مدافعان حرم
هرآنکس بوده با این آستان مأنوس تر بهتر
هوای نوکری اینجاست چون محسوس تر بهتر
به شوق عشق باید دل به دریای شهادت زد
دمشق از موج سربازانش، اقیانوس تر بهتر
نهیب "اسکتوا" را همنوا با این رجزها کن
نفس در سینه ی این بزدلان محبوس تر بهتر
لباس رزم، احرام و سلاحم جای تسبیح است
زیارت نامه اصحاب دل، مخصوص تر بهتر
اگرچه دل گره خورده است با این بارگاه اما
ضریحش بین انگشتان من ملموس تر بهتر
"هزاران" سال باید دور او چرخید و آخر سوخت
کبوترهای روی گنبدش ققنوس تر بهتر
به اشک روضه جارو می زنم صحن و سرایش را
که مژگانم اگر باشد در این قاموس، "تر" بهتر
چهل منزل سیاهی را "سر" ِ روشنگری دارد
که "مصباح الهدی" بر روی نی فانوس تر بهتر
سید مسعود طباطبائی
ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
یکروز همه قدم قدم می آییم تا صحن بقیع با علم می آییم فعلا سرمان به فتنه سازان گرم است وقتش برسد " ریاض " هم می آییم علی اکبر لطیفیان
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
دل از هوا و هوس ها بریده اند اینان
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
آماده ایم هستی خود را فدا کنیم یعنی فدای مکتب خون خدا کنیم آماده ایم بیرق ثاراللهی به کف با یک اشاره معرکه را کربلا کنیم در خون ماست غیرت سردار علقمه هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم در جان ماست شوق شهادت الی الابد وقتی به سید الشهدا اقتدا کنیم قالو بلا ولایت مولایمان علیست باید به عهد روز نخستین وفا کنیم آسودگی ما عدم ماست، موج موج طوفان شدیم تا که قیامت به پا کنیم چون کوه در مصاف ستم ایستاده ایم هیهات اگر کمر به بر خصم تا کنیم دشمن به گور می برد این خواب شوم را امروز دیده های بصیرت که وا کنیم در سایه نفاق منافق برنده است باید مسیر باطل و حق را جدا کنیم فردا چه ایمنی ز نهیب جهنم است خود را اگر که هیزم این فتنه ها کنیم دیگر مجال رفق و مدارا گذشته است تا کی به صبر، زخم جگر را دوا کنیم توهین به سید الشهدا روز مرگ ماست دل را اگر حسینی و درد آشنا کنیم هر کس شود فدایی رهبر مقدس است آماده ایم هستی خود را فدا کنیم حالا کنار غربت زینب نشسته ایم تا که برای روز ظهورش دعا کنیم یوسف رحیمی
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
در سکوت سرد شب فریاد مردی شد بلند خیزش و خشم و خروش اهل دردی شد بلند خواب شب آشفته شد از تندر توفندهای آذرخشی، آتش گردوننوردی، شد بلند گردبادی شد نمایان در دل هامون ز دور شهسواری تاخت در صحرا و گردی شد بلند پیشتر آرامش مهتاب در مرداب بود ناگهان موج خروشان نبردی شد بلند کرد گلگون سرخی خون چهرههای زرد را شعلههای آتشینِ سرخ و زردی شد بلند نغمه آزادی از هر گوشهای آمد به گوش آتش از خاکستر خاموش و سردی شد بلند بار دیگر کاوه آهنگری از ره رسید پرچم آزادگی با دست مردی شد بلند حداد عادل
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تقدیم به مادران شهدای مدافع حرم واژه در واژه از دل میدان غزلی را سپید آوردند باز هم از مدافعان حرم یک جوان شهید آوردند یک جوان با هزار شور و شعور روز آخر ولی " زهیر " شده زیر تابوت مادرش می گفت : پسرم عاقبت به خیر شده... مثل ابر بهار می بارید غربت ماه در دل شب را پسر با تعصب ام می گفت : نکند قبر عمه زینب را... عاقبت طاقت اش تمام شد و دل به دریا زد و فدایی شد پسر کربلا نرفته ی من سوریه رفت و کربلایی شد شکر حالا شنیده ام که حرم شده از دست دشمنان آزاد پسر من که جای خود دارد جان عالم فدای زینب باد شیعه مرد نبرد و پیکار است صبر دارد و خویشتن دار است خشن و سخت میشود وقتی پای ناموس شیعه در کار است مثل پروانه ها به گرد حرم در طوافیم ما قدم به قدم کشور کفر فتح خواهد شد زیر پای " مدافعان حرم " شیعه ایم و نماد احساسیم روی این خانواده حساسیم تحت امر حسین هستیم و همه سرباز های عباسیم تیغ ما از نیام... نزدیک است لحظه ی انتقام نزدیک است مردی از جنس نور می آید اهل عالم قیام نزدیک است... ابراهیم زمانی
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به رسم بدرقه مادر ،به دستش آب و قرآن بود برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت جوانش رفت و مادر هم برای او دعا میکرد زیارت رفت و بعد ازآن به سوی دشمنان میرفت میان معرکه چون شیر و..شب کابوس دشمن شد به یاد روضه های عمه جان و آن جسارت ها همیشه فکرش این بوده مبادا قبر زینب(س) را.. شهادت آرزوی او، رسید آخر به مقصودش جوان برگشت و بر دوش جوانان وطن جسمش دوباره لحظه ی آخر …نگاهش میکند مادر احمدجواد نوآبادی
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تقدیم به مدافعان حرم- بیداری اسلامی گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را مرور میکنم امشب غم تمام جهان را غم عراق و یمن را که شعلهشعله در آتش غم دمشق پریشان و غزّهی نگران را دلارهای یهودی، ریالهای سعودی ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را چه کودکان یتیمی که مانده بیسر و سامان چه مادران غریبی که برگریزِ خزان را... صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است چگونه خواب ربودهست چشم آدمیان را؟ جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست در این دیار ببین رودهای در جریان را ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده ببین قیامت قد هزار سرو روان را ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری که در هوای حرم نذر میکند سر و جان را چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق چگونه وصف کنم آن حماسههای عیان را سلام ما به خلیلی و صابری و علیدوست به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را درود بر تقوی، شاطری و فاطمیاطهر که خواندهاند «أ وَفَیتُ»* بهلب امام زمان را سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه گرفت از دل هر بیقرار تاب و توان را "سری به نیزه بلند است در برابر زینب" خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش وَ غرق نور خدا میکند کران به کران را و «أی منقلبٍ» میرسد به گوش دوباره دمی نمیبرم از یاد شمرهای زمان را...
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تقدیم به مدافعان حرم تا چند از این داغ لبالب باشیم در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم امروز در باغِ شهادت باز است ای کاش فدائیان زینب باشیم یوسف رحیمی
[ یک شنبه 9 خرداد 1395 ] [ 1:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ماه اسفند می دهد بوی شیرمردان بیشۀ خیبر گشت با رمز یا رسول الله بین نیزارها تنی بی سر همت افتاد باکری افتاد تا که این انقلاب بر پا ماند گریه می کرد یک نفر میگفت که رفیقم طلاییه جا ماند فاطمیه ظهور زهرا شد مثل آیینه نور و پاکیشان مینوشتند نام بی بی را همه پشت لباس خاکیشان هرکجایی که گیر میکردند وسط حور و آتش و غوغا بی مهابا به گریه میگفتند دست ما را بگیر یازهرا مثل دودی که پشت در پیچید مثل مادر که از نفس افتاد شیمیایی به سینه آتش زد هرطرف یک رفیق ما جان داد خیبری ها به خاک افتادند تا مبادا قدی خمیده شود تا مبادا به دست نامحرم چادری از سری کشیده شود تا که بر پا بماند این پرچم چه پدرها که بی پسر شده اند تاکه پاینده ماند این نهضت چه کسانی که خونجگر شده اند الغرض حفظ پرچم اسلام برهمه واجب است پیر و جوان تا به همراه رهبر این پرچم برسانیم دست صاحبمان قاسم نعمتی
ادامه مطلب
شراب لم یزلی را چشیده اند اینان
تمام هستی شان را به کف گرفتند و
متاع جنتشان را خریده اند اینان
مدافعان حریم ولایت عشقند
حماسه های بزرگ آفریده اند اینان
کبوترانه از این آشیانه ی خاکی
بدون وحشت وترسی پریده اند اینان
برایِ کشتنِ از خصم بی حیایِ زمان
به اوج قله ی ایمان رسیده اند اینان
توان و مردیشان بر سر زبان همه
در آسمان شجاعت پدیده اند اینان
تمامِ هیبتشان را دریده اند از هم
غرور و ظلمت شب را سپیده اند اینان
شبیه حلقه ی طوفانِ مهلکی از دور
به سمت ارتشِ دشمن وزیده اند اینان
نشانشان همه سربند زینب کبراست
خطوط قرمزشان را کشیده اند اینان
من الغریب به آنها رسیده نامه ی عشق
ندای عمه ی خود را شنیده اند اینان
شبیه غنچه ی زخمی به خاک و خون خفتند
شبیه قطره به دریا چکیده اند اینان
شهادت و لب خشک و عروجشان یعنی
به پای سر به حرم ها دویده اند اینان
اگر چه شد همه سرهایشان جدا لیکن
تنور و تشت طلا را ندیده اند اینان
علی علی بیگی
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود
خودم میدانم این وادی برایت مثل زندان بود
دعا هایی که دلگرمی او در بین میدان بود
وَ یا حیدر مدد میگفت و هر لحظه رجز خوان بود
چنان دریای مواج و عذاب جان آنان بود
همیشه اشک او قطره به قطره مثل باران بود
وَ از تکرار تاریخ و جسارت ها هراسان بود
برای پر کشیدن در دلش شوق فراوان بود
میان پرچم سبز و سفید و سرخ ایران بود
عزیز قلب او میرفت و لبهایش چه خندان بود
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب