دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

روزشمار دفاع مقدس (6 شهریور 1395)

6 شهریور 1395 هجری شمسی برابر با 24 ذی القعده 1436 هجری قمری و 27 آگوست 2016 میلادی

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (6 شهریور 1395)

• ارتحال عالم مجاهد و مرجع استکبارستیز شیعه آیت ‏الله محمد تقی حائری شیرازی (1299 ه.ش)

• اجازه امام خمینی(ره) در مورد مصرف صدقات در راه مبارزه با رژیم صهیونیستی (1347 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید ناصر کاظمی، فرمانده سپاه پاوه (1361 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید ایرج بائوج لاهوتی (1366 ه.ش)

• عملیات آزادسازی جاده پیرانشهر به سردشت در 16 مرحله توسط تیپ 55 ویژه شهدا سپاه (1361 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید سردار غلامعلی مرادیان (1365 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید فرشاد پاسدار (1365 ه.ش)


ادامه مطلب

[ شنبه 6 شهریور 1395  ] [ 12:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سربازی از دیار ترکمن که در اندیمشک آسمانی شد

به گزارش دفاع پرس از استان گلستان، امروز ششم شهریورماه سالروز شهادت شهید «حاجی محمد سقر» از شهدای ترکمن استان گلستان است. لذا در سطور زیر زندگینامه پربارش را مرور می‌کنیم:

شهید حاجی محمد سقر در دوازدهمین روز شهریورماه سال 1338 در روستای سقریلقی از توابع شهرستان آق قلا به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و سپس آماده انجام خدمت سربازی شد.

وی در دوران تحصیل مجبور بود برای تحصیل بین روستا و شهر آق‌قلا رفت و آمد کند و اوقات فراغت روزانه و هفتگی خود را با کار و تلاش در زمین زراعی سپری کند و در امر تامین معاش خانواده یاری رسان باشد.

وقتی که به سن سربازی رسید به ژاندارمری شهر گرگان مراجعه کرد و پس از پذیرش جهت آموزش به تیپ 30 گرگان اعزام و مراحل آموزش خدمت سربازی را در آنجا سپری کرد و به مدت دوازده ماه در میادین نبرد حضور فعال داشت تا اینکه بر اثر اصابت گلوله صدامیان در منطقه عملیاتی اندیمشک در تاریخ ششم شهریورماه سال 1360 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در روستای زادگاهش به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ شنبه 6 شهریور 1395  ] [ 12:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دستور اعزام به جبهه بر روی کاغذ باطله + عکس

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، جانباز حمید صیایی از دیده‌بان‌های لشکر 10سیدالشهدا(ع) خاطره‌ای از نحوه اعزامش توسط سردار علی فضلی در دوران دفاع مقدس را روایت کرد؛ که در ادامه می‌خوانید:

تابستان سال ۶۶ به همراه گردان در منطقه سردشت بودیم. به علتی من تسویه کردم و به تهران آمدم. چند روز بعد تلفن خانه به صدا درآمد. پشت خط یکی از دوستانم بود که گفت: «فردا سقز باش، پس‌فردا در سردشت به تو نیاز داریم».

پس از آن تماس به سرعت خودم را به پادگان ولی‌عصر(عج) رساندم؛ تا برگه اعزام انفرادی بگیرم. متاسفانه به دلیل نزدیکی به عملیات، اعزام‌ متوقف شده بود. هرچه اصرار کردم که من باید خودم را به سردشت برسانم، فایده نداشت.

ناراحت به سمت خانه راه افتادم. حین حرکت در کنار پل چوبی در دل با خدا صحبت کرده و آرام گریه می‌کردم. ناگهان یک نفر تنه‌ محکمی به من زد. من که سرم پایین بود، با عذرخواهی آن طرف به خودم آمدم. به صورتش که نگاه کردم برادر علی فضلی را مقابلم دیدم.  

پس از سلام و احوالپرسی ماجرا را برایش تعریف کردم. سردار فضلی گفت: «الان برایت نامه‌ای می‌نویسم که اعزامت کنند. خودکار داری؟». با پاسخ منفی من به سمت دکه روزنامه‌فروشی رفت و یک خودکار به امانت گرفت. از سبزی‌فروش کنار پیاده‌رو هم یک تکه کاغذ سبزی گرفت و دستور اعزام من را بر روی آن کاغذ نوشت. او گفت: «در بین راه گوشه‌های کاغذ را مرتب کن.»

با خوشحالی از سردار فضلی خداحافظی کردم. در پادگان با دیدن دستور اعزامم کردند. فردا به سقز و روز بعد به سردشت رسیدم و در عملیات نصر شرکت کردم.

سال‌هاست که این نامه را نگه داشتم. هر بار که فاصله مسئولین با مردم را می‌بینم به این نامه نگاه می‌کنم و حسرت روزهای اخلاص و همدلی را می‌خورم.

انتهای پیام/ 131


ادامه مطلب

[ جمعه 5 شهریور 1395  ] [ 6:57 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (5 شهریور 1395)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (5 شهریور 1395)

• استعفای دولت "جمشید آموزگار" و تشکیل دولت عوام‌فریب "جعفر شریف‏ امامی" (1357 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید نصرالله غلامی (1360 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید غلامرضا عباسی‌زاده‌ کاشی، مسئول اطلاعات عملیات سپاه سقز در کمین ضد انقلاب (1360 ه.ش)

• روز بزرگداشت محمدبن زکریای رازی و روز داروسازی

• سالروز شهادت شهید اکبر آقا بابایی (1375 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید هاشم ساجدی (1363 ه.ش)


ادامه مطلب

[ جمعه 5 شهریور 1395  ] [ 1:43 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

معجزه‌ی باران در میدان مین

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مسعود شیخی، جانباز 40 درصد و از رزمندگان دوران دفاع مقدس در تشریح خاطره‌ای از روزهای جنگ روایت کرد:

آن روزها هر روز و شب عطر و بوی شهیدی کوچه و محله را عطرآگین می کرد و صدای ناله و آه مجروحان حال و احوال هرکسی را دگرگون می‌کرد. بالاخره خداوند توفیق داد و ما نیز راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدیم. خوب به یاد دارم عملیات محرم بود که برای اولین بار کشته و زخمی شدن هزاران انسان را به چشم نظاره می‌کردم.

در عصر یکی از روزهای سال 1361 ناگهان موتورسواری که از بچه های یزد بود و محاسن بلندی پر از گرد و خاک داشت سر و دست خود را باندپیچی کرده بود نزدیک چادر محل اقامت ما ایستاد. همه به دور او جمع شدند. او همه را به خط، و شروع به سخنرانی کرد. هواپیماهای عراقی مرتب مقر ما را بمباران می کردند. چندین بار سخنرانی به هم خورد. در یکی از بمباران ها تعدادی رزمنده سوختند. صدای آژیر آمبولانس‌ها غم فراق یاران را بر سینه می‌فشرد.

بالاخره آقای موتورسوار که فرمانده ما بود حرف آخرش را زد و با صدایی لرزان گفت: «عزیزانم امشب شب عملیات است» تازه فهمیدم که ایشان آقای انتظاری فرمانده عملیات و از بچه های یزد است. همه بچه ها حال و هوای دیگری داشتند. اگر اغراق نکنم اشک شوقشان جبهه را بارانی کرده بود. همه از هم خداحافظی می کردند. چهره نورانی‌شان دنیا را در نظرم پوچ و بی ارزش کرده بود.

بعد از نماز مغرب و عشا تجهیزات را به دوش گرفتیم و حرکت کردیم، هوا تاریک شده بود. همه بچه ها زیر لب عشق را زمزمه می کردند. عجب شور و حالی داشتیم. کم کم وارد رمل ها شدیم و پس از طی مسافت زیادی به پشت میدان های مین و سیم خاردار رسیدیم. هرکس برای خود سنگر و پناهگاهی تهیه کرد.

حدود 17 تن از بچه ها در یکی از کانال های آب مخفی شده بودند. صدای انفجار و شلیک تیربارها و غرش توپ ها با صدای مهیب هواپیما به گوش می رسید. ناگهان یکی از فرماندهان به نام آقای شایق که از بچه های یزد بود سراسیمه بالای کانال آب آمد و گفت: «بچه ها خواهش می کنم هرچه سریعتر متفرق شوید» همگی خیلی سریع سنگر گرفتیم. ناگهان گلوله توپی درست وسط کانال آب فرود آمد که اگر برادران متفرق نشده بودند هیچ‌کدام زنده نمی‌ماندند.

بالاخره شب فرارسید و هرکس مسئولیتی به عهده گرفت و همگی با روحیه بالایی آماده بودند تا اینکه اولین رمز عملیات خس خس کنان پشت بی‌سیم به گوش رسید. با شلیک اولین گلوله عملیات آغاز شد. صدای دلنشین یا مهدی(عج) و یا حسین(ع) بر صدای توپ و غرش مسلسل ها غلبه کرده بود. با چشم خود می دیدم که عزیزترین دوستانم در کنارم به خاک و خون می‌غلتیدند.

عراقی ها وسط کانال ها مین های زیادی کار گذاشته بود. همه خوب می دانستند که عبور از کانال‌ها غیر ممکن است. هوا آرام و آسمان ستاره‌باران بود. عبور از کانال ها فکر همه را مشغول کرده بود. بچه‌ها چاره‌ای نداشتند. دست به توسل زدند همه باهم دعای توسط می‌خواندند و از خدا کمک می خواستند. شاید باورتان نشود ولی من به چشم خود دیدم دیری نپایید غرش آسمان بلند شد. ترس وجود همه را فرا گرفته بود که اگر باران می‌آمد کار دشوارتر می‌شود.

باران باریدن گرفت آن هم بارانی سیل‌آسا. همه ناامیدانه و بهت‌زده فقط دعا می‌خواندند. سیلاب از کانال‌ها جاری شد. ناگهان یکی از برادران فریاد زد: «بچه‌ها! مین‌ها بر روی آب شناورند.» همه یا حسین(ع) می‌گفتند. خوشحالی همه رافراگرفت. بالاخره از یکی از معبرها که عمق کمتری داشت با دادن چندین شهید عبور کردیم، عراقی‌ها باورشان نمی‌شد.

همه حمله کردند و خط شکسته شد. بچه‌ها از کانال‌ها بالا رفتند. جنگ سختی در گرفت. عراقی‌ها درحالی‌که متحمل تلفات زیادی شده بودند پا به فرار گذاشتند. سه روز عملیات پی در پی ادامه داشت. تا اینکه اعلام شد رزمندگان به اهداف خود رسیدند. خط را تحویل دادیم و کم کم آماده بازگشت به عقب شدیم.

انتهای پیام/ 141


ادامه مطلب

[ جمعه 5 شهریور 1395  ] [ 1:40 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهید شدن نفله شدن نیست/کشته‌شدگان در راه خدا زنده هستند

به گزارش دفاع پرس از استان مرکزی، شهید علیرضا ابراهیمی سنجانی در نخستین روز از بهار 1338 در منطقه سنجان اراک چشم به جهان گشود.

وی با مدرک دیپلم به عنوان پاسدار رسمی به عضویت سپاه درآمد و مسئولیت معاون گردان امام حسن مجتبی(ع) را عهده‌دار شد. علیرضا در 19 اردیبهشت ماه سال 61 در عملیات بیت المقدس در منطقه شلمچه به شهادت رسید و در گلزار شهدای سنجان اراک آرمید.

این شهید بزرگوار دارای توانایی‌های برجسته‌ای بود؛ قبل از اعزام به جبهه جنوب در جبهه‌های گیلانغرب مسئولیت محور عملیاتی بانسیران را بر عهده داشت.

در فرازی از وصیتنامه این شهید می‌خوانیم:

شهید شدن نفله شدن نیست بلکه یک جهش به هدف خلقت است. منظورم از این گفتار درجه کمال انسان و نزدیکی به خدا( لقاء الله)است. یک شهید راه چندین ساله را در یک لحظه طی می‌کند. همان لحظه‌ای که انتخاب می‌کند.

امروز مردم ایران در نظر صاحب نظران نظامی اعجاز آفریده‌اند؛ چطور ممکن است در نبردی نابرابر دشمن مجهز به هرگونه سلاح و قدرت نظامی سازمان یافته از کشوری با معمولی‌ترین سلاح‌ها بزرگترین شکست را می‌خورد. این بخاطر روحیه رزمندگان ما است که برخاسته از ایمان آنها است. تمامی خانواده‌هایی که کسانی از آنها در این نبرد شهید یا زخمی شده‌اند باید به شهادت افتخار کنند، به اینکه با عملیات متشابه ایران و عراق را از لوث وجود شیطان بزرگ و عمله بی‌مزد و جیره‌اش صدام کافر پاک کنیم و زمینه رهایی قدس فراهم گردد.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 4 شهریور 1395  ] [ 2:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (4 شهریور 1395)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (4 شهریور 1395)

• ترور مبارز متعهد "حاج مهدی عراقی" و فرزندش "حسام"، توسط گروه منحرف فرقان (1358 ه.ش)

• صدور قطعنامه 620 شورای امنیت علیه کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراق (1367 ه.ش)

• روز کارمند

• عملیات آزادسازی منطقه اشنوزنگ پیرانشهر توسط تیپ 55 ویژه شهدا سپاه (1361 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید سید منصور بیاتیان فرمانده عملیات سپاه سقز و بیجار در درگیری با ضد انقلاب (1363 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید محمد حسنی (1368 ه.ش)


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 4 شهریور 1395  ] [ 2:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

امدادهای غیبی جهنمی برای دشمن ساخت

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، «فیروز احمدی» یکی از آن دلیرمردانی است که با وجود متاهل بودن، نانوایی را که تنها منبع درآمدش بود رها کرد و به میدان نبرد رفت. او نه برای درجه و مقام بلکه برای دفاع آمده بود. در طول جنگ تحمیلی نیز رشادت‌های زیادی از خود به نمایش گذاشت و پس از اتمام جنگ به شغل پیشین خود بازگشت.

جانباز فیروز احمدی فرمانده دید‌بانان گردان بریر(ادوات) تیپ 10 حضرت سیدالشهدا(ع) و تیپ 110 خاتم(ص) در خصوص عملیات والفجر یک، سه خاطره را برای خبرنگار دفاع پرس روایت کرد که در ادامه می‌خوانید:

اسیر عراقی به زبان فارسی معبر را نشان داد

در شب عملیات والفجر یک، همراه گردان قمر بنی هاشم از لشکر ده سید الشهدا وارد منطقه عملیاتی شدم. چون معبرها به خوبی شناسایی شده بودند، روند عملیات به خوبی پیش می‌رفت. از کمین‌ها عبور کردیم و چندین نفر از نیروهای بعثی را به هلاکت رساندیم. یک نفر از آن‌ها را نیز به اسارت گرفتیم.

حمید شاه حسینی اسیر را تحویل گرفت. اسیر را همراه گردان به جلو می‌بردیم. او به عربی صحبت می‌کرد. حمید می‌گفت: «من متوجه نمی‌شوم. با من فارسی صحبت کن و بگو معبر کجاست؟». آن اسیر هم به عربی پاسخ می‌داد. حمید هم قبول نمی‌کرد و اصرار داشت که فارسی صحبت کند.

نفر سوم: جانباز فیروز احمدی

مدتی به همین منوال گذشت تا این‌که اسیر به فارسی صحبت کرد. با اعترافات اسیر، گردان راهش را پیدا کرد و به تمام اهدافش رسید.

شهید سلمان طرقی دو بی‌سیم‌چی داشت. به سمتش رفتم و گفتم «نیروها اینجا باید پدافند کنند». گفت «از کجا می‌دانی؟» درخواست یک گلوله منور کردم. تمام منطقه روشن شد. جاده را که با نور منور روشن شده بود، نشانش دادم و گفتم «این جاده باید پاکسازی شود». از من خواست تا همراهش باشم اما قبول نکردم.

چند قبضه دشمن را عقب کشاند

در عملیات والفجر یک رژیم بعث یک پاتک سنگینی زد تا خط را بکشند. با یک روش جدیدی در حال پیش روی بود. 27 تانک از 3 سمت هجوم می‌آوردند. هر 9 تانک یک جیپ فرماندهی در کنارشان بود. این تانک‌ها پشتیبانی هوایی نیز می‌شدند.

با یک حجم گسترده آتش توپخانه‌ای به سمت ما می‌آمدند تا خط را بشکنند. اگر خط را می‌شکستند، بین نیروها فاصله می‌افتاد و اسیر می‌شدیم. به دلیل آتش سنگین دشمن نیروی پیاده قادر به جلوگیری از پیش روی آنها نبود.

در حال دیدبانی متوجه فرماندهی این تانک‌ها توسط جیپ بودم. با محدودیت‌هایی که در گلوله داشتیم تصمیم گرفتم به جای تانک، جیپ‌ها را بزنم. آن روز به همراه شهید حسن بختیاری با چند قبضه خمپاره و آتش توپخانه توانستیم از پاتک دشمن جلوگیری کنیم.

امداد غیبی جهنمی برای عراقی‌ها ساخت

آتش دشمن بسیار سنگین بود. من مشغول دیدبانی بودم که دو نفر از نیروهای پیاده همان خط پیش من آمدند و گفتند در سمت ما تانک‌های دشمن منطقه را ناامن کرده است و از من تقاضا کردند که کاری کنم؛ با اصرار آنها پذیرفتم. آن سمتی را که آنها گفتند را با دوربین رصد کردم و شیاری در بین تپه 110 تا 112 نظرم را جلب کرد. تانک‌ها به نوبت از پشت تپه خارج شده و شلیک می‌کردند و دوباره به پشت تپه برمی‌گشتند با توپخانه تماس گرفتم و درخواست گلوله کردم. سرهنگ محمدی (فرمانده آتشبار توپخانه) پشت خط بود و خودش تطبیق آتش را بر عهده گرفت و مختصات را گفتم.

نیت حضرت ابوالفضل(ع) کردم که آقا یاری کند و از آتشبار تقاضای یک راکت اولیه کردم. یک موشک  کاتیوشا شلیک شد. در همان لحظه تانک در حال شلیک بود که موشک کاتیوشا درست به بُرجک تانک اصابت کرد. با مهماتی که تانک داشت انفجار مَهیبی رخ داد. رزمندگان در خط، بلند تکبیر گفتند. 40 موشک دیگر برای همان نقطه درخواست کردم که به محض اجرا و انفجار موشک‌ها‌، منطقه‌ای که تانک‌ها در آن مستقر بودند به جهنم عراقی‌ها تبدیل شد. این یک امداد غیبی بود که گلوله مستقیماً به هدف خورد و خط در آن روز و شب امن و امان شد.

انتهای پیام/ 131


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 4 شهریور 1395  ] [ 2:16 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به گزارش خبرنگار دفاع پرس، مهمان خانه فرزند شهید «نادر رحمانی» در یکی از محلات شهر سنندج شدیم. خانه قدیمی و آراسته به فرهنگ کُردی است. فرش خانه با نقش و نگاری نفیس نشان از هنر کُردستان دارد. مرد خانه با لهجه‌ی کردی به استقبال‌مان می‌آید و همسر آن مرد با مهمان‌نوازی‌ای که خاص کُردهاست به ما خوش‌آمد می‌گوید.

مَرد کُرد این روزها 45 سال سن دارد و در جهاد نصر که بازمانده‌ی جهاد سازندگی‌ است، اشتغال دارد. روزی که پدرش به شهادت رسید او 9 ساله بود. خودش می‌گوید: «پدرم که رفت، ستون‌های خانه‌مان فروریخت و خانه بر سرمان آوار شد. او پشتوانه‌ همه‌ی ما در زندگی بود. همه‌ی دلخوشی ما پدر بود. مادرم پس از رفتن پدر دیگر لبخند به لبش نیامد. مادر جوانم از روزی که پدر رفت، به بستر بیماری افتاد و چند سال بعد طاقت دوری‌اش تمام شد و او هم رفت. مادر که رفت، من ماندم و برادر کوچکترم.»

محبت پدر را می‌شود در کلمات پسر لمس کرد. محبتی که پس از گذشت 35 سال هنوز از خاطرش فراموش نشده است. محبتی که وقتی از آن حرف می‌زند انگار که کودکی شده و در کنار پدر آرام گرفته است و با دست‌های کودکانه‌اش با نخ‌های قالی بازی می‌کند و به لب‌های پدر چشم می‌دوزد. پسر می‌گوید: «پدر الگوی من و برادرم بود. او یک مَرد واقعی بود. سال 42 یا 43 با هدف خدمت به مردم و وطنش وارد ارتش شد و همیشه به ما توصیه می‌کرد که به فکر خدمت به نظام و انقلاب باشید.»

او ادامه می‌دهد: «من و پدر، تنها پدر و پسر نبودیم. ما با هم دوست بودیم. از لحظاتی که در کنار او بودم لذت می‌بردم و از حرف‌هایش استفاده می‌کردم. پدر می‌گفت مهم نیست که چکاره شوی؛ مهم این است که به مردم کُرد، مردم ایران و وطن خدمت کنی. یکی از توصیه‌هایش نیز این بود که درس بخوانم و بتوانم بهتر خدمت کنم. از صحبت کردن با پدر، نه من خسته می‌شدم و نه او خسته می‌شد و من هیچ‌وقت ندیدم که با چهره‌ای خسته با من سخن بگوید. همیشه بشاش و سرزنده بود.»

پسر در زمان جنگ تحمیلی و وقتی که نوجوان بوده وارد جهادسازندگی شده و در بخش تعمیرات ماشین‌آلات مشغول به کار می‌شود. خیلی دوست داشته که برای دفاع از وطن به منطقه جنگی برود؛ اما به دلیل کم بودن سنش و فرزند شهید بودن، با رفتن او به منطقه مخالفت می‌کنند و از او می‌خواهند که برای خدمت به جنگ در جهاد بماند و به تعمیر ماشین‌آلات بپردازد. او می‌گوید پدر به من توصیه داشت که به نظام خدمت کنم؛ به همین خاطر در جهاد ماندم؛ تا بتوانم دینم را به وطنم ادا کنم و حرف پدرم زمین نمانده باشد.

او در خصوص دیگر فعالیت‌های پدرش علاوه بر نظامی‌گری می‌گوید: «پدر اهل ورزش و نوشتن نیز بود. در ورزش در رشته تکواندو فعالیت داشت. همچنین از او دست‌نوشته‌های بسیاری به جای مانده که در رابطه با خانواده، وطن و مناجات با خداست. پدر علاوه بر این‌ها، یادداشت‌های روزانه نیز داشته است. او یک نظامی بود؛ اما روحی سرشار از مهربانی و لطافت داشت. او یک نظامی خانواده‌دوست بود. هرچه از او می‌خواستیم را با عشق و علاقه برای‌مان انجام می‌داد. پدر، کارش را هم دوست داشت. با شوق و اشتیاق به سر کار می‌رفت و با شوق و اشتیاق به خانه برمی‌گشت. هیچ‌گاه ندیدم که پدرم ابراز خستگی کند و هیچ‌گاه خستگی را در نگاهش ندیدم.»

شهید نادر رحمانی با پیروزی انقلاب اسلامی، بیش از پیش علاقه‌مند به خدمت در ارتش می‌شود. او پیش از پیروزی انقلاب، خود را خادم میهن می‌دانست و پس از پیروزی انقلاب خوشحال بود که خادم میهن و اسلام است. این مَرد کردستانی که در لشکر 21 حمزه ارومیه خدمت می‌کرد، در سال 1357 در درگیری با گروهک‌های تروریستی ضدانقلاب در جریان غائله کردستان زخمی می‌شود و با آغاز جنگ تحمیلی به صورت داوطلبانه به جبهه سرپل ذهاب می‌رود و در آن منطقه به شهادت می‌رسد.

پسر صحبتش را ادامه می‌دهد و از خوبی‌ها پدر می‌گوید؛ پدری که در سن 36 سالگی به شهادت رسید. پدری که تا نیمه‌های شب با فرزند سخن می‌گفت و برای او زندگی خود و سختی‌هایی که در دوران کودکی و نوجوانی چشیده است را بیان می‌کرد؛ تا فرزندش مَرد شود.

آخرین پیام شهید به فرزندانش این بود که مراقب خود باشید و از خودتان دفاع کنید و نگذارید دشمن به شما ظلم و تعدی کند و تا وقتی که ظلم هست، با آن به مبارزه بپردازید؛ تا از پای درآید و دشمن نابود شود.

انتهای پیام/ 211


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 3 شهریور 1395  ] [ 8:58 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (3 شهریور 1395)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (3 شهریور 1395)

• عملیات اورامانات در شرق اورامانات توسط سپاه (1360 ه.ش)

• آغاز نخستین دوره مذاکرات صلح بین ایران و عراق با نظارت سازمان ملل متحد (1367 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید غلام‌حسین خلیلی (1366 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید جواد بیلیارد (1361 ه.ش)

• عملیات پاکسازی محور مهاباد – سردشت توسط لشکر 52 قدس سپاه (1363 ه.ش)

• عملیات پاکسازی هزارکانیان در منطقه بینابینی دیواندره – سنندج توسط لشکر 52 قدس سپاه (1364 ه.ش)


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 3 شهریور 1395  ] [ 12:43 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 70 ] [ 71 ] [ 72 ] [ 73 ] [ 74 ] [ 75 ] [ 76 ] [ 77 ] [ 78 ] [ 79 ] [ > ]