ساخت 25 پایگاه جدید قبل از عملیات والفجر4
شما فکر نکنید این پایگاههایی که دارید میسازید، سختِ و باید تعداد زیادی جاده بسازید تا پایگاه ساخته شود. این پایگاه کوچک، برای ما به منزله یک پادگان ارزش دارد. در منطقه کردستان، یک پایگاه کوچک، ارزش معنوی، امنیتی و نظامی در حد یک پادگان بزرگ را دارد.
کد خبر: ۲۶۵۵۶۲
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۶ - ۰۲:۴۰ - 10November 2017
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، کتاب «عبور از رمل» خاطرات «ابوالفضل حسن بیگی» به قلم «محمدمهدی عبداللهزاده» به رشته تحریر در آمده و توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس منتشر شده است.
این کتاب در بردارنده خاطرات حسنبیکی فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) جهاد سازندگی است. وی به جهت حضور مستمر در خط مقدم و شرکت در جلسات فرماندهان جنگ، خاطراتی شنیدنی از نقش مهندسی رزمی در دفاع مقدس بیان کرده است.
خاطرات زیر برگرفته از این مجموعه است که با هم مرور میکنیم.
فرمانده محبوب
قبل از عملیات والفجر4 یک روز صیاد شیرازی گفت: «میخواهیم به منطقه برویم. می خواهیم سرّی برویم تا کسی متوجه نشود». هماهنگ کردیم که یک تعداد از ماشینهای جهاد بیایند تا حساسیت نباشد. بچه های ژاندارمری، سپاه و ارتش هر جایی میرفتند نگاه ها به آنها بود. با هلیکوپتر از سنندج به طرف مریوان حرکت کردیم. قرار بود بچههای جهاد، خودروهایشان را به درهای در نزدیکی شهر مریوان بیاورند تا از آنجا به سمت دریاچه زریوار و از دریاچه، به طرف سورن و سورکوه برویم. وقتی آنجا پیاده شدیم، تعدای از بچههای ارتش که هماهنگ شده بود، آمدند و سوار ماشین شدیم و به طرف شهر مریوان حرکت کردیم. اول شهر مریوان، مردم، صیاد شیرازی را داخل ماشین دیدند. تا او را دیدند، دورش جمع شدند و ماشین را نگه داشتند. ماشین اصلاً نتوانست برود. همه برای وی شعار می دادند. بچه های بسیج و سپاه هم آمدند. در حقیقت احساس ناامنی کردند. ولی مردم صیاد شیرازی را از جان خود و فرزندانشان بیشتر دوست داشتند. اسماعیل نجار که فرماندار بود، نیم ساعت بعد متوجه شد و خودش را رساند.
مردم از صیاد شیرازی خواستند که صحبت کند. وی بالای تویوتا رفت و شروع به صحبت کرد. مردم چنان خودشان را به این تویوتا چسبانده بودند که اگر ضدانقلاب می خواست آرپیجی یا چیز دیگری شلیک کند، به صیاد شیرازی نمیرسید؛ این طور دورش حلقه زده و از او حفاظت میکردند.
بیمارستان
قبل از عملیات والفجر4، درکیلومتر شش جاده مریوان به سنندج، یک بیمارستان ساختیم. بیمارستان بزرگی بود، ولی روی تابلویش اورژانس نوشتیم تا هر کس میخواند فکر کند که فقط دو سه تا ماشین، دو سه تا پزشک و دو سه تا پرستار دارد؛ این، برای فریب دشمن بود.
امنیت جاده
عقبه عملیات سنندج، مرکز استان بود. پادگان سنندج آماده شده و امکان اسکان همه نیروها در آن وجود داشت. قرارگاه تاکتیکی هم در مریوان بود و لازم بود جاده مریوان به سنندج امن باشد تا شب و روز، عبور و مرور مقدور باشد. برای این کار باید تعدادی پایگاه جدید احداث میکردیم که نسبت به هم دید داشته باشند تا اگر ضدانقلاب وارد شد، نیروها به سرعت برسند و مقابله کنند و ستونهای نظامی که از این مسیر عبور میکنند، آسیب نبینند. در مراحل اولیه، این مسئله قابل هضم نبود که میشود یک جاده را شبانهروزی کرد. طبیعی بود که استانداری، سپاه استان، ژاندارمری، کمیته، شهربانی و لشکر 28 کردستان توجیه نباشند. چند سال با این شرایط زندگی کرده بودند که در جادهها فقط از روشنایی صبح تا غروب آفتاب، آمد و شد امکانپذیر بود. صیاد شیرازی تأکید داشت که حتماً این جاده را شبانهروزی کنیم تا الگویی برای جاهای دیگر شود. خود ما هم خیلی انگیزه نداشتیم که در آنجا سرمایهگذاری سنگینی انجام دهیم. دلیلش هم این بود که راهسازی در کوهستان سخت بود. وقتی قرار بود در مسیر جاده پایگاهی احداث شود، باید در بلندترین نقطه از ارتفاعات مشرف بر این جاده، پایگاه میزدیم و بعضی پایگاهها به 2 تا 3 کیلومتر جاده نیاز داشت. این جادهها گاهی در اطراف روستاها، زمینهای کشاورزی و باغات بود و بایستی خسارت پرداخت میکردیم.
وقتی روی ارتفاع میرفتیم، اول باید تسطیح میکردیم و بعد خاکریز زده میشد. برای این کار هم، تأمین امکانات از جمله پلیت، آهن و سنگر مشکل بود.
در یکی از جلسات، صیاد شیرازی به شدت نگران و ناراحت بود که چرا کار به کندی انجام میشود. در جلسه متوجه شد که انگیزهها ضعیف است و توضیح داد که قرار است عملیاتی در منطقه مریوان انجام بدهیم و تعداد زیادی از لشکرها از جنوب و غرب به منطقه بیایند و اگر تردد فقط روز انجام شود، مشکل خواهد بود. او گفت که حین عملیات، تعداد زیادی از مجروحین باید فوراً از مریوان به سنندج انتقال پیدا کنند و اگر پاتکهای دشمن زیاد شد، باید مهمات و نیرو و امکانات، به سرعت از سنندج به مریوان گسیل شود. صیاد ادامه گفت: «شما فکر نکنید این پایگاههایی که دارید میسازید، سختِ و باید تعداد زیادی جاده بسازید تا پایگاه ساخته شود. این پایگاه کوچک، برای ما به منزله یک پادگان ارزش دارد. در منطقه کردستان، یک پایگاه کوچک، ارزش معنوی، امنیتی و نظامی در حد یک پادگان بزرگ را دارد».
قبل از عملیات والفجر 4، شاید بیش از 25 پایگاه جدید ساخته بودیم و چون شهرها امن شده بود، خیلی نیاز نبود مثلاً در شاهیندژ یا اطراف ارومیه نیرو باشد. در حقیقت عملیات والفجر 4 که انجام شد، ضدانقلاب به طرف خاک عراق عقبنشینی کرد. چون سنندج به تهران نزدیک بود، از این جاده نیروی زیادی میآمد و عقبه اصلی ما بود، لذا 20 تا 25 پایگاه جدید ساخته شد؛ نیروی بیشتری گذاشتیم تا جاده شبانهروزی شود. در بعضی از جادهها هم نورافکن گذاشتند تا روی جاده دید داشته باشند.
عقبه نیروها اطراف دریاچه مریوان بود. نیروها در شهر مریوان و درههای قبل از شهر مستقر بودند و باید خودشان را به خط مقدم میرساندند. جاده را تعریض کردیم. بعضی از جاها 12 تا 13 متر عرض جاده بود تا وقتی لشکرها با آن حجم بیایند با محدودیتی مواجه نباشند. اگر یک ماشین، تیر یا ترکش میخورد یا خراب میشد، جاده بند نمیآمد؛ اگر عرض جاده کم بود، یگانها نمیتوانستند به سرعت خودشان را برسانند؛ یا اگر بمباران میشدند مشکل درست میشد. بعد از عملیات هم، این جاده الگویی شد که میتوانیم جادههای کل کردستان را شبانهروزی کنیم؛ موضوع در قرارگاه حمزه مطرح شد.
قرارگاه تاکتیکی
زمانی که شهرها، روستاها و جادههای داخلی پاکسازی شد، ضدانقلاب نتوانست در منطقه مستقر شود و به داخل خاک عراق رفت. ضدانقلاب از داخل خاک عراق فقط برای کمین زدن، خرابکاری و مینگذاری وارد میشد. خیلی هم برایش مقدور نبود که به مناطق دوردست برود؛ باید به منطقهای میرفتند که حداکثر یک روزه بتوانند آمد و شد کنند. تعقیب و مراقبت انجام میشد و میترسیدند که در کمین رزمندهها بیفتند. برای پیشگیری از نفوذ ضدانقلاب هم لازم بود تمام مناطق مرزیمان را خاکریز بزنیم؛ جاده احداث شود؛ پایگاه احداث شود و در بعضی مناطق هم سیم خاردار گذاشته شود. البته برای ما، اینکه صد در صد مرز بسته شود، مقدور نبود.
منطقه کوهستانی بود و رودخانه و درههای زیادی داشت. بعضی مناطق هم جنگلی بود. عبور برای ضدانقلاب خیلی مشکل نبود، ولی کاری که مهندسی رزمی انجام میداد کار ضدانقلاب را سخت میکرد؛ در بعضی از مناطق هم راهشان را مسدود میکرد. وقتی ضدانقلاب میخواست ضربهای به نیروهای ما بزند، باید مسیر طولانیتری طی میکرد.
عقبه قرارگاه ما در ارومیه بود. به دلیل اینکه همه شهرهای کردستان ناامن بود، آنجا را انتخاب کردند. بعد از عملیات والفجر 2 و والفجر4، جبهه ما، مرز ما با عراقیها شد. تشکیلات جبهه هم پویا بود و همواره بر مبنای نیاز جبهه تغییر میکرد. چارت سازمانی قرارگاهها، تیپها و گردانها در حال تغییر بود تا با نیاز روز منطبق شود. باید قرارگاههای تاکتیکی درست میکردیم تا رابط بین فرمانده گردان، تیپ و قرارگاه مرکزی باشد و در زمان عملیات، نیروها را پشتیبانی و فرماندهی کند. قرارگاههای تاکتیکی در منطقه حضور داشتند و امکاناتشان هم برای عملیات بود.
قرار شد همه مرزها را برای عراقیها ناامن کنیم و در هر منطقهای که مقدور است، یک عملیات انجام دهیم تا حداقل از ضدانقلاب و ارتش بعث تلفات بگیریم.
سه قرارگاه تاکتیکی تشکیل دادیم. همه گردانهای جهادها از شهرستانها آمده و در مرز مستقر شدند. در شمال، منطقه اشنویه، گردان امام حسین(ع) شاهرود مستقر شد. در منطقه پیرانشهر، گردان قم مستقر شد که حد عملیاتشان محدوده شهر پیرانشهر بود. در سردشت، گردان ولیعصر(عج) سمنان که فرماندهاش جواد امامی بود، مستقر شد. در منطقه دشت شیلر، منطقه والفجر4 و 5 و ارتفاعات آن گردان دامغان به فرماندهی آقای حبیب الله مجد مستقر شد. در منطقه جنوب، شیلر و منطقه ساوجی، جهاد اراک مستقر شد که بابایی[شهید] فرماندهاش بود. در قسمتی از منطقه بانه گردان استان زنجان به فرماندهی آقای پیری مستقر شد. در یک قسمت از بانه، جهاد استان همدان مستقر شد که فرماندهاش حسن فروغی بود. جنوبیترین نقطه ما، نقطه مقابل حلبچه عراق بود؛ منطقه سورن، تته و راهخون تا منطقه حجیج که تقریباً جنوبیترین نقطه استان کردستان و شمالیترین نقطه استان کرمانشاه بود و در آن جهاد چهارمحال و بختیاری به فرماندهی حسینی مستقر بود؛ وی هنگام احداث جاده حجیج بر اثر انفجار به داخل رودخانه سیروان پرتاب و شهید شد.
چون این مسیر طولانی بود، سه قرارگاه تاکتیکی تشکیل دادیم. قرار بود در منطقه دوپازا عملیات انجام شود. یک قرارگاه تاکتیکی در سردشت تشکیل شد که محمود صلواتی فرمانده آن شد. گاهی محدوده جبهه از مرز جغرافیایی یک شهرستان جا به جا میشد؛ داخل خاک عراق هم رفته بودیم و منطقه خیلی وسیع شده بود. یک قرارگاه هم در یرانشهر تشکیل شد و حاج احمد حسینی، بچه گرمسار، فرمانده آن شد. برای هماهنگی با گردان چهارمحال و بختیاری و اراک در منطقه دزلی، یک قرارگاه هم در مریوان تشکیل دادیم که قدرتالله امینیان، از بچههای خود قرارگاه، فرمانده آن بود.
هر قرارگاه تاکتیکی، 2 تا 3 گردان را هماهنگ میکرد. به همین شکل، ارتش و سپاه هم قرارگاه تاکتیکی خودشان را تشکیل دادند. کار قرارگاه تاکتیکی به روز بود. یعنی روز به روز و ساعت به ساعت، بین لشکرها و تیپهای مستقر با جهاد و گردانهای مهندسی رزمی مستقر در منطقه هماهنگ میکرد و اوضاع را به قرارگاه مرکزی گزارش میکرد تا در سطح کلان تصمیمگیری انجام شود. در نهایت، همه با قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا(ص) هماهنگی داشتیم. در اینجا، کار ما، یک مقدار راحتتر شد، چون اختیارات تقسیم شد و تصمیمگیری از متمرکز به غیر متمرکز تبدیل گردید. همه نیروهایی که به عنوان معاون، قائممقام، فرمانده و تدارکات قرارگاه بودند، در این سه قرارگاه تاکتیکی حضور فعالتری داشتند. به همین دلیل در عملیاتهای بعد، قرارگاههای تاکتیکی در مناطق عملیاتی مستقر شدند.
قرارگاه تاکتیکی کار ما را سبک کرد. این قرارگاهها قبل از عملیات، هماهنگیها را انجام میداد و موقع عملیات هم مجموعه قرارگاه حمزه میرفت و آنجا مستقر میشد. دیگر، خیلی نیاز به جابهجایی نبود؛ دشمن هم فریب میخورد. در گذشته وقتی در منطقهای قرارگاه زده میشد و ستون پنجم، به دشمن گزارش میداد یا هواپیمای دشمن فیلمبرداری میکرد و جابهجایی و حضور نیروها را میدیدند، متوجه میشدند که میخواهد عملیات انجام شود. اما قرارگاه تاکتیکی ثابت بود؛ وقتی به منطقه و سنگرهای آن، نیرو میآمد کار جدیدی انجام نمیشد که خاک و زمین دست بخورد. سنگر جدید و زاغه مهمات جدید هم ساخته نمیشد. دشمن هم فریب میخورد و متوجه نمیشد. کاری هم که برای عملیات باید انجام میشد، از قبل و به مرور زمان انجام شده بود. این، باعث میشد که درعملیات سرعت عمل بیشتری داشته باشیم.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ جمعه 19 آبان 1396 ] [ 7:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
حوادث و پدیدههای جنگ ایران و عراق اگر از زبان فرماندهان نظامی درگیر در صحنه عملیات بیان شود حاوی اطلاعات و واقعیات مهمی است که در شناخت ابعاد جنگ اهمیت خاصی دارد. کد خبر: ۲۴۰۰۰۶ تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۴ - 20May 2017 به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، حوادث و پدیدههای جنگ ایران و عراق اگر از زبان فرماندهان نظامی درگیر در صحنه عملیات بیان شود حاوی اطلاعات و واقعیات مهمی است که در شناخت ابعاد جنگ اهمیت خاصی دارد، به ویژه آن که این بررسی در متن حادثه صورت گرفته باشد. ما به بهانه برگزاری نشست تخصصی نقش شهید «حسن باقری» در عملیات بیتالمقدس نگاهی داریم به ارزیابی سرلشکر شهید «حسن باقری» از عملیات بیتالمقدس.
[ شنبه 30 اردیبهشت 1396 ] [ 6:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از سمنان، شهید نورالله شوشتری فرمانده قرارگاه نجف اشرف سپاه با همکاری فرماندهان یگانها و معاونتهای اطلاعات و عملیات طی 10 روز تلاش شبانهروزی و شناساییهای مکرر و بررسی مناطق عملیاتی ماووت، توان رزمی یگانها و وضعیت دشمن، سرانجام طرح عملیات بیتالمقدس 6 را تهیه و در 15 اردیبهشت 1367 به یگانهای عملیاتی ابلاغ کرد. عملیات بیتالمقدس 6 در آخرین ساعات شامگاه سهشنبه هم زمان با شبهای لیالی قدر ماه مبارک رمضان مورخ 27 اردیبهشت 1367 با رمز مبارک «یا امیرالمومنین(ع)» در منطقه عمومی سلیمانیه عراق برای پاسخ به شرارتهای دشمن در خلیج فارس و روستاهای مرزی کشور و با هدف خارج کردن نیروهای خودی از تیررس دشمن و اشراف بر سد دوکان به مرحله اجرا گذاشته میشود. عملیات بیتالمقدس 6 در شمار عملیاتهای ماههای پایانی جنگ بود که در منطقه عمومی سلیمانیه عراق و در پاسخ به شرارات های دشمن بعثی در خلیج فارس صورت گرفت. این عملیات بر ارتفاعات غرب کشور متمرکز شد. از جمله اهداف عملیات این بود که رزمندگان اسلام از تیررس دشمن خارج شوند و ایران بتواند بر سد استراتزیک دوکان اشراف پیدا کند. در این عملیات رزمندگان اسلام، در وضعیت سخت کوهستانی، با سرعتی قابل توجه شیخ محمد، آسوس و استروگ را در دست گرفتند. ارتش عراق در ماههای پایانی جنگ برای بازپس گیری فاو، حملات گستردهای را شروع کرد و سرانجام توانست با اجرای آاتش سنگین در سراسر خطوط و عقبه یگانهای رزمندگان ایرانی و استفاده از سلاحهای شیمیایی، این منطقه را در فروردین ماه 1367 باز پس گیرد و همزمان با این حملات گسترده، حملات موشکی و هوایی خود را هم به مناطق مسکونی و زیر ساختهای ایران شدت داد. فرماندهان عالی رتبه ایرانی که قبل از حملات گسترده ارتش عراق، طی سال 1366 با تغییر در منطقه نبرد از جنوب به شمال عراق، ابتکار عمل و برتری نظامی را در دست داشتند و با اجرای عملیاتهای منظم و نامنظم ارتش عراق را به انفعال کشیده بودند، با موج جدید حملات گسترده عراق و با توجه به شرایط سیاسی و نظامی حاکم بر جنگ، پیشبینی کردند وضعیت به نفع عراق تغییر نماید. بدین جهت تنها پس از چند روز سقوط فاو، برای جلوگیری از شرایط نامطلوب سیاسی و نظامی، به سرعت اجرای عملیات بیتالمقدس 6 را در منطقه عمومی ماووت در دستور کار قرار دادند و در روزهای نخستین اردیبهشت ماه، دستور هر چه سریعتر طراحی و اجرای عملیات در منطقه عمومی ماووت را به قرارگاه نجف اشرف سپاه صادر کرد. شهید نورالله شوشتری فرمانده قرارگاه نجف اشرف سپاه با همکاری فرماندهان یگانها و معاونتهای اطلاعات و عملیات طی 10 روز تلاش شبانهروز و شناساییهای مکرر و بررسی مناطق عملیاتی ماووت، توان رزمی یگانها و وضعیت دشمن، سرانجام طرح عملیات بیتالمقدس 6 را تهیه و در 15 اردیبهشت 1367 به یگانهای عملیاتی ابلاغ کرد. رزمندگان سپاه پاسداران با حمله به مقر دشمن در عمق خاک عراق، موفق میشوند ارتفاعات آسوس، استرک، شیخ محمد و ارتفاعات مهم 2266 و 2100 را آزاد سازند. در این تهاجم، یگانهایی از دشمن از جمله سه تیپ منهدم میشوند و تلفات و خساراتی بر آنها وارد میآید. با فشار قوای اسلام، مواضع رزمندگان از دید و تیررس خارج و سد و شهر دوکان نیز تحت کنترل آنها در میآید. در حالی که دشمن از تحرکات رزمندگان آگاه شده بود مرحله دوم این عملیات در منطقه عمومی ماووت از استان سلیمانیه آغاز و مواضع بعثیان را مورد هجوم قرار داد. تعداد دیگری را کشته و زخمی و عدهای را از جمله سرهنگ دوم صلاح احمد حسن، فرمانده گردان دوم از تیپ 448 و چند افسر بلند پایه را به اسارت درآوردند. در این عملیات بیش از 1300 تن از نیروهای عراقی کشته یا زخمی و حدود 320 نفر اسیر شدند. تیپهای 76، 448 و 606 نیز از 20 تا 80 درصد منهدم شدند. همچنین سه توپ ضد هوایی 5/14 م.م، 10 خمپارهانداز 606 م.م. و سلاحهای دیگر به غنیمت گرفته شد. نقش تیپ پیاده مستقل 12 قائم (عج) در این عملیات با ابلاغ ماموریت از سوی فرمانده قرارگاه نجف اشرف سرلشکر شهید نورالله شوشتری، تیپ 12 قائم (عج) با داشتن ماموریت پدافندی جزیره مجنون خط خندق که تعداد نیروهای رزمی و تعدادی از واحدهای پشتیبانی رزم در آن خط مستقر بودند. در منطقه عملیاتی بیت المقدس 6 با استعداد دو گردان رزمی ذوالفقار و سیدالشهدا، دو گردان رزمی پشتیبانی قمر بنی هاشم (ع)، که یک گروهان از نیروهای گرمسار به این گردان مامور گردیدند. و گردان موسی بن جعفر (ع) به همراه کار پشتیبانی از دو گردان را به عهده داشتند. ضمنا 9 گردان پشتیبانی رزم نیز از گردانهای رزمی، پشتیبانی و حمایت میکردند. برای شناسایی وقت چندانی نبود. نیروهای شناسایی حرکت کردند. در مسیر ارتفاع، خارهایی را در مسیر خود قرار داده تا به ارتفاع استرک رسیده، از آن جا به سمت ارتفاعات آسوس و ... شناسایی را انجام دادند. آسوس، ارتفاع شیخ محمد مشرف بر شهر بودند. یکی از مسئولین گفته بود هر کسی این ارتفاعات در دست او باشد حرف اول را میزند. تشنگی و گرسنگی بر نیروهای شناسایی غلبه پیدا کرده بود. از برفها برای وضو استفاده میکردند و از علفهای شنگی برای گرسنگی استفاده میکردند تا به عقب برگردند. شناسایی کامل گردید. گردانها به علت صعبالعبور بورن و فاصله با دشمن یک شب جلوتر به منطقه رفتند. با توجه به مسیر سخت نیروها در ساعات اولیه شب به بالای ارتفاع رسیدند و پس از درگیری بیشتر سنگرها فتح و عده زیادی نیز اسیر شدند. موفقیت کامل انجام شد و به اهداف از پیش تعیین شده نیز رسیدند. با توجه به نبود جاده وسایل تدارکاتی از طریق قاطر و هلی کوپتر به نیروهای پشتیبانی می شد. پس از فتح ارتفاعات آسوس استرک و شیخ محمد توسط گردان های ذوالفقار و سید الشهدا گردانهای قمر بنیهاشم و امام موسی بن جعفر (ع) خط پدافندی عهدهدار شده و در این عملیات 12 نفر از بهترین عزیزان و دلاوران عرصه نبرد به شهادت و تعدادی نیز مجروح گردیدند. به روح گرانقدر آنان درود میفرستیم. باتوجه به بازروایی و واکاویهای انجام شده در خصوص عملیاتهای بیتالمقدس 2 و 3 و 6 تیپ مستقل 12 قائم (عج) که در منطقه سلیمانیه عراق استقرار داشتند انشالله در سال جاری کارنامه این تیپ در قالب کتاب به چاپ خواهد رسید. انتهای پیام/
[ سه شنبه 26 اردیبهشت 1396 ] [ 2:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
فرمانده توپخانهی لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 گفت: توپخانهی لشکر عاشورا همواره در طول جنگ نقش مهمی را ایفا میکرد. فرماندهان همواره روی آن حساب جداگانهای باز میکردند. کد خبر: ۲۲۱۴۰۷ تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ - 31March 2017 سردار حسن استوارآذر فرمانده توپخانهی لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس اظهار داشت: توپخانه لشکر عاشورا با لشکر 277 سنندج در کنار هم کار میکردند. معاون با معاون، فرمانده با فرمانده، مسئول دیدهبانی با مسئول دیدهبانی همکاری نزدیکی داشتند. انصافاً از شگفتیهای جنگ بود که به برکت نفس مسیحایی حضرت امام (ره) ایجاد شده بود و روحیهی خودباوری و کار گروهی در اولویت امورمان قرار داشت. وی افزود: در چند روز اول چون اطلاعاتمان از منطقه بسیار کم بود نسبت به تکمیل دادههایمان اقداماتی را انجام دادیم. در کنار آن، آرام آرام جای قبضهها و مواضع هم، آماده میشد. مواضع ابتدا بیشتر بهصورت آنتن خطّی از جاده خاکریزی زده میشد یا از دژ استفاده میشد تا در عکس هوایی گزارشات دیدهبانی دشمن محسوس نشود. بعد از اینکه توپها آورده شد سریع مواضع نعلی شکل هم زده میشد. ما آرام آرام و به مرور، قبضهها را انتقال میدادیم. 130 و 155 و 105 را منتقل کردیم. استوارآذر خاطرنشان کرد: فکر کنم اولین عملیاتی بود که از 122 استفاده میکردیم. یادم میآید در عملیات خیبر بود که رفتم به تعمیرگاه توپها که نزدیکی گلف اهواز بود. یکی از توپهایمان خراب شده بود، داده بودیم تا تعمیر شود. همانجا توپ 122 را دیدم که سه سهم داشت. توپهایی که ما تا به آنروز دیده بودیم، همگی 2 سهم داشتند. سهم به پایههایی گفته میشود که در خاک دفن شده، ضربهی توپ را میگیرد. وقتی ماجرا را به بچهها گفتم همه زدند زیر خنده. مسخرهام میکردند که حتماً اشتباهی دیدهام. مگر میشود توپی سه سهم داشته باشد. تا اینکه بعدها خودشان به چشم خود دیدند و باور کردند. این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان کرد: توپخانهی لشکر عاشورا همواره در طول جنگ نقش مهمی را ایفا میکرد. همیشه جزء توپخانههایی بود که در ردیف اول قرار داشت و این بهخاطر همت و تعصب شهید شفیعزاده و شهید آقامهدی باکری بود. فرماندهان همواره روی توپخانهی لشکر عاشورا حساب جداگانهای باز میکردند. وی افزود: قبل از کربلای 5 یادم میآید، شب معارفه بنده که میخواستیم بخوابیم سه چهار تا از بچهها دور و برم را گرفته بودند و میخواستند تا معاونم را معرفی کنم. یکی سرش را این طرف بالشم گذاشته بود و دیگری آن طرف بالش. میخواستند از زیر زبانم حرف بکشند. همانجا صراحتاً گفتم که آقای خدادوست به این سمت معرفی شده و بعداً به جمع ما ملحق خواهد شد. حق مسلم آقای خدادوست بود که به این سمت انتخاب شود. قبل از اینکه ما به توپخانه بیاییم و توپچی بشویم، آقای خدادوست خودش در عملیات رمضان به عنوان توپچی حضور داشت و با قبضههای غنیمتی، به آموزش رفته بود. خلاصه اینکه هم به دلیل تخصصاش و هم مقبولیت و مشروعیتاش حقاش بود در این سمت مشغول خدمت شود. فرمانده توپخانه لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 اظهار داشت: همچنین اواسط طرحریزی برای عملیات کربلای 5 بهخاطر استفاده بیشتر از توانایی افراد مجبور شدیم، مسئول عملیات را عوض کنیم. آقای داداشی را که مسئول دیدهبانی بود آوردیم و بهعنوان مسئول عملیات به کارگیری کردیم. آقای مهدی مقدم هم معاون ایشان و کمک میکرد برای تطبیق، طراحی و طرحریزی. آقای حدادزاده هم مسئول دیدهبانی شد. استوارآذر خاطرنشان کرد: همچنین از فرماندهان آتشبارها افرادی چون آقایان حیدری، غفاری، آلویی و نقیسار را آوردیم تا کمکمان کنند. آنها که از خط برمیگشتند با اوضاعی خسته و خراب و لباسهای درب و داغان وارد سنگر میشدند و میدیدند که با کاغذ و قلم کار میکنیم. با مدادپاکن پاک میکنیم و خط و خطوط رنگی میکشیم، همه میخندیدند. ولی بعدها به اهمیت موضوع پی بردند و به تاثیر این طراحیها و خط و خطوط اذعان کردند. وی خاطرنشان کرد: یادم هست حین شروع عملیات کربلای 5 هوا بدجوری گرد و غباری بود. وسعت دید بیشتر از دو سه متر نبود و این از معجزات خداوند بود. اگر نبود الطاف خفیه الهی مطمئناً بیشتر جاها به مشکل برمیخوردیم. شب عملیات گردانها آشکارا در طول جاده حرکت میکردند. چون دید کافی وجود نداشت با خیالی آسوده به راهشان ادامه میدادند و نگران این نبودند که دشمن آنها را ببیند. این رزمنده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: علیایحال در این مدت کم توپخانه خوب از عهدهی کارهای اطلاعاتی برآمد. شب تا ساعت دو و سه نصف شب کار میکردند. چند ساعتی میخوابیدند و دوباره برای نماز صبح بیدار میشدند. دیدهبانها هم خیلی فعال بودند. میرفتند برای دیدهبانی و هر بار با دست پر برمیگشتند و اطلاعات خوبی از منطقه میآوردند. مهدی رحیمی، رحیم قاسمزاده، جمشید صفاری. اگر اشتباه نکنم یارمحمدی هم از دیدهبانهای این عملیات بودند. رسول خودش هم که مسئول دیدهبانی بود. استوارآذر در ادامه گفت: سی، چهل دقیقه پشت خاکریز با فانوس مینشستند و دیدهبانی میکردند ما هم توی سنگر موتور برق داشتیم. اگر برق نبود، نمیشد کارها و محاسبات ظریف را انجام داد. سوزن تهگرد اگر یک کوچولو اینور و آنور میشد روی زمین فرق معامله 5000 متری میشد. درسته که اکثراً در کسوت بسیجی رفته بودیم یا به عنوان پاسدار، ولی از تجهیزات مهندسی استفاده میکردیم. سوزنهای تهگردی داشتیم که همهشان تهشان رنگی بود. قرمز، سبز و یا آبی. امکانات تخصصیمان در حد و اندازهی توپخانهی ارتش بود. کاملاً از آئیننامههای آموزشی اعلانشده سود میجستیم. مخصوصاً از اواسط جنگ به بعد اطلاعاتمان و همچنین امکانات استفاده شده در حد ایدهآل و خوبی بود. خیلی تخصصیتر و بهتر عمل میکردیم. اطلاعات را از منطقه کسب کرده روی نقشه پیادهسازی میکردیم و بعد کارهای علمی تطبیق را انجام میدادیم. واحد تطبیق و پشتیبانی آتش را که اختصاراً به آن مهپا میگفتیم، خوب فعال کرده بودیم. وی خاطرنشان کرد: از آلودگی هوا استفاده کرده، آتشبارها را وارد منطقه کردیم. 4 قبضه آتشبار 122، سه قبضه آتشبار 155 بود.بالا رفتن شماره توپها درست برعکس برد آن عمل میکرد. مثلاً از توپ 105 به عنوان کلت توپخانه یاد میکنند. چون برد آن بسیار کم است. نزدیک 10 کیلومتر. با بالا رفتن کالیبر توپ، نواخت تیر آن بیشتر میشود. اگر کالیبر سبک باشد، نواخت تیر آن بیشتر میشود. توپهای رایج ما در آنزمان 105 میلیمتری بود. البته 100 هم داشتیم که اکثراً ساحل به دریا بود. فقط هم تیر مستقیم میزد. زیاد از آن استفاده نکردیم. بیشتر در جبهههای غرب و ارتفاعات از این نوع توپها بهره میجستند. ما 105 داشتیم. 122 میلیمتری، 130میلیمتری، 155 میلیمتری، 175 میلیمتری و 203 میلیمتری. از فرماندهان قبضهها میتوانم به برات رزاقی، محمدعلی بخشعلیپور، کریم نقیسار و رحیم علیزاده اشاره کنم. استوارآذر اظهار داشت: آنزمان ما در قرارگاه فرعی حضور داشتم. روزی حسنآقا شفیعزاده توی بیسیم مرا خواست. گفتند بروم قرارگاه مرکزی. رفتم. پس از احوالپرسی حسنآقا دست مرا گرفت و برد به سنگر بزرگ قرارگاه. دیدم آقامحسن هم آنجاست. آقای شفیعزاده گفت: آقای رضایی فرمانده تطبیق فرعی منطقه را آوردهام خدمتتان. آقا محسن گفت: الان چی کار میکنید؟ گفتم: انبوه آتشها الان متمرکز به نقطهای در میان نونیها است. گفت: سریعاً آتش واحد خود را آماده کرده بریزید روی ستون عراقیها که دارند میآیند. از شهرت و قدرت زیادی برخوردارند. سریع تمام آتشبارها را آماده کنید. به کل گروه هم گفتهام هر کاری برای تقویت شما لازم باشد، انجام بدهند. سوار موتور شده، خواستم تا برگردم به قرارگاه خودمان که نزدیک قرارگاه مرکزی بود. حین برگشت، کنار سنگر فرماندهی قرارگاه امینآقا را دیدم. مرا دید و با هم سلام و احوالپرسی کردیم. گفت: بایست اینجا، باهات کار واجبی دارم. جوانی کردم و تا خواست بگوید؛ پاتک، جواب دادم: خودم میدانم. آقامحسن گفته. گفت: بس برو اقدامت را بکن. بعدها فهمیدم که برخورد درستی نکردهام. برگشتم. انصافاً آتش شدیدی ریختیم. محمد آقایی که توی گروه مسئولیت داشت، توی بیسیم از ما تشکر میکرد. هم از طرف خود قرارگاه و هم حسنآقا مورد قدردانی قرار میگرفتم. وی خاطرنشان کرد: در مقطعی که عراق پاتک زد و کمی آمد داخل، انصافاً بعضی از برادران رشادتهای زیادی از خود نشان دادند که یکی از آنها جمشید نظمی بود. فرمانده تیپ بود ولی آمده بود میان نونیها کنار گردانش جنگ میکرد. داخل نونیشکلها از هر دو طرف نیرو بود. هم نیروهای جمشید نظمی و هم عراقیها. امینآقا از ما آتش میخواست. برای توپخانه این کار بسیار سخت و تخصصی است. واقعاً ما 50 متر به 50 متر میکشیدیم داخل نونی تا آسیبی به بچههای خودمان نرسد. با آتش ما عراقیها از آنجا کشیدند عقب. بعدها آقای نظمی از ما تشکر میکرد به خاطر دقت در آتشمان.بعضاً هم پیش میآمد که نیروهایمان 270 درجه وارد منطقهی دشمن میشدند. عراقیها هم که غافلگیر میشدند از توپخانهی خودی تقاضای آتش میکردند. در این حین نیروهای خودی احساس میکرد ما آنها را از پشت میزنیم. در حالیکه اینچنین نبود و آنها مورد حملهی آتش توپخانهی دشمن قرار میگرفتند. این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه آنموقع بیسیمهای پیشرفتهای نبود و مجبور بودیم از چهار یا پنج دکلprc استفاده کنیم، افزود: این برای قرارگاه لشکر خطرناک بود و باعث لو رفتن و مشخص شدن موقعیتشان میشد. بنابراین سعی میشد قرارگاه توپخانه با فاصله از قرارگاه مرکزی باشد تا خطری از جانب ما تهدیدشان نکند. علاوه بر ارتباط بیسیم، تلفنهای باسیم نیز به منطقه میکشیدیم تا نحوهی ارتباطمان امنتر شود و امکان شنود را به حداقل برسانیم و همچنین در مواقع حساس با قطع ارتباط و پارازیت روبرو نشویم.ما هم متقابلاً این ارتباط را به آتشبارها برقرار کرده بودیم. تا جایی که امکان داشت ارتباط باسیمی را وصل کرده بودیم. وی افزود: بحث بعدی استفاده از نقشههای گویا بود که جرقهی آن از عملیات بدر زده شد. تمامی گردانها و دیدهبانها که جلو میرفتند، نقشهای از قبل آماده داشتند که روی آن آماجبندی شده بود. در تاریکی شب و زیر آتش دشمن فرصت آن نبود تا مختصات جغرافیایی را بخوانند. ولی با آماجبندی که روی نقشه کاملاً مشخص بود به راحتی شمارهای را میگفتند و یا میخواستند تا از شماره مورد نظر کم کرده یا به آن اضافه کنیم. در طول جنگ زیاد داشتیم از این نوع ابتکارات و خلاقیتها. فرمانده توپخانه لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 خاطرنشان کرد: شهید شفیعزاده در کارهایش کاملاً جدی بود. با وجود اینکه موسس توپخانهی سپاه بود زیر آتش میآمد و همراه معاونش آقای زهدی بازدیدهای تخصصی را انجام میداد. یک دفعه هم حوالی عملیات کربلای پنج درست زمان ناهار آمد برای سرکشی. گفت: برویم خط. گفتم: وقت نماز است. نماز را بخوانیم. ناهارتان را بخورید، بعداً. گفت: نماز را بخوانیم ولی ناهار نه. رفتیم تا وضو بگیریم. آستیناش را که بالا زد، دیدم دستش باندپیچی شده است. زنگنه یکی از بچههای توپخانه نیز همراهش بود. گفتم: آنجا چی شده؟ گفت: زنبور نیش زده. ترکش خورده بود به دستاش ولی اصلاً بروز نمیداد و در همان حال به کارهایش نیز میرسید. انتهای پیام/
[ جمعه 11 فروردین 1396 ] [ 2:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
این روزها، سالروز عملیات بدر است؛ عملیاتی که البته با استفاده دشمن از سلاح شیمیایی، به همه اهداف خود نرسید؛ اما تجربهاش عملیاتهای موفقی مانند والفجر هشت را رقم زد. کد خبر: ۲۳۲۵۶۳ تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۷ - 17March 2017 منبع: مهر
[ شنبه 28 اسفند 1395 ] [ 12:23 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عملیات «خیبر» هدفگذاریهای عملیاتی را در صحنه نبرد تحقق بخشید در بیانیه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به مناسبت عملیات «خیبر» آمده است: این عملیات بسیاری از هدفگذاریهای عملیاتی را در صحنه نبرد تحقق بخشید. کد خبر: ۲۲۸۱۵۱ تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۲ - 20February 2017 در این بیانیه آمده است: حوادث و رخدادهای هشت سال دفاع مقدس و کارنامه عملیاتهای رزمندگان اسلام در آن مقطع تاریخی، حاوی درسها و عبرتهای ارزشمندی در مسیر پیش روندگی انقلاب اسلامی و پیشرفت و تعالی کشور بوده و کارایی سلاح «ایمان»، «معنویت» و «مدیریت جهادی و انقلابی» مقابل الگوهای مادی و تجهیزات محور در عرصههای نبرد با دشمنان را مورد تاکید قرار میدهد. این بیانیه میافزاید: هشت سال دفاع مقدس به ما آموخت «وحدت» و یکپارچگی ملی و تبعیت از «ولایت فقیه» و رهبری انقلاب، رمز پیروزی بر دشمن و عبور از چالشها و توطئههای رنگارنگ بیگانگان و بدخواهان ایران اسلامی است. این بیانیه خاطرنشان کرده است: تغییر الگوی نبرد در عملیات مهم خیبر، بسیاری از هدفگذاریهای عملیاتی را در صحنه نبرد تحقق بخشید و زمینههای لازم برای طراحی و اجرای عملیاتهای بعدی و وارد ساختن ضربات مهلک و راهبردی به ماشین جنگی ارتش بعثی صدام را مهیا ساخت. این بیانیه در ادامه، عملیات غرورانگیز خیبر را از نقاط عطف مقاومت و دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران در برابر استکبار جهانی و رژیم بعثی صدام قلمداد و خاطرنشان کرده است: «عملیات خیبر» در سوم اسفندماه سال 1362 که با هدف دست یابی به جاده بصره ـ العماره و تصرف جزایر شمالی و جنوبی مجنون انجام شد، نخستین گام رزمندگان اسلام در اجرای راهبرد عملیات آبی ـ خاکی در جنگ تحمیلی بود که در آن تفکر خلاق نظامی فرماندهان جنگ با نگاه به واقعیتها و الزامات صحنه نبرد منجر به تضعیف روحیه و اراده دشمن بعثی و تقویت روحیه رزمندگان در اجرای عملیاتهای بزرگ، موفق و راهبردی «کربلای 5» و «والفجر 8» شد. این بیانیه در پایان با تکریم و تجلیل یاد و خاطره شهدای تاریخ ساز هشت سال دفاع مقدس و امام شهیدان حضرت امام خمینی (رحمهالله علیه)، و تاکید بر بهرهگیری از درسها و آموزههای آن دوران طلایی و افتخارآمیز در عرصه مقابله با راهبردها و تاکتیکهای نوین دشمن و نظام سلطه و استکبار علیه ملت ایران به ویژه در عرصه مقابله با «نفوذ» تأکید کرده است: تردیدی نیست تقابل راهبردی انقلاب و نظام اسلامی با نظام سلطه و صهیونیسم و در راس آن «شیطان بزرگ» و «طاغوت اعظم» آمریکای خبیث در اشکال پیچیده و جدید همچنان ادامه داشته و در این عرصه ملت ایران با تأسی به منویات و رهنمودهای حکیمانه مقام عظمای ولایت و رهبری امام خامنهای عزیز (مدظله العالی) و به برکت هوشمندی و هوشیاری کم نظیر خود و حضور آگاهانه و به موقع در میدانهای «جهاد کبیر» دچار «غفلت راهبردی» نشده و به دشمن نیز اجازه عرض اندام نخواهد داد. انتهای پیام/ 131
[ دوشنبه 2 اسفند 1395 ] [ 1:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عملیات امام علی(ع) ابتکار عمل را از صدام گرفت و محور بستان را از خطر نجات داد سردار سرلشکر شهید ولی الله چراغچی در خصوص عملیات امام علی(ع) در سخنانی می گوید: برای گرفتن ابتکار عمل از دست صدام لازم بود دست به یک ریسک بزنیم. در صورت موفقیت دیگر منفعل نبودیم. عملیات امام علی(ع) را انجام دادیم. عملیات خوبی شد و موفقیت های چشمگیری هم داشت و محاسبات دشمن به هم ریخت. صدام منطقه را ترک کرد. کد خبر: ۲۲۵۶۷۹ تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۱:۰۰ - 10February 2017 به گزارش دفاع پرس از مشهد، به مناسبت فرارسیدن سی و پنجمین سالگرد شهادت سردار شهید حسن علیمردانی فرمانده دلاور محور تنگه چزابه اشاره ای به سخنان سردار سرلشکر شهید ولی الله چراغچی در خصوص حماسه چرابه خواهیم داشت. «سه ماه بود که دشمن تلاش می کرد محور بستان را که در عملیات طریق القدس از دست داده بود باز پس گیرد و به عبارت بهتر مجدداً تصرف کند؛ اما مقاومت عمده ی نیروهای ما نمی گذاشت، صدام هم به همین دلیل آمده بود تا خودش فرماندهی کند. کارشناسان می گفتند که حجم آتشی که صدام روی منطقه ی چزابه و نبعه یعنی همان مراکز اصلی مقاومت ما ریخت بعد از جنگ جهانی دوم در هیچ جای دنیا سابقه نداشته است. با وجود اینکه نیروهای ما به تپه ها چسبیده بودند و تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب نشینی نبودند. شب هفدهم بهمن از خط نبعه گزارش دادند که عراق حمله را شروع کرده است. وضعیت نیروها اینجا برایم نگران کننده بود. نه نیروی کافی داشتیم و نه تجهیزات و مهمات لازم. هر چه نیرو در رده های پشتیبانی کننده داشتیم جمع کردیم یک گروهان صد نفری آماده شد. در خطوط درگیر هم پانصد نفر نیرو داشتیم. پانصد نفر نیرو در یک محور تدافعی گسترده که حداقل هزار و دویست نیرو لازم داشت. برای یک جلسه اضطراری به سوسنگرد رفتم برادر رشید و حسن باقری هم آنجا بودند وقتی مرا دیدند گفتند: بعد از پیام تو دو گردان نیرو فرستادیم و قرار بر این شده که فردا صبح برویم آنجا. کمی از وضعیت خط و نحوه ی استقرار صحبت کردیم قرار شد علیمردانی، چزابه را نگه دارد و من نبعه را. بعد از جلسه سریع به نبعه رفتم. حد فاصل چزابه و نبعه رخنه ایجاد شده بود. این رخنه را با نیروهای ارتش پوشش دادیم. برادران ارتش خوب مقاومت کردند. البته در بعضی جاها رخنه دوباره ایجاد شده بود و راه نفوذ دشمن باز بود اما چون از جناحین به مخاطره می افتاد می ترسید پیشروی کند. دشمن برای وسعت رخنه روی نبعه فشار آورد. کمبود نیرو بالاخره تأثیر خودش را گذاشت و نبعه به دست سربازان عراقی افتاد. نیروهای دشمن روحیه گرفتند و تمام سعی شان را برای تصرف چزابه به کار گرفتند. قبل از روشنی هوا یعنی نزدیکی سحر، نیروهای کمکی رسید. با هدایت منظم آتش خودی و هجوم نیروها از اطراف، ارتفاعات نبعه را پس گرفتیم و به یک موقعیت برتر رسیدیم. اگر این اتفاق نمی افتاد دشمن تا صبح روز بعد حتماً بستان را می گرفت. تپههای رملی نبعه مشرف بر تمام بستان بود. خیلی زود متوجه شدیم که دشمن عقب نشینی تاکتیکی کرده است. آنها هفت روز متوالی آتش ریختند. مقاومت سه ماهه نیروها را خسته کرده بود. برای گرفتن ابتکار عمل از دست صدام لازم بود دست به یک ریسک بزنیم. اگر چه بسیار خطر ناک بود اما ارزش داشت و در صورت موفقیت دیگر منفعل نبودیم. عملیات امام علی(ع) را انجام دادیم. قرار شد تعدادی از نیروهای ما از حسینیه در عمق خاک دشمن عمل و توجه دشمن را به خود جلب کنند. عملیات خوبی شد و موفقیت های چشمگیری هم داشت و محاسبات دشمن به هم ریخت. صدام منطقه را ترک کرد و تپه های نبعه، چزابه به دست ما افتاد و محور بستان از خطر نجات یافت. انتهای پیام/
[ جمعه 22 بهمن 1395 ] [ 5:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مجنونی در کربلای 5 سردار شهید «غلامرضا بامروت» در عملیاتهای فتح المبین، بیت المقدس، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر 6، کربلای 2 و کربلای 4 حضوری مستمر و فعال داشت و سرانجام دی ماه 1365 در جزیره بوارین در عملیات کربلای 5 شهد شهادت را نوشید. کد خبر: ۲۲۱۴۲۵ تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۵:۰۰ - 29January 2017 به گزارش دفاع پرس از رشت، سردار شهید غلامرضا بامروت متولد سوم تیرماه 1344 در شهرستان رشت است. وی در عملیاتهای فتح المبین، بیت المقدس، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر 6، کربلای 2 و کربلای 44 حضوری مستمر و فعال داشت و سرانجام پس از رشادتهای فراوان در سن 21 سالگی در حالی که فرمانده گردان سلمان از لشکر 16 قدس گیلان بود، در تاریخ 26 دی ماه 1365 در جزیره بوارین در عملیات کربلای 5 شهد شهادت را نوشید و به جمع دیگر قدیسان الهی پیوست. از وی دو فرزند دختر به یادگار مانده است. وصیتنامه شهید ای عزیزان! امروز ما در شرایط حساس و خطرناکی هستیم، از یک طرف هجوم بیگانه به میهن عزیز، از طرف دیگر صف بندی تمام قدرت ها و ابر قدرت ها علیه ما و پشت کردن و از پشت خنجر زدن ممالک اسلامی و از داخل مستکبران و گران فروشان خدانشناس و ضد انقلاب مأیوس و سرکوب شده و همه و همه در یک مقطع به هم رسیده و توافق کردند که با اسلام بجنگند تا اسلامی که امروز در ایران به رهبری امام امت تحقق یافته است . اما بر شما بشارت بادکه اگر مثل امروز در صحنه بوده و از مسئولان و خدمتگزاران دلسوز خود دفاع می کنید ،تحت تأثیر تبلیغات مسموم قرار نگیرید و در همه حال هوشیاری و مرزبانی از تمام ارزشهای اسلامی را نیز به عهده بگیرید و مواظب انحراف ها و خیانت ها باشید که این مملکت آسیب نخواهد دید، زیرا اینجا سرزمین امام زمان (عج الله) است. پدر و مادر گرامی ام! نمی دانم در وصف ارزشهای الهی شما چه بگویم ؟! ولی این را متذکر شوم حسِ پدر و مادری از احساسی است که همه ی انسان ها تجربه دار آن را لمس و دریافته اند و به کلیه شئونات ارزشمند و الهی آن پی برده اند. فقط این را می گویم خوشا به سعادت شما که برای حاکمیت قرآن و اسلام و پیروی از راه با ارزش ائمه طاهرین چنین فرزندانی را تربیت و تحویل جامعه داده اید. پدر و مادر عزیزم! برای من گریه نکنید، صبور باشید و ثابت قدم باشید و حتی یک قدم عقب ننشینید چرا این که دین خود را به اسلام و مسلمین ادا نمودید و امیدوارم شما همسر گرامی همیشه صحیح و سالم باشید و صبر و تقوا پیشه کنید. تقاضایی دارم و آن این است فرزندانم را درس عشق به الله و قدرت و تفکر بیاموزی و مقام شهید و شهادت را پس از درک آنها کاملاً برایشان روشن سازی. سعی کنید همیشه آن جای خالی نوازش پدری را که در روحیه فرزندان تأثیر بسزایی می گذارد را پر کنید. برادران عزیزم! پیامبر مکرم اسلام می فرمایند: «هر کس اگر حتی فکر جهاد را در سر نپروراند و در این باره تحقیق نکند، پس از مرگ با نوعی نفاق از دنیا رفته» و ما در هرکجا که باشیم و هر مسئولیت و موقعیتی که داشته باشیم اگر بخواهیم برای اسلام فداکاری کنیم همان جا برای مجاهد فی سبیل الله سنگر است و هیچ عبادتی و جهادی بالاتر از عمل صالح نیست .حق مستضعفین را به زور از حلقوم مستکبرین بیرون کشید اما در برابر افراد خاطی و کسی که به غیر عمد اشتباه و یا اشتباهاتی از او سر زند هرگز جبهه گیری نکنید و موضع خصمانه به خود نگیرید بلکه با او از در صلح و آشتی وارد شوید و اشتباهات او را به وی گوش زد کنید تا قادر باشد خود را اصلاح کند . سعی کنید هرگز به سخن و موضوعی آگاهی کامل ندارید و در حقیقت امری برای تان روشن نشده آن را بازگو نکنید که فساد این کار به مراتب بیشتر خواهد بود و در مقابل اصلاح آن دشوار ولی این را بگوئیم هرگز حتی به اندازه قطره ای آب عقب نشینی و با کافران هرگز از سر سازش وارد نشوید و همیشه یادتان باشد در برابر منحرفین غیر مغرض موضع ارشادانه و هدایت داشته باشید زیرا مؤمن کسی است که صحبتش انسان را دگرگون سازد و به یاد خدا افکند. نماز را به موقع بخوانید و دعا زیاد قرائت کنید که ذکر خدا باعث می شود انسان کمتر به گناه بیافتد. فرزند حقیر شما غلامرضا بامروت ششم فروردین 1365 انتهای پیام/
[ یک شنبه 10 بهمن 1395 ] [ 11:22 AM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عملیات کربلای پنج با هدف تهدید شرق بصره و کسب پیروزی جهت ختم شرافتمندانه جنگ تحمیلی انجام و طی آن جاده استراتژیک شلمچه-بصره، غرب پنج ضلعی، بخشهایی از غرب کانال پرورش ماهی، پاسگاه و پد بوبیان، پلهای اول تا سوم و جادههای آنتنی چهارگانه تعبیه شده روی پلهای اول و دوم کانال پرورش ماهی، غرب کانال زوجی و غرب نهر جاسم به تسخیر رزمندگان اسلام درآمد. بقیه در ادامه مطلب
[ شنبه 18 دی 1395 ] [ 5:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
فتح 8؛ عمیقترین عملیات چریکی ایران در خاک عراق و انهدام پایگاههای نظامی موصل عملیات فتح 8، از سلسه عملیاتهای نامنظم فتح است که در تیر ماه سال 66 انجام و طی آن تاسیسات و پایگاههای نظامی دشمن بعثی در اطراف شهر موصل منهدم شد. به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در سالهای پایانی جنگ بیش از 55 عملیات ایذائی، کوچک، محدود و بزرگ در شمالغرب انجام شد؛ که سهم سپاه پاسداران انجام 51 عملیات بود. قرارگاه رمضان نیروی زمینی سپاه علاوه بر انجام سلسله عملیاتهای نامنظم فتح و ظفر در خاک عراق که موفقیتها و تجربیات ارزندهای را برای سپاه به ارمغان آورد، در انجام برخی از عملیاتهای مهم در شمالغرب کشور نیز نقش داشته است و یا در عملیاتهایی که توسط 2 قرارگاه نجف و حمزه سیدالشهدا(ع) در شمالغرب انجام میشد، مشارکت داشته است. عملیاتهای کربلای 10، بیتالمقدس2، والفجر10 و نصر 8 از جمله مهمترین این عملیاتها بودند. در تشریح فعالیتها و عملیاتهای این قرارگاه باید ذکر کرد که علاوه بر پشتیبانی اطلاعاتی عملیاتها، در انهدام مراکز نظامی–اقتصادی عراق نقش داشته است؛ که خسارات قابل توجهی را بر دشمن بعث وارد کرد. همچنین تکرار عملیاتهای محدود و ایذائی در منحرف ساختن ارتش بعث از سمت تک اصلی بیتاثیر نبود و از آنجا که ارتش بعث همهساله خود را برای یک عملیات بزرگ در جنوب آماده میساخت، عملیاتهای قرارگاه در شمال عراق وضعیت جدیدی را برای دشمن بهوجود آورده بود. ضدانقلاب نیز که مدتها از مرزهای شمالغرب به عمق خاک عراق پناه برده بود، با فعالیت قرارگاه رمضان مأمن خود را متزلزل دید و مجبور به جابهجایی شد. در سال 1365 قرارگاه رمضان مامور به طراحی و اجرای سلسله عملیاتهای نامنظم با عنوان "فتح" شد. از تاریخ 19 مهر 65 تا نیمههای شهریور 66، 10 عملیات فتح توسط قرارگاه در خاک عراق انجام شد. عملیات فتح 8، 28 تیر سال 1366 در استان موصل عراق و حوالی شهر اتروش انجام شد. در این عملیات پایگاه و مقر حفاظتی ارتش عراق در منطقه اتروش سقوط کرد و بخشی از تجهیزات نظامی از جمله 35 دستگاه خودرو سبک و نیمهسنگین ارتش عراق از بین رفت. همچنین در این عملیات 830 نفر از نیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند. این عملیات از حیث بعد مسافت، عمیقترین عملیات کماندویی جمهوری اسلامی در خاک دشمن در طول دوران دفاع مقدس محسوب میشود. در این عملیات کماندوهای تیپ 66 نیروهای ویژه هوابرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش موثری داشتند. (جهت آشنایی با تیپ 66 اینجا را کلیک کنید.) حسین ترکمان پری از نیروهای گردان مالک تیپ هوابرد در این عملیات به شهادت رسید. انتهای پیام/
ارزیابی شهید «حسن باقری» از عملیات بیتالمقدس
شهید باقری میگوید: پس از روزهایی که قرار بود عملیات خرمشهر انجام شود، طرح عملیات به این صورت شد که از آبادان به سمت خرمشهر نیرو بیاید، قرارگاه فتح، خرمشهر را محاصره کند و قرارگاه فجر،عرایض را تأمین کند و قرارگاه نصر، در امتداد دژ پایین بیاید و منطقه اروندرود را تأمین کند. نکتهای که وجود داشت و از نظر نظامی حدس زدهمیشد، این بود که عراق در سه کیلومتری شلمچه که ما هستیم هیچگونه ضدحملهای انجام نمیدهد و خیلی راحت رفت و آمد میکند و اهمیت زیادی به رفت و آمدها نمیدهد، تخمین زده میشد که عراق اقدام به احداث پلی روی اروندرود کرده، طول و عرض آن هم زیاد است، ولی قطعاً در این حد فاصل، پلی برای عراق وجود دارد.
عراق مطمئن است منطقه تحت اشغالش را حفظ میکند البته، صدام شمال خرمشهر را که بین مارد و جاده آسفالتی بود، رها کرد و از طرف جنوب به یک خاکریز آمد و در آن جا مستقر شد و دیگر هیچ نشانهای از این که عراق عقبنشینی کند و خرمشهر را تخلیه کند وجود نداشت، به خصوص با عکس هوایی که گرفته شد این حدس به یقین مبدل شد که عراق در (اروند) در حدود شش کیلومتری شرق شلمچه پلی احداث کرده شناساییهایی نسبت به سربند عراقیها انجام شد، در بعضی محورها، سیمهای تلفن در خط خودمان و خط دشمن کشیده شد و میدانهای مین پاکسازی گردید و قرار شد که عملیات در مرحله آخر انجام شود.
عملیات در ساعت 22:30 شب آغاز شد. مشکل این مرحله از عملیات به آن دلیل بود که خط عملیات سراسری بود، یعنی در حدود دوازده، سیزده کیلومتر حدود شش نفر نیرو که میخواستند به این خط بدهند به هیچ وجه مسائل هماهنگی رعایت نمیشد. نیرو هم صبر نمیکرد، برای این که بقیه نیروها در منطقه بودند عراق هم جلوی سربند سیم خاردار و مین گذاشته بود... تیپ حضرت رسول(ص) اولین نیرویی بود که به (سربند) رسید و با تیپ 22 عراق درگیر شد و به داخل نفوذ کرد.
تیپ دزفول با مشکلاتی از قبیل میدان مین و آتشی که عراق روی دشت داشت با یک مقدار تأخیر توانست به مواضع دشمن نفوذ کند و در ادامه دژ حرکتش را به سمت پایین انجام داد و در تقاطع دژ و جاده آسفالت به صورت نیروهای پدافندی مستقر شد.
تیپ حضرت رسول(ص) به دلیل این که کمی صبر کرد تا تیپ دزفول بیاید نتوانست خودش را به پل عراق در روی آروند برساند و تمام سعی بر این شد که خاکریز در شمال خین زده بشود و به موازات خین پدافند بکنیم، به دلیل این که امکانات کم بود نیروها زیرپل بودند، برای همین در فاصله 48 ساعت بعد از آغاز عملیات، زیر جاده آسفالت مجدداً به تیپ دزفول واگذار شد، در ضمن دژ تا جاده آسفالت بلند و قابل قبول بود، به سمت خین، فاصله دژ بیشتر از سه سانتیمتر نبود و لازم بود که جنوب جاده آسفالت به تیپ دزفول و قسمت غربی و جنوبی جاده که به موازات خین بود به «نصر دو» واگذار شود.
در سمت جنوب جاده آسفالت که دژ و خاکریزش را بلند کردند تیپ دزفول مستقر شد، بعد تیپ حضرت رسول(ص) با تیپ دو لشکر یک خط موازی را در «خین» تشکیل دادند، در حدود سه شب بعد از آغاز عملیات قرار شد که تهاجمی برای انهدام پل و تأمین خین صورت گیرد، اما تهاجم دیر آغاز شد، بنابراین، نیروها به پل حمله کردند و توانستند پل را پیدا کنند و به داخل جزیره «بواربین» بروند، ولی عراق در جزیره «بوارین»، نیروی پیاده زیادی گذاشته بود؛ زیرا حدس زیادی میزد که ما بخواهیم از سمت پل به بصره برویم، ولی از طرفی نمیخواست که پل را خراب کند، در اینجا، دو حدس زده میشد نخست این که حفظ جزیره «بوارین» برای عراق مفید بود و اگر ما به این جزیره میرسیدیم عراق تأمین «شطالعرب» را از دست میداد، مسئله دوم این بود که عراق درصدد بود همیشه یک جناح جنوبی را در صحنه عملیات داشته باشد که اگر خواستیم عملیات را به سمت غرب ادامه دهیم او بتواند برای تهدید نیروهای اسلام از جناح جنوبی استفاده کند، آنها نیروها را با فشار بیرون زدند، ولی گفته میشد که روی پل، 50 کیلو مواد گذاشتهاند که با پرتاب یک توپ و انفجار مواد منفجره پل نیز منفجر شده است. مسلم است که پل اصلی اروند در اختیار عراقیهاست، عراقیها برای رفت وآمد تا جزیره «بوارین» از پل استفاده میکنند، وضعیت کنونی عراق در شمال «خین» خط خیلی ضعیفی است، نیروی پیاده مقابل خودش را مینگذاری کرده و به آن صورت آن جا را خطری تهدید نمیکند، عراق بیشتر برای تهدید جناح جنوبی عملیات، شمال خین را نگه داشته است، کار دیگری که درباره خین کرده بود این که خاکریز جنوب خین را که سمت خودش است حدود سه متر بلند کرده و خاکریز سمت ایران را یک مقدار تراشیده و به پایین آورده بود به طوری که نیروها نمیتوانستند برای شمال «خین» مستقیماً خط پدافندی داشته باشند.
مسئلهای که من داشتم، این بود که قضیه خرمشهر با اطمینان انجام شود، مشکلاتی که در طول این عملیات داشتیم به دلیل وجود حالت اضطراب در بین بچه ها بود، این نظر که اگر عملیات خراب شود قضیه چه خواهد شد این بود که همه تلاشها برای این بود که مسئله به صورت محکم انجام شود. ما مطمئن بودیم به حول و قوه خداوند قضیه خرمشهر حل خواهد شد، طرحی که داده می شد طوری نبود که یک فرد فقط برای انجام آن کار کند نه چیزهای دیگری است که باید به خاطر آنها کار کرد.
خلاصه قرار شد که ما از عملیات برون مرزی صرفنظر کنیم، اگر تیپ قرارگاه فتح کارآیی دارد بیاید خرمشهر را محاصره کند طوری که ممکن است محاصره قوی شود ومطمئن شوند که کسی از خرمشهر بیرون نمیرود از طرف دیگر، قرارگاه «فتح» بیاید نهر عرایض را تأمین کند، برای این که کار تأمین بدون اشکال باشد و با ضدحمله های عراق از سمت غرب مواجه نشوند. قرارگاه نصر هم یک مدت ادامه منطقه دژ را تأمین کند که عراق نتواند عکسالعملی یا عملیاتی انجام بدهد، عراق با این که میدانست (چهارده هزار نفر) از نیروهایش در خرمشهر هستند نتوانست هیچگونه ضدحملهای را در منطقه غرب و شلمچه انجام دهد، برای این که نیروهای ما این اجازه را به عراق نمیدهند. البته، طرح به صورت کلاسیک نبود. برای همین هم برادران ارتش با این طرح موافق نبودند هنوز هم که هنوز است میگویند طرح، طرح خوبی نبود.
قرارگاه فتح مسئول محاصره خرمشهر بود. همچنین، فاصله دژ و مرز عراق حدود دو کیلومتر بود که این دو کیلومتر از نظر زمین هیچ اجازهای را به عراق نمیداد. شنیدیم که عراق نتوانست ضدحملهای را برای آزاد کردن خرمشهر انجام بدهد و نیروها را از «المنصور» به منطقه میآوردند، در ضمن لشکر هفت پیاده عراق هم بود، ولی دیدیم که لشکر هفت پیاده را نتوانست وارد عمل بکند، میخواست از طریق «پل اروند» بیاورد وارد عمل کند، ولی به دلیل باریک بودن معبر منطقه و تشکل کامل نیروهای اسلام از نیروهای پیاده نیز نتوانست استفاده کند و به لطف خداوند خرمشهر آزاد شد.
منبع: ایسنا
ادامه مطلب
گذری به عملیات بیتالمقدس 6 و نقش تیپ مستقل 12 قائم (عج) سمنان
ادامه مطلب
نقش کلیدی توپخانه لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5
ادامه مطلب
عملیات بدر و کسب تجربه برای طرحریزی والفجر هشت
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، اسفند ماه سال ۱۳۶۲ که عملیات خیبر توسط ایران سازماندهی و اجرا شد؛ توجه دشمن به منطقه هورالعظیم و تمرکز بر آن شدت گرفت. دشمن در عین حال، بخش زیادی از درآمد نفتی خود را به خرید سلاحهای جدید اختصاص داد و از این رو، ایران تلاش داشت تا در سال ۱۳۶۳، عملیات جدیدی را طرح ریزی کند؛ عملیاتی که بتواند در خاک دشمن انجام گیرد و ایران اسلامی را در شرایط پیروزی در جنگ قرار دهد تا ایران پس از آن، خواستار پایان جنگ شود.
اینگونه بود که طرح ریزی عملیات بدر به عنوان مهمترین عملیات سال ۱۳۶۳ انجام شد.
همانگونه که اشاره شد، عملیات خیبر در اسفند ماه سال ۱۳۶۲ در عین اینکه با حفظ جزایر مجنون همراه بود و همچنین زمینه را برای پیشبرد اهداف نظامی ایران فراهم کرد، اما در مقابل سبب امتداد و افزایش فشارها به ایران برای صلح تحمیلی بود؛ بنابراین در آن برهه زمانی، ایران به شدت به یک عملیات سرنوشت ساز برای احقاق حق خود، تنبیه متجاوز و خاتمه دادن به جنگ به صورت شرافتمندانه نیاز داشت.
تیر ماه ۱۳۶۳ و برای نخستین بار، عملیاتی با عنوان «بدر» در نشست فرماندهان نیروهای مسلح مطرح و باز هم توجه ها به سمت منطقه هور، جلب شد؛ چراکه ایران در این منطقه، هم تجربه به دست آورده بود و هم اینکه دشمن در این منطقه، آسیب پذیر نشان می داد؛ به بیان دیگر، دلیل انتخاب منطقه هور برای عملیات آبی بدر، علاوه بر ویژگیهای مثبت زمین هور از جمله شناخت و تجارب حاصل از عملیات خیبر، آشنایی رزمندگان نسبت به هور و منطقه شرق رودخانه دجله، اهمیت استراتژیک هور، عدم حساسیت دشمن به منطقه هور و آسیبپذیری نسبی دشمن نسبت به آن منطقه بود؛ البته با وجود نکات مثبت منطقه هور برای عملیات، تردیدهایی هم برای انجام عملیات وجود داشت که از این رو و برای افزایش روحیه و نیز غلبه بر تردیدها، ترتیب ملاقات فرماندهان نظامی با حضرت امام در حسینیه جماران داده شد.
آنجا بود که امام باز هم روحیه دادن به فرماندهان دفاع مقدس را در صدر توجه خود قرار دادند و فرمودند: «با اطمینان قلب حرکت کنید و مطمئن باشید که مرکز قدرت که خدای تعالی است نسبت به شما عنایت دارد. قدرت های دیگر پوشالی هستند؛ قدرت خداست که باقی است و خداست که وعده کرده است اگر نصرت دهید او را، او شما را پیروز میکند و شکی نیست که اکنون شما حق تعالی و کشور اسلامی و اسلام را نصرت میکنید ... آن روزی هم که انقلاب شروع شد ما هیچ نداشتیم؛ اما پیروزی ما با دست خالی به دست آمد و بحمد اللَّه تا بدین جا رسیدهایم ... هیچ نگرانی به خودتان راه ندهید. شما جنود خدا هستید و پیروزید.»
به هر حال، ایران به یک عملیات آبی می اندیشید و به قایق های فراوانی نیاز داشت؛ بدیهی بود که اگر این قایقها از کشورهای دیگر تهیه و تأمین می شد، امکان لو رفتن عملیات بود؛ از این رو، فرماندهان نظامی کشور، تمرکز خود را بر استفاده از قایقهای فرسوده ارتش و سپاه گذاشتند؛ قایقهایی که در آن شرایط در انبارها خاک می خورد و استفاده ای از آن نمی شد.
اینچنین بود که در شامگاه یکی از روزهای میانی اسفند ماه سال ۱۳۶۳، عملیات بدر با فرمان و رمز «یا الله یا الله یا الله؛ و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه؛ یا فاطمه الزهراء» آغاز شد.
هدف اصلی این عملیات، انجام عملیاتی در تکمیل عملیات خیبر و به منظور عبور از هورالعظیم و تصرف ساحل شرقی رودخانه دجله و تسلط بر بزرگراه بصره – العماره بود تا استان های بصره، ناصریه و العماره، در دسترس نیروهای اسلام قرار گیرند؛ البته این هدف قرار بود در عملیات خیبر به دست آید که با وجود مشکلات متعدد، به دست نیامد و به آینده موکول شد و از این رو، اهداف عملیات بدر نسبت به عملیات خیبر محدودتر گردید و محور طلائیه هم از دستور عملیات حذف شد.
شروع عملیات بدر مانند بسیاری از عملیاتهای لشکر اسلام با موفقیت همراه بود و رزمندگان تحت فرماندهی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء و در قالب قرارگاههایی مانند کربلا، نجف، ظفر و نوح، توانستند از رودخانه دجله بگذرند و تلفات سنگینی به دشمن وارد سازند.
ادامه عملیات اما نشان داد که دشمن، هوشیاری لازم را در این منطقه به دست آورده است و البته همچنان به قوانین بین المللی و بشردوستانه پایبند نیست.
اینجا بود که دشمن باز هم استفاده از سلاحهای شیمیایی را در دستور کار خود قرار داد و البته کمبود امکانات در جبهه خودی هم به چشم آمد تا عملیات بدر به تمامی اهداف خود دست نیابد؛ عملیاتی که البته تجربیات مهمی برای لشکر اسلام به همراه داشت و این تجربیات در طرح ریزی عملیات بسیار موفق و غرورآفرین والفجر هشت به کار آمد و پیروزی مهمی را نصیب لشکر اسلام کرد.
عملیات بدر در عین حال با عروج تعدادی از فرماندهان لشکر اسلام همراه شد. یکی از آنان، شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشوراست که پیکر مطهرش هم درون قایق و در حال انتقال به پشت جبهه، مورد اصابت آر پی جی دشمن قرار گرفت و به قعر دجله رفت.
عباس کریمی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) هم یکی دیگر از سرداران شهید عملیات بدر است.
این عملیات در عین حال به شهادت برخی دیگر از فرماندهان تیپ و فرماندهان گردان هم انجامید که از آن جمله می توان به شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ جواد الائمه(ع) و همچنین شهید حجت الاسلام شاه آبادی، فرزند عارف بالله آیت الله شاه آبادی (استاد عرفان و اخلاق حضرت امام) اشاره کرد.
و اینگونه بود که عملیات بدر به عنوان تنها عملیات مهم سال ۱۳۶۳، در اسفندماه انجام شد تا گام دیگری از سوی رزمندگان اسلام برای غلبه بر دشمن متجاوز برداشته شده باشد؛ گامی که اگرچه ایران را به همه اهداف از پیش تعیین شده نرساند؛ اما تجربیات فراوانی با خود به همراه داشت و به طرح ریزی عملیاتهای مهم سالهای پایانی دفاع مقدس منجر شد.
ادامه مطلب
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس درسها و آموزههای هشت سال دفاع مقدس و مصاف راهبردی با نظام سلطه و استکبار را پشتوانه سربلندی ملت ایران در عرصه «جهاد کبیر» و مقابله با «نفوذ» دشمن دانست و به مناسبت سالروز عملیات غرورانگیز «خیبر»، بیانیهای صادر کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ستون نیروهای ویژهی هوابرد در جاده متروکهی شهر بارزان در خاک عراق
نفر نخست از سمت راست سردار شهید محمد ناظری است
ادامه مطلب