دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

جشنواره رسانه‌ای شهدای دفاع از حرم و جبهه مقاومت فراخوان داد

فراخوان شعر، داستان کوتاه و گرافیک جشنواره رسانه‌ای شهدای دفاع از حرم و جبهه مقاومت منتشر شد.

کد خبر: ۲۳۳۷۷۴

تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۴ - 03April 2017

جشنواره رسانه‌ای شهدای دفاع از حرم و جبهه مقاومت فراخوان دادبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، اولین جشنواره رسانه‌ای شهدای دفاع از حرم و جبهه مقاومت با موضوع دفاع از حریم اهل بیت(ع) در سوریه و عراق، شهدای مدافع حرم، تشیع بدون مرز، مبارزه رسانه ای با استکبار و بوق‌های داخلی و خارجی توسط  فرهنگسرای رسانه و شبکه های اجتماعی، برگزار می شود.

 

این جشنواره از 13 بهمن شروع شده است و علاقه مندان تا پایان فروردین 1396 مهلت دارند، آثار خود را از طریق نشانی پست الکترونیک resaneh.jashnvare@gmail.com به دبیرخانه جشنواره ارسال کنند.


مراسم اختتامیه اولین جشنواره رسانه‌ای شهدای دفاع از حرم و جبهه مقاومت نیز همزمان با سالروز آزاد سازی خرمشهر، 3 خرداد در فرهنگسرای اندیشه برگزار می شود.

دبیر بخش شعر این جشنواره، سعید بیابانکی، دبیر  بخش داستان، جواد جزینی، دبیر  بخش گرافیک ( پوستر - اگهی ترحیم - گرافیک محیطی)، بشیر، دبیر بخش کلیپ، شعبانی و دبیر بخش امور بین الملل، طاهری است.

 

فراخوان بخش داستان کوتاه جشنواره را می‌توانید در اینجا، بخش شعر را اینجا و بخش گرافیک را اینجا مشاهده کنید. 

 

منبع: فارس 


ادامه مطلب

[ دوشنبه 14 فروردین 1396  ] [ 8:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سی و یکمین سالگرد شهید «ابوالحسن کریمی» برگزار شد

مراسم سی و یکمین سالگرد شهادت سردار شهید «ابوالحسن کریمی» اولین فرماندار شهرستان «لاهیجان» و اولین دادستان انقلاب اسلامی استان گیلان، با حضور اقشار مختلف مردم در مسجد جامع لاهیجان برگزار شد.
کد خبر: ۲۳۳۷۶۹
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۴:۰۹ - 03April 2017
 
به گزارش دفاع پرس  از رشت، مراسم بزرگداشت سی و یکمین سالگرد شهادت سجاده نشین مسلخ عشق سردار حزب الله گیلان شهید «ابوالحسن کریمی» اولین فرماندار شهرستان «لاهیجان» و اولین دادستان انقلاب اسلامی استان گیلان، با حضور اقشار مختلف مردم در مسجد جامع لاهیجان برگزار شد.

در این مراسم، حجت الاسلام احمد حاتمیان مدیرکل ادیان و مذاهب سازمان تبلیغات اسلامی اظهار داشت: امروز نظام اسلامی نیازمند چهره های نورانی و با اخلاصی مانند شهید کریمی است تا در جامعه بدرخشند و اسلام را عملاً ترویج کنند.

حجت الاسلام احمد حاتمیان افزود: کارگزاران نظام اسلامی باید الزاماً دارای ویژگی های مانند شهید کریمی باشند که در پارسایی مسئولیت را برعهده بگیرند و مظاهر و زرق و برق دنیا نتواند آنها را تحت تأثیر قرار دهد.

وی تصریح کرد: ساده زیستی حیرت آور، اطمینان، آرامش قلبی و صبر و استقامت از ویژگی های شهید کریمی بود.

مدیرکل ادیان و مذاهب سازمان تبلیغات اسلامی خاطرنشان کرد: براساس رهنمودهای حضرت علی (ع) کسی که هدایتگری و رهبری توده های مردم و جوانان را بر عهده می گیرد، باید در دینداری و دین باوری قوی و قدرتمند باشد و به شریعت تعهد داشته باشد.

حجت الاسلام حاتمیان با اشاره به شناخت وافر شهید کریمی نسبت به اسلام و نهج البلاغه خاطرنشان کرد: حرکت بزرگی که در ایران شکل گرفت، ناشی از معارف قرآن و نهج البلاغه بود و شهید کریمی به عنوان یک انسان مومن و مجاهد فی سبیل الله دارای ارزش ذاتی اسلامی بود.

برگزاری مراسم یادواره شهید ابولحسن کریمی در رشت

همزمان با سی و یکمین سالگرد شهادت ابوالحسن کریمی، مراسم یادبودی نیز در شهر رشت برگزار شد.

جواد کریمی، برادر شهید ابوالحسن کریمی در این مراسم گفت: تأسی از نیروهای مخلص انقلاب، ماندگاری و عظمت نظام اسلامی را موجب شده و همه‌ی دلسوزان انقلاب باید ولایت پذیری و ولایتمداری امثال شهید کریمی را الگو خود قراردهند.

وی مدیریت جهادی، کم توقعی، دلسوزی و موقعیت شناسی را از وجوه بارز شخصیت شهید کریمی در دوران مبارزه و خدمت پس از انقلاب عنوان کرد و افزود: این شهید بزرگوار، دفاع از آرمان‌های پاک انقلاب و امام راحل را در خدمت صادقانه به مردم به ویژه مستضعفان معنا می کرد و همین موضوع سبب می شود که هنوز نام این شهید در منطقه و در عرصه‌ خدمت گزاری به مردم زبانزد است.

در ادامه این مراسم مقاله‌ای در مورد شخصیت و خدمات فرهنگی - قضایی و اجرایی شهید ابوالحسن کریمی قرائت و در سوگ شهدای انقلاب نوحه سرایی شد.

شهید ابوالحسن کریمی در غروب 13 فروردین سال 1365 وقتی به تنهایی از موسسه مطبوعاتی فتح به سوی منزلش درحال برگشت بود، در کنار مسجد گلشاهی لاهیجان مورد رگبار گلوله منافقان قرار گرفت و گلوله ها به گلو، مغز و بازوی وی اصابت کردند و پس از افتادن به صورت سجده، در خون خود غلطید.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 14 فروردین 1396  ] [ 8:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

اردوهای راهیان نور هویت دفاع مقدس ما را حفظ می‌کند

فعال رسانه‌ای مازندران گفت: هویت دفاع مقدس ترکیبی از هویت اسلامی و ایرانی است و برگزاری اردوهای راهیان نور می‌تواند این هویت را حفظ کند.
کد خبر: ۲۳۳۷۹۰
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۸ - 03April 2017
 

عباس رمدانی از فعالان رسانه ای و ایثارگر دفاع مقدس در گفت و گو با خبرنگار دفاع پرس در مازندران اظهار داشت: واژه «راهیان  نور»، پس از دوران دفاع مقدس وارد ادبیات، فرهنگ و هویت دوران ما شده است.

وی افزود: سفرهای مردم به ویژه در تعطیلات نوروزی با عنوان اردوهای راهیان نور، موجب آشنایی و ارتباط بیشتر اقشار جامعه اسلامی ما با دوران دفاع مقدس، حماسه های رزمندگان اسلام و جنگ تحمیلی و زنده نگهداشتن یاد و خاطره  شهدای دفاع عاشورایی می شود.

رمدانی اظهار داشت: هویت دفاع مقدس ما ترکیبی از هویت اسلامی و ایرانی است و برگزاری اردوهای راهیان نور می تواند این هویت را حفظ نماید.

وی افزود: تاریخ در دل خود آموزهای فراوانی دارد که می تواند به نسل های بعدی منتقل شود.

این فعال رسانه ای ادامه داد: دفاع مقدس ما با وجود نکات تلخ و اندوهبارخود، حاوی رشادت ها، جان فشانی ها و از خود  گذشتگی هایی است که باید با اقدامات رسانه ای و تبلیغی، به سمع و نظر مردم برسد تا انقلاب همچنان پشتوانه ذخایر خود را داشته باشد، چرا که رمز ماندگاری انقلاب در همراه بودن جوانان و نسل های جدید با گفتمان انقلاب و درس های عاشورایی دفاع مقدس است.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ دوشنبه 14 فروردین 1396  ] [ 8:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

رئیس جمهوری درگذشت پدر شهیدان «امیرعلی، عباس و محسن حسنی» را تسلیت گفت

روحانی در پیامی درگذشت مرحوم «حاج علی اکبرحسنی» پدر بزرگوار شهیدان سرافراز «امیرعلی، عباس و محسن حسنی» را تسلیت گفت و از درگاه ایزد منّان برای آن پدر فداکار، رحمت واسعه الهی و برای عموم بازماندگان صبر و اجر مسألت کرد.

کد خبر: ۲۳۳۸۰۶

تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۷ - 03April 2017

به گزارش گروه اخبار داخلی دفاع پرس، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، متن پیام حجت الاسلام و المسلمین«حسن روحانی» به این شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

 

انالله و انا الیه راجعون

 

درگذشت مرحوم حاج علی اکبرحسنی پدر بزرگوار شهیدان سرافراز امیرعلی، عباس و محسن حسنی موجب تألم خاطر شد.

 

ایشان با ایمان راسخ و پیروی خالصانه از آموزه ها و سیره اهل بیت عصمت و طهارت (ع) فرزندان مومن و سلحشوری تقدیم ارزشهای انقلاب و سربلندی میهن اسلامی کرد و نام خود و فرزندان شهیدش را در فرهنگ ایثار و شهادت ماندگار ساخت.

 

اینجانب مصیبت وارده را به خانوادۀ محترم آن مرحوم صمیمانه تسلیت می‌گویم و از درگاه ایزد منّان برای آن پدر فداکار، رحمت واسعه الهی و برای عموم بازماندگان صبر و اجر مسألت دارم.

 

حسن روحانی


ادامه مطلب

[ دوشنبه 14 فروردین 1396  ] [ 8:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

«واوان» میزبان پنج شهید گمنام دفاع مقدس+ تصاویر

در شهر واوان شهرستان اسلامشهر پنج شهید گمنام دوران دفاع مقدس آرمیده‌اند.

کد خبر: ۲۳۱۹۵۹

تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰ - 01April 2017

به گزارش دفاع پرس از تهران، یادمان شهدای گمنام شهر «واوان» شهرستان اسلامشهر، پنج شهید گمنام دوران دفاع مقدس را در خود در آغوش گرفته است.

این شهدای گرانقدر در عملیات های خیبر، کربلای پنج، رمضان و والفجر هشت به شهادت نائل آمده اند.

این شهدای عزیز در سوم آذرماه سال 1385 توسط مردم شهید پرور و انقلابی این خطه در این یادمان تدفین شدند.

 

 

انتهای پیام/ 


ادامه مطلب

[ شنبه 12 فروردین 1396  ] [ 8:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تکذیب خبر اسارت داغ سنگینی بر سینه‌ام گذاشت/ نامه معافیت را به فرمانده‌اش تحویل نداد

«تا یک ماه هر روز به ستاد اسرا می‌رفتیم و آلبوم عکس اسرا را می‌دیدیم؛ اما بی‌نتیجه بود. شهادت بهزاد یک بار دیگر تایید شد و این داغ این بار سنگین تر بود.»

کد خبر: ۲۳۱۷۱۷

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۱:۱۵ - 31March 2017

تکذیب خبر اسارت داغ سنگینی بر سینه‌ام گذاشت/ نامه معافیت را به فرمانده‌اش تحویل ندادگروه حماسه و جهاد دفاع پرس: مادر گرچه بعد از عمل سنگین قلب باز، روزهای سختی را پشت سر گذاشته و حالا کم کم در مسیر بهبودی قدم برمی دارد، با این وجود در پذیرایی از مهمانان بهزاد عزیزش سنگ تمام می گذارد. آرامش و صفای خانه شهید شعبانیانی، بی هیچ شکی، از مهربانی بی حد و صفای باطنی مادری نشات گرفته که ما را نیز در طول این گفت و گو از محبت خالصانه اش سیراب کرد. حاجیه خانم «زهرا قشنگی» و «امیر شعبانیانی» مادر و برادر شهید «بهزاد شعبانیانی»، برایمان از عزیز سفر کرده اشان گفتند. در ادامه ماحصل گفت‌وگو را می‌خوانید:

1361؛ آن مرد کوچک

خواهرم کارهای ترخیص از بیمارستانم را که انجام داد، با خوشحالی از روی تخت بلند شدم و برای بیرون رفتن از بیمارستان از او سبقت گرفتم. کنار خیابان که منتظر ماشین ایستاده بودیم، گفتم: «دلم برای خونه و بچه‌ها یک ذره شده اما از برگشتن به خونه وحشت هم دارم. خدا می‌داند در این چند روز که نبودم، آن چهار تا بچه چه بلایی سر خانه و زندگی آورده‌اند. طفلکی پروانه هم آنقدر کوچک و ضعیف است که نمی‌شود توقعی از وی داشت. نمی دانم با این حال نزار، چگونه باید خانه را جمع و جور کنم؟» اما ورود به حیاط خانه، شروع غافلگیری‌ها بود. حیاط، شسته و خانه، تر و تمیز بود.

چشمم به آشپزخانه که افتاد، تعجبم بیشتر شد؛ گاز روشن و قابلمه غذا رویش بود. خواهرم گفت: «به کسی گفته بودی بیاید خانه را تمیز کند؟» تا آمدم بگویم: «نه»، بهزاد در مقابلم ظاهر شد و گفت: «سلام. خوش آمدی مامان! حالت بهتره؟ تا لباس‌هایتان را عوض کنید، ناهار را آماده می‌کنم.» سفره ناهار که با آن غذای خوش آب و رنگ و مخلفاتی مثل سبزی خوردن تازه و سالاد پهن شد. خواهرم گفت: «آبجی! باز هم ناراحت هستی که چرا دختر بزرگ نداری؟ بهزاد امروز بهتر از هر دختری برایت سنگ تمام گذاشته است.»

مادر با لبخند ادامه می‌‌دهد: «همیشه دلسوز و پای کار بود. صبح‌ها نان و شیر می‌خرید و به خانه می‌آورد. سماور را هم روشن می کرد. وقتی من بیدار می شدم، همه چیز آماده بود و فقط باید سفره صبحانه را پهن می کردم. خیلی به ظاهرش اهمیت می داد اما هیچ وقت اجازه نمی داد من لباس‌هایش را اتو کنم. یاد خانه تکانی‌های دم عید بخیر که بهزاد در همه کارها از فرش شستن تا شیشه پاک کردن کمک حالم بود.»

1364؛ بهزاد عاشق شده بود

ساعت حدود هشت شب بهزاد بلند شد و لباس خاکی‌اش را پوشید، دوباره ولوله به جانم افتاد. آن شب نوبت نگهبانی او و دلواپسی من بود. بهزاد و برادر بزرگترش «امیر» ایستادن سر پست نگهبانی مسجد محله را میان خودشان تقسیم کرده بودند. شب‌هایی که بهزاد می‌رفت سر پست، آرام و قرار من هم با او می‌رفت. آنقدر مظلوم بود که فکر می‌کردم از پس این کارها برنمی‌آید. او می‌رفت و من هم چند دقیقه بعد پنهانی پشت سرش می‌رفتم تا از دور نمی‌دیدمش که سالم و سلامت سر پست ایستاده، دلم آرام نمی‌گرفت. همیشه بحثمان بود. می‌گفتم: «برای چه بچه‌های من باید تا دو نصف شب در خیابان باشند و نگهبانی بدهند؟» بهزاد در جوابم می‌گفت: «ما باید نگهبانی بدیم تا شما راحت و آسوده بخوابید.» می‌گفتم: «خواب آسوده؟ به خیالت تا شماها به خانه برنگشتید، خواب به چشم من میاد؟»

مادر مکثی کرده و ادامه می‌دهد: «پسر بزرگم سرباز بود که بهزاد حرف جبهه رفتن را پیش کشید. گفتم: «بگذار برادرت بگردد. می‌خواهی ما را تنها بگذاری؟» چیزی نگفت اما فردا هر چه منتظرش شدم، نیامد. سراغش را که از «سید داوود» دوستش گرفتم، گفت: «به پایگاه مالک اشتر برای اعزام رفته است.» سراسیمه خودم را به پایگاه رساندم. چندبار اسمش را از بلندگو اعلام کردند، اما نیامد. ناگهان یک ماشین نظامی از پایگاه بیرون آمد که نیروها پشتش سوار بودند و به محل اعزام می‌رفتند. چشمم به بهزاد افتاد. داشت با لبخند برایم دست تکان می داد. از ناراحتی روی زمین نشستم. تا آن روز روی حرف من حرف نزده بود. انگار عاشق شده بود. سید داوود که حال مرا دیده بود، دنبال بهزاد رفته و او را سرزنش کرده بود که دلت برای مادرت نسوخت؟ مگه نگفتی مریض است؟ نمی‌گویم نرو اما صبر کن حال مادرت بهتر شود بعد برو. بالاخره آن شب بهزاد به خانه برگشت.»

1366؛ نامه معافیت را به فرمانده‌اش تحویل نداد

برادر شهید می‌گوید: «همه خدمت سربازی من، جز دوره آموزشی، در مناطق جنگی گذشت و آن دوران بیش از همه، برای پدر و مادر سخت گذشت. با خودم گفتم قبل از شروع سربازی بهزاد دست پیش را بگیرم تا خدمت او در نزدیکی خانواده باشد. بر اساس قانون آن ایام در خصوص سربازی همزمان 2 برادر، نامه‌ای از فرماندهی گرفتم که بهزاد را از سربازی در مناطق جنگی معاف می‌کرد. نامه را برای خانواده فرستادم اما...»

مادر در تکمیل صحبت‌های امیر آقا می‌گوید: «به محل خدمت امیر زنگ زدم و گفتم: دیر شده! بهزاد کار خودش رو کرد و به سربازی رفت. الان دوره آموزشی را در کرمان می گذراند.» امیر گفت که نامه را به محل خدمتش برسانید. معطل نکردم و با 2 دختر کوچکم راهی کرمان شدم. نامه را به بهزاد دادم و گفتم: «تحویل فرماندهی بده. اینجوری یا می‌فرستنت تهران یا فعلا مرخصت می‌کنن تا سربازی امیر تمام شود.»

قول داد نامه را به فرماندهی می‌دهد اما بعدها همرزمش برایمان تعریف کرد: «نامه را به جای فرماندهی تحویل من داد و گفت: می‌خواهم شانسم را امتحان کنم. می‌خواهم ببینم کجا کشانده می‌شوم. و شانسش او را به کردستان و مریوان کشاند. درست وسط سخت ترین درگیری ها...»

مادر اضافه می‌کند: «با فامیل نیت کرده بودیم عید را مشهد باشیم. به بهزاد خبر دادیم و او هم مرخصی عیدش را پیش ما آمد. از تحویل نامه به فرماندهی که پرسیدم، طفره رفت....گفت: بریم نیشابور؟ گفتم واسه چی؟ گفت: بریم خانه دایی بزرگ. اینجا همه را جز آن‌ها دیدیم. از همه خداحافظی کرد و آماده برگشتن شد. عادت داشتم بعد از هربار رفتن امیر و بهزاد، آش پشت پا می‌پختم. می‌خواستم با بهزاد به تهران برگردم و آش پشت پایش را بپزم اما گفت: وقتی همه فامیل اینجا هستند، برای چه به تهران بیایید؟ همین جا آش بپزید. راضی ام کرد. چه می دانستم برای آخرین بار می رود.»

1367: شهادت، سعادت می‌خواهد

چند ماه از رفتن بهزاد می‌گذشت و طاقتم در بی خبری طاق شده بود تا آن روز که آن جوان سپاهی آمد و سراغ مرا گرفت. زانوهایم سست شد و گفتم: «امیر شهید شده یا بهزاد؟» آن بنده خدا تا حال مرا دید، گفت: «چیزی نشده مادر. بهزاد زخمی شده است». باور نکردم. همین اواخر گفته بود: «نمی دانید چقدر دوست دارم در منطقه شهید شوم.» گفتم: «اگر از این حرف‌ها بزنی، دیگه نمی‌گذارم بروی.» اما حرفش را عوض نکرد و گفت: «شهادت که بد نیست. سعادت می‌خواهد. دلم می‌گفت سعادت نصیبش شده است.»

همرزمانش برایم روایت کردند: «بهزاد همراه گروه شناسایی وارد خاک عراق شده بود که لو رفتند و در تیررس تانک‌های عراقی قرار گرفتند. خودشان را به حفره‌ای رساندند تا از دید تانک ها خارج شوند اما گلوله تانک درست داخل همان حفره افتاد. پیکر سوخته‌اش را که آوردند، از آن قد رشید اثری نبود.»

مادر آهی می‌کشد و می‌گوید: «بعد از چهلم بهزاد، برادرم که در منطقه بود، تماس گرفت و گفت: «اگر یک چیزی بگویم، قول می‌دهی هیجان زده نشوی و خودت را کنترل کنی؟» ادامه داد: «دیشب رادیو عراق را گوش می‌دادم، موقع اعلام اسامی اسرا، اسم «بهزاد شعبانیانی» فرزند محمد حسین از تهران» هم بود. برید پیگیری کنید.» نمی‌دانید چقدر خوشحال شده بودم. می‌گفتم: اسیر که باشد، بالاخره یک روز برمی‌گردد. اهالی محله هم انگار رادیو را گوش کرده بودند که کوچه و خیابان را چراغانی کردند. اما برادر دیگرم آمد و گفت: اشتباه شده، با محل خدمتش در مریوان تماس گرفتم و گفتند: اسم پدر آن اسیر «محمد حسن» بوده است. دست برنداشتیم. تا یک ماه هر روز به ستاد اسرا می‌رفتیم و آلبوم عکس اسرا را می دیدیم اما بی نتیجه بود. شهادت بهزاد یک بار دیگر تایید شد و این داغ این بار سنگین تر بود.»

بیوگرافی:

شهید بهزاد شعبانیانی

تولد: 1347

شهادت: 1367

محل شهادت: کردستان- مریوان

انتهای پیام/ 171


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یادمانی برای شهدای مظلوم سیران‌بند

یادمان شهدای سیران‌بند در نزدیکی روستایی به نام سیران بند واقع شده است. این روستای مرزی در 24 کیلومتری جنوب شرقی شهر بانه و در بخش ننور شهرستان بانه قرار دارد و هم مرز با دره شلیر عراق است.

کد خبر: ۲۳۲۳۷۹

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۰ - 31March 2017

به گزارش دفاع پرس ازسنندج، بعد از اتمام جنگ تحمیلی تعدادی  از گروه های مردمی به صورت خودجوش به مناطق عملیاتی اعزام شدند تا بتوانند ضمن بازسازی و رسیدگی به مناطق، بازدیدی هم از خاطرات مربوط به رشادت های رزمندگان داشته باشند.

در سال 78 مقام معظم رهبری با سفر به مناطق عملیاتی شلمچه در میان زائران قرار گرفتند و با تاکید خود بر استفاده و بهره مندی از ظرفیت های این سفر معنوی گسترش آن را امری ضروری به منظور ترویج فرهنگ دفاع مقدس و همینطور حفظ و حراست از آرمان ها و دستاوردهای شهداء دانستند.

در تاریخ ۱۳۷۸/۱۲/۱۲ دستورالعملی مبنی بر تشکیل ستاد هماهنگی راهیان نور با مسئولیت و ریاست بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس از سوی ستاد کل نیروهای مسلح ابلاغ گردید که در این دستور العمل به ۲۱ محل جهت بازدید کاروان‌های راهیان نور اشاره شده است.

در سال ۱۳۸۴ و با ابلاغ فرمانده کل قوا، ستاد مرکزی راهیان نور در قالب اساسنامه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مأموریت خود را از سر گرفت. به همین منظور ستاد مرکزی راهیان نور با هدف ساماندهی به وضعیت راهیان نور در سال ۱۳۸۳ ذیل ساختار بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس تعریف و در سال ۱۳۸۴ ستاد مرکزی راهیان نور تأسیس شد.

در حال حاضر نیز ایام تعطلات عید یکی از بهترین فرصت هایی است که می توان در مناطق عملیاتی حضور یافت و از نزدیک با رشادت های رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی آشنا شد.

هم اکنون در سه نقطه غرب، جنوب غربی و شمال غرب مناطق عملیاتی وجود دارد که هر کدام در قالب یادمان شهید همه ساله مورد بازدید تعداد زیادی از گردشگران قرار می گیرد

گردشگری جنگ را می توان آیینه ای برای انعکاس تاریخ پرافتخار جنگ و دفاع مقدس دانست که امروزه علاوه بر گردشگران داخلی توجه بسیاری از گردشگران خارجی را نیز جلب کرده است و همه ساله در ایام مختلف سال تعداد زیادی از آنها در قالب اردوهای مختلف از کشورهای گوناگون به ایران سفر می کنند و این مناطق را مورد بازدید خود قرار می دهند.

بر همین اساس به منظور آشنایی بیشتر مردم و گردشگران با یادمان های دفاع مقدس در این شماره به سراغ یادمان شهدای سیران‌بند رفتیم.

  موقعیت یادمان

شهرستان بانه در شمال غربی استان کردستان قرار دارد. این شهر از شمال شرقی با سقز، از شمال غرب با سردشت و در غرب با استان سلیمانیه عراق از جمله ماووت همسایه است . این شهرستان از جنوب (دره شلیر ) و غرب با کشور عراق هم مرز است و دارای حدود 73 کیلومتر مرز مشترک با این کشور می باشد. این شهر با سقز 51 کیلومتر، با سردشت 67 کیلومتر ، با بوالحسن (یادمان ) 27 کیلومتر و با شهر ماووت عراق 75 کیلومتر فاصله دارد.

بانه از جمله شهرهای مورد توجه ضد انقلاب بود. پادگان ارتش این شهر در اوایل اردیبهشت سال 59 در محاصره ضد انقلاب قرار گرفت که با حضور 90 نفر از نیروهای اعزامی گردان 1 سپاه تهران آزاد شد . در خرداد ماه سال 59 با حضور شهید صیاد شیرازی و نیروهای ایشان در سقز ، ابتدای جاده سقز – بانه پاکسازی شد و در ادامه نیز محاصره پادگان و شهر بانه در هم شکست و از حضور ضد انقلاب پاکسازی شد.

عملیات های انجام گرفته در این منطقه

 

بعثت اردیبهشت 62  سپاه، ارتش و پیشمرگان کرد

نصر 8/7/62 ارتش، سپاه و ژاندارمری

 

وحدت آذر 62 سپاه

 

شهید هادوی خرداد 63 سپاه و ارتش

 

غدیر خم شهریور 64 ارتش، سپاه و ژاندارمری
                

 شهدای غریب سیران بند

 

این یادمان در نزدیکی روستایی به نام سیران بند واقع شده است. این روستای مرزی در 24 کیلومتری جنوب شرقی شهر بانه و در بخش ننور شهرستان بانه قرار دارد و هم مرز با دره شلیر عراق است.

در مورد سرگذشت این شهدای عزیز، روایات مختلف و متفاوتی ذکر می شود اما آنچه مشخص است، تعدادی از رزمندگان ایرانی (10نفر) بعد از به اسارت گرفته شدن به وسیله گروهک های ضد انقلاب، به طرف مرز ایران و عراق، در نزدیکی روستای هنگ ژاله و سیران بند بانه برده می شوند. در حوالی مرز و در نزدیکی یک چشمه این 10 شهید بزرگوار از ادامه راه سرباز می زنند و مقاومت می کنند. ضد انقلاب تنها راه چاره را در این می بینند که آنها را در همان جا به شهادت برسانند.

مزار مطهر این 10 شهید در مرز آزادی و اسارت، زیارتگاه عاشقان فرهنگ شهید و شهادت است. در ضمن این منطقه یکی از محورهای عملیاتی لشکر 8 نجف در عملیات والفجر 4 بوده است.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

چهاردانگه میزبان دو شهید گمنام دفاع مقدس+ تصاویر

شهر چهاردانگه شهرستان اسلامشهر دو شهید گمنام دفاع مقدس را در خود در آغوش گرفته است.

کد خبر: ۲۳۱۹۵۶

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۱ - 31March 2017

به گزارش دفاع پرس از تهران،در گلزار شهدای شهر چهاردانگه شهرستان اسلامشهر،دو شهید گمنام دفاع مقدس آرمیده اند.

این شهدای گرانقدر در عملیات های والفجر هشت و منطقه عملیاتی محمد رسول الله (ص)به شهادت نائل آمده اند.

این شهدای عزیز در تاریخ 29آذر سال 1391توسط مردم انقلابی و شهید پرور در این مکان خاکسپاری گردیده اند.

 

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

فرمانده سپاه قم از فعالیت گروه جهادی «ربیون» در دزفول بازدید کرد

فرمانده سپاه استان قم در جمع گروه جهادی ربیون حضور یافت و از اقدامات محرومیت زدایی آنها در مناطق محروم شهر دزفول بازدید کرد.

کد خبر: ۲۳۳۶۴۵

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۶ - 31March 2017

به گزارش دفاع پرس از قم، سردار غلامرضا احمدی با حضور در منطقه حمزه شهر دزفول از فعالیت گروه جهادی ربیون که در  حال اقدامات محرومیت زدایی برای اهالی این منطقه بودند، بازدید کرد.

در این بازدید که با حضور بیطرفان و مشرفیان معاونان هماهنگ کننده و بازرسی سپاه امام علی بن‌ابی طالب(ع) صورت گرفت، حجت الاسلام احمد پناهیان مسئول گروه جهادی و فرمانده پایگاه امیرالمومنین(ع) حوزه شهید ابراهیمی، گزارشی از فعالیت‌های این گروه جهادی در قالب فعالیت‌های عمرانی، فرهنگی، آموزشی و بهداشتی و برگزاری مراسم مذهبی ارائه کرد.

گروه جهادی «ربیون» متشکل از 80 نفر از روحانیون، دانشجویان و دانش آموزان با سفر جهادی 10 روزه خود سال نو را با هجرتی سازنده و معنوی در قالب بسیج سازندگی و خدمت به مردم مناطق محروم آغاز کردند.

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:47 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روایتی از دختر سه‌ساله زائر شهدا در یادمان شهدای شلمچه

دخترک با دستان کوچکش چادر مادر را محکم گرفته و با شیرین زبانی می‌گوید: «شهدا را دوتا دوست دارم.»
کد خبر: ۲۳۳۶۴۶
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۴ - 31March 2017
 

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، کفش‌های کوچکش را در آورد و مثل مادر با پای پیاده  روی خاک‌ها براه افتاد. یک صحرا و  یک دختر سه ساله. مادر سجاده خاکی‌اش را پهن کرده بود، حدیث کنار مادر روی این خاک‌ها با پای برهنه مشغول بازی کردن می‌شود.

این خاک تب‌دار بوسه بر پاهای کوچک حدیث سه ساله می‌زند. نه خار مغیلانی بود و نه دستی که صورت کوچک حدیث را با سیلی نوازش دهد، بجز سنگ ریزه‌ها و بادی که هر آن گرد و خاکی  را در هوای شلمچه به پا می‌کرد .دخترک  در میان بادها میدوید و  می خندید . لباس های عیدی که مادر برایش خرید را متبرک خاک های شلمچه کرده بود.

پرچم‌های یا ابالفضل شده بودند تکیه گاه دخترک سه ساله. حدیث دور  پرچم‌های یا ابالفضل که مقاوم روی خاک‌های شلمچه ایستاده‌اند می‌چرخید. دخترک انگار می‌دانست صاحب این علم کیست.

مهین حیدری مادر  حدیث سه ساله از سلاله سادات یکی از زائر راهیان نور مازندرانی برای بازدید از مناطق عملیاتی کیلومترها فاصله را با دو فرزند کوچکش به خرمشهر آمده است. 

او از دخترک می‌پرسد اینجا کجاست، که حدیث با لهجه کودکانه‌اش می‌گوید: « اینجا شلمچه است. منم اومدم پیش شهدا.»

دخترک با دستان کوچکش چادر مادر را محکم گرفته و با شیرین زبانی ادامه می‌دهد: « شهدا را دوتا دوست دارم .»

در دنیای حدیث عدد 2 بزرگترین رقم دوست داشتن است. حتی برادرش  را هم دوتا دوست دارد.

حدیث یک برادر 6 ساله دارد به نام محمدجواد. دخترک آنقدر به برادرش وابسته است که اگر کنارش نباشد بهانه می‌گیرد. مادرش می‌گوید «اگر حدیث می‌خواهد آب بخورد باید به برادرش هم بدهد.»

مادر حدیث در ادامه به انس بچه‌هایش با شهدا اشاره می‌کند و با بیان خاطره‌ای از همسرش که امسال خادم زائران راهیان نور مازندران شده‌است، می‌گوید:  پدر حدیث وقتی اربعین سال 95 به کربلا رفت عکس شهیدی به نام محمدرضا نوروزی را به همراه خود به خانه آورد. ما هم عکس شهید را روی دیوار اتاق نصب کردیم. بچه‌ها هر صبح به شهید سلام می‌کنند.

حدیث سه ساله وقتی حرف‌های مادرش را درباره شهید می‌شنود با لهجه شیرین کودکانه‌اش می‌گوید: «شهید نوروزی دوست باباست.»

آفتاب شلمچه در حال غروب کردن است. دیگر  حدیث از راه رفتن خسته می‌شود  و مادر او را در آغوش می‌گیرد.  غروب که می‌شود گویی دل دخترک سه ساله هم می‌گیرد و ساکت سرش را روی شانه‌های مادرش می‌گذارد.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ جمعه 11 فروردین 1396  ] [ 2:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 70 ] [ 71 ] [ 72 ] [ 73 ] [ 74 ] [ 75 ] [ 76 ] [ 77 ] [ 78 ] [ 79 ] [ > ]