دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

سه شنبه 5 مرداد؛ بزرگداشت شهدای عملیات مرصاد و شهدای ترور استان البرز

 

بزرگداشت شهدای عملیات مرصاد و شهدای ترور استان البرز روز سه شنبه 5 مرداد در هیئت رزمندگان کرج برگزار می‌شود.

سه شنبه 5 مرداد؛ بزرگداشت شهدای عملیات مرصاد و شهدای ترور استان البرز

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، بزرگداشت شهدای مظلوم عملیات مرصاد و شهدای ترور استان البرز، روز سه شنبه 5 مرداد ساعت 17، با سخنرانی سردار حاج اسدالله ناصح، جانشین فرمانده سپاه چهارم بعثت کرمانشاه(عملیات مرصاد) در هیئت انصار الامام رزمندگان واقع در کرج، میدان سپاه، میدان والفجر، بلوار سرداران برگزار می‌شود.

انتهای پیام/ 151


ادامه مطلب

[ دوشنبه 4 مرداد 1395  ] [ 12:00 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عملیات "دفاع سراسری"؛ حلقه مفقوده دفاع مقدس

 

همزمان با آغاز عملیات "فروغ جاویدان" توسط منافقین، رژیم بعث عراق اقدام به تک گسترده‌ای در خرمشهر کرد؛ که لشکر 10 سیدالشهدا در یک روز توانست با کمترین تجهیزات در مقابل لشکر مجهز زرهی دشمن ایستادگی کند و نتیجه جنگ را به نفع ایران تغییر دهد.

عملیات

"اکبر باقری دولابی" رئیس ستاد کنگره شهدای لشکر 10 سیدالشهدا(ع) در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاددفاع پرس به واکاوی عملیات "دفاع سراسری" که در روزهای پایانی جنگ تحمیلی توسط این لشکر انجام شد، پرداخت.

در ادامه ماحصل گفت‌وگو را می‌خوانید.

پس از پذیرش قطعنامه، رژیم بعث عراق بهانه‌ای برای تجاوز به خاک ایران نداشت و باید به ظاهر نیروهای خود در مرزها کاهش می‌داد. رژیم بعث که به دنبال امتیاز گرفتن از ایران بود، با پشتیبانی هوایی از منافقین آخرین فرصت خود را امتحان کرد.

رژیم بعثی ابتدا اقدام به تکِ گسترده‌ای در خرمشهر کرد و سپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سر پل‌ذهاب و صالح آباد، این مناطق را به تصرف در آورده و ضمن تخلیه شهر قصر شیرین راه ورود منافقین به داخل خاک جمهوری اسلامی ایران را هموار ساخت. پس از ورود منافقین به داخل خاک ایران، رژیم بعث در جهت پشتیبانی از آنها در چندین نوبت اقدام به بمباران هوایی خطوط نیروهای ایران کرد.

منافقین با پشتیبانی رژیم بعث، عملیاتی تحت عنوان "فروغ جاویدان" در تاریخ 3 مرداد 67 را آغاز کردند. آنها قصد داشتند با بهره‌گیری از اوضاع نابسامان شهرهای مرزی، به سر پل ذهاب، کرند و اسلام‌آباد رسیده و در نهایت خود را به کرمانشاه برسانند.


عملیات مرصاد

نیروهای ایرانی عملیات مرصاد را با رمز "یا صاحب الزمان (عج)" در مقابل تهاجمات منافقین آغاز کردند؛ که توانستند آخرین برگ زرین دفاع رزمندگان در جنگ هشت سال دفاع مقدس را به دست آورند. خوشبختانه آخرین توطئه منافقین نیز با شکست مواجه شد.

از سوی دیگر لشکر سه زرهی عراق با پشتیبانی تیپ 12 زرهی از سه راهی کوشک – زید به سمت جاده اهواز – خرمشهر حرکت و آنجا را اشغال کردند و همچنین قصد داشتند در سه راهی صاحب الزمان(عج) به منافقین الحاق شوند. سه گردان امام حسین(ع)، امام حسن(ع) و حضرت زینب(س) به فرماندهی شهید سعید برات برای مقابله با تهاجم رژیم بعث وارد عمل شدند.

این عملیات در تاریخ یک مرداد 67 صورت گرفت. لشکر 10 سیدالشهدا با کمترین امکانات در مقابل این لشکر مجهز ایستاد؛ به گونه‌ای که ما 40 آرپی‌جی داشتیم و دشمن هم 150 تانک داشت.

از طرفی ما اطلاعات کاملی از اوضاع منطقه نداشتیم؛ به همین جهت یکی از گردان‌ها به اشتباه، نیروهای عراقی را دور زده و خود را به پشت آن رساند. این گردان با حدود 200 نفر نیرو عملیات را آغاز کرد و در نهایت حدود 190 شهید تقدیم کشور کرد. این عملیات با لطف الهی و رشادت رزمندگان با موفقیت انجام شد. آن روز رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا (ع) توانستند نتیجه جنگ را از پنج صبح تا سه بعدازظهر به نفع ایران تغییر دهند.

یکی از رزمندگانی که در این عملیات به اسارت درآمده بود روایت می‌کرد: "به سمت یکی از نیروهایی که در روبروی ما بود، رفتم. به گمان اینکه یکی از نیروهای ایرانی است؛ با او فارسی صحبت کردم. به قدری به او نزدیک شدم که چهره او را واضح می‌دیدم. با نیشخندش متوجه شدم که بعثی است. به سرعت فرار کردم. آن‌ها که تعدادشان چند برابر ما بود، به سمتم آمدند. ابتدا سوار ماشین تویوتا شدم و سعی کردم فرار کنم؛ اما محاصره شدم. آنها به راحتی در همان لحظات اولیه می‌توانستند من را اسیر کنند؛ اما ابتدا با تانک و آرپی‌جی که به اطرافم پرتاب می‌کردند سعی در بازی کردن با من داشتند. کمی که خود را سرگرمِ کردند، من را اسیر کردند."

این عملیات حلقه مفقوده دفاع مقدس تا به حال است .انتظار می‌رود پژوهشگران حوزه دفاع مقدس در این عرصه تحقیقات گسترده‌ای را ترتیب دهند؛ تا مردم از وقایع پشت پرده آن زمان آگاه شوند.

انتهای پیام/ 131


ادامه مطلب

[ دوشنبه 4 مرداد 1395  ] [ 11:59 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

گفتم «حالا کو تا شهادت؟ یه چیزی بگو اندازت باشه»

 

خواهر شهید دهقان نقل کرد، سر مزار شهید جهان‌آرا از محمدرضا فیلم می‌گرفتم؛گفت این فیلم‌ها را بعد از شهادتم پخش‌کن. من هم شروع به خندیدن کردم و گفتم «حالا کو تا شهادت...»

گفتم «حالا کو تا شهادت؟ یه چیزی بگو اندازت باشه»

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، محمدرضا دهقان متولد 26 فروردین ماه سال74 فرزند دوم و پسر ارشد خانواده و از کودکی پسری بسیار بازیگوش و پر جنب و جوش بود.بسیار شوخ طبع بود و در مدرسه و دانشگاه با دوستانش شیطنت می‌کرد.دوران دبیرستان را در دبیرستان امام صادق(ع) منطقه2 تهران در رشته علوم و معارف اسلامی گذراند و علاقه بسیار زیادی به رشته علوم سیاسی داشت. چون علاقه زیادی به قشر روحانیت داشت رشته فقه و حقوق را در مدرسه عالی شهید مطهری انتخاب کرد و به ادامه تحصیل پرداخت. چون دو دایی محمد رضا شهید شده بودند از کودکی با مفهوم شهید و شهادت آشنا شده و در این مسیر قرار گرفت و علاقه خاصی به مطالعه سیره شهدا داشت.

شهید محمدرضا دهقان‌امیری از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که  21 آبان سال 94  در سن 20 سالگی طی عملیاتی مستشاری در حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد. ویژگی‌های محمدرضا دهقان، از نگاه مادر  و خواهر او که روزها و سال‌ها شاهد بزرگ شدن فرزند و برادر خود بوده‌است، رنگ متفاوتی دارد. بخش این گفتگو در ادامه می‌آید:

پدرم به محمدرضا می‌گفت خونت مثل سرخی خون شهیدان است و حیف است که بمیری؛ باید شهید شوی

 شهید دهقان از کودکی تا بزرگسالی چه‌ویژگی‌هایی داشت؟

مادر شهید:  محمدرضا پسری پرجنب‌و جوش و فوق‌العاده شیطان و بازیگوش در دوران کودکی بود که تا بزرگسالی این موضوع ادامه داشت. من و پدرش سعی کردیم روی اخلاق و روحیات فرزندانمان بسیار کار کنیم و رعایت قوانین اسلام نیز برای ما بسیار مهم بود و محمدرضا در چنین محیطی رشد کرد و بزرگ شد. محمدرضا خیلی تحت تاثیر پدربزرگش بود، پدر من پدر دو شهید است و بر روی این موارد از کوچکی با محمدرضا صحبت می‌کرد و در این زمینه زمان بسیاری را صرف بچه‌ها می‌کرد. یادم هست که محمدرضا در سن 4،5 سالگی اتفاق خیلی نادر و بدی برایش افتاد. روز تاسوعا بود که دایی بزرگش مشغول کوتاه کردن موهای محمدرضا بود، همین‌طور که به کوتاه کردن موها ادامه می‌داد پشتش به پنجره آهنی برخورد کرد و این پنجره که 30 سال بود به ندرت باز می‌شد از لولا درآمد و درست روی سر محمدرضا افتاد. به فاصله دو دقیقه خون تا شعاع نیم متری پخش می‌شد و تمام هیکل محمدرضا را فرا گرفت که ما گمان کردیم محمدرضا مرده اما محمدرضا هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌داد. بعد از آنکه او را به بیمارستان بردیم و پدرم این موضوع را دید به محمدرضا گفت: خونت مثل سرخی خون شهیدان است و حیف است که بمیری باید شهید شوی.

محمدرضا در این خانواده که مدام حرف از شهید و شهادت بود بزرگ می‌شد و هر سال سالگرد شهادت برادرانم را می‌دید. دو برادرم در دفاع مقدس شهید شدند. شهید محمدعلی طوسی که در سال 63 در محور عملیاتی سردشت - بانه در نبرد با کوموله شهید شد.برادر دومم  شهید محمدرضا طوسی نیز در سال 66 در عملیات نصر8 ماووت عراق شهید شد و محمدرضا دو برادر شهیدم را بسیار دوست داشت.هر دفعه که وارد دامغان می‌شدیم  به اصرار محمدرضا اول بر سر مزار برادرانم می‌رفتیم و وقتی که از دامغان خارج می‌شدیم نیز به سر مزار برادران شهیدم می‌رفتیم. محمدرضا از کودکی تا بزرگی‌اش هر دفعه که سوالی برایش پیش می‌آمد نزد من می‌آمد و می‌گفت از اخلاق و رفتار و غیرت و شهامت دایی‌هایم برایم بگو و من هم سر فرصت برایش کامل توضیح می‌دادم. 

 رابطه شما با محمدرضا چگونه بود؟

خواهر شهید: از آنجایی که اختلاف سنی من و محمدرضا زیاد نبود جدای از فضای خواهر و برادری, فضای بین ما فضایی حمایتگرانه بود. از دوران کودکی تا بزرگسالی هر جا من نیاز به کمک داشتم محمدرضا واقعا کم نمی‌گذاشت و این موضوع دو طرفه بود و چون اختلاف سنی ما کم بود خیلی همدیگر را درک می‌کردیم. 

 چرا اسم محمدرضا را برایش انتخاب کردید؟

مادر شهید: محمدرضا 7 سال بعد از شهادت برادرم به دنیا آمد من در خواب دیدم که برادر بزرگم آقامحمدعلی یک کودکی دردستانش است و به من گفت بیا این محمدرضای شماست. من وقتی به کودک نگاه کردم دیدم که این کودک چقدر زیباست و خیلی منقلب شده بودم. در روزهای بعد به همسرم می‌گفتم من مطمئنم فرزندمان پسر است و دلم می‌خواهد که اسمش را محمدرضا بگذارم که همین هم شد. 

 دلیل انتخاب رشته فقه و حقوق چه بود؟

مادر شهید: محمدرضا دوران دبیرستان را در مدرسه امام صادق(ع) منطقه 2 تهران در رشته معارف و علوم اسلامی گذراند و علاقه بسیار زیادی به رشته علوم سیاسی داشت. در سال اول دبیرستان که بود می‌گفت دلم می‌خواهد یک دیپلمات شوم، وقتی به سال سوم و چهارم رسید کاملا نظرش عوض شد چون 3 نفر از دایی‌هایش روحانی بودند علاقه خاصی به این قشر داشت و می‌گفت دلم می‌خواهد به رشته‌ای بروم که به دروس حوزوی مرتبط باشد. بعد بر روی رشته‌ها و دانشگاه‌ها تحقیقات زیادی کرد و رشته حقوق را انتخاب کرد. رشته فلسفه و کلام اسلامی را در دانشگاه رضوی مشهد قبول شد و حتی برای مصاحبه هم رفت ولی با مشورت مشاوران و اساتید دانشگاه‌ به این نتیجه رسید که در تهران ادامه تحصیل بدهد. مشهد را از این نظر دوست داشت که می‌گفت آنجا در زیر سایه امام رضا(ع) درس می‌خوانم ولی رشته حقوق را  امتحان داد و در دانشگاه شهید مطهری تهران ادامه تحصیل داد. 

 

به خاطر علاقه‌ای  به دوستانش قضیه رفتن سوریه را به آنها نگفت

 چه اتفاقی افتاد که تصمیم به رفتن به سوریه گرفت؟

مادر شهید: محمدرضا از کلاس دوم دبیرستان مدام حرف از شهید و شهادت می‌زد و اطلاعاتش هم راجع به شهدا خیلی زیاد بود. ساعت‌ها با خواهرش می‌نشستند و کتاب‌های متفاوتی در خصوص دفاع مقدس را مطالعه می‌کردند و در خانه ما یک رسمی است که خیلی راحت راجع به شهدا صحبت می‌شود و کسی در خانه به این موضوع بی‌تفاوت نیست. دید محمدرضا از کلاس چهارم دبیرستان به این موضوع پررنگ‌تر شد. با یک نفر که در آموزشگاه نظامی فاتحین بود آشنا شد و سریع جذب آن نفر شد. محمدرضا متوجه شد که این فرد می‌تواند او را به آرزوهای درونی‌اش برساند و خودش هم سرش برای این چیزها درد می‌کرد.

 

از سال چهارم به صورت پراکنده در آموزشگاه نظامی رفت و آمد داشت و وقتی وارد دانشگاه شد این موضوع بیشتر شد و نزدیک به دو سال آموزش‌های مختلفی را دید. محمدرضا کسی بود که خواست درونی خودش را نشان نمی‌داد و بسیار شوخ طبع بود و در دانشگاه با دوستانش شیطنت می‌کرد و در حین این شیطنت معنویت درونش را خیلی کم بروز می‌داد. دوستانش را خیلی دوست داشت و برایشان سنگ تمام می‌گذاشت و اخلاق خصوصیات خاص خودش را داشت. محمدرضا اصلا کینه‌ای نبود و چیزی در دلش وجود نداشت و صاف و ساده بود. به خاطر اینکه آن عشق و علاقه‌ای که به دوستانش داشت و می‌ترسید که این قضیه باعث شود سخت از دوستانش دل بکند قضیه آموزشهای نظامی و بحث سوریه را به دوستانش نگفت.

اگر نگذاری من به سوریه بروم جواب حضرت زینب(س) را چه می دهی؟

واکنش شما در خصوص رفتن محمدرضا به سوریه چه بود؟

مادر شهید: محمدرضا آن دو سالی که آموزش نظامی می‌دید مدام و به صورت علنی از شهید وشهادت حرف می‌زد. به او می‌گفتم که ما الان در امنیت کامل هستیم برای چه آموزش‌های نظامی می‌بینی اما محمدرضا جوابهای عجیب و غریبی می‌داد که من را مجاب و راضی می‌کرد. مثلا می‌گفت مادر شما فکر کن همین فردا امام زمان(عج) ظهور کند و دستش را روی شانه من بگذارد, زمانی که من را یک جوان خوار و ضعیف و نحیف ببیند خوشحال می‌شود یا زمانی که من را یک جوان ورزیده و تکاور ببیند.من دلم می‌خواهد سرباز امام زمان باشم پس باید از همه نظر آماده شوم.وقتی محمدرضا این حرفها را می‌زد من خیلی ترس داشتم. زمانی که می‌خواست به کربلا برای زیارت برود نگران بودم از کاروان جدا می‌شودو به جبهه نبرد علیه داعش برود.

 

محمدرضا خیلی ساده و روان  از شهادت حرف می‌زد و می‌گفت من در حلب سوریه شهید می‌شوم و شما نمی‌گذارید که به جنگ بروم و وقتی این جواب‌ها را می‌داد من اصلا نمی‌دانستم چه جوابی به او بدهم. بعد از شهادت محمدرضا گاهی وقت‌ها زمانی که دلتنگی‌های مادرانه به سراغم می‌آید پدر محمدرضا به من می‌گوید خودت کردی که رحمت بر خودت باد! شما خودت از کودکی تا بزرگی باعث شدی تا محمدرضا اینگونه تربیت شود و این راهی بود که خودت جلوی پایش گذاشتی.این  یک راه حقی بود که محمدرضا انتخاب کرده و من در مقابل راه حق او هیچ وقت مانع نشدم و جزو آرزوهایم بود که بچه‌هایم راه حق را ادامه دهند.

حدود یک سال قبل از شهادت به من گفت مادر شما فکر کن حضرت زینب بیاید و از شما بپرسد که شما یک جوان رشید و کار آزموده و آموزش‌دیده دارید و من الان برای دفاع از حرمم به جوان شما نیاز دارم جواب حضرت زینب را چه می‌دهید؟ این سوال به ظاهر ساده محمدرضا برای یک مادر خیلی سخت است. یادم هست که یکی دو هفته در این باره فکر می‌کردم که مگر من می‌توانم از محمدرضا بگذرم. من برای این جوان که زحمت کشیده‌ام تا بزرگ شود ولی خوشحالم از اینکه توانستم در این امتحان سربلند بیرون بیایم.

 عکس‌العمل پدر محمدرضا در این خصوص چه بود؟

مادر شهید: محمدرضا یک ماه قبل از رفتنش ساعت 12 شب پدرش را صدا کرد و در داخل اتاقش برد و خیلی راحت به او گفت که می‌خواهم به سوریه بروم. پدرش به او گفت مگر تو را به سوریه می‌برند فکر نمی‌کنم که ببرند. محمدرضا گفت که می‌برند.چون پدر محمدرضا رزمنده دفاع مقدس بود و جنگ را درک کرده بود خیلی راحت قبول کرد و رضایت داد. محمدرضا راهش را انتخاب کرده بود و برای رفتن به سوریه مانند اسپند روی آتش بود و بال بال می‌زد. مخصوصا اینکه یکی از صمیمی‌ترین دوستانش به سوریه رفته بود و محمدرضا از این موضوع خیلی ناراحت بود.

محمدرضا گفت که در حلب شهید می شوم

 واکنش شما برای رفتن محمدرضا به سوریه و داستان اینکه گفته بود من در حلب شهید می‌شوم چه بود؟

خواهر شهید: دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزشهای نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهان‌آرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند. در همین حین من در حال فیلم‌برداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلم‌ها را بعد از شهادتم پخش‌کن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازه‌ات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی»، گفت «دمشق»،  گفتم «تو بروی دمشق دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه». گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید می‌شوم». همان موقع این صحبت‌ها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخی‌های محمدرضا نگاه می‌کنم می‌بینم یا می‌دانسته و این حرف‌ها را می‌زده و یا خدا شوخی‌هایش را خریده است.

در آن دو سالی که آموزش می‌دید خیلی از آموزش‌های نظامی و خرابکاری‌ها و شیطنت‌های داخل پادگان می‌گفت به همین سبب خیلی نگران او بودم چون می‌دانستم توی چهارچوب‌های تعیین شده نمی‌گنجد و قائل به محدود بودن نیست و زمانی که داشت می‌رفت به او خیلی سفارش کردم که مراقب خودش باشد. ولی بعد از جریان سوریه شنیدم در همان چارچوبی که فرمانده مشخص کرده با جسارت عمل کرد. زمانی که محمدرضا سوریه بود چون عکس‌هایش را دوست داشتم مدام عکس‌های پروفایلش را چک می‌کردم و وقتی عکسش قشنگ بود قربان صدقه‌اش می‌رفتم. یادم است یک عکسی گذاشته بود که یک دشت شقایق بود و بالای آن نوشته بود «قول می‌دهم مادر که شهید شوم آخر» آن عکس را که دیدم بهش پیام دادم که خیلی عکس قشنگی است ان‌شاءالله که شهید شوی. بعد جواب داد و گفت خیلی خسیس‌بازی درمی‌آورد ان‌شاءالله‌اش را چند بار بگو و دائم دعا کن که من شهید شوم. محمدرضا شهادت ذکر لبش بود و آن‌قدر از شهادت می‌گفت که برای ما عادی شده بود.

 چرا  اسم حسین وصالی را برای خودش انتخاب کرد؟

مادر شهید:  محمدرضا علاقه زیادی به شهید اصغر وصالی فرمانده پاوه داشت و همیشه می‌گفت غیرتی که اصغر وصالی در پاوه و کردستان وسنندج به خرج داده قابل تحسینه  و می گفت من دوست دارم اسمم اصغر وصالی باشه و بهش می گفتیم که تو با فرمانده جنگ اشتباه گرفته می‌‌شی. بخاطر عشق و  علاقه ای که به امام حسین (ع) داشت اسم حسین را انتخاب کرد و در دوسال که آموزش نظامی می‌دید با یک اسلحه آموزش می دید و خط نستعلیق بسیار زیبایی داشت و  اسم حسین وصالی را روی اسلحه‌اش حکاکی کرده بود و با همان اسلحه به سوریه رفت.

  از روزی که برای رفتن به سوریه آماده می شد بگویید؟

مادر شهید: ساعت 6 صبح زمانی که مشغول جمع کردن وسایلش بود برای رفتن به سوریه کمکش کردم تا ساکش را ببندد. وسایلش را جمع کردم و برایش یک مقدار مواد مغذی گذاشتم. آن لحظه‌ای که مشغول جمع کردن وسایلش بودم دل خودم آشوب بود و تمام قلب و بدنم می‌لرزید ولی سعی کردم در چهره‌ام بروز ندهم که مبادا محمدرضا ناراحت شود و از رفتن منصرف شود. حدود ساعت 7 صبح بود و در بین حرف‌هایم به او گفتم محمد عزیزم امیدوارم سوریه بهت خوش بگذرد.عادت زیادی به هروله کردن  و حسین حسین داشت,تا این حرفها را بهش زدم سریع بلند شد و مداحی حاج محمود کریمی را با صدای بلند گذاشت و توی اتاق می‌دوید و هروله می‌کرد و به صورت خودش می‌زد و هر دفعه می‌آمد و سر من را می‌بوسید.در آن زمان روی زمین نشسته بودم  با دویدن‌های محمدرضا و با هر بوسه‌ای که بر روی سرم می‌زد و می‌گفت «مامان راضی‌ام ازت, قربونت برم, تو چقدر خوبی»،خردشدن‌ خودم را می‌دیدم اما با خیال راحت بدرقه‌اش کردم.

منبع:تسنیم


ادامه مطلب

[ دوشنبه 4 مرداد 1395  ] [ 11:57 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عملیات مرصاد، صحنه انتقام الهی و شکست استراتژیک منافقین بود

 

اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان به مناسبت سالروز عملیات مرصاد طی بیانیه‌ای این عملیات را صحنه انتقام الهی و شکست استراتژیک منافقین معرفی کرد.

عملیات مرصاد، صحنه انتقام الهی و شکست استراتژیک منافقین بود

به گزارش دفاع پرس از زنجان، در بیانیه اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان آمده است: هشت سال دفاع مقدس ملت ایران برابر جنگ تحمیلی و هجوم همه‌جانبه دشمنان انقلاب و نظام اسلامی حاوی رخدادها و حوادث آموزنده و عبرت‌انگیز است؛ که تأمل و تعمق پیرامون آن خواهد توانست کشور و جامعه را با هوشمندی و درایت در بستر تاریخ و آوردگاه‌های حساس و سرنوشت‌ساز آینده راهنمایی کند.

این بیانیه می‌افزاید: اقدام جنایت‌آمیز و خیانت‌بار منافقین در هجوم به میهن اسلامی در دوران جنگ تحمیلی و در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران با پذیرش قطعنامه 598 زمینه‌های لازم برای پایان جنگ و عبور سرافرازانه ملت ایران از این فتنه فرامنطقه‌ای را فراهم آورده بود، از جمله این رخدادهای مهم و عبرت‌آموز به شمار می‌رود.

در ادامه این بیانیه آمده است: پنجم مردادماه سال 67 منافقین قصد داشتند طی عملیاتی موسوم به «فروغ جاویدان» به خیال شوم خود موجبات نابودی انقلاب و فروپاشی نظام اسلامی را فراهم آورند؛ اما رزمندگان اسلام در عملیاتی متقابل با نام «مرصاد» عناصر منفور گروهک نفاق را در تنگه مرصاد حد فاصل گردنه حسن‌آباد و گردنه چارزبر و در نزدیکی کرمانشاه در کمین خود گرفتار کرده و با وارد ساختن ضربات مهلک «غروب جاویدان» را برای آن‌ها رقم زدند.

 

در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: عملیات مرصاد با رمز مقدس «یا صاحب‌الزمان(عج)» در پنجم مردادماه سال 67 با حضور دو گردان از استان زنجان (گردان علی بن ابی‌طالب و گردان سید الشهداء) برای مقابله با حرکت منافقین و بازپس‌گیری مناطق اشغال شده در خطوط جبهه میانی جنگ با فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و پشتیبانی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی انجام گرفت؛ که با درهم کوبیدن منافقین و ضدانقلاب و متلاشی شدن یگان‌های نظامی آنان و صدها کشته و مصدوم، پیروزی بزرگ فرزندان خمینی کبیر(ره) را رقم زد و این شکست سرافکندگی کاخ سفید و رسوایی رسانه‌های امپریالیستی و صهیونیستی حامی صدام و منافقین را آشکارا در معرض قضاوت جهانیان قرار داد.

 

این بیانیه در پایان با گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان حماسه‌ساز و همیشه جاوید هشت سال دفاع مقدس به‌ویژه 42 شهید استان زنجان در عملیات افتخارآمیز مرصاد و تأکید بر ضرورت بازنمایی مقاومت و پایداری ملت ایران در جنگ تحمیلی آمده است: عملیات مرصاد از یک سو نمادی ماندگار و الهام‌بخش از وحدت، یکپارچگی ملی و عزم و اراده امام و امت در جامعه اسلامی برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور و پاسداری از ارزش‌ها و آرمان‌های سترگ انقلاب اسلامی و از سوی دیگر مظهر نفرت‌ و بیزاری ملت ایران از جنایتکاران، متجاوزان و دشمنان در هشت سال دفاع مقدس است.

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 4 مرداد 1395  ] [ 11:56 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (3 مرداد 1395)

 

3 مرداد 1395 هجری شمسی برابر با 19 شوال 1436 هجری قمری و 24 جولای 2016 میلادی

روزشمار دفاع مقدس (3 مرداد 1395)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی ( 3 مرداد 1395)

• حمله منافقین و ارتش بعث عراق به مناطق کَرَند غرب و سرپل ذهاب در استان کرمانشاه (1367 ه.ش)

• شهادت حجت‌الاسلام "سید حسن بهشتی‌نژاد" نماینده مردم اصفهان (1360 ه.ش)

• عملیات کوچک شهید چمران در منطقه جاده ماهشهر توسط سپاه (1360 ه.ش)

• شهادت نعمت‌الله حاجیان مسئول عملیات سپاه کامیاران بر اثر انفجار مین ضد انقلاب (1361 ه.ش)

• شهادت عباسعلی صادقی، جانشین عملیات سپاه کامیاران در درگیری با ضد انقلاب (1361 ه.ش)

• آغاز عملیات آفان در منطقه بینابینی مهاباد – سردشت – پیرانشهر تحت فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهدا(ع) سپاه (1362ه.ش)

• بمباران خوشه‌ای روستای "دره تقی" و "کانی ساممان" در مریوان در حمله هواپیماهای عراقی (1366 ه.ش)

• سالروز شهادت شهید مدافع حرم حمزه علی یاسین (1393 ه.ش)

• سالروز عملیات مرصاد

• حمله منافقین به ایران پس از قطعنامه 598


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 11:58 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سبزی‌کاری یک سردار سپاه

 

بعد از شهادت حاج حمید یکی از همسایه‌ها خبر را به باغبان داد. پیرمرد باغبان با گریه گفته بود "من فکر کردم آن فرد بیکاری است که به من کمک می‌کرد. نمی‌دانستم شغلی به این مهمی دارد و یکی از سرداران سپاه پاسداران است."

سبزی‌کاری یک سردار سپاه

پروین مرادی، همسر شهید مدافع حرم "سید حمید تقوی فر" در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرسبه بیان خاطره‌ای از مردم داری این شهید بزرگوار پرداخت؛ که در ذیل آمده است.

کنار شهرک محل زندگی‌مان باغ سبزیکاری بود. هر از گاهی حاج حمید به آنجا سر می‌زد و به باغبان پیری که مشغول کار بود، کمک می‌کرد. مدتی بعد از نقل مکان از آن شهرک یک‌بار که از نمازجمعه برمی‌گشتیم حاج حمید گفت "به نظرتان سری به باغبان سبزیکار بزنیم؟"

مدت زیادی بود که به خاطر جابه‌جایی خبری از او نداشتیم. زمانی که رسیدیم باغبان مشغول بیل زدن بود. حاج حمید از ماشین پیاده شد و نزدش رفت. بعد از احوالپرسی، بیل را از او گرفت و مشغول بیل زدن شد. پیرمرد باغبان چند دسته سبزی به حاج حمید داد. حاج حمید سبزی‌ها را نزد من آورد و گفت "باغبان این سبزی‌ها را به جای دستمزد به من داده است. گفتم از خانمم می‌پرسم اگر نیاز داشت سبزی‌ها را برمی‌دارم."

من به حاج حمید گفتم "سبزی احتیاج نداریم. در ضمن شما هم که گفتی فی سبیل الله کار کردی."

بعد از شهادت حاج حمید یکی از همسایه‌ها خبر را به باغبان داد. پیرمرد باغبان با گریه گفته بود "من فکر کردم آن فرد بیکاری است که به من کمک می‌کرد. نمی‌دانستم شغلی به این مهمی دارد و یکی از سرداران سپاه پاسداران است."

** اعتماد حاج حمید به یک سرباز

یک روز همراه حاج حمید سوار ماشین به بیرون خانه رفتیم که یک‌دفعه با عجله ماشین را نگه داشت و از ماشین پیاده شد. وقتی برگشت مرد جوانی همراهش بود. مرد جوان سلام کرد. ماشین راه افتاد. همه ساکت بودیم. حاج حمید نزدیک نانوایی نگه داشت و گفت "می خواهم نان بخرم."

مرد جوان گفت "حاج آقا اجازه بدهید من نان بخرم." وقتی مرد جوان پیاده شد از حاج حمید پرسیدم "این مرد جوان کیست؟"

حاج حمید جواب داد "یک سرباز فراری که مدت‌هاست در خیابان است." گفتم چرا اجازه دادی پیاده شود؟ شاید دوباره فرار کند". حاج حمید بر این عقیده بود که او فرار نمی‌کند. سرباز با نان‌ها برگشت. بعدها فهمیدم که اعتماد حاج حمید به آن سرباز باعث شد که او به پادگان برگردد.


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 11:57 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ناشنیده‌های جنگ تحمیلی از زبان سپیدجامگان دفاع مقدس

 

«سرو سپید» شامل خاطرات شفاهی «سیدفتاح درستکار» از بهیاران دفاع مقدس است؛ که به بیان خاطره‌های دوران انقلاب و دفاع مقدس و دوران اسارت این ایثارگر می‌پردازد.

ناشنیده‌های جنگ تحمیلی از زبان سپیدجامگان دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، بخش مهمی از تاریخ دفاع مقدس نه در دل رزمندگان و فرماندهان، که در خاطرات کادر پزشکی، پرستاران و بهیارانی است که با همه رزمندگان با هر درجه و رتبه‌ای از فرمانده لشکر گرفته تا بی‌سیمچی و سرباز برخورد داشته آنها را عمل و جراحاتشان را درمان نموده‌اند و شاهد بهبودی یا شهادت‌شان بوده‌اند و چه بسا آخرین افرادی بودند که قبل از شهادت رزمندگان شنونده و نویسنده وصیت‌نامه‌هایشان بودند.

از این منظر پرداختن به این خاطرات و ثبت و نوشتن و انتشار این خاطرات نقش مهمی در انتقال تاریخ دفاع مقدس دارد. به همین منظور «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس» کتاب «سرو سپید» را منتشر کرده است.

«سرو سپید» عنوان کتابی است که به موضوع امدادگران و بهیاران در جنگ تحمیلی می‌پردازد. این کتاب در 312 صفحه اختصاص به خاطرات «سیدفتاح درستکار» از امدادگران دفاع مقدس است که در سن 17 سالگی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می‌آید و با آغاز «عملیات ثامن الائمه» در بهداری به عنوان پزشکیار مشغول به خدمت می شود.

قسمتی از متن کتاب

«یک ماه بود که داشتیم آموزش می‌دیدیم. در بخش ارتوپدی بودم که از عملیات ثامن الائمه مجروح آوردند. مجروحی بود که حالش خیلی بد بود. او را سریع از هواپیما پیاده کردند و مستقیم به اتاق عمل بردند. بعد از اینکه از اتاق عمل بیرون آمد به ما ماموریت دادند که تا به هوش آمدن او بالای سرش باشیم.

48 ساعت می‌شد که مواظبش بودیم ولی هنوز به هوش نیامده بود. بالاخره چشمانش را باز کرد و ما خیلی خوشحال شدیم. از نیروهای پذیرش سپاه تهران بود و از انجا اعزام شده بود. از ما خواست که به خانواده‌اش خبر بدهیم. ما هم با خانواده‌اش تماس گرفتیم و خبر مجروحیتش را گرفتیم. آن شب در کنارش بودم از من آب خواست، بخاطر مجروحیتش آب ندادم، گفت من مطمئن هستم که شهید می‌شوم. ضجه می‌کرد و آب می‌خواست و من به حکم وظیفه امتناع می‌کردم.

فردای آن روز پدرش آمد مردی مهربان و نورانی بود. شب یک نفر دریگر کشیک بود که من خبر داد مجروح حالش بد است پدرش هم بالای سرش بود. تلاش پزشک‌ها موثر نشد و شهید شد. یک لحظه متوجه شدم پدرش آنجا نیست. سراغش را گرفتم و در نمازخانه پیدایش کردم. بعد از نماز دست‌هایش را بالا برده بود و شکر می‌کرد. من از پدر شهید حلالیت خواستم. با آرامش گفت شهید می‌داند که شما به وظیفه‌تان عمل کرده‌اید»

«سروسپید» در 19 فصل به انضمام عکس‌ها نقشه‌ها و فهرست منابع در 312 صفحه به کوشش «سیدسعید اطهری‌نیاری» به رشته تحریر در آمده و در 2000 نسخه توسط مرکز ملی اسناد بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس منتشر شده است.

انتهای پیام/ 161


ادامه مطلب

[ یک شنبه 3 مرداد 1395  ] [ 11:53 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهیدی که مردم فقیر او را خوب می‌شناختند

 

روحیه بسیار مهربانانه و نرم وی سختی کار آموزش را برای جوانان سوری و عراقی بسیار شیرین کرده بود. حالا دیگر محسن به یک نیروی نهضتی و مکتبی تبدیل شده بود. نیرویی که به موقع فعالیت فرهنگی داشت و به وقت نیاز کار نظامی هم می‌کرد...

شهیدی که مردم فقیر او را خوب می‌شناختند

به گزارش دفاع پرس از البرز، شهید مدافع حرم، "محسن کمالی دهقان" در نهمین روز از روزهای سرد بهمن ماه سال 1363 در خانواده‌ای متدین و مذهبی در محله حصارک کرج به دنیا آمد.

دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در کرج پشت سر گذاشت. همه کسانی که محسن را می‌شناختند متوجه رفتارهای خاص و عجیب او شده بوند.

در دوران کودکی مکبری در نماز جماعت محل را شروع کرد و پا به کلاس‌های مداحی گذاشت و از همان سال‌ها علاقه بسیاری برای خدمت کردن به مردم را داشت و همین رفتارها او را از سایر همسن و سال‌هایش جدا می‌کرد.

محسن از همان سال‌های کودکی و نوجوانی در مسجد جامع رجایی شهر به عنوان خادم الحسین(ع) و در پایگاه بسیج فعالیت‌های گسترده‌ای داشت.  بسیاری از خصوصیات اخلاقی محسن در آن سن و سال زبانزد اطرافیان بود؛ به‌طوری که سعی در اقامه نماز اول وقت داشت و در صورتی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود روزه‌هایش را به‌طور کامل می‌گرفت و با دوستان خود برخوردی مهربانانه داشت.

با توجه به روحیه و علاقه‌ای که در محسن دیده شده بود بعد از اتمام دبیرستان جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و دوره‌های رزمی و دفاعی ویژه‌ای را گذراند و در عرصه ورزش موفق به سب کمربند مشکی تکواندو شد و بنا به اظهارات فرماندهان و مربیان آموزشی از هوش سرشاری در بحث نظامی‌گری بهره‌مند بود.

اما نکته‌ای که باعث شد محسن با بقیه کمی فرق داشته باشد روحیه جهادی او بود.

دیگر محسن تبدیل شده بود به یک نیروی جهادی و فرهنگی متخصص. فعالیت‌های او محدود به یک پایگاه بسیج و مسجد نبود. در اکثر مساجد و پایگاه‌های منطقه فعالیت‌های گسترده‌ای داشت. علاقه‌ای شدید به بحث فرهنگی و جذب نوجوانان و جوانان داشت.

جوانانی که در زندگی‌شان مسیر اصلی را گم کرده بودند، جامعه هدف فرهنگی محسن شدند. اردوهای فرهنگی و رزمی بسیار با کیفیتی برگزار می‌کرد. کم کم با شروع شدن حمله وحشیانه گروه‌های تکفیری (داعش) به مردم مظلوم و بی‌پناه سوریه و عراق و برای دفاع از حرم اهل بیت در قالب مستشارنظامی برای بحث آموزش نظامی و رزمی به نیروهای مردمی و وطنی سوریه و عراق‌، چندین بار به این دو کشور اعزام شد.

روحیه بسیار مهربانانه و نرم وی سختی کار آموزش را برای جوانان سوری و عراقی بسیار شیرین کرده بود. حالا دیگر محسن به یک نیروی نهضتی و مکتبی تبدیل شده بود. نیرویی که به موقع فعالیت فرهنگی می‌کرد و به وقت نیاز کار نظامی هم می‌کرد.

هر هفته در نماز جمعه شرکت داشت و می‌گفت نماز جمعه سنگری برای حفظ ایمان‌هاست. در یکی از همین نماز جمعه‌ها موقع برگشت با مادر شهیدی آشنا می‌شود که پسرش حدود 33  سال است که مفقودالاثر می‌باشد. محسن شد پسر آن مادر...

تمام کسانی که محسن را می‌شناختند می‌دانستند که او حتی یک‌بار هم از موضوعی عصبی نشده بود. بخشی از حقوق ماهیانه‌اش را صرف خانواده‌های بی سرپرست می‌کرد.

محله‌های فقیرنشین محسن را خیلی خوب می‌شناختند. محسن با کمک خیرینی که می‌شناخت برای آنان خانه اجاره می‌کرد.

روزی که بهشت زهرا رفته بود، مادر شهیدی را دید که فرزندی نداشت و همسرش هم به رحمت خدا رفته بود و با کلی اصرار متوجه شد که سقف خانه آن مادر شهید بر اثر باران از بین رفته است. بلافاصله برای ترمیم خانه پیش قدم شد و قبل از اعزام آخر به سوریه خبر شهادتش را داد و گفت که این سفر آخرین ماموریت وی است و در این سفر حضرت زهرا(س)  کمکش می‌کند که به آرزویش برسد.

شهادت دوستش مهدی عزیزی که او نیز در سوریه به شهادت رسیده بود بسیار زیاد بر روی محسن تاثیر گذاشته بود و آرزوی شهادتش را دو چندان کرده بود و هر لحظه دنبال گمشده خویش، که همان شهادت بود می‌گشت.

در نهایت بعد از رشادت‌ها و دلاوری‌هایی که داشت و بعد از به هلاکت رساندن تعداد زیادی از دست‌نشاندگان استکبار جهانی در تاریخ 27 فروردین 1394 در شهر حلب سوریه بال در بال ملائک گشود.

پیکر مطهر او تا زمان ظهور امام زمان(عج) در قطعه 31 بهشت سکینه به وصیت خودشان به امانت گذاشته شد


ادامه مطلب

[ شنبه 2 مرداد 1395  ] [ 4:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (2 مرداد 1395)

 

2 مرداد 1395 هجری شمسی برابر با 18 شوال 1436 هجری قمری و 23 جولای 2016 میلادی

روزشمار دفاع مقدس (2 مرداد 1395)

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (2 مرداد 1395)

• عملیات غدیر جهت دفع مجدد تجاوز دشمن از مرزهای جنوبی در منطقه شلمچه (1367 ه.ش)

• صدور اعلامیه مشترک علما در تأیید مرجعیت حضرت "امام خمینی"(ره) (1342 ه.ش)

• برگزاری دومین انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب شهید "محمدعلی رجایی" (1360 ه.ش)

• شهادت قاسم احمدی در برخورد با تله دشمن در جاده کنه مشکه جاسوسان (1390 ه.ش)

• شهادت قاسم قاسمی نصر آباد در برخورد با تله دشمن در جاده کنه مشکه جاسوسان (1390 ه.ش)

• شهادت سردار خدایار داوودی

• شهادت حجت الاسلام محمد درویش امیری

• برکناری و هلاکت ژنرال ماهر عبدالرشید فرمانده جنایتکار سپاه سوم ارتش بعث به دستور صدام (1367 ه.ش)


ادامه مطلب

[ شنبه 2 مرداد 1395  ] [ 4:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

«ناگفته‌ها و اسرار زندگی شهید آیت الله صدر» منتشر شد

 

کتاب «ناگفته‌ها و اسرار زندگی شهید آیت الله صدر» نوشته آیت الله عفیف نابلسی توسط دفتر نشر معارف منتشر شد.

«ناگفته‌ها و اسرار زندگی شهید آیت الله صدر» منتشر شد

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، کتاب «ناگفته و اسرار زندگی شهید آیت الله سید محمدباقر صدر» نوشته آیت الله عفیف نابلسی، عالم برجسته شیعیان لبنان، با ترجمه اسماء خواجه زاده از سوی دفتر نشر معارف منتشر شد.

درباره زندگی، اندیشه و سلوک شهید آیت الله سید محمدباقر صدر و خواهر شهیدش بنت الهی صدر، پژوهش‌های زیادی در جهان عرب و ایران انجام شده است. اما امتیاز کتاب پیش رو، این است که به قلم یکی از شاگردان شهید صدر نوشته شده است که هم اکنون مدیر حوزه علمیه امام صادق (ع) شهر صیدای لبنان است و در این شهر نماز جمعه برپا می‌کند و رئیس هیأت علمای جبل عامل لبنان نیز است. این کتاب ترجمه «خفایا و اسرار من سیرة الشهید محمدباقر الصدر» نوشته آیت الله عفیف نابلسی است که در بیانی دیگر خاطرات زندگی نویسنده در عراق و ارتباطاتش با شهید صدر و علمای برجسته عراق و لبنان است.

آیت الله عفیف نابلسی در ابتدای مقدمه کتاب، گفتارهایی از اندیشمندان جهان عرب درباره شهید آیت الله صدر می‌آورد:

ـ در عصر حاضر مولودی برتر از محمدباقر صدر در جهان اسلام زاده نشده است. (شیخ مرتضی آل یاسین)

ـ به نظر من بیهوده‌گویی در نوشته‌های سید محمدباقر صدر اصلاً معنا ندارد. (زکی نجیب محمود/ فیلسوف مصری)

ـ گوش کن شیخ (شیخ عفیف)؛ محمدباقر صدر اعلم علمای اسلام در این عصر است. (شیخ محمدجواد مغنیه)

ـ مارکسیسم مخالفی بهتر از محمدباقر صدر نداشته است. (اکرم زعیتر/ اردن)

ـ سید محمدباقر صدر در زندگی‌اش عمل مکروهی مرتکب نشد. (سید کاظم حائری)

ـ در دفاع از عقیده اسلامی و مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام) کسی قوی‌تر از سید محمدباقر صدر ظاهر نشده است. (سید محمود هاشمی [شاهرودی])

وی در ادامه می‌نویسد: «مدتی است می‌خواهم درباره این اندیشه درخشان و شخصیت عظیم بنویسم، اما هرچه سنّ و تجربه‌ام بیشتر می‌شود زبان از بیان قاصر می‌گردد. دوست داشتم درباره تمام دغدغه‌ها و دردها و درگیری‌های او بنویسم و تا آنجا که ممکن است زبان به ستایش و افتخار نگشایم ولی طبع عالی و اندیشه عظیم او ناخواه مرا به این دام می‌کشاند، چندان‌که قدرت تأثیرگذاری و سحر بیان و همت والای او توان بیرون آمدن از این دام را از من می‌گیرد. سال‌ها یکی پس از دیگری می‌گذرند و من هنوز نمی‌دانم چطور درباره او حرف بزنم. مسائل متعددی را هم نمی‌توانم شفاف بیان کنم؛ چون نگران آنم که کسی حرفم را نفهمد و خیال کند قصدم از طرح برخی جزییات اتهام بستن به علما یا تعرّض به مراجع عظام است. در عین حال نمی‌خواهم خلاصه‌ای از ماجرا را شرح دهم یا از روی وقایع رد شوم؛ چون در این صورت هم مطلب ناقص می‌شود و هم حقیقت گم، و حرف‌هایم هیچ معنا و سودی نخواهند داشت. در عین حال نمی‌خواهم شخصیتی مانند این شهید سعید در میان پشته اتهامات دوست و آتش ظلم و اجبار گم شود. دیر زمانی گذشته است، ولی احساسات من نسبت به او خاموش نشده و دردها و مصیبت‌هایی که بر سر این امت رفته چیزی از آن کم نکرده است. من همیشه بر این باور بوده‌ام که ما به آن ذهن و اندیشه نیازمندیم. آن شهید انرژی فوق‌العاده‌ای داشت و من با وجود احترام و تقدیر نسبت به همه علما، نمی‌توانم او را با هیچ‌یک از مراجع معاصر مقایسه کنم. صحبت درباره شهید صدر بدون در نظر گرفتن شرایط و موارد مبهم پیرامون او ممکن نیست با این‌حال سعی من در این کتاب تنها آن است که تجربه شخصی خودم را با او بنویسم ـ البته همان‌طور که می‌گویند حرف حرف می‌آورد ـ و فقط به مواردی اشاره کنم که آن زمان دیده یا شنیده‌ام و به آنها مطمئن هستم. لذا این کتاب منبعی جز نویسنده ندارد. درباره وقایع قبل از ورود به نجف و بعد از خروج از آن که به شهید هم مربوط است، هم مطالب بسیاری نوشته شده و هم من اطلاعات خوبی دارم اما به خاطر رابطه‌ام با استاد ـ که به مرور زمان متحول شد ـ به شیوه خودم درباره آنها نوشته‌ام و فقط همان‌ها را که دیده و حس کرده‌ام نقل می‌کنم.»

چاپ اول کتاب «ناگفته و اسرار زندگی شهید آیت الله سید محمدباقر صدر» در 120 صفحه، قطع رقعی، تیراژ 1000 نسخه و قیمت 5000 تومان منتشر شده است.

دفتر نشر معارف در زمینه صدر تاکنون کتاب «شهید صدر» (نوشته آیت الله سید کاظم حائری) را با ترجمه دکتر سید مهدی نوری کیذقانی و زینب آذربو منتشر کرده است و به زودی کتاب استاد سید صدرالدین قبانچی (امام جمعه نجف اشرف) را درباره این متفکر شهید منتشر می‌کند. ضمناً نشر معارف از این نویسنده و عالم برجسته لبنانی کتاب «عروج تا ملکوت» (شرح حدیث عنوان بصری) را ترجمه و منتشر کرده است و به زودی دو کتاب «ده گفتار» و «فرازهای نورانی از زندگی امامان معصوم (ع)» را منتشر می‌کند.

***

دفتر نشر معارف در راستای معرفی آثار اندیشمندان جهان اسلام چهار کتاب «راهبردهای اسلام»، «شیعه امامیه»، «گسترش ارزشها در پرتو اسلام» و «قیام امام حسین (ع) در پرتو نص و سند» از مرحوم علامه عبدالهادی الفضلی (متفکر برجسته شیعی عربستان)، سه کتاب «تاکتیک‌های جنگی دفاع از مرزهای اسلامی در دعای اهل الثغور امام سجاد (ع)»، «شبهات یهودی» و «خاخام شکست خورده» از علامه جعفر مرتضی عاملی (مورخ و اندیشمند برجسته لبنانی)، «نقش دین در زندگی بشر» آیت الله محمدمهدی آصفی، «امامت و رهبری جامعه» از آیت‏ الله سید کاظم حائری، «اسلام، دین بیداری» از استاد محمد العاصی (اندیشمند آمریکایی و عضو مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی)، دو کتاب «میراث عظیم و امت خفته» و «جهان اسلام و خیزش آگاهی» از دکتر مظفر اقبال (رئیس مرکز اسلام و علوم کانادا)، «انقلاب اسلامی؛ بزرگ‌ترین چالش آمریکا» از دکتر ظفر بنگاش را ترجمه و منتشر کرده است و به زودی کتاب‌های دیگری از آیت الله شیخ عیسی قاسم، شیخ نعیم قاسم، آیت الله سید عبدالله الغریفی، دکتر کلیم صدیقی، یوسف الخباز و طلال عتریسی و... منتشر می‌کند.

***

برای تهیه مجموعه کتابهای جهان اسلام و دیگر آثار دفتر نشر معارف می‌توان از طریق سایت پاتوق کتاب: ketabroom.ir یا دفتر مرکزی نشر معارف قم (02537740004) یا از طریق فروشگاههای پاتوق کتاب سراسر کشور اقدام کرد.

منبع: فارس


ادامه مطلب

[ شنبه 2 مرداد 1395  ] [ 3:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 80 ] [ 81 ] [ 82 ] [ 83 ] [ 84 ] [ 85 ] [ 86 ] [ 87 ] [ 88 ] [ 89 ] [ > ]