، انگار خداوند قدرت عجیبی به من داده بود، خیلی قوی و استوار شده بودم. اولین کاری که کردم به سراغ لباس رزمی رفتم که در منزل بود، آن را بر تن کردم و روسری سفیدی را که برای من آورده بود، روی سرم گذاشتم، تا همه بدانند که من به این شهادت سرافراز و خرسندم. کد خبر: ۲۴۷۲۵۷ تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۶ - 11July 2017 به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، کتاب «شناختنامه دفاع مقدس مازندران» که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مازندران و انتشارات «سرو سرخ» وابسته به این اداره کل به چاپ رسیده، شامل سرگذشت 30 تن از سرداران و امیران استان است. در مجموعهای که به نام سردار شهید «موسی نظری» که به قلم «سید محمد هاشمی» به نگارش درآمده است، خدیجه عبداللهزاده، همسر سردار شهید موسی نظری، لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش را اینگونه شرح میدهد: «با شنیدن خبر شهادت ایشان، انگار خداوند قدرت عجیبی به من داده بود. خیلی قوی و استوار شده بودم. اولین کاری که کردم به سراغ لباس رزمی رفتم که در منزل بود و همیشه با وضو به آن دست میزدم. آن را بر تن کردم روسری سفیدی را که برای من آورده بود روی سرم گذاشتم تا همه بدانند که من به این شهادت سرافراز و خرسندم. حمایل رزمی بر تن پسرم علیرضا کردم و کفن به او پوشاندم. سربند «یا حسین (ع)» به پیشانی حسین و مهدی بستم. با نیت ذوالفقار، اسلحهای را به دست کوچک علیرضا سپردم و خشاب به کمرش بستم. کوله پشتی شیخ را که پر از دانش و علم و درایت بود به علیرضا سپردم. همه بچهها را مهیای سرور و شادی شهادت پدر کردم. انگار در بزم شهادت شیخ خود خوشحال، سرافراز و سربلند بودم.» انتهای پیام/
[ سه شنبه 20 تیر 1396 ] [ 5:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
31 خرداد 1396 هجری شمسی برابر با 26 رمضان 1438 هجری قمری و 21 ژوئن 2017 میلادی کد خبر: ۲۴۰۱۸۹ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱ - 21June 2017 رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (31 خرداد) • اجرای عملیات محدود در محور آبادان – ماهشهر (1360 ه.ش) • شهادت سردار رشید اسلام، شهید «دکتر مصطفی چمران» در دهلاویه (1360 ه.ش) • آغاز عملیات نصر 4 در شمال ماووت عراق توسط سپاه (1366 ه.ش) • رحلت آیت الله «سید محمد باقر سلطانی طباطبایی بروجردی» (1376 ه.ش) • روز بسیج اساتید
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید چمران پایهگذار مقاومت اسلامی در منطقه و لبنان بود و مقاومتی که امروز در حزبالله لبنان و بهطور کلی در کشورهای دیگر بهوجود آمده توسط ایشان پایهگذاری شده است. کد خبر: ۲۴۴۴۷۷ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۳ - 21June 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مهدی چمران در یادداشتی نوشت: منبع: روزنامه جام جم
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید «اکبر امیری» یکی از شهدای دفاع مقدس از استان مرکزی است، که ماه رمضان سال 65 به دیدار پروردگار خود شتافت. کد خبر: ۲۴۴۴۶۸ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۵ - 21June 2017 به گزارش دفاع پرس از استان مرکزی، هشت سال ملت ما درگیر مبارزه با دشمن مزدوری شد که بیشرمانه دست تجاوز خود را به میهنمان دراز کرد و در تمام این مدت، رزمندگان جان بر کف در خطوط مقدم جبهه و زنان و مردان در جبهههای پشتیبانی، ایستادگی کردند و نگذاشتند که حتی یک وجب از سرزمین شیرمردان به دست دشمن بیفتد. ماه مبارک رمضان در هشت سال جنگ تحمیلی به گونهای دیگر تعریف میشد و رزمندگان با لبهای عطشوار خود همچون مولایشان حسین ابن علی (ع) در جبههها حضور مییافتند. رمضان را به معنای واقعی خود میتوانستی در جبهه ببینی و به وضوح حضور خداوند را در سفرههای ساده افطار و سحر رزمندگان لمس کنی. استان مرکزی بیش از 5 هزار شهید گلگونکفن را تقدیم انقلاب اسلامی ایران کرده است که تعدادی از این شهدای والامقام در ماه مبارک رمضان به دیدار پروردگار خود شتافتهاند، شهید «اکبر امیری» نیز یکی از همان ستارگانی است که قرعه شهادت در ماه مبارک رمضان و ماه بهار قرآن به نام او درآمد و با لبیک به ندای پروردگار خود راهی بهشت برین شد. شهید اکبر امیری دومین روز از خردادماه سال 1344 در سرزمین گلهای استان مرکزی شهر محلات دیده به جهان گشود و در بیست و پنجمین روز از اردیبهشتماه سال 1365 در عملیات پدافندی در منطقه مریوان در ماه مبارک رمضان به جایگاه و مقام بلند شهادت دست یافت. از دوران رشادتها و دلیریهای این شهید والامقام آلبومی از تصاویر وی موجود است که در زیر مشاهده میکنید.
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید «سینا پناهبرهانی» در نامهای به پدرش مینویسد: به این دلیل به صورت تو نگاه نکردم که حب پدر و فرزندی باعث میشد من از رفتن به جبهه منصرف شوم. کد خبر: ۲۴۴۴۲۱ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۰ - 21June 2017 به گزارش دفاع پرس از آذربایجان شرقی، قاری قرآن «سینا پناهبرهانی» در اول مهرماه سال 13499 در تبریز چشم به جهان گشود. وی در 7 مردادماه 1365 در منطقه عملیاتی فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید صیدمراد رشیدی در فرازی از وصیتنامه خود مینویسد: در جهان تنها و تنها یک افتخار دارم و آن اینکه در بسیج همواره پایدار و استوارم. میبالم و مینازم به تو ای مدرسه عشق که هر عاشقی از عشق تو جان گرفت. کد خبر: ۲۴۴۳۱۱ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۸ - 21June 2017 به گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، شهید «صیدمراد رشیدی» فرزند شیرمراد در سال 1344 در روستای رشتیان دیده به جهان گشود. از بدو تولد تا سن هفت سالگی را دامن با محبت پدر و مادری پرهیزکار بزرگ شد و با تمام مشکلات مالی مدرک دیپلم را اخذ نمود و پس از آن در کنکور سراسری سال 1364 شرکت و در رشته منابع طبیعی دانشگاه تهران قبول شد. شهید گرانقدر از همان زمان دیپلم به علت عشق و علاقه وافر به انقلاب و رهبری حضرت امام خمینی (ره) وارد تشکیلات بسیج و سپاه شد و مسئولیتهای مختلفی را در سپاه عهدهدار شد و سرانجام در تاریخ 67/5/5 در عملیات پیروزمند مرصاد شرکت کرد و به فیض عظمای شهادت نایل شد. فرازی از وصیتنامه شهید: ابتدا پدر و مادرم را مورد خطاب قرار میدهم، ای پدر و مادر عزیزم، مدتی طولانی مرا در دامن گرم و آغوش پر از مهر و محبت که از خالقم نشات گرفته و میگیرد پرورش و تربیت کردید و به حق در این مدت از نظر من نه تنها یک ذره از آن زحمات و مرارتها و رنجهایی که در جهت پرورشم متحمل شدید جبران نکردهام و دین خود را ادا نکردهام. در این میان براستی جسمم مدیون روحم است و چشم مدیون بینش و اوقات 24 ساعتهام مدیون تفکرات الهامبخش ذهنم بود، زیرا بدون شک نعمتی که خدا به من داده بود در موارد فوق نمیگنجید، به هرحال از همه مهمتر باید دربست تسلیم و مطیع او باشم که شما را آفرید و سپس در خلقت شما درک پرورش فرزندان داد و بعد از آن بواسطه اعضای دستگاه پیچیده مخلوقش (که انسان باشد) راه معرفت خویش را هموار کرد و از طریق مختلف اتمام حجت کرد و سپس منتظر پس دادن آزمایش مخلوقش از بهرهبرداری نعمات فوق ماند و حالا بنده که از روزنه معرفت متوجه او شدهام احساس میکنم که در میان جبران و در مرحلهای که باید احقاق حقوق الهی و سپس شما پدر و مادر مهربانم تحقق یابد آرام آرام و با دلی مطمئن گام برمیدارم و در برداشتن گامهایم چیزی جز استواری و اراده الهی درک نمیکنم و این کمال افتخار و سعادت برای من و تو ای پدر و مادرم میباشد. و اما تو ای برادر بزرگوار و همیشه مصمم و استوار به اراده و مشیت الهی، مراد به حق شما و خانوادههای شهدا که بارها هم گفتهام شرمنده و سرافکنده است. در پایان برادر جان ضمن اینکه مرا حلال بکنید مبلغ 1200 تومان پول دارم آنرا در صندوقی که برای تقویت هزینه تحصیلی دانشجویان ضعیف پیرو خط امام نصب شده بریزید. در آخر ای مادر عزیز گر چه در ظاهر هم حقی از حقوق تو ادا نکردهام ولی کلید گنجی به تو میدهم و آن راه نجات توست و آن اینکه در عوض اینکه برای من و امثال من گریه کنید در اجرای فرایض الهی و دینی بیشتر اهمیت بدهید و پیش از آنکه برای من گریه کنی برای فردای قیامت گریه کن. در جهان تنها و تنها یک افتخار دارم و آن اینکه در بسیج همواره پایدار و استوارم، میبالم و مینازم به تو ای مدرسه عشق که هر عاشقی از عشق تو جان گرفت! خوشا آن عاشقی که در تو تعلیم آموخت، عاشق تو پرواز کرد و پروانهوار اندامش سوخت، سوختن ز سبب تو محرومیت نیست، آزادی است. حبس شدن در سلول دشمن اسارت نیست، آزادمنشی است. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عکاس دفاع مقدس گفت: یک خصلتی که آقای چمران داشت این بود که همیشه جلوی نیروهایش حرکت میکرد. هیچوقت ندیدم که پشت سر نیروهایش حرکت کند یا جایی بنشیند و به نیروهایش فرمان بدهد؛ همیشه خودش جلوتر از همه بود. کد خبر: ۲۴۴۵۲۵ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۷ - 21June 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، بهرام محمدیفرد پیش از آنکه خودش مطرح باشد، عکسهایی که گرفته مطرح است. عکاسی که از ابتدای شروع جنگ پایش به جبهه و جنگ باز شد و تصاویر مشهور و معروفی هم از دفاع مقدس ثبت کرد.
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
روایت زندگی پدر موشکی ایران «شهید حسن طهرانی مقدم» در روزهایی که ایران در پاسخ کوبنده خود به دشمنان، در اوج اقتدار ایستاده، روایتی خواندنی و شیرین است که در این گزارش میخوانید. کد خبر: ۲۴۴۵۴۲ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۰ - 21June 2017 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، «معصومه سپهری» از نویسندگان مطرح حوزه کتاب دفاع مقدس به مناسبت شلیک موشک های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مواضع تکفیری ها در دیرالزور سوریه، شرحی خواندنی از زندگینامه و فعالیت های شهید «حسن طهرانی مقدم» فرمانده موشکی سپاه پاسداران را نوشته است که آن را در ادامه می خوانیم: حسن طهرانی مقدم، قد و قواره و چهرهای معمولی داشت. از زمان تولدش در آبان 1338 در محله سرچشمه تهران تا زمانی که تنور جنگ با تهاجم دشمنان روشن شد، روزگاری گرچه سخت و پرماجرا ولی باز هم معمولی داشت. فقر و سختی ایام در کنار خانوادهای پرمهر و باایمان که با نان حلال پدر و مادری خیاط روزگار میگذراندند، گذشت. خمینی به شما احتیاج دارد! مهمترین دانههای ایمان را مادر در دل بچهها کاشت. وقتی برای احیای مسجد کوچک مخروبهای که روبروی خانه استیجاریشان بود با آیت الله لواسانی همکاری کرد. بچههای محل دوشادوش پسران خانواده طهرانی مقدم در آباد کردن این مسجد کوچک کوشیدند: مسجدی پانزده متری به نام زینب کبری سلام الله علیها. آن مسجد کوچک هم روح و جان اینپسرها را آباد کرد. حسن در اوج عشق و علاقه به فوتبال، مثل دوستان دیگرش برای نماز اول وقت به مسجد میشتافت. معلمی بزرگ بنام آقا سیدعلی لواسانی با پسرهای شلوغ محل طوری برخورد کرد که آنها در محلهای که همه جور فساد و مشکلی در آن وجود داشت، زیبایی اسلام را دیدند و پسندیدند و طولی نکشید که مردان بزرگی برای جامعه شدند. خانواده طهرانی مقدم در روزهای انقلاب روزهای پرشوری میگذراند. فریده، احمد، محمد، حسن و علی در حسینیه ارشاد یا مساجد یا گروههای مبارز مخفی فعال بودند. حسن و علی بیشتر با برادر بزرگترشان محمد همراه بودند. محمد برای اکثر بچه های محل حکم معلم و فرمانده را داشت. آنها از سال ها پیش گروه سرودی از بچههای محل تشکیل داده بودند که به خاطر سرودهای انقلابیشان، ساواک چند بار برای دستگیریشان برنامه ریخته بود و هر بار با حمایت مردم ناموفق شده بود. این گروه سرود در روز ورود امام خمینی به وطن در 12 بهمن 1357 بخشی از همان گروه سرودی شدند که سرود ماندگار خمینی ای امام را در فرودگاه اجرا کردند. در روزهای اول انقلاب، عمویشان برای ادامه تحصیل پسرها در آلمان دعوتنامه فرستاده بود. مادر گفت: ببینید الان شما کجا میتوانید بیشتر خدمت کنید. خمینی به شما جوان ها احتیاج دارد! پسرها به خارج نرفتند و بعدها هم هرگز افسوس رفتن را خارج را نداشتند. حسن در سال 56 در دانشگاه پلی تکنیک از رشته متالوژی قبول شده بود اما کماکان همراه برادرش محمد و سایر دوستانشمشغول کارهای فرهنگی انقلاب بود. محمد آن روزها مسئول اطلاعات سپاه فومنات شده بود. روزهای سخت و پرکاری داشتند. در روستاهای محروم شمال، از کارگری در ساخت مسجد و حمام و مدرسه گرفته تا کار فرهنگی برای بچهها و آموزش نظامی مشغول بودند. قد آرزوهای حسن هم مثل بیشتر دوستانش داشت قد میکشید. حسن، آن جوان لاغر اندام و مهربان و خوش رویی که با اخلاق بینظیر، کلمات صمیمی و شیرینش خیلی زود در دل همه جا باز میکرد، عرصه وسیعی گشوده شده بود. او با صداقتی که ذاتی وجودش بود با هر آنچه در توان داشت میکوشید کاری برای کشور اسلامیاش انجام بدهد. جسارت نباشد، از لوله کلاشینکف کاری ساخته نیست جنگ آمده بود تا آرمان و امید مردم مسلمان ایران را به یغما ببرد. حسن بیدرنگ به جبهه شتافت. برادر کوچکترش علی هم به جنوب رفته و به گروه شهید چمران پیوسته بود. حسن با گروهی بود که به غرب کشور اعزام شدند. در سرپل ذهاب اولین تجربه هایش را از تلخی و سختی جنگ دریافت. شهادت دوستانش را دید و خیلی زود دریافت که اگر جسارت و شجاعت نباشد و اگر سلاح سنگین نباشد از لوله کوچک کلاشینکف کاری ساخته نیست! اواخر آبان ماه 59 در سرپل ذهاب بود که خبر شهادت برادر کوچکترش علی را دریافت. با دلی سوخته و سکوتی سنگین به تهران برگشت. برادر دفن شده بود و تنها خواهرش که در حکم مادر و معلم برای او بود، به رفتن حسن رضا نمیداد. اما حسن، تاب ماندن نداشت و فکر می کرد که در شرایط جنگ میتواند کاری برای دفاع از کشور بکند. فرمانده آتش به اختیار کسی کاری از او نخواسته بود. ماموریتی به او نسپرده بودند. اما ذهن خلاق و اراده استوار و روح مخلص او، او را به تکاپو واداشت که باری از زمین بردارد. در آن مدت کم تجارب ارزشمندی کسب کرده و نقاط ضعف جبهه ایران را دریافته بود. سپاه سلاح سنگین نداشت! اما او از صفر شروع کرد. میشد با همین خمپاره ها هم کاری کرد! پیشنهاد داد آتش های خمپاره که تا آن روز به طور پراکنده در نقاط مختلف، به روی دشمن آتش میگشودند، با هم تطبیق شوند تا آتششان موثرتر شود. طرح او به سرعت مورد توجه فرماندهان جنگ محسن رضایی و حسن باقری قرار گرفت و در جبهه موثر واقع شد. چند ماه بعد وقتی فرماندهان سپاه به فکرتاسیس توپخانه از غنایم دشمن افتادند در سپردن فرمانده آن به یک نفر تردید نکردند: حسن مقدم! حسن به کمک یار دیرینش شهید حسن شفیع زاده توپخانه را تاسیس کرد. ماجرای درخشان حضور او در جنگ با شیبی تند داشت اوج میگرفت. او با یارانی که عشق به دفاع از وطن اسلامی و یاری امام، فصل مشترکشان بود یک به یکمرزهای تردید را در هم شکستند و کاری پیچیده و تخصصی را آغاز کردند. از بسیجی های ساده، توپچی های کاربلد و متخصص ساختند، مرکز تخصصی تعمیرات توپخانه سپاه راه انداختند، مرکز آموزش نیروهای توپخانه را سازمان دادند و هر روز قدرت و تاثیر توپخانه سپاه را به رخ کشیدند. حمایت های بی دریغ سپهبد علی صیاد شیرازی که خود افسر توپخانه بود و هنر بی بدیل حسن مقدم که همه موانع را با اخلاق خاص خود رفع وهمه را با خود همراه میکرد، آرزوهای دست نیافتنی سپاه را محقق می کرد و یارانی که تیزهوشی، خلاقیت و ایمانشان توان این مجموعه نوپا را تصاعدی بالا میبرد؛ شهیدان علیرضا ناهیدی، حسن غازی، حسن شفیع زاده، غلامرضا یزدانی و صدها توپچی و دیده بان گمنام دیگر. ناتوانی دشمن بعثی در میدان جنگ، باعث شده بود بمباران و موشک باران شهرها برای تضعیف روحیه مردم و رزمندگان شدت بگیرد. حسن مقدم با هوش سرشار و ایمانی که به خاطر اتصال با منبع بیکران، هیچ غیرممکنی را متصور نبود در اندیشه دستیابی به موشک بود تا بتواند با برد بیشتر از مرزها بگذرد و آسایش صدام و نیروهای متجاوز بعثی را در هم بریزد. فرماندهان رده بالای جنگ هم این را دریافته بودند و پاییز سال 63 ، مرحله عزیمتی بزرگ بود. اولین فرود موفقیت آمیز موشک 13 نفر از پاسداران مخلص توپخانه به فرماندهی حسن مقدم به سوریه اعزام شدند تا در اقدامی محیر العقول، آموزشهای پیچیده موشکی را فرا بگیرند. آنها میخواستند کاری را که حداقل دو سال زمان نیاز داشت در سه ماه فرا بگیرند. افسانهای که حتی شاه پهلوی علیرغم همه حمایتهای غرب از او خوابش را هم نمیدید داشت محقق میشد: ایران به سلاح موشکی دست مییافت. در اسفند 63 خواب آرام صدام را بر آشفت و موشکهای اسکاد بی که از لیبی وارد کشور شده بودند توسط مستشاران لیبیایی بر مراکز مهم اقتصادی و نظامی عراق فرود آمد. حسن مقدم که مطمئن بود لیبیاییها هرجا منافعشان اقتضا کند از همکاری با فرماندهی موشکی ایران، سرباز خواهند زد در طول دو سال حضور لیبیایی ها در ایران، آموختههای خود و یارانش در سوریه را کاملتر کرده بود و در دی ماه 65 وقتی لیبیاییها در سیستم موشکی ایران کارشکنی و سیستم پرتاب را از کار انداختند، او با کمک یارانش توانستند در دو هفته کار شبانه روزی و با امید به فضل الهی و توسل به اهل بیت (ع) عیوب سیستم را رفع و آنرا شلیک کنند. اولین شلیک مستقل موشک توسط پاسداران جوانی که عشق به اسلام و امام و میهن در آنها موج میزد، راه درخشان و سختی را روشن کرد: اقتدار ایران اسلامی با توان موشکی. در طول جنگ نیروهایی کمتر از 30 نفر به عنوان یگان موشکی کشور اسلامی ایران، به فرماندهی حسن مقدم، هر جا و هر زمان که لازم بود ماموریت های سخت موشکی را به خاک دشمن متجاوز انجام دادند و به تعبیر این شهید بزرگ، موشکی جمهوری اسلامی ایران چون شمشیری بر گلوی صدام بود و تاثیری بزرگ بر روند جنگ داشت. فرمانده سپاه در زمان جنگ سردار محسن رضایی، ارزش و اهمیت شلیک هر موشک را به مثابه یک عملیات می دانست! یگان موشکی ایران در جنگ 88 فروند موشک اسکاد بی و دو فروند موشک سوخت جامد را که در داخل کشور ساخته شده بود به سمت شهرهای بغداد، کرکوک، موصل و العماره پرتاب کردند، تنها با کمتر از 30 نیروی متخصص! در حالی که عراق تنها در طی دو ماه از8 اسفند 66 تا آخر فروردین 67، 182 موشک برد بلند به شهرهای بزرگ ایران شلیک کرده بود و این علاوه بر هزاران موشکی بود که بر سر شهرهای مقاوم مرزی ایران ریخته بود! ساخت موشک با عبارت made in sheaa جنگ به پایان رسید اما او که شناخت خوبی از دشمن داشت میدانست که برای تامین استقلال و حفظ امنیت کشور باید با دست پر در برابر دشمن ایستاد. در روزگاری که انگیزههای الهی کم رنگ میشد و رفاه و ثروت و قدرت و... و حتی وابستگیهای عاطفی به خانواده، بسیاری از مردان جنگ را از آن روحیه دور کرده بود، حسن مقدم در غربتی سخت، برای آماده سازی مقدمات، تحقیقات و ساخت موشکهایی که به قول خودش « made in sheaa » بودند، گمنامانه میکوشید. در طول این مسیر سخت یک نفر چون کوه پشت او را گره کرده بود، «الهام حیدری» زن جوانی که از سال 62 با بله گفتن به حسن مقدم، همراه و یار و غمخوار او در راه پرتلاطمش بود. او تنهاییها، سختیها و کمبودهای دوران جنگ را به جان خریده بود چون بیش از آنکه عاشق «حسن» باشد، عاشق «راه حسن» بود و وفا و استواریاش بر این عشق را در طی 28 سال زندگی مشترک ثابت کرد. اگر «حسن طهرانی مقدم» در بیابانها، در پادگانهای مختلف که گاه متروکه بودند و او آنها را برای انجام تحقیقات و ساخت موشک برمیگزید و فعال میکرد، در کارگاهها و کارخانههای پراکنده در اقصی نقاط کشور، روی قدم قدم پیشرفت توان موشکی کشورش کار کرد، میدانست که همسرش جای خالی او را در خانواده و برای بچهها پر کرده است. الهام نه تنها با آرزوهای الهی همسرش بازی نکرد و بندی بر پای او نشد بلکه خستگیهای او را زدود و به واسطه ارتباطی که با قرآن داشت و خود طلبه و مدرس حوزه علمیه بود، تمامی سختیها را در راه عزت اسلام دید و با روی خوش صبوری کرد. مردی که بیش از آنکه سخن بگوید سکوت و فکر میکند. بیش از آنکه قضاوت کند در عملکردها دقت می کند و حتی از دشمنش، نقاط قوت را یاد می گیرد و به کار میبندد و بیش از آنکه به تایید و تشویق این و آن چشم بدوزد به رضایت الهی چشم داشته باشد میتواند غیرممکنها را ممکن کند. حسن مقدم چنین مردی بود. هرگز منتظر نماند تا در برابر کارهای مهمی که میکند کسی به او درجه بدهد. گرچه عدهای از مسئولین اگر در زمان حیاتش، اهمیت کارهای او را به خوبی میدانستند شاید کمتر برایش مانع تراشی میکردند و انرژیاش برای توجیه کارهایش کمتر صرف میشد اما او همیشه هشت سال دفاع مقدس را در یاد داشت و در برابر مشکلات و کج فهمیها و مانع تراشیها، با ایمان به آینده کارش به پیش میرفت. اگر آمریکایی ها می توانند چرا ما نتوانیم؟! همیشه میگفت وقتی مغز آمریکایی عرق خور میتواند این قطعه را اختراع کند و این مشکل فنی را رفع کند، چرا ما نتوانیم. ما که با ایمان به خدا همه چیز برایمان امکان پذیر است. منتها آن آمریکایی زحمت میکشد و سالها تحقیق و آزمایش میکند و وعده خداست که به هر کس زحمت بکشد نتیجه میدهد. او باور داشت که در سایه ایمان واقعی به الله، خداوند تاریکی ها را روشن می کند و راه طولانی آزمایش ها را کوتاهتر می کند. دوستانش از تنهایی وتوسل های عجیب او به اهل بیت خصوصا به حضرت زهرا (س) در روزهای تست موشکی خاطره ها دارند. او بارها به دوستانش یاد داده بود کارهای دشوار خود را به نیت تقدیم به حضرت زهرا (س) انجام دهند تا برکات عنایت آن حضرت را بر درستی کارشان دریابند. جنگ برای حسن مقدم هرگز تمام نشد. او با روشن بینی تحولات منطقه را می دید و زمانی که در آموزش نیروهای مقاومت حزب الله و توانمند سازی آنان در عرصه موشکی میکوشید به خوبی میدانست که موشکهایی که او و یارانش تولید کرده اند، آرزوی یکه تازی اسرائیل را در منطقه خواهد شکست. عجیب آنکه وقتی این مرد بزرگ در جریان جنگ سی و سه روزه لبنان همراه خانواده اخبار مقاومت حزب الله را می شنید و شلیکهای موشک آنها را می دید که ابهت اسرائیل را در هم شکسته و ذلت را به او ارمغان دادند، هرگز لب نگشود تا از نقش خود و یارانش در این پیروزی حتی برای خانوادهاش سخن بگوید. روحی که همراه با برد موشک ها اوج گرفت او همراه با برد موشکهایش ، روح خود را نیز بر فراز همه تعلقات و دلبستگی های انسانی ، بالاتر برده بود! برای کسی که به فکر زمینه سازی ظهور است و سختی راه و اهمیت ساز و برگ برای آخرین نبرد حق و باطل را باور دارد، جایی برای خودنمایی و ریاکاری و کسب وجهه و مقام و قدرت نیست! او در طول 23 سال پس از جنگ با تشویقها، با طرح آرزوها و ایده های بزرگ، با زنده نگه داشتن روح تلاش و ایثار، و بیش از همه با بودن در خط مقدم این تلاش ها، همه دانشمندان جوان و نیروهای مخلص یگان موشکی سپاه و بیسجیانی را که در خطرناکترین شرایط کار می کردند پای کار نگه داشت. شعله تحقیقات علمی را روشن نگه داشت و به دوستانش یاد داد که «ما در پناه ایمان به نیروی خداوند میتوانیم در تحقق ظهور مولایمان موثر باشیم» ساعاتی قبل از یک تست همه تست ها مهم بودند و حسن آقا قبل ازین تستها ساعاتی در تنهایی قدم می زد خلوت میل می کرد توسل میکرد و بعد چون کوه پشت بچه هایش می ایستاد.بد از تستها اولین کاری که می کرد سجده شکر بود. و موفقیت را بلافاصله به خدا نسبت می داد. در سالهای آخر عمر پربارش بود که نوشت : پیش به سوی گسترش دین الهی در تمامی کره زمین و ایجاد زمینه اطاعت مطلق او در سرتاسر زمین و ایجاد زمینه ظهور منجی وبسط و گسترش فرهنگ تشیع علوی در سرتا سر جهان. اگر کسی او را نمیشناخت و بازیاش را در مستطیل سبز فوتبال میدید تصور میکرد فوتبالیستی حرفهای است. اگر صعودهای مداوم او را به بلندترین قله های ایران و صخره نوردی و یخ نوردی اش را میدیدند و برنامه ریزیاش برای فتح قلل مرتفع جهان را میشنیدند می پنداشتند کوهنوردی حرفهای ست. اگر کسی دوهای 12کیلومتری روزانه اش را میدید و او را نمیشناخت تصور میکرد از سر بیکاری و علاقمندی به ورزش صرف است که این همه ورزش میکند. اما دوستانش خوب به یاد دارند که بعد از هر کوهنوردی و هر برنامه دو و استخر و تفریحی ، فرمانده شان یک برنامه جدید و یک ایده جدید را تعریف کرده و تقسیم کار میکند. او بارها گفته بود اگر ورزش نکنم میمیرم! همه وسایل و امکانات و شرایط را برای نیروهایش نیز فراهم کرده بود تا به ورزش روی بیاورند. باور داشت با این کار فکری و جسمی سنگین اگر بدن آماده و قوی نداشته باشد، اگر بعد از یک ساعت دو عرق نکند و سموم بدنش دفع نشود، نخواهد توانست ساعتها در آزمایشگاهها روی ترکیبات شیمیایی که برای رسیدن به سوخت مورد نظرش انجام میداد، کار کند. آری او حتی ورزش و تفریح و سفر را با هدف بهبود کار خود و نیروهایش ضروری میدانست. اینها هر روز با مرگ دسته و پنجه نرم می کنند او فرمانده مهربان و گشاده رویی بود که هر چه برای خود میخواست حتی برای نیروهای سادهاش نیز میخواست و بارها در قبال کسانی که از رسیدگی او به نیروهایش گزارش رد کرده بودند(!) گفته بود که اینها هر روز روی بمب کار میکنند! راست میگفت تیمی که روی سوخت کار میکردند هر روز با مرگ دست و پنجه نرم میکردند. به خاطر سختی و اهمیت کار این تیم بود که خودش هم سه چهار سال آخر را با این گروه گذراند در پادگانی بنام مدرس که قبل از آنها نیمه تعطیل بود ولی بااستقرار این تیم و شهدایی چون مهدی دشتبانزاده، محمد غلامی، سیدرضامیرحسینی و ... دو یار دیرینش محمدقاسم سلگی و مهدی نواب به مجموعهای تبدیل شد که زیباترین خاطرهها در آن رقم خورد. او که جوانها را باور کرد، در نهایت در میان همان جوانانی که دوستشان داشت و همه را به نام کوچک صدا میکرد در سرتحقیق برای سوخت موشک، در حادثهای خونین در 21 آبان ماه 91در پادگان مدرس در بیابانهای اطراف ملارد به شرافت شهادت دست یافت. در آستانه روز عید غدیر و یک روز پیش از تست بزرگترین کاری که در آرزویش بود، با 38 نفر از یاران جوانش به ملکوت عروج کرد و نه فقط خانواده و دوستان که رهبر و ملتی را داغدار خود نمود. در حالی که درس امید و ایمان و تلاش و اخلاص به همه مردم داد. آری! میتوانی قد زندگی ات را به اندازه آرزوهای الهی ات بالا ببری و زیبا زندگی کنی به شرط آنکه به راهت مومن باشی و در آن مسیر خالصانه بکوشی. مقام معظم رهبری در پیامی عجیب، مزد سالها تلاش گمنامانه این یار باوفا را با سه عبارت گویا و عجیب بیان نمودند: سردار عالی قدر، دانشمند برجسته و پارسای بیادعا و در صحبتشان با خانواده شهید فرمودند: حسن آقا هر قولی که به من داد به آن وفا نمود و در روز تشییع و تدفین به همسر بزرگوار شهید فرمودند من خودم در این داغ، مصیبت زدهام! حسن مقدم همواره کوشید کاری را که به عهده دارد عالی انجام دهد. چه آن زمان که توپخانه وموشکی را تاسیس کرد و چه زمانی که به عنوان پدر، در کنار فرزندانش بود و دوست داشت نبودنهایش را جبران کند. او با سرعتی شگفت به ایدههای بزرگ موشک ماهواره بر میاندیشید و چنان در راه کسب علومی که برای کارش لازم بود سخت کوش بود که در جلسات تخصصی با اساتید دانشگاه و سر طراحهای موشکی به تبادل نظر میپرداخت. «موشکی» برای او فرزندی بود که از تولد در کنارش بود و بالیدنش را با شب زندهداریها و تحمل گرمای سوزان بیابانها و تکرار تستها و کار مداوم دیده بود. او را به حق « پدر موشکی ایران» مینامند. «فاتح» ، «قیام» ، «قدر»، «زلزال»، «سجیل»، «شهاب3»، قدمهایی بود که حسن مقدم در به ثمر رسیدنشان نقش اساسی داشت، حضورش ارادهها را محکم میکرد و مشکلات را در هم میشکست. شکوهها و تنهاییاش را به کوه میبرد و به سجاده نمازهای شب که هرگز ترکش نکرد. باید همیشه دست پر بود حسن مقدم مطمئن بود در برابر تهدیدات آمریکا و اسرائیل صهیونیست باید همیشه با دست پر آماده باشیم. دو هفته قبل از شهادتش در جلسهای کاری با یکی از تیمهای موشکی، برای اینکه عزم و خواست محکم خود را برای ادامه دادن این راه تذکر دهد و حجت را برای یاران جوانش تمام کند، با مشت روی میز کوبیده و گفته بود حتی اگر من نبودم روی قبرم بنویسید این مرد میخواست اسرائیل را نابود کند! حسن طهرانی مقدم گمنام و بی ادعا زیست اما بعد از شهادتش دائره دوستانش از مرزها و عددها گذشت. خدایی که منقلب کننده دلهاست عشق به او و راهش را در دلها نهاد ماه قبل از شهادتش وقتی در بازدید مقام معظم رهبری، گزارش کارهای اخیرشان را که قدمهایی بسیار بزرگ و مهم در پیشرفت صنعت موشکی کشور بود، به فرماندهی معظم کل قوا ارائه دادند، این پیام مقام معظم رهبری را دریافت کردند. پیامی که بعد از شهادتمظلومانه ایشان رسانهای شد و بیشک برای هر کس که به فکر تعالی کشور عزیزمان، ایران اسلامی می باشد، ره گشا است. بسم الله الرحمن الرحیم شما به کمک و هدایت خداوند علیم و قدیر توانسته اید کار بزرگی را به سامان برسانید. این، بار دیگر معجزهی تواناییهای عزم راسخ انسان مومن را در معرض نگاه ما میگذارد و ما را امیدوارتر از همیشه به همت و تلاش بر میانگیزد. از پیشروی در راه شناختن هدفهای بلند و راههای میان بُر برای رسیدن به آن و آنگاه همت گماشتن و گام برداشتن خسته نشوید؛ به ایستگاههای میان راه دلخوش و قانع نشوید؛ به خدای بزرگ اعتماد کنید و همه توان خود را به عرصه بیاورید. خداوند یار و نگهدار شما مردان مؤمن و دانشمند و پرتلاش باد. سید علی خامنه ای انتهای پیام/ 141
[ چهارشنبه 31 خرداد 1396 ] [ 6:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید «چمران» به دلیل دلاوریهایش و زندگی دراماتیکش مورد توجه فیلمسازان٬ نویسندگان و کارگردانان تئاتر قرار گرفته است. کد خبر: ۲۴۴۶۲۴ تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۴ - 21June 2017 به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، امروز 31 خردادماه سالروز شهادت شهید «مصطفی چمران» در جریان جنگ ایران و عراق است. او با شروع جنگ، به اهواز رفت و ستاد جنگهای نامنظم را بنیانگذاری کرد. از دیگر کارهای مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. تیمسار فلاحی «سعید راد» فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در این میان نماینده نگرش دیگری به جنگ است و سعی میکند اوضاع را طبق تشخیص خود مدیریت کند. چمران همه تلاشاش را میکند که گروههای فکری و عقیدتی مختلف را به وحدت و رفتار عاقلانه تشویق کند. اما برخلاف پیشبینیهای او نه عنایتی که رفیق قدیمی او نیز هست پیشنهاد صلح را میپذیرد و نه وصالی و همسنگرانش حاضر میشوند دست از مقاومت بردارند. بدین ترتیب چمران که دردی عارفانه را در دل تحمل میکند، دو روز سخت و طاقتفرسا را پشت سر میگذارد، در حالیکه نیروهای معارض در حال تسخیر شهر هستند. تا این که به فرمان مستقیم امام خمینی نیروهای رزمی کافی از مرکز به سرعت به محل اعزام میشوند و درگیریها پایان مییابد.
با شنیدن خبر شهادت همسرم لباس رزم پوشیدم
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (31 خرداد)
ادامه مطلب
شهید چمران پایهگذار مقاومت اسلامی در منطقه
شهید دکتر مصطفی چمران، شخصیت کمنظیری بود که همه وجودش را خالصانه فقط برای رضای خدا در خدمت مردم گذاشته بود و در این مسیر به مبارزه با طاغوتها در اقصی نقاط جهان میپرداخت.
ایشان یکی از جوانان بینظیر کشور بود که توانست در دوران دبیرستان و دانشگاه عنوان شاگرد ممتازی را به خود اختصاص دهد و سپس با استفاده از بورس تحصیلی عازم آمریکا شود.
شهید چمران در ابتدا در دانشگاه تگزاس در مقطع کارشناسی ارشد، مدرک خود را دریافت کرد و بعد به دانشگاه برکلی در کالیفرنیا رفت و مدرک دکترای خود را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما دریافت کرد و به این واسطه در دایره تعداد دانشمندان انگشتشمار کره زمین در این رشته قرار گرفت. او با ارائه پایاننامه خود جهشی در زمینه علمی بهوجود آورد و توانست در مراکز تحقیقاتی بزرگ آمریکا که اغلب برای ناسا کار میکردند به کار پژوهش و تحقیق بپردازد، اما کار و اشتغال در تمام طول تحصیل باعث نشد مبارزات سیاسی و مذهبی خود را فراموش کند.
ایشان مسائل مذهبی، عقیدتی و سیاسی را بشدت چه در ایران و چه در آمریکا دنبال میکرد. در آمریکا جامعه اسلامی و انجمن اسلامی دانشجویان مقیم آمریکا را پایهگذاری و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی را تاسیس کرد و سپس با کمک دوستان خود مانند مرحوم دکتر حسن حبیبی و مرحوم دکتر صادق طباطبایی، انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا را پایهگذاری و راهاندازی کرد.
شهید چمران در نوشتههای خود تاکید داشت که فضای باز و بزرگ آمریکا برای او تنگ بود و نمیتوانست در شرایط سرمایهداری و زورگویی آمریکا تنفس کند، بنابراین ایشان تصمیم عجیبی گرفت و در شرایطی که میتوانست زندگی مرفهای داشته باشد به اروپا و سپس به الجزایر رفت و در الجزایر و در کنگرهای که آیتالله طالقانی حضور داشت به جمال عبدالناصر معرفی شد و به دعوت و موافقت عبدالناصر به مصر رفت و دو سال در آنجا اقامت کرد.
ایشان در مصر، دوره آموزش جنگهای چریکی را گذراند و در همان زمان به فلسطینیان و تعدادی از ایرانیان که در این شهر حضور داشتند اصول جنگهای چریکی را آموزش داد. سپس به دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و مدت هشت سال در این کشور تحول بزرگی را در بین شیعیان لبنان به وجود آورد که توانستند در مقابل اسرائیل و فالانژها در شهرهای لبنان بجنگند. بهجرات میتوان گفت شهید چمران پایهگذار مقاومت اسلامی در منطقه و لبنان بود و مقاومتی که امروز در حزبالله لبنان و بهطور کلی در کشورهای دیگر بهوجود آمده توسط ایشان پایهگذاری شده است.
وی بعد از انقلاب اسلامی به ایران آمد و درجنگهای کردستان و خوزستان حضور یافت و در 31 خرداد 60 در منطقه دهلاویه ـ سوسنگرد به شهادت رسید.
ادامه مطلب
شهیدی که در ماه خدا به سوی خدا شتافت
انتهای پیام/
ادامه مطلب
نخواستم حب پدر و فرزندی مانع رفتنم به جبهه شود
فرازی از وصیتنامه شهید:
سعی کنید رهرو شهیدان باشید و پای بر خون این عزیزان نگذارید. سعی کنید اعمالتان خالص برای خدا باشد و از همه مادیات به دور باشید. مبادا امام عزیزمان، این پیر عاشق را در شعلههای خصم تنها بگذارید؛ اهل کوفه نباشید و به مادیات ننگرید.
سعی کنید همیشه این جهان را واسطهای برای دریافت کمالات قرار دهید. خداوند در این جهان چه کوچک و چه بزرگ را برای کسب ثواب و دوری از گناه آفریده است. بکوشید به محبان الله بنگرید. بیشتر از موقعیتها استفاده کنید؛ زیرا بسیار گرانبها هستند و چه زود و چه دیر انسان میمیرد.
خوشا به حال آن که در راه خدا با سرافرازی شهادت از این جهان برود. بدانید که این جهان فانی است.
خاطرهای از پدر شهید:
تابستان بود و هوا خیلی گرم. ظهر ساعت 2 بود که به اتفاق سایر همرزمان در خیابان حافظ سوار اتوبوسها شدند تا عازم جبهه حق علیه باطل شوند. کاملا یادم هست وقتی ایشان سوار اتوبوس شد حرکت کردند به طرف راهآهن. من از خیابان حافظ با چشم گریان پشت سر اتوبوس دویدم. هرچقدر ایشان را صدا کردم از اتوبوس به من نگاه نکرد و وقتی هم سوار قطار شد هرچقدر صدا و عجز و ناله کردم تا صورتش را به من برگرداند تا برای آخرین بار او را ببینم این کار را نکرد.
وقتی به جبهه رسید طی نامهای به من نوشت: به این دلیل به صورت تو نگاه نکردم که حب پدر و فرزندی باعث میشد من از رفتن به جبهه منصرف شوم.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
در بسیج همواره پایدار و استوارم
ادامه مطلب
شهید چمران همیشه جلوی نیروهایش حرکت میکرد
از مصطفی چمران که تیربار روی دوش گرفته و در حال دویدن است تا آیتالله سیدعلی خامنهای که با لباس رزم، درون هلیکوپتر نشسته و از ماهشهر عازم اهواز است. محمدیفرد پس از سالها عکاسی حالا در گوشهای در بنیاد روایت روزگار میگذراند. آنچه باعث شد در سالروز شهادت مصطفی چمران سراغ او برویم، همراهی یک سال و اندی محمدیفرد با شهید چمران است.
او اندکی بعد از آنکه که چمران کرسی نمایندگی مجلس را رها کرد و عازم جبهههای جهاد شد به او و گروه همراهش در ستاد جنگهای نامنظم پیوست. واقعه طبس و جنگ 33 روزه لبنان هم علاوهبر عملیاتهای دفاع مقدس از دیگر وقایع مهمی هستند که محمدیفرد در آنها حضور داشته است. تا پیش از آشنایی نزدیک با چمران، این واژه برای محمدیفرد نامی بود که در مجلس شنیده بود. حالا روزگار طوری ورق خورده بود که محمدیفرد تجربه همراهی با چمران را یافته بود. در ابتدا میل چندانی به سخن گفتن نداشت.
با این حال رضایتش جلب شد و در یکی از بعدازظهرهای گرم ماه رمضان در بنیاد فرهنگی روایت، مهمان محمدیفرد شدیم. جلسهای که علی فریدونی و سعید صادقی دو تن از پیشکسوتان عکاسی جنگ هم در آن حضور داشتند. در ضمن جلسه هم فرصتی فراهم آمد تا بعضی از عکسهای ثبت شده محمدیفرد را مرور کنیم.
چطور وارد جنگهای نامنظم شدید؟
سه ماه قبل از شروع جنگ برای عکاسی کل نوار مرزی را رفته بودم. در آن زمان با عراق درگیریهای مرزی داشتیم. از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار رفتیم و از کل نوار مرزی گزارش و عکس تهیه کردیم. آخرین نقطه هم قصرشیرین بود. با شروع جنگ هم اولین جایی که رفتم اهواز بود. وضعیت نابسامانی داشت. بعد از مدتی شنیدم شهید چمران ستادی ایجاد و مجلس را ترک کرده و راهی جبهه شده است. گفته بود تا زمانی که جنگ تمام نشود بر نمیگردند. یک ستاد مشترکی داشتند با آقای خامنهای. مدت کوتاهی در دانشگاه جندیشاپور مستقر بودند و بعد هم به کاخ استانداری آمدند.
تعدادی نیرو هم دور خودشان جمع کرده بودند. به مرور نیروهای جدید هم اضافه شدند. اینها بچههای خاصی بودند. یک گروهشان همین بچههایی هستند که در کتاب «کوچه نقاشها» توصیف شدهاند. بچههای موتورسوار پایینشهری بودند که جبهه رفته و همراه چمران بودند. خیلی کنجکاو بودم که ببینم چه میکنند.
نامه را از روزنامه گرفتم و راهی اهواز شدم. آن زمان در کاخ استانداری مستقر بودند. چمران را آنجا دیدم. همسرش هم همراهش بود. یک افسر ارتشی هم به نام سروان رستمی معاون عملیات ایشان بود. نیروهای کارکشته ارتش را شهید رستمی جمع کرده بود. در کاخ استانداری یک اتاق به من دادند. غروب همان روز اول هم گفتند امشب عملیات داریم و قرار شد من هم بروم. شب همراهشان رفتم و خیلی اضطراب داشتم. یک خصلتی که آقای چمران داشت این بود که همیشه جلوی نیروهایش حرکت میکردند و نیروهایش پشت سرش. هیچوقت ندیدم که پشت سر نیروهایش حرکت کند یا جایی بنشیند و به نیروهایش فرمان بدهد؛ همیشه خودش جلوتر از همه بود. تاریکی شب و صدای انفجارها اضطراب و دلهرهام را زیاد کرده بود. با خودم میگفتم عجب کاری کردم که آمدم. به نزدیکی روستایی رسیدیم که محل استقرار عراقیها بود. وقتی رسیدیم تقریباً هوا روشن شده بود. چمران مرا صدا کرد.
تپه مانندی بود. گفت سریع نگاه کن ولی سرت را خیلی بالا نیاور! فاصلهمان خیلی کم بود. حتی میشد صدای عراقیها را شنید. دیدم آن طرف در خانههای خشتی پر از نیروهای عراقی است و کلی ضد هوایی و تانک و ... یک لحظه همه بدنم یخ کرد. آمدم پایین و در بهت بودم. چمران به کار خبرنگاری خیلی اهمیت میداد و عکاسی و خبرنگاری برایش خیلی با اهمیت بود. آن شب عملیات تمام شد و برگشتیم. تعداد کمی عکس گرفتم. چون مرتبه اول بود و تحت تأثیر آن شرایط بودم. بیشتر مات بودم و یادم رفته بود برای چه کاری آمدهام. دو سه عکس از عکسهای آن شب از عکسهای معروف دوران دفاع مقدس شد. مثلاً یکی از عکسهای چمران که تیربار روی دوشش است و در حال دویدن است و دیگری خود شهید چمران است که در حال نگاه کردن به دوربین است و این هم زیاد چاپ شده.
گروه ستاد جنگهای نامنظم چمران چه نقشی در ابتدای جنگ داشت؟
عراقیها تا 17 کیلومتری اهواز آمده بودند. گروه شهید چمران نقش بسزایی در جنگ داشت. یعنی اگر آنها نبودند عراقیها تا اهواز آمده بودند. این داستان شهید چمران و کاری که کرد خیلی کم رنگ دیده میشود. مثلاً سوسنگرد را چند بار آزاد کرد و باز دوباره گرفتند. خب آن زمان هم گروههای نظامی شگل نگرفته بود. ارتش هم نه این که نخواهد کار بکند، اصلاً نظمش به هم ریخته بود. پاکسازی انجام شده بود و ارتش نیرو کم داشت. حرف شنوی از فرمانده نداشتند. یک حالت بلاتکلیفی داشت. زاغههای لشکر 92 اهواز را زده بودند. وضعیت خیلی بدی بود. واقعاً آنجا را چمران با چنگ و دندان نگه داشت.
از آن طرف گروههای خلق عرب هم در اهواز بودند که خمپاره 60 پشت ماشین کار میگذاشتند و شهر را میزدند و فرار میکردند. یکی دیگر از کارهای شهید چمران این بود که در اهواز باید دنبال اینها میگشت. اهواز به کل خالی شده بود. اگر اهواز میرفتید فقط یک بازار داشت که دستفروشها پلاک و چفیه و... میفروختند. یک سکوت خیلی بدی داشت. یک هتل نوفل لوشاتو داشت که بیشتر مثل مسافرخانه بود. هتل نادری را هم تبدیل به بیمارستان کرده بودند و غیر از این دو سه جا همه شهر تعطیل بود و در سکوت و فراموشی. شهر خیلی به هم ریخته بود. در داستان جنگ به نقش شهید چمران خیلی کمرنگ نگاه میکنند.
شما تا چه موقع با ستاد همکاری داشتید؟
حضورم با شهید چمران و نیروهایش خیلی طولانی بود. مثلاً یک سال و اندی. بعد یک گروه دیگری در آبادان بودند به نام فداییان اسلام که برای من خیلی جالب بود و اینها یک گروه خاص بودند. یک مدت هم با آنها بودم. بعد از مدتی در ارتش حضور پیدا کردم و با آنها بودم و یک مدتی هم با سپاه بودم.
منبع: صبح نو
ادامه مطلب
«شهید طهرانی مقدم» کابوس همیشه زنده آمریکا و اسرائیل است
ادامه مطلب
تصویر زندگی عارف شهید در دنیای هنر
«مصطفی چمران» در 31 خرداد ماه 1360 در مسیر دهلاویه-سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش به شهادت رسید.
در ادامه نگاهی به فیلم و تئاتر و کتابهایی که با موضوع این شهید بزرگوار ساخته و نوشته شده٬ صورت میگیرد.
«ابراهیم حاتمیکیا» در سال 91 تصمیم گرفت تا با ساخت فیلمی به نام «چ» داستان زندگی شهید مصطفی چمران را به تصویر بکشد. «چ» داستان 2 روز از زندگی مصطفی چمران را در پاوه را روایت میکرد.
فیلم سینمایی «چ» به نوعی بازگشت ابراهیم حاتمیکیا بعد از سالها به سینمای جنگ بود، او با این داستان به مرزهای ایران برگشت و دوباره به قصهای از جنگ پرداخت.
نکته قابل توجه دیگر این فیلم که در زمان اکرانش نیز مورد توجه قرار گرفت، جلوههای ویژه بصری آن بود. فیلم «چ» دارای 520 پلان است و فیلمبرداریاش 5 ماه زمان برد، صحنههای هلیکوپتر و دیگر جلوههای ویژه این فیلم بعد از فیلم قبلی حاتمیکیا که فضایی کاملا متفاوت با «چ» داشت و اثری شهری یا آپارتمانی محسوب میشد از ویژگیهای قابل توجه این فیلم بود که دوباره تواناییهای این کارگردان را در ساخت اثری جنگی بعد از چند سال به رخ کشید.
البته نکته مهم و بحث برانگیزی که درباره این فیلم وجود دارد تصویری است که حاتمیکیا در «چ» از شهید چمران ارائه داده است. شخصیت چمران در این فیلم بیش از اینکه برای مخاطب تداعیکننده فرماندهای غیور و جنگجو باشد تصویری عارفگونه از او ارائه میدهد که در صحنههای زیادی از فیلم او مشغول دعا کردن و قرآن سر گرفتن است و تنها حضور جدی او نیز به نطق کردنهایش ختم میشود. در واقع با روایتی که «حاتمیکیا» در این فیلم از شهید «چمران» ارائه میدهد به نظر میرسد فیلم هیچ تمایلی به نمایش قدرت شهید «چمران» نداشته است.
داستان این فیلم در اواخر مرداد سال 1358 اتفاق میافتد، دکتر مصطفی چمران «فریبرز عربنیا» از طرف دولت موقت مأموریت پیدا میکند به پاوه برود و درگیری داخلی به وجودآمده در آنجا را خاتمه دهد. سه رأس درگیری موردنظر را مردم پاوه، کردهای جداییطلب و رزمندگان پاسدار تشکیل میدهند. چمران با تکیه بر نگاه عرفانی و بینش صلحجویانهاش، هم باید در برابر جسارت و میل به عدالتطلبی اصغر وصالی «بابک حمیدیان» به عنوان فرمانده پاسداران مستقر در پاوه مقاومت کند و هم دکتر عنایتی «مهدی سلطانی» به عنوان رئیس کردهای شورشی را قانع کند که دست از درگیری بردارد. وصالی که جوانی پرشور است و روحیهای انقلابی دارد صلحطلبی و میل چمران به جلوگیری از برخوردها و ملایمت او را به انفعال تعبیر میکند و مدام با او کشمکش دارد.
انیمیشن «رهایی از بهشت»
حوزه انیمیشن نیز با دو اثر به شهید «چمران» پرداخته است. انیمیشن «چمران» ساخته رضا میرکریمی ﺑﺎ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﻣﻮﺷﻦ ﮐﻤﯿﮏ و با صدای پرویز پرستویی روایتی از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران است.
انیمیشن «رهایی از بهشت» یکی دیگر از پویانماییهایی است که به روایت زندگی شهید مصطفی چمران پرداخته است.
تئاتر «تکههای سنگین سرب»
پای شهید چمران در سال تابستان 94 به حوزه تئاتر نیز باز شد. ایوب آقاخانی در نمایش «تکههای سنگین سرب» به زندگی شخصی شهید چمران از منظری متفاوت پرداخت. این نمایش که از شهریور 1394 به روی صحنه رفت در زمان اجرا بسیار مورد توجه قرار گرفت و چهرههای کشوری و لشکری زیادی هم به تماشای آن نشستند.
عماد افروغ نماینده پیشین مجلس و استاد دانشگاه، در زمان اجرای این نمایش در گفتگویی با اشاره به اینکه در بازه زمانی که داستان نمایش در آن روایت میشود در لبنان حضور داشته و به لحاظ حسی با وقایع آن به ویژه در مورد سازمان امل، ارتباط برقرار کرده است، گفته بود: «در شرایط فعلی که از چمران ها خبری نیست همین که همت شد و یک اثر نمایشی با موضوعیت شهید چمران روی صحنه رفت، واقعا جای تقدیر و تشکر دارد و امیدوارم با اجرای این آثار نمایشی یاد مردان بزرگ انقلاب اسلامی ایران حفظ شود».
در این نمایش پیام دهکردی در نقش شهید مصطفی چمران روی صحنه رفته بود و بازی خوبی داشت که یکی از نقاط قوت این نمایش در جهت باورپذیری بیشتر این شخصیت و نقش بود.
همچنین تلاش ایوب آقاخانی در ارائه شخصیتی متفاوت از شهید چمران یکی دیگر از نقاط قوت این نمایش بود و برخلاف آثاری که پیش از تصویری منفعل از شهید چمران ارائه کرده بودند آقاخانی تلاش کرده بود تا در «تکههای سنگین سرب» چهرهای دراماتیک و قابل باور از او ارائه کند.
کتابهایی با محوریت زندگی شهید چمران
شاید بتوان حوزه کتاب را یکی از فعالترین حوزههایی دانست که در زمینه پرداختن به زندگی شهید چمران پیشروتر از سایر عرصههای فرهنگ بوده است. تا به حال چندین کتاب درباره زندگی شخصی و دوران حضور او در جبهه وارد بازار نشر شده اند که در ادامه به چند نمونه از آنها اشاره می شود.
«چمران به روایت همسر شهید»، نخستین کتاب از مجموعه کتابهای «نیمه پنهان» است، غاده چمران از همین دوست نداشتنها آغاز میکند، از غم جنگهای داخلی، از مصیبت، از این که تصویرش از چمران یک آدم جنگجوی خشن است، که شریک جنگ است. او حتی پا را فراتر از اینها میگذارد و خطاب به امام موسی صدر میگوید: «من از این جنگ ناراحتم، از این خون و هیاهو، و هر کس را هم که در این جنگ شریک باشد نمیتوانم ببینم».
«کتاب چمران» از مجموعه کتابهای «یادگاران» تألیف «رهی رسولیفر» در 112 صفحه برای گروه سنی جوانان مربوط میشود.
کتاب «مرگ از من فرار میکند» اثر دیگری از مجموعه «از چشمها» تألیف «فرهاد خضری» است که در 296 صفحه برای گروه سنی جوانان اختصاص دارد.
«مرگ از من فرار میکند»، نیز نام اثر دیگری است که اسم آن برگرفته از صحبتهای شهید چمران: «عجیب است که من دنبال مرگ میدوم او از من فرار میکند.
کتاب «مصطفی چمران» نوشته امیر صادقی نیز چهل و هشتمین جلد از مجموعه«کتاب دانشجویی» است که به همت انتشارات میراث اهل قلم منتشر شده و زندگینامه داستانی این شهید را روایت میکند.
«رستاخیز پاوه» داستانی برگرفته از واقعیات غائله پاوه در مرداد ماه سال 1358 است که به قلم محترم استکی از سوی نشر ستارگان درخشان منتشر شده و فضای شهر پاوه را در روزهای فرماندهی مدافعان شهر توسط شهید دکتر مصطفی چمران به تصویر میکشد.
منبع:خبرآنلاین
ادامه مطلب