دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

برگزاری یادواره سرداران شهید مدافع حرم استان فارس

یادواره سرداران شهید مدافع حرم سردار عبدالله اسکندری و سردار دادالله شیبانی با حضور خانواده شهدا و با سخنرانی پیشکسوتان دوران دفاع مقدس، دوم خردادماه در شیراز برگزار خواهد شد.

کد خبر: ۲۴۰۰۵۷

تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۲ - 21May 2017

برگزاری یادواره سرداران شهید مدافع حرم استان فارسبه گزارش دفاع پرس از شیراز، یادواره سرداران شهید مدافع حرم «سردار عبدالله اسکندری و سردار دادالله شیبانی» با حضور خانواده‌های شهدا و سخنرانی سردار جعفر اسدی فرمانده تیپ المهدی (عج) در دوران دفاع مقدس و سردار خسرو عروج مشاور فرمانده کل سپاه و با مداحی ابوذر بیوکافی روز سه‌شنبه دوم خردادماه همزمان با نماز مغرب و عشا در آستان مقدس حضرت علی بن حمزه (ع) برگزار خواهد شد.

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  ] [ 7:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

«عشق» با هیچ پولی معامله نمی‌شود

قطعه ۵۰ ردیف ۲ شماره ۱۴ برای خانواده شهید «حمیدرضا اسداللهی» این گوشه از بهشت زهرای تهران یعنی همه چیز، یعنی تکه‌ای کوچک از زمین که بوی بهشت می‌دهد.

کد خبر: ۲۴۰۱۴۲

تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۸ - 21May 2017

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، قرارمان با پدر و مادر شهید «حمیدرضا اسدللهی» سر مزار اوست؛ جایی که وعده‌گاه این خانواده ‌شده‌است از اولین روزهای زمستان سال 94. از روزی که پسر دوم خانه موقع نماز ظهر، درست همان لحظه‌ای که مشغول راز و نیاز با خدا بود، شربت شهادت نوشید. ما همین‌جا سر مزار «حمیدرضا»، با «شعبانعلی اسداللهی» و «منیره‌السادات  مصطفایی»، پدر و مادر این شهید مدافع حرم به گفت‌وگو می‌نشینیم. پدر ومادری که دلشان تنگ پسرشان است، در طول مصاحبه بارها و بارها اشک به چشم‌شان می‌نشیند با این‌حال افتخارشان عاقبت بخیری فرزندشان است؛ عاقبتی که مایه سربلندی خانواده است.

پسرم عاقبت بخیر شد

« من هنوز هم چهار تا بچه دارم.سه تا پسر، یک دختر». این را «منیره‌السادات مصطفایی» می‌گوید، همین اول گفت وگو. همین اول که گل‌های میخک را یکی یکی دور سنگ مزار سفیدرنگ حمیدرضا می‌چیند. همین‌جاست که سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «حمیدرضا پسر دومم است. از خوش اخلاقی‌اش هرچه بگویم کم گفته‌ام. مرتب دست من را می‌بوسید، دست پدرش را می‌بوسید. اگر یک موقعی پدرش از او گلایه می‌کرد ، محال بود که جواب تندی بدهد، همیشه با تواضع با ما برخورد می کرد».

بعد با دست راستش روی حروف اسم پسرش روی سنگ مزار دست می‌کشد و می‌گوید:« یک ویژگی دیگر «حمیدرضا» نماز سروقتش بود... نماز اول وقت. هرکجا بود هرکاری می کرد، نماز اول وقت را فراموش نمی‌کرد».

این را که می‌گوید انگار یاد خاطره‌ای افتاده باشد چند لحظه ساکت می‌شود و بعد دوباره ادامه می‌دهد: «حتی وقتی به شهادت رسید هم در عملیاتی که حضورداشت، برای نمازرفته بود. سر نماز بود که ترکش خورد».

می‌پرسم هیچوقت فکرش را می‌کردید که شهید بشود؟

می‌گوید:« فکرش را نمی‌کردم شهید بشود، اما مرتب می‌گفت مادر دعا کن من سرباز امام زمان(عج) بشوم. حتی یادم است یک سال قبل از شهادتش ، یکی از دوستان نزدیکش به اسم «هادی ذوالفقاری» به شهادت رسید. از آن به بعد مرتب به من می‌گفت: مادر دعا کن من عاقبت بخیر بشوم. می‌گفتم چرا نشوی؟! حتما عاقبت به خیرمی‌شوی حمید آقا . می‌گفت: مادر دعا کن شهید بشوم و عاقبت بخیر بشوم».

عاشق شهادت بود

حالا 520 روز از عاقبت بخیری «حمیدرضا اسدللهی» می‌گذرد و «منیره‌السادات مصطفایی» در تمام این روزها بارها و بارها خاطرات بودن «حمیدرضا» را در ذهنش دوره کرده و می‌گوید: « یادم است یک بار یک «بنر» بزرگ از همان دوستش که شهید شده بود در محله‌مان دیدم . غروب همان روز تا «حمیدرضا» را دیدم گفتم حمیدآقا من وقتی بنر دوستت را در محله دیدم پاهایم سست شد، جان راه رفتن نداشتم؛ خدا به خانواده‌اش صبر بدهد. گفت مادر اگر من شهید بشوم می‌خواهی چکار کنی؟ اگر بنر من را ببینی چکار می‌کنی»!

می‌پرسم: اصلا از سوریه رفتنش خبر داشتید؟

می گوید: «حمیدرضا جزو نیروهای جهادی بود و ماموریت زیاد می‌رفت، لبنان، عراق، پاکستان و ... اما این‌بار یک روز قبل از اینکه بخواهد اعزام شود، آمد و گفت مادر می‌خواهم بروم سوریه از حریم انقلاب اسلامی‌مان و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنم. گفت فرمانده‌مان گفته باید از پدرومادر رضایت بگیری. من اول گله کردم که حمیدرضا تو دوتا بچه کوچک داری، چطوری دلت می‌آید اینها را بگذاری بروی؟ گفت وظیفه من است که از اسلام دفاع کنم. من هم چون می‌دانستم تصمیم‌اش را گرفته مخالفت نکردم. گفتم من از حضرت زینب(س) خجالت می‌کشم جلوی تورا بگیرم».

من اینجا در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، روبه‌روی مادری نشسته‌ام که با همه دلنگرانی‌ها یک کاسه آب پشت سر پسرش ریخته، او را از زیر قرآن رد کرده و ته دلش آرزو کرده که پسرش صحیح و سالم برود و بگردد. مادری که می‌گوید: « ولی خانم خبرنگار، پسرم از بس مشتاق بود از بس عاشق شهادت بود، عاشق اینکه سرباز امام زمان(عج) بشود، حتی ماندش در حلب یک ماه هم طول نکشید و روز بیست و چهارم اعزامش در یک عملیات شهید شد».

لحظه شهادت پسر را مادر ندیده است؛ روایتش را اما بارها و بارها شنیده و در ذهنش تصویر این لحظه را لابد بارها و بارها مرور کرده که می‌گوید:«حمیدرضا چون به زبان عربی تسلط زیادی داشت آنجا جزو نیروهایی بود که برای شناسایی منقطه می‌رفتند. انگار آن روز هم برای شناسایی رفته‌بود که موقع نماز، وقتی مشغول خواندن نماز بود یک ترکش به شاهرگش اصابت می‌کند. دوستانش می‌گفتند همانجا زیر لب چندمرتبه الله اکبر و یا حسین(ع) و یازهرا(س) زمزمه کرده بود و به آرزویش رسیده بود. به من گفتند که پیکر «حمیدرضا» چهار روز روی زمین مانده‌بود، آخر هم دوستانش طناب به پایش بسته بودند و سینه‌خیز 500 متر او را به عقب کشیده بودند تا دست داعشی‌ها نیفتد».

روزهای سخت دلواپسی و بی‌خبری

حرف‌های «منیره‌السادات مصطفایی» به اینجا که می‌رسد اشک می‌نشیند توی چشم‌هایش. بغض راه گلویش را می‌بندد و آهسته می‌گوید: «ما اول خبر شهادت را در اینترنت دیدیم. بعد تکذیب شد، بعد دوباره گفتند زخمی‌شده . باز تکذیب شد؛ بعد شنیدیم اسیر شده که بازهم تکذیب شد. آن چهار روز تا شنیدن خبر قطعی شهادتش به ما به اندازه چندین سال گذشت. من الان حال مادرانی را که فرزندشان جاویدالاثر شده درک می‌کنم، خدا به آنها چه صبری داده است».

چهار روز، از (یکشنبه تا 5 شنبه)، برای این زن یعنی دلواپسی؛ یعنی نگرانی، یعنی دلشوره مداوم روزهایی که پیکر پسرش در میدان رزم زیر باران گلوله و آتش روی زمین مانده بود: «من خیلی به حمیدرضا وابسته بودم، خیلی زیاد. فکر می‌کردم اگر یک روزی خبر شهادتش را بشنوم، اگر یک روزی پیکرش را ببنیم، حتما می‌میرم. اما روزی که صورتش را در معراج شهدا دیدم . خدا صبری به من داد که خودم هم باورم نمی‌شد. به چهره نورانی «حمیدرضا» نگاه می‌کردم به اینکه سه روز در منطقه عملیاتی مانده‌بود اما انگار نه انگار...کاملا نورانی بود و می‌درخشید».

این عشق با هیچ‌پولی معامله نمی‌شود

او چهره نورانی «حمیدرضا» را داخل تابوت دیده؛ چهره عزیزش را، روی چشم‌هایش دست کشیده. روی صورتش، روی لبهایی که همیشه دستهای مادر را مهربانانه می بوسیدند؛ هنوزهم که هنوز است یادآوری این لحظه دلش را آتش می‌زند، هنوز هم که هنوزاست وقتی چشمش به «محمد و احمد» فرزندان او می‌افتد بغض سریع می‌آیدوراه گلویش را می‌بندد: « با همه این ها متاسفانه ما حرف‌های زیادی بعد ازشهادت حمیدرضا شنیدیم. همسرم می‌گوید گوش‌ات به این حرف‌ها نباشد. مثلا به گوش‌مان می‌رسد که به خانواده این شهدای مدافع حرم، ماهی 40 میلیون تومان می‌دهند! درحالیکه اصلا حقیقت ندارد. من به این‌ها می‌گویم که شما حاضرید برای چند میلیون تومان حتی یک انگشت فرزندتان زخمی شود؟ که حالا ما جان فرزندمان را در ازای پول داده باشیم؟! می‌گویم ما بعدا فهمیدیم که پسر من وقتی می‌خواست به سوریه اعزام شود رفته بود 2 میلیون تومان پول قرض کرده بود و برای مردم سوریه دارو خریده و با خودش برده بود. واقعا یعنی او برای پول رفته بود سوریه؟! پسر من عاشق بچه‌هایش بود، عاشق همسرش بود، عاشق خانواده‌اش بود اما به خاطر اهل بیت از همه اینها گذاشت. یعنی در مرتبه بالاتری عاشق اهل بیت بود و این عشق با هیچ پولی معامله نمی‌شود».

«منیره‌السادات مصطفایی» حالا دوباره سر مزار پسرش نشسته‌است، روبه‌روی تصویر او؛ روی چهره خندان پسرش دست می‌کشد و می‌گوید: «پسر بزرگش خیلی بهانه بابا را می‌گیرد. شب‌ها همیشه خواب پدرش را می‌بیند و بعد بیدار می‌شود گریه می‌کند.  الان در خانه ما مدتهاست کسی کلمه بابا را به زبان نیاورده به پسر کوچکم گفته‌ایم مبادا به پدرت، بابا بگویی و این بچه هم دلش بابا بخواهد. پسر کوچکش هم که آن موقع دوماهه بود، الان نزدیک دوسالش است با اینکه بابایش را به یاد ندارد اما یک‌بار از من آب خواست، من لیوان را پر کردم و دادم دستش. همه آب را یک نفس سر کشید، بعد دوباره آب خواست. دوباره لیوان را پرکردم . دیدم این آب را برد جلوی عکس پدرش گرفت؛ یعنی که پدر من آب می‌خواهد. این بچه‌ای است که پدرش را یادش نمی‌آید اما حتی او هم می‌داند پدرش تشنه از این دنیا رفته‌است».

برای عاقبت بخیری پسرم دعا کردم

دنباله حرف‌های مادر حمیدرضا را حالا پدرش به‌دست می‌گیرد؛ «شعبانعلی اسداللهی» که می‌گوید:« با توجه به روحیاتی که من از حمیدرضا سراغ داشتم، همیشه منتظر یک اتفاقی درآینده این پسر بودم، اما نمی دانستم چه اتفاقی».

حالا این اتفاق خاص 29 آذرماه 94 در زندگی «حمیدرضا» افتاده‌است؛ اتفاقی که عنوان شهید برایش به ارمغان آورده، اتفاقی که برای پدر خانواده یادآور روزهایی است که حمیدرضا برای پرکشیدن همه چیز را آماده می‌کرد.
 
«شعبانعلی اسداللهی» در ادامه می‌گوید: « من چندین سال است که توفیق دارم خدمه حج باشم. سال 94 هم به همین ترتیب بود، یادم است این امکان فراهم شد که «حمیدرضا» هم خدمه حج بشود، اما قبول نکرد وگفت بابا من کارهای نیمه تمامی دارم که باید به آنها برسم. بعد چون چندسالی بود که در بحث تدارکات اربعین برای بچه‌های دانشجو ونیروهای جهادی فعال بود، انصراف داد ونیامد. اما روز عرفه با من تماس گرفت و گفت: من کربلا هستم، شما از عرفات من را دعا کنید، من هم از کربلا شما را دعا می‌کنم. یادم است که در طواف آخر حج تمتع، درطواف هفتم که می‌گویند طواف دعاست، گفتم خدایا خودت این بچه را در دنیاوآخرت عزتمند و عاقبت بخیر بگردان».

حالا رد اشک روی صورت «شعبانعلی اسداللهی» است، سکوت می‌کند چند لحظه و بعد ادامه می‌دهد: « حمیدرضا درماموریت‌های جهادی زیادی درخارج از کشور شرکت می‌کرد، اما اواخرسال93 یک بار عکس را در تلگرام در کنار حرم حضرت رقیه(س) دیدم، بعد که برگشت ایران گفتم بابا سوریه رفته بودی؟ گفت چه اشکالی دارد، آنجا هم به نیروهای جهادی نیاز دارند. بعد گفت بابا بحث ما بحث مرزهای جغرافیایی نیست. بحث ما بحث اسلام است. شما از من راضی نباشید اگر من یک قدم از مرزهای اسلام فراتر بگذارم. من همیشه درچهارچوب این مرزحرکت می‌کنم».

«حمیدرضا» برای دفاع از مرزهای اسلام رفت

مرزهای اسلام؛ این حرف برای این پدر و پسر از همان موقع شد حجت و دلیل. دلیل همه کارها،همه آمدن‌ها و رفتن‌ها: « حمیدرضا همین‌طوری از من رضایت گرفت برای اینکه درجهاد حق در سوریه شرکت کند. گفت اینجا هم مرز اسلام است، مرزی که باید از آن دفاع کنیم».

دفاعی که حالا حمیدرضا در راهش از جان گذشته‌است. پدر اما هنوز این رفتن را باورندارد:« وقتی پیکر «حمیدرضا» بعدازشهادتش به ایران برگشت به ما اطلاع دادند که به معراج شهدا برویم. من چون برادرم هم شهید شده و سالها مفقودالاثر بود تا اینکه بالاخره رجعت کرد، بارها و بارها معراج شهدا رفته بودم. اما آن روز حال غریبی داشتم. یکی ازدوستان هم زنگ زد و گفت بچه‌های «حمیدرضا» را بخودتان نبرید بگذارید همان چهره قبلی‌اش در یاد بچه ها بماند. من آنها را بیرون محوطه نگه‌داشتم و خودم رفتم داخل معراج. اما در تابوت که باز شد دیدم چهره پسرم می درخشد. راحت خوابیده‌ بود، آرامِ‌آرام. من چون به پسر بزرگ «حمیدرضا» قول داده بودم که بابایش حتما برمی‌گردد سریع رفتم بچه‌ را بغل کردم و با خودم آوردم داخل. فقط گفتم: ببین بابا حمید خوابیده قول بده بیدارش نکنی. صدایش نزنی ...بگذار همینطور آرام بخوابد. این بچه وقتی به پدرش رسید گفت: بابا، اسرائیلی‌ها را کشتی؟! بعد صورتش را نوازش کرد و بوسید».

دیداری که آرام‌بخش روح مان شد

بعد ازشهادت «حمیدرضا»، یک دیدار غیرمنتظره آرامش خاطر را به این خانواده بازگردانده است؛ دیداری که میزبانی ‌اش به عهده مقام معظم رهبری بوده است. «شعبانعلی اسداللهی» درباره این خاطره می‌گوید: « ایام فاطمیه بود، به پیشنهاد یکی از دوستان رفتیم بیت. من و پسر بزرگ «حمیدرضا» رفتم قسمت مردانه. اتفاقا آن شب منبر آقای پناهیان در وصف شهید «حمیدرضا اسداللهی» بود. آخرهای جلسه بود که دیدم یکی ازمحافظین جلو آمد و گفت با من بیایید. من چون بچه توی بلغم خوابیده بود گفتم: بچه خوابیده است. گفت اشکالی ندارد ... از جا که بلند شدم گفت شما امشب شام را با حضرت آقا می‌خورید. من خیلی خوشخال شدم. رفتیم قسمت پشت سالن، منتظر ایستادیم تا حضرت آقا از راه برسد. ایشان به قسمت پشتی سالن آمدند و بعد از دیده بوسی، به ایشان گفتند که این منبری که حاج آقا پناهیان رفت درباره شهید این خانواده بود. تبسم خاصی کردند و با آرامش به نوه من نگاه کردند. این دیدار خیلی غیرمنتظره بود اما انگار آبی بر آتش بی قراری ما ریخته‌باشند بعد از این دیدار خیلی آرام‌تر شدیم».

منبع: جام جم


ادامه مطلب

[ یک شنبه 31 اردیبهشت 1396  ] [ 6:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

خبر شهادت مدافع حرم «علیرضا قبادی» به خانواده‌اش ابلاغ شد

با حضور مسئولین اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان البرز، خبر شهادت مدافع حرم «علیرضا قبادی» به مادر این شهید والامقام ابلاغ شد.

کد خبر: ۲۳۹۹۷۶

تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۶ - 20May 2017

خبر شهادت مدافع حرم «علیرضا قبادی» به خانواده‌اش ابلاغ شد

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از البرز، خبر شهادت مدافع حرم  «علیرضا قبادی» صبح امروز (شنبه) در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان البرز به مادر این شهید والامقام ابلاغ شد.

خانواده و دوستان شهید «علیرضا قبادی»، ساعت 4 بعدازظهر امروز طی مراسمی در معراج شهدای تهران با پیکر این شهید والامقام وداع خواهند کرد.

ورود برای تمام دوستان شهدا آزاد است.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ شنبه 30 اردیبهشت 1396  ] [ 6:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

پیکر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» در کرج تشییع می‌شود

پیکر مطهر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» روز دوشنبه 1 خرداد‌ماه ساعت 9 صبح از فلکه اول رجایی شهر کرج به سمت مسجد جامع رجایی شهر تشییع خواهد شد.
کد خبر: ۲۴۰۰۰۱
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۵۱ - 20May 2017
 

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از البرز، پیکر مطهر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی»، روز دوشنبه 1 خردادماه ساعت 9 صبح از فلکه اول رجایی شهر کرج به سمت مسجد جامع رجایی شهر تشییع و سپس در بهشت سکینه در کنار مزار  مطهر اولین شهید مدافع حرم استان البرز، شهید «محسن کمالی دهقان» به خاک سپرده خواهد شد.

مراسم تشییع شهید مدافع حرم استان البرز؛ شهید «علیرضا قبادی»

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ شنبه 30 اردیبهشت 1396  ] [ 6:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آخرین وداع با پیکر مطهر شهید مدافع حرم علیرضا قبادی

دقایقی پیش خانواده شهید مدافع حرم علیرضا قبادی با پیکر شهید خود در معراج شهدا وداع کردند.

کد خبر: ۲۴۰۰۱۱

تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۶ - 20May 2017

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مراسم وداع با پیکر مطهر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» در معراج شهدای تهران با حضور خانواده معزز شهدا و عموم مردم امروز شنبه 30 اردیبهشت ماه برگزار شد.


پیکر مطهر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» دوشنبه اول خرداد ماه در رجایی شهر تشییع و در امامزاده بی بی سکینه به خاک سپرده می‌شود.


شهید تخریبچی مدافع حرم علیرضا قبادی متولد ۶۷ و دارای پنج برادر و یک خواهر بود.


بنابراین گزارش شهید قبادی در آخرین اعزام خود در درگیری با تروریست های تکفیری به شهادت رسید.


انتهای پیام/ 131


ادامه مطلب

[ شنبه 30 اردیبهشت 1396  ] [ 6:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تجدید میثاق با شهید «امرایی» در گلزار شهدای تهران

یادواره شهید مدافع حرم «علی امرایی» پنجشنبه 28 اردیبهشت‌ماه در گلزار شهدای تهران برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۳۹۳۵۲

تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۰:۳۰ - 16May 2017

تجدید میثاق با شهید «امرایی» در گلزار شهدای تهران

به گزارش دفاع پرس از تهران، مراسم بزرگداشت شهید مدافع حرم «علی امرایی» پنجشنبه 28 اردیبهشت‌ماه ساعت 16 در قطعه 26 گلزار شهدای تهران برگزار می‌شود.

این مراسم نورانی با حضور خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با مدیحه‌سرایی ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار خواهد شد.

به گزارش دفاع پرس، مدافع حرم «علی امرایی» در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) و در نبرد با تروریست‌های تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید.

انتهای پیام/ 151 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  ] [ 2:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

امضای حضرت زینب (س) پای نامه‌ی رفتن به سوریه

«حسن اعرابی» از جانبازان مدافع حرم نیروهای فاتحین تهران است، که سال 94 در جریان عملیات خان‌طومان مجروح شد. او معتقد است پای نامه‌ی رفتنش را حضرت زینب (س) امضا کرده است.

کد خبر: ۲۳۹۴۷۶

تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۴:۳۰ - 16May 2017

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، برای پیدا کردن مردان بزرگ تاریخ لازم نیست فقط به صفحات کتاب های تاریخی مراجعه کنیم، یا به دنبال تصاویری از آنها باشیم، کافی است در زمان حال در کوچه پس کوچه های شهرمان بگردیم، تا ببینیم که چگونه تاریخ و مردان بزرگش در کالبد جوانان بیست ساله و سی ساله زنده شده اند، کسانی مثل «حسن اعرابی» که با وجود فاطمه هشت ساله و کودک دیگری در راه، خانه امن و آسوده اش را رها می کند و برای خاموش کردن آتش کینه و نفاق در سوریه به این کشور می رود.

امضای حضرت زینب(س) پای نامه‌ی رفتن به سوریه

در یک روز آفتابی بهاری مهمان گرم خانه او می شویم. فاطمه با چادری که به سر دارد و او را شبیه فرشته های کوچک کرده به استقبالمان می آید. حالا پدر فاطمه اش را در کنارش می نشاند و زینب که 10 ماه دارد را در آغوش می گیرد و روایتگر روزهای جنگ می شود. حسن اعرابی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که داوطلبانه راهی سوریه شد. اولین اعزامش برج نهم سال 94 بوده است. خودش می گوید «نمی دانم چه کار خیری کردم و کدام دعای خانواده بود که باعث شد خانم نامه دفاع از حرمش را برایم امضا کند»، هرچه هست از نگاه ما این یک سعادت است که او را پای رکاب دفاع از اهل بیت کشانده.

نان حلال، دعای پدر مادر و عشقی که از ائمه در جان مدافعان ریشه دوانده است سرنوشت آنان را جور دیگری رقم زده است «از کودکی در مراسم عزاداری شرکت می کردم. همیشه وقتی روضه خوان روضه می خواند با خودم می گفتم خدایا می شود که ما در رکاب امام حسین(ع) باشیم. یا به خودم می گفتم اگر در زمانه اباعبدالله بودیم چه کار می کردیم. بزرگتر که شدم به فیلم های دفاع مقدس علاقه زیادی داشتم، می دیدم که رزمنده ها چه جانفشانی هایی می کنند و همیشه مشتاق بودم برای انقلاب و ولایت کاری کنم.»

امضای حضرت زینب(س) پای نامه رفتن به سوریه 

حضرت زینب(س) مدافع مدافعانش هست

سوریه برای همه مدافعان حرم همان کربلای امروز است، گویی صدای کل یوم عاشورا و کل عرض کربلاست که در گوش عالم به صدا درآمده، هر کسی پایش را در زمین مقدس کربلای سوریه گذاشته است به نیت همراهی با حسین بن علی(ع) این راه را انتخاب کرده « با وقایعی که در سوریه رخ داد از خدا خواستم که اگر کربلا نبودم حداقل بتوانم از حرم عمه جان در سوریه دفاع کنم، درواقع باید بگوییم که خانم مدافع ما است نه ما مدافع ایشان، اگر اجازه دادند که از حرمشان دفاع کنیم لطف ایشان است. از خدا همیشه ممنونم که لیاقت داد تا بتوانم قطره ای از دریای رزمنده ها باشم و آنجا خدمتگزاری آن ها را بکنم.»

اولین دوره ها را در کنار دیگر مدافعان حرم در تهران آموزش می بیند، خانواده را هرطور بوده است راضی می کند و به سوریه می رود، اگرچه خانواده مخالف رفتنش بودند اما زمانی که حرف از شهدای کربلا شد قانع شدند که اذن رفتن بدهند. «گفتم حضرت زینب(س) به ما نیاز دارد، ماهم به لطف و کرم خانم نیاز داریم، مردم سوریه در این برهه مظلوم واقع شده اند، خیلی ها ثبت نام کرده و مشتاق رفتن بودند که در این بین قسمت این است که من بروم».

مادر اما فارغ از همه احساسات مادرانه اش با دلی بزرگ فرزندش را راهی کرد «مادر به رفتنم راضی بود، می گفت تو فدای بچه های حسین(ع) هستی، وقتی اباعبدالله فرزندانش را در راه دین و خدا داده است جان فرزند من که قابلی ندارد. خدا فرزندی به من هدیه داده است که اگر از من بگیرد نباید شکوه و شکایتی کنم. بعد هم می گفت خوش به حالت که فدای حضرت زینب می شوی دلم قرص است که در راه خوب قدم بر می داری»

امضای حضرت زینب(س) پای نامه رفتن به سوریه 

مراقب باشیم پایمان نلغزد

شاید تصور اکثر ما از جنگ، دفاع از مرزهای کشور باشد که در یک حدود جغرافیایی به وقوع بپیوندد که در این صورت باید لباس رزم به تن و از کشور محافظت کرد اما واقعیت امروز تهاجم دشمن چیز دیگری است مرزهای فکری و عقیدتی ما از هر سو توسط دشمن نشانه گرفته شده است، گاه با تیر فتنه در داخل و گاه با تیر تکفیر و وهابیت در خارج از مرزها، مدافعان حرم اما مدافع تنها مدافعان مرزها نیستند، مدافعان بدون مرز اعتقادات و اندیشه اسلامی هستند، کسانی که در زمان فتنه داخلی رو به روی دشمن ایستادند و اجازه نفوذ بیگانگان را ندادند و حال در سوریه دست تکفیر را قطع کرده اند «سال 88 خداوند توفیق داد تا پایمان نلغزد و وارد میدانی شویم که در آن سو دشمن قرار داشت. از آن زمان خواسته ام که پای کاب رهبرم بمانم، امروز هم که سوریه درگیر جنگ است پای کار می مانیم. هر جا که فرماندهان امر کردند چه در سال 88 چه در بحث سوریه مقاومت کردیم و با تمام قوا به میدان آمدیم.»

اعرابی حال و هوای جنگ در سوریه را مشابه دفاع مقدس می داند، اگرچه خودش در دفاع مقدس نبوده ولی به خوبی صحنه هایی را که از رزمندگان آن دوران شنیده در سوریه درک کرده است با این تفاوت که جنگ سوریه از نظر تاکتیکی متفاوت از دفاع مقدس است «در فیلم های دفاع مقدس دیده بودم که شب عملیات چطور رزمنده ها باهم وداع می کنند و دوستی آن ها در جبهه شنیده بودم، واقعا جبهه سوریه هم همینطور است»

امضای حضرت زینب(س) پای نامه رفتن به سوریه 

حسن اعرابی بهمن ماه سال 94 در جریان عملیات خان طومان که منجر به شهادت تعدادی از نیروهای فاتحین شد مجروح شد «آن روز در محاصره دشمن گیر افتادیم، امیر سیاووشی، اسماعیل کریمی، حمید اسداللهی، امیر لطفی، سجاد عفتی، عبدالحسن یوسفیان شهید شدند، من نه راه پس و نه راه پیش داشتم، نه می توانستم جلو بروم و نه عقب، روز بسیار سختی بود همیشه از آن روز به عنوان بدترین روز جبهه یاد می کنم، غروب شده بود که بلاخره نجات پیدا کردیم ولی پیکر شهدا روی زمین مانده بود، پس از برگشت به مقر نزدیک صبح با چند نفر از نیروها دوباره به خان طومان برگشتیم. همراه من شهید محسن فرامرزی و داوود جوانمرد هم بودند. کوچه به کوچه پاکسازی کردیم و به جلو رفتیم. به اولین شهیدی که رسیدیم عباس علیزاده بود. روز قبل عباس در بغل من جان داده بود، رسیدم بالای سرش. او را بوسیدم و وسایلش را توی جیبم گذاشتم و پیکر را گذاشتیم روی برانکارد و به عقب برگرداندیم.

قرار شد محل استقرارمان در قبرستان باشد، در شرایطی که دشمن ما را می دید و آتش می ریخت سخت می شد شهدا را به عقب برگرداند. تصمیمی گرفتیم به هر شهید که رسیدیم طنابی به پایش ببندیم و به عقب برش گردانیم. داوطلب شدم که خودم این کار را انجام دهم. اول بالای سر یکی از شهدای سوری رفتم، بعد هم بالای سر شهید اسماعیل کریمی رسیدم طناب را به پایش بستم و نیروهای دیگر او را به عقب کشیدند. یک عراقی را هم به عقب آوردیم.

بالای سر امیر سیاوشی که رسیدم کنارش دراز کشیدم، گفتم داداش من را حلال کن. تیرباری روی سینه اش بود که آن را برداشتم، و طناب را بستم و او را هم به عقب بردیم. فقط حمید اسداللهی مانده بود که کمی آن طرف تر از دیگر شهدا افتاده بود. با یکی دیگر از نیروها رفتیم که حمید را به عقب بکشیم. از ذهنم گذشت قبل از شهادت حمید باهم قرار گذاشته بودیم که هرکس زودتر شهید شد آن یکی را شفاعت کند. پیکرش را که دیدم دلم شکست، خیلی ناراحت شدم، به حمید گفتم: «یعنی سهم من یک تیر هم نبود؟! حمید قول دادی من را شفاعت کنی» به یقین می گویم که حمید در آن لحظه صدای من را شنید. هوا داشت روشن می شد. باید حمید را زودتر به عقب برمی گرداندیم، همین که حمید را بلند کردم و یک قدم برداشتم تیر به پهلویم خورد. هر طور شده حمید را به قبرستان که محل استقرارمان بود آوردیم.

حسن حاج اسماعیل به بچه ها اشاره کرد که من را عقب ببرند. شهید محسن فرامرزی از بچه های واقعا بااخلاصی بود، نور از صورتش می بارید. محست گفت من حسن را می برم. من را بوسید و گفت: «خوشبحالت مجروح شدی عیدی ات را از خانم گرفتی». به محسن گفتم: «من را روی کولت بنداز». گفت: «نه تو برادرمی بغلت می کنم». با یکی دیگر از نیروها دست هایشان را به حالت صندلی درآوردند تا من را ببرند. چند قدم نرفته بودند که تیر به دستم خود. همین که گفتم: «دستم تیر خورده نامردها دستم را زدند» تا محسن آمد جوابم را بدهد تیری به پهلویش خورد و با صورت به زمین افتادیم. محسن همانجا شهید شد و من را با دردسر به عقب آوردند. لحظات آخر محسن خیلی امام رضا(ع) را صدا کرد. داوود جوانمردی هم در همان فاصله شهید شد. گروهی که ما رفتیم اگرچه باهم آشنا نبودیم ولی خانم کاری کرد که مثل برادر شدیم.

حسرت شهادت به دلم ماند

شاید حسرت این روزهای همه جانبازان مدافع حرم و جانبازانی که از دفاع مقدس به یادگار مانده اند جاماندن از قافله شهدا باشد. اعرابی هم از قائده جانبازان مستثنی نیست « بعد از اینکه مجروح شدم و به تهران آمدم شهید علیرضا مرادی به ملاقاتم آمد. دیدم چهره اش عوض شده، گفتم: «کجا می خواهی بروی؟ چرا ریش گذاشتی؟» گفت: «می روم سوریه». گفتم: «منتظر باش باهم برویم» خیلی اصرار کردم که نرود. ولی رفت. حسرت در دل من مانده است که او شهید شد و من ماندم. چندین سال می شد که من با علیرضا دوست بودم. اینکه کسی کنارت باشد و به راحتی برود سخت است. همیشه با خودم می گویم چه شده است که او را خریدند و من ماندم. در حرم حضرت زینب(س) چه چیزی به خانم گفتند که او را مهمان سفره خودشان کردند.

امضای حضرت زینب(س) پای نامه رفتن به سوریه 

به جانباز سر بزنید

اعرابی گله ای هم از مسئولینی دارد که این روزها شهدا و جانبازان را فراموش کرده اند، به خصوص جانبازان دفاع مقدس که سال هاست با سختی های جانبازی روزگار می گذرانند و فراموش شده اند «مشغله های جامعه باعث شده است که ما از قهرمانانمان دور بمانیم. هرچه امروز داریم مدیون جانبازان و شهدای آن دوران هستیم. از مسئولان این توقع است که سری به جانبازان و خانواده هایشان بزنند اگر هفته ای یک بار نمی توانند ولی ماهی یکبار بروند و از آن ها دلجویی کنند.»

 

انتهای پیام/141 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  ] [ 2:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تجدید میثاق اهوازی‌ها با شهدای مدافع حرم

مراسم گرامی‌داشت شهدای مدافع حرم پنجشنبه 28 اردیبهشت‌ماه در گلزار شهدای اهواز برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۳۹۵۷۳

تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۴ - 16May 2017

تجدید میثاق اهوازی‌ها با شهدای مدافع حرم

به گزارش دفاع پرس از اهواز، مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم، شامگاه پنجشنبه 28 اردیبهشت‌ماه بعد از نماز مغرب و عشاء در گلزار شهدای اهواز برگزار می‌شود.

این مراسم نورانی با حضور خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم، جانبازان و ایثارگران و عموم مردم همراه با مدیحه‌سرایی ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 151


ادامه مطلب

[ سه شنبه 26 اردیبهشت 1396  ] [ 2:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نخستین سالگرد شهدای مدافع حرم استان مرکزی برگزار می‌شود

نخستین سالگرد دو شهید مدافع حرم استان مرکزی شهیدان علیرضا بابایی و اسدلله قربانی در گلزار شهدای اراک برگزار می‌شود.

کد خبر: ۲۳۹۳۵۸

تاریخ انتشار: ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۸ - 14May 2017

نخستین سالگرد شهدای مدافع حرم استان مرکزی برگزار می شودبه گزارش دفاع پرس از استان مرکزی، مراسم نخستین سالگرد  شهادت شهیدان علیرضا بابایی و اسدالله قربانی از شهدای مدافع حرم استان مرکزی روز دوشنبه 25 اردیبهشت ساعت 17 بعدازظهر با حضور خانواده‌های معظم شهدا و سایر مسئولان استانی در محل گلزار شهدای اراک برگزار می‌شود.

شهید علیرضا بابایی متولد 1351 و کارمند دانشگاه اراک بود که در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) 25 اردیبهشت 95 در فلوجه عراق در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری گرفتار و به درجه رفیع شهادت نائل آمد که از وی دو فرزند دختر به یادگار مانده است.

شهید اسدالله قربانی از تیپ فاطمیون نیز در حین انجام وظیفه جهادی و درگیری با گروهک‌های داعشی و تکفیری‌ در راه دفاع از حرم ائمه اطهار (ع) در سوریه در اردیبهشت‌ماه سال گذشته به خیل عظیم شهدا پیوست.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ یک شنبه 24 اردیبهشت 1396  ] [ 4:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یادواره دو شهید مدافع حرم در مشهد برگزار می‌شود

به مناسبت فرارسیدن سالروز میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج)، یادواره شهدای مدافع حرم «محمودسالاری» و «محمدسخندان» روز پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه در مشهد برگزار خواهد شد.

کد خبر: ۲۳۸۵۱۶

تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۳:۴۶ - 09May 2017

یادواره شهیدان مدافع حرم در مشهدالرضا برگزار می ­شودبه گزارش دفاع پرس از مشهد، یادواره شهدای مدافع حرم «محمودسالاری» و «محمدسخندان» روز پنج‌شنبه  21 اردیبهشت‌ماه همراه با اقامه نماز مغرب و عشاء در مسجد 72 تن واقع در مشهد، میدان امام حسین(ع) برگزار می­ شود.

در این مراسم که با حضور خانوادهای شهدای مدافع حرم، رزمندگان، جانبازان و هیات های مذهبی برگزار می‌شود،  جانباز مدافع حرم سرهنگ «علی تفقد» به روایتگری و «محمد ناجی» نیز به مدح و منقبت امام زمان (عج) خواهند پرداخت.

انتهای پیام/


ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  ] [ 5:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 10 ] [ 11 ] [ 12 ] [ 13 ] [ 14 ] [ 15 ] [ 16 ] [ 17 ] [ 18 ] [ 19 ] [ > ]