دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

وصیت نامه شهید علی اصغر وصالي تهرانی فرد
امام را حتماً یاری کنید. انقلاب را تنها نگذارید


بخشی از وصیت نامه شهیدعلی اصغر وصالي تهرانی فرد 

«اینجانب اصغر وصالی سرباز الله برای جنگ با کفار عازم غرب می گردم، خواهشمندم امام را تنها نگذارید و یک سوم از آنچه از مال دنیا دارم برای نماز و روزه من که قضا شده است، خرج کنید. امام را حتماً یاری کنید. انقلاب را تنها نگذارید.»


درباره شهید

سردار شهید وصالی به سال 1329 در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی اصغر گذاشتند.وی در سال های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دوره‌های چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. 

 
سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع نمود اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.او در دادگاه به دوازده سال زندان محکوم شد و در اواخر سال 56 پس از طی پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
 
با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 59 وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید مدتی فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را نیز بر عهده گرفت.روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسوولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رویارو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد. او و گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور خوش درخشیدند و جمع قابل توجهی از آنان به شهادت رسیدند. نیروهای تحت امر «علی اصغر وصالی» به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن هایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند .(وجه تسمیه این گروه به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز می گردد.او به هنگام شهادت ، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش به عنوان یادبود وی ، تکه هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش ، آن را از خود جدا نکنند)روز تاسوعای سال 1359 تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود.حوالی ظهر عاشورا،علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سرمورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت ، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید.پیکر پاک شهید اصغر وصالی تهرانی فرد در قطعه 24 بهشت زهرای تهران در کنار برادرش و در میان یارانش (گروه دستمال سرخ‌ها) به خاک سپرده شد.


 

نگارنده : fatehan1 در 1393/1/30 11:56:6

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت نامه شهید سید حمزه سجادیان
سپاس خدای را که بر ما منت گذاشت و چنین نعمت بزرگی را نصیب و ما را از ظلمت به نور هدایت کرد تا بتوانیم چنین تحول عظیمی را نه تنها در کشور خود بلکه در جهان بوجود آوریم و این بزرگترین افتخار است که فرماندهی لشکر یانمان را حضرت مهدی ارواحنا له الفداء به عهده دارد. 

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه سید حمزه سجادیان

 
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی

ای نفس قدسی مطمئن و دل آرام امروز به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود و او راضی از تو است .   باز آی و در صف بندگان خاص من درآی و با خشنودی در بهشت من داخل شو

معبودا     ! پاک پروردگارا چه زیباست جلوه جمالت و چه باشکوه است نمایشگاه جلالت در حیرتم ای خداوند که این منم که افتخار جنگیدن و شهید شدن در راه تو در این زمان نصیبم گشته است آیا این منم که توفیق نظاره بر فروغ تابناک ملکوتی تو را دریافته ام. آری ای رب اعلای من این منم ولی نه آن من که روزگار بس طولانی مرا از دامام مهر و محبت گرفته و از بیابان بی سر و ته و سراب آب نمای زندگی حیوانی رهایم ساخته بود .این همان من مشتاق به دیدار شکوه و جلال و جمال توست که معنای زندگی حقیقی را برای من آشنا ساخت و چه آشنایی شیرین و روح افزا در این لحظات که شعاع خورشید کمال اعلا بر همه سطوح روحم تابیدن گرفته و جز نور و جهان نورانی چیز دیگری نمی بینم و نمی فهمم به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با درود و سلام بر مهدی موعود بقیه الله اعظم آخرین برج ولایت و آخرین سلسله ختم امامت و آخرین امید امت و برگزار کننده عدل و عدالت منجی عالم بشریت و نایب بر حقش امام خمینی این قلب تپنده امت و خورشید تابنده عصرمان و درود بر رزمندگان جان بر کف و ایثارگر و با سلام به شهدای اسلام از صدر اسلام تا کربلای امام حسین(ع) و از کربلای امام حسین(ع) تا کربلاهای غرب و جنوب ایران و از کربلاهای ایران تا کربلا های هفت تیر حزب جمهوری اسلامی دکتر بهشتی و 72 تن از یارانش و با سلام بر امت شهید پرور و حزب الله و یاران ر وح الله .

سپاس خدای را که بر ما منت گذاشت و چنین نعمت بزرگی را نصیب و ما را از ظلمت به نور هدایت کرد تا بتوانیم چنین تحول عظیمی را نه تنها در کشور خود بلکه در جهان بوجود آوریم و این بزرگترین افتخار است که فرماندهی لشکر یانمان را حضرت مهدی ارواحنا له الفداء به عهده دارد.

الحمدالله که توفیق الی شامل حالم شد و در زمان امامت و ولایت نایب بر حق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی بت شکن در جنگ سپاه اسلام با سپاه کفر تحت فرماندهی مولا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با آگاهی تمام راه حق و حقیقت را انتخاب و به این نعمت عظمی شهادت که سعادت دو جهان در آن نهفته است رسیدیم. آری شهادت، شهادت همچون میوه ای است که نمی توان آن را کال از درخت چید و شهید آگاه است و برای وصول به این آگاهی باید سرمایه گذاری عظیم کرد باید خدا و قرآن را شناخت و با پوست و گوشت آن را لمس نماید و یا به عبارت دیگر از مرحله ایمان به جهاد گذشته تا به مرز شهادت برسد و شهادت را آن زمان شیرین تر احساس خواهم نمود که پیروزی اسلام بر کفر تمام شده جلوه نماید و کفر و مزدوران کفر و قابیلیان قرن بیستم به لجنزار تاریخ فرستاده شوند.

برادران و خواهران جَوَرد (روستایی در منطقه لواسانات) ما سال ها آرزو می کردیم کاش در کربلا بودیم تا به (هل من ناصر ینصرنی) سرور شهیدان امام حسین(ع) لبیک بگوییم و به یاری او بر می خواستیم حال و زمان نایب امام زمان ارواحنا الفداه بیایید حسین زمان را یاری کنیم و به ندای او لبیک بگوییم و برادر ها در جبهه ها حسینوار و خواهر ها در پشت جبهه ها زینب وار محکم و استوار دین اسلام را یاری کنید و از شما می خواهم در همه حال گوش به فرمان امام باشید و انقلاب را با جان و دل پاسداری کنید و همیشه برای اماممان دعا کنید و دعایتان این باشد خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار و از شما می خواهم که تقوا پیشه کنید و خود را بسازید و مستمندان ر ا یاری و یتیمان را نوازش کنید بیشتر با خدای خود راز و نیاز کنید و نگذارید که در نوجوانی و جوانی قلب رئوف و پاکتان با مال حرام و سخن زشت آلوده شود .



درباره شهید

شهید بزرگوار سید حمزه سجادیان کشاورز بود و در یکی از روستاهای رودهن به نام "جورد" زندگی می کرد . حاصل ازدواجش پنج پسر و دو دختر بود . مدرسه نرفته بود ولی سواد مکتبخانه ای داشت و به همین دلیل قرآن را به خوبی قرائت می کرد و به احکام مسلط بود . همواره فرزندان خود  را از کارهای حرام نهی و به کارهای حلال تشویق می کرد .

از عنفوان کودکی آنها را به جلسات قرآن کریم و مراثی اهل بیت (ع) می برد . در زمان حیات آیت الله بروجردی  مقلد ایشان بود و پس از ایشان به امام رجوع کرد و در  آن بحبوبه درگیری ها و فضای ویژه امنیتی و پلیسی ، رساله ایشان را نگهداری و مطالعه می کرد .  او ارتباط خوبی با علمای قم داشت و همواره پس از سفر به قم و حضور در محضر بزرگان اطلاعات و اخبار روز را برای اهالی روستا می آورد .

همواره می گفت که به مال مردم چشک ندوزید و دست درازی نکنید . به درخت مردم نگاه نکنید که دلتان بخواهد از میوه اش بخورید . همیشه به یاد خدا باشید و هر چه می خواهید از او بخواهید  . طبق معمول هیچ گاه نماز شبشان ترک نمی شد . در زمانی که زمستان بسیار سختی هم بود ، ایشان جهت گرفتن وضو برای نماز شب ، بیرون می رفتند و در آن سرمای طاقت فرسا وضو می گرفتند . 

ایشان مکبر مسجد هم بود و اذان زیبایی می گفت . 
یکی از همرزمانش نقل می کرد :
" وقتی اقا سید حمزه با تعدادی از همرزمان به شهادت رسیدند ، به دلایلی که در اثر شرایط جنگ و موقعیت منطقه شکل گرفته بود  نتوانستیم متوجه شویم که آنها در کدام منطقه به شهادت رسیدند ؛ اما پس از چندی کتوجه نوای دلنشین صدای اذانی شدیم که ما را به سمت خود می خواند . رد صدا را گرفتیم و به محلی رسیدیم که پیکر مطهر شهدای بزرگوار در آنجا قرار داشت . با حیرت تمام متوجه شدیم که این صدای پیر اذان گوی گردان  حاج سید حمزه سجادیان که بود که ما را به آن منطقه رهنمون گردید ، با اینکه مشخص بود مدتی از زمان شهدات ایشان گذشته است ....."

شهید آوینی مستندی را که درباره  شهید سید حمزه سجادیان  و جهار فرزند شهیدش ساخته است به نام"رزق حلال " ..ایشان حقیقتا متوجه حلال و حرام بود.

درست در زمانی که منافقان سینما رکس ابادان را به آتش کشیدند و حدود 200-300 نفر ار به شهادت رساندند .  ایشان پس از اقامه نماز جماعت مغرب رو بهپسرانش می کند و می گوید : " بسم الله الرحمن الرحیم ، ما زمان شاه سرباز ندادیم و نباید هم می دادیم ولی الان زمانی است که باید سرباز بدهیم و شماها بایستی دوره ببینید و خودتان برای رفتن به جبهه و پیروزی و حفظ انقلاب آماده کنید . " بعد از اینکه این جملات را به ما گفت ، با حالتی خاص گفت : " خدایا ! من این ساعت مقدس را شاهد میگیرم که تا آن اندازه که در فهمم بود ، من امر خدا را به فرزندانم امر کردم و آنها را نهی خدواند ، نهی نمودم " .

ایشان بعد از شهادت چهار فرزندشان به شهادت رسیدند و هر دفعه که خبر شهادت هر یک از شهدا را به ایشان می دادند  بسیار آرام و مطمئن به شکرگزاری خدواند می پرداختند .
اولین شهدایب این خانواده ، اقا سید داوود و اقا سید کاظم بودند که در عملیات بیت المقدس به شهادت رسیدند ،اما بدن مطهر آقا سید داوود را نیاورده بودند و تنها بدن مطهر سید کاظم را به خانواده تحویل دادند و آنها نیز عکس اقا سید کاظم را بالای در خانه زده بودند . در آن زمان ایشان ، مشهد بودند و همین که از مشهد برگشتند و عکس فرزندشان آقا سید کاظم را دیدند به محض ورود به خانه ، دو رکعت نماز شکرانه به جا آوردند و گفتند که خدایا این فرزند را که به راه تو تقدیم 
نمودم از من بپذیر .

فرزند ایشان نقل می کند:

وقتی خودشان می خواستند به جبهه بروند در اثر کهولت سن بیماری ها و دردهای متعددی داشتند . زانویشان درد می کرد و معده شان ناراحت بود . من مانع می شد و می گفتم که پدر شما چهار فرزندتان را در راه خدا داده اید خواهش میکنم که دیگر شما نروید . ایشان در پاسخ به من گفتند که من می روم تا موجب روحیه گرفتن دیگر رزمندگان شوم ، به هر حال هر کس می بایست به وظیفه خودش عمل کند . ایشان در عملیات کربلای 5 عازم و به شهادت رسیدند که بنده نیز با اینکه به دنبال پدر اعزام گردیدم اما نتوانستم در مراسم تدفین ایشان حاضر شوم .

پس از شهادت پدر در چهلمین روز از عروج آسمانی ایشان ، در راه برگشت به منزل به چند خارجی برخوردم و چند تا از پوسترهای پدر را که در داخل ماشین بود ، به آنها دادم که یکی از آنها با دست اشاره کرد که صاحب این عکس را در خبرگزاری های غربی و در کشورهایی چون آلمان و .. نشان داده و گفته اند که وی از پدران شهیدی است که چندین شهید در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران داده است ؛ که من نیز تایید کردم که بله ایشان پدر بنده هستند و باعث افتخار بنده و تمام ایرانیان می باشند .

 

نگارنده : fatehan1 در 1393/1/31 11:0:46

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:14 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت نامه شهید حمیدرضا پورزرگری
بر مزارم سوره الرحمن، تلاوت کنيد


فرازهایی از وصیت نامه

بار الها این ناتوان دوست دارد چشم هایش را و تحمل از دست دادن آن را برای یک لحظه ندارد... اگر دشمن در اوج درد از حدقه دراورد چشم هایم را و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند و پاهایم را در خونین شهر ببرد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبار گلوله خود قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا سازد؛ اگر چه چشم هایم و دست و پایم و سر و سینه ام را از من گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند و آن ایمان هدفم است که عشق به الله و عشق حسین و رهبر و اسلام است.

سخنی با بردارم: محمدرضا جان انشالله بتوانی در راه قرآن گام های بیشتری برداری و در ضمن به معنای قرآن که اصل آن است بتوانی توجه داشته باشید. نباشد جوری که فقط خواننده قرآن باشی که علی (ع) بسیار بسیار قاریانی را که قرآن را می خواندند و عمل نداشتند و در راه غیر خدا و قرآن صوت خویش را صرف می کردند، لعنت کرده است.

برادر بر سر قبرم سوره الرحمن را تو قرائت نما شاید از فضیلت آن فیضی شامل من شود و اگر خدا خواست و به مکه رفتی مرا در حرم مطهر حضرت رسول (ص) بسیار بسیار صدا کن و مرا بخوان و به یاد من باش.



درباره شهید

شهید حمید رضا پورزرگری اول فروردین 1351 در شهر تهران دیده به جهان گشود و ایام کودکی را در دامان پر مهر خانواده و آشنایی با خاندان عصمت و طهارت سپری کرد.
این شهید والا مقام با عشق و علاقه ای که به ساحت مکرم و مقدس حریم اهل بیت رسول الله و مخصوصاً حضرت سیدالشهدا (ع) داشت در جلسات عزاداری شرکت می کرد و تلاش زیادی به خرج می داد که در جلسات هفتگی خواندن زیارت عاشورا حاضر باشد.

شروع فراگیری قرآن

شهید حمیدرضا دوران دبستان را که مصادف با اوج انقلاب اسلامی بود، در مدرسه مهرومه و سپس در مدرسه علوی گذراند و در این اثنا به فراگیری روخوانی و قرائت قرآن مجید در" دارالتحفیظ القران الکریم"مشغول شد و همزمان با تحصیل در دوره راهنمایی در مدرسه امام عصر (عج) به عضویت پایگاه بسیج سادات اخوی و آموختن فنون رزمی، نظامی و پاسداری و دفاع از حریم مقدس انقلاب اسلامی پرداخت و با عشق و علاقه ای که به بسیج، این جایگاه عظیم مخلصان و مردان خدا داشت، در این کار هم موفق بود.پس از پایان تحصیلات دوره راهنمایی شهید حمیدرضا وارد مرحله دبیرستان شد و در دبیرستان علمیه مشغول به ادامه تحصیل شد.

مقام اول قرآنی

شهید پورزرگری در دوران کوتاه زندگی خود چندین بار مسابقات قرائت قرآن درر مدرسه به مقام هایی نائل آمد و 2 بار مقام اول قرائت قرآن را زا آن خود کرد.

این شهید بزرگوار در طول دوران کوتاه اما پربرکت خود علاوه بر پرورش فکر و روح خود، از پرورش جسم خویش نیز غافل نبود و در کلاس های روزشی، از قبیل شنا، تکواندو و سایر فعالیت های رزمی نیز شرکت می کرد و در تلاش بود تا در همه ابعاد به خودسازی بپردازد.

ويژگي اخلاقي شهيد

شهید حمیدرضا جوانی پاک و بی آلایش، مخلص و با صفا و در عین صمیمی و خوش برخورد بود که روحیه بسیار بلند و شکست ناپذیرش باعث می شد در همه فعالیت هایش موفق و سربلند شود و همه نزدیکانش از شادی و شعف درونی شهید خاطرات زیادی دارند وی در همه جا، به اطرافیان خود شور و شوق و روحیه می بخشید و به قول یکی از همرزمان خود، حمیدرضا در منطقه دستگاه روحیه بود.

شهید به مستمندان یاری مي رساند و اگر کودک یتیمی را می دید و می شناخت با لطاف و ظرافت خاصی با وی برخورد می کرد و همیشه به اطرافیان و دوستان خود سفارش می کرد که اگر توانستند به این افراد یاری کنند و حداقل در برخوردهای خود با این افراد دقت نظر داشته باشند.

قرائت زیارت عاشورا

شهید حمیدرضا پورزرگری هر سال در ایام ولادت با سعادت حضرت ولی عصر (عج) بیشتین تلاش را در در برپائی مراسم چراغانی و جشن وشیرینی و شربت در محله از خود نشان می داد و سعی می کرد همه دوستان خود را در این جشن ها بسیج کند.

این شهید والا مقام با عشق و علاقه ای که به ساحت مکرم و مقدس حریم اهل بیت رسول الله و مخصوصاً حضرت سیدالشهدا (ع) داشت در جلسات عزاداری شرکت می کرد و تلاش زیادی به خرج می داد که در جلسات هفتگی خواندن زیارت عاشورا حاضر باشد.

شهید علاقه و ارادتی خاص به پیشگاه امام هشتم، حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) داشت و در ایامی که به زیارت مرقد مطهر مولای خود مشرف می شد، با خلوص نیتی وصف ناشدنی به خواندن ادعیه می پرداخت و مرقد پاک مسی الرضا را زیارت می کرد.

لیبک به ندای امام خمینی و عزیمت به جبهه

شهید حمیدرضا زرگری پور همیشه مرگ در راه خدا و خدمت به هم نوع و مسلمانان را مقدس می شمرد و این مساله را از اولویت های زندگی خود می دانست و چون علاقه ای تسلیم وار در برابر امام خمینی (رض) داشت، به ندای ملکوتی «هل من ناصر ینصرنی» او لبیک گفت و علی رغم مشکلاتی که از جهت اعزام به جبهه داشت، بالاخره در اول آذر ماه 1366 عازم جبهه های نبرد علیه دشمن ددمنش بعث شد و خود را به خیل عظیم رزمندگان و صفوف مجاهدان در راه خدا رسانید و پس از رسیدن به اهواز، با مدتی تلاش به لشکر 27 حضرت رسول (ص) ملحق شد و در گردان حبیب ابن مظاهر، واحد تدارکات به همراه دیگر دوستان خود مشغول خدمت به عزیزان سلحشور مستقر در جبهه شد . با شوری وصف ناپذیر از هوای پاک و مطهر و روحانی جبهه در جهت تزکیه بیش از پیش روح لطیف و ظریفش به عطر ایمان به خداوند باری تعالی پرداخت.

شرکت در عملیات ها و شهادت

این شهید جنت مکان در مناطق عملیاتی بیت المقدس 3-4 شرکت و بعد از آن عملیات والفجر 10 که توسط سپاهیان اسلام صورت گرفته بود، حاضر شد و در عملیات بیت المقدس 4 با اصرار زیاد و درخواست های مکرر از مسئول واحد تدارکات حضور یافت و پس از ورود به ارتفاعات شاخ شمیران در منطقه عمومی در بندیخان، به هنگام ظهر روز چهارم فروردین ماه مطابق با 5 شعبان 1408 سالروز ولادت چهارمین اختر تابناک آسمان عصمت و امامت، حضرت امام زین العابدین (ع) و آن یادگار نهضت عاشورا و پس از 4 ماه و 4 روز حضور در جبهه های نور، در حالی که 16 بهار از عمر کوتاه، ولی پربارش می گذشت، در حین تخلیه تدارکات رزمندگان از خودروی حامل بار و آذوقه با حمله هوایی خفاش خون آشام بغداد، قلب بزرگش مورد اصابت قرار گرفت و چون گلی پرپر به سوی معبود شتافت و سرانجام به آرزوی خود که شهادت در راه خدا و دیدار مولایش بود، رسید و جان خود را فدای جان آفرین خود کرد.

شهید حمیدرضا پورزرگری در تاریخ 10 فروردین سال 1367 روز ولادت حضرت علی اکبر، در کنار مزار پاک همرزمان خود در بهشت زهرا و در قطعه 29 ، با لباس خونین رزم چهره در خاک نهفت و به لقا الله پیوست.

 

 


ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شما رزمندگان هستيد كه بايد در آينده اين جنگ را به پيروزي برسانيد؛ شهدايمان كه رفته اند، ارزش آنان را خدا مي داند و بس، مقامشان را هم خدا مي داند و بس. و ما اگر لياقت داشتيم كه در كنارشان باشيم، سعادتي بود كه خداوند نصيب مان كرد .اگر با شما هم سنگر بوديم باز هم اين سعادت بزرگي بود كه خداوند نصيب ما كرد و جز اين چيز ديگري نبود؛ من وصيتي براي شما ندارم و صحبت خاصي هم براي شما ندارم ولي خاطراتتان در ذهنم هست؛

 

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهادت هرچند از عسل شیرین‌تر است اما دوست من! من، به جبهه نیامدم که شهید بشوم چه بسا لیاقتش را هم نداشته باشم، انسان مؤمن باید برای اسلام جهاد کند نه برای شهادت.


بسم الله الرحمن الرحیم

امروز که این وصیتنامه را می‌نویسم امکان دارد که همین امرزو یا فردا و یا حداکثر تا 5 روز دیگر به منطقه رفته و عملیاتی کنیم به همین دلیل تا امروز وصیتنامه ننوشته بودم ولی چون امروز مشخص شد وصیتنامه خویش را می‌نویسم.


ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 انسان بنا بر مسئولیتی که بر دوش او گذاشته شده است، باید این مسئولیت را که پاسداری از خون هزاران شهید و مجروح و معلول است به انجام رساند و من نیز بنابر مسئولیتی که حس نمودم برای الله و برای پاسخ دادن به ندای «هل من ناصرینصرنی»حسین(ع) به جبهه های جنگ که به قول اماممان انسان را به یاد صدر اسلام می‌اندازد آمدم

 

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت نامه شهید علی ‌اکبر شیرودی
هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم


بخشی از وصیت نامه شهید شیرودی

هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم.

اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.


درباره شهید


شهید علی ‌اکبر شیرودی

خلبان

نام پدر: محمد علی

تولد: ۲۰ فروردین ۱۳۳۴

محل تولد: روستای شیرود تنکابن 

تاریخ شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰

نحوه ی شهادت: اصابت گلوله یکی از تانک‌های عراقی به هلیکوپترش

محل دفن: روستای شیرود تنکابن

امیر سرافراز ارتش اسلامی سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی، در دی ماه 1334 در شیرود تنکابن به دنیا آمد.
وی دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت. سپس به تهران رفت و سپس از طی مراحل جذب در هوانیروز و آموزش خلبانی به اصفهان اعزام شد.
شهید شیرودی در طول دوران قبل از انقلاب در زمینه‌های مذهبی فعالیت می‌‌کرد و علیه رژیم شاه فعالیت‌هایی را انجام می‌داد.
این شهید بزرگوار با سختی و مصائب بسیار تا سوم متوسطه در زادگاهش به تحصیل پرداخت ، سپس راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد .
شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند . سپس دوره هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد .
وی پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت وبا شهید کشوری و چند نفر دیگر آشنا شد بطوری که بیشترین اوقات را با آنان می گذراند و با اوج گرفتن جریانات انقلاب اسلامی شهید شیرودی از ارتشیانی بود که به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها او نیز خارج شد.
پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید .
شهید شیرودی پس از جریانات پیروزی انقلاب با پیش‌مرگان کرد مسلمان همکاری کر و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست.
بر پایه این گزارش زمانی که جنگ کردستان آغاز شد شیرودی و چند تن دیگرازخلبانان وارد جنگ شدند و او ساعتی ازجنگ فاصله نگرفت وچنان جنگید که شهید دکتر چمران او را ستاره درخشان جنگ کردستان می نامید و شهید تیمسار فلاحی نیز او را ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آربابا ، بازی دراز ، میمک و دشت ذهاب وپایگاه ابوذر معرفی می کرد .
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از 40بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلی کوپترش ولی باز سرسختانه می جنگید و همیشه عاشق به تمام معنی بود.
وی بار ها هنگام پرواز می گفت: وقتی که پرواز می کنم حالتی دارم همانند یک نفرعاشق که به طرف معشوق خود می رود. هرلحظه فکر می کنم که به معشوق خودم نزدیک تر می شوم و به آن آرزوی قلبی که دارم می رسم ولی وقتی برمی گردم هرچند که پروازم موفقیت آمیزبوده باشد باز مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز آنطوریکه باید خالص نشدم تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.
شهید علی اکبر شیرودی در نهایت به خلوصی که خواهانش بود رسید و مورد دعوت حق قرار گرفت و در هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 در حالیکه تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند با هلی کوپتر به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید .
تیمسار فلاحی بعد از شهادت وی گفت : وقتی خبر شهادت شیرودی رابه امام دادم یک ربع به فکر فرو رفتند و حضرت امام در مورد همه شهدا می گفت خدا آنها را بیامرزد ولی در مورد شیرودی گفت او آمرزیده است.
وی عاشق انقلاب و ولایت بود و همواره سعی می‌کرد پیوند مستحکم بین ارتش و روحانیت برقرار کند و در این راستا از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. شیرودی عاشق پرواز بود، او برای پیروزی و نبرد علیه دشمن زمان را نمی‌شناخت و شبانه روز برای پیشبرد اهداف جنگی تلاش می‌کرد.
بیژن شیرودی از همرزمان شهید درباره شهید شیرودی می گوید: خلبان شهید شیرودی، یک نظامی شجاع و دلیر و بی‌نظیر بود و زمانی که رژیم بعثی عراق با نیروهای زرهی خود به ایران حمله کرد شهید شیرودی با کمک همرزمان خود جلوی پیشروی عراقی‌ها را گرفت و با توجه به اوضاع نابسامان کشورمان در اوایل انقلاب نقش ممتاز و بی‌نظیر خلبان شیرودی در سرکوب متجاوزان و منافقین قابل توجه بوده و هر زمانی که ایشان در آسمانی بود رزمندگان نیروی مضاعفی می‌گرفتند.
وی می افزاید: در اوج بحران داخلی و تلاش منافقین علیه انقلاب، شهید شیرودی تلاش فراوانی را بر علیه آنان انجام می‌داد و زمانی که برای دیدن والدین خود به شیرود تنکابن می آمد، همشهریان خود را نسبت به توطئه‌های آنان آشنا می‌ساخت و در مراسم تظاهرات و راهپیمایی شرکت فعال داشت.
محمدعلی میرزایی یکی دیگر از خلبانان هوانیروز و همرزم شهید شیرودی نیز می‌گوید: شیرودی همچون ستاره پرفروغ آسمان همواره برای رسیدن به اهداف عالیه خویش نور افشانی می‌کرد و در راه عشق و شهادت و پایمردی خستگی را نمی‌شناخت و تا پای جان می‌رفت و زمانی که در پایگاه هوایی کرمانشاه بودیم، مقام معظم رهبری در نماز جماعت به ایشان اقتدا کرد و نماز خواند و مؤذن این نماز جماعت بنده بودم.
وی اظهار داشت: شجاعت و دلیرمردی شیرودی در بین خلبانان هوانیروز مثال زدنی بود و برای رسیدن به هدف هیچ مانعی نمی‌توانست وی را از انجام مأموریت باز دارد.
امیر سرافراز ارتش اسلام سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی در فرازی از وصیت نامه خود می‌گوید: هنگامی که پرواز می‌کنم احساس می‌کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می‌شوم و در بازگشت هر چند پروازم موفقیت‌آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می‌کنم هنوز خالص نشده‌ام تا به سوی خداوند برگردم.
شیرودی در هشتم اردیبهشت سال 60 پس از انجام مأموریت خود در منطقه بازی دراز و شکست سنگین دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای شیرود به خاک سپرده شد.
شهید علی اکبر شیرودی حماسه نامه‌ای است که باید بارها خواند، مردی که حماسه‌ای بی ‌بدیل در تاریخ از خود به یادگار گذاشت.

 

خاطراتی از شهید علی اکبر شیرودی

ماجرای آخرین عملیات شهید شیرودی

 


نگارنده : fatehan1 در 1393/2/8 9:26:24
 

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

بار خدایا من کیستم که در این محفل پاکان آمده ام من کجا بودم یا الله من بنده ای گنهکار و بدبخت و بیچاره هستم که برای اطاعت از تو با استفاده از قرآن کریم به این محفل آمده ام و از تو می خواهم حال که برای رضای تو آمده ام مرا به راه راست هدایت کنی .

 

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

خدایا، این قطره ای از اقیانوس بیکران نعمت هایی است که تو به من دادی که فکر، قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم قدرت نگاشتن آن‌را. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کرده‌ام؟ آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کرده‌ام؟ نه، نه هرگز! خدایا چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول می‌کنی یا نه ؟

 

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیتنامه شهید سید مهدی تهامی پور زرندی
ای پدر و ای مادر و ای خواهران وبرادران عزیزم این را از این راه دور به شما بگویم به شرافتم قسم که من ازشما مفت جدا نشدم ومجانی شما راول نکردم بلکه   بابت این عمل پاداش عظیم گرفتم و آن قول بهشت رضوان ازخداوند بزرگ برای خودم وهمه شما بوده اگرصبر کنید وتقوا پیشه کنید که بدرستیکه خداوند خوب وفا کننده به وعده است.


بسم الله الرحمن الرحیم 

انالله و اناالیه راجعون

 بنام خداوند رحمان ورحیم وبه نام خداوند محمد (ص)و علی (عج)و فاطمه (س)و حسنین (ع)و به نام خداوند اولیاءالله و شهیدان ورزمند گان راه حق ازاو ل پیدایش زمین تا قیا مت وبه نام خداوند خمینی این نائب امام زمان (عج)و این امیدمستضعفان و این دشمن مستکبرا ن .

باسلام سلامی به گرمی دل مومن (نه من گنهکار)برشما ،شما عز یزا ن بهتر از جا ن من پدر ،مادر،مهدی،عباس ،معصو مه ،احمد وعلی
 شما که فقط خدامی داند چقدر دو ستتان دارم و بس و همچنین سلام بر شما دوستان و اشنایا ن و اقوام عزیزم.


ای پدر و ای مادر و ای خواهران وبرادران عزیزم این را از این راه دور به شما بگویم به شرافتم قسم که من ازشما مفت جدا نشدم ومجانی شما راول نکردم بلکه   بابت این عمل پاداش عظیم گرفتم و آن قول بهشت رضوان ازخداوند بزرگ برای خودم وهمه شما بوده اگرصبر کنید وتقوا پیشه کنید که بدرستیکه خداوند خوب وفا کننده به وعده است. 
اگربدا نید عزیزان من قصد نوشتن خطبه ونوشته های شسته و رفته ندار م بلکه من بنده گنهکار خدا میخواهم حرف دلم را که حرف دل یک رزمنده اسلا م جهاد و شهادت است برای شما بگویم به امید خدا .دیشب برادر علیرضا معا ون برادر سلیما نی فر مانده لشکر با ما بو د درمحیط گر م وصمیمی واحد تخریب از مسئولیت خطیر ومهم برادرا ن تخریب می گفت که سرنوشت حمله در دست بچه های تخریب است چه انفجار بی مو قع یک مین مسا وی است با لورفتن حمله و درنتیجه شهادت ومجروح واسیر شدن تعداد زیادی از عزیزا ن ما .امیدوارم که خدا وند به همه ما تو فیق انجام دادن جهاد و شهادت واقعی را بدهدامید وارم من دعا می کنم شما هم دعا کنید .
پدر عزیزم خواهشهایی ازشما دا رم که امیدوار م اجابت کنید و ر وسیاه را خو شحال کنید متشکر م خدا وند به شما اجربد هد .اول آنکه من می دانم همه شمارا بسیار اذ یت کردم و آزار رساندم همه شما عزیزا ن بخصوص تو پدر عزیزم وتو مادر مهربانم ونور چشما نم بنابراین از همه شما تقاضای عفو می کنم وعا جزانه حلال بود ی می طلبم و امید وار م که خداوند به همه شما اجروتو فیق صبر بد هد چون من و اقعا "ازاینکه زحما ت شما راجبران کنم عاجزم. 
پدر و مادرعزیزم اجر و پاداش شما و همه پدرا ن ومادران شهدا ازاجر من وسایرشهدا در نزد خدا بیشتر است چو ن شهدا به محض شهادت در نعمت های الهی فر و می روند ولی شما ها دوری ما را تحمل می کنید وصبرمی کنید واجراین کار شما به مراتب ازاجر شهدا بیشتر است.

موضو ع بعد این بود که به نیابت ازطرف من از همه دوستان واقوا م خاله ها وشوهر خاله ها ودایی وزن دایی ،پدربزر گ و مادربزر گ وهمه و همه حلال بود بطلبید که سخت محتاجم .
موضوع بعد این بودکه درصورت امکان حجت الاسلام سید یحیی جعفری امام جمعه ونماینده محتر م امام درکرمان بر جنازه من نماز بخوا ند و درصورت امکان در مو قع تشییع و دفن من سوره تکویر ونا زعات را برای من ازروی نوار یا چیزدیگر پخش کنید وهر موقع که بیکار شدید و حال داشتید در وحله اول سو ره تکویر ودر وحله دو م نازعات رابخوانید و ثواب آن را نثار روح محتاج به د عا و قرآن من بکنید همچنین درموقع دعا درصورتیکه دلتان شکست التماس دعادارم .نمازو رو زه هر چه بیشتر بگیرید وبخوانید بهتر خدااجرتان بدهد مخصو صا " که در این ماه حدود 21روزه قضا دارم .کلیه کتا بهای قابل استفاده من رابه کتا بخا نه مسجدقائم بد هید البته به صورت نا شناس همچنین ازتاریخ 1361/12/10تا حالاحقوق نگرفته ام .....




درباره شهید
نام شهید  :  سیدمهدی تهامی پور زرندی
نام پدر : سیدماشالله
تاریخ تولد:    1344
تاریخ شهادت  1364-09-01:  
محل دفن شهید   :   قطعه 9 ردیف 2 قبر  20  گلزارشهدای کرمان



زندگی نامه

بسمه تعالی
 16مهر1364آغاز شکفتن غنچه ای بود که  میرفت سالیانی لبخند گرم ونگاه مهربانش هستی بخش و جود پدرو مادری ر نج دیده و چشم به راه با شد.
 تولد نخستین نو زاد خا نه کو چک اما صمیمی آنها را به ر وشنا یی امید منور سا خت و با صدای گر یه زیبا یش به شادی را دا شت .اکنون سالیان درازی است که عکس تو را در آیینه دل به عینه می بینم .از آن زما ن که چشم دنیا ئیمان محر و م ازدیدارتو شد .صدا یت بسیار پر طنین ورساست و نوای قرآنت همچنان جاو دا نه در گو ش جا نمان زمزمه گر است و یاد آور لحظه های زیبا ی با تو بو دن .برادرم غر یبا نه ر فتی و مظلو مانه ماندی آنجا که هزا ران لاله سر خ معصو مانه با مظلو میتی ابدی در سا یه سیاه ظلم مفقو د شد ند .شما برادران مفقو د ،شما همه خوبا ن گمنام گلهای معطری هستید که عا شقا نه دردشت ایثار گم شد ید تا خورشید اسلا م همیشه جا و دانه پیدا بما ند .شماشهابهای آتشینی هستیدسو زا ن از عشق الهی ر وشنایی چهره های گلگو نتان دریو م د ین نورا نیت خورشید را به تمسخرمینشیند .شما راچه بنامم ؟چه بخوا نیم که که مغروق بحر سخا وت و حیرا ن نجابت و انگشت به دهان عزم پولادین و دل مهربا ن و عاشق بنما ئیم .
آنجا که جلوگاه ظهورایثار است مجالی برای حرف باقی نمی ما ندچرا که دالان تار یک الفا ظ بسیار نا توان تر از بیا ن و تجسم رشاد تهاست و قلم ارزانتر ازهمیشه برصفحا ت سفید می لغزد تاشا ید خا طرا ت به یاد مانده ات را نوازشگر دیدگانمان نما ید .
در16مهر 1343کودکی با گر یه هایش دلهایی را به وجد آو رد که 20سال نهال امید را به شو ق پرورید و در ست در همین تار یخ به با غ الهیش سپرد کو دکی گر یست و گریه های مداومش تا 2سالگی ادامه یافت و این تنها صدای مهربا ن لالایی مادر بود که گهگاه اورا آرام کر ده وبه خواب شیرینی فرو می برد.

بهتر ین سرگرمی اش شنید ن قصه وکتابهای دا ستان بو د .کم کم بزرگ می شد بر شیطنتها و شلوغ کارهایش هم افزوده می شد .برای رفتن به مدر سه بسیار عجله دا شت .6سالش تمام نشده بود که باتو جه به اصرارزیاد و اشتیاقش به در س خواندن در مدر سه ملی ثبت نام کرد و دوسال در این مدر سه درس خواند باقی دوران د بستان را نیز در مدرسه ای نزد یک مغازه پدر ادامه تحصیل داد.درطول 5سال دبستان تقر یبا" تنهابودبعدازتعطیل شد ن کلاسش به مغا زه پدررفت وبا اوداد .دود وره راهنمایی تنها سه دوست صمیمی دا شت که بایکی ازانها به کلاس قرآ ن میر فت یاد گیری در کلاس کارا ته آشناشده بو دوسو مین نفر نیز پسرهمسا یه بو دکه باهم به کلاسهای آموزش نظا می می رفتندواونیز دوسال قبل از مهدی مفقود شد .در دوران انقلاب به اقتضای سنش در پخش اعلامیه های حضر ت امام شر کت در کشیکهای شبا نه و راهپیما یی هافعالیت می کرد .درجریا ن حمله به مسجد جامع او نیز ازکتک چماق به دستان سا وا کی بی نصیب نمانده بود.گر وههایی تشکیل داده بو د از جمله گر و ه جوا نان مبارزکه متشکل ازتعدادی از د وستان وافراد فامیل بود که برای محرومین ومستضعفین پول وکمک جمع اوری میکر د .بعدا"در جریا ن جنگ کمکها بیشتر به جبهه اهدامیشد.
کتا بهای خود وتعدادی از دوستان را جمع آوری کرده کتابخا نه ای تشکیل داده بود که به بچه های محل کتاب اما نت می داد باآغاز جنگ اونیز تشنه حضور در جبهه ها شد که متاسفا نه با مخالفت و الدین روبروشد.اما او که عاشق بودوبی قرار برای ثبت نامبه بسیج رفت اما چون فاقد رضا یت نامه بود این کارانجا م نشد .

پدر بزرگوارش می گوید:زمانی که سیدمهدی در سن 15 سالگی می‌خواست به جبهه برود، گفتم تو باید زمانی بروی که بتوانی کاری انجام دهی و باید خودت را نشان بدهی و در طول چهار ماه در زمینه‌های مختلف به او کار می‌دادم و توانش را آزمایش و به او نمره می‌دادم و بعد از این مدت به او اجازه دادم به جبهه برود. 

 


نگارنده : fatehan1 در 1393/2/22 10:19:18

ادامه مطلب

[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 4:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 50 ] [ 51 ] [ 52 ] [ 53 ] [ 54 ] [ 55 ] [ 56 ] [ 57 ] [ 58 ] [ 59 ] [ > ]