به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

اوّلی: ببخشید ساعت چند است؟

دوّمی: ساعتم خوابیده است!

اوّلی: پس بیدارش نکن؛ از یک نفر دیگر می پرسم!

معلّم: کدام حیوان است که به انسان علاقه ی زیادی دارد؟

دانش آموز: اجازه آقا؟ گرگ گرسنه!

معلم در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید: با دیدن عکس پای این حیوان، نام حیوان را بگو.

دانش آموز هر چه به عکس نگاه کرد، نتوانست پاسخ بدهد.

معلّم گفت: بگو اسمت چیه تا برایت یک صفر بگذارم.

دانش آموز پایش را از کفش در آورد و گفت: خوب شما هم از روی پای من بگویید اسمم چیه!

اولی: نمی دانم چرا ریش های من سفید شده است اما موهایم مشکی است؟

دومی: برای اینکه تو از چانه ات بیش تر کار کشیده ای تا مغزت

روزی مادری به میهما نی رفت، وقتی به خانه برگشت. اولین بچه گفت:  مادر من ظرف ها را شستم.

دومین بچه گفت: من هم آن ها را خشک کردم.

سومی گفت : من هم ظرف های خشک را در جا ظرفی چیدم.

چهارمی گفت: من هم تمام ظرف های شکسته شده را در سطل آشغال ریختم.

ادامه مطلب
شنبه 9 آذر 1392  - 9:33 PM
غضنفر ميخواسته بياد تهران، ميره ترمينال از يه راننده ميپرسه آقا بليط تهران چند؟
رانندهه ميگه : اگه جلو بشيني 1000 تومن وسط 800 تومن رو بوفه 500 تومن
بعد ميخواد يه كم يارو رو سر كار بذاره، ميگه : اگه دنبال اتوبوس هم بدويي 300 تومن!
غضنفر يك نگاهی به كيف پولش ميكنه، ميگه: خوبه دنبالش ميدوم!
خلاصه 300 تومن ميده و بسم الله شروع ميكنه دنبال اتوبوس دويدن.
نزديكاي غروب اتوبوس داشته از نزديكاي كرج رد ميشده، رانندهه ميبينه غضنفر هي داره از عقب اشاره ميكنه
شاگردش ميگه: بابا داغون شد! نگه دار سوار شه. هوا داره تاريك ميشه سختشه، بيچاره 300 تومن هم كه داده.
راننده هم نگه ميداره.
غضنفر نفس نفس زنان و شاكي مياد جلو ميگه: اينجا كرج بود؟
راننده ميگه: آره.
غضنفر ميگه: خوب مرتيكه چرا هر چي علامت ميدم نگه نميداري؟! من ميخواستم كرج پياده شم.
ادامه مطلب
سه شنبه 24 فروردین 1389  - 7:36 AM
 

گوسفنده با باباش دعواش میشه
میره سر خیابون میگه: دربست
کشتارگاه

به جوجه تیغی میگن: آرزوت
چیه؟
اشک تو چشماش جمه میشه میگه:
بغلم میکنی؟

به دو دليل زنها فوتباليست
نميشن:
1.عمرا 11 تا زن يجور لباس
بپوشن
2.عمرا بازي بعدي همون لباسو
بپوشن

به غضنفر خبر میدن که بابا شدی میگه
 به زنم نگید میخوام غافلگیرش کنم

از دختره می پرسن شوهر چند حرف
داره؟ میگه اگه پیدا بشه حرفنداره

از غضنفر پرسيدند: "اسم کوچيك
 فردوسي چيه ؟"گفت: ميدان

از غضنفر ميپرسن بنظر تو
سخت ترين کار چيه؟
ميگه: نمک تو
نمکدون ريختن، چون سوراخ هاش خيلي ريزه

ادامه مطلب
دوشنبه 10 اسفند 1388  - 8:36 AM
 

غضنفر صبح ميره خونه ي دوستش، بعد از يه ساعت مياد كه بره دوستش ميگه نهار بمون، نهار ميمونه، بعد نهار مياد بره دوستش ميگه: حالا بيا يه دست تخته بزنيم، بازي تموم ميشه مياد بره دوستش ميگه: بدون شام كه نميشه. شام ميخوره مياد بره دوستش ميگه دير وقته! بخواب فردا برو، ميخوابه. صبح مياد بره دوستش ميگه: با شيكم خالي؟ بمون بعد صبحونه برو، يارو ميگه: نه ديگه، خانم بچه ها تو ماشين منتظرند!

يكي داشته غضنفر رو ميزده و هي داد ميزده مي كشمت اكبر مي كشمت اكبر.
يكي مياد ميگه چرا ميزنيش؟
غضنفر كه داشته كتك ميخورده ميگه: ولش كن بابا بذار بزنه من كه اكبر نيستم


يه روز غضنفر كبوترش را گم مي كنه تو روزنامه آگهي مي ده: بيه... بيه... بيه...

يه نفر داشته توي دريا غرق ميشده، بلند بلند داد ميزده: كمك، من شنا بلد نيستم!
غضنفر داشته رد ميشده ميگه: حالا منم تنيس بلد نيستم، بايد داد بزنم؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 بهمن 1388  - 7:59 AM
غضنفر می‌خواست رانندگی یاد بگیره. جلسه‌ی اول از معلمش پرسید: این چراغ رنگیه چیه؟!
معلم میاد سرکار بذارش؛ میگه: این چراغ راهنماییه؛ وقتی سبزه یعنی یه سری از آدما می‌تونن برن، وقتی زرده یه گروه دیگه. اما قرمز اختصاصیه واسه کسایی که اسمشون غضنفره.
خلاصه این جریان گذشت و غضنفر هم امتحان داد و قبول شد. روز اول نشست پشت ماشین و رسید به چراغ قرمز و خوب طبعاً رد رد کرد و رفت.
افسره داد زد: راننده پیکان، بزن کنار!
غضنفر سرشو از پنجره برد بیرون، داد زد: غضنفرم، غضنفرم!
افسره یه نگاه انداخت و گفت: باشه بابا... برو... برو.

بقيه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
دوشنبه 13 مهر 1388  - 8:58 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5863532
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی