دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

اصرار بر خواندن نماز اول وقت رمز شهادت «حسین» بود

هم‌رزم شهید «حسین سپهر» گفت: پرده‌های حجاب از جلوی چشم حسین برداشته شده بود و این هم به خاطر اصرار او به خواندن نماز اول وقت بود، که در هیچ شرایطی ترک نمی‌شد.

کد خبر: ۲۲۹۲۵۸

تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۰:۳۰ - 27February 2017

اصرار بر خواندن نماز اول وقت رمز شهادت «حسین» بود«علی اصغری» از هم‌رزمان شهید «حسین سپهر» در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اظهار داشت: من به عنوان سرتیم تخریب به همراه شهید حسین سپهر، شهید فرشید امانی، باقر زارعی و نقی کردلو برای باز کردن معبر به ماموریت اعزام شدیم.

هم‌رزم شهید ادامه داد: من با اینکه از حسین بزرگتر بودم، آن شب از شدت آتش سنگین دشمن وحشت کرده بودم؛ اما حسین از افراد شجاع گروه ما بود. او و فرشید آن شب واقعا شوق شهادت داشتند و انگار به مهمانی  می‌رفتند.

وی افزود: پرده‌های حجاب از جلوی چشم حسین برداشته شده بود و این هم به خاطر اصرار او به خواندن نماز اول وقت بود، که در هیچ شرایطی ترک نمی‌شد.

اصغری یادآور شد: در شب عملیات به هر نفر یک قمقمه آب دادند، که باید زمان طولانی با آن سر می‌کردیم. فرماندهان تاکید داشتند کسی حق ندارد وضو بگیرد، یا بیرون سنگر نماز بخواند. هم به خاطر کمبود آب و هم به خاطر اینکه در حال آماده‌باش بودیم، نباید پوتین‌هایمان را درمی‌آوردیم؛ اما حسین اصرار داشت که وضو بگیرد. من وقتی دلیل اصرار او را خواستم گفت این نماز آخر من است. نمی‌دانم چه شد که به او اجازه دادم وضو بگیرد.

همرزم شهید در ادامه گفت: حسین نمازش را جلوی سنگر خواند؛ اما من از ترس سرم را میان دست‌هایم مخفی کردم. چند دقیقه بعد از اینکه حسین نمازش را خوانده بود، فرمانده گردان به ما دستور پیشروی داد. همان ساعت فرشید امانی که نوجوانی 13 ساله بود، گم شد و نتوانستیم او را پیدا کنیم. چند روز بعد از عملیات، شهادت فرشید تایید و پیکرش نیز چند سال پیش تفحص شد.

وی افزود: ما به یک خاکریز رسیدیم و باید از آن عبور می‌کردیم، تا بتوانیم با تصرف آن دشمن را زمین‌گیر کنیم. من توان حرکت نداشتم و به ذهنم رسید که حسین زودتر برسد. به او گفتم تو که مشتاق شهادتی برو. حسین منتظر این جمله من بود. بدون مکثی حرکت کرد و به طرف خاکریز دوید. باقر زارعی هم همراه او بود. این آخرین باری بود که حسین را دیدم. چند روز بعد باقر زارعی را دیدم و او گفت که حسین سپهر شهید شده است.

شهید سپهر از شهدای گردان تخریب لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) است، که در ۲۶ دی ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل شد.

پیکر مطهر این شهید چندی پیش در جریان تفحص پیکرهای شهدا به وطن بازگشت و از طریق انجام آزمایشات «دی. ان. ای» شناسایی شد. 

انتهای پیام/ 161


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 اسفند 1395  ] [ 1:30 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

می‌خواست به او افتخار كنيم و شهادتش افتخار همه ما شد

عمه شهید حسین زاده گفت: حسين می‌گفت خيلي دوست دارم كار بزرگی انجام بدهم و پدر و مادرم به من افتخار كنند. به نظرم شهادتش در مسير نجات همنوعانش همان كار بزرگی بود كه عاقبت از پسر بخشنده‌ای مثل او سر زد و نامش را برای هميشه جاودانه كرد.

کد خبر: ۲۲۹۳۵۷

تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۹ - 27February 2017

می‌خواست به او افتخار كنيم و شهادتش افتخار همه ما شدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، حسين حسين‌زاده يكي از آتش‌نشانان شهيد حادثه پلاسكو است كه مثل ديگر قهرمانان گمنام اين حادثه، جان خود را براي نجات جان هموطنانش فدا كرد و در حالي كه 28 سال بيشتر نداشت، به شهادت رسيد. حسين ورزشكار توانمندي بود كه همه هم و غم خود را مصروف شغل پرمخاطره‌اش كرده بود. چنانچه تنها چند ماه قبل از شهادت، در حادثه ديگري دچار سوختگي شده بود با اين وجود داوطلبانه در پلاسكو حضور يافت و به شهادت رسيد. گفت و گوي ما با ليلا حسين‌زاده از اقوام شهيد را پيش رو داريد.


حسين آقا متولد چه سالي بود؟ اگر مي‌شود مختصري از زندگي ايشان بگوييد.


برادر زاده‌ام متولد سال 67 بود. ما اصالتي شمالي داريم و اهل رودسر هستيم. برادرم هرمز تنها دو پسر داشت كه حسين فرزند كوچك خانواده‌اش بود. شهيد سال 89 در حالي كه 22 سال داشت ازدواج كرد. آن موقع حسين براي اينكه پدرش به خرج نيفتد، نگذاشت برايش مراسم بگيرند و تنها يك مراسم ساده برگزار كرد. الان كه حسين شهيد شده، برادرم خيلي ناراحت است و مي‌گويد حتي يك عروسي برايش نگرفتم.


شهيد چه خصوصيات اخلاقي داشت؟


از بچگي‌اش روحيه ايثارگري داشت. يكبار در مدرسه موقع امتحان ورزش پاي برادرش پيچ خورده بود. حسين به معلمشان گفته بود من جاي هر دويمان امتحان مي‌دهم، كاري به داداشم نداشته باشيم. هر وقت در جمع اقوام قرار مي‌گرفتيم، حسين مي‌گفت آدم تا زنده است بايد قدر همديگر را بداند. پس بياييم با همديگر بيشتر رفت و آمد كنيم. كسي كه از فردايش خبر ندارد.


گويا شهيد حسين‌زاده ورزشكار هم بودند؟


بله، در رشته كيك بوكس مربي بود. حسين از كودكي ورزش را شروع كرد و در عين حال درسش را هم در مقطع فوق‌ليسانس تربيت بدني مي‌خواند.


به حرفه پرمخاطره‌اش علاقه داشت؟


بله به شغلش خيلي علاقه داشت. حسين حدود دو يا سه ماه قبل در حادثه آتش‌سوزي ديگري از ناحيه كمر آسيب ديده بود. اما حرفي به پدر و مادرش نزده بود تا مبادا ناراحت شوند. تنها همسرش مطلع شده بود كه چنين مشكلي برايش پيش آمده است. روز حادثه پلاسكو هم استعلاجي داشت، اما خودش داوطلبانه براي كمك مي‌رود و به شهادت مي‌رسد.


از روز حادثه بگوييد.


آن روز چون محل كار همسر حسين نزديك محل حادثه بوده، از همسرش مي‌خواهد خودش را به آنجا برساند. بعد قسط خانه‌شان را به خانمش مي‌دهد و مي‌گويد قسط را بريز و خودش دوباره عزم رفتن به داخل ساختمان را مي‌كند. خانمش مي‌گويد آنجا خطرناك است نرو، اما حسين مي‌گويد همكارانم داخل هستند من هم بايد بروم. خانمش مي‌گفت انگار براي رفتن عجله داشت. رفت و كمي بعد هم كه ساختمان ريزش كرد. گويا برادرزاده‌ام در آن حادثه چهار بار به داخل ساختمان رفته و جان مردم را نجات داده بود. دوستش مي‌گفت آن روز حسين براي بار پنجم وارد ساختمان شد كه حادثه فروريزي پلاسكو پيش آمد. پيكر حسين سومين نفر از مفقودين بود كه پيدا شد. روز قبل از حادثه هم به خانه پدر و مادرش رفته و با آنها خداحافظي كرده بود. انگار كه مي‌دانست اتفاقي برايش خواهد افتاد.


خاطره‌اي از شهيد داريد؟


حسين كارهاي هيجاني را خيلي دوست داشت. در مسابقه آقاي آتش هم شركت كرده بود كه در مرحله سوم به دليل در رفتن پايش نتوانست ادامه بدهد. برادر زاده‌ام اهل نماز و روزه بود. هيچ كاري را براي خودش عار نمي‌دانست. خيلي دوست داشت آدم بزرگي شود و پدر و مادرش به او افتخار كنند. براي والدينش احترام خاصي قائل بود. دست خير هم داشت و به افراد نيازمند كمك مي‌كرد. يك مدتي حسين در نجاري كار مي‌كرد. يكبار سركارگرش پيش پدر حسين آمده و گفته بود مي‌خواستم يكي از كاركنانم را اخراج كنم. حسين براي اينكه او اخراج نشود روز بعدش آمد و به من گفت جايي كار پيدا كردم و مي‌خواهم بروم. اما ما فهميديم كه او براي اخراج نشدن دوستش اين حرف را زده و مي‌خواهد برود تا او را اخراج نكنيم. حسين مي‌گفت خيلي دوست دارم كار بزرگي انجام بدهم و پدر و مادرم به من افتخار كنند. به نظرم شهادتش در مسير نجات همنوعانش همان كار بزرگي بود كه عاقبت از پسر بخشنده‌اي مثل او سر زد و نامش را براي هميشه جاودانه كرد.

 

منبع: روزنامه جوان


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 اسفند 1395  ] [ 1:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سر خم نکردن شهید خرازی در مقابل خمپاره‌ها بی دلیل نبود

زمانی که خبر شهادتش را شنیدم به یاد وقایع گذشته و بارش خمپاره‌ها در چذابه، طلائیه و... افتادم، همانجایی که شهید بدون ترس در مقابل خمپاره و بمب‌ها می‌ایستاد و سر خم نمی‌کرد.

کد خبر: ۲۲۹۳۳۴

تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۳ - 27February 2017

 

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: سردار «محمد نبی‌رودکی» فرمانده لشکر 19 فجر که توفیق هشت سال حضور در جبهه‌جنوب، میانی و غرب در کنار شهیدان باکری، همت، خرازی، صیاد شیرازی، مجید سپاسی، مطهرنیا، اعتمادی، اسلامی نسب و شهدای بزرگی که در راه دفاع مقدس جان خود را تقدیم محبوب خود کردند و به مقام عند ربهم یرزقون رسیدند، را داشت.

 

وی در گفت و گو با خبرنگار دفاع پرس به بیان خاطره‌ای از شهید «حسین خرازی» پرداخت که در ادامه می‌خوانید.

 

در ادامه عملیات طریق‌القدس 2 نفری با شهید حاج حسین خرازی صبح دی ماه 1360 به خط مقدم چذابه برای تعویض نیروهای تیپ امام حسین (ع) درخط با نیروهای اعزامی از فارس رفتیم. در آنجا شروع به شمارش سنگرها کردیم تا استعداد نیروها را مشخص کنیم. اولین خمپاره عراقی‌ها که نزدیک ما به زمین اصابت کرد، خیز برداشتم. حاج حسین سرش را هم خم نکرد. دومین خمپاره من هم فقط سرم را خم کردم. ترکش‌ها از اطرافِمان رد شد. باز هم وی خم به ابرو نیاورد. گویی ترس در وی راهی نداشت.

 

 

سر خم نکردن شهید خرازی در مقابل خمپاره‌ها بی دلیل نبود

 

در عملیاتهای گوناگون دفاع مقدس با شهید خرازی در خط با هم بودیم. درعملیات خیبر دست راست وی قطع شد، اما باز هم شهید نشد تا اینکه در عملیات کربلای 5 «رحیم صفوی» جهت برگزاری جلسه‌ای با برادران «عزیز جعفری»، «غلامپور»، «شهید احمد کاظمی»، شهید حسین خرازی و ... به پنج ضلعی شلمچه زیر پل الدوعیجی آمد.

 

آقا رحیم خطاب به من گفت: «آقای رودکی امشب برای گردان از لشکر 19 فجر و آقای خرازی شما هم یک گردان از لشکر 14 امام حسین (ع) به انتهای جزیره بوارین و نهرخین روبروی نهر هسجان حمله کنید و جزیره بوارین و نهرخین روبروی نهر هسجان عملیات را آغاز کنید و وارد جزیره بوارین شوید.» با نفر بر اِم 113 قرارگاه تاکتیکی لشکر 19 فجر در 200 متری خط مستقر شدیم.

 

شهید حجت الاسلام «عبدالله میثمی» نماینده امام در سپاه فارس و قرارگاه کربلا هم در نفربر همراهم بود. شب در حالی که گردان‌های دو لشکر از داخل نهر هسجان به سمت هدف می‌رفتند یک نفر گفت: «بیرون نفربر کسی با شما کار دارد.» بیرون آمدم و حاج حسین خرازی را دیدم که گفت: «آقای رودکی با هم به خط مقدم برویم؟» پاسخ دادم: «صبر کنید خط بشکند با هم می‌رویم.» گفت: «نه. دوست دارم امشب با تو به خط بروم.»

 

همراه گردان‌ها با بی‌سیم‌چی‌های همراه، سردار استوار «محمود آبادی» و معاون عملیات لشکر 19 حرکت کردیم. صد قدمی به سمت نخلستان‌ها رفتیم که باران خمپاره آغاز شد.

 

یک خمپاره کنار من و حاج حسین به زمین اصابت کرد و ما بر اثر موج گرفتی به زمین افتادیم. لحظاتی بعد حاج حسین در حالی که با یک دست لباسش را از خاک و گرد پاک می‌کرد، گفت: «برادر نبی حالت خوبه؟» در حال بلند شدن از زمین بودم که در جواب گفتم «نه» و مجدد به زمین افتادم. زمانی که چشم باز کردم در بیمارستان شهید بقائی اهواز بودم.

 

سر خم نکردن شهید خرازی در مقابل خمپاره‌ها بی دلیل نبود

 

هفته بعد حاج حسین خرازی در شلمچه به شهادت رسید، زمانی که خبر شهادتش را شنیدم به یاد وقایع گذشته و بارش خمپاره‌ها در چذابه، طلائیه و... افتادم. شهید خرازی، این فرمانده دلیر می‌دانست که آنجا و آن زمان محل شهادتش نبود؛ لذا بدون ترس در مقابل خمپاره و بمب‌ها می‌ایستاد و سر خم نمی‌کرد.

 

انتهای پیام/ 131


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 اسفند 1395  ] [ 1:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تاول‌هایی که ارمغان عملیات خیبر بود

پس از بمباران شیمیایی عراقی‌ها در عملیات خیبر،‌ چشمان اکثر مجروحان پر از اشک و دست‌ها و صورت‌ها هم پر از تاول‌های سرخ بودند. دشمن از بمب‌های خردل 11 استفاده کرده بود که خطرناک‌ترین نوع بمب شیمیایی بعد از سیانور 12 و بمب‌های هسته‌ای هستند.

کد خبر: ۲۲۹۴۰۵

تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۸ - 27February 2017

تاول‌هایی که ارمغان عملیات خیبر بودبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، عملیات خیبر در زمستان سال 62 آغاز شد. در این عملیات بود که عراق برای اولین بار از بمب شیمیایی استفاده کرد و بسیاری از رزمندگان ما را مجروح کرد. مطلب پیش رو خاطره خلبان هوانیروز سرهنگ حبیب الله ملکوتی خواه است.


برای انجام پرواز در عملیات خیبر به ما گفته بودند: «در حین پرواز اگر مواجه با اشکال یا هدف هواپیماهای عراق و تیراندازی نیروهای پیاده دشمن قرار گرفتید، در روی جزیره‌ای که بعد از هویزه واقع شده است، فرود آیید».

در آن عملیات به علت وجود هواپیماهای دشمن به خصوص هواپیماهای پی.سی.7، مجبور بودیم که در ساعات شب پرواز کنیم. این هواپیماها که می‌توانستند سرعت خود را با بالگردهای ما تطبیق دهند و به سویمان تیراندازی کنند، بزرگترین مزاحم و مشکل برای ما در جزایر مجنون به خصوص در روز و ساعات روشن بودند.

نیمه شب چهارمین روز عملیات خیبر بود. تازه از پرواز بازگشته و در سوله مشغول استراحت بودیم که به سراغمان آمدند و گفتند: «هواپیماهای دشمن نیروهایمان را در جزیره بمباران شیمیایی کرده‌اند و حال بیش از صد بسیجی وخیم است و اگر تخلیه نشوند، همه از دست خواهند رفت.»

بی‌درنگ به سوی بالگردها دویدیم و استارت زدیم. چهار فروند بالگرد ترابری 214 و یک فروند بالگرد شینوک بودیم. من با بالگرد- 214 می‌پریدم. همان بالگرد شینوک، لیدر (سرپرست) ما شد و به سوی جزیره پرواز کردیم. مسیری را با چراغ‌های سفید و قرمز برای رفت و بازگشت ما تعیین کرده بودند. در زمان رفت مواجه با چراغ‌های قرمز و در بازگشت چراغ‌هایی با نور سفید می‌دیدیم. آن چراغ‌ها راهنمای خوبی برای پروازهای ما بودند. منتها آن شب خبر نداشتیم که همه چراغ‌ها در اثر باد و طوفان روز قبل واژگون شده بودند و مسیر به طور کامل در خاموشی مطلق قرار گرفته است. من به دنبال همان بالگرد شینوکی که راهنما و فرمانده بود پرواز می کردم. با دقت اما نگران چشم به نور ضعیف چراغ دم آن شینوک دوخته و سعی می‌کردم فاصله‌ام را با آن بالگرد و بالگردهای پشت سر حفظ کنم که خدای ناکرده اتفاق ناگواری پیش نیاید. مقدار دیگری که جلو رفتیم، هر چه با هم‌پروازم و کروچیف به زمین نگاه کردیم، چراغ و نوری ندیدیم. مشکوک شدم و از طریق تماس رادیویی از خلبان شینوک پرسیدم: «تو چراغی در زمین می‌بینی؟ ما که هر چه نگاه می‌کنیم نوری نمی بینیم.»

خلبان شینوک در جوابم گفت: «ما هم مثل شما! انگار بنا بود در موقع رفتن چراغ‌های قرمز ببینیم و در بازگشت سفید، پس کجا هستند؟»

من بلافاصله به خاطر این که مشکل جدیدی پیش نیاید به او گفتم: «پس تو هم چراغ دمت را خاموش کن که با استفاده از سرعت و زمان و زاویه سمت، به پرواز ادامه بدهیم!»

بالاخره به محل مورد نظر رسیدیم و صدایی هم از رادیو شنیدیم که گفت: «تمام چراغ‌هایتان را خاموش کنید!»

بالگرد شینوک فرود آمد و مشغول سوار کردن مصدومین شد. من هم در فاصله‌ای نزدیک به او در پشت سرش نشستم. درهای بالگرد را هنوز درست و حسابی باز نکرده بودیم که داخل بالگرد تا سقف پر از بسیجی‌های مجروح شد. گویا بیش از صد نفر شیمیایی شده بودند که باید تخلیه می‌شدند. با این خیال که تعدادی بالگرد هم در پشت سرم آماده برای فرود هستند، در تماس مجدد با خلبان شینوک، به او گفتم: «اخوی! اگر ظرفیتت کامل است زود پرواز کن که بقیه بالگردها هم بتوانند فرود بیایند.»

ایشان در جواب من گفت: «خواب دیدی خیر باشد، کدام بقیه؟ فقط من و تو هستیم که برای تخلیه این بندگان خدا به اینجا آمده‌ایم.»

ناباور و با تعجب گفتم: «اشتباه نمی‌کنی؟ خودم دیدم. همزمان با ما چند فروند دیگر هم استارت زدند و از زمین بلند شدند.»

خیلی مطمئن گفت: «بله با ما از زمین بلند شدند، اما آن سه بالگرد به نقاط دیگری برای انجام ماموریت فرستاده شدند. در حال حاضر فقط من و تو هستیم و باید تمام این مصدومان را تخلیه کنیم.»

با نگاه به داخل بالگردم که مجروحین روی هم نشسته و خوابیده بودند، گفتم: «من که دیگه جا ندارم. تو چی؟ جا داری؟»

در جواب من شتابان گفت: «نه به خدا. بالگرد من هم تا سقف پر شده. به امید خدا پرواز می‌کنیم و نجاتشان می‌دهیم. دنبال من بیا!»

اکثر مصدومانی که سوار کرده بودیم؛ چون شیمیایی بودند حالت خفگی و تهوع داشتند. چشمان آنها پر از اشک و دست‌ها و صورت‌ها هم پر از تاول‌های سرخ بودند. دشمن از بمب‌های خردل 11 استفاده کرده بود که خطرناک‌ترین نوع بمب شیمیایی بعد از سیانور 12 و بمب‌های هسته‌ای هستند.

با دیدن تاول‌های سر و صورت آنها، دردهای خودمان از یادمان می‌رفت و اشک در چشمانمان حلقه می‌زد. هر دو بالگرد بیشتر از ظرفیت خود سوار کرده بودیم و با وجود این که می‌دانستیم مشکل از زمین برخاستن خواهیم داشت؛ اما به خاطر وضعیت وخیم مصدومین، توکل به خدا کردیم و با هر جان‌کندنی بود از زمین بلند شدیم و به سوی محلی که بنا بود آنها را پیاده کنیم پرواز کردیم. ظرفیت استاندارد و قانونی بالگرد شینوک، 44 نفر و ظرفیت بالگرد 214، حداکثر 16 نفر است. در حالی که شینوک بیش از 70 نفر و من بیش از 20 نفر مصدوم داشتم، به نقطه فرود رسیدیم و با خوشحالی فرود آمدیم. شادی ما به خاطر آن بود که اگر در بین راه اتفاقی برای ما رخ می‌داد، بدون استثنا تمام آن مصدومین از بین می‌رفتند. اما با دیدن 15 نفر از آنها که در بین راه شهید شده بودند، غم دنیا روی دلمان تلنبار شد. منتها پس از 48 ساعت، صحنه‌هایی دیدیم که دهانمان از تعجب باز ماند. همان نفراتی را که نجات داده بودیم، پس از رفع مواد شیمیایی از بدن‌هایشان، در صف ایستاده بودند که دوباره آنها را به جزیره باز گردانیم.

 

منبع: فارس 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 9 اسفند 1395  ] [ 1:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (2 اسفند)

2 اسفند 1395 خورشیدی برابر با 22 جمادی الاول 1438 هجری و 20 فوریه 2017 میلادی

کد خبر: ۲۲۷۷۳۱

تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۰ - 20February 2017

روزشمار دفاع مقدس (2 اسفند)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (2 اسفند)

• شهادت شهید «سیدمحمدعلی رحیمی» مسئول خانه فرهنگ ایران در پاکستان (1375  ه.ش)

• رحلت فقیه و محقق بزرگ آیت ‏اللَّه «ملاحبیب اللَّه کاشانی» (1300 ه.ش)

• عملیات کوچک والفجر 6 در جنوب دهلران توسط سپاه (1362 ه.ش)

• شهادت شهید یعقوب پرناک (1361 ه.ش)

• روز عدالت جهانی

• شهادت شهید حسن ترک (1364 ه.ش)

• گروهی از افراد نیروهای مسلح در استفتائیه‌ای از امام (ره)، در مورد فتوای ایشان نسبت به سوگند ارتشیان هنگام اخذ درجه جهت حفظ تاج و تخت رژیم سلطنتی جویا شدند. (1356  ه.ش)

• حمله نیروهای عراقی به سردشت (1359 ه.ش)

• شهادت شهید علیرضا فروزش (1364 ه.ش)


ادامه مطلب

[ دوشنبه 2 اسفند 1395  ] [ 1:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (29 بهمن)

29 بهمن 1395 خورشیدی برابر با 19 جمادی الاول 1438 هجری و 17 فوریه 2017 میلادی

کد خبر: ۲۲۵۸۴۹

تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۰ - 17February 2017

روزشمار دفاع مقدس (29 بهمن)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (29 بهمن)

 

• قیام مردم مسلمان تبریز به مناسبت چهلمین روز شهدای قم (1356  ه.ش)

• تأسیس حزب جمهوری اسلامی (1357 ه.ش)

• شهادت شهید مصطفی شمسا (1364 ه.ش)

• آغاز تلاش پشت پرده سوريه برای ميانجيگری ميان ايران و عراق(13633 ه.ش)

• آغاز شروع حملات هوايی عراق به جزاير نفتی ايران (خارک) (1364 ه.ش)


ادامه مطلب

[ جمعه 29 بهمن 1395  ] [ 7:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

الگوگیری شهید آمریکایی از شهید «همت»

مسئول سایت رهیافتگان گفت: طبق تحقیقات انجام شده شهید «ادواردو آنیلی» از شهید «همت» الگو گرفته است.

کد خبر: ۲۲۷۶۶۷

تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۴ - 17February 2017

الگوگیری شهید آمریکایی از شهید همت

«جمال طاهری» روزنامه نگار و مسئول سایت رهیافتگان با حضور در غرفه خبرگزاری دفاع مقدس در چهارمین نمایشگاه رسانه های دیجیتال انقلاب اسلامی در گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس اظهار داشت: ایثار و شهادت ریشه اعتقادی دارد و  در مواقعی باعث می شود افراد از ادیان دیگر با مشاهده ایثار و فداکاری مسلمانان به تشیع روی بیاورند.


وی در خصوص معرفی افراد تازه مسلمان که در مبارزات انقلابی علیه رژیم شاه و دوران جنگ تحمیلی فعالیت داشتند به «صبا بابایی» اشاره کرد و گفت: بابایی اهل کشور ژاپن بود که در شانزده سالگی با یک فرد ایرانی ازدواج کرد و مسلمان شد. در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت می کرد و فرزندش را در دوران جنگ تحمیلی به جبهه فرستاد و به درجه شهادت نایل آمد.


مسئول سایت رهیافتگان ادامه داد: بابایی با وجود کهولت سن همچنان برای جانبازان شیمیایی فعالیت می کند؛ با تلاش و برقراری ارتباط با هیروشیما، جشنواره و همایشاتی که درباره بمباران هیروشیما برگزار می شود و در چند سال اخیر نیز در همایش جانبازان شیمیایی شرکت کرده و  حقیقت جنگ و مظلومیت مردم ایران در برابر آمریکا و صدام را بیان می کند.


طاهری به تحقیقاتی که درباره شهید ادواردو آنیلی انجام داده اند، اشاره کرد و گفت: این تحقیقات نشان می دهد وی از شهید همت الگو گرفته است.

 

وی عنوان کرد: از دیگر الگو گرفته های دفاع مقدس می توان به دختر زرتشتی که با کاروان راهی سفر راهیان نور شد و تحت تاثیر فضای معنوی قرار گرفت و با مطالعه کتاب «پایی که جا ماند» مسلمان شد و در حال حاضر یکی از مبلغان اسلام است، اشاره کرد.


انتهای پیام/ 111


ادامه مطلب

[ جمعه 29 بهمن 1395  ] [ 7:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

فرزندان فرماندهان شهید مقاومت از سرداران پیروزی می‌گویند

روزی که فرزند فرمانده شهید مقاومت حاج «عماد مغنیه» در مراسم سوگواری برای پدرش حضور یافته بود، نمی‌دانست که فراق بین آنها زیاد طولانی نخواهد شد و چیزی نگذشت تا اینکه مسیر «جهاد» هم به شهادت ختم شد.

کد خبر: ۲۲۷۶۷۹

تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۰ - 17February 2017

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، ثمره یک عمر مقاومت، تربیت چند نسل از مجاهدان و شهدایی است که عده‌ای در زمره فرماندهان و برخی نیز فرزندان این فرماندهان هستند. 

درسالگرد بزرگداشت فرماندهان شهید و سرداران پیروزی،داستان ها و حکایت های زیادی از کرم و بخشندگی « سید عباس موسوی» ، صبر و گذشت شیخ «راغب حرب» و رمز رازهای حاج «عماد مغنیه » که شخصیت بی نظیر او پس از شهادتش آشکار شد، مطرح می شود. 

تصاویر بی شماری که با همه جزئیات در اذهان باقی مانده از قهرمانی های این دلاوران میدان های جهاد حکایت دارد. 
«راغب راغب حرب » فرزند شهید شیخ راغب حرب که پس از عمری مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، در سال 1984 توسط دشمن صهیونیستی ترور شد و به شهادت رسید، معتقد است که جوانان مسئولیت حفظ و حراست از این تاریخ پرافتخار و وفاداری به آن را بر عهده دارند. 

او در گفت وگو با ایرنا از ایثارگری های فرماندهان شهید و فداکاری هایی که در طول زندگی پرافتخار خود تقدیم مشی مقاومت کردند و به الگویی برای جوانان تبدیل شدند، سخن به میان آورد، به ویژه کسانی که مسیر مبارزه با رژیم صهیونیستی را انتخاب کرده اند. 

راغب حرب به عنوان فرزند شهید خود را در مقابل میراث گرانقدری که پدرش شیخ راغب حرب برای او و همه مستضعفان بر جای گذاشته است ،مسئول می داند و تکلیف خود را در ادامه این مسیر و حفظ این خون ها و ترویج فرهنگ مقاومت و آگاهی بخشی به دیگران می بیند. 

او در سی و دومین سالگرد شهادت پدرش همه حرف های خود با شهدا را در یک جمله خلاصه می کند و آن اینکه« نهالی که شما خون و جانتان را تقدیمش کردید امروز به درختی بالنده و تنومند تبدیل شده است».
 
«سید یاسر موسوی» فرزند شهید سید عباس موسوی دبیرکل سابق حزب الله هم به نوبه خود در سالگرد شهادت پدرش به دستاوردها و افتخارهای بزرگی اشاره کرد که این فرماندهان در اوج جوانی و با وجود کمبود امکانات رقم زدند و امروز جوانان می توانند ثمره این خون ها و این ایثارگری ها را در پیروزی های به دست آمده در میدان های مختلف مشاهده کنند. 

سید یاسر در گفت وگو با ایرنا به جنگ تبلیغاتی اشاره کرد که از همان ابتدای شکل گیری جنبش های مقاومت آغاز شده و برخی دولت ها سعی کردند با تاثیر گذاری در ذهن جوانان، این جنبش ها را به عنوان یک تهدید معرفی کنند. 

به اعتقاد سید یاسر، هیچ کدام از این تهدیدها و جنگ رسانه ای و روانی نخواهد توانست جوانان مقاوم را تحت تاثیر قرار دهد و امروز اراده ملت و ایمان ، ثبات قدم و ایستادگی و صبر ما باعث ادامه مسیر جهادی خواهد شد و همه تهدیدها و خطرها را از پیش رو برخواهد داشت و خواهیم توانست موفقیت ها و پیروزی های بزرگتری را رقم بزنیم. 

وی درباره پدرش، شهید سید عباس موسوی که در سال 1992 به همراه همسر و فرزند شیرخوارش حسین توسط جنگنده های رژیم صهیونیستی ترور شد گفت: سید عباس موسوی درعلم و جهاد ، تواضع و اخلاق یک مکتب کامل و همه جانبه بود و تجسم مکتب اهل بیت(ع) به شمار می آمد. 

سید یاسر افزود: من از پدرم اخلاص ، فداکاری و مردم داری آموخته ام. 

«حبیب فیاض» پژوهشگر مباحث راهبردی هم در گفت وگو با ایرنا تاکید کرد که فرماندهان شهید و سرداران پیروزی بخاطر ویژگی های مختلفی همچون ایثار ، فداکاری در راه خدا و خدمت به کشور یک الگو هستند. 

فیاض با اشاره به قابلیت های بالای هر کدام از این فرماندهان شهید و عملکرد حرفه ای آنها در زمینه ماموریت های محوله گفت: شیخ راغب یک مصلح اجتماعی و سید عباس هم یک عالم دینی با شخصیت فرماندهی بی نظیر بود و در حوزه های مربوط به اندیشه و فرهنگ دستی داشت. 

اما حاج عماد مغنیه به گفته حبیب فیاض، او توانست معرفت و آگاهی را با شخصیت نیرومند و قوی ، شجاعت بی نظیر و هوش بسیار بالا پیوند زده و با قدرت بالای درک و فهم اطلاعات موجود، بهترین تصمیم را در حوزه های مختلف اتخاذ کند. 

حاج عماد دارای اراده ای پولادین و روحی زلال و شفاف و اخلاقی بی نظیر بود و مانند دیگر فرماندهان شهید می کوشید تا آموزه های اسلامی را در شخصیت خود عینیت بخشد. 

فیاض تاکید کرد: این شهیدان الگوی مناسبی برای همه جوانان متدین و حامی خط مقاومت هستند تا راه و رسم موفقیت در زندگی را از آنها بیاموزند و شخصیت موفقی در زندگی خود، چه در عرصه جهاد و یا ساختن جامعه بر مبنای آموزه های اسلامی و دینی باشند. 

این پژوهشگر مباحث راهبردی در پایان گفت وگوی با ایرنا، شهادت را راهی برای زندگی خواند و گفت: فرماندهان شهیدپیش از شهادت نیز شهیدوار می زیستند و امروز بر گردن ما حقی بزرگ دارند و باید به عنوان یک نماد و الگو در زندگی مردم جاودانه باقی بمانند. 
داستان شهدا هیچگاه تمام شدنی نیست و بدون جهاد و ایثارگری وطن پایدار نمی ماند. 

این را از راه پرافتخار مقاومت و از فرماندهان شهیدی آموخته ایم که راه بنای تاریخ و آینده با عزت را به نسل های بعدی یاد دادند و خود نیز از جاودانگان تاریخ شدند.

منبع: ایرنا


ادامه مطلب

[ جمعه 29 بهمن 1395  ] [ 7:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

جانبازی که با ویلچر به خواستگاری رفت

«سرهنگ کریمی»: اگر خدا بخواهد و سلامتی‌ام را دوباره به دست بیاورم گرچه در سن ۶۰ سالگی هم باشم مجدد به عشق رهبر و کشورم به شرق کشور بازگشته و با اشرار می‌جنگم.

کد خبر: ۲۲۷۶۸۱

تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۷ - 17February 2017

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سرهنگ «عبدالعزیز کریمی» جانباز 99% که 9 سال بعد از مجروحیتش با ویلچر به خواستگاری رفت. جانباز «کریمی» متولد 1 شهریور سال 56 اسلام آباد غرب و پدرش فردی کشاورز بود. وی پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و دانشگاهی و پس از اخذ مدرک کاردانی به خدمت مقدس سربازی اعزام و بعد از اتمام خدمت به علت شوق و علاقه زیاد استخدام نیروی انتظامی می‌شود.

در همان اوایل خدمتش به قرارگاه مرصاد واقع در شرق کشور اعزام و در گردان های الزهرا(س) بم، گردان 105 حضرت ابالفضل العباس (ع) جیرفت و گردان المهدی عج الله راور به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت می شود.

سحرگاه 17 دیماه 85 این فرمانده شجاع به همراه تعدادی از نیروهایش در منطقه میل فرهاد جیرفت_ایرانشهر با گروهک موسوم به جیش الشیطان به سرکردگی عبدالمالک ریگی ملعون که قصد عملیات خرابکارانه داشتند درگیر که در این درگیری سر دسته اشرار به هلاکت رسیده و تعدادی دیگر دستگیر می شوند و جانباز کریمی از ناحیه کمر ، ستون فقرات، ریه و قفسه سینه مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.

پس از انتقال وی به بیمارستان مشخص گردید که ایشان از ناحیه کمر دچار قطع نخاع شده و به علت اصابت گلوله به قفسه سینه قسمتی از ریه سمت چپ شان نیز برداشته شده است.

وی بعد از 9 سال مجروحیت به خواستگاری دختری مومنه می رود در حالی که سوار بر ویلچر است و مهریه آنها یک جلد کلام الله مجید، یک پلاک جبهه به همراه دفتر خاطرات زمان خدمت و یک زنجیر طلا است.

وقتی از همسرش سوال کردم که چرا همسر یک فرد جانباز شده است اینگونه پاسخ می دهد: پرستاری از فردی که جانش را در برابر امنیت سرزمینش می دهد لیاقت هر کسی نمی شود.

و در آخر جانباز کریمی اینگونه می گوید: اگر خدا بخواهد و سلامتی ام را دوباره به دست بیاورم گرچه در سن 60 سالگی هم باشم مجدد به عشق رهبر و کشورم به شرق کشور بازگشته و با اشرار می جنگم.

منبع: سادس


ادامه مطلب

[ جمعه 29 بهمن 1395  ] [ 7:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (27 بهمن)

27 بهمن 1395 خورشیدی برابر با 7 جمادی الاول 1348 هجری و 16 فوریه 2017 میلادی

کد خبر: ۲۲۵۸۴۱

تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۰ - 15February 2017

روزشمار دفاع مقدس (27 بهمن)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (27 بهمن)

• محاکمه و صدور حکم تعدادی از جنایتکاران رژیم پهلوی در دادگاه انقلاب اسلامی (1357  ه.ش)

• تیرباران ارتشبد «نعمت اللَّه نصیری» رییس سابق ساواک (1357 ه.ش)

• شهادت شهید محمد شیرزادی (1362 ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل بابوریان (1375 ه.ش) 

• بازخوانی عملیات‌ والفجر 5 (1362 ه.ش)

• شهادت شهید احمد اسکندری قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله (ص) (1361 ه.ش)

• مراسمی در شیراز با حضور جمعیتی حدود 2 هزار نفر و سخنرانی آقای سید عبدالحسین دستغیب در مسجد جامع برگزار شد. (1356 ه.ش)


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 27 بهمن 1395  ] [ 1:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 30 ] [ 31 ] [ 32 ] [ 33 ] [ 34 ] [ 35 ] [ 36 ] [ 37 ] [ 38 ] [ 39 ] [ > ]