به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

حسین ایمانی

مقدمه

تاریخ بشر همواره شاهد حوادث بزرگ تلخ و شیرین بوده است؛ بی تردید هریک از آن رخدادها در پی عامل یا عواملی اتفاق افتاده است.

انسانهای دور اندیش، برای جلوگیری از تکرار رخدادهای تلخ و ناگوار و برای تداوم بخشی به حوادث سودمند و گوارا، در صدد بررسی عوامل و ریشه یابی آن بر می آیند.

امروزه چنین مباحثی تحت عنوان «فلسفه تاریخ» و «تحلیل تاریخ» در محافل علمی و تحقیقاتی با توجّه فراوان طرح و تبیین می شود. البته نباید غافل بود که مبتکر و طرّاح اصلی این نوع مباحث، بعد از ظهور اسلام، قرآن کریم بوده است. چنان که بخش قابل توجّهی از آیات قرآن با نقل و بررسی داستان تلخ و نافرجام برخی از پادشاهان پیشین همچون فرعون1 و اقوام گذشته هم چون قوم نوح، عاد، ثمود و لوط2 و بررسی علل سقوط و نابودی آنها، در پی ارائه چنین مباحث تحلیلی است.

ریشه ناهنجاری ها

بخش مهمی از رخدادهای تاریخی بشر در سایه تاریک تبعیت از هواهای نفسانی و خواهش های شهوانی به وقوع پیوسته است. از این رو ریشه اغلب ناهنجاری های فردی و اجتماعی را باید در انواع گوناگون امیال نفسانی جست و جو کرد.

همان گونه که برجسته ترین تحلیلگران تاریخ، حضرت علی علیه السلام در بیان بلیغی می فرماید:

«انّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اهواءٌ تُتَّبَعُ»3

«همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها، پیروی خواهش های نفسانی است.»

فتنه فراموش نشدنی

یکی از حوادث ناگوار و فتنه های فراموش نشدنی تاریخ بشر، حادثه حیرتزا و غم انگیز «عاشورا» است که تا قیام قیامت، کام تاریخ را به تلخی کشانده است. تلخی این واقعه نه تنها هرگز از ذائقه تاریخ زدوده نمی شود؛ بلکه با تکرار حوادث مشابه آن، مهرهای سیاه دیگری بر پیشانی تاریخ می نشیند و جام زهر دیگری در کام نیکان ریخته می شود.

تکرار تاریخ

در روند تاریخ بشر؛ چه حال و آینده، هیچ گونه تضمینی برای تکرار نشدن رخدادهای مشابه حادثه رقّت انگیز عاشورا وجود ندارد؛ مگر اینکه ریشه ها و عوامل آن شناسایی و خشکانده شود. بنابراین در ضرورت طرح این گونه مباحث جای هیچ تردیدی نیست.

حال، جای طرح این سؤال اساسی است که: ریشه اصلی و عامل مهم بروز حادثه خونین عاشورا چه بوده است؟ برای یافتن جواب سؤال مزبور، باید انگیزه های دشمنان امام حسین علیه السلام بررسی گردد.

شکی نیست که افراد شرکت کننده در جنگ علیه این امام شهید، با امیال و انگیزه های گوناگونی وارد میدان شده اند. از میان انبوه انگیزه ها، می توان به انگیزه های اقتصادی، اعتقادی، تعصبات قومی، انتقام، ترس و وحشت، جاه طلبی و حبّ مقام به عنوان برجسته ترین انگیزه ها اشاره نمود.

مهم ترین انگیزه ها

هریک از عوامل و انگیزه های فوق در خور توجه و تأمّل بوده و قابل بحث و بررسی است؛ اما انگیزه اخیر، یعنی جاه طلبی، از حساسیت و تأثیرگذاری خاصّی برخوردار است. ادّعای گزافی نیست اگر اصلی ترین ریشه رخداد عاشورای سال 61 هجری قمری و همچنین عاشوراهای مشابه دیگر تاریخ را، همین انگیزه بدانیم. از این رو اگر در این زمینه مبحث مستقلی ارائه گردد، مفید خواهد بود.

البته پیش از پرداختن به بحث اصلی، یعنی نقش جاه طلبی در واقعه عاشورا، ضروری است بحث کوتاهی به صورت کلّی پیرامون خودِ «جاه طلبی» ارائه شود تا اهمیت موضوع بیشتر روشن گردد.

خطرناک ترین غریزه

«جاه طلبی» یکی از رذیله های بسیار خطرناک است که ممکن است در انسان پیدا شود و دین و دنیای خود و حتی دیگران را نابود سازد؛ همان گونه که در طول تاریخ، اغلب حوادث تلخ و زیان بار در سایه سیاه همین رذیله مُهْلِک شکل گرفته است.

شعله شهوت جاه طلبی در انسان چنان پرفروغ است که از تمام شعله های شهوانی پرسوزتر و پرزورتر است و چنانچه اشعه پرفروغ ایمان و عمل صالح، آن را در کنترل خود قرار ندهد، هیچ چیز دیگر قادر به خاموش کردن آن نخواهد بود.

تجربه تاریخی بشر نیز مؤیّد این مطلب است که انسانهای دور از تعهّد و غیر مُهَذّب، اگر از هر نوع لذت شهوانی، گذشته از لذّت جاه و مقام، صرف نظر نکرده اند؛ بلکه گاهی برای رسیدن بدان از برخی لذتّهای دیگر نیز چشم پوشی کرده اند.

بنابراین می توان اذعان کرد که مقام طلبی و حبّ ریاست، از غرایز شهوانی دیگر قوی تر و خطرناک تر است، چنان که مرحوم ملاّ مهدی نراقی در این زمینه می فرماید:

«اِنّه (حب جاه) اَعْظَمُ لَذَّةٍ مِن لَذّاتِ الحیاة الدّنیا و اکبر زِینَةٍ مِن زَینَتِها؛4 همانا جاه طلبی، بزرگ ترین لذّت از لذایذ دنیا و بزرگ ترین زینت از زینتهای آن است.»

دیدگاه ها

به دلیل خطرناک بودن جاه طلبی، آیات5و روایاتی6 در نکوهش آن وارد شده است و به تبع آن، عالمان اخلاق نیز در کتابهای اخلاقی خود مباحثی مطرح کرده اند. مرحوم ملا احمد نراقی کلام نغزی در این زمینه دارد:

از زمان آدم تا این دم، اکثر عداوتها و مخالفتها با انبیا و اوصیا باعثی جز «حبّ جاه» نداشته (است). نمرود مردودِ به همین جهت آتش برای سوختن ابراهیم خلیل برافروخت و فرعونِ ملعون به این سبب خانمان سلطانی خود سوخت. حبّ جاه است که شدادِ بد نهاد را به ساختن ارم ذات العماد [وا [داشت و لعن ابد و عذاب مخلّد بر او گماشت. خانه دین سیّد آخر الزمان از آن خراب و ویران و اهل بیت رسالت به این جهت پیوسته مضطر و حیران، حقّ امیر مؤمنان از آن، مغصوب و خانوادهّ خلافت الهیه به واسطه آن، منهوب.

بطحا خراب شد به تمنّای ملک ری.7
یثرب به باد رفت به تعمیر ملک شام

باره می فرماید:

«از اوّل عالم تا حالا، از این قدرتهای جابر هرچه به مردم رسیده است، از این حبّ اشتهار ریاست، حبّ قدرت بوده است.»

زمینه های رخداد عاشورا

نقش جاه طلبی در حادثه عاشورا، از دو زاویه قابل تأمّل و بررسی است:

الف) ریشه های تاریخی پیش از زمان وقوع حادثه، (پیش زمینه ها).

ب) بررسی زمان رخداد و حادثه، (زمینه ها).

کمتر حادثه مهمّ تاریخی را می توان یافت که به صورت اتفاقی و بدون زمینه های پیشین واقع شده باشد. معمولاً رخدادهای مهمّ اجتماعی ـ تاریخی در بستر زمانی طولانی و با پیش زمینه های قبلی رخ می دهند. حادثه کربلا نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه حوادث بسیار ناگواری چون: انحراف خلافت از مسیر اصلی، دنیازدگی برخی از صحابه، عوام فریبی، بدعت گذاری و خانه نشینی علی علیه السلام ـ که همگی بدون تردید از جاه طلبی و حبّ مقام نشأت گرفته بود ـ در زمینه سازی جریان عاشورا دخالت داشتند. با اطمینان می توان اذعان داشت که اگر حوادث مزبور واقع نمی شد؛ هرگز حادثه خونبار عاشورا پیش نمی آمد.

آری، واقعیت این است که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به سرعت جریاناتی در جولانگاه سیاست پدید آمد که هریک از آنها برای ایجاد حادثه ای مانند عاشورا کافی بود.

فاصله زمانی میان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا زمان حادثه عاشورا، که دقیقاً نیم قرن است، در سه مرحله قابل بررسی است که در هر سه مرحله رد پای جاه طلبی مشهود و ملموس است.

1. دوران خانه نشینی علی علیه السلام

علی علیه السلام جانشین واقعی و لایق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بود؛ اما با کنار گذاشته شدن او، انحرافاتی در جامعه اسلامی پدید آمد که پس از این واقعه، اتفاقهایی همانند حادثه عاشورا دور از انتظار نبود. گرچه برخی ها ممکن است توجیهات تعصّب آمیزی داشته باشند ولی حقیقت این است که اصل محور آغاز انحرافات در خلافت، جاه طلبی بوده است؛ به عنوان نمونه، اگر علی علیه السلام بر کرسی حکومت تکیه زده بود هرگز معاویه و امثال او در پستهای حساسی همچون ولایت شام قرار نمی گرفتند و اگر معاویه نبود، هرگز جنایات یزید و حادثه عاشورا پدید نمی آمد.

2. حکومت علی علیه السلام

گرچه حدود پنج سال، حکومت به دست علی علیه السلام افتاد؛ اما از آنجا که 25 سال جامعه اسلامی بر خلافِ خواستِ علی علیه السلام حرکت کرده بود، به آسانی قابل برگشت نبود. از سوی دیگر در همان مدت کوتاه نیز، جاه طلبانی همچون معاویه، طلحه، زبیر، عایشه و... پیدا شدند که راه رو به رشد علی علیه السلام را سد کردند و جنگها و کدورتها در جامعه پدید آوردند که در زمینه سازی عاشورا، بی تأثیر نبود.

3. معاویه

معاویه که توسط خلفای پیشین برسر کار آمده بود و در منطقه حساس شام جایگاه محکمی برای خود ایجاد کرده بود؛ عاقبت با نهایت جاه طلبی و عوام فریبی و زور و تزویر بر جهان اسلام تسلط یافت. او نه تنها زمینه شحکومت یزید را فراهم آورد؛ بلکه با ایجاد بدعتهای غیر شرعی و ضدّ عدالت، زمینه رویکرد جهانیان به اسلام را به رکود کشید. چنان که رشید رضا در کتاب تفسیر خود نقل می کند:

یکی از دانشمندان بزرگ آلمان در آستانه (دولت عثمانی) به برخی مسلمانان از جمله شُترفای مکّه، گفته است:

شایسته است ما مجسّمه معاویه را از طلا در میدان برلین برپاکنیم.

گفتند: چرا؟!

او اظهار داشت: چون او نظام اسلامی را از اساس دموکراسی به نظام سلطه و زور تبدیل کرد و اگر این موضوع نبود، اسلام عالم را فرا می گرفت.8

با عنایت به مطالب گذشته روشن می شود که حادثه عاشورا با حوادث مهمّ قبلی ارتباط بسیار نزدیکی داشته است. برخی از مورّخین بزرگ نیز به این نکته به صورت تلویحی اذعان نموده اند. شهرستانی گفته است:

تمامی مشکلات و گرفتاریهایی که بر تاریخ اسلامی گذشته است، در عقیده باشد یا سیاست، ما را رسد که سرچشمه آن را در حوادث صدر تاریخ بیابیم.9

تحلیلی روشن از جاه طلبان

با تأمّل و تحلیل وقایع پنجاه ساله پس از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ارتباط آنها با واقعه عاشورا روشن شد؛ اما منشأ آن وقایع چه بود؟

این مطلب نیز چون روز روشن است؛ ریشه اصلی تمام این قضایا، رذیله جاه طلبی بوده است.

آیا آنچه در سقیفه گذشت «منّا امیرٌ و منکم امیر»، در اثبات جاه طلبی ها کافی نیست؟

آیا سفارش ابوسفیان به عثمان در خصوص حفظ حکومت و پاس دادن آن به همدیگر (امویها) به مانند توپ10؛ چیزی غیر از جاه طلبی را ثابت می کند؟

تسلیم نشدن معاویه در مقابل حکومت علی علیه السلام به چه دلیل بود؟ آیا دلیلی جز جاه طلبی و حفظ مقام و ریاست منطقه دندانگیر شام داشت؟

عمروبن عاص که برجسته ترین معاون معاویه بود و خود را شریک جنایتهای او کرد، به دنبال چه هدفی بود؟ آیا مشکل مالی داشت؟! یا به دنبال رسیدن به حکومت مجدّد مصر بود؟11

طلحه و زبیر به رغم بیعتی که با علی علیه السلام کرده بودند، به کدامین بهانه ای آوای جنگ سردادند؟ آنان که سرمایه های هنگفتی داشتند، خانه های مجلّلی ساخته بودند و کنیزان فراوانی در اختیار داشتند!

آری همه چیز داشتند، ولی حکومت و جاه نداشتند؛ آنان به دنبال حکومت کوفه و بصره بودند.

جاه طلبان دوران یزید

هرچه بیشتر علل و انگیزه های رخداد عاشورا مورد کنکاش قرار گیرد، نقش نامطلوب جاه طلبی در آن حادثه، روشن تر می شود؛ به گونه ای که تمام انگیزه های دیگر رنگ می بازند.

به راستی مگر غیر از این است که اوّلین جرقه های زمینه سازی ولایت عهدی و سپس خلافت یزید ـ که اصلی ترین محور شرارت آفرین حادثه غم انگیز عاشورا بود ـ نیز از همین رذیله جاه طلبی و دلبستگی به ریاست و مقام آغاز شد؟ مورّخین صدر اسلام بدین نکته تصریح کرده اند؛ ابن اثیر در این زمینه می نویسد:

مغیرة بن شعبه در کوفه از طرف معاویه فرمانروایی می کرد و معاویه تصمیم گرفته بود که او را برکنار کرده و سعید بن عاص را به کوفه بفرستد. هنگامی که این خبر به مغیره رسید، با خود گفت: مصلحت در این است که برای حفظ آبروی خود نزد معاویه بروم و از ادامه مسئولیت خود و فرمانروایی کوفه اظهار بی میلی نموده و از او درخواست استعفا کنم تا در نزد مردم چنین وانمود شود که من خود داوطلبانه از فرمانروایی کوفه کناره گرفته ام.

مغیره با همین انگیزه به سوی شام حرکت کرد. وی در شام ابتدا با نزدیکان و یاران خود ملاقات نمود و به آنها گفت: اگر در این اوضاع و احوال نتوانم حکومت کوفه را برای خود نگه دارم، دیگر هرگز به آن مقام دست نخواهم یافت. و بعد نزد یزید بن معاویه رفت و به او گفت: بیشتر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفته اند و فرزندان آنها به جای مانده اند و تو از همه آنها در فضل و رأی و دین و سیاست داناتری و من نمی دانم چرا پدرت معاویه برای تو از مردم بیعت نمی گیرد!

یزید گفت: آیا به نظر تو این کار، شدنی است؟ مغیره گفت: آری. یزید که سخت تحت تأثیر حرفهای مغیره قرار گرفته بود، به نزد پدرش معاویه رفت و کلام مغیره را بازگو نمود. معاویه دستور داد تا مغیره را حاضر سازند.

مغیره آنچه به یزید گفته بود، به معاویه نیز گفت و اضافه کرد که: شما شاهد بودید که بعد از قتل عثمان، امت اسلامی دچار چه اختلافهای شدیدی گردید و چه خونهای زیادی ریخته شد. یزید جانشین خوبی برای تو خواهد بود تا بعد از تو پناهگاهی برای مردم باشد و از خونریزی و فتنه، جلوگیری شود.

معاویه گفت: چه کسانی در این کار، مرا یاری خواهند کرد؟ مغیره گفت: من تعهّد می کنم که از مردم کوفه برای یزید بیعت بگیرم. و زیاد بن ابیه (پدر عبیداللّه) نیز از مردم بصره برای ولایت عهدی یزید بیعت خواهد گرفت و از این دو شهر گذشته، مردم هیچ شهری در بیعت با یزید مخالفت نخواهند کرد. معاویه، مغیره را در پست حکومت کوفه تثبیت کرد و از تصمیم برکناری او به جهت بیعت گرفتن برای یزید، منصرف گردید.

مغیره نزد یاران خود بازگشت و در جواب آنها که از ماجرای برکناری اش پرسش می کردند، گفت: من پای معاویه را در رکابی قرار دادم که حکومت اموی سالها به هجوم خود بر امت محمد صلی الله علیه و آله وسلم ادامه دهد، و دریدم برای آنها چیزی را که هرگز دوخته نخواهد شد.

مغیره برای عملی ساختن افکارش خود به کوفه برگشت و با یاران خود و هواداران بنی امیّه مسأله بیعت با یزید را مطرح کرد و آنها پیشنهاد او را اجابت کردند. او فرزندش موسی را به همراه هیئت ده نفره به سوی شام فرستاد و سی هزار درهم در اختیار آنان گذاشت. آنان نزد معاویه رفتند و از بیعت با یزید سخن گفتند و معاویه را تشویق کردند که هرچه زودتر این کار را انجام دهد. معاویه در پاسخ گفت: این مطلب را فعلاً اظهار نکنید ولی بر همین رأی و اندیشه باشید. سپس از فرزند مغیره سؤال کرد که: پدرت دین این افراد را به چه قیمتی خریده است؟! گفت: به سی هزاردرهم. معاویه در جواب گفت: به راستی دین برای این اشخاص بسی بی ارزش بوده است که آن را به این قیمت ناچیز فروخته اند؟12

آری! مغیره می خواست با یک تیر، دو نشان، بلکه چندین نشان بزند. زیرا با پیشنهاد اوّل، حکومتش در کوفه ادامه می یافت و در مرحله دوم اگر یزید به حکومت می رسید، چه بسا ارتقاء مقام هم پیدا می کرد. بنابراین، هم پیشنهاد مغیره از جاه طلبی سرچشمه می گرفت و هم استقبال معاویه و یزید بدان جهت بود.

هوس حکومت ری، چه می کند؟

از دلایل روشن دیگر بر نقش شوم جاه طلبی در حادثه عاشورا، جریان جاه طلبی عمر بن سعد است. عمر بن سعد یکی از ضلعهای مثلّث شوم حادثه کربلا است که در کنار دو ضلع دیگر (یزید و ابن زیاد) به ایفای نقش ناپسند خود پرداخت. گرچه او امتیاز خاصّ رزمی و نظامی نداشت ولی به جهت برخورداری از وجهه اجتماعی و مذهبی، به عنوان سفیر لشکر در مقابل امام حسین علیه السلام انتخاب شد. او کسی نبود که امام حسین علیه السلام را نشناسد، بلکه به خوبی او را می شناخت و در مرحله اوّل هم راضی به قبول این مسوولیت نبود؛ اما آنچه که او را بر خلاف عقلش به وادی جنگ با امام حسین علیه السلام کشاند؛ جاه طلبی و ریاست خواهی بود. این نکته از لابه لای کلام و اشعار او هویداست:

ءَاَترکَ ملک الری و الریُّ رغبتی ام ارجع مذئوما بقتل حسین
و فی قتله النار الّتی لیس دونها حجابٌ و ملک الری قرّة عینی13

امام حسین علیه السلام در ملاقاتی که با عمر بن سعد داشت، از او می پرسد: آیا قصد کشتن مرا داری؟

عمر بن سعد در صدد توجیه کار خود برآمده، می گوید: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم خانه ام را خراب کنند!

امام علیه السلام جواب می دهد: من برای تو خانه ای می سازم.

عمر بن سعد بهانه تراشی کرده، می گوید: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!

امام علیه السلام می فرماید: بهتر از آن را به تو می دهم.

عمر بن سعد این بار نیز بهانه دیگری می آورد. امام حسین علیه السلام در پایان فرمود:

«مرا می کشی و گمان می کنی که عبیداللّه ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند که گوارای تو نخواهد بود و این، عهدی است که با من بسته شده است. و تو هرگز به این آرزوی دیرینه خود نخواهی رسید! پس هر کاری که می توانی، انجام ده که بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید، و می بینم که سر تو را در کوفه بر سر نی می گردانند و کودکان سر تو را هدف قرار داده و به طرف آن سنگ پرتاب می کنند.»14

ضلع سوم

عبیداللّه بن زیاد نیز به عنوان سومین ضلع مثلّث شوم، پرونده جاه طلبی اش به طور کامل هویداست؛ گویی یزید نیز او را خوب می شناسد و عطش ریاست طلبی او را می داند؛ از این رو، او را با حفظ مقام فرمانروایی بصره، به فرمانروایی کوفه نیز منصوب می کند. او نیز در قبال رسیدن به این همه پست و مقام، جنایت هولناک کربلا را می آفریند؛ همان کونه که افراد دیگری هم با همین انگیزه به او پیوستند.

پی نوشت ها:

1. قصص / 39 و 40.

2. ص / 12.

3. بحارالانوار، ج 2، ص 290؛ کافی، ج 1، ص 54.

4. جامع السعادات، ج 2، ص 348.

5. قصص / 83.

6. اصول کافی، ج 3، ص 406.

7. معراج السعاده، ص 453.

8. قال احد کبار علماء آلمان فی الاستانه لبعض المسلمین و فیهم احد شرفاء مکه: انّه ینبغی لنا ان نقیم تمثالا من الذهب لمعاویة بن ابی سفیان فی میدانٍ کذا من عاصمتنا «برلین». قیل: لماذا؟ قال: لانّه هوالذی حوّل نظام الحکم الاسلامی عن قاعدته الدمقراطیه الی عصبیّ ء الغلب و لولا ذلک لعمّ الاسلام العالم کلّه؛ (المنار، ج 11، ص 225، بیروت).

9. کل التبلیلات التی مرّت بالتاریخ الاسلامی سواء فی العقیدة او السیاسة یُمکننا ان نَجِدَ لها مرتجعاً و مردّاً فی حوادث صدر التاریخ؛ (ملل و نحل، به نقل از حماسه حسینی، ج 3، ص 66).

10 امینی، الغدیر، ج 10، ص 83.

11. ترجمه شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 10.

12. کامل، ابن اثیر، ج 3، ص 503 و 504.

13. مقتل الحسین، مقرّم، ص 197.

14. سفینة البحار، ج 3، ص 673، کلمه «عمر».

   
ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:45 AM

غلامرضا ظریفیان

سخـن را به بن مایه های شکل گیری واقعه کربلا و پیامدهای این واقعه عظیم معطوف می کنم. روش بحث تحلیل تاریخی است.

فرضیه اصلی بحث این است که میان فتوحات اسلامی و آن چه که در صدر اسلام بعد از رحلت پیامبر (ص) رخ داد و واقعه ی عاشورا یک ارتباط مستقیم و ارگانیک وجود دارد. اتفاقاتی که در فتوحات مسلمین افتاد و دانشی که در فتوحات تولید شد و ارزش ها و منطقی که در فتوحات تولید و بازتولید شد، به گونه ای در واقعه کربلا متجلی شد و از منظر این بحث، یکی از عوامل مهم واقعه کربلا مسئله فتوحات است. بنابراین وقتی به بن مایه ها اشاره می کنم، تلاش می کنم منطقی را که در فتوحات تولید شد، ارائه و بازبینی کنم و این نکته که این منطق چگونه خود را در واقعه کربلا بروز داد.

البته واقعه کربلا یک واقعه یک وجهی نیست. واقعه کربلا از زوایای مختلف حماسی، کلامی، فقهی، سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. این ها همه در جای خود می توانند مورد توجه قرار گیرند. واقعه کربلا یک واقعه منشوری است و همه آن موضوعات در جای خود قابل پردازش است. بنابراین آثار و زوایای خاص خود را در هر نگاهی ارائه می کنند. من می خواهم از یک برش که نگرش تحلیل تاریخی است به مسئله کربلا بپردازم و زمینه های بروز و ظهور کربلا را در یکی از حوادث صدر اسلام که فتوحات است، جستجو کنم. از این زاویه کم تر به کربلا پرداخته شده است.

قبل از این که واقعه فتوحات را توضیح دهم، لازم است به چند نکته اشاره شود.

در طول تاریخ، حکومت دینی یا حکومت تئوکراسی کم نبوده است. یعنی از دوره باستان و حکومت بابل حکومت حمورابی تا قرن شانزدهم و هفدهم در دوره قرون وسطی و در جهان اسلام تا دوره عثمانیها حکومت دینی وجود داشته است.

ما در این بحث دو نوع حکومت دینی می توانیم ارائه کنیم. یک نوع تئوکراسی و حکومت دینی متحقق شده و در طول سالیان دراز بروز و ظهور پیدا کرده است. در این حکومت دینی انسان فاقد هرگونه حقوق ذاتی در برابر حکومت است و چاره ای جز فرمانبرداری از حاکمان الهی ندارد. تفسیر متون و اجرا و اعمال آن بر عهده حاملان حق الهی یعنی حاکمان قرار دارد. در این نگرش انسان به عامل مطلق تکلیف مبدل می شود. رابطه ی دوسویه ای بین حاکم و مردم وجود ندارد، بنابراین حداکثر تکلیف برای شهروند و حداقل حقوق برای حاکم در نظر گرفته می شود. در این حکومت شهروند کاملا موقعیتی متنزل دارد و در برخی از گونه های حکومت الهی حتی شهروند تبدیل به بنده و برده می شود. در جهان اسلام پنجاه سال پس از رحلت پیامبر (ص) این وضعیت را در واقعه ی حره می بینیم. در سال 63 هجری بعد از واقعه کربلا وقتی سپاهیان یزید به مدینه پایگاه جهان اسلام حمله کردند، از مردم به بندگی و بردگی یزید بیعت گرفتند. متأسفانه این نگاه، با شدت و ضعف آن، در اثر تحولاتی که بعد از فتوحات رخ داد و استبداد، حالت تقدس پیدا کرد و به وسیله بسیاری از فقیهان و متکلمان اشعری و شبه اشعری و بعدها هم توسط فقیهان اخباری و شبه اخباری در جهان اسلام بازتولید شد و بخش عظیمی از جهان اسلام از دوره بنی امیه، حکومت بنی عباس و تا عثمانی ها معطوف به این نوع حکومت دینی است.

نوع دوم حکومت های دینی است که بیشتر معطوف به دوره ای است که ما با عنوان دوران پیامبر (ص) و خلفای راشدین با شدت و ضعفش و در دوره امام علی (ع) در شکل قابل دفاع آن را می بینیم. در این نوع حکومت تئوکراسی بنا بر آن چه که در تاریخ آمده است، در واقع پذیرفته می شود که سرنوشت انسان به دست خداوند رقم می خورد و اوست که باید سرنوشت خودش را تعیین بکند. انتخاب، ارادی و آگاهانه و متکی بر مبانی نظری و تا حدود زیادی درست است و اصل بیعت، ارادی است. در بررسی های تاریخی نه در دوره پیامبر (ص) و نه در دوره امام علی (ع) شاهد بیعت اجباری نیستیم و آن بزرگواران کسی را مجبور نکردند که بیعت کند. اصل بیعت ارادی است و متکی بر یک میثاق روشن و پیوند دو سویه بین حاکمیت و مردم برقرار است. تلاش قدرت و حکومت این است که مردم را (لیقوم الناس بالقسط) برای قیام به عدالت و تحقق قسط تربیت کند.

نکته ی دوم این که یکی از مهم ترین آسیب های دوره جاهلی «قتل نفس» بوده است. قتل نفس یک امر شایع و رایج جامعه جاهلی است. خون به جز در قبیله ی خود حرمت نداشت. و بنابراین از همان صدر اسلام هم قتل نفس، نفی و نهی می شود و حرمت پیدا می کند. خداوند مجازات معنوی خون ریزی را بسیار بزرگ قرار می دهد: فکأنما قتل الناس جمیعا. یعنی قتل یک نفر برابر کشتن همه است. نهی دوم شرب خمر است. حتی قرآن خطاب به مؤمنین می گوید که: یا ایها الذین آمنوا لا تقربو الصلاه و انتم سکاری؛ ای مؤمنین هنگام مستی نزدیک نماز نشوید. ولی در برخورد با این، خداوند و پیامبر (ص) امر را چگونه قرار می دهند؟ چون یک امر رفتاری و فردی است، به صورت تدریجی و هشدار به ضررهای آن، و این که نفعش کم تر از ضررش است، سعی در نفی تدریجی آن دارند. قتل آن قدر برای خداوند مهم است که وقتی می خواهد چیز مهم تری را بگوید، شاخصش را قتل قرار می دهد: الفتنه اشد من القتل. یعنی قتل آن قدر بزرگ است که فتنه از آن بالاتر است.

اگر یک نگاه اجمالی به غزوات و سرایای پیامبر (ص) که نزدیک به هشتاد غزوه و سریه گزارش شده است داشته باشید، ملاحظه می کنید تمام تلاش پیامبر در جنگ با دشمنانش این بوده که حتی از دشمنانش کم تر کشته شود. مهم ترین غزوات پیامبر (ص) غزوه خندق است که اگر پیامبر آن را مدیریت نمی کرد، هزاران نفر کشته می شدند، ولی پیامبر به گونه ای مدیریت کرد که در این جنگ تعداد اندکی کشته شدند.

اما بعد از رحلت پیامبر (ص)، با پدیده ای رو به رو هستیم که به اصطلاح تاریخی به جنگ های ارتداد یا رده معروف شده اند. عده ای از مسلمانان در دوره ابوبکر، مرتد شدند. دوره ی حکومت ابوبکر هم دو سال است. فقط در جنگ های ارتداد یعنی در حدود یکی سال و اندی، سه هزار مسلمان کشته شدند. در واقع آغاز عادی شدن ریخته شدن خون. این که در کربلا به راحتی خون ریخته می شود و هلهله می کنند، مقدماتش این جا فراهم می شود. بخشی از این جنگ ها به خاطر ارتداد بود، ولی بخشی از آن هم سیاست بود.

به هر حال خون بسیاری از مسلمانان ریخته شد و بعد به راحتی از این خون ها گذشتند. با این که خلیفه دوم به شدت مخالفت کرد، اما گفته شد شمشیری که برای جامعه اسلامی امنیت ایجاد می کند به راحتی در نیام نمی کنیم.

جنگ های ارتداد مقدمه فتوحات است. یعنی مسلمان ها بعد از جنگ های رده، سراغ فتوحات رفتند. بسیاری از مسلمانان در جزیره العرب بعد از فتح مکه مسلمان شدند. آنان نه با روح اسلام، نه با معنویت اسلام و نه با عمق مرحمت اسلام آن گونه که صحابه بزرگ پیامبر (ص) تربیت شده بودند آشنا نشده بودند و قرآن را نمی شناختند. خیلی از آن ها فقط آیاتی از قرآن را شنیده بودند. بخش عظیمی از آن ها اصلا سواد هم نداشتند. حال جامعه ای که خود باید اصلاح و تربیت شود و آماده شود برای این که جامعه ایده ال درست کند، رفت یک جهان ایده آل درست کند. و بعد آسیب های عظیمی از دل پدیده ی فتوحات بیرون آمد. جامعه ی ناآشنا، به سرعت وارد یک فضای اکشن و عمل گرا شد. آدمی که هنوز بصیرت ندارد. جامعه ای که بصیرت ندارد به او شمشیر می دهند. پس از فتوحات اولیه، دامنه فتوحات صد سال به درازا کشید. خیلی از این افراد در دوردست ترین نقاط فقط با اسلام سیاسی و اسلام متکی بر غلبه تربیت شدند. پیامبری که جزو آخرین اقدامات شان این است که فرمود اگر حقی از شما بر گردن من پیامبر هست، بیایید و بگیرید، و آن واقعه ی مشهور کتف و تازیانه. جامعه ی جاهلی با میراثی از اسلام در واقعه کربلا دوباره بازتولید می شود.

پیامبر (ص) جامعه ای جاهلی را که متکی بر سه اصل قبیله، عصبیت، و غنیمت بود، تبدیل به امت، عقیده و عدالت نمودند و تلاش کردند این اصول را در جامعه نهادینه کنند ولی در بخش عظیمی از جامعه به دلایل عدیده محقق نشد. اتفاقی که در فتوحات افتاد، این بود که متأسفانه عقیده اسلامی مجدداً با عصبیت قبیله ای ممزوج شد.

عدالت اسلامی به شدت تحت تأثیر غنیمت قرار گرفت و امت اسلامی مجدداً قبیله قبیله شد. از این نظر فتوحات را باید آغاز انحطاط فکری مسلمانان دانست که بخش عظیمی از آسیب های بعدی جهان اسلام از این اشتباه استراتژیک نشأت می گیرد. نگاه انتقادی امیرالمؤمنین به فتوحات و توزیع ثروت از فتوحات را در تاریخ ببینید. اصلا این نوع تفضیل معنوی قرآن که فرموده است مجاهدین تفضیل دارند را تبدیل به تفضیل مادی کردند و گفتند هرکس زودتر اسلام آورده باید سهم بیشتری از ثروت جامعه ببرد. یعنی تقسیم بیت المال بر اساس سابقه. و بعد چون نیاز به نیروی جنگجو و مبارز در فتوحات داشتند، و در میان بسیاری از کسانی که مسلمان واقعی بودند، این سرکشی زیر سئوال بود. کار در اختیار نومسلمانان و خشن ترین قبایل عرب قرار گرفت. از یازده لشکر مسلمانان در فتوحات اولیه، شش لشکر در اختیار بنی امیه قرار گرفت. چرا که بنی امیه شعار الحق لمن غلب را قبول داشت. این ها راحت دستشان به خون و قتل نفس باز می شد. نیروهای اصلی فتوحات اسلامی، بنی امیه بودند و بعد یکی از نقاط مهمی که فتح کردند شام بود. برادر معاویه و سپس معاویه و بعد توسط یزید. و پایگاه بنی امیه شد. ایران هم توسط سعد وقاص که پسرش در واقعه ی کربلا بود فتح شد. پسر سعد برای چه به کربلا آمده؟ برای فتوحات و غنیمت. سعد بن ابی وقاص در زمان امیرالمؤمنین آدم بزرگی است. او جزو قاعدین شد و از حضرت حمایت نکرد. عمرو عاص، معاویه، ابوموسی اشعری، مغیره ابن شعبه، این ها از سرکردگان فتوحات هستند. مغیره کسی است که پدر سیاست است و ولیعهدی یزید را او پیشنهاد کرد. سعید بن عثمان، پسر عثمان. به او می گویند برو به ماوراء النهر و هر چه می خواهی غنیمت بیاور ولی یک شرط دارد که با بیعت یزید مخالفت نکنی. سال 56 رفت و سال 57 به همراه غنائم بسیار و چهار هزار اسیر برگشت. و آن ها را به کارهای پست در مدینه گماشت و آن قدر آنان را اذیت کرد که شورش کردند و او را کشتند. جای پای بخش عظیمی از سربازان اصلی و سرداران اصلی فتوحات را در واقعه جمل و صفین و شکل گیری خوارج و بعد در کربلا می بینیم. اصلا خانواده عبیدالله بن زیاد عموما فرماندهان اصلی فتوحات هستند. یعنی کسانی که بدون این که تربیت شده و آموزش دیده باشند و با منطق اسلام آشنا باشند، این آدم های عمل گرا که شمشیر، دانش شان را تفسیر می کرد و تولید می کرد نیروهای اصلی فتوحات شدند. هرچند در اثر فتوحات، قرآن به سرزمین های فتح شده رسید و بعدها آثار خوبی روی مردم آن مناطق داشت. بخش عظیمی از فقها، فیلسوفان و دانشمندان بزرگ اسلام از میان اعراب نبودند. اما فتوحات برای جامعه اسلامی آسیب های فراوانی ایجاد کرد.

امنیت و عدالت برای انسان ها مهم است اما اگر بین امنیت و عدالت تعارض ایجاد شد تقدم با کدام است؟ این تفاوت اندیشه شیعه با دیگر فرق است. امیرالمؤمنین در عمل نشان دادند اگر بین امنیت و عدالت تعارض ایجاد شد، تقدم با عدالت است. وقتی امنیت ترجیح پیدا کرد، عدالت رخت برمی بند د.

هر کس با شمشیر غلبه پیدا کرد مشروعیت دارد. این در نظرات بخشی از فقهای اهل سنت به تصریح آمده است. مشکل حضرت امیر هم همین بود. در دوره ی حکومت علی (ع) مغیره به ایشان گفت با معاویه کاری نداشته باش. دیگران هم گفتند که عطف به ماسبق نکن. امام علی (ع) معتقد بود که نمی توان برای حفظ امنیت، حقوق انسان ها را منکر شد. نتیجه آن شد که با این حرف جنگ جمل بر او تحمیل شد. طلحه و زبیر برای گرفتن مقرری آمدند، حضرت گفت مقرری شما با موالی یکی است. بعد آنها جنگ جمل را راه انداختند. در عاشورا چه چیزی رخ داد؟ گفتند حتی اگر نوه پیامبر (ص) قیام کند و امنیت را به خطر بیندازد، حکم او مرگ است. پایه اینها در فتوحات گذاشته شد. بسیاری از مسلمانان توسط مسلمانان به خاطر حفظ امنیت از بین رفتند.

در دوره امیرالمؤمنین(ع) بخش عظیمی از سپاهیان فتوحات آمدند و امت اسلامی را غارت کردند و حکومت امیرالمؤمنین را مورد تعرض قرار دادند. این ها در فتوحات تربیت شده بودند. به آدم تربیت نشده شمشیر می دهند و دستش را هم باز می گذارند. بعد عرب مسلمان متدین که در شعب ابی طالب یک خرما را ده نفره می خورد، حال کرور کرور سکه و غنیمت برایش می آید. بعد گفتند تقسیم بر سابقه. کسی که سابقه بیشتری داشت، بیشترین ثروت نصیبش شد. جامعه ای که تا دیروز مناسبات ساده اقتصادی داشت، میلیون ها درهم و دینار برایش می آید. طلحه که جانباز نود درصد است چون آن قدر در رکاب پیامبر شمشیر خورده که اگر شمشیر دیگری به او بخورد به محل زخم شمشیرهای دیگر می خورد فقط یک قلم نصیبش از فتوحات، صدها شتر سرخ موی است. این شخص دچار یک نوع اختلال روانی و اسکیزوفرنی نمی شود؟ بعد در برابر امیرالمؤمنین(ع) قرار می گیرد و حضرت به او می گوید به خاطر می آوری روزی را که پیامبر (ص) گفت: طلحه! روزی با علی می ستیزی و حق با علی است؟ تازه متوجه می شود. آدم هایی که هیچ نداشتند تبدیل به آدم هایی شدند که خیلی چیزها دارند. و چون به صحابه اجازه نمی دادند که از مدینه بیرون بروند، این پول ها مدام می آمد و مجبور بودند این پول ها را انبار کنند. پول داشتند و نمی توانستند خرج کنند. بعدها راه را برای آن ها باز کرد ند و عقده ها گشوده شد. تعجب نکنید که در عاشورا پیراهن غارت می کنند. این ها جای دیگری برای این کار تربیت شده اند. این که می بینید وقتی اصحاب امام کشته می شوند بر بدن آن ها می تازند، انسان ناگهانی خبیث نمی شود. فتوحات، بستر خباثت بخش عظیمی از جامعه اسلامی است که تربیت نشده بودند و در این فضای پرتنش راحت آدم کشتند و ثروت پیدا کردند و حق دیگران را پامال کردند.

خوارج محصول فتوحاتند. خشونت خوارج محصول فتوحات است. ویژگی معرفت خوارج چیست؟ ایمان و کفر. هر که گناه کرد و توبه نکرد واجب القتل است. به راحتی حکم به قتل دیگران می دهند. فتوحات ترور را در جامعه ی اسلامی رواج داد. سعد ابن عباده ترور شد، عاملش پیدا نشد، گفتند جنیان او را کشته اند.

امیرالمؤمنین(ع) هم که توسط خوارج که پدیده ی فتوحاتی بودند شهید شدند. امام حسن (ع) را هم خوارج ترور کردند و خوارج پل پیروزی معاویه شدند. خوارج از معاویه هم زیاد ضربه خوردند، ولی چون دشمنی شان با امیرالمؤمنین بیشتر بود، در مجموع به نفع معاویه عمل می کردند. و در سپاه ابن زیاد بخشی از خوارج را می بینید که شعار می دهند ما به خاطر انتقام خون پدرت در این جا گرد آمده ایم. جریان انحرافی دیگری که ایجاد شد مرجئه بود. در اثر فتوحات و فراوانی ثروت و قدرت، این ها خسته شده بودند و وقتی می دیدند صحابه پولدار شده اند، نمی توانستند توجیه کنند، ابهام برایشان ایجاد شده بود. گفتند اصلاً ایمان ربطی به عمل ندارد. ایمان برای روز قیامت است و ربطی به عمل ندارد. مرجئه توسط معاویه ایجاد نشدند بلکه فرهنگ زمانه آنان را تولید کرد اما توسط معاویه تقویت شدند و بعد منطق مرجئه دست خلیفه را برای قتل نفس باز کرد. بنابراین خلیفه می توانست هر کار کند، ولی مؤمن باشد. این دنیاگرایی به شدت دنیاگریزی های صوفیانه و کنار کشیدن و خوش باشی ها و انحرافات اخلاقی و دروغ و نفاق را ایجاد کرد. تعجب نکنید به امام نامه می نویسند و بعد بی وفایی می کنند. این که امام سجاد (ع) این همه در صحیفه سجادیه تأکید به وفای عهد می کند به خاطر این است که جامعه اسلامی دچار یک آسیب سنگین به واسطه فتوحات شده است. راحت پیمان می شکند، راحت دستش به خون آلوده می شود. این گونه اشتباهات استراتژیک، اسلام را تبدیل به یک پوستین وارونه کرد، همان گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمود. بعد بخش عظیمی از نیروهای فتوحات در جمل و صفین و بخش عظیمی در سپاه معاویه و واقعه کربلا حضور پید ا کرد ند. طبیعت جامعه دگرگون شد و تدریجا این جامعه راه خود را جدا کرد. به گونه ای که وقتی درباره مناطق مفتوحه صحبت می کردند به منطقه سواد یا ماوراء النهر می گفتند این جا بستان قریش است. دیدید که چگونه مالک اشتر را ترور کردند. محمد بن ابی بکر را کشتند تا این پایگاه های قدرت را حفظ کنند. فتوحات منجر به رشد اندیشه قضا و قدری، اعتزال سیاسی و دنیاگریزی و غلو شد. رشد غلو را در همین دوره ها داریم.

مسلمانان آمادگی فرهنگی نداشتند، بعد با فرهنگ مانویت و فرهنگ های دیگر امتزاج پیدا کردند. در این دوره با رشد غلو و اندیشه های انحرافی روبه رو هستیم. بعدها هم در نهضت ابن مقفع و بابک خرم دین این را می بینیم. و بعد در فرهنگ شیعه هم آن را می بینیم.

غلو نوعی مالیخولیای ذهنی برای آرامش و آسایش است. نمی توانستند تحلیل کنند، بنابراین پناه می بردند به چیزهایی که آن ها را آرامش دهد و رندان هم آن را تقویت می کردند. در تاریخ جامعه شناسی کوفه هفت قبیله بزرگ در کوفه هست از اموی ها، خوارج، شیعه اعتقادی و ... . شیعه سیاسی کسانی هستند که به امام علی نگاه اعتقادی ندارند و او را ترجیح می دهند بر معاویه ولی حاضر نبودند پای آن شلاق بخورند. ترکیب کوفه، ترکیب بسیار ناهمگنی دارد و مکرر اقبال می کند و مکرر ادبار می کند. شیعیان هم، همه خیانت نکردند. ولی تعداد آنان زیاد نیست. خود عراقی ها تمایل ندارند شامی ها بر آن ها حاکم شوند و هرگاه فرصت پیدا می کردند سعی می کردند از حاکمیت شامی ها خارج شوند. این ترکیب نامتجانس کوفه محصول فتوحات است. به امام علی(ع) و بعد به امام حسن (ع) اقبال کردند و در نهایت نیامدند. در قضیه حجر بن عدی اقبال کردند و باز نیامدند و در واقعه کربلا اقبال شد و به دلایلی نشد و توابین و مختار در سال 66. در قضیه زید و یحیی هم همین طور شد. البته این جامعه، این مجموعه در کنار هم نشست تا طبیعت جامعه اسلامی تغییر پیدا کرد و معاویه به دلایلی با امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مدارا کردند. یکی از دلایل صلح امام حسن (ع) این بود که گفت اگر من صلح نکنم خون مسلمین ریخته می شود. خون مسلمین مهم است. بعد البته امام حسین (ع) را مخیر کردند بین بیعت و مرگ. که امام حسین (ع) قبول نکردند. البته من نمی گویم امام حسین (ع) به خاطر بیعت نکردن قیام کرد. امام یک طرحی داشت که پیش از اجرا به دنبال آن و گام به گام پیش آمد و نتیجه خوبی از آن گرفت. در واقعه عاشورا هم امام از کناره گیری استقبال نکرد. تا آن جا که توانست، خواست خونی ریخته نشود ولی جلوی او را گرفتند.

نتیجه فتوحات این شد: امتزاج عقیده، انحراف اسلامی با سلطنت، ترجیح امنیت بر عدالت، غلبه تکلیف بر حقوق، تقدس استبداد. یکی از شاخصه های جامعه اسلامی رشد اخلاق است. اگر می خواهید ببینید یک جامعه چقدر رشد کرده ، ببینید اخلاق چقدر در

آن نقش دارد. چقدر وفای به عهد نقش دارد. المؤمن یزنی ولایکذب. چقدر در آن صداقت هست و چقدر مردم در برابر دیگران احساس امنیت می کنند. چقدر در آن تهمت نیست. چقدر در آن نفاق و چند چهرگی نیست. یکی از نتایج فتوحات، فقه غلبه است. از این دوران به بعد با فقه غلبه مواجهیم. یعنی بخش عظیمی از فقها غلبه را به رسمیت می شناسند. شافعی شخص بزرگی است و به اهل بیت(ع) هم علاقه مند است ولی امر واقع خود را تحمیل می کند. می گوید هر قریشی که غلبه پیدا کرد با سیف، او خلیفه است. سیف شد مبنای مشروعیت. بعد هم می بینیم در زیدیه که یک انحراف از شیعه است می گویند امام وقتی امام است که قیام به سیف کند. در حالی که بزرگ ترین شاخصه امام، هدایت است نه قیام به سیف.

بازیگران صحنه ی کربلا را ببینید. زیاد بن ابیه کسی است که تا سال 53 در ایران است. عبیدالله بن زیاد فرمانده سپاه کربلا از سال 53 تا 56 در فتوحات ایران است. و چه جنایت ها که نکرد. عموی حجاج ثقفی که یکی از نیروهای اصلی فتوحات است و غارت های بسیار نموده است. عبدالرحمان بن زیاد (58 تا 61)، مسلم بن زیاد، عبدالله بن عامر و بعد پسرش، کسانی هستند که در کربلا بودند و نقش فعالی در فتوحات داشتند.

* متن سخنرانی دکتر ظریفیان در سلسله نشست های عاشوراپژوهی چهل منزل تا اربعین؛ همراه با تلخیص

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:41 AM

«ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معنای انتقام و خون خواهی و نیز به معنای خون آمده است.1

1. برای ثارالله معانی و وجوه مختلفی ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را می طلبد و در مجموع به این معناست که خداوند، ولیّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب می کند؛ زیرا ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و مقابله با خداوند است. به طور کلی از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام «آل الله» هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خونِ متعلق به خداوند است.2

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است؛ اما می توان آن را با آیات قرآنی این گونه توجیه نمود. خداوند می فرماید: مَن قُتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً؛3 آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».

هر کسی (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیای دم او، حق خون خواهی دارند و از آن جا که اهل بیت علیهم السلام ـ به ویژه امام حسین علیه السلام ـ مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده اند و جان به جان آفرین تسلیم کرده اند، در واقع «ولیّ دم» و خونخواه آنان، خود خداوند است.

بنابراین «ثارالله» به این معناست که خون بهای امام حسین علیه السلام، متعلق به خداست و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله خدا می ماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد.4

2. اگر ثار به معنای خون باشد، قطعاً مراد از ثارالله، معنای حقیقی نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است؛ چون مسلّم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد. پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنی، همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقشی حیاتی است، وجود مقدس امام حسین علیه السلام نسبت به دین خدا نیز چنین نقشی دارد و احیای اسلام با نهضت عاشورا بوده است.

3. شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانی مستند به روایات نیز به نتیجه ای نورانی دست یافت. از امام علی علیه السلام نیز به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر صلی الله علیه وآله روایت شده است که خداوند فرمود:

«ما تحبّب الیّ عبدی بشی ء احبّ الیّ مما افترضته علیه و انه لیتحبّب الیّ بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی احببته و اذا سألتنی اعطیته؛5 بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از واجبات، نزد من اظهار دوستی نمی کند و همانا او با نوافل نیز به سوی من اظهار دوستی می کند. آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او می شوم که با آن می شنود و دیده او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن ضربه می زند و پای او می شوم که با آن راه می رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا می کنم».

از این روایت، به خوبی آشکار می شود که اولیای خداوند، «خلیفه» او بر روی زمین و مظهر افعال الهی اند. خداوند جسم نیست؛ اما آن چه را که اراده می کند انجام بدهد، از طریق دست اولیای خود به ظهور می رساند و کمکی را که می خواهد به سوی بنده ای بفرستد، با پای اولیای خود می رساند و خونی را که می خواهد از سوی خود برای احیای دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیای خودش ظاهر می سازد. از این رو، همان طور که دست امام علی علیه السلام دست قدرت خدا و یدالله است، خون امام حسین علیه السلام نیز خون خدا و ثارالله است.

از این رو، در زیارت عاشورا می خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابنَ ثاره و الوِتر المَوتور؛ سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو ای یگانه دوران»! همان گونه که مرحوم ابن قولویه در زیارت هفدهم و بیست و سوم امام حسین علیه السلام، این فقره را نقل می کند: «و انّک ثارالله فی الارض و الدم الذی لا یُدرک ترته احدٌ من اهل الارض و لا یُدرکه الا الله وحده».6

همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقشی حیاتی است و بود و نبودش، مرگ و زندگی او را رقم می زند، وجود مقدس امام علی و امام حسین علیه السلام نزد خدا و در دین او چنین نقشی دارند که اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین علیه السلام نبود، اسلام و تشیع نبود.

آری، تا یاد و نام سیدالشهدا علیه السلام زنده و بر سر زبان هاست، تا عشق حسین علیه السلام در دل ها می تپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسان ها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلندای آسمان ها و زمین طنین انداز است، نام و یاد خدا زنده و پایدار است؛ چون او همه هستی خود را در راه خدا انفاق و ایثار کرد؛ سیمای ننگین ریاکاران و تحریف گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوی و علوی را بر مردم نمایاند. خون او، شرافت ثارالله را به خود اختصاص داد.

پی نوشت

1. ر.ک: الطریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 237، محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1185؛ مفردات راغب، ص 81.

2. جواد محدثی، درس هایی از زیارات عاشورا، ص 14؛ اصغر عزیزی تهرانی، شرح زیارت عاشورا، ص 35.

3. اسراء (17)، آیه 33.

4. ر.ک. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».

5. محاسن برقی، ج 1، ص 291.

6. کامل الزیارات، ص 368 و ص 406.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:40 AM

محمدرضا کاشفی

چرا بر دشمنان امام حسین علیه السلام لعن می فرستید؟ این کار نوعی خشونت و بدبینی است و این، یک نوع احساسات منفی است و با منش «انسان مدرن» نمی سازد. امروز زمانی است که باید با همه مردم با خوشی و شادی و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگی زد؛ دم از شادی زد؛ دم از صلح و آشتی زد. این روحیه لعن و تبرّی و پشت کردن به دیگران، خشونت هایی است که به هزار و چهارصد سال پیش، یعنی زمانی که امام حسین را کشتند، بر می گردد و با آن زمان مناسبت دارد؛ اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمی پسندند؛ چرا مقید به صد لعن هستید؟

همان گونه که سرشت انسان فقط از «شناخت» ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف «مثبت» هم ساخته نشده است. انسان موجودی است که هم احساس مثبت و هم احساس منفی دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفی دارد؛ همان گونه که شادی در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را این گونه آفریده است.

هیچ انسانی نمی تواند بی غم و یا بی شادی زندگی کند. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جای خودش باید خندید و به جای خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشی از وجودمان، به این معناست که از داده های خدا در راه آن چه آفریده شده، استفاده نکنیم.

دلیل این که خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردی باید گریه کرد؛ البته باید مورد آن را پیدا کنیم. استعداد گریه در وجود ما لغو و بیهوده نیست. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا می کند و اشک از دیدگانش جاری می شود؟ معلوم می شود که گریه کردن نیز در زندگی انسان، جای خود را دارد. گریه برای خدا به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقای الهی و شوق به لقای محبوب، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دل سوزی نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقت قلب پیدا می کند و بر اثر آن گریه سر می دهد.

خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانی که به ما خدمت می کنند و نسبت به کسانی که کمالی دارند، خواه کمال جسمانی یا کمال عقلانی یا روانی یا عاطفی، به ابراز علاقه و محبت بپردازیم.

هنگامی که انسان احساس می کند که در جایی کمالی و یا صاحب کمالی یافت می شود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال، محبت پیدا می کند. علاوه بر آن، در وجود انسان نقطه مقابل محبت، یعنی «بغض و دشمنی» قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان این گونه است که کسی را که به او خدمت می کند، دوست می دارد، همین طور کسی را که به او ضرر می زند، دشمن می داند و نسبت به او نفرت دارد. البته ضررهای مادی دنیوی برای مؤمن اهمیتی ندارد؛ چون اصل دنیا برای او ارزشی ندارد؛ اما دشمنی که دین و سعادت ابدی را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن می فرماید: «انّ الشیطان لکم عدوٌ فاتخذوه عدواً؛1 شیطان دشمن شماست؛ شما هم باید با او دشمنی کنید». با شیطان دیگر نمی شود لبخند زد و کنار آمد وگرنه انسان هم شیطان می شود.

اگر باید با اولیای خدا دوستی کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنی کرد و این فطرت انسانی است و عامل تکامل و سعادت انسانی است. اگر «دشمنی» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفتار انسان با آنها دوستانه می شود و بر اثر معاشرت، رفتار آنها را می پذیرد و حرف های آنان را قبول می کند و کم کم شیطان دیگری مثل آنها می شود.

به عبارت دیگر، دشمنی با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها و خطرها ایجاد می کند. بدن انسان، همان گونه که عامل جاذبه ای دارد که مواد مفید را جذب می کند، یک سیستم دفاعی نیز دارد که سموم و میکروب ها را دفع می کند. این سیستم، با میکروب ها مبارزه می کند و آنها را می کشد. کار گلبول های سفید همین است. اگر سیستم دفاعی بدن ضعیف شد، میکروب ها رشد می کنند. رشد میکروب ها، به بیماری انسان منجر می شود و انسان بیمار، ممکن است با مرگ روبه رو شود.

اگر بگوییم ورود میکروب در بدن ایرادی ندارد، به میکروب خوش آمد گفته ایم. آیا در این صورت، بدن سالم می ماند؟

باید میکروب را از بین برد و این یک سنت الهی است که برای هر موجود زنده ای، دو سیستم در نظر گرفته است؛ یک سیستم برای جذب و دیگری برای دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، برای رشد هر موجود زنده ای لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.

موجودات زنده، قوه دافعه دارند. این قوه دافعه، به خصوص در حیوانات و انسان، همین نقش را ایفا می کند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادی وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا از کسانی که برای ما مفید هستند، خوشمان بیاید؛ دوستشان بداریم؛ به آنها نزدیک شویم و از آنان، علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم.

چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست بدارد؟ برای این که وقتی به آنان نزدیک می شود، از آنها استفاده می کند. نسبت به خوبانی که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثرند، باید ابراز دوستی کرد و در مقابل، باید عملاً با کسانی که برای سرنوشت جامعه مضر هستند، دشمنی کرد؛ «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا بُرئاء منکم و ممّا تعبدون من دون الله، کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابداً حتی تؤمنوا بالله وحده».2

قرآن می فرماید: شما باید به حضرت ابراهیم علیه السلام و یاران او تأسی کنید. می دانید که حضرت ابراهیم علیه السلام در فرهنگ اسلامی جایگاه بسیار رفیعی دارد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله هم می فرمود: من تابع ابراهیم هستم.

اسلام هم نامی است که حضرت ابراهیم علیه السلام به این دین و آیین داد؛ «هو سماکم المسلمین من قبل».3 خداوند می فرماید: شما باید به ابراهیم علیه السلام تأسی کنید. کار ابراهیم علیه السلام چه بود؟ ابراهیم علیه السلام و یارانش به بت پرستانی که با آنها دشمنی کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: «انّا برئاء منکم؛ ما از شما بیزاریم» و اعلان برائت کردند. بعد می فرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنی و کینه برقرار است؛ مگر این که دست از خیانت کاری خود بردارید.

تنها دوستی دوستان خدا کافی نیست؛ اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد، دوستی دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعی بدن نباشد، آن سیستم جذب هم نابود خواهد شد. آن چه مهم است، این است که ما جای جذب و دفع را درست بشناسیم. گاهی متأسفانه امور، مشتبه می شود و در موردی که باید جذب کنیم، عملاً به دفع می پردازیم. کسی که از روی نادانی سخنی به اشتباه و خطا گفته و لغزشی برای او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر برای او توضیح دهیم، از روی انصاف قبول خواهد کرد، نسبت به چنین کسی، نباید دشمنی کرد. اگر کسی مرتکب گناهی شد، نباید او را از جامعه طرد کرد؛ بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیماری است که باید به پرستاری اش پرداخت. در این مورد جای اظهار دشمنی نیست؛ مگر کسی که تعمد داشته باشد و به طور علنی گناه را در جامعه رواج دهد که این دیگر خیانت است و باید با چنین شخصی دشمنی کرد.

ما می توانیم از برکات حسینی استفاده کنیم؛ مگر این که اول دشمنان او را لعن کنیم و بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن هم اول می فرماید: «اشداء علی الکفار»4 و بعد می فرماید: «رحماء بینهم»؛5 پس باید در کنار سلام، لعن و در کنار ولایت، تبرّی و اظهار دشمنی نسبت به دشمنان اسلام وجود داشته باشد.

پی نوشت:

1. فاطر(35)، آیه 6.

2. ممتحنه(60)، آیه 4.

3. حج(22)، آیه 78.

4. فتح(48)، آیه 29.

5. همان.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:39 AM

درباره زیارت حضرت سیدالشهدا روایات فراوانی وجود دارد1 و در خصوص زیارت عاشورای معروف، احادیث متعددی از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده است.2 امام باقر علیه السلام این زیارت را به یکی از اصحابش به نام «علقمة بن محمد حضری» آموزش داده است.

از آن جا که زیارت، نوعی اعلام موضع و مشخص کردن خط فکری است و آثار سازنده عجیبی دارد، آن چه به عنوان متن زیارتی خوانده می شود، از نظر محتوا و جهت دهی، از حساسیتی ویژه برخوردار است. به همین جهت، ائمه علیهم السلام با آموختن نحوه زیارت به یاران خود، به این عمل سازنده جهت و غنای بیشتری بخشیده اند؛ به گونه ای که زیارت نامه های رسیده از معصومان علیهم السلام - مانند زیارت جامعه کبیره، عاشورا، آل یاسین و ناحیه مقدسه - گنجینه ای از تعالیم و آموزش های عالی آنان است.

زیارت عاشورا - که از تعالیم امام باقر علیه السلام است - به سبب آثار سازنده فردی و اجتماعی و بیان مواضع فکری و عقیدتی شیعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهمیت ویژه ای دارد. شماری از دستاوردهای این زیارت عبارت است از:

1. ایجاد پیوند معنوی با خاندان عصمت و تشدید علاقه و محبت به آنان

این محبت موجب می شود که زائر، آن بزرگان را الگوی خویش سازد و در جهت همسویی فکری و عملی با آنان بکوشد؛ همچنان که در قسمتی از زیارت، از خدا می خواهد که زندگی و مرگش را یک سره همانند آنان قرار دهد؛ «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد».

از آن جا که این محبت به خاطر خداوند است - و خاندان عصمت از آن جهت که الهی و منسوب به اویند، محبوب واقع شده اند - مایه تقّرب به خداوند است. در قسمتی از این زیارت چنین می خوانیم: «اللهم انی اتقرب الیک بالموالاة لنبیک و آل نبیک».

2. پیدایش روحیه ظلم ستیزی در زائر

تکرار لعن و نفرین بر ستم گران در این زیارت، موجب پیدایش روحیه ظلم ستیزی در زائر می شود. او با اعلام برائت و نفرت از ستم گران و ابراز محبت به پیروان حق و دوستان خاندان عصمت، پایه های ایمان دینی خود را مستحکم می کند. مگر ایمان چیزی جز حب و بغض در راه خداست؛ «هل الایمان الاّ الحب و البغض»؟ موءمن واقعی در برابر ستم، بی موضع نیست؛ از ستم گر نفرت و انزجار آشکاری دارد و با مظلوم و جبهه حق، اعلام همراهی می کند؛ «یا اباعبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم».

3. دوری جستن از خط انحراف

در این زیارت، ریشه های ظلم هدف قرار می گیرد؛ «فلعن الله امةً اسّست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتّبکم الله فیها». ستمی که در عاشورا تحقق یافت، در قلب تاریخ ستم ریشه دارد. این ظلم، یک حلقه از حلقه های ستمی است که با انحراف مسیر اصیل خلافت آغاز شد.

4. الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن اسوه های هدایت

در این زیارت آمده است: «فاسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنی البرائة من اعدائکم، ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة و ان یثبّت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا و الاخرة». زائر پس از آن که به حق معرفت پیدا کرد و ستم و ستم گر را شناخت و از آنان دوری جست، با ثبات قدم در مکتب خاندان عصمت و پیروی عملی از آنان، خود را در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار می دهد؛ یعنی، اسوه ها و الگوهای هدایت را - که از سوی خداوند منصوب شده اند - سرمشق خود قرار می دهد و همگامی با آنان را می طلبد.

5. ترویج روحیه شهادت طلبی و ایثار و فداکاری در راه خدا.

6. احیای مکتب و راه و هدف خاندان عصمت.

پی نوشت

1. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص180.

2. مجلسی، بحارالانوار، ج101، ص290؛ سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص38؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 538، 542 و 547 .

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 7:37 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5827268
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی