به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

مجید مرادی

سخنرانی آیت اللّه سیدمحمدحسین فضل اللّه

با سپاس خدای بزرگ و درود بر سرور بزرگ ما محمد(ص) و خاندان پاک و یاران برگزیده اش و تمامی پیامبران خدا.×. از گرامی داشت یاد حضرت زینب(س) چند هدف را پی می جوییم:×. هدف نخست: تداوم رابطه عاطفی با شخصیتهای اسلامی بزرگ که توانستند تاریخ اسلام را پویایی ببخشند و مفاهیم اسلامی را تعمیق و ترویج دهند. زیرا ارتباط عاطفی با شخصیتهای مؤثر اسلامی ما را با فضای فکری و رفتاری ای که آنها در آن می زیستند ارتباط می دهد. ما نیاز به آمیختن عنصر عاطفه با عنصر عقل داریم. زیرا عاطفه سبب تعمیق اندیشه در وجدان انسان می شود و در این حالت است که انسان در آنچه و آنکه دوستش دارد ژرف می نگرد. این از آن رو است که منطقه احساس، اثرگذارتر است بر انسان تا منطقه عقل. برای همین است که ما در جهت آمیختن احساس و عقل می کوشیم تا عقل رقیق شود و به وجدان راه یابد و احساس نیز به گونه ای در آید که درِ دل، به روی افکار و اشخاص بگشاید.

.

نیاز به الگوهای زنانه

دوم: اینکه در تاریخ اسلامی ما، بسیاری از الگوهای زنانه کارا و سترگ را که ارزشهای اسلامی را در حرکت خود عینیت داده اند، نادیده گرفته است. ما در تاریخ اسلام با بسیاری از مردان آشنا می شویم که در مسیر دعوت و جهاد و دانش و دیگر عرصه های حیات تلاش کردند. در طول تاریخ، جوامع، جوامع مردان بوده است و زن فرصت حضور در بسیاری از عرصه هایی را که می توانسته بلوغ و اندیشه و پویایی خود را در آن نشان دهد، نیافته است و بلکه همواره در حاشیه مردان زیسته است. بنابراین باید از حضور برخی الگوهای زنانه که توانسته اند جریانی را در مسیر دفاع از ارزشهای اسلامی به راه بیاندازند و حرکت و شخصیتشان در حافظه تاریخ اسلامی ثبت شده است، بهره ببریم و یادشان را زنده بداریم تا بتوانیم به زن معاصر که وارد عرصه چالشها شده است و در معرض بسیاری از اوضاع منفی اخلاقی و اجتماعی قرار گرفته است، الگوهایی را عرضه دهیم که سیمای زن مسلمانِ مجاهدِ شجاع و آگاه را نشان می دهد. یکی از این الگوها، حضرت زینب است که در سخت ترین شرایط مبارزه حضور یافت و در مسیر دشوار حق و عدالت بر راه راست استوار ماند.×. زینب(ع) از الگوهای زنانه پیشتاز در عرصه دفاع از ارزشهای اسلامی است. البته او الگوی همه انسانها ـ از زن و مرد ـ است. زیرا می دانیم که قرآن زن شایسته را الگوی همه زنان و مردان شایسته دانسته است، بنابراین زمانی که ارزشهای معنوی و اخلاقی، در یک زن تجسم می یابد ـ چنانچه در مرد، هم ـ او را به عنصر ارزشی پویایی تبدیل می کند که زنان و مردان همگی نیازمند الگوگیری از اویند.

کربلا الگوی مبارزه

هدف سومی که می توان در زنده داشت یاد زینب(س) در نظر گرفت این است که کربلا یا معرکه حماسه عظیم حسینی، همه الگوهای بشری را در حرکت پویای خویش گرد آورده است. در این معرکه پیرمرد هفتاد ساله در کنار جوان بیست ساله و کودک خردسال و زن در کنار مرد درخشیده اند. در عرصه این حماسه بزرگ عنصر رنج و مصیبت از سویی و عنصر مواجهه و مبارزه از سوی دیگر نمود یافته اند. سهمگینی رنج و مصیبت را در همه این الگوها می توان نگریست و حرکت و مبارزه را هم می توان در سیمای همه این الگوها به تماشا نشست. این دو بعد، کربلا را الگوی مبارزه و حرکت و انقلاب قرار داده است. تنوعی که در الگوهای این حماسه وجود دارد، یعنی از کودکی که جهاد می کند تا جوانی که مبارزه می کند تا پیرمردی که در خط مقدم پیکار قرار می گیرد تا زنی که خطبه می خواند و می گرید و تشویق و تقویت می کند، همگی مجموعه متنوعی از این حرکت ساخته است که شبیه آن را در طول تاریخ در هیچ جای دیگر مشاهده نمی کنیم.×. از راه شناخت زینب می توانیم نقش شایسته زن مسلمان را در ساحت مبارزه و جهاد بشناسیم. زنی که در کنار مبارزه و جهاد، بار رنجها و مصیبتها را به دوش کشید و خط جهاد را پس از کربلا امتداد داد. و فرصتی بی نظیر یافت تا با مصیبت سازان کربلا سخن بگوید. در بخشهایی از حرکت زینب، به سخنان او برمی خوریم. از مهمترین این سخنان، خطبه او در میان کوفیان است. پس از حادثه کربلا، بازماندگان، به اسارت رفتند. این اسارت که در اسلام سابقه نداشت، جنایت بزرگی بود که سرمشق حاکمان جنایت پیشه دیگر شد. می دانیم که در طی جنگهایی که مسلمانان وارد آن می شدند، عنوان «اسیر» تنها شامل مردان و زنان غیر مسلمان می شد. زیرا در شریعت اسلام سابقه نداشت که مسلمانی، زن مسلمانی را در جنگ به اسارت در آورد. زمانی هم که امام علی(ع) در جنگ جمل پیروز شد، ام المؤمنین عایشه را به رغم آن همه کارهایش با احترام کامل و تحت پوشش حفاظتی گروهی از زنان به مدینه فرستاد. در هیچ یک از مراحل تاریخی که پیش از کربلا به وقوع پیوست، سابقه نداشت که زنان به اسارت روند، تا چه رسد به زنان و کودکان و مردان اهل بیت به اسارت روند.×. اسیر کردن خاندان پیامبر که نخستین بار به دست یزید و ابن زیاد انجام شد، جنایتی بود که هیچ مشابهی در تاریخ اسلام نداشته است. این کار یکی از جنایتهای بزرگی است که در کارنامه حکومت اموی به ثبت رسیده است.×. زینب همراه با تمام زنان بنی هاشم و برخی زنان انصار به اسارت رفت. در میان کاروان اسیران امام علی بن حسین(ع) هم حضور داشت. کاروان، اسیران را شهر به شهر می گرداند. به گونه ای که این کاروان وارد هر شهری که می شد مردم فوج فوج برای تماشای آنان می آمدند. اگر در نظر بگیریم که این کاروان در حالی وارد شهرها می شد که سر بریده امام حسین(ع) و دیگر شهیدان در پیشاپیش زنان و کودکان حرکت داده می شد، عمق جنایت امویان را در خواهیم یافت

موضع جهادی در کوفه

زینب(ع) در مسیر پررنج و شکنج خویش همه دردها را در خود انباشته بود. او در عین اسارت مسؤول حفظ همه کودکان و زنان اسیر بود. کاروان به کوفه می رسد. زینب که رهبر این کاروان است مدیریت اوضاع را در دست می گیرد. او به خود اجازه گریه کردن و ضجّه کشیدن نمی دهد و چه بسا زمانی که می خواست طفلی را از جرعه مهربانی اش سیراب کند یا سیل اشک زن داغدیده ای را فرو بنشاند، لبخندی را هم بر لبان خود می نشاند.×. زینب به کوفه رسید. این نخستین بار بود که در مجلس ابن زیاد وارد می شد. وی ـ چنانکه سیره نویسان نوشته اند ـ خود را پنهان می داشت. ابن زیاد به او اشاره کرد و پرسید: این زن، کیست؟×. گفتند: او زینب دختر علی است.×. ابن زیاد از ناحیه نسب خویش احساس عقده حقارت می کرد. مردم در نسب او ـ و اینکه پدر او کیست ـ اختلاف نظر داشتند. محیط تربیتی اش هم مایه هیچ آبرویی برای او نبود. حال که خود را بر مقدس ترین شخصیت اسلام در آن زمان ـ یعنی حسین بن علی، فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) که رسول خدا دوستش می داشت و او و برادرش حسن بن علی را سروران جوانان بهشت می نامید ـ پیروز شده است، خواست تا پستی و حقارت و کاستی نهفته در نهادش را جبران کند. در برابر او زینب ایستاده است. زینبی که جانشین حسین(ع) در حرکت جهادی اش است. ابن زیاد زبان به جملات حسدآمیز و نفرت انگیز می گشاید و می گوید: خدا را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه تان را باطل کرد.×. اما زینب چگونه پاسخ ابن زیاد را می دهد؟ او انسان مسلمان نمونه ای است که حتی با دشمن خود به شیوه ای که خدا در قرآن سفارش کرده ـ و قل لعبادی یقولوا التی هی احسن ـ به شایسته ترین وجه سخن می گوید. او بزرگی و سربلندی خاندان و نسب خویش را که گهواره نبوت است، به رخ ابن زیاد می کشد. پاسخ می دهد: «خدا را سپاس که ما را به سبب پیامبرش محمد(ص) گرامی داشت» و بزرگی نسب خود را یاد آورد: «و ما را از پلیدیها تطهیر کرد». زینب با این سخنش به پلیدی نسب ابن زیاد اشاره دارد و آن را با طهارت اهل بیت مقایسه می کند. گویی می خواهد بگوید: شگفت است که انسانی پست و پلید در برابر انسانی پاک که فیض طهارتی که خدا بر خاندانش سرازیر کرده از او جاری است، سخن می گوید.×. سپس گفت: «خدا تنها فاسق را رسوا می سازد و بی شرم را تکذیب می کند و آن ما نیستیم، و خدا را سپاس!». زینب توانست در عین فرهیختگی، با شدیدترین سخن به ابن زیاد پاسخ دهد. معنای سخن او را هم ابن زیاد و هم اطرافیان به خوبی درک کرده بودند و فهمیده بودند که زینب می خواهد بگوید: تو فاسقی و تو دروغگویی و ما کسانی هستیم که خدا تطهیرشان کرده است و امکان ندارد که دروغ و فسق به ساحت ما راه یابد.×. ابن زیاد که سخن پیشین اش چیزی از کینه اش نکاسته بود پرسید: «معامله خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیده ای؟» ابن زیاد مسأله را به خدا نسبت می دهد. گویی او در کارِ کشتن این برگزیدگان پاک و بهترین و خالص ترین بندگان خدا، وکیل خدا بوده است!×. زینب پاسخ می دهد: «جز زیبایی ندیدم. اینان گروهی بودند که خدا کشته شدن را برایشان مقدر کرده بود. پس به سوی آرامگاه هایشان پیشی جستند.» یعنی شهادت آنان اجلی بود که خدا بر اساس سنت خویش و نه به عنوان مجازات و غضب بر آنان نوشته است. سنت خدا در عرصه زندگی این است که هر انسانی به واسطه سببی که شرایط زندگی اش اقتضا می کند، در اجلی که برای او مقدر شده به مرگ تن در دهد. «و به زودی خدا تو را و ایشان را گرد خواهد آورد و آنگاه با هم محاجه خواهید کرد. آنگاه خواهی دید که چه کسی در پیشگاه الهی زبانی به حق، گویا خواهد داشت و چه کسی گنگ و زبان بند خواهد بود. مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!» ابن زیاد چندان عصبی شد که خواست زینب را بکشد اما با نصیحت اطرافیانش منصرف شد. سپس رو به زینب کرد و گفت: خدا دلم را با کشته شدن سر کرده شما و گردنکشان خاندانتان شفا بخشید.×. سخن ابن زیاد به اینجا که رسید دل زینب شکست و عاطفه مقدسش به جوشش در آمد و اشکش سرازیر شد. آنگاه به ابن زیاد گفت: سرور مرا کشتی و شاخه و ریشه ما را برکندی، اگر شفای تو در این است که شفا یافته ای. موضع شجاعانه زینب در مجلس ابن زیاد نشانه بزرگی روح و روحیه این زن است که از دشمن نمی ترسد و می داند که چگونه سخن بگوید و چگونه عاطفه اش را در جایگاه عاطفه به کار گیرد. و چگونه سخن دشمنش را با سخنی شدیدتر و در عین حال فرهیخته تر و متین تر پاسخ گوید و در این گفتگوها سنگینی و وقار و صبر خویش را از دست ندهد. او نمونه زن مسلمانی است که در مقابل طاغوت زمان می ایستد و در برابر طغیانش نه تنها به زبونی نمی افتد که با او مبارزه می کند.×. پس از این مجلس، زینب وارد جمع اهل کوفه می شود تا آنان را نکوهش کند و عمق جنایتشان ـ چه کسانی که به جنگ یزید رفتند و چه کسانی که از یاری اش سر باز زدند ـ را برملا کند، سیره نویسان نوشته اند که مردم کوفه یکسره می گریستند ولی زینب اعتنایی به گریه اشان نمی کرد زیرا در ژرفای گریه اشان، طهارتِ اندوه را نمی دید. این گریه تنها نشانه ملامت نفس گذرایی بود که در درون چندان نمی پایید.×. اوج نقش زینب را در شام و در مجلس یزید می بینیم. در جایی که یزید این اشعار ابن زبعری را تکرار می کرد:×. لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا×. جزع الخزرج من وقع الاسل×. لاهلّوا و استهلّوا فرحا×. ثم قالوا: یا یزید لا تُشل×. کاش نیاکان من در جنگ بدر می دیدند که ایل خزرج از زخم نیزه های ما به فغان آمده است. تا شادی از سر و رویشان جاری می شد و آنگاه می گفتند: ای یزید، بس است.×. یزید زبان به شماتت خاندان پیامبر گشود. زینب در این موقعیت حساس خود را آماده مبارزه ای دیگر کرد. او در این مجلس نشان داد که تربیت یافته مدرسه قرآن است. او به ما یاد داد که در هر وضعیتی ـ از وضع مبارزه و جهاد گرفته تا دعوت و ... ـ سخن خدا را منطق و مبنا و فصل الخطاب خود قرار دهیم. زیرا این کتاب، کتاب حقی است که باطل را در آن راهی نیست و حقیقتی است که می توان هر سخنی را با مقیاس آن سنجید و هرچه که زمان تحول و تکامل و فرهنگها تنوع یابد، قرآن همچنان گوهر اصلی فرهنگ و تفکر و حرکت ما است. این درسی است که می توانیم از زینب فرا گیریم. از او که در برابر یزید با منطق قرآن سخن می گوید

.

اعتراض به اسارت خاندان پیامبر

زینب در بخش نخست خطبه اش عمل زشت یزید در اسیر کردن خاندان پیامبر را مورد اعتراض قرار داد: الحمدللّه رب العالمین و صلی اللّه علی رسوله و آله اجمعین. صدق اللّه اذ یقول «ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوأی ان کذّبوا بآیات اللّه و کانوا بها یستهزؤن؛ (سپاس سزاوار خدا، پروردگار جهانیان است و درود بر پیامبر و همه خاندانش. سخن خدای راست است آنجا که می گوید: سپس عاقبت کسانی که کردار بد کردند، این بود که نشانه های خدا را دروغ خواندند و آن را به ریشخند گرفتند). زینب این آیه را برای یزید می خواند تا به او بگوید که تو از آیه بد استفاده کرده ای و در عمل ـ اگر نه در درون ـ آیات خدا را تکذیب کرده ای و آن را به ریشخند گرفته ای.×. ریشخند بر آیات قرآن و آنگاه بر مفهوم و الفاظ آیات است و گاه بر آیات ناطق و بر انسانهایی که تجسم عینی قرآن اند.×. زینب ادامه می دهد:×. اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء، فاصبحنا نساق کما تُساق الاساری انّ بنا علی اللّه هوانا و بک علیه کرامة و انّ ذلک لعظم خطرک عنده فشمخت بانفک و نظرت فی عطفک جذلان مسرورا حین رأیت الدنیا لک مستوسقة و الامور متسقه و حین صفا لک ملکنا و سلطاننا مهلاً مهلاً؛×. ای یزید، اکنون که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را چونان اسیران به این سو و آن سو می بری، گمان برده ای که ما در نزد خدا خوار و تو در نزد او ارجمند شده ای؟! و اکنون بر خود می بالی و می نازی که جهان سر به فرمان تو نهاده است و کارها وفق مراد تو است و مقامی که از آن ما بود به تصرف تو در آمده است؟! چنین نیست. توسن سرکشی را آرامتر بران و بدان که شادی ات دیری نمی پاید.

کدام پیروزی

زینب به یزید می گوید: تو گمان برده ای که پیروزی با ابزارهای مادی، پیروزی حقیقی است و چنین کسی نزد خدا گرامی و محبوب و مورد رضایت است؟! و آنکه به سبب شرایط واقعی و عینی پیرامونش نتوانسته به پیروزی برسد نزد خدا خوار و بی مقدار است؟! این، پنداری باطل است. زیرا آیاتی داریم که از کسانی سخن می گوید که خدا فرصت طولانی به آنان می دهد تا آنان را بیازماید و آنان هر آنچه را که در اندرون دارند بیرون ریزند تا خدا صحبت را بر آنان تمام کرده باشد که همه فرصتها و امکانات را به آنان داد تا به راه راست درآیند، اما آنان این امکانات را در راه تباهی به کار گرفته اند. و لا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لانفسهم، انما نملی لهم لیزدادوا اثما (آل عمران/178)؛ آنان که کفر ورزیدند گمان نبرند که مهلتی که به آنان دادیم برایشان مایه خیر است، ما مهلتشان می دهیم تا بر گناهشان بیفزایند. یعنی اینکه، همه فرصتها را به آنان دادیم اما خود آنان از آن بهره نبردند و بار گناه خود را سنگین تر کردند و عذاب خوارکننده را به جان خریدند.×. زینب می خواهد به یزید بگوید که خدا به تو مهلت داده است تا اسلام تو را ـ که اعتقادی بدان نداری ـ و انسانیت تو را بیازماید و تو مانند همانان که بر گناهان خویش افزودند و عذاب دردناک در انتظارشان است، سقوط کرده ای.×. زینب(س) در ادامه سخنان خود ذلتی را که خاندان ابوسفیان در برابر رسول خدا کشیدند به او یادآوری می کند. و با کنیه «ابن الطلقاء» (پسر آزاد شدگان) یزید را مخاطب قرار می دهد. او پسر کسانی است که پس از فتح مکه، زمانی که با جدّ زینب ـ پیامبر اکرم(ص) ـ رویارو شدند، پیامبر از آنان پرسید: ما ترونی فاعلاً بکم؟ (انتظار دارید با شما چه کنم؟) پاسخ دادند: اخ کریم و ابن اخ کریم (تو برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار ما هستی). پیامبر(ص) که روحش لبریز از عطر دلاویز رسالت بود خواست تا طعم عفو و گذشت رسالت و انسانیت را به آنان بچشاند و الگوی اخلاق عظیم خویش را به آنان بنمایاند. به آنان فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء (بروید که شما رهایید). پیامبر با این کار به آنان فهماند که تجربه عملی اشان در زندگی بر محور خشونت بوده است. او با رها ساختن دشمنان دیروز و اسیران امروز خود تجربه ای جدید به آنان می بخشد تا آنان پس از روزگاری که در کفر و عصیان گذرانده بودند، ایمان و اطاعت خدا را تجربه کنند.×. زینب چنین خطاب می کند:×. «أ من العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا قد هتکت ستورهنّ و ابدیت وجوههنّ یحدو بهنّ الاعداء من بلدٍ الی بلد و یتشرفهن اهل المناقل و یبرزن لاهل المناهل و یتصفح وجوههنّ القریب و البعید و الغائب و الشهید و الشریف و الوضیع و الدنی ء و الرفیع لیس معهنّ من رجالهنّ ولیّ و لا من حماتهنّ حمیم عتّوا منک علی اللّه و جحودا لرسول اللّه و دفعا لما جاء به من عند اللّه و لا غرو منک و لا عجب من فعلک و انی یرتجی مراقبة من لفظ اکباد الشهداء و نبت لحمه بدماء السعداء؛×. ای زاده بردگان! آیا عادلانه است که تو دختران و کنیزکان خود را در پس پرده بداری و دختران رسول خدا را چون اسیران بگردانی و به حجابشان بی حرمتی کنی و چهره اشان را مکشوف داری و دشمنان آنان را از شهری تا شهر دیگر بگردانند تا مردم شهر و بادیه، پست و شریف تماشاگر آنان باشند و از دور و نزدیک به آنان چشم بدوزند و همراهشان هیچ مردی و نگهبانی نباشد. این کارهای تو سرکشی نسبت به خدا و انکار رسول خدا و ردّ آیات الهی است. البته از تو که زاده کسانی هستی که جگر شهیدان را دریدند جای شگفتی نیست و نمی توان از چون تو کسی انتظار عاطفه داشت. تو زاده کسانی هستی که گوشتشان از خون پاکان روییده است.»×. زینب با این سخنان ماجرای هند جگرخوار را یادآوری می کند و به تاریخ نیاکان یزید اشاره می کند که جنگها، علیه اسلام به راه انداختند و بسیاری از اصحاب رسول خدا را کشتند.×. زینب در ادامه چنین می گوید: «و کیف یستبطی ء فی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الاحن و الاضغان ثم تقول غیر متأثم و لا مستعظم: و اهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل، منتحیا علی ثنایا ابی عبداللّه تنکثها بمحضرک و کیف لا تقول ذلک و قد نکأت القرحة و استأصلت الشأفة باراقتک دماء ذریة محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و تهتف باشیاخک؛×. چگونه در کینه ورزی نسبت به ما کوتاهی کند، کسی که از روی نفرت به ما می نگرد و خاطره های دور زندگی اش او را به انتقام جویی وا می دارد؟ بی هیچ شرم و پشیمانی می گویی که ای کاش بزرگان ما که در بدر کشته شده اند، بودند و می دیدند و شادمان می شدند و ... بی شرمانه با چوب خیزران بر دندانهای ابوعبداللّه می زنی.×. چرا چنین نکنی؟ با آنکه ریختن خونهای پاک خاندان محمد(ص) و ستارگان زمینی خاندان عبدالمطلب، بر زخمهای ما نمک پاشیدی و ریشه پاکی را از بن کنده ای. و اینک پدران خود را صدا می زنی و گمان داری که آنان پاسخ تو را بدهند. اما به زودی به دادگاه الهی احضار خواهی شد و آنگاه آرزو خواهی کرد که ای کاش لال و کور بودی.»×. زینب(س) پس از سخنانی که خطاب به یزید ابراز داشت برای اثرگذاری بر وجدان توده مردمی که به خطابه اش گوش فرا داده بودند، یکباره رو به خدا می کند و در حالتی که گویی تمامی رنجها و مصیبتها را فراموش کرده است خدا را چنین می خواند:×. «اللهم خذ بحقنا من ظالمنا و احلل غضبک بمن سفک دمائنا و قتل حماتنا؛×. خدایا داد ما را از آنکه به ما ستم کرده بستان و خشم خود را بر آن کس که خونهایمان را ریخت و حامیان ما را کشت روا دار!»×. زینب با این دعا تأثیر روانی عمیقی بر مردم گذاشت. او می خواست به این وسیله به یزید بگوید که اگرچه تو اکنون نیرومندی و ما ضعیف هستیم و نمی توانیم حق خود را از تو بستانیم اما خداوند در آینده حق ما را خواهد ستاند و انتقام ما را از تو خواهد گرفت زیرا تو به ما ستم کردی. به زودی خشم خدا بر تو روا خواهد شد زیرا او بر ریختن خون پاکان خشم می گیرد. سپس به یزید چنین گفت:×. «فواللّه ما فریت الاّ جلدک و لا حرزت الاّ لحمک؛×. یزید! به خدا سوگند جز پوست تن خویش را ندریدی و جز گوشت خویش را نبریدی.»×. در حقیقت منظور زینب این است که تو با این کار خود گور خود را کنده ای.×. «و لتردّن علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم بما تحملت من سفک دماء ذریته و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع اللّه شملهم و یلم شعثهم و یأخذ بحقهم؛×. به زودی در روز رستاخیز بر رسول خدا وارد خواهی شد، در حالی که ننگ ریختن خون فرزندان او و گناه هتک حرمت خاندان و پاره های تن او را بر پیشانی داری، آن روزی است که خدا پیامبر و خاندانش را گرد می آورد و پراکندگانشان را کنار هم می آورد و حقشان را می ستاند.»×. سپس به این آیه قرآن اشاره کرد که: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بل آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی دارند.» یعنی آنان که به دست تو کشته شدند گام در راه خدا نهاده بودند اما تو در راه شیطان گام می زنی و هر آن کس که در راه خدا گام بردارد، در نزد پروردگارش از رضوان و کرامت و نعمت برخوردار است و اینها روزی همه شهیدان است.×. «حسبک باللّه ولیا حاکما و بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلم خصیما؛×. در آن روز خدا زمامدار و حاکم است و محمد ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ دادخواه است.»

تحقیر یزید

زینب پس از این سخنان عظمت و بزرگی خود را که برخاسته از ایمان و رسالت و عزتش بود به رخ یزید کشید و گفت: تو ارزش آن را نداری که با تو سخن بگویم اما برخی شرایط انسان را وا می دارد تا با کسی که مستحق خطاب نیست، سخن بگوید: «انی لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک لکن العیون عبری و الصدور حری؛×. من تو را بسیار بی ارزش می دانم و حتی ملامت تو را خطا می دانم. اما چه کنم که چشمها گریان و دلها پر از آه است.»×. زینب در این خطابه پرشور فرهنگ کربلا را برای همه انسانهایی که شاهد حوادث کربلا نبوده اند، به گونه ای جاودانه ترسیم کرد و در پایان با قاطعیت تمام بر سر یزید بانگ زد که «و لا تمیت وحینا» تو نمی توانی شعله وحی را در خاندان ما خاموش کنی. وحی در خانه ما نازل شده است و ما ملتزم به وحی بوده ایم و هستیم. اما ننگ بر تو در تمام تاریخ خواهد ماند و هزاران لعنت نثار تو خواهد شد.

. کدام زینب؟

این همان زینب است، در اوج عظمت معنویت و ایمان. زینبِ پرورش یافته در سایه سار فرهنگ قرآن، زینبِ قهرمان، زینب سخنورِ چیره زبان.×. در بزرگداشت یاد او زنان باید این درس را از او بیاموزند که به رغم خواسته کسانی که مایلند تا زن را در حاشیه عرصه زندگی نگاه دارند و سستی و ناتوانی را بر عقل و روحیه اش تحمیل کنند و او را از مسؤولیت پذیری در عرصه برخوردها به دور دارند باید در متن زندگی باشد.×. زینب به زن مسلمان می گوید: به سوی من بیا. من که در دامن مادری پرورش یافتم که الگوی حق محوری بود. من وارث فاطمه ام، وارث خدیجه که همه چیزش را ـ عقل و روح و عاطفه و مال و جاه اش را ـ به رسول خدا بخشید و در همراهی با رسول خدا تن به فقر داد.×. من زینبم. همان که پرچم حرکت حق محورانه در عرصه برخورد حق و باطل را در تمام زندگی اش بر دوش دارد. من دوست دارم تا خطر سیر زن ـ حتی در سخت ترین شرایط ـ بر محور حق باشد و با فکر و سخن و حرکتش در خدمت اسلام باشد. این ندای زینب است به زن مسلمان.×. زنان مسلمان باید به ندای زینب گوش فرا دهند و اسلام را مایه عقب ماندگی و رانده شدن از عرصه زندگی و عزلت گزینی ندانند.×. زینب در میدان گسترده جهاد که نهرهای خون از آن جاری شد، ایستاد و در حالی که سخت مصیبت زده بود اما عنان اندیشه و اختیار را از کف نداد و اندیشید که هدف این خونها چیست؟ دردهای او دردهایی رسالت مندانه است و درد دین است. باید از زینب این درد متعهدانه را بیاموزیم. زینب چنین زنی است. پس او را نباید تنها در دایره اشکهایمان محصور کنیم. باید او را در موضع جهاد و نزاع بین حق و باطل قرار دهیم. ما از زن مسلمان می خواهیم که زینب باشد، هرچند تنها 20%.×. فتشبّهوا ان لم تکونوا مثلهم×. انّ التشبه بالکرام فلاح×. به بزرگان تشبّه کنید اگرچه مانند آنان نیستند، زیرا تشبه به بزرگان رستگاری است.×.

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 10:38 PM

تقوی - صادقی

طلیعه سخن

در پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجرت (1) خانه نبوت با بی قراری تمام در انتظار مولودی بود که تا چند لحظه دیگر پای به این جهان می نهاد . پس از آن که لحظه فرخنده فرا رسید، خبر مسرت بخش آن منتشر شد و عطر خوش این ولادت کوچه های مدینه را فراگرفت . رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از تبریک و تهنیت، نام او را «زینب » گذاشت تا به این وسیله خاطره دختر مرحومه اش «زینب » را که کمی قبل از ولادت این کودک، جهان را بدرود گفته بود زنده نگاه دارد . او بعدها در کسب فضایل و مناقب و کمالات انسانی زبان زد عام و خاص گشت; به حدی که برای او بیش از 60 لقب ذکر شده است . برخی از این القاب عبارتند از: نائبة الزهراء، ملیکة النساء، سیدة العقایل، فصیحة، بلیغة، کاملة، عابدة، فاضلة، عارفة، صابرة، و عظیمة بلواها . (2)

مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی در سروده های معروف خود به فضائل و القاب آن بانوی بزرگ اشاره کرده است که برای اختصار به ذکر برخی از ابیات آن اکتفا می کنیم:

ما ورثته من نبی الرحمة

جوامع العلم اصول الحکمة

سر ابیها فی علو الهمة

والصبر فی الشدائد الملمة

ثباتها تنبئ عن ثباته

کان فیها کل مکرماته

لها من الصبر علی المصائب

ما جل ان یعد فی العجائب (3) «او جوامع علم و اصول حکمت را از پیامبر رحمت به ارث برده است . در بلند مرتبه بودن همت و صبر در سختیهای خسته کننده و طاقت فرسا سر پدرش بود . (یعنی اوصاف پدرش در او نهان بود).

استقامت و ثبات زینب از استقامت و ثبات پدرش خبر می دهد، گویا در وجود او تمام کرامتها [و صفات پسندیده] حضرت علی علیه السلام وجود دارد . در صبر و شکیبایی بر مصیبتها آن چنان بود که نزدیک است از عجائب شمرده شود .»

آن بانوی بزرگ که در دوران زندگی خود با حوادث و مصائب بزرگی مواجه شده بود، در نیمه رجب سال 62 هجری در سن 56 سالگی با کوله باری از غم و اندوه، دنیای فانی را وداع گفت و به دیار حق شتافت . (4)

از آن جا که شخصیت حضرت زینب علیها السلام با واژه صبر و استقامت در برابر مصائب و سختیها قرین است به حدی که او را «ام المصائب » و «ام العزائم » نامیده اند، از اینرو برآنیم تا در این مقال، مختصری پیرامون موضوع «صبر و استقامت » مطالبی را بیان کرده و سپس با ذکر نمونه هایی از صبر و استقامت آن بانوی بزرگ، این بحث را به پایان رسانیم .

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 10:29 PM

عباس جباری مقدم

ای زمین می دانم با کسی از مصائب روزگار شکوه نکرده ای و به مشیت حق راضی بوده ای و بر سختی ها و مصیبت ها دندان به جگر گرفته ای، می دانم به کسی نگفته ای وقتی مردان و زنان باایمان در درونت آسایش می گرفتند چنان می گریستی که فرشتگان مقرب سنگ صبور تو می شدند و شکیبایی ات می دادند، می دانم به فرمان خداوند، آن هستی بخش یگانه، هر داغی را به جان خریدی و شکوه ای نکردی و همه دشواری ها را ناچیز انگاشتی اما می دانم بر مرگ خاندان نبوت (ع) چنان بی طاقت شدی که اگر حول و قوه الهی نبود از هم می پاشیدی . یادت هست زمانی که خاتم انبیا را در درونت جای می دادند چنان فریاد می کردی که پرندگان آسمان بر احوالت گریستند . یادت هست زمانی که مولا (ع) می خواست در آن دل شب فاطمه اش را در تو آرامش دهد نالیدی و التماس کردی که توان نداری این همه بار امانت را بپذیری اما خواست خداوند این بود و به ناچار زبان به کام گرفتی . یادت هست زمانی که می خواستند فرق شکافته اولین امام عالم علی (ع) را به خاک تو بپوشانند چنان متحیر و مضطرب گردیدی که نزدیک بود با ستارگان دیگر برخورد کنی وبرای همیشه نابود شوی . به یاد داری زمانی را که مردان بنی هاشم، محزون و غمگین، آماده می شدند امام مجتبی را در دست های تو بگذارند، تو چنان آشفته و پریشان خاطر شدی که لرزیدی که اگر کوه ها به فرمان خداوند به یاری ات نمی شتافتند همزانو و همقدم نیستی می شد .

ولی می خواهم بگویم دردناک ترین و غم انگیزترین حادثه ای که تو دیدی حماسه عاشورا بود، حماسه ای که بهترین و پاک ترین بندگان خدا برای صیقل دادن آینه دین از زنگار بدعت ها و به اهتزار درآوردن پرچم اسلام ناب محمدی با پست ترین انسان ها جنگیدند و شهادت را بر ذلت ترجیح دادند . تو یک یک آنان را بوسیدی و چون گنجینه ای نهان کردی . تو همه این سختی ها و نامرادی ها را به دوش کشیدی اما اگر تاب بیاوری و صبور باشی باید یادآور شوم برای تو تلخ تر از شهادت حسین احوال زینب بود، چون می دیدی این خواهر داغدیده را با دشنام ها و هتک حرمت ها آزرده و رنجور می سازند و زخم دلش را نمک می پاشند . تو می دیدی آن عزیز در برابر شلاق آن نامردان عالم ایستادگی می کرد تا مبادا یتیمان برادر درد بی پدری را احساس کنند . تو چنان خشمگین شدی که اگر فرمان الهی نبود همه آن گرگ صفتان را می بلعیدی .

در آخر می خواهم برای این که در غمت شریک باشم و آرام بگیری زندگی زینب (س) را چکیده وار در گوشت زمزمه کنم .

ولادت

حضرت زینب (س) در خانواده ای به دنیا آمد که به طهارت و پاکی شهرت داشت، در خانواده ای دیده به جهان بردوخت که آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (1) بر عصمتش صحه می گذارد، خانواده ای که ملائکه غبار در و دیوارش را به تبرک بر دیدگان می مالند و به آن مباهات می کنند . گفتنی است که مورخان، زمان دقیق این تولد را علی رغم اهمیتی که دارد ضبط نکرده اند و آراء و اقوال چنان متشتت و گونه گون است که جز با قراین و حوادث تاریخی نمی توان آن را حدس زد، با این حال، عالمانی چون علامه مجلسی این ولادت را در سال پنجم هجری دانسته اند . (2)

اما این که چرا او را زینب نامیدند باید گفت هنگامی که عقیله بنی هاشم متولد شد . پیامبر در سفر بود، از این رو مادرش فاطمه (س) از علی (ع) خواست نامی برای این نوزاد معین کند . اما علی (ع) امتناع نمود و این امر را به بازگشت پیامبر واگذار کرد . وقتی پیامبر از سفر برگشت ضمن ابراز خشنودی و خرسندی فرمود: «فرزندان فاطمه فرزندان منند ولی خداوند درباره آن تصمیم می گیرد» . (3) بعد جبرائیل نازل شد، ضمن ابلاغ سلام خداوند گفت باری تعالی می فرماید: «نام این دختر را زینب بگذار که این نام را در لوح محفوظ نوشته ام » (4) آن گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و فرمود: «توصیه می کنم همه این دختر را احترام کنند که او مانند خدیجه است » . (5) یعنی حضرت زینب بسان خدیجه کبری در راه اعتلا و سرافرازی اسلام همه مصائب و بلایا را تحمل خواهد کرد و با صبر و استقامت و ایثار موجب رشد و تعالی این دین مقدس خواهد شد .

زینب در مکتب پیامبر

زینب (س) شش ساله بود که پیامبر وفات یافت . طبعا پیامبر در این مدت کوتاه نمی توانست همه معارف و حقایق الهی را به او بیاموزد با این وجود این، از هر فرصتی برای تعلیم و پرورش او بهره می جست و نکته ها به او می آموخت . پیامبر علاوه بر آشنا کردن او با مباحث اعتقادی و خداشناسی و عبادت و تقوا به او تعلیم می داد که چگونه باید در برابر مصیبت ها و بلاها ایستادگی کند و اگر فرصتی دست می داد او را از حوادث ناگواری که برای او اتفاق می افتاد آگاه می کرد; برای مثال، وقتی که زینب با زبان شیرین کودکانه خوابی را که دیده بود برای پیامبر تعریف کرد آن را به گونه ای تعبیر نمود که جلوه ای از آینده مصیبت بار او می باشد، این رؤیا را در تاریخ چنین می خوانیم:

«ای رسول خدا دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت باد به این سو و آن سو افتادم، تا این که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم . دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد . برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد درهم شکست . در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم » .

پیامبر با شنیدن خواب زینب بسیار گریست و فرمود: درختی که اولین بار به آن پناه بردی جد تو است که به زودی از دنیا می رود و دو شاخه بعد پدر و مادر تو هستند که آن ها هم از دنیا می روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می گردد .» (6)

زینب (س) در مکتب مادر

حضرت زهرا (س) مدتی پس از رحلت حضرت رسول (ص) از دنیا رفت . بانوی بزرگ اسلام، هرچند نتوانست دختر شش ساله اش را به همه نکته ها و دقایق دینی آشنا سازد، اما درس هایی به او یاد داد که در آینده رهنمون او در بسیاری از وقایع و حوادث شد، به او آموخت در هیچ حالی نباید خدا را از یاد برد و اگر ضرورت اقتضا کرد برای حفظ دین از تندباد بدعت ها و تحریف ها باید امر به معروف و نهی از منکر را پیشه سازد و با زبانی فصیح و غرا گمراهان را به اصل دین فراخواند و دشمنان حق و حقیقت را رسوا نماید و اگر بایست همه نامرادی ها و دشواری های روزگار را به دوش کشد . با رفتارش به او تفهیم کرد که باید به همسرش احترام بگذارد و فرزندانش را با خدا و آیین اسلام الفت دهد و اسباب آسایش خانواده را فراهم آورد .

زینب در مکتب علی (ع) و امام حسن (ع)

زینب در جوار علی (ع) و امام حسن (ع) بهره های معنوی فکری بسیار یافت و آن چه را از مادر و جدش فرا گرفته بود فراتر و گسترده تر از این دو بزرگوار به ویژه علی (ع) آموخت . حال برای این که به تاثیر این آموزش ها و تعلیم در شکل گیری خصیت حضرت زینب پی ببریم به چند مورد از فضائل و خصائل ایشان اشاره می کنیم:

1 - علم و آگاهی: زینب (س) در خانه ای رشد و تربیت یافت که اهل آن همگی از علم و دانش الهی بهره داشتند و به ذره ذره هستی آگاه بودند . مسلما پرورش یافتن در چنین خانواده ای - که همگی اولوالعلم و راسخان در علمند - ابواب دانش را به رویش گشوده و او را جرعه نوش چشمه علم خدایی کرده است . او از لحاظ علمی به درجه ای رسید که امام زین العابدین علیه السلام درباره اش می فرماید: «انت بحمدالله عالمة بلا معلمه فهمة غیر مفهمه; (7) عمه جان تو بحمدالله زن دانشمندی هستی که رنج معلم و مدرسه را نچشیده ای و فهمیده ای می باشی که به تو علم و درایت نیاموختند .»

2 - صبر و پایداری: زینب (س) در پرتو عنایت و توجه آل عبا بر دشواری ها و سختی ها صبر کرد، رنج ها و مصیبت هایی را تحمل نمود که «اگر بر کوه های استوار و راسخ نازل می شد از هم فرو می پاشید» . (8)

صبر زینب از نوع صبری نبود که هر فرد زبون و ناتوانی به آن تن می دهد بلکه صبری خداپسندانه و هدفدار و اندیشیده بود . وی می دانست این نوع صبر با ایمان رابطه تنگاتنگ دارد و مؤمنی که صابر نباشد پیوسته ایمان و تقوایش متزلزل خواهد بود و انسان تا صبور نباشد نمی تواند در بندگی خدا، ایستادگی کند و در برابر شیطان و هواهای نفسانی و گریز از گناه و استواری در برابر تنگی ها ثابت قدم باشد . او از پدرش علی (ع) این سخن را شنیده بود که: «انسان حقیقت ایمان را درک نمی کند مگر این که سه ویژگی در او باشد: آگاهی به دین، صبر بر دشواری ها و تدبیری نیکو در امور زندگی .» (9)

3 - ایثار: خاندان صدیقه صغرا (س) همگی به از خود گذشتگی و مقدم داشتن دیگران بر خود زبانزد عام و خاص بودند، پدرش علی (ع) برای حفظ جان پیامبر بی هیچ ترس و واهمه ای بر بستر پیامبر می خوابید و زندگی پیامبر را بر زندگی خویش ترجیح می داد، مادرش فاطمه زهرا (س) بی هیچ تشویش و اضطرابی گردن بندش را در اه خدا هدیه می کرد و افطار سه روزه شان را به درماندگان و نیازمندان می بخشید .

آری، او در چنین خانه ای بزرگ شده بود که هر آن چه داشت بر طبق اخلاص گذاشت و به پیشگاه الهی تقدیم نمود . از آسایش و رفاه چشم پوشید و فرزندانش را در راه خدا فدا کرد و همه سختی ها و اسیری ها و هتک حرمت ها را به جان خرید .

4 - عبادت: حقیقت بندگی و عبادت خداوند که در رشد و کمال آدمی تاثیر بسزایی دارد آن است که با همه وجود به خدا نظر کنیم و جز به او نیندیشیم و جز فرمان او را مطیع نباشیم و جز برای او به کاری نپردازیم . حضرت زینب که به این امر آگاهی کامل داشت، و فلسفه خلقت را در عبادت می دید حتی در شدیدترین لحظه های زندگی عبادت و ستایش خداوند را از یاد نمی برد . فاطمه دختر امام حسین (ع) در این باره می گوید: «عمه ام زینب در شب عاشورا همواره در محراب عبادتش ایستاده بود و با خدای خویش مناجات می کرد» (10) یا امام سجاد می فرماید: «این مخدره حتی در شب یازدهم عاشورا نماز شبش ترک نشد و نشسته نماز خواند» . (11)

زینب (س) در عبادت و طاعت خداوند به مقامی دست یافته و به آن درجه از شناخت و معرفت حق رسیده بود که امام حسین (ع) در روز عاشورا به هنگام وداع این گونه او را خطاب کرد:

«یااختاه لاتنسینی فی نافلة اللیل; (12) خواهرم در نماز شب مرا فراموش مکن .»

5 - فصاحت و بلاغت: شاید بارزترین ویژگی زینب (س) که دوست و دشمن او را به آن می ستایند درست گویی و شیوا سخنی است . زیبا سخن گفتن و روانی عبارت ها و الفاظ چنان در زینب (س) ملکه شده بود که در سخت ترین و بحرانی ترین لحظه با موازین ادبی سخن می گفت . نیشابوری در این باره می گوید: «زینب در فصاحت و بلاغت در پارسایی و عبادت مانند پدرش علی (ع) و همانند مادرش زهرا بود .» (13)

همچنین علامه مامقانی با استناد به خطبه های زینب (س) می نویسد: «او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گویی زبان علی در کام داشت .» (14)

زینب در مجلس ابن زیاد سخنانی ایراد کرد که نه فقط اندوه و تاثر شدید حضرت را بیان می کند بلکه پایه و مقام سخن آن بزرگوار را نشان می دهد، مثلا در همین چند عبارتی که نقل خواهد شد گذشته از استواری و جزالت کلام، سجع و جناس اشتقاق و استعاره مکنیه به چشم می آید:

«لقد قتلت کهلی و ابرت اهلی و قطعت فرعی واجتثثت اصلی فان یشفیک هذا فقد اشفیت; (15) سرور مرا کشتی و خاندان مرا برانداختی و شاخه و ریشه مرا کندی . اگر شفای تو در این است پس شفا یافتی .»

رسالت حضرت زینب (س)

نوشتن درباره رسالت حضرت زینب کاری بس مشکل و طاقت فرساست، اما بر حسب ضرورت و تکمیل بحث، اشاره ای کوتاه و مختصر به آن می کنیم: چون زینب تربیت شده خاندان وحی و امامت بود و به حقیقت دین آشنایی کامل داشت، وقتی دین را در دست عده ای ستم گر دید و مردم زمانه را از ظلم و جور حکام خود غافل یافت به صرافت دریافت اگر مردم را به گونه ای از بدعت ها و ظلم و ستم ها و ناحق بودن حاکمان زمانه آگاه نسازند از دین چیزی جز ظاهر آن باقی نمی ماند، از این رو با امام حسین (ع) همراه شد به امید آن که نادرستی ها و ناشایستگی ها را از دین بزدایند . البته تا زمانی که امام حسین (ع) در قید حیات بودند ایشان در همه امور از امام (ع) اطاعت می کرد، اما وقتی متوجه شد از مردان بنی هاشم کسی جز امام زین العابدین (ع) باقی نمانده و او هم چنان رنجور است که تا مدت ها توان ندارد به وظایف امامت خویش قیام کند تصمیم گرفت در کنار امام سجاد (ع) به رسالتی که برای خویش احساس می کرد عمل نماید . زینب (س) موارد زیر را از وظایف اصلی رسالت خویش می دانست:

1 . سعی داشت در هر فرصتی با خطبه و سخنرانی عمال و حکومتیان را رسوا سازد و مردم را از جنایتی که آنان مرتکب شده بودند آگاه نماید، تا با مفتضح ساختن دستگاه حکومتی خون عزیزانش هدر نرود و انقلاب کربلا بی ثمر نماند، انقلابی که ثمره اش معیاری برای تمیز حق از ناحق بود .

2 . آرامش دادن به زنان و کودکان داغدیده تا مبادا با ناله و شیون دشمن کام گردند و دشمن از حال رقت بار آنان شاد شود .

3 . سومین وظیفه ای که زینب (س) خویش را به آن ملزم می دید مراقبت از امام سجاد (ع) بود، به همین علت خود را در جلو شمشیرهایی می انداخت که قصد داشتند امام را به شهادت برسانند .

وفات زینب (س)

محققان درباره تاریخ وفات حضرت زینب و محل دفن آن بزرگوار به یک رای و نظر نیستند، اما بیشترینه آنان بر این عقیده تاکید دارند که زینب (س) بعد از واقعه عاشورا یک سال و نیم بیشتر زنده نبود (16) و قبر آن حضرت در شام است . (17)

پی نوشت ها:

1) احزاب (33) آیه 33 .

2) نقدی، زینب الکبری ، علی قائمی، زندگانی حضرت زینب، ص 23، (نتشارات امیری، چاپ دوم) .

3) ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 38 (دارالکتب الاسلامیه)

4) همان، ص 38 .

5) همان، ص 38 .

6) همان، ص 50 .

7) ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 31 (منشورات النعمان، نجف اشرف، 1386 قمری) .

8) حسن الهی (بوته کار)، زینب کبری، ص 111 .

9) بحارالانوار، ج 66، ص 405، باب جوامع المکارم و آفاتها (مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم) .

10) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62 .

11) حسن الهی (بوته کار)، زینب کبری، ص 90 .

12) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62 .

13) علی قائمی، زندگانی حضرت زینب، ص 138 .

14) تاریخ طبری، ج 3، ص 337 (دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، بیروت) .

15) علامه مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 79 (فصل النساء) .

16) علی قائمی زندگانی حضرت زینب، ص 385 (انتشارات امیری، چاپ دوم) .

17) حسن الهی (بوته کار)، زینب کبری، ص 270 (مؤسسه فرهنگی آفرینه، چاپ اول، 1375) .

   
ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 10:28 PM

تو نباید از هم فرو بپاشی

خدیجه پنجی

بایست، کوه صبر!

تو نباید از هم فرو بپاشی! عاشورا به شانه های تو تکیه کرده است. زانوان تو هرگز نباید بلرزد؛ کمر راست کن ـ دختر حیدرـ ! باید گنجشک های هراسان را زیر پر و بالت بگیری. هنوز برای فرو ریختن و شکستن زود است؛ خیلی زود ...، که تازه، اول مصیبت است. خواهر غمدیده ام! خیمه ها را به آتش کشیدند؛ می بینی؟ شتاب کن! باید کودکان را از خیمه های سوزان دور کنی. به چه می اندیشی؟! ... حتما فکر می کنی این صحنه را پیش تر دیده ای؟ شاید به یاد دَرِ سوخته افتادی؟ نه؟ به یاد آشیانه ی شعله ور و به یاد کبوتر سفید خونین بال و مضطرب. حالا نوبت توست!

به خودت مسلّط باش! تو نباید از هم فرو بپاشی.

محکم باش! بی تابی ات را پنهان کن، مباد زنان و کودکان، بی تابی ات را به تماشا بنشینند! تو، تنها تکیه گاه این بی پناهانی! نگاه کن! ـ به آن سمت ـ می بینی؟ ...

دست آن نامرد، به قصد سیلی به صورت «رقیّه علیهاالسلام »، به آسمان بلند شده، شتاب کن! خواهر نازدانه ام را دریاب!

بایست، مادر غم! هنوز برای گریه زود است، جلوی بارش اشک هایت را بگیر.

زنان و کودکان، نباید چشمان بارانی تو را ببینند. آه! چه می کنی؟! محبوبه ی خدا!

صدای ضجّه و شیون فرشتگان را نمی شنوی؟! لب از رگ های بریده بردار، زینبم!

می ترسم از آوار آسمان ها بر زمین، می ترسم!

بلند شو، اسیر سربلند! تو قلبِ این کاروانی، اگر تو بنشینی، عاشورا خاموش می شود و خونِ خدا، برای همیشه، در کربلا، می خشکد.

حرکت کن! صدای قدم های تو، ضرباهنگ قیام سرخ من است! حرکت کن قافله سالارش عشق!

می دانم که تاب دیدن سر بریده ام را بر نیزه نداری! این قدر سر به چوبه ی محمل نکوب عقیله ی بنی هاشم!

دل قوی دار زینت پدر! که هنوز برای نشستن و گریه کردن، وقت بسیار است.

که هنوز مصیبت خرابه را حس نکرده ای!

که هنوز بهانه های نازدانه ام، آتش به جانت نزده است!

که هنوز با قامت، خمیده، نماز شب نخوانده ای!

که هنوز ضربه های چوب را بر دندان من، ندیده ای!

دل قوی دار، که تازه اول مصیبت است!

اینک قافله سالار تویی

مهدی میچانی فراهانی

بشتاب؛ ای تنها! ای دل به مصیبت داده! ای مادر عشق و درد! ای زینب!

آنک پیکر برادر توست که بر دوش نیزه ها تشییع می شود.

آنک امامِ عشق است، آنک بزرگِ هر چه که خوبی است، آنک مرادِ هر چه دلاور، آنک حسین علیه السلام است، آری، حسین علیه السلام است.

حالا تو مانده ای. اینک، قافله سالار تویی؛ پس بگذار، فریادِ برادر، از حنجره ی تو بیرون بریزد.

گام هایت، زلزله وار، بنیانِ شام را خواهد لرزاند. اینک ای پیغامبر! کربلا تو را مبعوث کرده است، فریاد برآور! این رسالتِ توست. چه کسی خواهد دانست که در نینوا چه گذشته است؛ اگر تو لب نگشایی؟ این کاروانِ اسیر، در آغازِ یک مسیر لایتناهی است. این کاروانِ کوچک، چون فرات، جاری خواهد بود، جوشان و شعله ور.

ای دخترِ امیر! بی شک، مصیبتِ پَر گشودنِ مادرت فاطمه علیهاالسلام ، آن قدر بزرگ بود که اندوهی جاودان برای تو باشد. همه می دانند که، تو هنوز محراب خونینِ مسجد کوفه را از یاد نبرده ای. تو، هنوز طعم بُرنده ی زهر جعده را بر جگر برادرت حسن علیه السلام به خاطر داری. و اینک، مصیبتی دوباره.

اینجا، خرابه ی شام است. تاریک و بی مهتاب، سه ساله ای، سرِ بابا را به آغوش کشیده است.

حالا تو مانده ای و دختر سه ساله ی حسین، زخم خورده ی آتش و داغ، بارِ رسالتی عظیم بر دوش! آن گاه که پای بر پلکان قصر یزید گذاردی، صدای قدمت را تاریخ، همواره در خود مرور می کند و چه باشکوه، چه عظیم که از دختر علی، کم از این، انتظار نیست. شیر زن حجاز، شام را به لرزه درآورده است. بگذار نینوا با زبان تو سخن بگوید و با حنجره ی تو فریاد برآوَرَد. همه باید بدانند که حسین علیه السلام ، در کربلا تمام نشده است. کربلا آغاز راه است. کربلا فریادی فرو خفته بوده است در گلوی زمان؛ که عاقبت، این چنین بشکوه و سرخ، فوّاره زد. این را همه بدانند: فانوسی را که حسین علیه السلام افروخته است، به دستِ تو بر اوجِ تاریخ نصب خواهد شد. این رسالت توست. بانوی عشق و عطش، زینب!

نیستان در آتش

علی خیری

طنین نام حسین، یادآور زینب است؛ پیامبر خون شهیدان کربلا؛ او که با هر شهیدی که بر خاک می غلتید، شهید می شد و با هر اشکی که از چشمی فرو می ریخت، بغضش می شکفت.

فریاد بزن خواهر! از عطش بگو و از کربلا؛ از حسین بگو و از عاشورا؛ تاریخ زن را آبرو ببخش؛ پلک صبوری بگشا؛ تا آفتاب حماسه، از پیشانی بلند تو طلوع کند.

از نیستان بگو و از آتشی که در آن افتاد؛ از نخل های سر بریده بگو و از عطشی که جان ها را به آتش کشید.

زخم های مکرر را خطابه کن؛ منبرهای خاموش را بخروش؛ واژه های سکوت را فریاد بزن؛ قبرستان دل کوفیان را زیر و رو کن؛ از مسیر کوفه و شام حکایت کن؛ از چوب محمل و پیشانی شکسته بگو.

خواهر! از فراز نیزه ها، خروش تو را دیدم؛ انگار بابایمان علی بود که راه می رفت؛ انگار او بود که با کلامش، بساط کاخ سبز نشینان را زیر و رو می کرد.

پس باز هم بگو، که ماجرای کربلا، شرح و تفسیر عاشقانه ی تو را محتاج است.

پس از عاشورا، کربلا در رکاب زینب آغاز شد و فریاد حق خواهی حسین، از حلقوم زینب برخاست.

چه سخت گذشت شبی را که شکسته به نماز نشستی.

چه رفته است با او در آن روز خونین که خوانده نماز شبش را نشسته؟

بر تو چه رفت که قامت آسمانی ات، از بار غم، چون کمان، دو تا شد و برف پیری بر وجود نازنینت نشست؟

بدرقه ی حسین با اشک یعنی پر کشیدن روح از تن زینب.

دل بریدن زینب از حسین، یعنی پرواز جان و ماندن جسم.

خیبر گشود و خواب ز چشم عدو گرفت»
مردی ز شط باور سبزت وضو گرفت تاریخ زن ز غیرت تو آبرو گـرفت
زینب! حماسه ساز حماسی ترین قیام روح شرافت از سخنت رنگ و بو گرفت
ای آفتاب! زلزله در شش جهت فکند بغضی که از سقیفه تو را در گلو گرفت
در گوش کوفه، غنچه خشمت گل آفرید وقتی تگرگ ولوله از چار سو گرفت
بر کام تو صدای خداوند ذوالفقار  

ریحانه ای از بهشت

الهام موگویی

زینب است و زینت پدر.

و از تبار مهربان گلی چون فاطمه، با عطر و بوی یاس های بهشت.

نامش، پیام آور پاکی و عصمت است؛ پیام آور مهربانی، عشق و صبر.

شجره ای پاک و مقدس از بهشت باغستان های سبز خدا.

آینه ای است از دردهای کربلا، شکیبایی، که عاشورا در دامانش صبوری می آموزد و مونسی، که نینوا در محضر او، انس را تجربه می کند.

حسنیه ای که جسن خدا در او متجلی است و حوریه ای که حریر نگاهش، به رنگ خون حسین، گلگون است و ریحانه ای که عطر مصفای بهشتی اش، صفای گلشن هستی است.

مریمی است که در دامان عصمت می بالد و در بطن عفت، درخت پاکی و طهارت می نشاند.

قاموسی است در رنج و غربت و تنهایی حسین. وقت آمدن، آن قدر گریست تا در دامان حسینش نهادند. و از آن رو بود که رازی از رموز هستی، سر به مهر ماند؛ راز دو نوگل بوستان آل طه، راز زینب و حسین. بوستانی که دامن دامن بهار را به میهمانی می خواند و چه زود خزانی شد!

مادر، در آستانه ی پر کشیدن به زینب وصیت می کند:

پیراهنی کهنه و ...!

شگفتا! چه می گوید مادر!

دختری سه ساله، چه می داند معرکه ی جنگ چیست؟ شمشیر و سر نیزه و خنجر چیست؟ خیمه های در آتش چرا؟ سیلی و تازیانه ... اما نه، سیلی و تازیانه را خوب می شناسد!

کاروان اسیران زنان آل رسول ...؟!

و حسین را که از بوی او می شناسدش، چرا از پیراهنی کهنه باید سراغ گرفت؟

مگر کربلا کجاست؟ عاشورا چه روزی است و کوفیان کیستند؟

آه! چه در عاشورا کشید و چه مصیبت های جانکاه که بر فراز تل زینبیه به چشم خویش دید، دختر حیدر!

حسین، خلاصه ی دردهای زینب

ام البنین امیدی

تو، پایان همه ی سردرگمی هایی؛ پایان تشویش ها و پایان دو راهی ها.

بعد از تو، خون زاده شد، تشنگی جریان یافت و صبر معنا شد.

خاکت، آسمانی ترین زمین است و تشنه ترین.

همه ی واژه ها در تو معنا می شوند؛ آب، خون، عطش، صبر و عشق ... .

عشق، و باز هم عشق ... .

تو، خلاصه ی عشقی و عشق، خلاصه ی توست.

فرات، گواه آب آب گفتن غریبانه ی کودکانت بود که هنوز هم عاشقانه می جوشد؛ فریادش را از پس زخمی ترین حنجره ها می شنوی؟

مشک هم شرم می کند از خویش؛ که جرعه ای از بوسه ی زلال تو را، به لب های ترک خورده ی خویش، نرساند.

هر گوشه را نگاه می کنی، هر نقطه از زمین و هر ذره از خاک، تشنگی ات را نفس می کشد و می سوزد و می شکند ... .

چه بگویم از تو؟ ... چگونه بگویم از تو، که واژه هایم همه زمینی اند؟ چقدر کلمات گنگند؛ برای از تو گفتن و چه قدر دست ها ناتوانند برای از تو نوشتن!

از آن روز به بعد، خورشید هم بی فروغ می تابد.

بگذریم!

کربلا، آب بود و فاصله ... .

و آب، گواه زنده ی امروز، به حماسه ات شهادت می دهد و با هر جرعه ای که به کام زایرانت می چشاند، تو را فریاد می زند.

زمزم از زیر پای اسماعیل جوشید اما فرات ... .

اسماعیل هم قربانی خدا بود؛ اما مگر می توان اسماعیل را با قربانی کوچکت ـ علی اصغر ـ قیاس کرد؟ اسماعیل، از زیر پایش زمزم جوشید و علی اصغرت ... نه از زیر پا که از گلو؛ نه آب، که فواره ی خون و نه بر زمین که بر آسمان، پاشیده شد و هرگز باز نگشت.

و زمین را کجا تاب چشیدن خون گلوی علی اصغر تو بود؟

«جز زیبایی ندیدم»! زینب گفت؛ و چه زیبا و مردانه، بت های غرور را در هم شکست!

از زیبایی گفتن فقط برازنده زینب بود.

سلام بر صبر، سلام بر خون، سلام بر زیبایی، سلام بر عشق و سلام بر زینب، فریاد استوار کربلا ...!

نامت جاودانه باد!

حمزه کریم خانی

سلام بر زینب، بانوی قهرمان کربلا!

سلام بر زینب، آینه ی تمام نمای فاطمه!

سلام بر زینب، پیامبر خون شهیدان نینوا!

سلام بر آن که «گوهر عفاف» و «فرهنگ صبوری» را به زنان عالم آموخت.

ای زینتِ عقل و عفاف!

ای تندیس صبر و وفا!

ای چکیده ی فضیلت ها و پاکی ها!

حماسه ی سرخ عاشورا، وام دار همیشه ی توست و خاطره ی حماسه آفرینی هایت، زینت بخش تاریخ کربلاست.

تو، در آن روز خون، به تماشای زیباترین جلوه های هستی ایستادی و با صلابت و استواریت، در برابر فریبکاران تاریخ، جلوه ی زیبا و ماندگاری خلق کردی.

علی وار، خطبه خواندی و غرور جاهلی امویان را، در هم شکستی و کاخ ستم یزیدیان را متزلزل ساختی.

تو بودی که با اسارت آزادی بخش خویش، دفتر ننگین بنی امیّه را در پیشگاه عقل همه ی فرزانگان، گشودی و به آنان نشان دادی.

تو بودی که کتاب «سرخ شهادت» را تفسیر کردی.

نامت بلند و جاودانه باد! ای زینب!

بسیار گریست تا که بی تاب شد آب خون ریخت زیدگان و خوناب شد آب
از شدت تشنه کامیت ای سقا! آن روز ز شرم روی تو آب شد آب!

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 10:23 PM

سید حسن یوسفی

شکیباتر از ایوب

اگر چه حضرت ایوب علیه السلام برای صبرش شهره آفاق شده است و بلاهایی که به او رسید بسیار سنگین بود، ولی این سختی ها سرانجامی داشت و بیشتر زندگی او با خوبی و خوشی سپری شد. بردبارتر از ایوب، کسی است که از خردسالی تا پیری، زندگی اش با اندوه عجین شده است. او «مادر مصیبت ها» زینب کبراست. در کودکی شاهد ستم هایی بود که به پدر و مادرش روا می شد. پس از آن هم پرستار فرق تا ابرو شکافته پدر گردید. جگر پاره پاره برادرش امام حسن مجتبی علیه السلام را با اشک چشم می شست و در غم بارترین تراژدی تاریخ، یعنی جریان کربلا، بار مصیبت های سنگینی را به دوش کشید و این درحالی است که «جز زیبایی چیزی ندید».

زینب کیست؟

او دختر امیرمؤمنان و فاطمه زهراست. نامش زینب و به «عقیله بنی هاشم» و «صدیقه صغرا» معروف است. کنیه اش نیز «ام کلثوم کبرا» و «ام عبداللّه » است. بنابر قول مشهور، در پنجم جمادی الاول سال ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او را زینب نام نهادند؛ یعنی درخت نیکو منظر یا زینت پدر.

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 10:21 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6040565
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی