به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غضنفر می‌خواست رانندگی یاد بگیره. جلسه‌ی اول از معلمش پرسید: این چراغ رنگیه چیه؟!
معلم میاد سرکار بذارش؛ میگه: این چراغ راهنماییه؛ وقتی سبزه یعنی یه سری از آدما می‌تونن برن، وقتی زرده یه گروه دیگه. اما قرمز اختصاصیه واسه کسایی که اسمشون غضنفره.
خلاصه این جریان گذشت و غضنفر هم امتحان داد و قبول شد. روز اول نشست پشت ماشین و رسید به چراغ قرمز و خوب طبعاً رد رد کرد و رفت.
افسره داد زد: راننده پیکان، بزن کنار!
غضنفر سرشو از پنجره برد بیرون، داد زد: غضنفرم، غضنفرم!
افسره یه نگاه انداخت و گفت: باشه بابا... برو... برو.

بقيه در ادامه مطلب
یه نفر میره خواستگاری؛ پدر عروس میگه: دخترم می‌خواد درس بخونه.
طرف میگه: باشه! ایرادی نداره. میرم یک ساعت دیگه میام.
------------------------------------------------------------------------------
به یارو میگن: برو با اره برقی 1000تا درخت ببر. میره 996 تا می‌بره. خسته میشه میشینه. میگن: چرا نشستی؟ روشنش کن 4تا دیگه هم ببر.
میگه: اِاِاِ مگه روشنم میشه؟!
------------------------------------------------------------------------------
غضنفر اونقدر به دختر همسایه سابقشون نامه میده که آخر دختره با پستچیه ازدواج می‌کنه!
ادامه مطلب
دوشنبه 13 مهر 1388  - 8:58 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5897191
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی