دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

نگاهی گذرا به زندگی اولین شهید سرخس+ تصویر

پیشتاز کاروان نورانی شهدای دفاع مقدس سرخس شهید والامقام موسی رامون از پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در تاریخ دهم بهمن‌ماه 1359 در جبهه دارخوين به شهادت رسيد.

کد خبر: ۲۳۰۸۶۷

تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۰ - 01April 2017

به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، شهيد موسي رامون در سال ۱۳۳۳ در خانواده‌ای متوسط در شهرستان سرخس به دنيا آمد. وی تحصيلات ابتدایي و راهنمايي را به پايان رساند ولي به علت مشكلات  مالي قادر به ادامه تحصيل نشد و به كشاورزي و كمك به خانواده پرداخت.

شهيد رامون در کنار كار و تلاش روزانه به مطالعه می‌پرداخت. علیرغم مشکلاتی که داشت هیچ‌گاه دست از مطالعه بر نمی‌داشت و وقت گران‌بهای خود را صرف مطالعه کتب اسلامی می‌کرد.

وی مسائل معنوی را نسبت به مسائل دنیوی مهمتر می دانست به همین دلیل توجه زیادی به فراگیری مسائل دینی داشت.

شهید رامون بعد از گذراندن دوران نواجوانی و رسیدن به فصل جوانی مشغول به گذراندن دوره ضرورت شد. با اوج گرفتن انقلاب اسلامی و به دلیل علاقه زیاد به اسلام و انقلاب و از آنجا که عشق به امام خمینی(ره) داشت، با ندای معمار بزرگ انقلاب از پادگان فرار کرد. او در جواب کسانی که به او گفته بودند که دوباره برای ادامه خدمت به پادگان برگرد گفته بود که نمی‌توانم به پادگان برگردم و برادران و خواهرانم را به گلوله ببندم.

وی بعد از انقلاب اسلامي به استخدام ارتش در ‌آمد و با شروع جنگ تحميلي به جبهه اعزام ‌شد. نقل است که شهید رامون زمان اعزام به جبهه گفته بود که «تا وقتی جنگ به پیروزی نرسیده از جبهه باز‌نمی‌گردم».

نگاهی گذرا به زندگی اولین شهید سرخس+ تصاویر 

همسر شهید می­ گوید، هنگامی‌که برای اولین بار قصد رفتن به جبهه را داشت بسیار خوشحال و بشاش بود و می‌گفت، وظیفه شما تربیت صحیح و زینب گونه فرزندان است و چنانچه من شهید شدم بی‌تابی نکنید که دشمن شاد خواهد شد تا اینکه به کردستان اعزام شد. هنگامی‌که از آنجا بازگشت خاطرات زیادی از درگیری رزمندگان اسلام با ضدانقلاب برایمان تعریف کرد.

شهید موسی رامون برای بار دوم به جبهه دارخوین اعزام شد. در نهایت در 10 بهمن‌ماه ۱۳۵۹ در پنجمین ماه جنگ در جبهه دارخوين براثر اصابت ترکش‌های خمپاره به فیض به شهادت رسيد و آغازگر باب شهادت در خطه شهیدپرور و مرزنشین شهرستان سرخس شد؛ وی به هنگام شهادت ۲۷ ساله، متأهل و دارای سه فرزند بود.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ شنبه 12 فروردین 1396  ] [ 8:31 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

کوچک‌ترین شهید کهگیلویه و بویراحمد چه کسی است؟+ تصاویر

کوچک‌ترین شهید کهگیلویه و بویراحمد در دوران دفاع مقدس تنها 12 سال سن داشت که با دستکاری شناسنامه، خود را به جبهه رساند.

کد خبر: ۲۳۳۶۷۶

تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۳ - 01April 2017

به گزارش دفاع پرس از یاسوج، شهید «ابوالقاسم علیپور» با 12 سال سن کوچک‌ترین شهید کهگیلویه و بویراحمد در دوران دفاع مقدس است که با دستکاری شناسنامه، خود را به جبهه رساند و بعد از سال‌ها مفقودالاثری، به میهن بازگشت.

وی در سال 1354 در روستای «قلات» از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. دوران کودکی‌اش را در آغوش مادری مهربان و در سایه پرمهر پدری پرتلاش در ایلات عشایری در کوه‌ها و دشت‌های سردسیر «قلات» شهرستان بویراحمد و گرمسیر روستای «کوپن» سپری کرد.

این بسیجی شهید تا کلاس اول راهنمایی به تحصیل علم پرداخت و سپس در 23 خرداد 1367 در حالی که 12 سال و 8 ماه بیشتر نداشت به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت. به علت اینکه جثه شهید بزرگ‌تر از سنش بود، کسی نمی‌توانست سن کمش را تشخیص دهد.

مادر شهید علیپور درباه او می‌گوید: ابوالقاسم فرزند چهارم خانواده بود که هنگام تولد و شهادتش پدر بالای سرش نبود. پدرش که در خارج از منطقه مشغول کار بود، تا چندین ماه بعد از تولد ابوالقاسم نتوانست به دیدن ما بیاید و من مجبور بودم جای خالی پدر را برای او پر کنم. بعد از چند ماه که پدر برگشت برای سلامتی و تولد ابوالقاسم نذر کرد. بعد از تولد ابوالقاسم، 5 دختر و یک پسر به دنیا آوردم که 2 دختر بعد از چند ماه از دنیا رفتند. ابوالقاسم از همان بچگی مهربان، دلسوز، آرام و زرنگ بود و هیچ‌وقت روی حرف ما حرفی نمی‌زد و در کارهای کشاورزی و دامداری به ما کمک می‌کرد.

وی می‌افزاید: هنگامیکه ما در منطقه عشایری در سردسیر بودیم، ابوالقاسم در گرمسیر بود و بدون اطلاع ما شناسنامه‌اش را از چمدان برداشته و آن را برای برای رفتن به جبهه دستکاری کرده بود. سال 67 نامه‌ای برایمان نوشت که من عازم جبهه شده‌ام. تا 11 سال هیچ اطلاعی از او نداشتیم و شب و روز گریه و زاری می‌کردم. از همه نهادهایی که به جبهه ختم می‌شدند و هر جایی که به ذهنمان می‌رسید پرسیدیم اما هیچ خبری از او نبود.

پدر شهید نیز می‌گوید: در دوران خردسالی فرزندانم همه تلاشم این بود که آنها را با اخلاق، با ادب، مهربان، دلسوز و آشنا با فرهنگ دینی و مذهبی رشد دهم. در سالی که ابوالقاسم به دنیا آمد به دلیل اینکه در کوه‌های فارس بودیم تا چند ماه بعد از تولدش نتوانستم او را ببینم. از همان کودکی بسیار ساکت، آرام، دلسوز و بسیار بازیگوش بود. ابوالقاسم علاقه زیادی به مدرسه و درس خواندن داشت. بسیار با اخلاق و منظم بود و در کنار درس خواندن در کارها به ما کمک می‌کرد. بعضی اوقات نیز با دوستانش برای کار در مزرعه دیگران می‌رفت و با دستمزدی که می‌گرفت برای برادر و خواهرانش هدیه و وسایلی که نیاز داشتند تهیه می‌کرد. اما در کنار همه این کارها حواسش به رفتن جبهه بود.

بسیجی شهید ابوالقاسم علیپور که با دستکاری شناسنامه‌اش به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شده بود، پس از شرکت در عملیات بیت‌المقدس 7 در منطقعه عملیاتی شلمچه مفقودالاثر شد.

پیکر پاک شهید علیپور در 28 بهمن سال 1379 با تلاش کمیته جست و جوی سازمان یافته ستاد کل نیروهای مسلح پیدا شد و 24 اردیبهشت سال 1381 به استان منتقل و در گلزار شهدای شهر یاسوج به خاک سپرده شد.

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ شنبه 12 فروردین 1396  ] [ 8:31 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (11 فروردین)

11 فروردین 1396 خورشیدی برابر با 2 رجب 1438 هجری و 31 مارس 2017 میلادی

کد خبر: ۲۳۳۶۲۸

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۰ - 31March 2017

روزشمار دفاع مقدس (11 فروردین)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (11 فروردین)

• تصویب قانون اصلاح تقویم در مجلس شورای ملی (1304 ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی امیری (1361 ه.ش)

• حضور امام خامنه‌ای (مدظله العالی) در جمع کاروان‌های راهیان نور (یادمان فتح المبین) (1389 ه.ش)


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:49 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

جهادگر حصر آبادان

جلیل بعلت علاقه شديدي که در اشاعه فرهنگ اسلامي داشت مسئوليت واحد فرهنگي بنياد شهید را متقبل شد و خدمات ارزنده و قابل توجهی به اين نهاد اسلامی نمود.

کد خبر: ۲۳۱۵۱۱

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰ - 31March 2017

عید/////مروری بر زندگی نامه شهيد جليل فرح بخشبه گزارش دفاع پرس از شیراز، شهيد جليل فرح بخش در یکم اسفند ماه سال 1340 در خانواده ای مذهبی ديده  به جهان گشود.

وي ايام کودکی خويش را با شور و شوق سپري نمود و سپس راهي مدرسه شد. جليل بعد از پايان تحصيلات ابتدايي و راهنمايي راهي مقطع دبيرستان گشت.

در اين دوران با مطالعه کتب و شرکت در مراسم مذهبي آگاهي خويش را در رابطه با اسلام فزوني بخشيد و اين امر او را در ارشاد و هدايت برادران همکلاسیش ياري نمود.

زماني که دامنه فعاليتش گسترده گشت، با ارشاد اسلامي قم ارتباط برقرار نمود تا بدين وسيله بتواند از آگاهي هاي ديگران در زمينه فرهنگ اصيل اسلامي استفاده و از آنها در پاسخگویی به دوستانش مدد جويد.

جلیل در هنگام شروع انقلاب در داراب که با سخنراني پر شور حجت الاسلام انصاري آغاز گشت با خواندن مقاله اي تحت عنوان (آزادي) قبل از سخنراني برادر روحاني مذکور در حسينيه ولي عصر، خشم ماموران رژيم منفور شاهنشاهي برانگيخت و اين امر موجب گرديد که جليل تحت تعقيب پليس واقع گردد ولي ماموران پليس موفق به دستگيري وي نگرديدند .

جلیل با اين وجود دست از مبارزه برنداشت و به همکاري با پايگاه امر به معروف و نهي از منکر در مدرسه علميه کنوني پرداخت و در پخش اعلاميه ها و نوارها و عکس هاي رهبر بزرگ جهان اسلام از هيچ کوششي دريغ نورزيد .

سرانجام انقلاب به پيروزي رسيد. جليل که هميشه گوش به فرمان امام بود، بعد از فرمان تاريخي ايام مبني بر تاسيس جهاد سازندگي و همکاري امت اسلامي ايران با اين نهاد همراه با ديگر برادرانش به همکاري با جهاد پرداخت وي همکاري خويش را با جبهه روز به روز فزوني مي بخشيد تا سرانجام در تابستان 1359 به عضويت جبهه در آمد.

جليل، زماني که به همراه ديگر برادران جهاد براي خدمت به مردم محروم و ستمديده امت اسلامي‌مان راهي يکي از روستاها بود به علت سانحه رانندگي که براي ماشين جهاد اتفاق افتاد  دست راستش شکست که پس از ماه ها معالجه دستش خوب نشد و در اين زمان بعلت علاقه وافري که به سپاه داشت به عضويت سپاه درآمد. او با وجود اینکه چند ماه از ورودش به سپاه نمي گذشت در شهريور 1360 به همراه شهيدان شاهدي، عارف، زاهدي، حامدي، بشرپور، باقري و.... راهي جبهه هاي نبرد با کفار بعثي گرديد.

بعد از شکستن حصر آبادان به همراه ديگر برادران هم رزمش به داراب عزيمت نمود و دوباره مشغول خدمت در سپاه گرديد در طول اين مدت شهادت برادراني که در عمليات شکست حصر آبادان به درجه اعلي پيوسته بودند در وي اثر فوق العاده اي گذاشته و او را به شهادت راغب گردانيده بود و اين امر وي را براي دومين بار به سوي جبهه ها کشانيد .

جلیل اين بار که حمله فتح المبين صورت گرفت با قامتي به بلنداي ابديت در مقابل کفر ايستادگي نمود و بعلت اصابت گلوله کاليبر 50 استوان پاي راستش شکسته شد. پس از مدتي تحت درمان پزشک بود شفايي نسبي يافت و او اين بار در سنگر بنياد شهيد که بنا به فرموده امام از تمامي بنيادها افضل تر است به خدمت به خانواده هاي محترم شهدا پرداخت. وي بعلت علاقه شديدي که در اشاعه فرهنگ اسلامي داشت مسئوليت واحد فرهنگي اين بنياد را متقبل شد و خدمات ارزنده و قابل توجهي به اين نهاد اسلامي نمود . 

سرانجام جليل در 12 محرم ، با قلبي سرشار از عشق و ايمان به معبودش براي سومين بار بسوي ديار عاشقان هجرتي دگر نمود و پس از رشادت ها وحماسه آفريني ها در بیست و پنجم آبان ماه 1361 در اثر اصابت خمپاره بر بدن مطهرش در جبهه موسيان به درجه رفيع شهادت نائل و به قرارگاه مجاهدين في سبيل الله پيوست.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

پسرم خاطرات جنگ را با دوربین‌اش ثبت می‌کرد/ دوست داریم حاتمی‌کیا به ما سر بزند

پسرم علاقه زیادی به فیلمبرداری داشت، پدرش برایش دوربین خرید، زمان انقلاب 18 ساله بود و تمام آن خاطرات را با دوربینی که برایش خریده بودیم ثبت می‌کرد.

کد خبر: ۲۳۲۵۰۲

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۴ - 31March 2017

(ویژه عید) ثبت خاطرات جنگبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید امیراسکندر یکه تاز در سال 1341 در تهران در یک خانواده مذهبی متولد شد. فعالیت‌های انقلابی زیادی داشت و از پیروان روایت فتح بوده است. وی فرزند اول خانواده یکه تاز پدر دو فرزند، فیلمبردار روایت فتح، عزیز دوردانه پدر و مادر در سن 24 سالگی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.

در ادامه ماحصل گفت‌وگوی دفاع پرس با مادر شهید یکه‌تاز را می‌خوانید:

پنج فرزند دارم؛ 3 پسر و 2 دختر، امیر اسکندر پسر اولم بود، وابستگی خیلی زیادی به هم داشتیم، پسرم فیلمبردار روایت فتح بود، علاقه زیادی به فیلمبرداری داشت. همسرم وقتی علاقه فرزندمان را دید برایش دوربین فیلمبرداری خرید. امیراسکندر هر کجا می‌رفت دوربین را همراه خود می‌برد در زمان انقلاب پسرم هیجده ساله بود با دوربینش تمام آن صحنه‌ها را ضبط می‎کرد. مدرک تحصیلیش دیپلم بود، دانشگاه هم شرکت کرد ولی قسمت نشد وارد دانشگاه شود.

شهید یکه‌تاز دارای دو فرزند به نام‌های حمیده و سعید که دخترش پزشک است. مادر شهید در ادامه می‌گوید: نوه‌هایم همیشه می‌گویند: «مامان بزرگ، بابای ما چگونه آدمی بود، برایمان تعریف کن می‌خواهیم پدرمان را  بیشتر بشناسیم». الان سعید 30 سال سن دارد خودش پدر است؛ ولی دیدن پدر برایش آرزوست.

زمان جنگ بود ما مستاجر بودیم، به همسرم گفتم: «چرا ما خانه نمی‌خریم»؟ فردای آن روز همسرم آمد گفت: «بیا پایین کارت دارم» وقتی رفتم پایین دیدم ماشین خونی شده است، همسرم گفت: «این خون را می‌بینی خون بچه‌های ماست، خون شهدای ماست باز تو از من خانه می‌خواهی با خودت فکر کن، این جوان‌ها به خاطر من و شما به این حال و روز افتاده‌اند». از آن روز به بعد من هم برای کمک به زخمی‌ها رفتم.

پسرم خیلی مهربان بود با کوچک و بزرگ یک برخورد داشت، دوران بچگی شیطنت‌های زیادی داشت از دیوار راست بالا می‌رفت فقط زورش به ما می‌رسید چندبار شیشه منزل خودمان را شکسته بود، در سن هفت سالگی پسرم آرام شد همیشه سرش تو درس و کتاب بود. خیلی دوست داشت خلبان شود در آزمون هم شرکت کرد؛ ولی نمره ریاضیش کم بود، نتوانست خلبان شود ولی با شهادتش پرواز کرد.

امیر اسکندر صدابردار و فیلمبردار روایت فتح بود با شهید آوینی و حاتمی‌کیا کار می‌کرد. پسرم چند فیلم هم ساخته بود که من یکی از این فیلم‌ها را به خاطر دارم آن هم فیلمی به نام دیده‌بان است که پسرم در این فیلم بازی هم کرده بود. امیراسکندر با خود اسلحه می‌آورد و می‌گفت: «مامان مواظب این‌ها باش برای بسیج است»، لابه‌لای رختخواب‌ پنهان می‌کرد، من خیلی دلواپس بودم گفتم: «امیرجان این اسلحه‌ها خطرناک است؛ چرا با خود به خانه می‌آوری»، پسرم گفت: «مادر اگر مواظب باشید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد».

(ویژه عید) ثبت خاطرات جنگ 

پسرم از شهادت در منزل صحبت نمی‌کرد من از او خواسته بودم که شهید نشود. سال آخری که داشت می‌رفت حال و هوایش عجیب بود تو حال خود نبود، به او گفتم: «پسرم به فکر بچه‌هایت باش آن‌ها را می‌خواهی تنها بگذاری و بروی»، گفت: «مامان خدا بزرگ است پس این همه جوان می‌روند و شهید می‌شوند چی، این‌ها بچه ندارند»، راست گفت، واقعا خدا بزرگ است، خداروشکر هم پسر و دخترش به جایی رسیدند.

یک روز پسرم با خانواده‌اش به منزل ما آمده بودند، نوه‌ام زمین خورد رفتم بلندش کنم که امیراسکندر نگذاشت گفت: «مامان جان اجازه بده خودش بلند شود دختر من باید روی پاهای خودش بایستد»، و همینطور هم شد بچه‌هایش روی پای خود ایستادند و بزرگ شدند.

در آخرین اعزامش به جبهه به پسرم گفتم: «من راضی نیستم بروی»، ولی پسرم کار خود را کرد و رفت. چهار سال و چهار ماه و پانزده روز از ازدواجش می‌گذشت، دخترش 2 ساله و پسرش هفت ماه بود تا اینکه در کربلای پنج همراه حاتمی کیا بود که خمپاره به قلب، دست و پای پسرم می‌خورد و شهید می‌شود که بعد از چهار روز پسرم را آوردند.

چند شب پیش خواب پسرم را دیدم که با گل و شیرینی به دیدنم آمده بود. از سالی که پسرم شهید شد خواب را از من گرفتند. من و پسرم پانزده سال تفاوت سنی داشتیم. در 24 سالگی در چهار اسفند به شهادت رسید.

زمانی که پسرم را به معراج شهدا آوردند، مجبورشان کردم که من را با خود برای دیدن امیراسکندر ببرند، وقتی که رفتم تمام لباس فرزندم را عوض کرده بودند پسرم خواب بود، یک خواب عمیق که هر چه صدایش زدم چشمانش را باز نکرد، خودم را روی پیکر بی جانش انداختم گریه کردم، اگر نمی‌رفتم با چشمای خودم پسرم را نمی‌دیدم تا الان هلاک می‌شدم. امیراسکندر را به خانه آوردند روی ایوان گذاشتند و مراسمی برایش گرفتیم و بعد برای تشییع جنازه آماده شدیم.

همسرم خیلی آرامش داشت، مواظب من بود که زیاد ناراحتی نکنم. بعدها دوری پسرم روی ما تاثیر گذاشت، دوری امیراسکندر را احساس کردیم. پسرم پاهایش را جلوی پدرش و بزرگترها دراز نمی‌کرد وقتی فرزند دوم‌مان به دنیا آمد همسرم بچه کوچکمان را بغل نمی‌کرد فقط حواسش به امیراسکندر بود. 10 سال است که همسرم فوت شده است در سال 1386 پدر امیر در کنار دردانه‌اش آرام گرفت.

مادر شهید بغض کرده و اشک در چشمانشان حلقه می‌زند و سخنان خود را اینگونه به پایان می‌رساند:

خدا را شکر می‌کنم که همه‌ی بچه‌هایم سرزندگی خود هستند؛ ولی همیشه غصه بر قلب و روحم نشسته، من هم مثل تمام مادرهای دیگر دلم پسر بزرگم را می‌خواهد. وقتی تمام آن روزها را به یاد می‌آورم غم به دلم می‌نشیند خدا داغ فرزند را به دل هیچ پدر و مادری نگذارد. درست است که در راه رضای خدا فرزندانمان را دادیم ولی خیلی سخت و دردناک است.

حاتمی‌کیا مثل امیر اسکندر برای من بود، زمانی که می‌خواست ازدواج کند از خانه ما رفت؛ ولی الان حتی به دیدن ما هم نمی‌آید، خیلی بی‌وفا شده چند سالی است که به ما سر نزده، نزدیک 30 سال از شهادت امیر گذشته است از آن سال به بعد حاتمی کیا هم رفت. لطفا اگر حاتمی کیا را می‌بینید به ایشان بگویید به ما سربزند من خیلی از دستش ناراحت هستم.

انتهای پیام/ 181 


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (9 فروردین)

9 فروردین 1396 خورشیدی برابر با 30 جمادی الثانی 1438 هجری و 29 مارس 2017 میلادی

کد خبر: ۲۳۱۸۸۵

تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۰ - 29March 2017

روزشمار دفاع مقدس (9 فروردین)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (9 فروردین)

• به توپ بستن گنبد مطهر حرم حضرت امام رضا (ع) توسط سربازان روسیه (1291 ه.ش)

• شهادت شهید اسفندیار اکبرنیا (1363 ه.ش)

• درگذشت آیت ‏اللّه «میرزا علی ‏اکبر مرندی» (1373 ه.ش)

• حضور امام خامنه‌ای (مدظله العالی) در جمع کاروان‌های راهیان نور (پادگان دو کوهه) (1389 ه.ش)


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 9 فروردین 1396  ] [ 4:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نقش مازندران در دفاع مقدس

نقش مازندران در انقلاب و دفاع مقدس را با ارائه اطلاعاتی به مرور می نشینیم.
کد خبر: ۲۳۲۵۱۹
تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۴:۰۰ - 29March 2017
 

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، دانستنی های استان مازندران با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در ادامه می آید:

آیا می دانید: مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای درباره لکشر 25 کربلا فرمودند: « لشکر 25 کربلا یک لشکر قوی، خط شکن و خط نگهدار بود.»

آیا می دانید: از مجموع حدود 220 هزار شهید انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 10400 شهید مربوط به استان مازندران است.

آیا می دانید: در استان مازندران، 203 خانواده تک فرزند شهید، 375 خانواده دو شهید، 21 خانواده 3 شهید، یک خانواده 4 شهید و یک خانواده 5 شهید وجود دارد.

آیا می دانید: از مجموع 42041 نفر از آزادگان کشور در دوران دفاع مقدس، 2380 نفر مربوط به استان مازندران هستند.

آیا می دانید: شهید حجت الاسلام ولی الله سلیمانی، اولین روحانی شهید دفاع مقدس و شهید حجت الاسلام محمد مهدی ملامیری اولین روحانی شهید مدافع حرم، مازندرانی هستند.

آیا می دانید: اولین خلبان شهید دفاع مقدس شهید فیروز شیخ حسنی، مازندرانی بود.

آیا می دانید: تنها شهیدی که با سینه خشاب دفن شد سردار حاج حسین جان بصیرع از فریدونکنار مازندران بود.

آیا می دانید: سه شهید از مازندران در دوران دفاع مقدسبا مسئولیت قائم مقامی لشکرها به شهادت رسیدند؛ سردار شهیذ علیرضا نوری قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و سرداران شهید محمد حسن قاسمی طوسی و شهید حسین جان بصیر، قائم مقام لشکر 25 کربلا بودند.

آیا می دانید: چند روز بعد از بازگشت حضرت امام (ره) از پاریس به وطن، سردار شهید حبیب الله افتخاریان (ابوعمار)، مسئولیت انتقال خانواده مکرمه امام را به وطن به عهده داشتند.

آیا می دانید: لشکر ویژه 25 کربلا میدان دار عملیات والفجر8 و فاتح فاو بود و پرچم گنبد امام رضا(ع) با دستان پرتوان رزمندگان این لشکر بر فراز مناره فاو به اهتزاز درآمد.

آیا می دانید: دانشجوی مازندرانی، سردار شهید حسین بهرامی، از فرماندهان محوری آزادسازی سوسنگرد در سال 1359 بود.

آیا می دانید: استان مازندران در متن غائله جنگل در فاصله زمانی 1363-1359  قرار داشت و برخی از شهرها و مناطق استان بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی به عنوان مناطق عملیاتی شناخته شدند.

آیا می دانید: مردم مازندران و رزمندگان آن در مقاومت چهار ساله مقابل گروههای محارب در بحران جنگل، 134 شهید تقدیم کردند و آمل با تقدیم 41 شهید در حماسه ششم بهمن 1360، به شهر هزارسنگر مشهور شد.

آیا می دانید: نیروگاه شهید سلیمی نکا در دوران جنگ تحمیلی، سه بار مورد حمله هواپیماهای دشمن قرار گرفت و در مجموع 25 شهید و 89 جانباز تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرد.

آیا می دانید: دو صحنه از عجیب ترین اتفاقات دوران دفاع مقدس برای دو تن از رزمندگان مازندرانی روی داد: در یک صحنه گلوله خمپاره 60 دشمن بر بازوی رزمنده فرید محمدصالحی از رامسر اصابت کرد و در آن فرو رفت که با تلاش 9 ساعته تیم تخریب و کادر پزشکی خنثی و خارج شد. در مورد دیگر، بمب خوشه ای در پای رزمنده بهشهری عبدالعلی صفری فرو رفت که با عمل جراحی برداشته شد.

آیا می دانید: شهیدان حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی، حجت الاسلام عباسعلی ناطق نوری و حجت الاسلام عمادالدین کریمی، از شهیدان حادثه هفتم تیر مازندرانی بودند.

آیا می دانید: شهر سوسنگرد همزمان با شدت درگیری ها در مناطق جنگی، به کمکمردم و مسئولین استان مازندران طی مدت 19 ماه بازسازی و تحویل مردم مظلوم این شهر شد.

آیا می دانید: امیر سرلشکر خلبان علی اکبر شیرودی دارای بالاترین پرواز عملیاتی در جهان است و مقام معظم رهبری دربااره ایشان فرمودند: «شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم.»

آیا می دانید: شهید آیت الله سید عبدالکریم هاشمی نژاد از چهره های فعال در مبارزات انقلاب که به عنوان نماینده مردم استان خراسان در مجلس خبرگان رهبری حضور داشت از بهشهر مازندران بود.

آیا می دانید: امیذ سذلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی از مازندران، فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز در سال های جنگ بود و در پی اصرار خانواده برای شرکت در مراسم کفن و دفن دخترش و عدم موافقت وی گفته بود: « اینجا(جبهه) تمام سربازان، فرزندان من هستند

آیا می دانید: خلبان بالگردی که در درگیری های پاوه در مرداد سال 1358 و در هنگام انجام مأموریت های واگذار شده از سوی شهید چمران به شهادت رسید و در فیلم سینمایی «چ» فداکاری ایشان به نمایش گذاشته شد،امیر خلبان شهید جعفر مهدوی ملک کلاهی از مازندران بود.

آیا می دانید: حدود 55 هزار نفر از هموطنان عزیز مهاجر جنگی، با همت مردم و مسئولان مازندران و با مهیا سازی تمام شرایط در شهرها و مناطق مختلف استان اسکان داده شدند.

آیا می دانید: امیر سرلشکر خلبان حسین خلعتبری از رامسر مازندران، به قهرمان جنگ های دریایی معروف بود و به همراه شهید عباس دوران، نیروی دریایی عراق را نابود کردند.

آیا می دانید: برادران شهید جعفر و ناصر بذری از بابل مازندران با ترکش های انفجار یک گلوله خمپاره در تاریخ 14/12/65  طی عملیات کربلای 5  در شلمچه به شهادت رسیدند.

آیا می دانید: امیر خلبان عبدالباقی درویش از نوشهر مازندران، همان خلبان رشیدی است که در محاصره هواپیماهای جنگی عراق قرار گرفت و با عدم پذیرش پیشنهاد دشمن مبنی بر منحرف کردن مسیر هواپیما به سمت بغداد، دست رد به سینه آنان زد و به همراه کمک خلبان و سایر همراهان آن پرواز از جمله آیت الله شهید فضل الله محلاتی جانانه به مسلخ عشق رفتند.

آیا می دانید: شهیدان سید ابراهیم و سید حسین اسماعیل زاده موسوی(پدر و پسر) از بابلسر مازندران در پنجم اسفند 1362 و طی عملیات والفجر 6 در منطقه چیلات، در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند.

آیا می دانید: امیر خلبان شهید برات نمایان از میاندورود، در زمانی که دوره خلبانی را در آمریکا طی می کرد، حتی در اوج تمرینات، مقید به خواندن نماز اول وقت بود و همچنین امیر خلبان شهید حسین قاسمی از آمل به شهید نماز معروف است.

آیا می دانید: در طول دوران دفاع مقدس، مازندران بزرگ، متولی و پشتیبان ده یگان نظامی شامل: لشکر پیاده 30گرگان، پشتیبانی سپاه مریوان، تیپ مهندسی 45 جوادالائمه(ع)، تیپ 75 ظفر، تیپ کماندویی58 مالک اشتر، تیپ دریایی القارعه، تیپ 34 امام سجاد(ع)، پشتیبانی قرارگاه رمضان و تیپ پیاده 37 نور بود.

آیا می دانید: رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) فرمودند: درباره رزمندگان مازندرانی و لشکر مازندران هر چه بگوییم، زیاد نیست. چند نقطه کشور بودند که ما در همه فداکاری های دوران جنگ، جای پای اینها را می بینیم. یکی از آنها حقیقتا همین مردم مازندران بودند.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 9 فروردین 1396  ] [ 4:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماموریت شن‌ها

در کتاب مأموریت شن‌ها، روایت شکست آمریکا در ایران را از دریچه دوربین به نظاره می‌نشینیم.
کد خبر: ۲۳۱۳۹۹
تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰ - 29March 2017
 

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، دولت جنايتكار آمریکا با اجراي کودتای 28 مرداد 1332، زمینه 25 سال سیطره و چپاول کشور ایران و تداوم حکومت دست‌نشانده محمد رضا پهلوي را فراهم ساخت. با پیروزي انقلاب شکوهمند اسلامی در 222 بهمن 1357 آمریکا بزرگ‌ترین پایگاه خاورمیانه خود را از دست داد و از آن لحظه سفارت خود در ایران را مرکز همه توطئه‌ها علیه انقلاب اسلامی قرار داد؛ اما با تسخیر لانه جاسوسی در تاریخ 13 آبان 1358 و افشای دخالت‌های آمریکا در منطقه، هیمنه سیاسی آنها شکست.

آمریکا برای حفظ سیطره ظالمانه‌اش تصمیم به حمله نظامی به ایران گرفت و با اجرای یک عملیات گسترده چند مرحله‌ای، درصدد نابودی انقلاب نوپاي اسلامی ایران بود؛ ولی غافل از آن که خداي عزیز و جبار در کمین ستم‌پیشگان هست. تهاجم گسترده نظامی آمریکا به ایران در 4 اردیبهشت 1359 با معجزه الهی در هم شکست. معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «اشتباه کارتر در آن است که گمان می‌کند با دست زدن به این مانورهاي احمقانه می‌تواند ملت ایران را که براي آزادي و استقلال خویش و براي اسلام عزیز از هیچ فداکاري روي گردان نیست از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منحرف کند.»

در کتاب مأموریت شن‌ها، روایت شکست آمریکا در ایران را از دریچه دوربین به نظاره می‌نشینیم و اين كلام زيباي حضرت امام(ه) را به ياد می‌آوریم كه فرمودند:

«نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده‌اند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهاي آقاي کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند را ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند، شن‌ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمورخداست، این شن‌ها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.»

تصاویر ارائه شده در این کتاب مربوط به تعدادی از آژانس‌های عکس دنیا و برخی از عکاسان ایرانی که در صحنه حاضر شده‌اند، می‌باشد و از ابتدای آماده شدن نیروهای آمریکایی تا بعد از شکست سنگین متجاوزان را به تصویر کشیده است.

بخش عمده تصاویر این کتاب که با تلاش مشترک آقایان حامد صدیقی و محمدرضا کلانتری سرچشمه تهیه شده، تاکنون منتشر نشده است که می‌توان به تصاویری از حضور برخی از شخصیت‌های کشوری و نظامی بویژه رهبر معظم انقلاب، شهید دکتر چمران و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در محل حادثه اشاره کرد. این کتاب در سال 1390 به همت معاونت هنری اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان یزد تهیه و تدوین شده و برای اولین بار در قطع خشتی 14‍×14 توسط بنیادحفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس منتشر شده است.

کار طراحی و صفحه آرایی کتاب را آقایان حامد زارع و محمدهادی دهقان زیر نظر محمد صمدی، مدیر هنری مجموعه انجام داده‌اند.

تیراژ این کتاب در چاپ اول 2000 نسخه بوده و چاپ دوم آن همراه با ترجمه متون به دو زبان انگلیسی و عربی نیز آماده  ارائه به علاقه‌مندان می‌باشد.

ماموریت شن ها 
 
انتهای پیام/

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 9 فروردین 1396  ] [ 4:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

کدخدای کربلای 5

وي چند روز قبل از به دنيا آمدن آخرين فرزندش در تماسي تلفني تولد او و پرواز آسماني خود و سه يار همرزمش كمال، جمال و مهدي ظل انوار را به خانواده بشارت داد و نام خود را بر آن مسافر غريب نهاد.

کد خبر: ۲۳۱۸۲۷

تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰ - 29March 2017

به گزارش دفاع پرس از شیراز، پس از سالها انتظار، در سال 1338 خانواده متدين و مذهبی «كدخدا» به آرزوی ديرينه خود رسيد و سيد محمد در پولك بارانِ اشك و ستاره، چشمان آفتابی خود  را به بيكرانگی آسمان گشود.

وي در بحبوحه پيروزی انقلاب موفق به اخذ مدرك ديپلم هنرستان شد. شهيد كدخدا كه در دوران پرشكوه پيروزي انقلاب از هيچ كوششي در جهت بر پایی نظام اسلامي دريغ نداشت بعد از پيروزي انقلاب نيز با عضويت در سپاه پاسداران، خود را آماده دفاع و حراست از دستاوردهاي انقلاب نمود.

 

وي پس از مدتي راهي اقليد گرديد و فرماندهي سپاه اين شهر را به عهده گرفت. عمليات هاي رمضان، فتح المبين، بيت المقدس، كربلاي 4و5، والفجر 8، برگ هایي زرين از رشادت هاي اوست كه در تاريخ جاويدان هشت سال دفاع مقدس به ثبت رسيده است. شهيد كدخدا در مدت زمان حضور در جبهه مسئوليت هاي مختلفي را عهده دار گرديد كه از آن ميان مي توان به مسئوليت خطير او در ستاد تيپ امام سجاد(ع) اشاره كرد.

وي علاوه بر موارد يادشده مدتي نيز به عنوان جانشين فرماندهي گردان امام حسين (ع) به انجام امور محوله پرداخت. سردار شهيد سيد محمد كدخدا در سال 1359 همسري شايسته برگزيد كه ثمره اين ازدواج فرخنده 3 فرزند مي باشد. وي چند روز قبل از به دنيا آمدن آخرين فرزندش در تماسي تلفني تولد او و پرواز آسماني خود و سه يار همرزمش كمال، جمال و مهدي ظل انوار را به خانواده بشارت داد و نام خود را بر آن مسافر غريب نهاد.

سردار شهيد سيد محمد كدخدا سرانجام در عمليات كربلاي 5 آخرين زخم نياز را بر جان پذيرفت و در سماعي روحاني در خاك وخون غلطيد. كربلاي شلمچه در پسينگاه دي ماه 1365 در غروبي خونين و اندوهبار عروج ملكوتي مرداني از قبيله اشراق را شفق شفق خون گريست. پیکر معطر سردار شهید سید محمد کدخدا یک هفته بعد از شهادت بر دستهای هزاران عاشق دلسوخته در شیراز تشییع و در گلستان دارالرحمه  این شهر به خاک سپرده شد.

پدر شهید می‌گوید: برای سيد محمد كفش نو خريدم. با ترديد نگاهي به كفش ها انداخت، بي معطلي جفت كفش ها را برد و زير آب گرفت. از اين رفتار عجيبش عصباني شدم. گفتم: «پسر! اين چه كاريه مي كني؟كفش خراب مي شه»گفت: «پدر دوستم تازه فوت كرده، نمي خوام با ديدن كفش هاي نو من احساس بي پدري بكنه.

اوايل گشايش سپاه در شيراز، سيد محمد براي نام نويسي مراجعه كرد. جزو اولين پاسدارهاي شيراز بود. هر چه من و ساير خانواده به او اصرار كرديم كه وارد سپاه نشود،قبول نكرد. مي گفت:«من اين شغل را دوست دارم.» به سيد محمد گفتم: «تمام مخارج سفر و هزينه اقامتت در آمريكا را مي دهم برو آن جا ادامه تحصيل بده.»گفت: «نه آن جا فساد زياد است. غذايش حرام است. من يك ايراني ام و ايران را دوست دارم. گفتم: «ما از اين جا غذا برايت مي فرستيم، باز هم ، قبول نكرد و از سپاه بيرون نيامد.

یکی از همرزمان شهید کدخدا می گوید: در مقر لشكر با يكي از برادران بسيجي كنار ماشين گردان ايستاده بوديم و صحبت مي كرديم.سيد محمد هم به جمع ما پيوست. ميان صحبت ها، سيد محمد بدون جلب توجه سرش را پايين آورد و بي مقدمه دست بسيجي را كه به شيشه ي ماشين تكيه داده بود،بوسيد. دوست ما خيلي ناراحت شد. با ناراحتي گفت: «سيد چرا اين كار را كردي؟»سيد خنديد و گفت: «وقتي امام مي گويد: «من دست بسيجي ها را مي بوسم، ما هم بايد اين كار را بكنيم،ما بايد پاي شما را ببوسيم.»

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 9 فروردین 1396  ] [ 4:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آمده‌ایم تا از شهدا رسم زندگی بیاموزیم

زائران سرزمین‌های نور بیان می‌دارند که به این مناطق آمده‌ایم تا از شهدا راه و رسم زندگی کردن را بیاموزیم.

کد خبر: ۲۳۳۱۹۱

تاریخ انتشار: ۰۶ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۲ - 26March 2017

آمده‌ایم تا از شهدا رسم زندگی بیاموزیمبه گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور- سال‌هایی نه چندان دور، درست آن زمانی‌که ما خیلی‌ها نوزادی در گهواره بودیم و یا اینکه اصلا پای بر این گیتی سبز ننهاده بودیم؛ جوان‌هایی در سن و سال ما و یا شاید کوچک‌تر از ما جان خود را بر کف دستان خود گذاشته و راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدند تا از زمین و ناموس کشورمان که در تعرض مزدوران بعثی قرار گرفته بود، دفاع کنند. 

 

خیلی از این جوان‌ها در راه دفاع از وطن شهید شدند و خانواده خود را تا ابد داغدار کردند و حتی پیکر برخی از این جوانان رشید که الحق و الانصاف حق مطلب را خوب ادا کردند، هنوز بعد از سه دهه و یا بیشتر به آغوش خانواده برنگشته‌ است و مادرانشان همچنان چشم انتظار بازگشت فرزند خود هستند.

 

حالا هر کدام از ما که در زمان جنگ نوزاد و خیلی‌هایمان هم به دنیا نیامده بودیم؛ امروزه بزرگ شده و به مدرسه و دانشگاه رفته و پزشک، مهندس، معلم و... شده‌ایم، باید یاد و خاطره آن‌ها را گرامی بداریم و هیچگاه فراموششان نکنیم؛ لاله‌هایی که برای آسایش و آرامش ما پژمرده شدند. جوانانی که از تعلقات مادی دست برداشته و به جبهه‌ها شتافتند، فراموش نکنیم و راه آن‌ها را در جبهه‌های فرهنگی ادامه دهیم.

 

بر همین اساس یادمان‌هایی برای فراموش نشدن رشادت‌های این جوانمردان بنا شده است و سالانه افراد زیادی از این یادمان‌های شهدای هشت سال دفاع مقدس بازدید می‌کنند. این یادمان‌ها رزمنده‌ها را به یاد گذشته و روزهای پر از شور و خطر و انسانیت جبهه‌ها می‌اندازد و برای افرادی که سن چندانی ندارند نیز محلی است تا با دلاورمردان میهنشان بیعت کنند و همچنین از آن‌ها درس مردانگی و آزادگی بگیرند.

 

در روزهای گذشته به همراه یک تیم خبری به یادمان شهدای طلائیه که یکی از یادمان‌های خاطره انگیز دوران دفاع مقدس است و دل‌ها را آسمانی می‌کند رفتیم تا گوشه‌ای از خلوت‌های زائران با شهدا را به تصویر بکشیم. جمعیت زیادی اعم از جوان، نوجوان، مرد و زن  پای بر این خاکی که روزی فرزندان دلیر کشورمان در آن افتاده بودند، گذاشته‌اند تا از نزدیک با رشادت‌های جوانمردان کشورمان آشنا شوند و به شیوه آنان زندگی و راه آن‌ها را ادامه دهند.  

«مرتضی اکبرنیا» 35 ساله که به همراه همسر و فرزند خردسالش از کاشان قدم بر این سرزمین نورانی و پر رمز و راز نهاده‌ است، در گفت‌وگو با خبرنگار ما در رابطه با دلیل حضورش با خانواده اظهار داشت: زیارت مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس هر چند سختی‌هایی به همراه دارد اما حس و حالی ویژه‌ای به آدم می‌دهد؛ با حضور در این مناطق رشادت‌ و ایثار رزمندگان کشورمان را از نزدیک لمس می‌کنیم و به حال آن‌ها غبطه می‌خوریم. 

 

وی در ادامه به تاثیر حضور در این مناطق در زندگی خود اشاره کرد و بیان داشت: ما از شهدای خود مقاومت در مقابل دشمن را به ارث برده‌ایم و هم اکنون نیز این مقاومت را در مقابل دشمن و با فرمانبرداری از ولایت‌فقیه به کار می‌بریم. علی‌رغم اینکه برخی‌ها معتقدند که باید دست از مقاومت بکشیم و با کدخدا صحبت کرد، ولی ما جوانان انقلابی با پیروی از ولایت‌فقیه معتقدیم نباید گزینه و سلاح مقاومت را بر زمین گذاشت.

 

اکبری‌نیا در ادامه اقتصاد مقاومتی را نسخه نجات‌بخش کشورمان در مقابل تحریم‌های ظالمانه کشور‌های استکباری دانست و افزود: سبک زندگی شهدا را اگر مطالعه کنیم در واقع متوجه می‌شویم که برگرفته از اقتصاد مقاومتی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی بر این امر تاکید می‌فرمایند، بر همین اساس ما در زندگی از این سبک که ساده زیستی ویژگی برجسته آن است، سعی می‌کنیم به نحو احسن بهره ببریم.

 

وی با تاکید بر اینکه فرزندان خودمان را باید با سبک زندگی شهدا آشنا کرد، خاطرنشان ساخت: فرزندان خود را از همان زمان کودکی با روحیه بسیجی که مملو از ایثار و شهادت است، باید آشنا کنیم تا زمانی‌که بزرگ شدند، گذشت و ایثار داشته باشند. دشمن تلاش می‌کند با جنگ فرهنگی که علیه کشورمان، فرهنگ جوانان کشور ما را تغییر دهد و آن‌ها را تبدیل به عناصر بی‌خاصیت کند؛ اما اگر ما به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در بین جوانان بپردازیم، قطعا دشمن را در این جنگ شکست خواهیم داد.

 

در ادامه مادر این خانواده کاشانی که به نظر می‌رسد با کودک خردسالی که در آغوش دارد، بیشتر متحمل سفر و مشقت آن شده است، اظهار داشت: اولین بارم است که در این مناطق حضور پیدا می‌کنم؛ دوستان و آشنایان از حس و حال این مناطق برای من زیاد تعریف و تمجید کرده بودند، با وجود اینکه کودک شیرخوار داشتم و مسافرت طولانی برای من سخت بود، ولی با خدای خود عهد بسته بودم که قسمت کند امسال خودم از نزدیک با این حس و حالی که از اطرافیان شنیده بودم، آشنا شوم. امروز خدا قسمت کرد که خودم در این مناطق حضور پیدا کنم. وقتی این مناطق را دیدم متوجه شدم که آنها فقط یک درصد از این حس و حال را توانسته بودند برای من تعریف کنند. روحیه‌ام با زیارت این مناطق خیلی تغییر کرده و می‌توانم سال آینده را با روحیه خیلی بالایی شروع کنم. 

 

وی گفت: یاد این شهدا را باید بیشتر و بیشتر گرامی بداریم؛ این شهدا بودند که امنیت و آسایش امروزی را برای ما فراهم کردند. امیدوارم برادران و خواهران ما قدر این شهدا را بدانند و از سبک و سیاق آنها که برگرفته از زندگی ائمه اطهار است در زندگی خود بهره‌مند شوند.

 

در ادامه گزارش به سراغ خانواده دیگری رفتیم که در گوشه‌ای خلوت کرده و مشغول راز و نیاز بود، منتظر ماندیم تا از راز و نیاز فارغ شود و بعد وارد جمع خانوادگی آن‌ها شدیم. علت حضور با خانواده را از پدر خانواده که داری سه فرزند بود، جویا شدیم، وی گفت: خودم اولین بار سال ۷۸ بود که برای زیارت به این مناطق مشرف شدم و بعد از آن نیز هر ساله به تنهایی به زیارت این مناطق آمده‌ام؛ اما این بار تصمیم گرفتم با خانواده به این سرزمین نورانی قدم بگذاریم.


وی در پاسخ به این سوال مبنی بر اینکه با حضور در این مناطق چه حس و حالی به شما دست می‌دهد، گفت: حسی و حالی را که اینجا به آدم دست می‌دهد با کلید واژه‌ها نمی‌شود بیان کرد.

 

وی در ادامه به تاثیر آشنایی فرزندانش با سبک و سیاق زندگی شهدا اشاره کرد و افزود: تربیت فرزندان با روحیه ایثار و شهادت رمز پیروزی جامعه در مقابل تحریم زورگویان است؛ زورگویانی که به هر شیوه‌ای متوسل می‌شوند تا جامعه هدف را ضعیف و در نهایت مطیع خود کنند. 

 

خانواده بعدی که به سراغشان رفتیم خانواده حسینی بود که از شهر مقدس قم به وادی نور آمده بودند، پدر خانواده علت حضور در مناطق عملیاتی را تجدید بیعت دوباره با شهدا دانست و اظهار داشت: هدف از حضور ما به صورت خانوادگی اعلام آمادگی و تجدید بیعت مجدد با شهداست که به آنها بگوییم که پرچمی را که شما به اهتزاز در آورده‌اید را بر زمین نخواهیم گذاشت و راه آنها را ادامه می‌دهیم. امیدوارم شهدا دعا کنند که عاقبت به خیر شویم. 

 

حسینی در ادامه هدف دوم از حضور با خانواده در مناطق عملیاتی را آشنا کردن فرزندان با رشادت‌های رزمندگان دوران دفاع مقدس عنوان کرد و گفت که اگر خدای نکرده کشورمان مجددا مورد هجوم دشمن قرار گرفت، آنها هم مثل شهدای دوران دفاع مقدس از وطن و ناموس خود دفاع می‌کنند و اجازه تعدی به دشمن را نمی‌دهند. 

 

همسر آقای حسینی هم هدف حضور را ادامه دادن راه شهدا دانست و گفت: کودکان اگر از همین دوران کودکی با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا شوند، می‌توانند در بزرگسالی ایثار را عملی کنند.  

 

وی مطالعه زندگینامه شهدا بهترین کتاب برای تربیت فرزندان برای خانواده عنوان کرد و افزود: اگر کودکان خود را در دوران کودکی با سبک و شیوه زندگی شهدا آشنا نکنیم وقتی بزرگ شدند به هیچ عنوان نمی‌شود آنها را به سمت این وادی هدایت کرد.

 

انتهای پیام/411 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 6 فروردین 1396  ] [ 7:53 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 30 ] [ 31 ] [ 32 ] [ 33 ] [ 34 ] [ 35 ] [ 36 ] [ 37 ] [ 38 ] [ 39 ] [ > ]