به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، ۳۰ مرداد سال ۱۳۴۸ مسجدالاقصی به دست صهیونیستها به آتش کشیده شد، سالها بعد و به همین مناسبت به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران و تصویب اعضای سازمان کنفرانس اسلامی در سیامین نشست این سازمان، این روز به نام روز جهانی مسجد نامگذاری شد.
«مسجد» خانهای است برای ارتباط ویژه با معبود. خانهای که دائم، مؤمنان در آن نور میپراکنند و نیز نور میگیرند. برای اینکه بهتر با جایگاه مسجد آشنا شویم به چند روایت زیبا در این رابطه میپردازیم.
خانههای نور
پیامبر خدا (ص) در حدیثی قدسی فرمودند:«قالَ اللّه تَبارَکَ وتَعالى: ألا إنَّ بُیوتی فِی الأَرضِ المَساجِدُ، تُضیءُ لِأَهلِ السَّماءِ کَما تُضیءُ النُّجومُ لاِهلِ الأَرضِ؛ خداوند تبارک و تعالى فرمود: آگاه باشید که خانههاى من در زمین، مساجدند که به سانِ درخشش ستارگان براى اهل زمین، بر آسمانیان، نورافشانى مىکنند». این جمله از زبان خود خداست و معنایی عمیق را در قالب مثالی دقیق بیان میدارد.
خداوند نیازمند جا و مکان نیست و هیچ شبیهی ندارد. امام علی (ع) در توصیف خداوند متعال میفرمایند: «ولا کانَ فی مَکانٍ فیَجوزَ عَلَیهِ الانتِقال؛ در جایى نیست، تا جا به جا شدن در حقّ او روا باشد». بلکه او در همه جا هست: « إنَّهُ لَبِکُلِّ مَکانٍ، و فی کُلِّ حِینٍ و أوانٍ، و مَعَ کُلِّ إنسٍ و جانٍّ؛ او در هر جا و در هر زمانى و با هر انس و جنّى هست». آری با خدا در هر جایی میشود ارتباط برقرار کرد و این ویژگی خدای بیهمتاست؛ اما در مسجد بهتر این ارتباط برقرار میشود و دل انسان شوق بیشتری برای ارتباط دارد و فضای معنوی مسجد برای حلّ هر مشکلی مفید و کارساز است حتی مشکلات مادی!
خانهای برای نیاز
همه انسانها به خانه نیاز دارند، اما راز لزوم خانهای برای خدا، در مسأله نیاز انسانها به خداست! خودش فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید [فاطر/15] اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!». فقیر کسی است که به روی پای خود نمیتواند بایستد و نیاز دارد تا کسی او را کمک کند. به راستی که همه انسانها برای ادامه حیات و بقائشان به خداوند نیاز دارند؛ حتی اگر خودشان ندانند و یا به خداوند اعتقادی نداشته باشند. باید جایی باشد تا انسانها فارغ از هر چیز دیگر روح خود را از سرچشمهاش سیراب کنند و ارتباطی از جنس عشق بیافرینند!
همچنانکه فرمود: «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُون [سجده/9]سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد اما کمتر شکر نعمتهاى او را بجا مىآورید!».
شاید فقیر، خانه داشته باشد؛ اما شاه هم باید خانه داشته باشد تا سائل برای رفع حاجتش به سوی او بیاید.
همه برای خدا خانه بسازیم!
پیامبر خدا فرمودند:«المَسجِدُ بَیتُ کُلِّ مُؤمِنٍ؛ مسجد، خانه هر مؤمنى است». یعنی خدا خانه خود را خانه مؤمن میداند و همه مؤمنان را به خانهاش راه میدهد. حال آیا سزاوار است که مؤمنان، خدا را به خانهشان راه ندهند؟! چگونه باید خدا را به خانههایمان دعوت کنیم؟ پیامبر گرامی اسلام راه را اینگونه نشان میدهند: «أکرَمُ البُیوتِ عَلى وَجهِ الأَرضِ أربَعَةٌ: الکَعبَةُ، وبَیتُ المَقدِسِ، وبَیتٌ یُقرَأُ فیهِ القُرآنُ، وَالمَساجِدُ؛ گرامىترینِ خانهها بر پهنه زمین، چهارتا هستند: کعبه، بیت المقدّس، خانهاى که در آن قرآن تلاوت شود، و مسجدها». اگر به ترتیب ذکر شده دقّت کنیم خانههایی که در آن قرآن تلاوت میشود برتر از مساجد معمولی هستند! یعنی خانهها میتوانند تا این حد مورد توجه و رحمت خدا باشند و این یعنی راه دادن خدا به خانه. چقدر زیبا و لطیف است تأویل دعوت خدا به خانه و تشریففرمایی او در مورد این آیه شریفه که فرمود:«وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم [غافر/60] پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم!». آری! کافی است خدا را به خانه خود دعوت کنیم او دعوت ما را میپذیرد.
مسجد؛ تودهنی به شیطان
دلیل سقوط ابلیس از جایگاه خود و رانده شدنش از درگاه الهی عدم اطاعت از دستور خداوند در مورد سجده بر انسان بود و تکبری که باعث این نافرمانی شد. همانطور که از نام مسجد برمیآید محل سجده کردن و عبادت و خضوع در پیشگاه الهی است و حضور انسان در مساجد، جوابی دندان شکن به برتری طلبی شیطان بر او خواهد بود؛ چرا که امام علی (ع) فرمودند: «المَساجِدُ مَجالِسُ الأَنبِیاءِ، وحِرزٌ مِنَ الشَّیطانِ؛ مسجدها، نشستنگاه پیامبران و محافظت کننده از شیطاناند». با برگزاری مصداق اتمّ نماز که همان نماز جماعت در مسجد است، بزرگترین ضربه را به شیطان بزنیم زیرا حضرت زهرا سلامالله علیها فرمودند: «مَا أَرْغَمَ أَنْفَ الشَّیطَانِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلَاةِ فَصَلِّهَا وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیطَان؛ هیچ چیز به مانند نماز، بینی شیطان را به خاک نمیساید، پس نماز بگذار و بینی ابلیس را به خاک بمال».
شاید برای همین است که در مسجد جایی را به عنوان محراب (محل جنگ) قرار دادهاند!
منبع: فارس
ادامه مطلب
[ یک شنبه 31 مرداد 1395 ] [ 12:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از سمنان، جلسه ساخت مقبره شهدای گمنام با پیگیری و همت بسیج دانشجویی استان و شهرستان و به تبع آن همکاری دانشگاه آزاد در دفتر ریاست دانشگاه آزاد شاهرود برگزار شد. در این جلسه که مسئول بسیج دانشجویی استان، مسئول بسیج سازندگی سپاه استان، مسئول بسیج دانشجویی شهرستان و ریاست دانشگاه آزاد و معاونت عمرانی دانشگاه برگزار شد، تفاهم نامهای فی مابین دانشگاه آزاد با بسیج سازندگی سپاه قائم آل محمد(عج) امضا شد که در این تفاهمنامه ساخت پروژه مقبره با تمام پیگیری فراوان بسیج دانشجویی و ریاست دانشگاه از اول شهریور ماه سال جاری شروع خواهد شد. رئیس دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود در این جلسه، ساخت پروژه شهدای گمنام دانشگاه را فرصتی برای همکاری بیشازپیش دانشگاه و مجموعه بسیج دانست. سید حسین بدیعی گفت: در تفاهمنامهای که بین دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود و بسیج سازندگی سپاه قائم آل محمد(ص) استان سمنان منعقد شد مقرر شد تا مقبره شهدای گمنام این دانشگاه در بازهای سهماهه ساخته شود. وی بابیان اینکه ساخت پروژه از ابتدای شهریورماه امسال اجرایی خواهد شد، اظهار کرد: امید است طبق تفاهم بهعملآمده این مکان مقدس در موعد مقرر و باهمت دو ارگان ساخته شود. بدیعی با اشاره به اینکه ساخت این مکان مقدس را از افتخارات دانشگاه میدانیم، گفت: شهدا حق زیادی بر گردن ایران اسلامی دارند و ثمره خون این شهیدان آسایش همهروزه ما را رقم میزند. عضو هیئتامنای دانشگاه آزاد اسلامی استان سمنان با تشکر از بسیج دانشجویی استان سمنان و شهرستان شاهرود و نیز بسیج سازندگی سپاه قائم آل محمد(ص) به سبب همیاری آنان در اجرای ساخت مقبره شهدای گمنام، تصریح کرد: مطمئنیم پروژه مقبره شهدای گمنام فتح بابی است بر همکاری بیشازپیش دانشگاه و مجموعه بسیج تا بدین ترتیب بتوان به اهداف والاتر در امور فرهنگی دستیافت. در این جلسه که با حضور مسئول بسیج دانشجویی استان سمنان، مسئول بسیج سازندگی سپاه قائم آل محمد استان، محمد جلیلی مسئول بسیج دانشجویی شهرستان شاهرود و معاون عمرانی دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود همراه بود بر همکاریهای فیمابین دانشگاه و مجموعه بسیج تأکید شد. انتهای پیام/
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:57 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، رضا حاجی زاده درست در غوغای عصر تکنولوژی که هنوز خیلی از هم دورهایهایش درگیر شناخت خود و سر درگم پیچ و خمهای صفحات مجازی هستند راهش را در گوشهای از خاک بابل پیدا کرد و از راه نرسیده بساط تعلقات دنیا را جمع و جور کرد و در آستانه سی سالگی به سرنوشتی دچار شد که بسیاری از شیوخ و عرفا و زاهدان روزگار سالها در پی رسیدن به این پایان پر افتخار هستند. مادر و فرزند شهید حاجی زاده بنده نجیبه ادهمی اهل روستای اوجیآباد شهرستان بابل هستم که سال 65 با رجبعلی حاجی زاده ازدواج کردم و یک سال بعد زمانی که تازه 18 ساله شده بودم در سالگرد ازدواجمان خدا آقا رضا را به ما عنایت کرد. رامین فرزند دیگرم است که بعد از رضا متولد شد و نام هر دو را هم به رسم احترام پدرشوهرم انتخاب کرد و ما هم موافق بودیم. همسرم ابتدا شغلش بنایی بود و اکنون تاکسی دارد و روی زمین هم کار میکند. منبع: فارس
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:56 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس، بیمارستان تخریب شده قصرشیرین در حاشیه جاده قصرشیرین - خسروی که معروف به راه کربلا است، قرار دارد. این بیمارستان در سال 1359 آماده بهرهبرداری بود که پیش از پذیرش بیمار توسط رژیم بعثی عراق تصرف شد. بیمارستان 144 تختخوابی قصرشیرین که در بیرون از شهر قرار دارد، در تیرماه 1361 تخریب شد، بدین گونه که عراقیها پیش از عقب نشینی خود از شهر در پای ستونهای بیمارستان موادمنفجره کار گذاشتند. انتهای پیام/211
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:56 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
ریحانه دختر شهید حامد کوچکزاده در حال عکاسی از عکس پدر شهیدش در نمایشگاه عکسهای حسین مرصادی از عملیات فتح نبلوالزهرا باعنوان «بهنام زیتون».
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس، یادواره شهدای روحانی اهل سنت استان آذربایجان غربی، فردا سیویکم مردادماه با حضور خانواده شهدای روحانی و مردم شهید پرور در شهر پیرانشهر برگزار میشود. استان آذربایجان غربی 83 شهید روحانی را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:53 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سردار علی فضلی جانشین ستاد مرکزی راهیان نور کشور و فرمانده ستاد مرکزی راهیان نور بسیج و سپاه، راهیان نور را متعلق به مردمی که به ارزشها و دفاع مقدس اقتدا کردند، خواند و گفت: انتشار فرهنگ ارزشمند دفاع مقدس بین همه امت که امروز مردم ایران به این فرهنگ اقتدا کردند دستاوردی بزرگ است که حافظ کرامت جوانان است. منبع: تسنیم
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از یزد، کتاب خط شکن کویر که خاطرات شفاهی سردار محمد مهدی فرهنگدوست است به کوشش محمد علی همتی آماده شده است. این کتاب حاصل چهل و سه جلسه مصاحبه و قریب چهل و دو ساعت خاطره از زبان معاون وقت عملیات تیپ مستقل 18 الغدیر در دوران دفاع مقدس است. محمدمهدی فرهنگدوست، از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس است. فرهنگدوست یا به قول قدیمیهای جنگ، مهدی نیرنگ، از جمله رزمندگانی است که حضور فعال و مستمر در خطوط مقدم جبهه جنگ با دشمن بعثی را تجربه کرده و بارها شیرینی جراحت سنگین نبرد در راه حق را چشیده است. وی در این کتاب ضمن پرداختن به عملیاتهایی که تیپ18 الغدیر یزد در آنها شرکت داشته، گوشههایی از حضور پرشور رزمندگان یزدی در جبهههای نبرد حق علیه باطل را بیان کرده است. سردار فرهنگدوست روایتگر وقایع تلخ و شیرین و حضور هزاران نفر رزمنده و ایثارگری است که امروز در میان ما حضور ندارند و یا در صحنهی تاریخ دفاع مقدس کمتراز آنها یادی شده است. نام بردن از 150 شهید و 200 رزمنده و جانباز یزدی در کتاب خطشکن کویر، نمونهای از این حضور باشکوه و قدمی در ثبت خاطرات این عزیزان است. تلاش نویسنده در تدوین خاطرات این بوده است که کمترین دخل و تصرف در خاطرات پیاده شده صورت بگیرد و در حد امکان ساختار جملات و بیاناتی که از زبان رنجکشیدهی سرداری بیریا برمیخاست، حفظ شود. در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: با نگاهی به جنگهای دوران معاصر در مییابیم که دفاعمقدس ملت ایران نقطهی عطفی در تاریخ معاصر بهشمار میرود که یکی از ویژگیهای برجستهی آن حضور همهی اقشار و طبقات اجتماعی است. بنابراین برای نگارش دقیق تاریخ دفاعمقدس باید به سراغ شاهدان عینی این رخداد در سطوح مختلف رفت. این امر نیز تنها با رعایت دقیق اصول و فرآیندهای تدوین تاریخ شفاهی میسر میشود. محمد علی همتی نویسنده کتاب در انتهای یادداشت خود در کتاب اینگونه نوشته است: محتوای خاطرات این کتاب توسط برادر بزرگوارم آقای سید محمدرضا صدرالساداتی، مسئول تحقیقات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد، مورد بررسی، راستیآزمایی و ویرایش قرار گرفت و سپس سردار فرهنگدوست مروری دوباره بر اثر نمودند تا متنی شفاف و به دور از ابهام حاصل آید. حال که توفیق حاصل گشت تا این اثر را برای دوستداران خاطرات جنگ فراهم آوریم. جا دارد از رزمنده دلاور آقای علی محمد دشمنفنا و خانم زهره بقائیان که زحمت انجام مصاحبه را به عهده گرفتند،تشکر نمایم و از تمامی کسانی که حامی من برای ورود به دنیای پهناور و زیبا، اما مغفول مانده تاریخ دفاع مقدس استان یزد بودند،تقدیر و تشکر نمایم. در ابتدای کتاب خط شکن کویر سردار فرهنگ دوست را در یک نگاه آورده است: سردار فرهنگ دوست در یک نگاه تولد: 16/12/1342 آغاز تحصیل در دبستان: 1/7/1349 ورود به مدرسه راهنمایی: 1/7/1354 ورود به هنرستان: 1/7/1357 عضویت در بسیج: 1358 اعزام به جبهه: 16/3/1360 فعالیت در گردان رزمی: 11/12/1360 انتصاب بهعنوان معاون دسته رزمی: 20/12/1360 انتخاب بهعنوان فرمانده گروهان: 1/8/1361 پذیرش مسئولیت فرماندهی گردان: 2/3/1362 انتخاب بهعنوان مسئول محور عملیات تیپ مستقل 18 الغدیر: 1/1/1364 شرکت در دوره دافوس: 1/7/1364 تا 14/5/1365 انتخاب به عنوان معاون عملیات تیپ مستقل 18 الغدیر: 15/5/1365 پذیرش مسئولیت ستاد تیپ مستقل 18 الغدیر: 15/9/1368 انتخاب به عنوان مسئول ستاد منطقه مقاومت یزد: 24/9/1370 انتخاب به عنوان فرمانده دژبان نیروی زمینی سپاه: 4/2/1374 بازگشت به یزد و پذیرش مسئولیت معاونت عملیات تیپ مستقل 18 الغدیر: 19/12/1374 انتصاب به عنوان معاون هماهنگکننده تیپ مستقل 18 الغدیر:13/11/1376 انتصاب به عنوان فرمانده تیپ 3 لشکر 14 امام حسین(ع): 3/6/1382 انتخاب بهعنوان مشاور عالی استاندار یزد: 12/6/1386 پذیرش فرماندهی منطقه مقاومت بسیج سپاه یزد: 15/10/1386 انتصاب بهعنوان جانشین فرماندهی سپاه الغدیر استان یزد: 5/4/1387 انتصاب بهعنوان مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد: 21/4/1388 و هماکنون مشاور عالی فرماندهی سپاه الغدیر استان یزد کتاب خط شکن کویر که از تولیدات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان یزد می باشد در سی و هفت فصل و 717 صفحه به چاپ رسیده است. خواندن این کتاب که از دوران کودکی و نوجوانی سردار فرهنگ دوست شروع شده است و به آخرین روزهای جنگ( اعلام آتش بس) ختم می شود خالی از لطف نیست.
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:50 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از اردبیل، مدیران کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و صنعت، معدن و تجارت استان اردبیل برای بررسی نحوه مشارکت دوجانبه در تولید آثار فاخر مکتوب با یکدیگر دیدار کردند. در این دیدار که در محل دفتر سید حامد عاملی مدیر کل صنعت، معدن و تجارت استان اردبیل صورت گرفت علی واحد مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل با توجه به نقش کتاب و آثار مکتوب در حفظ و ماندگاری و ترویج فرهنگ دفاع مقدس و بازگویی نقش رزمندگان استان اردبیل در هشت سال دفاع مقدس، بر مشارکت با ادارات و نهادهای مختلف در امر تولید کتاب دفاع مقدس اعلام آمادگی و تأکید کرد. در ادامه سید حامد عاملی مدیر کل صنعت معدن و تجارت استان نیز مشارکت در این زمینه را از وظایف شرعی و قانونی تمامی اشخاص حقیقی و حقوقی دانست و ترویج فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت را از نیازهای ضروری جامعه امروز کشور برشمرد. در این دیدار مقرر شد چند جلد کتاب دفاع مقدس توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و با مشارکت و حمایت مالی اداره کل صنعت، معدن و تجارت استان تولید و در اختیار عموم علاقه مندان قرار گیرد. انتهای پیام/
[ شنبه 30 مرداد 1395 ] [ 6:50 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از استان چهارمحال و بختیاری، گروه جهادی حضرت ولی عصر(عج) اصفهان متشکل از 60 نفر در قالب دو تیم برادران و یک تیم خواهران به اهالی روستاهای لندی و گُوزِلک از توابع بخش میانکوه شهرستان اردل، خدمات رسانی کردند. میلاد شادفر، مسئول گروه جهادی حضرت ولی عصر(عج)، گفت: این گروه متشکل از دانشجویان دانشگاه و دانش پژوهان و طلبههای حوزه علمیه اصفهان است، در قالب طرحهای عمرانی، فرهنگی، آموزشی، پزشکی و اشتغال زایی به اهالی منطقه خدمت رسانی می کنند. شادفر، افزود: اعضای این گروه از حدود چهار سال پیش به این روستا هجرت داشته و خدمت صادقانه انجام میدهند و هم اکنون در حال رنگ آمیزی مدرسه دبستان گُوزِلک هستند. وی، گفت: معاینه اهالی و همچنین دام و طیور اهالی این روستا از دیگر اقدامات این گروه جهادی است. گفتنی است؛ شهید احمد قاسمی کرانی عضواین گروه جهادی بود که در همین روستا فعالیت داشتند، و در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها و دین مبین اسلام در جبهه سوریه به فیض عظیم شهادت نایل آمد. انتهای پیام/
ادامه مطلب
رضا سالی به دنیا آمده بود که بهترین بندگان خدا در کربلای 5 خون داده بودند و او نیز همان راهی را رفت که بهترین فرزندان حضرت روح الله چراغ هدایتش بودند، همانها که سید مرتضی اینگونه روایتشان میکند: «رزمندهای داخل سنگر نشسته و برای پدر و مادرش نامه مینویسد: مادر جان، شیرت را بر من حلال کن؛ همان شیری که دههی اول محرم با اشکهای شوری که برای تنهایی حضرت زینب(س) میریختی، درهم میآمیخت و در کام من مینشست و جانم را با مهر حسین (ع) پیوند میزد.»
جان رضا نیز با همین محبت آمیخته شد و یار و دیار و خانه و زندگی را گذاشت و برای دفاع از حریم جلیله مخدرهای راهی سرزمین شام شد تا مبادا ذرهای به ساحت این بانو بی حرمتی شود و تاریخ دوباره تکرار. آنچه خواهید خواند گفتوگویی است که با مادر این شهید عزیز که اردیبهشت امسال از «خان طومان» به معراج رفت و پیکرش هنوز برنگشته. از رضا دو فرزند باقی مانده و مادر می گوید که ابتدا به خاطر همین موضوع مخالف رفتن پسر بوده اما بالاخره شد آنچه باید میشد.
معلوم نبود اینجا خانه است یا زمین بازی
رضا نسبت به رامین پر شر و شورتر بود و به عبارتی از دیوار راست بالا میرفت اما دوران ابتدایی را که تمام کرد رفته رفته آرامتر شد. به شدت بچه فعالی بود، وقتی بازی میکرد معلوم نبود اینجا خانه است یا زمین بازی. البته شیطنتهای خطرناک نداشت فقط جنب و جوش زیادی داشت. هنوز هم که هنوز است گاهی دعوایش میکردم.(خنده)
من لیاقت اینکه مادر شهید شوم را نداشتم
زمانی که آقا رضا متولد شد فضای جامعه متأثر از جنگ تحمیلی بود. خانواده ما اگرچه توفیق نداشت شهیدی تقدیم کند اما از افراد نزدیکمان مردانی بودند که عازم جنگ شدند و خواهر زادهام نیز جانباز شد. رضا اولین شهید خانواده و مایه افتخار ماست. من از بعد از شهادتش چفیه به گردنم انداختم که به پسرم بگویم راهش را ادامه میدهم. نه اینکه فکر کنید چون مادرش هستم این حرف را میزنم، اگر جز شهادت نصیب او میشد در حقش ظلم شده بود اما من واقعا لیاقت اینکه مادر شهید شوم را نداشتم.
مامان اگر میخواهی برای من زن انتخاب کنی این مدلی انتخاب کن
وقتی 18 سالش بود برای خدمت به سپاه رفت و پس از پایان دوره سربازی هم همانجا جذب شد. حدود 20 سالش بود که یک روز مرا صدا کرد برد سر کوچه و یک دختر خانم محجبه را از دور نشانم داد و گفت: مامان اگر میخواهی برای من زن انتخاب کنی این مدلی انتخاب کن. با خنده گفتم: مادر جان تا آنجایی که اطلاع دارم در کوچه ما دختر محجبهای نیست که بتونه دل پسر منو ببره.
خیلی پرس و جو کردم ببینم این دختر خانم از کدام خانواده است؟ وقتی شناختم متوجه شدم شرایطشان به هم نمیخورد اما به رضا گفتم: تو این مدل میخواهی من برایت پیدا میکنم. خلاصه به چند نفر سپردم یک دختر محجبه خوب برای پسرم میخواهم. یکی از بستگان ما که از موضوع مطلع شد گفت: مدتی پیش که رفتم برای دخترم مانتو بخرم یک دختر خانم محجبه در آن تولیدی بود میخوایی برو یک سر آنجا او را ببین.
این راهم بگویم که چون دختر نداشتم، دخترهای سر زباندار را خیلی دوست داشتم که عروسم شوند تا هم صحبت هم باشیم. خلاصه یک روز آدرس تولیدی را که اتفاقا نامش هم «تولیدی رضا» بود، گرفتم و رفتم دیدم یک آقای مسنی آنجاست و خبری هم از دختری که گفته بودند نبود. بیخیال شدم و برگشتم خانه. از این ماجرا 2 ماه گذشت، یک روز بنده خدایی شمارهای از من خواست که چون بیرون از خانه بودم گفتم همراهم نیست. او شماره خودش را برایم نوشت که زنگ بزنم و تلفن را بدهم. کارت مربوط بود به تولیدی رضا، پرسیدم شما با صاحب این تولیدی چه نسبتی دارید؟ گفت: نسبت که نه اما تازگی در کوچه ما ساکن شدند. گفتم: دختر دارند؟ گفت: بله. پرسیدم چطور دختری است؟ وقتی خصوصیاتش را گفت ازش خواستم هماهنگ کند یک روز برویم منزلشان.
این همان مریم است
برای اولین بار که با مادر عروسم صحبت کردم مخالفت کرد و گفت: مریم سنش خیلی کم است فعلا شوهرش نمیدهیم. من هم نتوانستم دیگر حرفی بزنم و رفتم. تا اینکه شب ولادت امام موسی بن جعفر(ع) رفتم مسجد که یکی از همسایه ها به دختر خانمی اشاره کرد و گفت این همان مریم است.
رفتم جلو و سعی کردم باهاش گرم بگیرم، مریم هم دختر خوش برخورد و اجتماعیای بود. پرسیدم: اسم شما مریم است؟ با تعجب از اینکه نامش را از کجا میدانم، گفت: بله وبا اصرار میپرسید اسمش را از کجا شنیدهام؟ حقیقت را گفتم و برایش توضیح دادم که پسرم پاسدار است و دنبال دختر خوبی برایش میگردم، شما را انتخاب کردم که خانواده قبول نکردند، امروز اتفاقی شما را دیدم و در دلم نشستی، حالا با این اوصاف نظرت چیست؟ مریم صورتش سرخ شد و سرش را پایین انداخت و گفت: حالا ببینیم خدا چه میخواهد.
بالاخره توانستم قاپش را بدزدم
آن شب آمدم ماجرا را برای رضا تعریف کردم و گفتم: دختری پیدا کردم با همان مشخصاتی که تو میخواهی. پرسید: اسمش چیست؟ گفتم: مریم. گفت: خوب است. کم کم با مادرش رابطه برقرار کردم تا راضی شود. خلاصه رفت و آمدها شروع شد و بالاخره توانستم قاپ مریم خانم را بدزدم.(خنده)
وقتی رفتند داخل اتاق حدود 4 ساعت حرف زدند!
زمانی که میخواستیم به قصد خواستگاری برویم منزل عروسم به مادرش زنگ زدم و گفتم: امشب خانوادگی برای مهمانی به منزل شما میآییم، فقط به عنوان آشنایی. وقتی قبول کرد سوء استفاده کردم و یک جعبه شیرینی و دسته گل هم گرفتم گفتم شاید پسر را ببینند به دلشان بنشیند. جعبه شیرینی و گل را هم موقع بردن پنهان کردم که همسایهها نبینند مبادا اسم دختر مردم بی خودی سر زبانها بیافتد.
به پدرم مریم گفتم: قصد ما از آمدن خواستگاری است، ایشان هم گفت: ما تازه به این کوچه آمدیم و شما را نمیشناسیم. تا خواستم خودمان را دقیق معرفی کنم آقا رضا گفت: مامان جان اجازه میدهید من شروع کنم؟ مرد باید خواستگاری کند نه زن. من هم خوشحال شدم و او شروع کرد: اعوذ بالله من الشیطان رجیم و خودش را معرفی کرد، حدود نیم ساعت صحبت کرد و پدر مریم جان هم سکوت کرده بود. سپس گفت: پسری که خواستگاری خودش را به دست میگیرد پس میتواند گلیمش را هم از آب بیرون بکشد و دخترم را خوشبخت کند.
صحبتها که انجام شد، پرسیدم اگر رضایت دارید دختر و پسر با هم چند دقیقهای صحبت کنند. وقتی رفتند داخل اتاق حدود 4 ساعت حرف زدند! (خنده) ما خسته شدیم، مینشستیم، راه میرفتیم، بلند میشدیم خبری از آمدنشان نبود. آخر میوه پوست کندم تا به این بهانه بروم ببینم چقدر دیگه طول میکشد، دیدم دو تایی سرشان پایین است و به هم نگاه هم نمیکردند. به پسرم سپرده بودم اگر حس کرد جواب مریم مثبت است یک هدیه به او بدهد، رضا هم یک کتاب به او داد و من هم بلوزی خریده بودم که به عروسم دادم.
وقتی آمدیم خانه از رضا پرسیدم خب چطور بود؟ گفت: مامان من ندیدمش اما به او گفتم درست است که سیرت مهم است ولی ظاهر هم مهمه، اجازه بدهید چند لحظه همدیگر را نگاه کنیم، ولی نه من سرم را بالا کردم و نه او. روی هم رفته صحبتها و حرفهایش به دلم نشست و قبولش دارم.
وقتی رفتیم گروه خون بگیریم تازه همدیگر را دیدند. پسر کوچکم که یک مقدار شیطان است وقتی عکس مریم خانم را دید گفت: رضا معلومه خانم خوبی است، رضا هم با حالت شوخی و خنده گفت: تازه خودش را ندیدی! برای آموزش تکاوری باید مدتی به مأموریت میرفت. وقتی آمد مراسم عروسی را برگزار کردیم.
نمیتوانم از فعل گذشته استفاده کنم
بعد از شهادتش هم وقتی در مورد رضا صحبت میشود نمیتوانم از فعل گذشته استفاده کنم چون او هنوز پیش من است و وجودش را حس میکنم. از شهادتش ناراحت نیستم، داغ اولاد سخت است ولی او یک راهی را رفت که مقام مادر شهید را به من داده است.
شنیدهایم رضا شهید شده ولی هنوز خبر خاصی ندادند
پسر کوچکم در یزد خدمت میکرد، وقتی فرماندهاش شهادت آقا رضا را میفهمد همانجا او را ترخیص میکند. رامین خبر نداشت از ماجرا فقط زنگ زد گفت مامان به من مرخصی دادند میتوانم امروز در یزد بمانم و چرخی بزنم بعد بیایم؟ گفتم: نه، مواظب بودم پشت تلفن چیزی متوجه نشود ولی شک کرده بود. دوباره زنگ زد پرسید: چه شده؟ چرا صدایت گرفته؟ گفتم: هیچی سرما خوردم تو زود بیا. باز پرسید از داداش خبر داری، چیزی شده؟ گفتم: نه. خواهرم اشاره کرد که بگو زخمی شده، من هم گفتم: خبر دادند رضا زخمی شده. رامین وقتی قطع میکند با پدرش تماس میگیرد و به او میگوید: مامان اینطور میگه، چه شده؟ پدرش هم میگوید: شنیدهایم رضا شهید شده ولی هنوز خبر خاصی ندادند.
ساعت 8 صبح رسید و خودم رفتم دنبالش. احساس میکردم ما دلگرمی او هستیم، او هم دلگرمی ماست. روز اول خیلی ناراحت شده بودم، وقتی رامین رسید دیگر نتوانستم خودم را نگه دارم، زیر بغلم را گرفت گفت: بلند شو بایست، مبارک باشد مادر شهید شدی، واقعا مادر شهید شدن برازنده تو بود. این را که گفت: کمی محکم شدم و پدرش را هم بغل کرد و تبریک گفت و بعد سوار ماشین شدیم. گفتم رامین جان شنیدم جنازه داداش برنمیگردد، گفت: خوشحال باش! داداش هم شهید شده، هم مفقودالجسد، پس مقامش خیلی بالاست، اصلا نباید کسی اشک تو را ببیند. سرم را گذاشتم روی سینهاش و شروع کردم به گریه کردن، گفت: مامان یک بچهات رفت اینطور میکنی؟! من هم میخواهم بروم.
اصلا فکر نمیکردم رامین اینطور جواب بدهد، نگاهش کردم گفتم: نمیدانم، یعنی من لیاقت دارم، یعنی امام زمان(عج) تو را هم قبول دارد؟ امام حسین(ع) قبولت میکند؟ اما من مادر هستم، نگو گریه نکن، گریه میکنم ولی راضی هستم شما بروید، مگر چه کارهام که نگذارم جز یک امانتدار. خدا داده، خودش هم میگیرد. خوش به حال من که بچههایم این راه را انتخاب میکنند و میروند. پسرم جلوی من گریه نکرد در حالی که فقط برادرش را از دست نداده بود، رامین هم رفیقش را از دست داد، هم پدرش را و هم مادرش را، رضا شش سال از او بزرگتر بود و نقش همه اینها را برایش بازی میکرد.
نمیگویم خدا بزرگ نیست اما من اینها را چه کنم؟
اولین بار 6 ماه پیش رفت سوریه. بعد آمد خانه 2 ماه بود و دوباره رفت. همان اول که میخواست برود به ما گفت. من با اینکه از اوضاع خطرناک جنگ سوریه خبر داشتم بار اول با رفتنش مخالفت نکردم اما دفعه بعد که میخواست اعزام شود مخالف بودم. گفتم الان که میخواهی بروی خانمت جوان است، بچههایت کوچک هستند. گفت: خدا بزرگ است. گفتم: نمیگویم خدا بزرگ نیست اما من اینها را چه کنم؟ برایم سخت است، خیلی با او بحث کردم ولی دیدم او مصر است که برود. گفت: تو میگویی من نمیروم ولی جواب خانم زینب کبری(س) و فاطمهزهرا(س) را خودت بده. وقتی این را گفت ساکت شدم و بلافاصله راضیت دادم.
آن شب با او دعوا کردم ولی فردا صبح که میخواست برود نان خریدم آمدم خانهشان، گفتم: آقا رضا میخواهی بروی، برو من راضی هستم. به بیبی زینب بگو بچهام را سالم میدهم و سالم هم میخواهم. الحمدالله بار اول سالم رفت و سالم هم آمد فقط کمی مجروح شد و جراحتش هنوز خوب نشده بود دوباره رفت.
خطر از بیخ گوشش گذشت
زمانی که مجروح میشود یک کلاه بافتنی سرش بوده که گلوله آنقدر نزدیک از سرش رد میشود، کلاه را میسوزاند اما سرش آسیب نمیبیند. این را که تعریف کرد گفت: مامان ببین عمرم به دنیا بود، اگر قرار بود بمیرم همین جا هم می مردم. با این صحبتهایش کمی آرام شدم.
من دارم میروم، خداحافظ
دفعه دوم به خاطر نبود وقت بدون مقدمه و خداحافظی رفت. آخرین باری که دیدمش 12 فروردین روز مادر بود که با هدیه ای آمد خانه مان. 14 فروردین غروب با او تماس میگیرند که باید سریع خودت را برسانی. رضا هم تا وسایلش را جمع کند کمی طول میکشد. ساعت 11 شب بود که تماس گرفت و گفت من دارم میروم، خداحافظ.
رضا شهید شد
عروسم از طریق کانالهای تلگرامی متوجه خبر شهادت رضا شده بود، با من تماس گرفت و گفت: مامان آقا رضا رفت، دیگه آقا رضا نداریم. پرسیدم چه میگویی؟! چه شده؟! گوشی را قطع کرد. فورا زنگ زدم به مادرش که او گفت: رضا شهید شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
سرهنگ "داود پوریان" معاون فرهنگی ستاد مرکزی راهیان نور کشور گفت: یادواره شهدای روحانی اهل سنت از جمله ویژه برنامههای ستاد مرکزی راهیان نور کشور در راهیان نور غرب و شمالغرب است که با هدف تجلیل از رشادتهای عالمان شهید و گرامیداشت یاد و خاطره آنان برگزار میشود.
وی افزود: این یادواره با همکاری سپاه شهدای آذربایجان غربی و با حضور خانوادههای 25 روحانی شهید اهل سنت و مردم شهیدپرور و مقاوم پیرانشهر برگزار میشود.
گفتنی است این یادواره با حضور ائمه جمعه و جماعات اهل سنت شمال غرب کشور ساعت 10 صبح روز سی و یکم در سالن اجتماعات شهید بهشتی پیرانشهر شروع خواهد شد.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
وی افزود: به همین جهت بسترسازیهای مناسبی برای پذیرایی از زائران راهیان نور امروز در هفت استان خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان، آذربایجان غربی، هرمزگان و بوشهر فراهم شده و پذیرای جمع کثیر زائران از کربلاهای ایران هستند.
جانشین ستاد مرکزی راهیان نور در ادامه با اشاره به توسعه سالانه کمی و کیفی در حوزه راهیان نور، اظهار داشت: سال گذشته بیش از 6 میلیون زائر از سراسر کشور و کشورهای خارجی از یادمانها و زیارتگاههای شهدا در مناطق راهیان نور بازدید کردند.
سردار فضلی در خاتمه بیان کرد: با قرار دادن طرح توسعه زیرساختی برای حضور بیشتر زائران در دستور کار ستاد قرار گرفته و بزودی زائرسرا با ظرفیت 500 نفر در شهر پاوه به این عرصه افزوده خواهد شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب