ماجرای ورزش باستانی شهید ابراهیم هادی در جبهههمان دوران کوتاه سر پل ذهاب ابراهیم معمولا یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور میشد و مشغول نماز شب میشد. |
به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، امیرمنجر می گوید: هشتمین روز مهرماه با بچه های معاونت عملیات سپاه راهی منطقه شدیم. در راه مقر سپاه همدان توقف کوتاهی کردیم.
موقع اذان ظهر بود برادر بروجردی، که به همراه نیروهای سپاه راهی منطقه بود را در همان مکان ملاقات کردیم.
ابراهیم مشغول گفتن اذان بود. بچه ها برای نماز آماده می شدتد. حالت معنوی عجیبی در بچه ها ایجاد شده بود. محمد بروجردی گفت: امیر آقا، این ابراهیم بچه کجاست!؟
گفت: بچه محل خودمونه سمت هفده شهریور و میدان خراسان.
برادر بروجردی ادامه داد: عجب صدایی داره. یکی دو بار تو منطقه دیدمش. جوان پر دل و جراتیه. ببین اگه تونستی بیارش پیش خودمون کرمانشاه.
نماز جماعت برگزار شد و حرکت کردیم.
بار دوم بود که به سر پل ذهاب آمدیم. اصغر وصالی نیروها را آرایش داده بود. منطقه به یک ثبات و پایداری رسیده بود. اصغر از فرماندهان بسیار شجاع و دلاور بود. ابراهیم بسیار به او علاقه داشت همیشه میگفت:
چریکی به شجاعت و دلاوری و مدیریت اصغر ندیده ام. اصغر حتی همسرش را به جبهه آورده و با اتومبیل پیکان خودش که شبیه انبار مهماته ، به همه جا سر میزنه.
اصغر هم چنین حالتی نسبت به ابراهیم داشت. یکبار که قصد شناسایی و انجام عملیات داشت به ابراهیم گفت: آماده باش برویم شناسایی.
اصغر وصالی یکی از ساختمانهای پادگان ابوذر را برای نیروهای داوطلب و رزمنده آماده کرده بود و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسیم آنها نظم خاصی در شهر ایجاد کرد.
وقتی شهر کمی آرامش پیدا کرد، ابراهیم به همراه دیگر رزمنده ها ورزش باستانی را بر پا کرد. هر روز صبح با یک قابلمه ضرب می گرفت و با صدای گرم خودش می خواند.
اصغر هم میاندار ورزش شده بود. اسلحه ژ3 هم شده بود میل! با پوکه توپ و تعدادی دیگر از سلاح ها، وسایل ورزشی را درست کرده بودند
امام صادق(ص) می فرماید:
هر کار نیکی که بنده ای انجام دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است غیر از نماز شب.
همان دوران کوتاه سر پل ذهاب ابراهیم معمولا یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور میشد و مشغول نماز شب میشد.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 83
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی
ادامه مطلب
[ یک شنبه 23 خرداد 1395 ] [ 11:17 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عراقیها برای جریمه،از دادن آب و غذا به مدت 48 ساعت به اسرا خودداری کردند و بعد از گذشت 48 ساعت تمامی برادران با وحدت کامل شروع به تظاهرات و شکستن شیشهها کردند... به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، عبدالمجید سراوانی از جمله آزادگان دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که در تیرماه سال 1367 به اسارت بعثیها درآمد. او در خاطرهای درباره اذان گفتن یکی از دوستانش در اسارت میگوید: ماه مبارک رمضان فرا رسیده بود و همه برادران در حال و هوای دیگری بودند. یکی از همان روزها زمان افطار بود و یکی از برادران که صدای خوبی هم داشت شروع به گفتن اذان کرد. بلافاصله بعثیها وارد اسارتگاه شدند و او را دستگیر کردند و اولتیماتوم دادند که از این تاریخ به بعد کسی حق اذان گفتن ندارد. عراقیها برای جریمه، 48 ساعت از دادن آب و غذا به اسرا خودداری کردند. بعد از گذشتن 48 ساعت تمامی برادران با وحدت کامل شروع به تظاهرات و شکستن شیشهها کردند و خواستار بازگشت برادر مؤذن به جمع این اسرا شدند و بعثیها مجبور به اجابت خواست آنها شدند. منبع: ایسنا
[ یک شنبه 23 خرداد 1395 ] [ 11:16 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
"خورشید که بالا آمد، سنگرهای عراقیها که در بیست یا سی متری ما نمایان شد. آنها مسلط بر میدان مین بودند. عراقیها تا ما را دیدند با حوصله خواستند که با ما بازی کنند چند نفرشان با سیمنوف هدفگیری میکردند و هر نقطهایی از بدنمان را میدیدند، میزدند. فقط صدای "اه" را بعد از اصابت هر گلوله میشنیدم." "مهدی قلی رضایی" راوی کتاب لشکر خوبان و از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات لشکر 31 عاشورا در گفت و گو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس از روزهای نخست حضورش در عملیات فتح المبین که در سن نوجوانی تا پای اسارت رفت، روایت کرد. در ادامه ماحصل گفت و گو را میخوانید. اولین روزهای سال ۶۱ ستون حرکتش را در دل رملها به سمت رقابیه و میشداغ با گردانهای شهید قاضی و شهید مدنی از تبریز به فرماندهی شهید دلاور علی تجلایی، گروهان ۲ از گردان شهید قاضی به فرماندهی شهید محمود اورنگی و دسته یک با مسئولیت یاسر زیرک شروع به حرکت کرد. اولین عملیاتم بود. تجربه چندانی نداشتم، گاهاً تاریکی شب دلهره ایجاد میکرد. اولین بار بود که رمل را میدیدم، پاهایمان در حال حرکت تا مچ پا در رمل فرو می رفت و خستگی را چند برابر میکرد. نمیدانستم که در آینده سختترین و تلخترین خاطراتم در این رملها رقم خواهد خورد. از خط خودی که عبور میکردیم پایگاه مانندی بود که بیش از ۵ نفر نیرو نداشت و با فاصلههای پیش از پانصدمتر از همدیگر واقع بودند. حرکت سخت بود و خسته کننده هر از گاهی پیامها از جلو ستون به عقب ستون منتقل میشد و یا در حال حرکت شمارش به جهت کنترل تعداد وعدم نفوذ دشمن در ستون انجام میگرفت، ماه بالای سرمان میرفت که ناپدید شود و تاریکی بر همه جا سیطره بیابد. کم کم رملها تمام و زمین زیر پایمان محکمتر شد. به میدان مین دشمن رسیدیم. در آن زمان دشمن میدان مین را معمولا برای بستن جناحها یا جاهایی که نیرو نداشت، میکاشت. گروهانها از هم جدا شدند. گروهان ما از محل تعیین شده وارد میدان شد. دو نفر که به خنثی کردن مین مشغول بودند گاها در زیر نور منورهای دشمن سایههایشان دیده میشد. من نفر چهارم از دسته بودم زیرا مسئول دسته و معاونش به تخریبچیها کمک میکردند، ما نزدیک آنها بودیم. درگیری در پشت سرمان شروع شده بود و گروهان ما باید با نفوذ از طریق میدان مین به عمق خطوط دشمن و به مقر نیروهای احتیاط دشمن میرسید تا اجازه نمیداد نیروهای احتیاط دشمن خطوط اولشان را تقویت کنند. بیامان منورهایی به آسمان پرتاپ میشد. ناگهان صدای انفجاری در نزدیکم مرا به خود آورد. درد شدید زانو شروع شد. خون شدیدی از زانویم میرفت. چند نفر از جمله تخریبچیها هم با انفجار مین مجروح شده بودند. نیروها تکبیرگویان خود را به میدان مین زدند و به سمت احتیاط عراقیها یورش بردند. تیراندازیها بیوقفه ادامه داشت. رحمان مصلحی همراه چند امدادگر به سمت ما آمدند و مرا روی برانکارد گذاشته به سرعت در داخل میدان مین حرکت کردند. مینها عمدتا سوسکی بودند و به همدیگر تله شده بودند. رحمان با چاقویی که داشت تلهها را قطع میکرد و در پاسخ دوستان میگفت "چیزی نمی شود. نگران نباشید. من وارد هستم." میدان مین تمام نمیشد و ما به جای حرکت در عرض میدان مین در طول میدان و در ردیف مینهای سوسکی حرکت میکردیم. ساعت از دو نصف شب گذشته بود. سرما اثر میکرد و می لرزیدم. ناگهان انفجاری شدید زیر سرم اتفاق افتاد. سرخی جای دنیا را گرفت. کم کم صداها هم از ذهنم بیرون رفتند. تاریکی محض شد. احساس سرما مرا به هوش آورد. سر و صورت خونینم نشان از زخمی شدن مجدد را داشت. انگشتانم را مثل شانه در موهایم فرو بردم، مثل اینکه سرم را در قیر فرو برده باشند. خون و رمل همنشین موهایم شده بودند. سرخی خون انگشتانم را آغشته کرد. بوی باروت همه جا را فرا گرفته بود. چفیهی دور کمرم را باز کرده به سرم بستم اما ترکشهای ریزی که به کمرم از گردن تا پاهایم اصابت کرده بودند، امکان بستن و پانسمان را نداشت. چند امدادگری که مرا حمل می کردند همه به جز رحمان مجروح شده بودند نالههایشان شنیده میشد هر کدام در گوشهایی از میدان افتاده بودند. صبح و روشنایی از راه می رسید نماز را در همان حالت خونین خواندیم. در حالی که رکوع و سجود جز اشاره نبود با عمق جان از رب العالمین مدد میخواستم. خورشید که بالا آمد، سنگرهای عراقیها که در بیست یا سی متری ما نمایان شد. آنها مسلط بر میدان مین بودند. عراقیها تا ما را دیدند با حوصله خواستند که با ما بازی کنند چند نفرشان با سیمنوف هدفگیری میکردند و هر نقطهایی از بدنمان را میدیدند، میزدند. فقط صدای "اه" را بعد از اصابت هر گلوله میشنیدم. توانستم خاکها را مثل سنگری در جلوی خودم تل کنم تا عراقیها مرا نبینند. در آن لحظه به خود فکر می کردم. پسری ۱۶ ساله که شاید در یکسال قبل تصور چنین صحنههایی را نداشت و شاید برای رفتن به دستشویی در شب میترسید، الان در وسط میدان مین دشمن، زخمی و تشنه افتاده است. فقط از خداوند در آن لحظات سخت طلب یاری داشتم، به خود جرات میدادم که وضعیت موجود را درک کنم و در مقابل دشمن کم نیاورم. چند نفری از عراقیها از خاکریز به سمت میدان مین آمدند. احتمالاً آنها هم فهمیده بودند که ما کاری از دستمان بر نمیآید، کلماتی به زبان ترکی ترکمن و عربی گفتند و از معبری که خود میشناختند سعی کردند به ما نزدیک شوند. قصدشان برایم معلوم نبود که میخواهند ما را اسیر بگیرند یا تیر خلاص بزنند. ناگهان در میان خاکها اسلحهایی به دستم خورد. شاید برای یکی از همرزمان مجروحم بود. در آن لحظه، اسارت را جلوی چشمانم مجسم کردم اما به خود گفتم که شاید فرجی باشد، به سمت عراقیها تیراندازی کردم دو نفرشان افتادند. آنها ما را به رگبار بستند. به سختی توانم را در دستانم جمع کرده به سمت آنها شلیک میکردم. فاصله ما تا دشمن کمتر از ۱۵ متر بود. ناگهان متوجه شدم عراقی ها از پشت سر مورد هدف تیراندازی قرار گرفتند. ستونی از پشت تپه رملی به سمت مقر عراقیها و سمت میدان میآمد. از دیدنشان خوشحال بودم. صدایشان کردیم. چند نفر از آنها وارد میدان شدند، به ما که رسیدند داود نوشاد را شناختم. معاون فرماندهمان، علی تجلایی بود. به ما که رسیدند مجروحین را از میدان برداشتند. نمیدانم تا آن لحظه شهید رحمان مصلحی کجا بود. شاید او کمک آورده بود. میخواست مجروحی را بردارد که از محل نامعلومی مورد هدف قرارش دادند. چهار انگشتش مجروح شد. همرزمان به سرعت به سمت منطقهای که شلیک شد، تیر اندازی کردند. نوشاد هم مرا به کولش انداخت و سینه خیز از میدان خارج شدیم. پشت همان تپه رملی، نفربر برادران ارتشی آمد که مجروحین را منتقل کنند. پس از رسیدن با برانکارد به اورژانس بردند. دیدن تابلوهایی که رویشان آیه "انا فتحنا ..." نوشته بود. درد زخمهایم را از بین برد.
[ یک شنبه 23 خرداد 1395 ] [ 11:11 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
17 خرداد 1395 هجری شمسی برابر با 30 شعبان 1436 هجری قمری و 6 ژوئن 2016 میلادی رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (17 خرداد 1395) • تحریم هرگونه ارتباط با رژیم صهیونیستی از جانب "امام خمینی(ره)" (۱۳۴۶ ش) • حمله مزدوران پهلوی به مدرسه فیضیه و کشتار طلاب و فضلای قم (۱۳۵۴ ش) • صدور پیام امام خمینی(ره) به دنبال تهاجم رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان (۱۳۶۱ ش) • شهادت حجت الاسلام "عباس شیرازی" قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی (۱۳۶۴ ش) • عملیات ایذایی ظفر یک در منطقه عملیاتی جزیره مینو توسط ارتش (۱۳۶۴ ش) • شهادت شهید حبیب الله توکلی (۱۳۶۱ ش) • ملاقات حاج احمد متوسلیان همراه با فرماندهی وقت کل سپاه با آیت الله خامنهای در محل ریاست جمهوری (۱۳۶۱ ه.ش) • اجرای عملیات چریکی در منطقه شانه دری عراق از طریق مریوان توسط پیشمرگان مسلمان کرد (۱۳۶۱ه.ش) • شهادت سردار محمدحسن نیاطبری (۱۳۶۲ ه.ش)
[ دوشنبه 17 خرداد 1395 ] [ 1:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
معاون استاندار کرمان با بیان اینکه اهداف شهدا باید شناخته و تبیین شود، گفت: همه ما در قبال شهدا وظایفی داریم و تاریخ همواره قضاوت خود را به درستی انجام خواهد داد. به گزارش دفاع پرس از کرمان، حمید ذکاءاسدی شامگاه یکشنبه (16 خرداد) در نشست شورای عالی فرهنگ ایثار و شهادت در سالن پیامبر اعظم(ص) استانداری کرمان، با بیان اینکه اهداف شهدا باید شناخته و تبیین شود، افزود: همه ما در قبال شهدا وظایفی داریم و تاریخ همواره قضاوت خود را به درستی انجام خواهد داد. وی گفت: بازماندگان و خانواده شهدا انتظار خاصی از دولت و مردم ندارند؛ اما در باطن خواهند گفت که امنیت موجود در جامعه به خاطر ایثار شهدا و فداکاری خانواده آنهاست. معاون استاندار کرمان، سرکشی و دلجویی از خانواده شهدا را در شمار بدیهیات دانست و افزود: ضمن دیدار با خانواده شهدا باید مرام شهدا را نیز زنده نگه داریم. ذکاء اسدی گفت: دبیرخانه شورای فرهنگ ایثار و شهادت در استان کرمان باید از واحدهای مختلف مشاورانی را درخواست کند و بهمنظور استفاده از 20 درصد بودجه فرهنگی دستگاه های اجرایی برنامهریزی شود. وی همچنین بر طراحی یادمان "آن 23 نفر" در شهر کرمان تاکید کرد و گفت: رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز از این افراد به نیکی یاد کردهاند. معاون استاندار کرمان با اشاره به اینکه یادوارههای زیادی در استان برگزار میشود، افزود: باید هماهنگی شود که از این آیینها استفاده سیاسی، جناحی و قومی نشود و باید بدانیم شهدا برای چه رفتند و اگر این مهم در جامعه تبیین شود، به نتایج خوبی دست پیدا خواهیم کرد. ذکاء اسدی به نامگذاری سال جاری توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی با عنوان "اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل" اشاره کرد و گفت: هنوز خط سرخ شهادت با شهدای مدافع حرم ادامه دارد. در این نشست محمدرضا حسنی سعدی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان گفت: قانون برنامه پنجم توسعه بر هزینه کرد 20 درصد از بودجه های فرهنگی دستگاه های اجرایی به بخش ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تصریح کرده است. حسنی سعدی دستور کار این نشست را اشاره به جایگاه قانونی شورای فرهنگ ایثار و شهادت و شرح وظایف اعضا شورا عنوان کرد و از مدیران دستگاه های اجرایی خواست تقویم اجرایی دیدار با خانواده شهدا را برای اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان ارسال کنند. مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان به تاکیدات رهبر معظم انقلاب اسلامی در زمینه دیدار با خانواده شهدا و دلجویی از آنها اشاره کرد و افزود: این آیین در استان کرمان زیاد انجام می شود؛ اما این مقدار دیدار با خانواده شهدا در شأن این استان نیست. وی در ادامه گفت: 17 نفر از جمعیت "آن 23 نفر" کرمانی هستند و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز با جملات بسیار زیبایی از این افراد تقدیر کرده اند و بایستی اثر یا کار هنری ماندگاری را در راستای ماندگار کردن "آن 23 نفر" (آزادگانی که کتاب آن نیز توسط احمد یوسف زاده نوشته شد) در کرمان انجام دهد. حسنی سعدی با بیان اینکه آثار هنری، ادبی و غیره و حتی پایان نامه های دانشجویی با موضوع ایثار و شهادت در استان کرمان مورد تشویق قرار می گیرند از صاحبان این آثار خواست یک نسخه از آثار خود را به اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان ارسال کنند. وی بر مناسبسازی محیط زندگی جانبازان و معلولان در استان کرمان نیز تاکید کرد و گفت: کمیته مناسبسازی محیط زیست جانبازان و معلولان این استان با همکاری شهرداری و اداره کل بهزیستی کرمان تشکیل شده است.
[ دوشنبه 17 خرداد 1395 ] [ 1:31 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ابراهیم پروانهوار به دور شمع وجودی حضرت امام میچرخید. بلافاصله پس از عبور اتومبیل امام، بچهها را جمع کردیم. همراه ابراهیم به سمت بهشت زهرا رفتیم. امنیت درب اصلی بهشت زهرا از سمت جاده قم به ما سپرده شده بود. به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، حاج حسین اللهکرم می گوید: اوایل بهمن بود، با هماهنگی انجام شده، مسئولیت یکی از تیمهای حفاظت حضرت امام(ره) به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهای خیابان آزادی (منتهی به فرودگاه) بهصورت مسلحانه مستقر شد. منبع: تسنیم
[ سه شنبه 11 خرداد 1395 ] [ 8:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات1 ]
11 خرداد 1395 هجری شمسی برابر با 24 شعبان 1437 هجری قمری و 30 می 2016 میلادی رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (11 خرداد 1395) • انحلال حزب جمهوری اسلامی به پیشنهاد اعضای آن (۱۳۶۶ ش) • صدور قطعنامه ۵۵۲ شورای امنیت به دنبال شکایت کشورهای عضو کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس علیه جمهوری اسلامی ایران مبنی بر حمله به کشتیهایشان (۱۳۹۶ه. ش) • شهادت محمد امین رحمان فرمانده گردان ویژه ضربت پیشمرگان مسلمان کرد سنندج بر اثر ترور ضد انقلاب (1361 ه.ش) • شهادت "حسن عرب جوزدانی" مسئول عملیات سپاه دیواندره بهدست عناصر گروهک کومله (1362 ه.ش) • شهادت مدافع حرم آلالله "امیر کاظمزاده" (1392 ه.ش ) • شهادت سردار خادمی (1390 ش)
[ سه شنبه 11 خرداد 1395 ] [ 8:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خداوندا! مرا در یارى رساندن به اسلام عزیز کمک کن تا دِین خویش را ادا نمایم... به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، مناجات زیبای زیر از شهید رنجی است. شهید جمشید رنجی از شهدای کرجی دفاع مقدس که سال 60 در منطقه بستان شهید شده است.
[ سه شنبه 11 خرداد 1395 ] [ 8:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات1 ]
10خرداد 1395 هجری شمسی برابر با 23 شعبان 1437 هجری قمری و 29 می 2016 میلادی رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (10 خرداد 1395) • رحلت فقیه جلیل آیت الله «حاج شیخ عزیزالله خسروی زنجانی» (۱۳۷۴ ش) • آیت الله خمینی به مناسبت سالگرد قیام ۱۵ خرداد نطقی ایراد کرده و تأکید کردند که ملت ایران جنایات ۱۵ خرداد را فراموش نخواهد کرد. (۱۳۵۷ش) • روز جهانی مبارزه با دخانیات • ربودن بخشدار توسط ضدانقلابیون و اعدام شهردار در کنار رودخانه ای در دیواندره (1361 ه.ش) • شهادت حجت الاسلام ابوالقاسم بزاز(1359) • شهادت شهید سید موسوی پریشی ( 1360 ش)
[ دوشنبه 10 خرداد 1395 ] [ 12:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مادر شهید شیردل در مراسم دیدار با پیکر شهید پس از یکسال دوری گفت: خوش رویی و خنده رویی اش زبانزد همه عالم است همه عاشق خنده هایش بودند. الان که پیکرش را بعد یک سال آوردند گوشت و پوست نداشت ولی باز میخندید. عصر روز گذشته خبر بازگشت پیکر شهید علی اصغر شیردل پس از یک سال در کانال ها و سایت های خبری منتشر و ساعت 18 زمان دیدار با پیکر شهید در معراج الشهدای تهران تعیین گردید. خانواده، بستگان، دوستان، همسر و امیرعلی 6 ساله فرزند شهید برای وداع آخر با پیکر پدردر معراج الشهدای تهران حاضر شدند. مادر شهید علی اصغر شیردل در گفت و گو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با ابراز خوشحالی از دیدار دوباره فرزندش پس از یک سال بی خبری از وی گفت: خوشحالم که بعد از یک سال و خورده ای پسرم برگشته و او را میبینم. خوشحالم و خداراشکر می کنم، همیشه به حضرت زینب(س) سپردمش، تا امروز هم برای من نبود، امانت خدا بود که خودش داد و خودش گرفت، شکر خدا و الحمدالله. وی به ویژگیهای اخلاقی شهید شیردل اشاره کرد و ادامه داد: خوش رو، خوش اخلاق، مومن، زن و بچه دوست بود. به مال دنیا اهمیت نمیداد مال دنیا برایش بی ارزش بود و عاشق زن و بچه اش بود. پسر خوب و مومن و نمازخوانی بود همه خوبی ها را خدا جمع کرده و به این پسر داده بود. چون مال من نبود مال خدا بود و خداهم می خواست او را پیش خودش ببرد. مادر شهید شیردل ادامه داد: خوش رویی و خنده رویی اش زبانزد همه عالم است همه عاشق خنده هایش بودند. الان که پیکرش را بعد یک سال آوردند گوشت و پوست نداشت ولی باز میخندید. وی درباره نحوه شهادت شهید شیردل گفت: تیر به پهلوی راستش خورده خونریزی زیادی داشته یک یا علی گفته و شهید شده. پیکرش را نتوانستد به عقب برگردانند شکر خدا به واسطه انگشتری که دستش بوده شناسایی شده، خودش دوست داشت گمنام شهید شود نه پلاکی در گردنش بود نه مدارکی در جیب هایش، هیچ چیزی همراه خود نداشته فقط از همان انگشتر توی دستش شناختند. مادر شهید شیردل درباره وصیت شهید به خانواده بیان کرد: وصیتش این بود که صبور باشیم هر وقت خیلی خسته شدیم و دلمان سوخت به مصائب حضرت زینب(س) و روز عاشورا فکر کنیم، به من به خواهر و همسر و پسرش وصیت کرده است گله ها و شکوه هایمان را به امام زمان بگوییم و با ایشان درد و دل کنیم. مادر شهید شیردل در پایان به انگیزه شهید از رفتن به سوریه اشاره کرد و گفت: خواهرش گفته بود نرو گفته بود دعا می کنم کارت درست نشود که بروی، میگفت این حرف را نگو اگر من نروم اسلام چه میشود داعش به مرزهای عراق آمده باید بروم و نگذارم داعش بیاید، ما برای دفاع از حرم خانم زینب(س) میرویم و تنها هدفش همین بود. مسئولین معراج الشهدا در توضیحاتی در خصوص چگونگی شناسایی شهید اعلام کردند که شهید علی اصغر شیردل 30 اردیبهشت سال 94 در تدمر سوریه به شهادت رسید ولی به دلیل تسلط تکفیری ها به منطقه امکان به عقب برگرداندن پیکر وی وجود نداشت. با تسلط رزمندگان اسلام به منطقه پیکر شهید پس از شناسایی به کشور بازگردانده شد.
مجازات «اذان» گفتن در ماه رمضان
ادامه مطلب
بازی تیراندازی در میدان مین با اندام رزمندگان
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (17 خرداد 1395)
ادامه مطلب
اهداف شهدا باید شناخته و تبیین شود
ادامه مطلب
علاقه شهید ابراهیم هادی به امام راحل
صحنه ورود خودرو امام را فراموش نمی کنم. ابراهیم پروانه وار به دور شمع وجودی حضرت امام می چرخید. بلافاصله پس از عبور اتومبیل امام، بچه ها راجمع کردیم. همراه ابراهیم به سمت بهشت زهرا رفتیم. امنیت درب اصلی بهشت زهرا از سمت جاده قم به ما سپرده شده بود. ابراهیم در کنار در ایستاده بود. اما دل و جانش در بهشت زهرا بود. آنجا که حضرت امام مشغول سخنرانی بود. ابراهیم میگفت: صاحب این انقلاب آمد، ما مطیع ایشانیم. هرچه امام بگوید همان اجرا می شود. از آن روز به بعد ابراهیم خواب و خوراک نداشت. در ایام دهه فجر چند روزی بود که هیچکس از ابراهیم خبری نداشت. تا اینکه روز بیستم بهمن دوباره او را دیدم. بلافاصله پرسیدم: کجایی ابرام جون؟ مادرت خیلی نگرانه. مکثی کرد و گفت: توی این چند روز، من و دوستم تلاش می کردیم تا مشخصات شهدایی که گمنام بودند را پیدا کنیم. چون کسی نبود به وضعیت شهدا در پزشکی قانونی رسیدگی کنه.
شب بیست و دوم بهمن بود. ابراهیم با چند تن از جوانان انقلابی برای تصرف کلانتری محل اقدام کردند. آن شب بعد از تصرف کلانتری 14 با بچه ها مشغول گشت زنی در محل بودیم. صبح روز بعد خبر پیروزی انقلاب از رادیو سراسری پخش شد. ابراهیم چند روزی به همراه امیر به مدرسه رفاه می رفت. او جزء محافظین حضرت امام بود. بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهی از محافظین زندان بود. در این مدت با بچه های کمیته در ماموریتهایشان همکاری داشت؛ ولی رسما وارد کمیته نشد.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 54
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (11 خرداد 1395)
ادامه مطلب
مناجاتنامه زیبای یک شهید
خداوندا! مرا در یارى رساندن به اسلام عزیز کمک کن تا دِین خویش را ادا نمایم. خداوندا! تو میدانى که من بسیار ضعیفتر از آنم که بتوانم خدمتى به اسلام نمایم؛ لیکن جسمى ناتوان در اختیار دارم که البتّه در اختیار توست و آن را در راه تو، اى پروردگار بزرگ و دادگر، قربانى خواهم کرد. پس مرا در کارهایم موفّق بدار.
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید استان البرز
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (10 خرداد 1395)
ادامه مطلب
پسرم بعد از شهادت هم میخندید
ادامه مطلب