به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دکتر محمدرضا سنگری

در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستی شان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه قاهی که با آه آه کودکان گره می خورد، گستره میدان شعله ور را می پوشاند.

دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه های آراسته، به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.

زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.

اما خروش رعدگونه زینب علیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام و زمزمه حسین علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان ها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده ها به میهمانی چشم های بسته آورد.

چهل روز گذشت. حقیقت، عریان تر و زلال تر از همیشه از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه ترین غروب، در گمنام ترین زمین، در عطشناک ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت حسین علیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر ما سرما و گرما را به «چله » نمی شناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.

اینک، چهل روز است که هر سبزه می روید، هر گل می شکفد، هر چشمه می جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب ها شراره می زند. آنان که رنج پیمان شکنی بر جانشان پنجه می کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته اند، بر خویش شوریده اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش می کوبند و اسب جهاد زین می کنند. چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک های بسته را می کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می خواند. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت آمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟

اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله «گودال » ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل های بارور، سربرآورده و حنجره ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می کشید، آسمان در آسمان به جست وجوی همصدا و همنوا سیر می کند. راستی، کدامین یاوری به «همنوایی » و همراهی برمی خیزد؟

مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 8:46 AM

علی آبادی

عاشورا; عشق و ایثار و شور و وفاداری و رضا به قضای الهی و ایستادگی در مقابل دشمن است. این واژه ها نمادی از فرهنگ عاشورا را ترسیم می کنند و زمانی مفهوم و معنا پیدا می کنند که عاشورای ما به همراه حضرت زینب کبری علیها السلام، ام الکثوم، رقیه، رباب و دیگر شیر زنانی که در میدان عظیم کربلا قرار گرفته اند باشند.

آنان با عشق به امام زمانشان حضرت حسین بن علی علیه السلام و ایثار و از خودگذشتگی و شور و شعف وصف ناپذیری که از ایمان سرشارشان حکایت داشت و راضی بودن در تحمل دشواری ها و مصیبت های ناشی از جنایات یزیدیان و ایستادگی سرو گونه شان در برابر دشمنان دین و آیین توانستند نهال نوپای دین را غرس تقویت نمایند.

اگر خوب توجه کنیم به راحتی درمی یابیم که اگر هر کدام از این عمودهای کربلا نبودند به هیچ عنوان خیمه عاشورا بنا نمی شد. مهم ترین آن ها حضرت زینب کبری علیها السلام دخت گرامی خلف زهرای مرضیه علیها السلام و علی مرتضی علیه السلام بود.

آن بزرگوار از خانه پر عطوفت بانویی درس آموخت که سید زنان عالم است و خود او به گفته امام سجادعلیه السلام «عالمه غیر معلمه و فهیمه غیر مفهمه » بود. (1)

نقش ایشان در سرنوشت شیعه و به نتیجه رساندن قیام عاشورای امام حسین علیه السلام غیر قابل انکار است که نمونه های زیرگذری کوتاه در صحنه کربلا است:

امام حسین علیه السلام قبل از حرکت از مدینه جهت وداع با مادر و جد اطهرش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به قبرستان بقیع و حرم مطهر حضرت رسول رفتند که در کنار قبر مطهر پیامبر خوابشان برد و در عالم رؤیا آن حضرت را دیدند که فرمود:

«ان الله شاء ان یراک قتیلا ... و ان یراهن سبایا» (2) همانا خداوند می خواهد تو در راهش قربانی شوی و فرزندان و خانواده تو را اسیر ببیند.

بی شک زینب کبری آن شیر زن کربلا از خاندان حسین عزیز است که قبل از حرکت امام حسین علیه السلام به همسرش عبدالله فرمود: «ای پسر عمو! محبت مرا نسبت به وی می دانی و من چنانم که آنی بدون او زندگی نمی توانم نمود». (3)

وقتی این عشق و علاقه وافر آن مخدره را نسبت به امام وقتش مشاهده می کنیم فاصله خویش با امام عصر «عجل الله تعالی فرجه » برایمان محسوس تر می شود.

چنانچه جابر آن صحابه رسول خداصلی الله علیه وآله می فرماید: «اول من تمنی الشهادة عقیلة خدر الرسالة » اولین شخصی که تمنای شهادت نمود عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری علیها السلام بود. آن بانوی نمونه فرزندانی تربیت کرد که در رکاب حسین شهید و شربت شهادت نوشیدند و به لقاء الهی رسیدند. که راویان کربلا نقل می کنند در روز عاشورا هر کدام از اصحاب که به شهادت می رسیدند آن یار و یادگار فاطمه زهراعلیها السلام کنار نعش شهیدان می رسید و قافله سالار کربلا را تسلی می داد و این کار را تنها برای فرزندان خود انجام نداد; چرا که شاید برادر ارجمندش از آن خواهر گرامی شرمنده شود. (4) چنانچه انتظار می رفت که فرزند علی مرتضی همچون شیر بیشه رسالت، شجاعت و هیبت داشته باشد. حضرت زینب علیها السلام در طی مسیر پس از آن سبط رسول همراه با سر مبارک برادر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام به صورتی که دور از انظار امویان بود، همچون پروانه اطراف شمع وجود مقدس امام علی بن الحسین علیه السلام می چرخید و جان آن امام همام را بارها از خطر مرگ رهانید که می توان به عصر عاشورا پس از غارت و آتش زدن خیام آل رسول که امام سجاد در بستر بیماری بودند اشاره نمود. (5) و یا مجلس ابن زیاد که پس از سخنان امام علیه السلام قصد کشتن آن حضرت را داشتند. بانوی کربلا دست به گردن فرزند برادر انداخت که هر قدر خواستند او را جدا نمایند نتوانستند و فرمود: تا من زنده ام نخواهم گذاشت او را بکشید. و حتی در بازار شام هم این دختر علی علیه السلام بود که با شجاعت علوی امام زمانش را نجات داد.

دیگر اقدام آن بانوی مکرمه سخنان فصیح و بلیغ ایشان در پاسخ به ابن زیاد در کوفه و ایراد خطبه در بازار کوفه و همچنین خطبه آن حضرت در شام است.

توجه به جمله کوتاه ولی پر معنا و دندان شکن آن حضرت به ابن زیاد در جواب سخنش که گفت: «کیف رایت صنع الله باخیک الحسین؟» فرمود: ما رایت الا جمیلا ... (6) «چگونه دیدی کار خدا که نسبت به برادرت حسین انجام داد؟ فرمود: من غیر از خوبی و زیبایی از خدا چیزی ندیدم ». که هم حاکی از فهم عمیق آن بانوی نمونه اسلام از توحید پروردگار بود و هم شنوندگانی که در کوفه بودند را به یاد خطبه های علی علیه السلام می انداخت. روزی علی در مسجد کوفه سخن می راند و امروز باز زبان علی است که در کام زینت پدر به جنبش درمی آید و جنبش عاشورا را به حرکت و ادامه مسیر حق وامی دارد که راوی در مورد خطبه کوفه می گوید: لم ار والله خفرة قط انطق منها کانها تنطق و تفرغ من لسان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و قد اشارت الی الناس ان اسکتو افارتدت الانفاس و سکنت الاجراس » (7) به خدا قسم زنی را که سراپا شرم و حیا باشد از او سخنران تر ندیده بودم که گویی سخن گفتن را از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فرا گرفته بود. همین که با اشاره دست به مردم گفت ساکت شوند: نفس در سینه ها حبس شد و زنگ ها که به گردن مرکب ها بود از حرکت ایستاد.

که با حمد و صلوات بر پیامبر و آل رسول آغاز نمود و با جمله «ان ربکم لبالمرصاد» به پایان رسانید که راوی خطبه در سخنان آن معظمه می گوید: «فوالله لقد رایت الناس یومئذ حیاری یبکون و قد وضعوا ایدیهم فی افواههم » به خدا قسم آن روز مردم را دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند.

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

فسلام علیها یوم ولدت و یوم تموت و یوم تبعث حیا

پی نوشت ها:

1- سفینة البحار، ج 1، ص 558، به نقل از خصائص زینبیه، ص 79

2- لهوف، ص 63، به نقل از سحاب رحمت 269

3 و 4- خصائص زینبیه، ص 191

5- لهوف، ص 96، به نقل از خصائص زینبیه، 117

6- لهوف، ص 67، به نقل از خصائص زینبیه 201

7- سفینة البحار، ج 1، به نقل از خصائص زینبیه، ص 292

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 8:45 AM

 

جواد محدّثی

 

در آستانه عظمت شخصیت بانویی قرار گرفته ایم که به «زن بودن»، معنا و غنا بخشید و مردان بسیاری را در رکاب جوانمردی خویش پرورید، تجسمی از «شجاعت» و «صبر» بود، و معلمی برای «عفت» و «آگاهی» و سرمشقی برای پیروان «ولایت» و «رهبری».

سیمای فضیلت

آری ... سخن از «زینب» است، بانوی بانوان و اسوه شیرزنان قهرمان.

پدری همچون «علی بن ابی طالب(ع)» داشت که سرور یکتاپرستی و مولای متقیان است، و مادرش «فاطمه(ع») بود، آنکه تاریخ را در آستان علم و عفاف و کمالش به خضوع وا داشته است.

«زینب کبرا»، گلی بود که در این بوستان روییده و عطر محمد(ص) و خوی علی(ع) و خلق فاطمه(س) را داشت.

در خرد و فرزانگی، در شجاعت و متانت، در زهد و عبادت، وارث پدرش علی(ع) و مادرش زهرا(ع) بود و بحق، آیینه ای بود که آن خصلتهای شایسته و گرانبها را در خود جلوه گر ساخته بود.

هنوز پنج سال به رحلت جانسوز پیامبر خدا(ص) مانده بود که این گل، بر شاخه وجود فاطمه(س) رویید و جوانه زد و بالنده گشت. هوش و درایتش به او برجستگی خاصی می داد. حضرت زینب(س)، از کسانی بود که از فاطمه زهرا(س) حدیث روایت می کرد و گوهرهای آن دریا را به شیفتگان معارف این «خاندان» می رساند.

زینب، با پسر عموی خود «عبداللّه بن جعفر» ازدواج کرد. از این وصلت فرخنده، پنج گل خوشبو پدید آمد، به نامهای: محمد، علی، عباس، ام کلثوم و عون.

این بانوی بزرگ، زینت پدر بود و افتخار دودمان و مدافع امام عصر خویش و مادر شهید بود و دختر شهید و خواهر شهید و عمه شهید. کربلا، روح زینب را بیشتر متجلی ساخت و به بشریت شناساند، و گرنه فضایل او پیش از عاشورا هم درخشان بود.

از امام چهارم، حضرت سجاد(ع) سخن نقل کنیم که نسبت به نیایش و تهجد و شب زنده داری عمه اش زینب، چنین می گوید: من هرگز عمه ام زینب را ندیدم که «نماز شب» را نشسته بخواند، مگر شب یازدهم محرم، حتی در آن شب غمبار هم نماز شب خود را خواند، ولی نشسته، چرا که آن همه عزیزان را از کف داده و آن همه مصیبتها را دیده بود. حتی اباعبداللّه الحسین(ع) در آخرین وداعی که با خانواده و فرزندان خود در روز عاشورا انجام داد و به قصد رفتنی بی برگشت، از آنان جدا شد، به زینب کبرا فرمود:

«خواهرم! در نافله شب مرا فراموش مکن»

سیره نویسان نوشته اند که زینب بزرگ، مجلس ویژه ای برای تفسیر قرآن داشت که زنان در آن شرکت می کردند. و این جایگاه و پایگاه علمی و معنوی، از آن بانوی والاقدر بعید نیست، چرا که در دودمانی بزرگ شده بود که قرآن و وحی الهی در آن نازل می شد و در سایه «اصحاب کساء» رشد یافته بود، ادب و دانش این «بیت» را فرا گرفته و روح قرآن واسلام را در کالبد خویش جاری ساخته بود.

این کلام جاودانه امام زین العابدین(ع) در باره او در کربلا، نشان می دهد که تا چه حد و پایه، به زلالی روح و کمال معنوی و قرب به خدا رسیده بود. حضرت خطاب به عمه اش فرمود:

«انت بحمداللّه عالمة غیر معلّمة، و فهیمة غیر مُفهّمة»

تو، بحمداللّه ، دانای بی معلم و فهمیده بی آموزگاری. (به مکتب نرفته، دانای رازها و محرم اسرار شده ای)

هر چند معصومان ما از دودمان رسالت، چهارده ماه فروزان و خورشید درخشانند، لیکن حضرت زینب را مقامی است در «مرز عصمت». زندگیش نیز گویای این رتبه والای قرب و کمال است. کدام نقطه ضعف یا نشانه خلاف را می توان در زندگی سراسر ایمان، نور، جهاد، صبر و وفایش یافت؟ ... هیچ!

بقيه در ادامه

 

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 8:43 AM

حجة الاسلام سید جواد حسینی

ای شیر زن کربلا!

تو مهر روشن و اوج خصال آینه ای عیار پاکی و حسن کمال آینه ای
تو صبح صادق فجری، شکوه آینه ای تو حرف روشن و پاک زلال آینه ای
در آسمان اصالت، به کهکشان مانی گواه مریم و صبح وصال آینه ای
به صبر و حلم محمّد، شجاعتت چو علی ست به زهد فاطمه مانی، مثال آینه ای
تو زیب صبر و شکوهی، فرشته تقوا تو قهرمان زنانی، جلال آینه ای

زینب(س) دختر زهرا (علیهم السلام) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود. با این که معمول است غالباً والدین نام فرزندان خویش را انتخاب می کنند، ولی در جریان ولادت حضرت زینب(س) علی و زهرا(ع) این کار را به عهده پیامبر اسلام(ص) جدّ بزرگوار آن بانو گذاشتند. پیامبر نیز به دستور آسمانی بعد از در آغوش گرفتن و بوسیدن نوزاد اسم او را به امر الهی زینب(زین + اب) که به معنای زینت پدر است انتخاب نمود.(1)

او را ام کلثوم کبری، و صدیقه صغری نیز می گویند، از القاب آن حضرت، محدّثه، عالمه و فهیمه بود. او زنی عابده، زاهده، عارفه، خطیبه، عفیفه و مدیره بود. نسب نبوی، تربیت علوی و لطف خداوندی از او فردی با خصوصیّات و صفات برجسته ساخته بود طوری که او را «عقیله بنی هاشم» می گفتند. به همین جهت او نه تنها یک شیر زن و به قول معروف قهرمان کربلاست بلکه زنی است جامع تمام خصوصیات و ویژگیهای یک زن شایسته که می تواند در تمام زمانها برای تمام زنهای جامعه بشری، مخصوصاً جوامع اسلامی و علی الخصوص جامعه تشیع به عنوان بهترین الگو مطرح باشد، الگویی که هاله ای از محبّت و احساسات دور او را احاطه کرده بدین جهت به راحتی رفتارها و خصوصیات اخلاقی و عملی او می تواند در بانوان نفوذ نماید، و آنان را نیز به سمت و سوی شایستگی و برازندگی بکشاند، آنچه پیش رو دارید گامی است در این مسیر، و مقالی است به این هدف که با بیان گوشه هایی از اوصاف آن بانوی کمال یافته، بانوان جامعه اسلامی را به آن سمت و سو سوق داد.

1ـ پاسدار عفت و پاکدامنی

عفّت و پاکدامنی، برازنده ترین زینت زنان، و گران قیمت ترین گوهر برای آنان، و اصلی و اساسی ترین صفات بانوان است که تمام کمالات و پیشرفتهای زنان در پرتو آن معنی می یابد، و موجب پیشرفت و شایستگی می شود، و اگر زنی از عفّت و پاکدامنی عاری گشت هرچند از جهات علمی و مدیریتی، ورزشی و قهرمانی و... در اوج باشد جز زیان و ضرر به کمالات انسانی و جامعه بشری چیزی در پی نخواهد داشت.

زینب درس عفت را به خوبی در مکتب پدر آموخت آن جا که فرمود: «مجاهد در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد امّا عفّت می ورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشته ای از فرشتگان باشد.»(2)

زینب کبری عفت خویش را حتی در سخت ترین شرایط به نمایش گذاشت او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای می فشرد و مورخین نوشته اند: «وهی تستر وجهها بکفّها لانّ قناعها قد اخذ منها؛(3) او صورت خود را با دستش می پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.»

داستان عجیب

هرگاه زنی عفیف باشد در موارد لازم امدادهای غیبی نیز به کمک او می رسد، زینب از کسانی است که مورد حمایت الهی قرار گرفت و امداد غیبی الهی باعث شد که مردم بیگانه نتوانند او را ببینند. در حکایتی می خوانیم: روزی مرحوم علّامه شیخ جعفر کاشف الغطا در سوگ حضرت زینب (س) اشعاری می سرود و بر روی کاغذ نوشت که ترجمه آن چنین است:

«زینب را در حالی که دست هایش بر گردنش بسته بود، بر شتر لاغری سوار کرده بودند و به اسارت بردند. نه صورتش پوشیده بود، و نه نقاب بر چهره داشت بلکه به وسیله دست و بازویش صورتش را می پوشاند.عزیزش حسین(ع) را روی خاک های گرم بیابان رها کرد. اگر چشم ها به آن بدن های پاک چاک چاک شهیدان بنگرند، فریاد و فغان سر می دهند و چنانچه آن سرهای بریده را نگاه کنند، اشک شان جاری می گردد. در آن وقت که زینب(س) را آن گونه به اسیری نزد یزید می بردند، آرزو داشت جسمش در زمین فرو رود تا ملامت و سرزنش دشمنان را نبیند.»

علّامه کاشف الغطا مدّتی بعد، به همان اشعار نوشته شده روی کاغذ مراجعه کرد. با تعجّب دید یک بیت شعر به این مضمون به سروده اش اضافه شده است:

«پرده هایی از نور، زینب را فرا گرفته بودند، که همان پرده ها مانع نگاه بینندگان به او می شدند.»

علّامه بسیار شگفت زده شد، زیرا چنین شعری را نسروده بود. عجیب این که وقتی که برای پاکنویس اشعارش به آن کاغذها مراجعه می کند آن یک بیت شعر در دست نوشته های قبلی اش نیست. این حادثه عجیب نشان می دهد که امدادهای غیبی الهی به صورت پرده ها و هاله هایی از نور، مانع از آن می شد تا تماشاگران قامت زینب(س) را بنگرند.(4)

2ـ بر کرسی تدریس

راه کسب دانش فراوان است، برترین علم و بهترین راه آن است که دانش مستقیماً از ذات الهی به شخصی اضافه شود، یعنی علم «لدنّی» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضر می فرماید: «و علّمناه من لدنّا علماً؛(5) علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم».

زینب به شهادت امام سجاد(ع) دارای چنین علمی است، آن جا که به عمه اش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمةٌ غیر معلّمة و فهمةٌ غیر مفهّمةٍ؛(6) تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده ای فهم نیاموخته هستی.» رفتارهای روزمرّه، و خطبه های آن بانو نشان از آن دارد که سرمنشأ علم او عنایت و فیض الهی است.

روزی حضرت زینب(س) در محضر امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نشسته بود و شاهد گفت و گوی برادرانش درباره گفتار رسول خدا(ص) پیرامون امور حلال، حرام و شبهه ناک بود تا این که خود شخصاً در بحث آنان شرکت کرد و چنان درباره سخنان پیامبر اکرم(ص) برای برادرانش توضیح می داد و تجزیه وتحلیل می کرد که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از بیانات زینب(س) متعجب شده بودند، وقتی سخنان زینب(س) به پایان رسید، امام حسن(ع) رو به خواهرش کرد و فرمود: «انّک حقّاً من شجرة النّبوّة و من معدن الرّسالة؛ به درستی که تو (زینب) از درخت نبوّت و از معدن رسالت هستی.»(7)

یعنی گفتار و روش و منش تو، از مرکز نبوّت و مخزن رسالت پیامبر اکرم(ص) نشأت می گیرد.

به جهت همین علمیت بالای حضرت بود که در کوفه با استقبال گرم بانوان برای تدریس و تعلیم واقع شد. بعد از ماجرای جنگ «جمل» و «صفین» که در سال (36 هـ.ق) به بعد رخ داد، حضرت علی(ع) با افراد خانواده به عراق آمدند و در کوفه ساکن شدند، و در این سفر زینب(ع) نیز همراه او بود و حدود چهار سال در کوفه ماندگار شد. زنان کوفه دریافته بودند که زینب از نظر مقام علمی و عملی همچون مادرش فاطمه(س) است، به همین جهت به وسیله مردان خود از حضرت علی(ع) خواستند که با زینب(س) سخن گوید و رضایت او را برای تدریس و تشکیل مجلس درس برای بانوان جلب کند. حضرت زینب(س) از این درخواست استقبال کرد و اعلام کرد: هر روز صبح مجلس درس در خانه امیرالمؤمنین علی(ع) برای بانوان برگزار می شود.»

زنان کوفه نیز با شنیدن این خبر بسیار خشنود شدند، آنان هر روز مشتاقانه به کلاس درس زینب(س) می شتافتند و کسب علم و دانش می کردند، زینب(س) در این مجالس به تفسیر قرآن، احکام، مباحث تربیتی می پرداختند و باعث ارشاد و راهنمایی بانوان می شدند.(8)

حضرت زینب هرگاه افراد مساعدی را پیدا می کرد ـ چه در مدینه و چه در کوفه ـ چنان آنان را جذب می کرد و مفاهیم قرآن و اسلام و احادیث را برای شان بالحن زیبا بیان می نمود که همگان شیفته وی می شدند. تاریخ گواه خوبی برای این موضوع است که حضرت شاگردان بسیاری را تحت آموزش خود قرار داد و آنان را تربیت کرد که برخی از آن ها به ازدواج کسانی درآمدند که همسرانشان از مقام و موقعیّت نظامی یا سیاسی بالایی برخوردار بودند. و حتّی برخی از آن شاگردان با برخوردهای صحیح افکار شوهران خودرا اصلاح کرده و آنان را با مکتب اسلام آشنا نمودند. زینب(س) چنان با دقّت و پشت کار با شاگردان خود کار می کرد و آنان را مورد تعلیم و تربیت قرار می داد تا در آینده بتوانند نسل ها را با اسلام آشنا سازند.(9)

3ـ ایثار و بخشش

یکی دیگر از صفات حسنه انسانهای برتر، مقدّم داشتن دیگران بر خود است. امام علی(ع) فرمود: «الایثار اعلی الایمان؛(10) ایثار بالاترین درجه ایمان است.» و فرمود: «الایثار اعلی الاحسان؛(11) ایثار برترین احسان است.» و

امام حسین(ع) که خود معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به خواهر عابده اش می فرماید:

یا اختاه لاتنسینّی فی نافلة اللیل؛ خواهرجان! مرا در نماز شب

فراموش مکن»

همین طور بخشش و انفاق به دیگران از بارزترین مصداقهای ایثار، و نشانه کمال نفس و خیرخواهی انسان است.

زینب مجلّله هم در ایثار و از خود گذشتگی، و هم انفاق و دستگیری از فقرا، گوی سبقت را از دیگران ربوده است. از ایثار اوست که برای حفظ جان اسرا و کودکان خطر را به جان خود می خرید، و در تمام صحنه ها دیگران را بر خود مقدّم می داشت. او در ماجرای کربلا حتی از سهمیه آب خویش استفاده نمی کرد و آن را به کودکان می داد. در بین راه کوفه و شام با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشید و آن را شرمنده ساخت چنان که امام سجّاد(ع) می فرماید: «انّها کانت تقسّم مایصیبها من الطّعام علی الاطفال لانّ القوم کانوا یدفعون لکلّ واحدٍ منّارغیفاً من الخبز فی الیوم و اللّیلة؛(12)عمّه ام زینب (در مدّت اسارت) غذایی را که به عنوان سهمیّه و جیره می دادند بین بچّه ها تقسیم می کرد. چون آن ها در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان می داند.» او نه تنها در بزرگی ایثار داشت که در کودکی نیز اهل ایثار بود.

شبی امیرمؤمنان علی(ع) مهمانی را به خانه آورد چون آن مرد شام نخورده بود، علی(ع) به همسرش فرمود: فاطمه جان! آیا غذایی برای مهمان داریم؟

چیزی در خانه نداریم، فقط یک قرص نان، سهم دخترم زینب(س) است. زینب که کودکی بیش نبود، گفت و گوی پدر و مادرش را شنید، بی درنگ از رختخواب برخاست نزد مادر آمد و گفت: مادر جان! غذای مرا به مهمان بده من صبر می کنم! علی (ع) و فاطمه(س) از این رفتار دخترشان بسیار خشنود شدند.(13)

او حتی تازیانه ها را به جان می خرید و نمی گذاشت بر بازوی کودکان اصابت کند.

امّا انفاق او به فقرا نیز زبانزد مردم آن زمان بود. و همچون پدر بزرگوارش امیرمؤمنان علی(ع) کمک های خود را مخفیانه و به دور از چشم دیگران انجام می داد تا باعث شرمندگی و خجالت نیازمندان نشود.

آن بانو بارها و بارها به نزدیکان و آشنایان خود این موضوع را سفارش می کرد که نباید به آبروی نیازمندان و فقرا لطمه ای وارد شود و آنان در جامعه احساس حقارت و کوچکی کنند.»(14)

مورخان می گویند: بعضی روزها فقرا و بینوایان چنان به در خانه دختر علی(ع) پناه می آوردند، و تجمّع می کردند که غلامان و کنیزان خانه آن ها را پراکنده می ساختند، ولی همین که زینب(س) از راه می رسید، همه آنان را اطراف خود جمع می کرد و به یکایک مشکلات و گرفتاریشان رسیدگی و باری از دوش شان برمی داشت.(15)

4ـ روحیه بخشی

در تمام دوران زندگی و فراز و نشیبهای آن، مخصوصاً در حوادث تلخ و مسافرت ها آن چه بیش از هر چیز برای انسان لازم و کارساز است روحیه و دلگرمی است. اگر انسان برای کارهای مهم و حساس زندگی روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیّت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا که با شکست نیز مواجه شود.

زن هم در سطح جامعه و هم در خانواده در بخش روحیه بخشی همسر و فرزندان و زیردستان می تواند نقش مهمی ایفا کند. یکی از بارزترین اوصاف کمالی زینب(س) روحیه بخشی اوست. او بعد از شهادت مادر روحیه بخش پدر و برادران بود، و در شهادت پدر و سپس برادرش امام حسن(ع) نقش مهمّی را برای تسلّای بازماندگان ایفا می کرد. پس از شهادت امام حسین(ع) و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوی زینب(س) بیشتر ظهور و بروز کرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران، و روحیه بخش مصیبت دیدگان بود. از گودی قتلگاه تا کوچه های تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، همه جا فرشته نجات اسرا بود.

نه تنها زینب از دین یاوری کرد به همّت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان نوازش ها به مهر مادری کرد

او حتّی تسلّی بخش دل امام سجاد(ع) نیز بود. از جمله به امام سجاد گفت:

لایجزعنّک ماتری فواللّه انّ ذلک لعهد من رسول اللّه (ص) الی جدّک و ابیک و عمّک؛ «ای پسر برادر!» آن چه می بینی (از شهادت پدر و برادران و اسارت) تو را بی تاب نسازد، به خدا سوگند! این عهد رسول خدا(ص) از جدّ و پدر و عمویت می باشد.

آنکه قلبش از بلا سرشار بود دخت زهرا زینب غمخوار بود
او ولایت را به دوشش می کشید چون امام عصر او بیمار بود
باطنین خطبه های حیدری سخت او رسواگر کفّار بود

راستی وجود با برکت زینب(س) برای کاروان اسرا که متشکل از 72 نفر زن و کودک بود سخت روحیه بخش بود، هرجا غمها و طعنه ها بیش از حد آنان را آزار می داد به زینب پناه می بردند.

5 ـ عبادت و بندگی

از مهمترین نیازهای هر انسانی مخصوصاً قشر بانوان که نیاز به سکونت و آرامش بیشتری دارند، عبادت و بندگی خداوند انسان را تا اوج کمالات پرواز می دهد. امّا عبادات و بندگی یک زن علاوه بر آن که خود او را به کمالات و قرب الهی ترقّی می دهد می تواند بر فرزندان و همسرش تأثیر شگرفی داشته، و از این طریق کل جامعه را به سوی سعادت سوق دهد، چرا که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قلّه کمال بندگی است: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(16) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»

زینب(س) نیز از عابدان روزگار و عاشقان عبادت و شب زنده داری بود. او همچون مادرش فاطمه(س) نماز خود را اوّل وقت به جا می آورد و در انجام آن بسیار دقّت داشت. اگر هنگام کار بود، کار را رها کرده، نماز را به جا آورده و بعد از آن اقدام می کرد. چنان غرق در نماز و عبادت می شد گویا در این دنیا نیست، و تمام توجّه خود را به معبود یکتای خویش متوجه می نمود.(17)

علاوه بر نمازهای واجب آن بانوی عابده، اهل تهجد و شب زنده داری و تلاوت قرآن بود. امام سجاد(ع) می فرماید: «انّ عمّتی زینب کانت تؤدّی صلواتها من قیام الفرائض و النّوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشّام و فی بعض منازل کانت تصلّی من جلوسٍ لشدّة الجوع و الضّعف؛(18) عمّه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه می نمود و در بعض منازل به خاطر شدّت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می کرد.»

آن بانوی مکّرمه در حساس ترین شب زندگی، شب هجران از حسین(ع) و برادران، شب اسارت و غربت، شب آوارگی، شب دود و خون و ترس و وحشت و تنهایی،...تهجد و شب زنده داریش را ترک نکرد. از فاطمه بنت الحسین(ع) نقل شده است که فرمود: «و امّا عمّتی زینب فانّها لم تزل قائمةٌ فی تلک اللّیلة ای عاشرةٍ من المحرّم فی محرابها تستغیث الی ربّها و ماهدأت لنا عین و لاسکنت لنازمرةٌ؛(19) عمّه ام زینب(س) در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارش استغاثه می کرد. در آن شب هیچ یک از ما نخوابید و صدای ناله ما قطع نشد.»

امام حسین(ع) که خود معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به خواهر عابده اش می فرماید: یا اختاه لاتنسینّی فی نافلة اللیل؛(20) خواهرجان! مرا در نماز شب فراموش مکن» این نشان از آن دارد که این خواهر، به قلّه رفیع بندگی و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دست یازیده است.

پی نوشت ها:

21. شیخ ذبیح اللّه محلّاتی، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 3، ص 46.

22. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 466.

23. جزائری، الخصائص الزینبیّه، ص 345.

24. علی اکبر سید عبدالرّزاق مقرّم، ص 21، زینب فروغ تابان کوثر، محمدی اشتهاردی، ص 99 ـ 101.

25. سوره کهف، آیه 65.

26. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، تهران، علمیّه اسلامیه، چاپ قدیم، 1331 هـ.ش، ج 1، ص 298.

27. السیده زینب، ص 911، زینب فروغ تابان کوثر، ص 74.

28. زندگانی حضرت زینب(س) ص 40 ـ 45.

29. همان، ص 125 و سیره عملی حضرت زینب، امیرحسین علیقلی، 20.

30. میزان الحکمه، ج1، ص 4.

31. همان.

32. ریاحین الشریعه، همان، ج 3، ص 62.

33. همان، ص 64 ؛ و فضایل...و کرامات حضرت زینب، ص27.

34. زندگی زینب (س) ص 29، 32، 37.

35. سیره عملی حضرت زینب، همان، ص 21، چهارده معصوم، ص 401 و 403.

36. سوره ذاریات، آیه 56.

37. داستانهایی از زندگی حضرت زینب(س)، ص 17 ـ 21.

38. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62.

39. همان.

40. همان، ص 61 ـ 62.

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 8:40 AM

مژده پورحسینی

در کتاب قاموس اللغه آمده است که اصل کلمه زینب همان «زین اب » یعنی زینت پدر است. همه مورخان نوشته اند که فرشته والامقام وحی، حضرت جبرائیل این نام را از سوی خدوند برای او برگزید و چه نیکو انتخابی!

آیا تا به حال به این نکته فکر کرده اید که اگر این زینت و شرافت پدر، این نمونه بی کاستی و آیینه تمام نمای مادر و این یار پایدار تزلزل ناپذیر برادر نبود، چه اتفاقی در تاریخ اسلام می افتاد؟ چه تغییری در مسیر حرکت اسلام رخ می داد؟!

در این گلگشت قصد آن داریم با گشت و گذاری در گلواژه های زینبیه نویسان در ژرفنای این اندیشه فرو رویم که چه می شد اگر زینب نبود؟!

اگرزینب نبود, سلسله امامت به دست شقی ترین آدمی زادگان در نخستین روزهای امامت چهارمین امام شیعیان می گسست و رسالت الهی امامان _علیهم السلام_ در تبیین صحیح و راستین دین محمد _صلی الله علیه و آله_ ناتمام می ماند . عباس محمود عقاد، در روایت شاعرانه خویش از کربلا، می نویسد:

«و آن گاه که زینب _علیها السلام_ با شنیدن فرمان ابن زیاد در به قتل رسانیدن علی بن حسین _علیه السلام_ بی درنگ و قدرتمند خود را به برادرزاده عزیزش و امام معصوم زمانش رسانید, او را در آغوش کشید و فریاد مخالفت سرداد و آن چنان ابن زیاد و مأمورانش را حیرت زده و مبهوت ساخت که ناخودآگاه دست از تصمیم پلیدش کشید. بدون شک اگر فداکاری زینب نبود، نزدیک بود از تنها بر جای مانده از نسل حسین _علیه السلام_ نیز فقط نشانی از نام او بر زبان ابن زیاد ملعون باقی بماند».

زینب _علیها السلام_ آمد تا امروز ما امام زمانی حاضر و ناظر داشته باشیم. محمدجواد مغنیه, متفکر صاحب نام لبنانی می نویسد:

«علی _علیه السلام_ علوم رسول خدا _صلی الله علیه و آله_ را که مستقیماً از فرستاده الهی دریافت کرده بود، به ذریه و اولاد خویش سپرد و این علوم از طریق آل و ذریه او به دست ما رسید».

این حقیقت بر امویان نیز پوشیده نبود. از این رو خواستند ذریه علی _علیه السلام_ را نابود کنند و از نسل او زنده ای باقی نگذارند تا همه آثار امام را از هستی ساقط سازند .بهترین دلیل این سخن گفته شمربن ذی الجوشن است که «فرمان امیر عبیدالله بر این صادر شده است که همه اولاد حسین کشته شوند».

شمر این سخن را وقتی گفت که جهت قتل امام زین العابدین _علیه السلام_ شمشیر برکشیده بود. همان هنگام زینب، عمه امام سجاد _علیه السلام_ در میان آنان قرار گرفت و گفت : «کشته نخواهد شد مگر این که من نیز کشته شوم». از این سخن شمر می توان دانست که چرا حتی طفل شیرخوار حسین _علیه السلام_ را نیز به قتل رساندند. امویان دو سرور اهل بهشت, حسن و حسین _علیهما السلام_ را به قتل رسانیدند و فرزندان حسین _علیه السلام_ را نابود ساختند و از میان آنان جز زین العابدین _علیه السلام_ از چنگال مرگ نجات نیافت. نخستین فضیلت در خلاصی امام چهارم _علیه السلام_ از آن زینب است؛ زیرا زینب بود که در کربلا و کوفه تیغ شمر و ابن زیاد را از او دور ساخت. آن گاه که به سختی دامان زین العابدین _علیه السلام_ را چسبید و گفت:

«سوگند به پروردگار او را مفارقت نخواهم کرد . اگر او را می کشی مرا هم با او بکش».

آری، وجود زینب _علیها السلام_ ضامن بقای اسلام و علوم نبوی و علوی بود و حضورش سلسله ولایت و امامت را از گزند حوادث تلخ و نابودگر مصون داشت. اگر زینب نبود، در زمان بیماری و بستری گشتن امام سجاد _علیه السلام_ مردم چگونه حلال و حرام خدا را می شناختند و گره از مشکلات شرعی خویش می گشودند؟!

راستی در زمان اختفای مصلحت آمیز امام چهارم _علیه السلام_ هدایت جامعه به سوی ناب ترین فرامین اسلامی به عهده چه کسی جز زینب _علیها السلام_ بود؟! شیخ صدوق می نویسد: «حضرت زینب _علیها السلام_ نیابت خاصی از طرف امام حسین _علیه السلام_ داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه می کردند. از او می پرسیدند تا این که حضرت سجاد _علیه السلام_ بهبود یافت».

علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیح المقال، آورده است: «زینب _علیها السلام_ مانند امام _علیه السلام_ دارای مقام عصمت بوده و کسی را نمی رسد که انکار کند و نپذیرد و اگر چنین نبود، هر آینه امام حسین _علیه السلام_ مقدار و پاره ای از بار سنگین امامت و پیشوایی روزگار را زمانی که امام سجاد _علیه السلام_ بیمار بود بر او حمل و واگذار نمی نمود و پاره ای از وصایا و سفارش های خود را به او وصیت نمی کرد و امام سجاد _علیه السلام_ او را در بیان احکام و آن چه که از آثار و نشانه های ولایت و امامت است، نایبه به نیابت خاصّه و جانشین خود نمی گردانید».

اگر زینب نبود, عاقبت حادثه عاشورا چه می شد؟ این حادثه چگونه به حماسه مبدل می گشت؟ آیا در کندوکاو داستان کربلا از نیم روز عاشورا به بعد, صدایی رساتر از صدای زینب _علیها السلام_ و فریادی افشاگرانه تر از فریاد او یافته ای؟!

سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

در کتاب «احتجاج» طبرسی چنین روایت شده است: «چون زینب _علیها السلام_ دختر علی _علیه السلام_ به جانب مردم اشاره کرد که ساکت شوند با همان اشاره، نفس ها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد. پس شروع به سخن کرد... . مردم، با شنیدن این سخنانِ ملامت انگیز، حیرت زده و مبهوت گریستند و دست های خود را از حسرت و اندوه به دندان می گزیدند».

این حقیقت چنان آشکار بود که کارگزاران ستم پیشه آن زمان نیز زبان به اعتراف گشودند.

عمروبن سعدالاشراق, والی مدینه در زمان حکومت یزید, پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه به یزید چنین نوشت: «همانا که وجود او زینب _علیها السلام_ در میان مردم مدینه اذهان را می آشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین _علیه السلام_ را بگیرد».

و نتیجه آن شد که از شدت احساس خطر از نشر و تبلیغ اندیشه عاشورای حسین _علیه السلام_ تصمیم به تبعید حضرت زینب _علیها السلام_ از مدینه گرفتند.

کمال السید، در کتاب «زنی به نام زینب _علیها السلام_» می نویسد: «زنی به نام زینب _علیه السلام_ که در سینه اش قلب علی _علیه السلام_ می تپید و در چشمانش فروز زندگی حسین _علیه السلام_ موج می زد، به کاخ یزید وارد شد با گام هایی استوار... در برابر این همه صلابت و سترگی, یزید و ابن زیاد از تخت هایشان فرو افتادند.... . یزید در مقابل منطق سرخ زینب _علیها السلام_ مثل مگس کوچک و ناچیز شده بود و شاید برای نخستین بار بود که باور کرد حسین _علیه السلام_ هنوز زنده است. هنوز در کربلا می جنگد و نزدیک است که به دروازه های دمشق برسد».

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 8:38 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6160402
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی