به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 كار فيلسوفان مسلمان صرفا تطبيق فلسفه يونانى بر اصول ديانت اسلامى نبوده است و آنها به القاى نظرات فلسفى و تلقيات دينى دست نيازيده اند؛ از اين رو روش فيلسوفان مسلمان مزج شيوه تعقل يونانى با تأييدات و شواهد قرآنى نبوده است. در واقع فلسفه اسلامى را مى توان نوع تفكر انتزاعى جوهرا مستقل از دين و در پرتو دين دانست كه در اصل، در مقام نوعى سكناگزيدن در عالم دينى يا بهره مندى از پرتو عالم دينى است كه فيلسوف، سيروسلوك عقلى خود را در آن عالم، با تفكر مفهومى بيان مى كند.علوم اسلامى در زمينه اى تكوين يافتند كه ماده آن، ميراث جهان شرقى، يونانى ـ رومى و دانش ها و آداب و رسوم اساطيرى و فرهنگ شناسى قوم عرب بود، اما صورت و حقيقت اين علوم تا آن جا كه به عالم اسلامى مى پيوست به قرآن و سنت تقرّب مى جست. به اين ترتيب هر آنچه از علوم گذشتگان قابليت داشت بايد در حكم ماده علوم اسلامى به كار آيد و آنچه فاقد اين قابليت بود به كل طرد گردد. به اين گونه بود كه در تمدن اسلامى، كليت شؤون فرهنگى در تابعيت از صورت نوعى و كل حاكم بر اين دوره، محتوا و سرشتى واحد يافت و آنچه علوم اسلامى خوانده مى شود، پديدار گشت.
با پيدايش دانش هاى كلام و فقه، علاوه بر استناد به آيات و روايات، گونه اى از تفكر نظرى نيز به وجود آمد. تفكر نظرى مزبور مبتنى بر برداشتى از عقل بود كه طبق آن، حكم موضوعى، به موضوع ديگر به اعتبار اشتراكشان در علت حكم، تسرى مى يافت. بديهى است اين معناى از عقل، معنايى غير از معناى منطقى و فلسفى يونانى آن مى باشد. روش استدلالى مزبور، "جدل " ناميده مى شد، و در برگيرنده قواعدى بود كه بر اساس آن حدود و آداب "استدلال " مشخص مى شد و به وسيله آن مؤمنان به حفظ عقيده و يا تخريب آن رهبرى مى شدند و در اين ميان فرق نمى كرد كه موضوع آن كلام باشد يا فقه يا هر دانش ديگر. ابن خلدون در توضيح روش مجادله از دو گونه آن سخن به ميان مى آورد: نخست، روش بِزُودى كه ويژه ادله شرعى همچون نصّ، اجماع و استدلال است؛ دوم، روش عميدى كه در هر دانشى كاربرد دارد. ابن خلدون در گزارش خود مى نويسد: "اگر از نظر منطقى بدان بنگريم اغلب به قياس مغالطه اى و سوفسطايى شبيه تر است، اما در عين حال صورت هاى ادله و قياس ها در آن محفوظ است. فارابى نيز دركتاب الحروف روش جدلى و سوفسطايى را به لحاظ زمانى مقدم بر فلسفه مى داند. او در كتاب الجدل درباره اين روش چنين توضيح مى دهد: "جدل صناعتى است كه براى آدمى توانى را به دست مى دهد كه از مقدمات مشهور قياسى جهت ابطال نظر مورد قبول مخاطب به وسيله بخش هاى ديگر از مقبولات او استفاده مى كند. به اين ترتيب پرسشگر با استفاده از قاعده امتناع اجتماع متناقضين ضمن پرسش از مشهورات و مقبولات مخاطب، سعى در نشان دادن موارد متناقض در سخنان مورد قبول او مى كند و با ايراد مقدمات مشهور و ظنى، مخاطب را در مسير نظر خود هدايت مى كند. فارابى در رساله جدل خويش، از قواعد و شرايط آن سخن مى گويد.
در حوزه سياست، اختلاف درباره مسأله "امامت "، شرايط آن و سازوكار جانشينى، در پرتو شيوه جدلى، مؤمنان را به صورت گروه هاى شيعه، خوارج، معتزله، كراميه و اشعرى صف بندى كرد.تحول بعدى در روش شناسى مسلمانان، وارد كردن نوع ديگرى از تفكر نظرى بود كه در مقابل عقل به كار رفته در دانش كلام و فقه، عقل كلى ناميده مى شد. عقل در اين معنا قوه اى نفسانى بود كه قادر به درك كليات بود، در حالى كه عقل در معناى نخستين آن، مفهومى فردى و جزوى داشت و نوعى تميز را ميان حسن و قبح امور مى داد. به اين ترتيب، اين عقل اسكندرانى ـ شبه دينى كه در فراشدى، از پرتو قرآن و سنت بر خوردار شده بود ـ گونه ديگرى از تفكر سياسى را پديد آورد كه در مقابل تفكر سياسى پيشين، Theoria خوانده مى شد.

جايگاه دانش سياسى در حكمت مشاء:

روش مسلمانان در اخذ و اقتباس دانش يونانى يكدست نبوده است. آنها در فراشد پذيرش اين دانش و روند بومى كردن آن به طور عمده از چهار الگو متابعت كردند: نخست، جذب و پذيرش تقريبا بدون كم و كاست مسائل فلسفى يونانى در فلسفه اسلامى؛ دوم، پذيرش مسائل يونانى و تكميل آنها؛ سوم، اخذ عناوين مسائل و تغيير محتوايى آنها؛ چهارم، توليد مسائل جديدى كه در فلسفه يونانى يافت نمى شد.گرچه غالب مسائل فلسفه اسلامى در زمره سه دسته اخير آن قرار مى گيرد، ولى مسلمانان در مسأله طبقه بندى علوم و تقسيمات آن، ميراث يونانى را پذيرفتند. البته مقصود از اين سخن آن نيست كه شيوه طبقه بندى علوم بدون هيچ گونه تغييرى به صورت يونانى آن در جهان اسلام باقى ماند، بلكه مراد آن است كه در مجموع مسأله تقسيمات علوم به همان شكل نخستين باقى مانده است و از اين رو، مسأله طبقه بندى علوم جزو مسائل دسته نخست قرار مى گيرد.ارسطو دانش را داراى مراتب سه گانه، دانش هاى نظرى، دانش هاى عملى و دانش هاى شعرى مى دانست. از نظر او، دانش هاى نظرى كه موضوع آنها دانايى و حقيقت بود، شامل تعليمات (رياضيات)، طبيعيات و الهيات مى شد؛ اما موضوع دانش هاى عملى برخلاف دسته نخست، صرف عمل بود و دانش اخلاق، سياست و تدبير منزل را در بر مى گرفت، هر چند در انتساب تدبير منزل به ارسطو ترديدهايى وجود دارد. در نهايت دانش هاى شعرى، مستلزم آثارى است كه خارج از عامل آنهاست. بر اين اساس دانش سياست جزو دانش هاى عملى قرار مى گرفت؛ اما جايگاه دانش سياست پس از انتقال به دنياى اسلام، از نظر فيلسوفان مشايى كجاست؟ و آنها جايگاه دانش سياسى را چگونه گزارش مى كنند؟
بر اساس گزارش هاى موجود، ابويوسف يعقوب كندى (حدود 185 ـ 260 ه) دانش هاى انسانى را به دو دسته دانش هاى فلسفى انسان و دانش هاى الهامى نبوى تقسيم مى كند. از نظر او، دسته اول خود دربرگيرنده سه دانش رياضى، طبيعى و الهيات مى گردد، براساس اين طبقه بندى دانش سياسى به عنوان زير مجموعه اى از دانش الهيات در زمره دانش هاى فلسفى انسانى قرار مى گيرد. ابونصر محمد فارابى (حدود 258 ـ 339 ه)، مؤسس فلسفه و فلسفه سياسى اسلامى در دو كتاب التنبيه على سبيل السعادة و احصاء العلوم به طبقه بندى علوم پرداخته است. از مجموع اين دو كتاب به دست مى آيد كه او در يك طبقه بندى اوليه؛ مجموعه دانش هاى بشرى را به سه دسته "علم اللسان "، "علم المنطق " و "ديگر علوم " تقسيم كرده است، اما "ديگر علوم " از نظر او به دو دسته علوم نظرى با زير مجموعه رياضيات، طبيعيات و الهيات، وعلوم عملى تقسيم مى گردد. علوم عملى خود شامل علم مدنى است كه در برگيرنده علم اخلاق و علم سياست است و دانش فقه و كلام به علوم مدنى ملحق مى گردد. به اين ترتيب دانش سياسى جزوى از علم مدنى به شمار مى آيد. در اين طبقه بندى، آنچه كه امروزه فقه سياسى يا كلام سياسى خوانده مى شود نيز مانند علم سياست، دانش مدنى خوانده مى شود.
اما جمعيت فلسفى اخوان الصفا تقسيم بندى تا حدى متفاوت تر از آنچه فارابى بيان كرده، عرضه مى كنند. آنها در يك دسته بندى اوليه تمامى دانش ها را به دانش هاى رياضى يا علم الآداب، علوم شرعى و علوم فلسفى تقسيم مى كنند. دسته اخير از علوم، خود به دانش هاى رياضيات، منطق، طبيعيات و الهيات تقسيم مى شود. علم سياست در اين بيان يكى از دانش هاى زيرين الهيات تلقى مى گردد كه خود در برگيرنده موضوعات سياست نبوى، سياست ملوكى، سياست عامى، سياست خاصى و سياست ذاتى است. در تقسيم بندى اخوان الصفا برخلاف طبقه بندى فارابى دانش فقه در زمره علوم شرعى قرار مى گيرد كه در عرض علوم فلسفى و از جمله علم سياست است.ابوالحسن عامرى (حدود 322 ـ 381 ه.) ديگر فيلسوف مشايى مسلمان، علوم بشرى را به علوم فلسفى و علوم دينى تقسيم مى كند. به نظر او، علوم فلسفى شامل الهيات، رياضيات، طبيعيات و منطق و علوم دينى در برگيرنده كلام، فقه، حديث و لغت مى شود. دانش سياست در طبقه بندى حاضر جزو دانش الهيات مى باشد، در حالى كه فقه سياسى و كلام دانش هاى دينى تلقى مى گردند. توجه به دو گانگى دانش هاى فلسفى و دينى، همچنين در آثار دو فيلسوف بزرگ مشايى يعنى ابن سينا (370 ـ 428 ه) و خواجه نصيرالدين طوسى (597 ـ 672 ه) وجود دارد.
ابن سينا در كتاب منطق المشرقيين مبناى طبقه بندى علوم را "مدق بر موضوعات و مبادى آنها " قرار داده است و از اين رو دانش ها را به دانش هاى حِكَمى و غير حِكَمى تقسيم كرده است. به نظر او، دانش هاى حكمى دانش هايى هستند كه احكام آنها در تمام برهه هاى تاريخ جارى و حاكم است؛ در حالى كه دانش هاى غيرحكمى، دانش هايى مقطعى و محصور در چارچوب زمانى خاصى هستند. او دانش هاى حكمى را به دو دسته عمومىِ دانش هاى نظرى و دانش هاى عملى تقسيم مى كند. به نظر او، دانش هاى نظرى دانش هايى هستند كه غايت آنها اعتقاد يقينى به حال موجوداتى است كه وجود آنها به فعل انسان بستگى ندارد؛ در حالى كه هدف از دانش هاى عملى كسب نظر در امورى است كه به وسيله انسان براى نيل به خيرات انجام مى پذيرد.ابن سينا نيز، همچون ديگر فيلسوفان مشايى، دانش هاى نظرى را به الهيات، رياضيات و طبيعيات، و دانش هاى عملى را به علم اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن تقسيم مى كند. او توضيحى درباره دانش هاى غيرحكمى نمى دهد.
سرانجام خواجه نصيرالدين طوسى در اخلاق ناصرى ضمن بيان تقسيم بندى بالا، علوم غيرحكمى را نيز توضيح مى دهد. او مى گويد دانش هاى بشرى به لحاظ "مبادى مصالح اعمال و محاسنِ افعالِ نوع بشر " يا از طبع برمى خيزند يا از وضع، به اين وسيله خاستگاه دانش ها را يا طبيعت مى داند يا قرار داد و تشريع، علوم حِكَمى و تمامى زير تقسيمات نظرى و عملى آن برخاسته از طبع تلقى مى شود. اما دانش هاى برخاسته از وضع و تشريع و قرارداد به عقيده خواجه، خود به دو دسته تقسيم مى شوند: دسته نخست دانش هايى هستند كه مرجع قانون گذارى و تشريع آنها، توافق بشرى است و آن را دانش آداب و رسوم مى نامد؛ اما دسته ديگرى از دانش هاى قرار دادى هم وجود دارند كه به وسيله پيامبران و امامان وضع مى شوند و علم نواميس الهى خوانده مى گردند و خود شامل سه دسته موضوعات هستند: عبادات و احكام آن، معاملات و حدود و سياسات. او علم نواميس را همان علم فقه مى داند. به اين ترتيب دانش سياست در طبقه بندى علوم، دانشى فلسفى حِكَمى است، در حالى كه علم فقه سياسى دانشى شرعى تلقى مى گردد.همان گونه كه از مرور شيوه طبقه بندى علوم به وسيله فيلسوفان مشايى آشكار مى شود، مجموعه دانش هاى سياسى به طور كلى در سه جايگاه متفاوت قرار مى گيرند: نخست، در زمره دانش هاى فلسفى ـ در نزد فارابى تمامى شاخصه هاى علوم سياسى و در نزد ديگر فيلسوفان بخشى از آن كه تحت عنوان سياست مدن قرار مى گيرند؛ دوم، جزو دانش هاى قرار دادى بشرى ـ طبق طبقه بندى خواجه آنچه كه سياست نامه خوانده مى شود و خود او آنها را علم آداب و رسوم سياسى مى نامد؛ سوم، جزو دانش هاى قرار دادى دينى كه همان فقه سياسى خوانده مى شود.

منابع دانش سياسى در حكمت مشاء:

مناقشه بر سر محاسن نسبى عقل و وحى به عنوان معيار استدلال بشرى، در سده سوم بسيار شديد بود.از سويى، مدافعان سنت ارسطويى به نمايندگى مكتب بغداد ادعا مى كردند كه عقل يگانه معيار استدلال بشرى است. متفكرانى چون نظّام (متوفاى حدود 230 ه) كندى، سرخسى (مقتول به سال 286 ه.)، ابن راوندى (متوفاى 297 ه) و زكرياى رازى (متوفاى 313 يا 320 ه)، عقل را معيار تمامى معارف دينى و دنيوى تلقى مى كردند. در اين بيان، نظّام و كندى در صدد بر آمدند تا به حكم قوت نظر تجريدى در جهت تقويت اعتبار عقل بشرى گام بردارند بى آن كه عقيده اسلامى خود به شؤون الهى را از دست بدهند يا در مفهوم صحت معرفت وحيانى ترديد كنند. به اين ترتيب شخصى چون كندى معرفت وحيانى را برتر از معرفت بشرى مى دانست، چرا كه معتقد بود قدرت الهى كه سرچشمه آن است، برتر از وسايل بشرى كسب معرفت است كه در نهايت امر ريشه در ادراك حسى دارند؛ولى افراد ديگرى چون سرخسى، ابن راوندى و رازى به انكار معرفت وحيانى پرداختند، براى نمونه ابن راوندى استدلال مى كند كه بشر از آن جا كه به وسيله عقل شايستگى موردِ امر و نهى قرار گرفتن را دارد و سزاوار پاداش و مجازات مى باشد، ديگر مفاد معرفت وحيانى فاقد اعتبار است، چرا كه عقل توان درك آن مفاد را دارد؛ از اين رو ارسال پيامبران امرى لغو و بيهوده تلقى مى گردد. زكرياى رازى مى گويد عقل بشرى به جهت رسيدن به نهايت منافع دنيوى و اخروى اى كه موجوداتى مثل ما توان و امكان رسيدن به آن را دارند، به بشر اعطا شده است.
اما در مقابل اين عقلى مسلكان، فيلسوفانى چون فارابى، ابن عامرى، سجستانى (متوفاى 375ه) اخوان الصفا، ابن سينا و خواجه نصيرالدين طوسى قرار مى گرفتند كه به طور كلى وجود دو معيار را براى بازسازى علوم اسلامى لازم مى دانستند. فارابى برخلاف كندى كه عقل و وحى را دو منبع مستقل از هم درك مى كرد، آنها را بيان متفاوت يك حقيقت مى دانست. او معتقد بود كه مفاد وحى مثالاتِ مفاد عقلى هستند و از اين رو عقل و وحى دو وجه مختلف يك حقيقت را بيان مى كنند. به اين ترتيب آنچه را كه قوه عقل آدمى درك مى كند، قوه تخيل او نيز مى تواند درك كند همان طور كه قوه اخير توان درك جزئيات محسوس را نيز دارد. درست به همين دليل است كه او برخلاف ابن راوندى و زكرياى رازى، مسأله نبوت را مى پذيرد و معتقد است نه تنها ميان عقل فلسفى و عقل نبوى تفاوتى وجود ندارد، بلكه اين دو عين هم هستند و فيلسوف در واقع همان پيامبر است و پيامبر همان فيلسوف؛ اما سجستانى و بسيارى از همقطارانش با نظريه فارابى تا ايده دو گانگى منابع دانش ساز علوم اسلامى موافق بودند؛ ولى برخلاف فارابى نمى پذيرفتند كه وحى و عقل دو جلوه يك حقيقت باشند، بلكه بيشتر تمايل داشتند همچون كندى، جوهره عقل را متفاوت از جوهره وحى ببينند و همان طور كه ابن عامرى تصريح مى كند علوم دينى را شريف ترين، والاترين، مقدس ترين و محترم ترين علوم بدانند.
ابن عامرى بر اساس معيارهايى كه براى اعتبار و اصالت هر چيز بيان مى كند ـ چندى و چگونگى ـ علوم دينى را به اعتبار چندى و چگونگى آن برتر از علوم عقلى مى داند. از اين روست كه بر اساس گزارش ابوحيان توحيدى، هنگامى كه سجستانى، رسائل اخوان الصفا را بررسى مى كند، اين جمعيت را به دليل پيوند شريعت با فلسفه مذمت كرده و كار آنها را تلاش ناممكن تلقى مى كند و به شدت اين انگاره جمعيت اخوان را رد مى كند كه معتقد بودند مفاد عقل قابل جمع با مفاد وحى است. و طى بحثى طولانى، پس از اثبات نادرستى انگاره آنها، خود در نهايت به اين نظر مى رسد كه عقل و وحى دو منبع جوهرمتفاوت هستند كه مفاد يكى را بر ديگرى نمى توان تطبيق داد. منتها وحى هر چند مفاد عقلى را نمى پذيرد، ولى عقل مفاد وحى را انكار نمى كند و به اين ترتيب پيامبر برتر از فيلسوف قرار مى گيرد. ابن سينا با بسط نظريه فارابى همان مضمون را تكرار كرد كه ميان منبع عقلانى و منبع وحيانى تفاوت ماهوى وجود ندارد، ولى به عقيده او وجهه دين اصالتا عملى و وجهه فلسفه اصولاً نظرى است و از اين رو مبدأ دانش هاى عملى از شريعت الهى مستفاد است و مبادى دانش هاى نظرى از باب آيين الهى بر سبيل خود آگاهى به دست مى آيد. در يك كلام، در دين منشأ تكوين و تشريع، خداوند است.
تشريع از طريق وحى حاصل شده و با آن، مناسبات عالم انسانى تنظيم مى گردد؛ به همين ترتيب در فلسفه هم مبدأ تكوين و هم مبدأ تشريع خداوند است، ولى تشريع از طريق سير و سلوك عقلى با عطاياى عقل فعّال حاصل مى شود و پس از حصول آن نظامِ عقلىِ ذهنى، فيلسوف صورت آن را در مدينه، صورت خارجى مى بخشد. نظريه ابن سينا زمانى كه تا حد كمالش تعقيب مى شود به صورتى عرضه مى گردد كه خواجه نصيرالدين طوسى بيان مى كند كه به رغم تفاوت نداشتن دو منبع عقل و شرع و نزديكى آنها به هم، منتها كمال قوه عقل آدمى شناخت حق تعالى، صفات او، فرشتگان و هستى به قدرتوان بشرى است، در حالى كه مفاد وحى شامل احكام و قوانينى است كه زندگى فردى و جمعى آدمى را تنظيم و هدايت مى كند.در پايان بايد گفت كه آخرين نوشته هاى آخرين ابن سينا چون الاشارات و التنبيهات، حى بن يقظان و رسالة الطير، منبع سومى براى دانش هاى اسلامى به دست مى دهد. اين آثار مايه هاى عرفانى انديشه او را نشان مى دهد كه در حكمت مشاء به درستى كاربرد آن براى دانش سياسى ملعوم نيست؛ اما همين خمير مايه عرفانى، راه را براى ظهور حكمت اشراق و سهروردى باز مى كند.

شرعى يا عقلى بودن دانش سياسى:

مناقشه بر سر مزاياى نسبى عقل يا وحى به عنوان منبع معتبر دانش سياسى، در بطن خود مجادله ديگرى را درباره مزيت نسبى منطق يا نحو به عنوان ابزار دانش سياسى مطرح كرد. اهميت مجادله دوم از آن جهت بيشتر بود كه حتى بر اساس نظريه همانندى منبع وحى و عقل در نزد فارابى، عملاً فيلسوف مورد نظر او، انسان خارق العاده اى بود كه به او وحى هم مى شد و به اين دليل فيلسوف، پيامبر نيز بود. از اين رو فارابى مسأله ساختنِ "دانش سياسى " را براى انسان هاى معمولى در ذيل اجتماع "سنت " بيان مى كند كه قوام آن بر ارتباط قوه عاقله و متخليه رهبرانش با عقل فعّال هدايت نمى شود، بلكه هدايت اجتماع سنت را سنن و آداب به جاى مانده از فيلسوفان و پيامبران به عهده دارد (صرف نظر از اين كه رهبرِ آن يك نفر يا چند نفر فقيه يا فاضل باشد). به اين ترتيب چه عقل را منشأ پيدايش دانش سياست بدانيم يا وحى، براى انسان هاى معمولى اى چون ما، مسأله تفسير ميراث وحيانى مطرح مى گردد و درست به همين علت بوده كه مناقشه مزاياى نسبى منطق يا نحو به عنوان ابزارهاى معتبر دانش سياسى مطرح شده است. مناقشه اى كه بى شباهت به مناقشات كاربرد قواعد زبان شناسى در معرفت اجتماعى معاصر نيست. فيلسوفان مسلمان با مسائلى درگير بودند كه از تداول فلسفه يونانى در فرهنگ اسلامى پديد آمده بود.
فارابى پس از شنيدن شكست استاد خويش "متى بن يونس " در مناظره با سيرافى ـ فقيه، متكلم و زبان دادن معروف عرب ـ كه نمادى از شكست منطق در برابر زبان شناسى بود رساله "الحروف " را نگاشت و در آن به شكل شايسته اى بحث منطق و زبان را به عنوان ابزار علوم اسلامى به ميان كشيد. به عقيده فارابى، با پيدايش دين در ميان جمعيتى، اگر جمعيت مذكور قبلاً دارى دين ديگرى نبوده باشند و اصطلاحات رايج دين پيشين وجود نداشته است، دين جديد يا اصطلاحات خود را ايجاد مى كند و يا اصطلاحاتى از اجتماع را كه به اصطلاحات دينى نزديك تر است براى منظور خاص خود به كار مى برد. اما در صورتى كه جمعيت مذكور سابقه ديانت قبلى داشته باشند، در اين صورت يا اصطلاحات دين قبلى را براى اصطلاحات دين جديد به كار مى برد و يا اين كه اصطلاحات اديان ديگر را، پس از تغيير و همسانى با سرشت دين خويش به اصطلاحات خود به كار مى برد. به نظر فارابى، ورود علم فلسفه به دنياى اسلام نيز چنين است، چرا كه با ورود فلسفه اى چون فلسفه يونان به امتى چون امت اسلامى، مسلمانان مى بايد ببينند كه آيا الفاظ و اصطلاحات دينى خودشان برآورنده آن معانى فلسفى يونانى هست يا نه؟ در صورتى كه چنين امرى صادق باشد اين الفاظ دينى براى آن معانى فلسفى به كار مى رود و در صورتى كه چنين چيزى متصور نباشد، پس از الغاى اصطلاحات غريب جديد، نزديك ترين معانى عامِ زبان خود را براى آن معانى فلسفى، به كار مى برند.
فارابى به اين ترتيب دستگاهى فراهم مى سازد كه توان انتقال مفاهيم فلسفى يونانى را به جهان اسلام فراهم مى آورد و ضمن اين انتقال و طى سازوكارى خاص، مفاهيم مورد نظر پالايش يافته و متناسب با جوهره تمدن اسلامى، خلوص و اصالت مى يابند. به اين ترتيب طبق نظريه او، مسأله ترجمه پذيرى مفاهيم يك تمدن به تمدن ديگر، كه مورد مناقشه متى بن يونس و سيرافى بود، حل مى شود. فارابى خود در طرح علم مدنى خويش از اين آموزه ها بهره برده است. اما در خصوص حوزه سياست، دانش سياسى و علم مدنى اى ـ كه به وسيله مسلمانان عادى، انسان هايى كه قوه عاقله و متخيله آنها مورد افاضه عقل فعال قرار نمى گيرد ـ مى بايد بر اساس ميراث به جا مانده از پيامبر و فيلسوفِ آورنده دين پايه گذارى شود. از نظر او، هر چند دانش سياسى اى كه به اين شكل ساخته مى شود در فضل و شرافت به پاى دانش سياسى برخاسته از قوه عاقله و متخيله پيامبر و فيلسوف نمى رسد، ولى مى بايد تا آن جا كه ممكن است به آن شباهت يابد، از اين رو قوه عاقله بشرى با پذيرش درصد بالايى از خطا، منبع چنين دانشى به شمار مى رود و به همين ترتيب شيوه منطق و استدلال عقلى ابزار اين دانش تلقى مى گردد. اما آنچه چنين دانشى را يارى كرده و ضريب خطاى آن را كاهش مى دهد غور در ميراث باقى مانده از پيامبر يا فيلسوف راستين است كه اين خود مستلزم كسب روش ها و مهارت هاى ديگرى غير از استدلال عقلانى است.
فارابى در بحث از شرايط و اوصاف رئيس يا رؤساى سنت و افاضل، مجموع دانش هاى تفسيرى را در سه دسته عمومى جاى مى دهد: يك دسته به تفسير سرشت و الزامات عصر پيامبر و فيلسوف آورنده سنت و در يك كلام تفسير تاريخى عصر نزول مربوط مى شود؛ دسته ديگر، به روش فهم شريعت و شناخت آن يعنى تفسير متن كاوانه شريعت مربوط مى گردد؛ دسته سوم، از علوم و قواعد زبان شناسى كه استعمالات، استعارات و قواعد زبان ـ تحليل زبان شناسانه زبان عربى ـ را در خود جاى داده است. ابن سينا نيز با تقسيم قوه عاقله آدمى به دو قوه عقل نظرى و عملى و قرار دادن دانش سياسى در حيطه فعل و تصرف قوه عقل عملى، بيان اصول و ضرورت مسائل سياسى را به عهده قوه عقل عملى مى گذارد و خود در آخر كتاب نجات طى بحثى با عنوان در بنياد شهر ـ دولت (فى عقد المدينة) نمونه اى از خلاقيت عقلانى در عرصه سياست را نمايش مى دهد؛ ولى جزئيات و تفصيل بيشتر آن را به عهده تفسير و فهم ميراث وحيانى قرار مى دهد كه از طريق روش هاى زبانى، تفسير قرآن و روايات و دانش اصول فقه به دست مى آيد.به اين ترتيب دانش سياسى در نزد فيلسوفان مشايى، دانشى است كه نه صرفا عقلى و نه به طور محض شرعى است، بلكه اين دانش درحد درك كليات و اصول مباحث خود از عقل بهره مى برد و براى توضيح جزئيات آن به وحى متوسل مى گردد. بر اين اساس، برخى از شاخه هاى دانش سياسى چون دانش فلسفه سياسى، دانشى عقلى به شمار مى رود و شاخه هايى از اين دانش همچون فقه سياسى، دانش شرعى تلقى مى گردد و به اين ترتيب فلسفه سياسى اسلامى بيان جزئيات زندگى سياسى و ارائه الگوى آن را به دين شناسان (فقيهان، متكلمان و مفسران) واگذار مى كند و خود در حد بيان كليات توقف مى كند.

نتيجه

فيلسوفان مشايى مجموعه دانش هاى سياسى را به طور كلى در سه جايگاه طبقه بندى كرده اند. بخشى از اين دانش ها تحت عنوان "سياست مدن " به عنوان شاخه اى از دانش هاى عملى قرار مى گيرد. اين بخش از سياست در برگيرنده قواعد سياسى فرا زمانى و فرا مكانى برخاسته از نوع تعقل يونانى است. قسمت ديگرى از دانش سياسى بخشى از دانش هاى قرار دادى است كه مبدأ پيدايش آن را آداب و رسوم اجتماع بشر تشكيل مى دهد. اين بخش از دانش هاى سياسى، دانشى زمانى و مكانى به شمار مى رود. آخرين جايگاه دانش سياسى مخصوص آن دسته از دانش هاى سياسى است كه برخاسته از آيين شريعت بوده و فقه سياسى ناميده مى شود.جايگاه هاى متفاوت دانش سياسى نشان دهنده وجود دو منبع دانش ساز براى فيلسوفان مشاء يعنى عقل و وحى است. اين دو منبع براى فيلسوفان مشايى از دو گوهره متفاوت نيستند و مفاد آنها با يكديگر قابل جمع است، با اين تفاوت كه وجهه سياست مدن اصولاً نظرى و درك كليات زندگى سياسى است، ولى وجهه فقه سياسى و سياست نامه ها اصالتا عملى بوده به جزئيات زندگى سياسى مى پردازد؛ از اين رو دانش سياسى براى آنها، دانش نه صرفا عقلى و نه كاملاً شرعى است. اين امر خود سبب مى شود روش فهم سياسى تابع قواعد عمومى تفكر و قواعد عام تفكر سياسى براى درك كليات حيات سياسى از سويى، و تابع قواعد تفسيرى و تحليل زبانى متون مقدس شريعت از سوى ديگر باشد. هر چند فهم سنت عملى پيامبر و امامان معصوم، خود وجود قواعد تاريخى و درك فلسفه تاريخ و برخوردارى از فهمى تاريخى را نيز اجتناب ناپذير مى كند.
فيلسوفان مشايى تحليل زندگى سياسى موجود و ارائه آرمان شهر مطلوب خود را مبتنى بر تأسيس اصل "اصالت سعادت " مى كنند كه براساس آن، كمال زندگى سياسى رسيدن به مقصد از پيش تعيين شده اى است كه تحت عنوان "مدينه فاضله " در اين دنياى فانى تحقق پذير است. "فضيلت " كه وسيله رسيدن به اين سعادت است، القا كننده قواعد قانون گذارى، سازنده اخلاق و تربيت سياسى، ارائه كننده هنجارها و نابهنجارى هاى جامعه سياسى و ايجاد كننده راهبردهاى عملى عينيت بخشى به مدينه فاضله است. بنابراين "اصالت سعادت " معيار تحليلى ـ انتقادى بسيار مؤثرى براى ارزيابى زندگى سياسى موجود و طراحى ايده آل هاى سياسى مطلوب مى باشد. اين اصل از آن جا كه فلسفه پيدايش اجتماعات انسانى و نكته اصلى افتراق آن از اجتماعات ديگر حيوانات را سعادت طلبى مى داند، اتحاد اعضاى اجتماع سياسى را اتحادى ارادى و مدنى و نه اتحادى طبيعى بيان مى كند كه برخاسته از اراده اى مدنى است؛ از اين رو نظريه هايى چون نظريه اضطرار، نيا يا خون مشترك و حتى نظريه قرارداد اجتماعى را در پيدايش جوامع سياسى منتفى مى داند.
اصل "سعادت " همچنين تحليل كننده چرايى طبقه بندى هاى اجتماعى است. بر اساس اين اصل، آدمى در سعادت يابى ممكن است به خطا رود. منشأ اين خطا خود مى تواند يا به دليل خطاى در شناخت حقيقت باشد يا در عدم التزام به لوازم عملى آن؛ از اين رو چهار دسته عمومى اجتماعات فاضله، جاهله، فاسقه و ضالّه پديد مى آيند. شهروندان پرورش يافته در چنين جوامعى نيز به انسان هاى مدنى، نوابت و بهيميون تقسيم مى گردند. تقسميات درونى هر يك از اجتماعات سياسى فوق نيز بر اساس حضور يا فقدان يكى يا همه پايه هاى سعادت يابى است. اصل "سعادت " همچنين سلسله مراتب قدرت سياسى را در اجتماع فاضله سامان داده و آن را تحليل مى كند. فعاليت سياسى و سلسله مراتب مشاركت در حيات سياسى بر اساس ميزان شناخت و التزام عملى به "سعادت " است. بنابراين تقابل حيات فاضله با حيات غيرفاضله، عامل هويت سياسى و نشان تمدن اسلامى است.

پي نوشت:
1- مقاله روش تفكر سياسى بر اساس آموزه هاى فيلسوفان مشاء، نوشته محمد پزشكى
2- مقاله روش و سياست در فلسفه اسلامي، نوشته محمد پزشكى

نويسنده:محمد پزشكى
ادامه مطلب
سه شنبه 29 دی 1388  - 7:25 PM
 نمايشگاه "محصولات الكترونيكي مصرفي 2010 " كه با نام CES 2010 نيز شناخته مي‌شود، هفته قبل در لاس‌وگاس آمريكا برگزار شد.
اين نمايشگاه بزرگترين اتفاق در دنياي محصولات الكترونيكي و ديجيتالي محسوب مي‌شود و به همين خاطر، شركت‌هاي فعال در اين حوزه آخرين و پيشرفته‌ترين دستاوردهاي خود را در آن به نمايشگاه گذاشتند تا كاربران جهاني را در جريان آخرين تحولات فناوري قرار دهند.
يكي از محصولات ارايه شده در اين نمايشگاه كه بيشترين استقبال از آن انجام شد، رايانه‌هاي قابل‌حمل بود كه به صورت گسترده مورد استقبال قرار گرفت. اين دسته از رايانه‌ها كه اين روزها به پرفروش‌ترين محصول در حوزه رايانه‌هاي شخصي تبديل شده‌اند، پيش از اين نمايشگاه نيز محبوبيت زيادي نزد كاربران داشتند.
در حوزه رايانه‌هاي همراه كه شامل لپ‌تاپ‌، نوت‌بوك‌، اسمارت‌بوك، رايانه لوحي، دستگاه‌هاي كتابخوان الكترونيكي، رايانه‌هاي جيبي مي‌شود، نت‌بوك‌ها بيشترين محبوبيت را دارند و به همين خاطر، كارشناسان مركز پي‌سي‌ ورلد بر اساس آخرين بررسي خود، ليست 10 رايانه قابل‌حمل برتر جهان را معرفي كرده‌اند.
NB205-310 توشيا: پردازنده مركزي Atom N280 اينتل، سرعت پردازنده 1660 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه خيلي خوب
Go سامسونگ: پردازنده مركزي Atom N270 اينتل، سرعت پردازنده 1600 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه خيلي خوب
N120 سامسونگ: پردازنده مركزي Atom N270 اينتل، سرعت پردازنده 1600 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه خوب
Eee PC 1005HA ايسوس: پردازنده مركزي Atom N280 اينتل سرعت پردازنده 1660 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه خيلي خوب
IdeaPad S12 لنوو: پردازنده مركزي Atom N270 اينتل، سرعت پردازنده 1600 مگاهرتز، نمايشگر 1/12 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، وزن حدود 5/1 كيلوگرم، رتبه خوب
Mini 5101 اچ‌پي: پردازنده مركزي Atom N280 اينتل، سرعت پردازنده 1660 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه خوب
Eee PC 1008HA ايسوس: پردازنده مركزي Atom N280 اينتل، سرعت پردازنده 1660 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه خيلي خوب
Aspire One 751h ايسر: پردازنده مركزي Atom Z520 اينتل، سرعت پردازنده 1330 مگاهرتز، نمايشگر 6/11 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه متوسط
NP-NC20 سامسونگ: سرعت پردازنده 1000 مگاهرتز، نمايشگر 1/12 اينچ، هاردديسك 160 گيگابايت، رتبه عالي
Inspiron Mini 10 دل: پردازنده مركزي Atom Z520 اينتل، سرعت پردازنده 1600 مگاهرتز، نمايشگر 1/10 اينچ، هاردديسك، 160 گيگابايت، رتبه خوب
ادامه مطلب
سه شنبه 29 دی 1388  - 7:22 PM
 قرن 18 در اروپا كه با عنوان عصر "روشنگري " از ديگر قرون متمايز مي‌شود ويژگي عمده ديگري كه داشت ، عصر رويكرد به تجارت نيز بود. شعارlesse faire ( بگذار مرزها آزاد باشند ) در همين زمان باب شد. دليل آن روشن بود. تاجران بعد از اشباع بازارهاي داخلي، براي دستيابي به مواد اوليه و به تبع آن زارهاي خارجي ، براي فروش كالاهاي ساخته شده به سوي كشورهاي خارجي رو آوردند و درخواست تاجران از دولت كاهش ماليات براي صدور كالاها بود. اين كالاها در كشورهايي، كه امروزه به عنوان جهان سوم ناميده مي‌شوند، بايستي ارزيابي مي‌شدند. استعمار و حمله نظامي مستقيم به چنين شورهايي كشورهاي اين مهم را به عهده گرفت. اما آنچه مشكل را بعد از شكست تجربه اين كشورها در مورد استعمار، نئوكليناليسم ( استعمار نوين از طريق فرهنگ )، به وجود آورد، بافت سنتي و عرفي اين جوامع بود كه همانند پوسته‌اي وخيم در مقابل فرآورده‌هاي نوين مقاومت نشان مي‌داد . اولين اين بود كه راه نفوذ به درون اين پوسته شناخته شود . شناختن سنت‌ها و رسوم براي رخنه در آنها اولين گام به شمار رفت و تبليغات نيز به كمك اين روش توانست سد نفوذ اين كشورها را از هم بپاشد. افراد اين جوامع ابتدا بايستي باور مي‌كردند كه آنچه خود دارند در مقابل كالاهاي وارداتي از ارزش خوبي برخوردار است و اين كار با ظرافت تمام در تبليغاتي كه از شخصيت سناسي كمك مي‌گرفت، انجام مي‌شد. در اينجا يكي از مسائلي كه باعث "بحران هويت " مي‌شد به ميان آمد و فرد اين جامعه ابتدا هويت خود را، كه ريشه‌ها، عرف‌ها، تربيت و اعتقادهاي او داشت، زير سؤال مي‌برد و در مقابل به دنبال كسب هويت تازه، خود را به شكل ‌كالاهاي مصرفي در مي‌آورد كه با تبليغات به وي القاء شده بود. كاربه همين جا ختم نمي‌شد. كار هنگاهي مصيبت‌بارتر مي‌شد كه دقت كنيم در اين راستا فرهنگ چنين جوامعي به عوامل ديگر ، دستخوش تغيير و تحول و در نهايت بحران كه نمود خود را در تمامي اركان جامعه از خانواده گرفته مادبومي نشان مي‌دهد .
الگوهاي مصرف را نمي‌توان از نظامهاي ارزشي و هنجاري ـ خواه اجتماعي يا فردي و يا توأماً ـ كه معرف شخصيت مصرف كننده است، جدا ساخت. اگر چه گزينشهاي مصرفي مردم كشورهاي جهان سوم تحت تأثير منابع گوناگون و به خصوص منابع بيگانه هدايت مي‌شود، اما قطعاً نمايانگر ذهنيت آنان نيز هست . بدون ناديده انگاشتن بعد سودگرايي ( ارضاي نيازهاي رواني ) فرآيندهاي مصرف اجتماعي ، بايد به ابعاد نمادي، يعني معناي اجتماعي آنها نيز توجه داشت. كالاها و خدمات ، سواي كيفيات طبيعي‌شان، داراي علايم رمزي نيز هستند و شاخصها و عاملان يك قشربندي اجتماعي محسوب مي شوند ؛ به همين دليل بررسي دقيق پديده تشكيل الگوهاي مصرف توسط شركتهاي فرامليتي اهميت دارد.
در واقع مصرف كالاها و خدمات مصرفي، علايمي است كه كدهاي اصلي جامعه‌اي كه فرد در آن زندگي مي‌كند ـ صرفنظر از درجه توسعه اقتصادي و اجتماعيش ـ به آنها معنا مي‌بخشد . لذا حوزه مصرف، حوزه‌اي مهم در تشكيل ذهنيتها و ارزشهاي منبعث از فعاليتهاي شركتهاي فرامليتي است، زيرا نماد مصرف يا كد اشياي مصرف شده ترجمان وضع فرهنگي يا هويت فرهنگي‌اند. افراد با دسترسي يافتن به كالاهاي خاص برطبق موازين و مقياسهاي جامعه نه تنها از منزلت و مقام خود، بلكه از جايگاه ديگران نيز آگاهي مي‌يابند اشيا با ايفاي يك كاركرد اجتماعي تمايزي و تبعيضي ، در واقع معرف افراد،‌يا به معناي صحيح‌تر تمايز بين افراد مي‌شود. در حقيقت تمايز قايل شدن بر حسب اشيا مبين يا موجد تفكيك و تفاوت اجتماعي است، كه افراد را طبقه‌بندي كرده و سلسله مراتب اجتماعي را به دنبال دارد. اين بعد نمادي در كليه سطوح جامعه بر طبق كدهاي متفاوت ، مشاهده، و به يك طبقه اجتماعي خاص نيز محدود نمي‌شود. علاوه براين بايد به مصرف بعد تخيلي نيز افزود، زيرا اشياء وسيله فرار و طلسمي است كه فرد با توسل به آن ميتواند جهاني سحرآميز را تصور كند . آرزوها به سوي نيازها هدايت شده و در وجود كالا، برآورده مي‌شوند. علت اينكه تبليغ كنندگان همواره در تلاش يافتن تصويري هستند كه مصرف‌كنندگان از خود ، و از من آرماني همواره صرفاً همان الگوي رفتاري است كه در يك متن اجتماعي تحقق مي‌يابد و به عبارت ديگر در ارتباط با ساير افرادي كه از اتحاد آنها با يكديگر هستي اجتماعي ـ فرهنگي خاص، و اكثراً يك ملت، تشكيل مي‌شود. جدل ميان خود و تصوير شخصي يعني بين انگيزه‌ها و ارزشها در مصرف در كشورهاي در حال توسعه، غالباً در ناكامي از مصرف بسنده تجلي مي‌يابد، چه در واقع آنچه فرد مي‌كوشد در مصرف بيابد راهي براي غلبه بر احساس نابسندگي و ميل ورود به اجتماع و نيل به ارتقاي اجتماعي است .
انسان در آرزوي اثبات موجوديت خود و تعريف "من " و تعيين جايگاه و نقشش در رابطه با ديگران، در طلب فرآورده‌ها ، ماركها و تصويرهايي است كه با تصورش از اينكه كيست، كه بايد باشد ، وبنا به معجزه يا جادويي، كه خواهد شد ، سازگار و متناسب باشد .
پس اشكال، به خصوص اشكال نمادي الگويي كه افراد بر مبناي آنها هويت خويش را تعيين مي‌كنند بيان يك روش خاص جامعه‌پذيري است . اين شيوه جامعه‌پذيري نه تنها از پيامها و اطلاعاتي كه فرد از جامعه به طور كل دريافت مي‌كند، بلكه از منزلت اجتماعي او كه براي مثال به شغل و پايگاه اجتماعيش نيز مربوط است، سرچشمه مي‌گيرد . الگوهاي مصرف در همه موارد بايد با هويت فرهنگي جامعه كاملاً پيوستگي داشته باشد ، البته بايد به الگوهاي مصرف متفاوتي كه به دليل عدم تجانس نظام اجتماعي ـ فرهنگي و دامنه قشربندي اجتماعي ـ اقتصادي كمابيش با يكديگر تفاوت دارند توجه داشت . در كشورهاي جهان سوم ،منطبق تفكيك اجتماعي بر مبناي مصرف تنها در ايجاد يك سلسله مراتب اجتماعي ـ فرهنگي و پويايي و تحرك اجتماعي بازتاب نمي يابد بلكه به شكل يك برخورد متقاطع فرهنگي و ستيز بين "سنت و تجدد "نيز پديدار مي‌گردد . معرفي و گسترش تجدد از طريق فرآيند قالب شكني ، آمال و نيازها و قالب ‌ريزي مجدد آنها پويايي اجتماعي مصرف را در پي‌دارد. در اين چهارچوب ، الگوي ارتباطات با الگوي مصرف رابطه مستقيم دارد، از يك سو الگوي مصرف حاصل مجموعه پيامها و علايمي است كه نگرش مردم را شكل مي‌دهد ، و در رفتار هاي مصرفي آنها تبلور مي‌يابد . واز سوي ديگر مصرف خود يك الگوي ارتباطي بين انسان و جامعه و بين انسان و خود اوست. اما همانگونه كه ج. آتالي به نحو شايسته‌اي مطلب را ادا مي‌كند، "انسان منفعل و ساكت مانده و مي‌گذارد اشياء وسيله‌ساز ايجاد فرهنگ او ، كد گذار نظام سلسله مراتب و جايگزين گفت و شنود شوند . "
در نتيجه الگوهاي مصرف بازتابي خواهند بود از ديگاهها و الگوهاي آمال سنتي يا جديد، موروثي يا وارداتي. اگر شركتهاي فرامليتي وسايل ايجاد الگوهاي مصرفي در كشورهاي در حال توسعه را داشته باشند، بنابراين در ژرفاي فكر انسان و در آمال و آروزهايش نفوذ مي‌كنند. در اين مفهوم ايجاد الگوهاي مصرف بخشي از يك فرآيند فرهنگ‌پذيري است كه الگوهاي مصرف خود ملهم از آنند.

ايجاد الگوهاي مصرف و فرهنگ‌پذيري

تأثير شركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرف در دو سطح صورت مي‌گيرد. در وهله اول اين شركتها به توسعه الگوهاي مصرفي رايج در كشورهاي جهان سوم كمك مي‌كنند. در وهله دوم شركتها مي‌كوشند كالاها و فرآوردهاي جديد راكه كم و بيش پيچيده‌تر از فرآورده‌هاي قبلي است جايگزين فرآورده‌هاي سنتي كنند. بنابراين موفقيت تجارتي اين شركتها در تمامي ساختار مصرف كشورهاي در حال توسعه تأثير مي‌گذارد .
قبلاً بيان شد كه شركتهاي فرامليتي انتقال دهنده و اشاعه دهنده نظامهاي بازنمايي و هنجاري و نظامهاي بياني ( نيازها و الگوهاي رفتاري ) اند . تفكري كه اساس اين نظامها را تشكيل مي‌دهد آن است كه براي مثال پاداش تلاش فرد در كارش دسترسي يافتن به كالاهاي مصرفي است، و افزايش مصرف شاخص عمده توسعه اقتصادي محسوب مي‌شود. بنابراين، ترويج چنين منطقي و تلاش براي مصرف بيشتر درنيروي محركه تغيير اجتماعي نقش مهمي دارد. به اين معنا كه شركتهاي فرامليتي به دليل ماهيت عقلانيت خود ،‌در پيوستگي و يگانگي روزافزون كشورهاي جهان سوم با نظام اقتصاد تجارتي دخالت دارند. اعتبار و ارزش فرد در اين نظام اقتصادي تا حد زيادي به كالاها و خدماتي كه در دسترس دارد و همچنين به پايگاه اجتماعي وابسته به اين خدمات منوط است. اين عقلانيت به طرق گوناگون مطرح مي‌گردد، در زمينه ارتباطات، پيامهاي پخش شده توسط رسانه‌ها ( تلويزيون ، سينماو تبليغات ) با نمايش امتيازات جامعه مصرفي و ايجاد اشكال بازنمايي و نظامهاي هنجاري ، نقش مهمي بازي مي‌كنند. افق احتمالات بسط يافته و طيف وسيعي از كالاهايي را در بر مي‌گيرد كه قبلاً ناشناخته و مطلوبيتشان نامعلوم و تصور ناشدني بود. به موازات اين جريان ، گرايش روزافزوني به تقليد از سبك زندگي غربي و توليدات غربي به وجود مي‌آيد، انگيزه‌هاي افراد به نحو فزاينده‌اي به سمت دسترسي به مصارف تجارتي سوق داده مي‌شود. ارزشهاي سنتي تا حد زيادي بي‌اعتبار مي‌گردد، و تصور ذهني فرد از جامعه و نقشي كه در آن دارد، تغيير مي‌كند . اين فرآيند تخريب بذر ساختارها وكدهاي اجتماعي جديد را در خود دارد كه توجه فرد را به دنياي خارج از جامعه‌اش معطوف مي‌كند و به گفته هشيللر او را به يك انسان مصرف كننده مبدل مي‌سازد . وابستگي در مورد ارتباطات و توسعه يك نظام اقتصادي و اجتماعي بر مبناي پويايي نيازهاي مادي دو پديده كاملاً مرتبط به يكديگر به نظر مي‌رسند، زيرا اسلوب زندگي كه رسانه‌ها و به خصوص تليغات به آنها اعتبار مي‌بخشند درتحليل‌نهايي چيزي جز تزيين ويترين براي نظام موجود اشياء نيستند. ميزان فرهنگ‌پذيري آنچنان بالاست كه در اثر موارد در پيامهايي كه توسط رسانه‌ها انتقال مي‌يابد "سنت " معادل "عقب افتادگي " و "تجدد "، معادل "رشد " آورده مي‌شود.
كاركنان شركتهاي فرامليتي نيز، صرفنظر از مقامي كه در شركت دارند، با اشاعه اخلاق شركتها در اين فرآيند تخريب نقش مهمي دارند . همان طوري كه قبلاً اشاره شد، اشتغال به كار در اين نوع شركتها مستلزم پذيرش مقررات و هنجارهاي مربوط به آنهاست . مصرف كالاهاي ساخت شركتهاي فرامليتي و اثرات نمايشي منبعث از آنها در ايجاد اخلاق مصرف مادي مؤثر است .
نكته آخر اينكه اين شركتها گرايش دارند عادات مصرفي را به گونه‌اي كه به سود آنها باشد شكل دهند و بنابراين درصددند تا فرآورده‌هاي خود را جايگزين كالاهاي سنتي كنند، و براي برخي كالاها و خدمات خود تقاضاي تجارتي منظمي كه قبلاً وجود نداشته به وجودآورند . همچنين برخي نيازها و خواستها را به سوي ماركهاي خارجي سوق دهند . از يك ديدگاه كلي شواهد آشكاري دال بر وجود يك فرآيند برون‌گرايي مشاهده مي‌شود كه برطبق آن سليقه‌ها به جهان خارج از جامعه فرد هدايت مي‌گردد . اين فرآيند با منافع تجارتي شركتهاي فرامليتي ارتباط مستقيم داردو ما را به اين باور مي‌كشاند كه اين شركتها را عاملان فعال انتقال حقيقي رجحانها تلقي كنيم .

مكانيزمها و نمونه‌هايي از برون گرايي

سياست‌هاي تبليغاتي و تشويق فروش كالا بدون شك يكي از مؤثرترين طرق نفوذ شركتهاي فرامليتي است، و در تغيير نيازهاي اساسي افراد و هدايت آنها به سوي ماركها و فرآورده‌هاي خاص دخالت دارد. قطعاً اين انتقال سليقه‌ها برآيند سياستهاي گسترده بازاريابي و تأثير آنها برمعرفها و هنجارهاست . م. گلدفري و س. لانگدون (1979)، يادآوري مي‌كنند كه در سال 1973، 80% آگهي‌هاي تبليغاتي راديو سواحلي دركنيا به شركتهاي فرامليتي تعلق داشت . از جمله اين شركتها مي‌توان براوك باند، نستله، لگليت ـ پالموليو، كوكاكولا، يونيليور، گلاسكو و استرلينگ وينتراپ را نام برد.
هدف اصلي اين تبليغات ايجاد نيازها و بنابراين فرآورده‌هايي است كه مي‌توانند اين نيازها را برآورده سازند. فرآورده‌هايي كه عملاً تنها شركتهاي فرامليتي قادر به توليد آنها هستند. براي مثال شركت يونيليور براي فروش خود برنامه‌هاي تبليغاتي جهاني بسيار مهمي اجرا مي‌كند. اين برنامه‌ها غالباً باعث مي‌شود تا مردم تمامي علاقه خود را به فرآورده‌هاي داخلي از دست بدهند. مثلاً همين شركت تلاش مي‌كند تا در هند مارگارين واناپستي را جايگزين كره محلي كند و به نظر مي‌رسد كه اين محصول داخلي كلاً از بين برود. اين شركت در ايجاد نياز به پودرهاي پاك كننده شيميايي و مواد ضدعفوني كننده و نتيجتاً در نتيجه ايجاد بازاري براي اين محصولات خود در اندونزي موفق بوده است .
علاوه براين توانسته است فروش بستني ، سوسيس و اغذيه منجمد شده خود را در مناطق درون مرزي سيرالئون و ليبريا گسترش دهد ، يعني در مناطقي كه كمتر مي‌توان از آنها به عنوان مناطق داراي " درآمدهاي احتياطي " سخن گفت و آذوقه‌رساني به آنها معمولاُ توسط هواپيما صورت مي‌گيرد.
در آمريكاي لاتين قدرت تبليغات به حدي است كه حتي روستاييان بسيار فقير نيز عملاً خودرا ملزم به نوشيدن نوشابه‌هايي چون كوكاكولا و پيسي مي‌دانند، ولو آنكه به قيمت فروش محصولات طبيعي‌شان تمام شود .
ر. لدوگار با مطالعه دو كشور برزيل و مكزيك ، موفقيت شركتهاي فرامليتي را در ايجاد نياز به نوشابه‌هاي غير الكلي نشان مي‌دهد. براي مثال ؛ مصرف سالانه اين نوع نوشابه‌ها در مكزيك رقم قابل ملاحظه 14 ميليارد بطري يعني براي هر نفر 5 بطري طي يك هفته بوده است ( در مكزيك 40% نوشابه‌هاي مصرفي پپسي كولاست ). شستشوي مغزي تجارتي آنچنان قوي است كه ساكنين برخي روستاهاي مكزيك به رغم درآمد اندك خود متقاعد شده‌اند كه بدون اين نوشابه‌ها نمي‌توانند زندگي كنند و بايد هر روز آنها را مصرف كنند . در سال 1979 يك كشيش مكزيكي با اشاره به اين مطلب مي‌نويسد:
" شنيده‌ام بعضي از روستاييان مي‌گويند بدون مصرف روزانه نوشابه‌هاي غير الكلي نمي‌توانند زندگي كنند . برخي ديگر به خاطر نمايش پايگاه اجتماعي خود هر روز با غذايشان بايد نوشابه بنوشند، به خصوص مواقعي كه ميهمان دارند. اكثراً فكر مي‌كنند كه بايد روزانه اين نوشابه‌ها را مصرف كنند. اين اساساً ناشي از تبليغات گسترده به خصوص در راديو است كه در اين مناطق كوهستاني شنوندگان فراوان دارد. به موازات اين امر، در اين روستاها فرآورده‌هاي طبيعي مثل ميوه كمتر مصرف مي‌شود، برخي خانواده‌ها فقط هفته‌اي يك بار ميوه مي خورند . "
اساس اين سياستهاي تبليغاتي متقاعد ساختن مردم است به اينكه روشهاي سنتي تغذيه ( ارزن، برنج ، لوبيا،‌ذرت، آب) در قياس با محصولات غربي غالباً پيچيده‌تر ( بسته‌بنديهاي لوكس، تفاوت‌گذاريهاي تصنعي با استفاده از ماركهاي گوناگون ) اهميت كمتري دارد . موضوع مهم در اينجا نمادگذاري اجتماعي كالاهاست . از آنجا كه مردم به خاطر كم‌سوادي خود آسيب‌پذيرترند، تاًثير تبليغات بسيار زيادتر مي‌شود. براي مثال، به كشور كنيا كه قبلاً نيز مورد بحث بوده اشاره مي‌شود. هزينه تبليغات بازاريابي براي صابونهاي توليدي شركتهاي وابسته به شركتهاي فرامليتي در اين كشور 6% و براي صابونهاي توليد داخلي 1% قيمت آنها بوده است . اين خود نشاندهنده سياست هدايت تقاضاهاي داخلي به سوي فرآورده‌هاي پيچيده‌تر (صنعتي )، ( صابون توالت، موادضد عفوني كننده ...) است كه بيشتر بر شكل ظاهري صابون‌ها و جذابيت بسته‌بندي آن تأكيد دارد.
براي ارائه طرحي كلي‌تراز موضوع به هزينه‌هاي تبليغاتي شركتهاي تابع شركتهاي فرامليتي در كنيا اشاره مي‌شود . اين هزينه‌ها در حدود 12 ميليون شلينگ كنياست، در حالي كه بودجه تخصيص يافته در آخرين برنامه پنج ساله كنيا براي ساختن مركز بهداشت روستايي كه دولت از آنها به عنوان عوامل كليدي در بهداشت مناطق روستايي ( حدود 90% جمعيت كشور در اين مناطق سكونت دارند ) ياد مي‌كند، 7.5ميليون شلينگ است .
يكي از مشهورترين نمونه‌هاي نفوذ خارجي در الگوهاي مصرف، فعاليت شركت نستله و سياست توسعه فروش شير خشك براي اطفال است . اين شركت براي ترويج فرآوردهاي غذايي خود و جايگزين كردن آنها به جاي شير مادر سياست فعالي را به مرحله اجرا درآورد. براي اين منظور روشهاي متفاوتي به كار گرفته شده است :
1ـ توزيع مجاني و غالباً خانه به خانه بطريهاي شير و محصولات لبني ( لاكتوژن )
2ـ اجراي برنامه‌هاي تبليغاتي در بيمارستانها و زايشگاهها . اين برنامه‌ها توسط مأموران خاصي موسوم به "پرستاران شير " صورت مي‌گرفت ، اين پرستاران اونيفورم سفيد مي‌پوشيدند و نتيجتاً به راحتي مي‌شد آنها را با كاركنان بيمارستان اشتباه گرفت .
3ـ توزيع مجاني كارتهاي مربوط به وزن نوزادان با تبليغ لاكتوژن . جمله‌اي هم در اين كارتها نوشته شده بود با اين مضمون كه مادران تاحد امكان بايد كودكان را با شير خود تغذيه كنند . اما عملاً چند درصد مادران قادر به خواندن اين نوشته بودند؟
4ـ تبليغات تلفيقي در بيمارستانها و راديو . در اينجا گفته مي‌شد كه مصرف اين فرآورده‌ها، نيرو و قدرت به كودكان مي‌بخشد( براي مثال اين دو موضوع درنيجريه اهميت زيادي دارند ). در جامائيكا تبليغ به اين شكل بود: "لاكتوژن باعث نيرومندي و سلامتي است " يا "انرژي و قدرت مي بخشد ".
مصرف شير خشك همراه با برخي نمادها ، يعني "نو "، "بهتر " و نظاير آن بود. دكتر تي. ان ملت نليما در باب آگهي تبليغاتي كه در سال 1974 به مدت دو سال در راديوي كشور سيرالئون پخش مي‌شد، مي‌نويسد : "آگهي ، مادر از كودكش مي‌پرسيد كه آيا لاكتوژن را دوست دارد؟ كودك با خنده شديدي پاسخ مي‌داد: اوم،‌اوم... مادراني كه اين آگهي را مي‌شنيدند معتقد مي‌شدند كه لاكتوژن براي كودكان بهتر از شير مادر است . اينان نمي دانستند كه در اين آگهي در واقع يك مونتاژ صداست .
يعني در آغاز سوال مادر از كودك ضبط شده و سپس صداي قهقهه و خنده كودك، كه علت آن قطعاً چيز ديگري و احتمالاً همان شير مادر بود ، به آن افزوده شده است " در حال حاضر شير خشك در بسياري از كشورهاي جهان سوم مصرف بسيار وسيعي دارد.
بنابراين فعاليت شركتهاي فرامليتي مي‌تواند به انتقال حقيقي الگوهاي مصرف منجر شود. اين روند انتقال الگوها، نيازها برحسب ماركها تغيير پيدا مي كنند و فرآورده‌هاي پيچيده‌تر و گرانتر جانشين محصولت ساده و ارزان مي‌گردد. به موازات اين فرآيند، تبليغات شركتهاي فرامليتي با ايجاد تمايزات تصنعي بين فرآورده‌ها، موجب از رونق افتادن سريع و جايگزين نمودن آنها با محصولات جديدتر است . نمونه‌هاي برون‌گرايي بسيار فراوان بوده و عواقب تأسف باري دارد. اين تنها چيزي است كه مي‌توان گفت .
روستاييان مكزيك بيش از پيش به مصرف نان سفيد به جاي نان سنتي خودشان كه هم ارزانتر است و هم پروتئين بيشتري دارد، روي آورده‌اند. در جامائيكا مردم عادت داشتند به عنوان صبحانه ماهي و موز كه هر دو ارزان و بسيار مقوي هستند ، مصرف كنند. اما در نتيجه تبليغت اين عادت از بين رفته و اين فكر در مغز مردم رسوخ كرده كه براي صبحانه بهتر است سه رال مصرف كنند. اكنون مردم از محصولات كلوگ استفاده مي‌كنند ، در حالي كه موز در بازار به خاطر نبودن خريدار و مشتري فاسد شده و از بين مي‌رود. ورود شركتهاي دانون‌سا و شامبورسي، شركتهاي تابعه گروه شركتهاي ب.اس.ان ژروهدانون و گروه نستله، در سال 1973 به مكزيك و برنامه‌هاي تبليغاتي مهم آنها تقاضاي كلي براي ماست را تا ميزان 350% افزايش داده است .
فرآيند جانشين‌سازي كالاهاي شركتهاي فرامليتي به جاي محصولات داخلي در مصرف سيگار بسيار مشخص و آشكار است . در اين بخش كاملاً متمركز 8 شركت فرامليتي بر بازار جهاني تسلط دارند : مثل شركت بت ، انگليسي الاصل كه بزرگترين سازنده سيگار دنياست و از هر پنچ سيگاري كه در جهان سرمايه‌داري به فروش مي‌رسد يكي از آن اين شركت است.شركتهاي ديگر عبارتند از گروه امپريال (انگليسي)، امريكن براندز ( ايالات متحده )، مؤسسه فيليپ موريس (انگليسي)، و گروه آفريقاي جنوبي (روتمن، رامبراند ـ روپرت ) . اين شركتهاي فرامليتي در گرايش مردم به مصرف سيگارهاي خارجي (روندبرون‌گرايي)، جايگزين نمودن سيگار داخلي ساخت توليد‌كنندگان كوچك با سيگارهاي صنعتي دخالت مؤثر دارند . اين تغيير ذائقه مصرف‌كنندگان سيگار باعث نابودي تنباكو سياه در بسياري از كشورها نظير هند، پاكستان، جمهوري كره، فيليپين، ارژانتين و يا برزيل شده است. سيگار كرتك در اندونزي، دلتي در سري‌لانكا و بيديز در هند به سود سيگارهاي ملايم نوع ويرجينيايي كنار گذارده مي‌شوند . برنامه‌هاي وسيع تبليغاتي عامل مؤثري در چنين فرآيندي است . علاوه براين ، برنامه‌هاي وسيع تبليغاتي شركتهاي فرامليتي توتون، معرف آهنگ عمومي جريان بازاريابي شركتهاست. تأكيد اصلي در اين برنامه‌ها بركليشه‌هاي آمريكايي است و "تجمل‌گرايي، پايگاه اجتماعي، سطح زندگي عالي و تصوير كابوي عاشق آزادي " مضاميني هستند كه لاينقطع تكرار مي‌شوند .
گاهي ايجاد بازارهاي جديد به خاطر يافتن مفرهايي است براي فروش فرآورده‌هاي واسطه‌اي برخي شركتهاي فرامليتي ف. لاپ و جي. كالينز ، به مورد شركت رالستون‌ـ پورينا اشاره مي‌كنند. اين شركت عامل گسترش صنعت پرورش مرغ در كلمبياست، نه از آن رو كه مرغ و جوجه را به ماده كليدي رژيم غذايي مردم اين كشور مبدل سازد، بل به خاطر آنكه براي محصول اصلي كارخانه،‌يعني كنسانتره‌هاي غذايي براي حيوانات، بازار ايجاد كند. به پيروي از همين سياست تسهيلات و امكانات خاصي در اختيار مرغداران گذارده شد. در نتيجه بين‌سالهاي 1971 ـ 1967 توليد مرغ در كلمبيا دو برابر گرديد، يعني از 11 ميليون به 22 ميليون رسيد .
كودكان به دليل آنكه به عنوان خريداران بالقوه به راحتي تأثير پذيرند، هدف مطلوبي براي شركتهاي فرامليتي محسوب مي‌شوند. براي مثال، برخي مؤسسات توليدكننده نوشابه‌هاي غير الكلي درآمريكاي لاتين و مركزي درمقابل فروش مستقيم محصولات خود در مدارس به هنگام برگزاري جشنها، نوشابه‌و يخچال را به طور رايگان دراختيار اين مدارس قرار مي‌دهند . شركتهاي ديگر نظير جنرال فودز در مكزيك با گذاردن مجسمه‌هايي كوچك نظير شخصيتهاي كارتوني والت ديسني در بسته‌بنديها، در واقع براي محصولات خود بازاريابي مي‌كنند.
بسياري از كالاها ( كوكاياپپسي ) نماد تعلق به دنياي مدرن تلقي مي‌شوند ، و اين همان چيزي است كه تبليغ كنندگان برآن بسيار تأكيد مي‌ورزند. ه.والتر در مقاله نشريه بسيار معتبر تجارت جهاني كلمبيا كه به بررسي سياستهاي بازاريابي در كشورهاي در حال توسعه اختصاص يافته بود، اين پرسش را مطرح مي‌كند كه آيا "مردم به اندكي تجمل نظير نوشيدن نوشابه‌هاي غير الكلي يا كشيدن سيگارهاي معطر نياز ندارند؟ "
بحثها و توضيحات مسئول بودجه‌هاي تبليغاتي پپسي كولا و كوكاكولا در برزيل به خوبي بيانگر تأثير اجتماعي شركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرفي است. او مي‌گويد: "در اين كشور هيچ راهي براي هدايت و كاناليزه كردن طغيان جوانان وجود ندارد، نسل كنوني از هيچ آموزش سياسي يا اجتماعي بهره‌مند نيست. ما يك مكانيزم اعتراضي به وجود آورده‌ايم كه در مصرف كاناليزه مي‌شود. پپسي، تصويري جديد و جوان است، آنها نيز خوشحالند چون جوان هستند و چون جوان هستند، پپسي مي‌نوشند. "
بنابراين ورود شركتهاي فرامليتي دقيقاً با واژگوني الگوهاي مصرف كه برخي از آنها طي چندين قرن بدون تغيير باقي مانده‌اند همزمان است . اما ايجاد الگوهاي مصرف جديد مي‌تواند نتيجه مكانيزمهاي كمتر تعمدي ديگر نيز باشد . فرآورده‌هاي شركتهاي فرامليتي هم به خاطر كيفيات طبيعي (لوكس ونوبودن ) و هم به خاطر نمادهاي اجتماعي وابسته به آنها به سهولت از سوي برگزيدگان داخلي كه شديداً مجذوب اسلوب زندگي غربي و محصولات غربي هستند پذيرفته مي‌شود . پيامد اثرات نمايشي قوي اين جريان ، گسترش نيازها و اشيا در كل جامعه است . در اينجا بايد از تأثيرتقليدي سخن گفت . شركتهاي فرامليتي كالاهايي راعرضه مي‌كنند كه برگزيدگان داخلي سريعاً آنها را مي‌پذيرند و سپس درمدت زمان كوتاهي پس از عرضه اين كالاها، سايرين نيز به تقليد از برگزيدگان مصرف كنندگان اين كالاها خواهند شد، فرآيندي كه ر. نوركس در موردش چني مي‌گويد : "اگر چه مصرف در كشورهاي در حال توسعه به سطح درآمد بستگي دارد اما به تفاوت بين درآمدهاي پايين با بالاترين درآمدها نيز مربوط مي‌شود . طبقات كم درآمد در نتيجه فرآيند كشش و جاذبه اجتماعي به تقليد از طبقات داراي بالاترين درآمدها و به خصوص اعضاي شركتهاي فرامليتي تمايل پيدا مي‌كنند. "
طرح كلي در اين جريان چنين است : شركتهاي فرامليتي محصولات جديد را در كشورهاي درحال توسعه عرضه كرده و نيازهاي مصرفي آنان را به جانب اين كالاها هدايت مي‌كنند.
روشهاي نفوذ متنوع وگوناگون است ( عمدي با استفاده از تبليغات، نسبتاً غير عمدي از طريق نمايش )، اما همگي در جهت هدايت الگوهاي مصرف به سوي كالاها و خدمات توليدي شركتهاي فرامليتي مشاركت دارند. ايجاد عرضه خود موجد تقاضاست. درست است كه اين محصولات بدون در نظر گرفتن نيازهاي اساسي مردم به بازار عرضه مي‌شوند و اين چيزي نيست كه شركتهاي فرامليتي نسبت به آن بي‌اطلاع باشند، بلكه بالعكس "اين روش عادي و متداول انجام دادن امور از سوي آنهاست " اين سياست و عواقب ناشي از آن، نمايش جديدي از تضاد و برخورد دو نوع منطق است، زيرا براي يك شركت فرامليتي انتخاب يك برنامه تبليغاتي قبلاً آزموده شده به زباني ديگر به مراتب راحت‌تر است تا عرضه و يا توليد فرآورده‌هايي نو متناسب با نيازهاي خاص محلي.
بنابراين مي‌توان چنين نتيجه‌گيري كرد كه شركتهاي فرامليتي با معرفي عادات مصرفي غربي در كشورهاي درحال توسعه در ايجاد فرآيند جهاني برون‌گرايي فرهنگي دخالت مؤثر دارند. زيرا آداب تغذيه بازتاب روشي است كه ملتها طرز فكر و رفتار خود رابه وجود مي‌آورند ، آنها را هدايت مي‌كنند، سنتهايشان را تلفيق واحياء مي‌سازند و رسوم خود را با رسوم انتقال بافته از سوي ديگر فرهنگها در هم مي‌آميزند.
از اين ديدگاه بسط و ازدياد موفقيت جهاني غداهاي آماده‌اي نظير مك‌دونالد را نه به واسطه فروش (زياد) اين محصولات، بلكه بيشتر به خاطر شيوه زندگي و نمادهاي وابسته به آن بايد توجيه كرد.
نكته ديگر اين است كه سواي اهميت اجتماعي ـ فرهنگي تأثير شركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرف، نفوذ آنها باعث بروز انحرافاتي در ساير حوزه‌ها نيز مي‌گردد. تغيير گرايش مصرف كشورهاي جهان سوم به جانب كشت برخي محصولات كشاورزي كه عمدتاً ناشي از استفاده از سموم دفع آفات است ( كه شركتهاي فرامليتي در توليد آنها نقش عمده دارند) وابستگي اقتصادي و تكنولوژيكي اين كشورها را افزونتر مي‌كند. اما عمده‌ترين فرآيند اين جريان تخصيص نادرست منابع كمياب است . با تغييرمحصولات كشاورزي، بهاي آنها همگام با كاهش ارزش غذايي در نتيجه افزودن چربيها و مواد شيميايي، افزايش مي‌يابد. از سوي ديگر تأكيد برتوليد و مصرف فرآورده‌هاي حيواني، موجب اتلاف عمده منابع گياهي است. براي مثال دركلمبيا با گرايش به كشت علوفه به جاي كشت حبوبات و سبزيجات نه تنها منبع پروتئيني‌گراني جايگزين يك منبع پروتئيني ارزان شده، بلكه عملاً كاهش ذخاير پروتئيني را به دنبال داشته است، چون پروتئين منابع حيواني به مراتب كمتر از صنايع گياهي است. در اينجا به مثالي كه قبلاً آورده شده است، بر مي‌گرديم. طبق بررسيهاي انجام شده، حاصل كشت علوفه در يك جريب زمين اختصاص يافته به پرورش مرغ و ماكيان در منطقه واله ،‌برابر است با پروتئيني كه از كشت ذرت يا لوبيا درهمين زمين به دست مي‌آيد.حال اگر در اين زمين سويا كشت شود، ميزان پروتئين حاصله 16 برابر بيشتر از كشت علوفه مرغداري خواهد بود. قبلاً گفته شد كه توليد جوجه در وهله اول به خاطر منافع شركتهاي فرامليتي در توليد خوراك و علوفه حيواني بود. مثال ديگر كه جمع اضداد است ، كشور مكزيك يعني مهم‌ترين صادر كننده پرتقال است. تا سال 1979 در نوشابه فانتا يا اورانج كراش از آب پرتقال استفاده نمي‌شد . از اين تاريخ به بعد دولت تصويب كرد كه حداقل، 1% آب پرتقال بايد به اين نوشابه‌ها افزوده شود. آخرين مثال در اين مورد كاپرال شعبه شركت نستله در ساحل عاج است . اين شركت عامل توسعه و رواج مصرف قرص‌هاي مگي در كشور فوق است. در حال حاضرخانواده‌هاي ساحل عاجي به طور متوسط سالانه 700 قرص مگي ـ روزانه 2 قرص براي هر خانواده ـ مصرف مي‌كنند. اين قرص جزء مهمي از رژيمهاي غذايي مردم ساحل عاج و به خصوص فقيرترين اقشار جمعيت شده است. قرص مگي كه در كشورهاي غني حكم چاشني و مكمل غذا را دارد به عنوان يك غذاي اصلي براي تغذيه كافي نيست. اين محصول از پروتئين گياهي درست شده و مصرفش دريك رژيم غذايي كه خود دچار كمبود پروتئين حيواني است، باعث تشديد كمبود غذايي ـ به خصوص از نظر كمبود اسيد آمينه ـ مي‌گردد، امري كه در كشور فوق مشهود است .
بنابراين ترديدي نيست كه شركتهاي فرامليتي قدرت هدايت خواستها و نيازهاي مردم را به سوي محصولات و يا خدمات خود دارند. اگر الگوهاي مصرف بازتاب ذهنيتها و تا حد بسيارزيادي آمال مردم باشند، ايجاد الگوهاي مصرف شكلي خاص از برون‌گرايي اجتماعي‌ـ فرهنگي ملل جهان سوم و جدا ساختن آنها از ريشه‌ها يا حافظه‌هايشان است. از اين ديد شركتهاي فرامليتي را مي‌توان به عنوان عاملان فعال دگرگوني اجتماعي تلقي كرد. كه فرهنگ‌زدايي افراد را به دنبال دارد و كمترين اعتنا و توجهي به ضرورتهاي دگرگوني مستقل و ملي كشورهاي فقير ندارد.

1_fast _ food 2_ valle 3_ orange vrush

منبع:كتاب شركت‌هاي فرامليتي و توسعه درونزا -ترجمه عبدالحميد زرين قلم فاطمه فراهاني
ادامه مطلب
سه شنبه 29 دی 1388  - 6:34 PM
 اين گوشي جديد Xenium X830 نام دارد و شامل نمايشگر لمسي بزرگي مي‌شود كه در مقابل اثر انگشت كاربران حساس است.
روي اين گوشي دوربين ديجيتالي 5 مگاپيكسلي به همراه فلش نصب شده و شركت فيليپس براي آن 8 گيگابايت حافظه داخلي در نظر گرفته است.
اين گوشي همراه با قلم ويژه‌اي در اختيار كاربران قرار مي‌گيرد كه مي‌تواند امكان استفاده از برنامه‌هاي داخلي را آسان‌تر كند.
گوشي جديد فيليپس فاقد صفحه‌كليد سخت‌افزاري است و از ديگر امكانات به كار رفته در آن مي‌توان به سيستم ويژه پخش فايل‌هاي صوتي به همراه كليدهاي ويژه و مرورگر اينترنتي پيشرفته اشاره كرد.
اين گوشي در حالت آماده‌باش مي‌تواند تا 15 ماه انرژي مورد نياز را در باتري خود ذخيره كند كه اين قابليت نيز در ديگر گوشي‌هاي مشابه موجود در بازار ديده نمي‌شود.
ادامه مطلب
سه شنبه 29 دی 1388  - 6:31 PM
  شركت سوئيسي رولكس كه از بزرگترين و مشهورترين توليدكنندگان ساعت در دنيا محسوب مي‌شود، اولين گوشي همراه خود را توليد كرد.

  اين گوشي كه Rolex A699 نام دارد و به دنبال همكاري‌ با يك كارخانه چيني توليد شده، يك ساعت عقربه‌اي بزرگ ساخت شركت رولكس را روي بدنه بيروني خود جا داده است.
گوشي تاشو A699 قادر است به صورت همزمان از دو سيم‌كارت پشتيباني كند و خدمات مخابراتي هر دو سيم‌كارت را در اختيار كاربر بگذارد.
روي اين گوشي نمايشگر LCD با اندازه 6/2 اينچ نصب شده و امكان پخش برنامه‌هاي موج FM راديو براي آن فراهم شده است.
اين گوشي كه هم‌اكنون وارد بازارهاي اروپا شده است، 101 دلار قيمت دارد و شركت رولكس اعلام كرده است كه در صورت استقبال كاربران، آن را در ديگر مناطق جهان نيز عرضه مي‌كند.
رولكس قصد دارد در آينده نزديك مدل‌هاي جديدتر اين گوشي را توليد كند.
ادامه مطلب
سه شنبه 29 دی 1388  - 6:30 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 50

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5822793
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی