وصیّت نامه شهید حسن نوفلاح
|

بسمه تعالی
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کن
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون ...وذلک هوالفوز العظیم
توبه 111
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد می کنند سپس می کشند و خود کشته میشوند.... واین سعادت پیروزی عظیمی است.
ای گشایش بخش دلهای پرغم و اندوه و ای پناه بخش هر ناکام و بیکس و بی پناه بار دیگر به درگهت روی آوردم باردیگر حیران و سرگردان به درب خانه تو آمدم نادم و منکسر ، پشیمان آمده ام زیرا در طاعت تو که امر کردی من کوتاهی نمودم و سهل شمردم بعصیان پرداختم و چنانکه باید و شاید بطاعت تو قیام نکردم و از اینکه تو مرا از گناهان و معصیت ها نهی می کردی و من بازهم به انجام آن اصرا می کردم و دیگر اینکه نعمت های بیشمارت را در اختیار من قراردادی و من در شکر آن کوتاهی کردم، خوبیم را میخواستی ولی من به خودم ظلم کردم و تو مرا صدامیزدی ولی من از تو دور میشدم و آنقدر رحمت و احسان تو زیاداست. بارالها تو چقدر رحیمی که مرا به خود نزدیک کردی که توبه من گناهکار که محبوب و پسندیده تو است قبول کردی.
بارالها بارها لبیک گفتم و در این مکان مقدس در این جایی که از هرنقطه ای به تو نزدیک تر است قدم نهادم و لی گویا خالصانه نبود که نپذیرفتی.
ومن ای خدا بنده ضعیف و درمانده توام که مرا امر فرمودی برای انجام حوائج و رفع مشکلات بدرگاهت دعا کنم من هم امرت را اطاعت کردم و بحضورت بخاک ذلت و عبودیت افتادم.
منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی و از اینکه به تو فیق نیکو کاری برگماردی و به کار ثواب و عمل صالح ..... و پایداری نمودی شکر الله ، تویی که از عطا و بخشش خود به خلق ، پاداش و ... نمی خواهی و میدانم که اگر می خواستی عذابم کنی و به کیفر گناهان زشتم ... مقتضی عدل تو استحقاق داشتم و از اینکه از تمامی تقصیرات و لغزش هایم درگذشتی از رحمت بی منتهایت بود .
ای امت مسلمان ایران به درگاه احدیت دست بلند کرده و از خدای بخواهید که از عمر ما کم کرده و به لحظه لحظه های عمر این خورشید تابان و این پیرجماران و رهبر عزیزمان امام خمینی بیفزاید و از خدا بخواهید که زیان را از دین ما رفع کند و بر دنیای ما مقررگرداند که زیان دنیا از بین رفتنی است و چندان مهم نیست زیرا زیان آخرت طولانی و باقی است و خدا بخواهید که ضرر اخروی بر شما وارد نیاورد هرچند به دنیایتان ضرر و زیان فاحشی رسد و مالتان و خانواده تان همه از بین برود بازهم به شکر گزاری خدا مشغول شوید و خلاصه آخر کار را اهمیت دهید و زیان دنیا را به چیزی نشمارید و کاری که رضا و خشنودی خداست به هر کاری که هوای نفس و قهرو خشم خداست مقدم شمارید و برای رضای خدا و خلاف هوای نفس کوشید و همیشه در تعارض حق و باطل طرفدار حق و مخالف باطل باشید و بدانید که خدا از ضعیف ترین مرتبه ما را به عزت و قدرت میرساند و از خدا بخواهیم و بکوشیم که با یاری او قوه و قوت خود را به راه اطلاعت و بندگی و معرفتش صرف کنیم نه راه عصیان و ظلم به خلق خدا تا درنتیجه به پاداش نیک و سعادت و بهشت ابدی نائل شویم انشاء الله و از خدا طلب کنیم که با رحمت خود رفتار کند نه با عدل خود بدانید که هیچ دری جزء درگاه رحمت خدا بر روی خلق باز نیست و ای شما منافقین کور دل که دل امیر مومنان علی ( ع ) را شکستید و یاران امام خمینی را از ما گرفتید شما ازاین بارسفر چیزی جزء خفت و خواری با خود حمل نمی کنید و بدانید که دل رنج کشیده مادران شهید داده و خواهران برادراز دست داده همیشه بر شما لعنت و نفرین خواهد فرستاد.
و ای سالارشهیدان حسین بن علی ( ع ) خیلی دوست داشتم که به زیارت قبرشش گوشه ات می آمدم و خاک کربلا را مرحم دردهایم می کردم ولی پروردگار مرا به پیش خود فراخوانده و امیدوارم که زیارت دیدن خودت در آن دنیا نصیبم گردد.
مهدی جان (عج) چقدر دعا کردم که آن روی ماهت را ببینم و امیدوارم که آخرین لحظات عمرم آن رویت که نمی شود آن را به چیزی تشبیه کرد ببینم آقا جان شفیع و واسطه باش میان ما و خدا.
...دوستان و آشنایان اتحاد و همبستگی خود را هرچه بیشتر کنید و به آیه واعتصموبحبل الله جمیعا ولا تفرقوا عمل کرده و بدانید که تنها راه سعادت است در جبهه ها هرچه بیشتر با حالت روحانی و عرفانی و معنوی شرکت کنید و هدف شهید شدن را کنار گذاشته و به نیت کشتن و در هم کوبیدن دشمن به پیش روید که در این میان اگر شهادت سراغتان آمد الحمدالله و اگر هم زنده و پیروز برگشتید بازهم الحمدالله .
در خاتمه پدر و مادر عزیزم اگر در امر حق اولاد و والدین کوتاهی کردم مرا ببخشید و از احسان نیکویی که شما عزیزان در حقم نمودید تشکر کرده و از خدا می خواهم که در مقابل زحمت و تربیت من به شما جزای خیر و صبر عطا بفرماید و با اکرام و احسانتان و اجر و توانتان بیفزاید و از زحمتهایی که در محافظتم در دوران کودکی کشیدید و تا به اینجا رسانیدید سپاسگزاری می کنم و بدانید که اگر شهادتم مورد قبول حق واقع شود حتماً اولین کسانی که شفاعت خواهم کرد شما ها خواهید بود و تا دلتان می خواهد برایم گریه کنید زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح اوست و بدانید و خوشحال باشید که خمس فرزندانتان را در راه اسلام داده اید و برادران و خواهرانم را تشویق کرده که در این راه ثابت قدم باشند و از دعاگویی به جان امام خمینی و کمک به جبهه ها و عیادت از مجروحین کوتاهی نکنید و حتماً زیاد به بهشت زهرا ( س ) بروید و به یاد شب اول قبر و فشار و تاریکی داخل آن بیافتید .
و برادران و خواهرانم از اینکه چند سال شمارا اذیت کردم و حق برادری را خوب ادا نکردم شرمنده ام و مرا حلال کنید و از تمام دوستان و آشنایان که در حق شان بدی کردم حلالیت می طلبم و دعا کردن را از یاد نبرید و توبه را از یاد نبرید و مبادا زبانتان را به دروغ و غیبت عادت دهید و اگر کسی طلبی دارد بیاید و بگیرد و اگر از کسی طلبی دارم به خودش می بخشم و از جایی چیزی قبول نکنید.
17/11/61 ساعت 2 نیمه شب
پادگان دوکوهه
درباره شهید
نام:حسن نوفلاح
نام پدر: علي
تاریخ تولد: 1340/12
مدرک تحصیلی: دیپلم
محل شهادت: فکه
تاریخ شهادت: 1361/11/24
گلزار شهید: بهشت زهرا(س) تهران
مزار شهید: قطعه: 28, رديف: 85, شماره: 2
به نقل از یکی از آشنایان شهید:
این شهید مربی تیم ملی واترپلو جمهوری اسلامی ایران
عضو و کاپیتان تیم ملی والیبال جمهوری اسلامی ایران
قهرمان چندین دوره مسابقات کشوری در رشته شنا بوده است.
ادامه مطلب
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خدایا هر بار که بتو توسل جستم پس از مدتی خود را در ورطه نابودی دیدم و تو مرا نجات دادی ولی الان با وجود اینکه خود را در ورطه می بینم ، میدانم که از آن رورطه بیرون آمدن محال است ولی فضلت و به کرمت وبه خودت امیداورم. می دانم که بنده ات راتنها نمی گذارم ولی خدایا این لیاقت را درخود نمی بینم و اگر نجات نیابم مقصر را خود می دانم که لیاقت فضل نو را نداشتم و گرنه تو بزرگ تو با فضیلتی تو رخمانی وتورحیمی ،
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
سلام بر نایبش امام خمینی ،سلام بر شهیدان و درود بر تمام مسلمین جهان، مادر وپدر عزیزم اگر شهید شدم برایم گریه نكنید چون من خود می خواستم و وظیفه ام بود. خدا من را به شما داد وظیفه شما بود كه مرا تربیت كنید و كردید ،پس ناراحت نباشید .پیام من به ملت ایران این است كه با گروهك های منافق بجنگید و نابودشان كنند و راه شهیدان را ادامه دهند. پیام من به دولت این است كه امام و شخصیت های مملكتی را از هر نقطه حفظ كنند تا ریشه آمریكا كنده شود . تمام ملت باید گوش به فرمان امام باشد زیرا كه نائب امام زمان است .امیدوارم كه تا به حال گناهی كرده ام خدا مرا ببخشد و مرا جزء یاران امام زمان گرداند....
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ جمعه 22 خرداد 1394 ] [ 4:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ادامه مطلب
من این مرگ را از عسل بر وجودم سزاوارتر می¬دانم. چون اطاعت از امام است و این وظیفه شرعی هر مسلمان است.
اکنون من که عازم میدان نبرد هستم شهادت را کاملا در وجودم لمس میکنم و ذره ای تردید بر من مستولی نیست و این را بدانید و آگاه باشید که من راهم را رفته¬ام، آگاهانه می روم و این را بدانید که شماها همیشه و هر وقت حق را تنها دیدید باید یاریش کنید وای بر شمایاران نیمه راه که در پیکار با دشمنان سستی میورزید و بهانه می جویید. خدا رو شکر می کنم که با اینکه که کاملا به سخنان امام جامه عمل نپوشانده ام باز راه نجات را یافته¬ام و به آن ادامه دادم که راه فی سبیل الله و شهید شدن است. از اینرو به خدای بزرگ و بی همتا توکل می¬کنم و بر چشم و دل به آفریدگار یکتا می¬ورزم و به راهی گام می¬نهم که رضای خدا در اوست و بار خدایا یا پیروزم کن، تا به کربلا برسم و یا شهادت را نصیبم کن تا به حسین بپیوندم و یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف توتیه اجر عظیما.
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، قلب تپنده ملتها و این نجات دهنده قدس از چنگال صهیونیست ها.
پدر و مادر عزیزم من هم اکنون که عازم جبهه جنگ هستم دیگر خود را برای شما نمی دانم بلکه برای خدا و اسلام می دانم.
ما در آغوش اسلام جان گرفته ایم و بایستی در آغوش اسلام جان بدهیم و ببنید حسین چه می فرماید: ان کان دین محمد لا یستقیم الا یقتلی.
اگر دین جدم محمد(ص) برقرار نمی گردد، استقامت نمی یابد جز با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید و اینک پدر و مادر عزیزم دین خدا و رسول خدا در خطر است و با کشته شدن من باقی می¬ماند و استقرار می¬یابد پس خوب است که ما جان خود را فدای دین راه نمائیم. و حال ای مسلسلها مرا دریابید که من هم راهم را دریافته ام و شناخته ام.
و از شما می خواهم که هنگامیکه خبر شهادت مرا شنیدید یک قطره اشک برای من نریزید زیرا در این صورت روح من از شما راضی نخواهد بود و بایستی افتخار کنید که جوان شما در راه اسلام اگر خدا قبول کند شهید شده است و شما ای خواهر و برادرانم با دعا کردن به امام عزیز مشت محکمی بر دهان این ابلهان کور دل بزنید و شما ای همرزمان و ای بسیجیان شجاع و غیورسنگرها را محکم بدارید و مساجد را رها نکنید. به امید پیروزی اسلام و مسلمین و به امید طولانی شدن عمر رهبر عزیزمان امام خمینی.
درباره شهید
نام: ابراهیم
نام خانوادگی:بهادری
نام پدر:اکبر
شماره شناسنامه: 33
تاریخ تولد: 1346/02/01
عضویت:بسیجی
تاهل:مجرد
محل شهادت:شلمچه
تاریخ شهادت:1365/10/19
محل تولد:فیروزآباد
زندگینامه شهید ابراهیم بهادری
شهيد ابراهيم بهادري در سال 1346 در شهرستان فيروزآباد ديده به جهان گشود . از همان آغاز کودکي با مشکلات و سختي هاي زندگي آشنا شده و کودکي آب ديده و با تجربه به بار آمد . از همان ابتداي کودکي به مسائل ديني و اخلاقي علاقه مند بود و هر چه بزرگتر مي شد در ميان آشنايان و به خصوص فقرا و نيازمندان محبوب تر مي شد . زيرا در کمک کردن به آن ها هميشه ثابت قدم بود و از هيچ کمکي دريغ نمي کرد . او خود با فقر بزرگ شده بود و به خوبي فقر را درک مي کرد . چون در آمد پدر خانواده کفاف زندگي را نمي داد او نيز به شغل کارگري مشغول بود و از اين راه در تأمين معاش خانواده سهيم بود . در تاريخ 1/9/1362 به خدمت مقدس سربازي رفت و در پادگان آموزشي شهيد دستغيب مشغول به خدمت شد پس از پايان دوران سربازي تصميم گرفت که به جبهه حق عليه باطل برود تا اين که در تاريخ 19/10/1365به منطقه شلمچه اعزام شد در عمليات کربلاي 5 شرکت کرد پس از رشادت هاي فراوان که از خود نشان داد بر اثر جراحات وارده شربت شهادت را نوشيد و به ديدار عاشقان رفت . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ما هر چه داریم از اسلام است و کسی که اسلام دارد از هیچ قدرتی بیم و هراس ندارد. از تمام اقشار مردم خواهشمندم که ادامه دهنده راه امام حسین(ع) باشند. که راه حقیقت و ابقا حقوق مسلمین است. از مردم عزیز خواهشمندم که زیر بار ظلم و ستم نروند، به همین دلیل باید تا آخرین قطره خونمان، حقمان را از ظالم بگیریم و ظالم را هر کسی که باشد ریشه کن کنیم. زیرا می¬خواهیم این انقلاب زمینه ساز حکومت مهدی (عج) باشد. خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت کنید. برایم گریه نکنید لباس سیاه نپوشید و اگرگریه می-کنید برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید.
درباره شهید
زندگینامه شهید محمد امین احمدی
در سال 1350 در روستای دالان عمویی جاوید از توابع شهرستان ممسنی، چشم به جهان گشود. در دوران طفولیت پدرش را از دست داد و تحصیلات را با مشکلات زیاد و توام با فقه تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد. با توجه به مشکلات مادی که گریبانگیر خانواده¬اش بود مجبور به ترک تحصیل شد. در مدرسه بسیج این علاقه افراد نسبت به امام خمینی (ره) بود که همه را دور هم جمع و در قالب بسیج مردمی شکل داده بود. پس از اعزام در سال 1361 به منطقه جنگی تا سال 1365 بارها حضور خود را در دفاع از خاک ایران اسلامی اعلام کرد. در جبهه دلاوری خضوع، خشوع، و صبوری¬اش شهرت خاصی داشت. سر انجام در سال 1365 در عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پس از شهادت در حدود 20 روز پیکر پاکش در منطقه عملیاتی در زیر آتش دشمن باقی ماند. زمانی که عملیات کربلای پنج توسط رزمدگان اسلام با موفقیت به پایان رسید جنازه مطهرش به شهر نورآباد انتقال یافت و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
نام:محمد امین
نام خانوادگی:احمدی
نام پدر:محمدرفیع
شماره شناسنامه:544
تاریخ تولد:1350/06/06
تاهل:مجرد
محل شهادت:شلمچه
تاریخ شهادت :1365/10/04
محل تولد:نورآباد(فارس)
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
به: حضور محترم گرامی پدر عزیزم جناب آقای حاجی حبیب الله مرادی رسیده. ملاحظه فرمائید:
وصیت نامه اینجانب، رزمنده جان برکف اسلام سرباز وظیفه احدالله مرادی:
با درود و سلام فراوان به پیشگاه مقدس تنها منجی عالم بشریت، امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی رهبر مستضعفان و با درود و سلام بی کران بر ارواح طیبه شهدای اسلام و مسلمین که در راه دفاع از انقلاب اسلامی ایران به عرت ابدی رسیده اند و شربت شیرین شهادت را نوشیده اند. سلام و درود ما بر آنها.
پدرجان و مادر جان، از شما حق حلالیت می طلبم که شما پدرم و مادرم در بزرگ کردن من مخصوصا مادرم در بزرگ کردن بنده حقیر خیلی خیلی زحمت کشیده است. شبها بی خواب مانده است و با زحمات فراوان و رنج و مشقت زیادی روبرو شده است و مرا بزرگ به بار آورده است و به اسلام تحویل داده اید. از شما (....) تشکر می کنم چون شما مرا به این مقام رساندی و من به هدف خودم رسیدم و این هدف را، هدف (با)افتخاری می دانم و هم نصیب من شد خدا را شکر می کنم و امیدوارم که حقتان را به بنده حقیر حلال کنید و مرا ببخشید. من که نتوانستم جبران زحمات شما باشم چونکه بتوانم از آتش سنگین دشمن متجاوز برآییم.(به دلیل حضور در جبهه نتوانستم لطف شما را جبران کنم.) و از یکایک برادرانم، آقای ذبیح الله مرادی، خلیل الله مرادی، ابراهیم مرادی و دیگر برادرانم (...) آقای قربانعلی شهریاری و محمد علی کردلو حق حلالیت می طلبم و امیدوارم که حقشان را به من حلال کنند. از خواهرانم یک به یک حلالیت می طلبم و امیدوارم که ایشان نیز حقشان را حلال کنند و دیگر وصیتم این است که از تمام اهل خانواده از کوچک و بزرگ باریک آب(نام روستا)، پدرجان به عوض من حلالیت بطلبید. وصیت دیگرم این است که پدرجان نگذار مادرم و برادرانم و خواهرانم بروی مزار من گریه و زاری کنند و سر و صدا راه بیاندازند و وصیت می کنم که عکس مرا بروی مزارم بگذارید.
خداحافظ، خداحافظ
امیدوارم که در امان و آسایش خداوند قرار بگیرید.
وصیت نامه اینجانب برادر رزمنده دلیر اسلام احدالله مرادی.
وصیتنامه آغشته به خون شهید
درباره شهید
شهید احدالله مرادی متولد 1348، روستای بارک آب زنجان در 4 خردادماه سال 67 در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید. وی در حالی به جمع دیگر یاران و همرزمانش پرکشید که تنها حدود یک ماه قبل از شهادت، وصیتنامه ای را نوشته بود که در آن اوج سادگی و بار سبک شهید به وضوح قابل مشاهده است. این شهید روستایی، با دلی صاف تنها دغدغه هایش را در این دنیای پرهیاهو با خانواده اش در میان می گذارد. در دنیایی که مردمانش آنچنان درگیر جزئیات شده اند که شاید برای رفتن از این دنیا کوله باری سنگین بر پشت داشته باشند. وصیتنامه و برخی از لوازم شخصی شهید، مدتی بعداز شهادت به دست خانواده اش می رسد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
ادامه مطلب
اينجانب جلال بارنامه فرزند مرحوم علي به اهل خانواده و فرزندانم وصيت و سفارش مي نمايم همچنان كه يك وصيت نامه ديگري در خصوص مسايل خصوصي خانواده ام مكتوب كرده ام، مجدداً سفارش مي نمايم كه اهل خانواده ام راه خدا و قرآن و اسلام را در پيش بگيرند، راهي كه در آن صداقت وپاكي وخلوص نيّت هست، راهي كه از طريق آن به خداوند منان رسيد، نسبت به فقر و فقراء سخاوتمند و مساعدت نماييد و با افراد ناپاك و خائن رفت وآمد ي نداشته باشيد، همواره از حق دفاع كنيد.
آرزو داشتم و دارم همچنان كه خودم زندگي كرده ام تمام فرزندانم همين طور باشند و راهي را كه من رفته ام و آن را مي پيمايم، شماها آن راه را نيز بپيماييد، توكل بخدا داشته باشيد، شايد اين دنيا براي شماها سخت و دشوار به اتمام برسد و اين همان خواست پروردگار است كه براي افراد صالح خودش اين دنيا را دنياي مشقت و سختي قرار داده و در آخرت اجر وپاداش آن را عطاء مي فرمايد.
آرزو دارم تمام فرزندانم راه اسلام همچنانكه عموهاي شهيدشان و ديگر عموها، دائي ها و پسر دائي هايم انتخاب كردند و لباس سبز برتن داشتند شماها هم لباس سبز حريم اسلام و قرآن برتن كنيد، هيچوقت از اسلام جدا نشويد و من راهي را كه رفته ام راه واقعي اسلام را در آن پيدا كرده ام ، فرزندانم مواظب همديگر باشيد و اتحاد و همبستگي درميان شماها باشد و از خود غافل نشويد كه دشمن در شماها رخنه كند، در وصيتنامه ديگرم به مسايل شخصي و خانوادگيم پرداخته ام و هيچ موقع از خير و ثواب در حق اينجانب دريغ نورزيد و يك باغ را كه در روستاي بلكر كاشته ام از ثمره آن بعنوان خيّرات تحت هيچ عنواني كوتاهي نكنيد، مرگ حق است و هيچ كس نمي تواند از آن بگريزد و از خداوند متعال خواستارم كه مرگ حقيقي و واقعي به من عطاء بفرمايد كه شهادت در راه او باشد.
مي دانم وصيت كردن جهت مكان خاكسپاري شايد از نظر شريعت اسلام درست و جايز نباشد ولي دوست دارم يا در باغ شخصي خود يا در كنار برادران شهيدم جمال و عبدالله دفن شوم.
درباره شهید
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هراس رژيم ستم شاهي از دلاورمردان كرد و همچنين حضور خان هاي طماع خون مردم كرد را در شيشه كرده بود و با پيروزي انقلاب مردمي سال 57 اجير شدگان اجنبي بارديگر به جان مردم اين ديار افتادند و به خيال خام خود خواستند تا كردستان را از مام وطن جدا كنند و اين معركه يي شد تا ديگر بار مردمان خوب اين سرزمين طعم تلخ ظلم را بچشند.
در اين ميان با حضور جواناني چون محمد بروجردي، مصطفي چمران، احمد متوسليان و بسياري ديگر كه براي آزادي كردستان به اين سرزمين با صفا رفته بودند مرداني كرد نيز با تشكيل سازمان پيش مرگان كرد مسلمان در برابر ضد انقلاب ايستادند و مردانه جنگيدند.
شهيد كاك جلال بارنامه يكي از اين سربازان گمنام است. كاك جلال اهل روستاي باغان مريوان بود و به سال 1329 پا به جهان گذاشت . پدر بزرگش ماموستا (روحاني ) محمد از همان كودكي ، به كاك جلال قرآن آموخت و چون هميشه در برابر تعدي خان ها مي ايستاد، نوه اش درس آزادگي را هم آموخت . در همان كودكي بخاطر فشار شديد خان باغان ، خانواده ماموستا محمد بارنامه مجبور شد تا به روستاي بلكر مريوان مهاجرت كنند. كاك جلال نوجواني خود را در بلكر گذراند و در كنار پدر كشاورزي كرد.
سال 44 كاك جلال ازدواج كرد و ثمره آن تولد ۴ دختر و ۹ پسر است . در سال 57 با آغاز تظاهرات مردم عليه رژيم ستم شاهي كاك جلال به جمع مبارزان پيوست و در تمامي تظاهرات هاي مريوان حضور داشت . عهده دار توزيع اعلاميه و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره ) در روستاهاي مريوان بود.
در اين دوران كاك جلال به همراه دو برادر شهيدش جمال و عبدالله بارنامه و چهل نفر از بستگانش بخاطر شرارت هاي شبانه روزي ضد انقلاب مجبور شدند تا راهي كرمانشاه شده و به سازمان پيش مرگان كرد مسلمان ملحق شد.
مدتي بعد با توجه به رشادت ها و مبارزات شبانه روزي اش فرماندهي اين سازمان را برعهده گرفت و در كنار حاج احمد متوسليان و يارانش در پاكسازي شهرهاي كامياران ، سنندج ، سروآباد و سرانجام مريوان از لوث وجود ضد انقلاب بارها تا پاي شهادت پيش رفته . با آزادسازي مريوان در كنار حاج احمد متوسليان نقش بسزايي در پاكسازي شهر و جلوگيري از اشغال اين شهر مرزي توسط رژيم عراق و همچنين باز پس گيري نقاط اشغال شده توسط رژيم بعث عراق از جمله : قوچ سلطان ، ارتفاعات مشرف بر شهر مريوان و طرح عمليات هاي چريكي نقش اساسي داشت و در اين مدت سه بار مجروح شد.
با آزادسازي مريوان و بازگشت آرامش به مريوان و سروآباد عهده دار سازماندهي و آموزش نيروهاي مردمي و ايجاد پايگاه هاي مقاومت بسيج در روستاهاي مختلف شد و بزودي محبوب مردم شد.
با پايان جنگ تحميلي عراق عليه ايران كاك جلال كه سال ها جنگيده بود، از سپاه پاسداران بازنشسته شد اما سنگر را خالي نكرد و به عنوان فرمانده گردان 101 عاشوراي شهرستان مريوان و همچنين فرمانده سازمان پيشمرگان كرد مسلمان مريوان در صحنه حاضر بود.
كاك جلال از هر ۹ پسر خود خواسته بود تا براي حفظ و حراست از نظام مقدس جمهوري اسلامي در سنگر سپاه پاسداران حضور داشته باشند و راه پدر را ادامه دهند. كاك جلال كشاورزي مي كرد و دوباره در روستاي بلكر به كشت و كار پرداخته بود.
همچنين در سال هاي پس از دفاع مقدس ، او روايت گر سال هاي دفاع بود و چه بسيار كاروان هاي راهيان نور دانشجويي كه حكايت مظلوميت كردستان و مريوان را از كاك جلال شنيده بودند.
ضد انقلاب مي ديد كه حالا كاك جلال بارنامه در سنگر فرهنگي و با روايت جنايات آنان به مبارزه پرداخته و انگار كه نمي خواهد حتي لحظه يي آنان را راحت بگذارد، پس سرانجام بارديگر شرايط ترور او را فراهم كردند. كاك جلال زراعت مي كرد و حالا ترورش زياد مشكل نبود.
با توجه به شواهد موجود در محل سه تن از عناصر ضد انقلاب در عصر شانزدهمين روز خردادماه سال 83 در مسير بازگشت شهيد كاك جلال از مزرعه به منزل پس از استفاده از مشروبات الكلي در ساعت 18 و 40 دقيقه غروب وي را از راه دور به گلوله مي بندند و حتي جرات نمي كنند كه بر سر پيكرش بروند.
درست يك ماه قبل از شهادتش او را ديده بودم. يك روز ميهمانش بوديم ، از صبح مناطق مختلف را نشانمان داد و از يارانش مي گفت ، از دلاوري ها و مظلوميت ها، از حاج احمد متوسليان مي گفت و... نيمه هاي شب بود كه از او پرسيدم : «كاك جلال حالا چه آرزويي داري؟» آهي كشيد، لحظه اي سكوت كرد و نگاهش را به مهتاب دوخت و با آن لهجه شيرين كردي آرام گفت: «دو چيز از خدا مي خواهم ، اول كه قبل از مرگ حاج احمد متوسليان را ببينم، دومي هم اينكه خدا مرگم را شهادت كند!»
و وقتي خبر شهادتش را شنيدم دلم گرفت كه چرا آرزوي اولش اجابت نشد و او همرزم قديم و دوست عزيز و فرمانده مهربان خود، حاج احمد متوسليان را نديد و به شهادت رسيد.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين
سپاس خداى بزرگ و آفريدگار جهان و جهانيان كه نعمت موجود و هستى را به بندگانش عطا فرمود و سپاس بى كران را كه راه دايت و رستگارى را با فرستادن پيامبران بر بنده ضعيفش گشود تا با شكر نعمت او به مقصد برسند و سپاس خداى متعال و رحمان و رحيم و مهربانى را كه لطف حركت در ارهش را بر اين بنده بى چيز نمود تا فرمانش را بجان و دل بخرد و در آرزوى پذيرش او مشتاق باشد. درود فراوان بر رهبر كبير انقلاب اسلامى كه حجت و نعمت خدا در نيابت امام زمان (عج ) بر ماست و درود بر همه امامان وشهداى انقلاب اسلامى از اول تا آخر كه همه مديون ايثار و شهادت آنان هستيم. پروردگارا اين بنده حقير با همه روسياهى و با همه دريدگى پرده عصمت و با همه بيمارى قلب و گناه و حجاب و تسلط نفس و ضعف عقل در حالى كه خجالت زده از بزرگى و بخشندگى توست اميد واثق به عفو تو دارد و در همه حال شهادت به يكتايى تو دارد كه تنها يار و پناهگاهش تو بوده اى و هستى و خواهى بود و شهادتمى دهد كه محمد (ص ) بنده فرستاده توست و شهادت مى دهد كه امام على (ع ) و فرزندان او تا حجه بن الحسن العسكرى (عج ) ولى و حجت تو هستند.
خدايا من هرچه به خود و عمر خود نگاه ميكنم چيزى را كه براى تو باشد به انجام نرسانده ام و آنچه را كه سايه رضا و خشنودى تو باشد نكرده ام و همه گناه و معصيت است خدايا گرچه رويى ندارم اما بجز تو هم كسى را ندارم و نمى شناسم كه قادر به بخشندگى گناهانم باشد چرا كه حيات همه با تو است. خدايا اين بنده را بپذير و گناهش را ببخش. اما آنچه بعنوان وصيت دارم اول از همه افرادى كه به نحوى مرا مى شناسند مى خواهم كه مرا حلال كنند و بر من ببخشند و بالاخره التماس دعا دارم ثانيا اينكه اين انقلاب بر پايه مكتب و امامت و شهادت به يارى و پشتيبانى خداى متعال ؟؟؟ مختلف پيروز همين سه پايه استوار بوده است. لذا است كه تمام يامت همه برادران و خواهران با تمام امكانات و از روى عشق رعايت اين سه اصل را در همه اصول نمايند و هميشه توحيد كلمه و كلمه توحيد را مدنظر داشته و جان امور كنند. باشد كه بر اين شكر خدا هم نعمات و پيروزيها را به ما عطا كند. همه كارها را براى خدا و فقط براى او انجام دهند كه حيات همه چيزها در اين رابطه معنى ميدهد و غير از اين نابود و فناست. خدايا تو توفيق كار در راهت و برايت و بخاطرت را به ما عطا كن. به برادران اتحاديه و انجمن ها بخصوص برادران انجمن اسلامى مخابرات الحمدلله شما بهتر از من مى دانيد لاكن به حد تاكيد مى گويم كه مطيع امام باشيد و قبل از همه اصول اخلاق اسلامى را فرا گرفته و متصف بدان شويد حدود شرع و عقل را در همه امور رعايت نمائيد و دراين مهم در تماس با روحانيت مبارز و در خط امام باشيد در همه كارها نظم و تقوى را به فرمايش على (ع ) رعايت نمائيد تا پيروز باشيد و سرانجام مرا ببخشيد خدا يار و ياورتان باشد. و به برادران همكارانيكه در اين برهه از زمان موقعيت ها و شرايط را در نظر داشته باشيد و كار را براى خدا انجام بدهيد و فقط براى او رعايت شرع و اخلاق اسلامى را در همه امور بكنيد البته شما بزرگتر و آقاى ما هستيد لاكن از اين برادر ؟؟/ امت خدا يارتان باشد و به اميد بخشش و حلال بودى شما. و اما به خانواده پدر و مادر و عمو و زن عمو و ديگران و همه بالاخره با اينكه از رفتن من ناراحت بوديد و من هم مى دانستم لذا تكليف شرعى بود و مرا ببخشيد و هرچند من ناتوان از خدمت براى شما بودم و كارى نكرده ام لاكن مرا عفو كنيد بياد خدا باشيد و همه چيز را از او بخواهيد و براى او بخواهيد كه او قادر و حاكم به امور هست. من اين راه را به حسب تكليف شرعى به امر خداى متعال و به اطاعت امام عزيز و بزرگمان درانجام يك وظيفه در حركت انقلاب اسلامى عزم كرده ام باشد كه خدا بپذيرد و صلاح در دست اوست. هرچه خدا بخواهد ما رضاى بدان هستيم ما شيعيان پروان راه على (ع ) و فرزندان او هستيم و در خط سرخ حسين (ع ) گام برميداريم كه نجات و رستگارى ما دراين است. و اما مطالب خصوصى كه آنچه را كه به ؟؟؟ داده ام قصدم بلاعوض بوده است و براى خودش همين طور هم كه از ديگران طلب دارم اگر داشتند بياورند و بدهند كه خودشان مى آورند چيزى ديگرى ندارم. بجز كتابها كه مقدارى از آنها مال شهيد جهاد است و د راختيار ؟؟؟ باشد و استفاده كند رعايت يكديگر را بكنيد و بياد خدا باشيد كه همه ما از او هستيم و بسوى او باز مى گريدم. من از همه اول از خداى متعال و ديگر از همه برادران و خواهران طلب بخشش مى كنم و باز تاكيدميكنم كه هميشه بياد خدا باشيد و براى او كار كنيد و اين سه پايه را رعايت كنيد مكتب امامت و شهادت و در همه حال پيامدار آن ابشيد خدا به همه توفيق دهد. پروردگارا امام را در پناه خودت حفظ و پيروز بگردان پروردگارا امام ما را تا انقلاب مهدى (عج ) در پناهت حفظ و موئيد بفرما پروردگارا دشمنان اسلام را از آمريكات گرفته تا اسرائيل و صدام تا شرق و متجاوز همه را نابود و خواربگردان پروردگارا ما را ببخش و پاك در قيامت محشور بگردان پروردگارا همه مريضهاى اسلام بخصوص رزمندگان معلول و مجروح را شفاى عاجل و صبر عنايت كن. پروردگارا صبر جميل به همه امت مسلمان ما عطا كن. خداحافظ همگى شما
درباره شهید
نام: شهرام
نام خانوادگی:کاوه
نام پدر:علي محمد
تاریخ تولد:1350/10/12
تاهل:مجرد
محل شهادت:سردشت
تاریخ شهادت:1374/08/02
محل تولد:شیراز
ادامه مطلب
چند جمله از وصیت های شهید:
به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند، چرا که من در راه مولایم امام حسین (ع) کشته شدم و این آرزوی ابدی من بود که بتوانم مورد رضایت پدر و مادرم باشم.
ادامه مطلب
فراز هائی از وصیت شهید ایرج عبدی
آن چیزی که ما را به جبهه رفتن وادار نموده مسأله اسلام است.ما که ادعا داریم مسلمانیم وشیعه،پس چرا از اسلام دفاع نکنیم،ما دفاع می کنیم وکشته می شویم تا اسلام پیروز شود.
پیامی که من برای امت دارم این است که نگذارید انقلاب اسلامی که با خون هزاران جوان این مرز وبوم بدست ما رسیده به آسانی از دست برود که دیگر بدست آوردن آن مشکل است.اگر کمبودی در جامعه می بینید،اگر خدای ناکرده مسئولی خلاف کند،از اسلام بدبین نشوید.
پدرم! خوشحالم که فرزندشما هستم وخوشحال باشید که فرزندانت این گونه سعی دارند در راه اسلام خدمت کنند.
همسرم!شاید زندگی ام فقیرانه بوده ولی بدان که دنیا همیشه برای عد ه ای این چنین بوده.همسرم!تنها خواهشی که از شما دارم این است که در هر کجا هستی فرزندانم را خوب تربیت کن ودر هرکجا اسلام نیاز به نیروی انسانی داشت،آنها را به جبهه بفرست وبگذار تا در راه اسلام شهید شوند ویا پیروز گردند.همسرم!اگر شما وفرزندانم برای اسلام آواره شدید،ناراحت نباشید.
درباره شهید
شهید ایرج عبدی در سحرگاه سوم خرداد سال 1339 در روستای سلیاکتی از توابع شهرستان نور چشم به جهان گشود و در مادری پاکدامن و قهرمان پرور به نام بانو سلطان فلاح رشد و پرورش یافت.شهید ایرج عبدی با شروع کارزار جنگ همانند دیگر دلاوران عرصه پیکار برای حفظ اسلام به جبهه رفت و سرانجام در تاریخ بیست و سوم خرداد 67 همزمان با عملیات بیت المقدس 7 درحالی که فرماندهی یکی از گروهانهای محور را برعهده داشت به آرزویش رسید و آسمانی شدو درگلزار شهدای ناتل به خاک سپرده شد.
ادامه مطلب