وقتی من به او گفتم «آخر تو می خواهی بروی چه کار کنی؟» او گفت: «حداقل میتوانم برای رزمنده ها هندوانه قاچ کنم، بخورند که بتوانند بروند بجنگند».
به نقل از صراط، تنها پسرش بود و بعد از او شش دختر به دنیا آمد. چون عاشق صاحب الزمان(عج) و نام مهدی بود، اسم تنها پسرش را مهدی گذاشت.
وقتی مهدی 15 ساله شد، سه ماهی بود که درس و مشق را رها کرده و رفته بود جبهه. بعد از چند وقت فقط دوستانش به مادر خبر آورده بودند که مهدی در جزیره مجنون در حالی که تیر به صورتش خورده بود، ماند.
این مادر سالهای سال مجنون وار، یوسف زهرا(س) را صدا می زد و دنبال مهدی اش می گشت. سه روز پیش به او خبر می دهند، که بالاخره مهدی برگشته است او را از بین کانالی در جزیره مجنون پیدا کرده اند.
امروز که سراغ این مادر شهید را گرفتیم، نای حرف زدن نداشت. آخر 26 سال به تنهایی در به در دنبال یک عزیز گشتن کم نیست...
مهدی آمده بود؛ مهدی که پدرش هم دو سال دنبالش گشت و سرانجام در عملیات مرصاد، پسرش را در جمع شهیدان پیدا کرد.
نیره اعظم محمداسماعیل مادر شهید «مهدی عابدی تهرانی« و همسر شهید »غلامرضا عابدی تهرانی« است. بخشی از خاطرات این مادر شهید که بعد از 26 سال انتظار، فرزندش 15 ساله اش را در آغوش کشیده، را باهم می خوانیم.
من و غلامرضا در تهران ازدواج کردیم و به خاطر اینکه همسرم، ارتشی بود، مأموریت دادند تا به همدان برویم. از همان ابتدا هم امام خمینی (ره) مرجع تقلیدمان بود. اولین فرزندم پسر بود که در سال 1350 در همدان به دنیا آمد؛ من عاشق اسم «مهدی» بودم و اسمش را مهدی گذاشتم که حتی وقتی بزرگتر شده بود همیشه از اینکه این اسم را برایش انتخاب کردیم، تشکر می کرد.
مهدی در مدرسه «امام خمینی(ره)» همدان درس می خواند. از 9 سالگی نماز و روزه اش ترک نمی شد. یک مدت هم در 14 سالگی اش در محضر یکی از روحانیون همدانی، طلبگی کرد.
مهدی در سال 65 برای نخستین بار می خواست به جبهه اعزام شود؛ سنش کم بود، برای اعزامش مخالفت کرده بودند. وقتی من به او گفتم «آخر تو می خواهی بروی چه کار کنی؟» او گفت «حداقل می توانم برای رزمنده ها هندوانه قاچ کنم، بخورند که بتوانند بروند بجنگند». بالاخره مهدی با سپاه انصارالحسین(ع) همدان به جبهه رفت و شد تخریب چی!
سه ماه در جبهه بود و برنگشت. دوستانش برای ما خبر آوردند که مهدی تخریب چی بود؛ در عملیات «قدس پنج» تیر به صورتش خورد و افتاد در کانال.
ما فکر کردیم مهدی شهید شده. جمعی از مجروحان را به عقب بردیم و زمانی که برگشتیم، به منطقه دیدیم که عراق آن منطقه را گرفته بود و نتوانستیم او را به عقب برگردانیم.
در اوایل شهادت مهدی که پدرش هم هنوز شهید نشده بود، شایعه شد که مهدی در رادیو عراق خودش را معرفی کرده، یک سری پیگیری کردیم و فهمیدم خبر موثقی نبود.
غلامرضا هم از همان ابتدای جنگ در منطقه بود؛ در سال 66 او را بازنشسته کردند تا به منطقه نرود اما او از اردیبهشت 66 از طریق سپاه محمدرسول الله(ص) عازم منطقه شد و در عملیات «مرصاد» به شهادت رسید.
بعد از شهادت همسرم، به تنهایی دنبال مهدی می گشتم. هر موقع شهید گمنام می آوردند، برای تشییع شان می رفتم. بعضی از شهدا هم که نام و نشان داشتند و اسم شان را روی تابوت شان نوشته بودند، دنبال اسم مهدی می گشتم.
خیلی وقت ها خواب مهدی را می دیدم که در12: 13 سالگی اش بود. خیلی بی تاب مهدی بودم دائماً گریه می کردم. یک بار در خواب دیدم که مهدی آمده به خانه مان و من در آب زیادی که در حیاط خانه جمع شده بود، گیر کرده بودم و او می گفت «ببین مادر، این کارهای خودت است» خوابم را تعبیر کردم و به من گفتند که نباید این قدر گریه کنی به خاطر گریه ها و بی تابی هایت این خواب را دیدی. شهید از این همه بی تابی تو ناراحت است. من هم سعی کردم به خاطر دخترهایم و همین مسئله آرام تر باشم.
هر وقت شهدا را به معراج شهدا می آوردند، به آنجا می رفتم و باز هم روی تابوت ها را می خواندم تا مهدی را پیدا کنم. اما خبری از او نبود که نبود...
در سوم خرداد خبر دادند که قرار است 96 شهید بیاورند؛ دلم گواهی می داد که مهدی من هم بین این شهداست. هفته گذشته برای دیدار با اقوام به همدان رفته بودم؛ روحانی که مهدی طلبه وی بود، از من سراغ پسرم را گرفت و گفتم «هنوز خبری نشده...»
از ابتدای این هفته من منتظر بودم که خبری از مهدی برایم بیاوردند که سه روز پیش گفتند «مهدی را در همان کانالی که شهید شده بود، پیدا کردند».
ما در دوران جنگ تحمیلی برای خودمان وظیفه می دانستیم که هر چه داریم در طبق اخلاص بگذاریم و در راه انقلاب اسلامی و کشور فدا کنیم. همه دست کمک به هم می دادند تا دشمن را بیرون کنند اما امروز...
سریلانکا، انگلستان، کامبوج و عراق از جمله کشورهایی هستند که دارای بزرگترین گورهای دسته جمعی در جهان هستند.
باشگاه خبرنگاران، در شرایط عادی پس از مرگ هر انسان جسد او در یک گور دفن می شود. اما در شرایطی خاص گور بزرگی حفر شده و انسان های زیادی در کنار یکدیگر دفن می شوند. این اتفاق در شرایطی مثل جنگ، کودتا و یا شایع شدن بیماری های واگیردار می افتد. در این مطلب قصد داریم تا شما را با تعدادی از کشورهایی که دارای گورهای دسته جمعی هستند آشنا کنیم.
سریلانکا
جنگ داخلی سریلانکا بین دولت مرکزی این کشور و شورشیان ببرهای تامیل از سال 1983 تا 2009 میلادی به بهای مرگ 65 هزار نفر به پایان رسید. استادیوم ورزشی " دورایاپا" در این کشور از جمله مکانهایی بود که در طول این درگیری آسیب دیده و بلا استفاده مانده بود. در سال 1999 میلادی کار برای بازسازی این ورزشگاه آغاز شد و در طول این عملیات بود که کارگران با یک گور دسته جمعی شامل 25 اسکلت انسان که 2 نفر از آنها کودک بودند رو به رو شدند. به درستی مشخص نشده است که این کشتار از طرف نیروهای دولتی و یا ببرهای تامیل صورت گرفته است. در طول این جنگ چیزی در حدود 12 هزار غیر نظامی ناپدید شده اند که هنوز از سرنوشت بسیاری از آنان خبری در دست نیست.
یوگوسلاوی سابق
پس از مرگ مارشال تیتو و فروپاشی یوگوسلاوی سابق، صربهای متعصب در این کشور از هم پاشیده یکی از تاریک ترین بخش ها در تاریخ بشریت را رقم زدند. صربها نه فقط مسلمانان و حتی کرواتها را نیز از بین بردند. در سالهای اخیر گورهای دسته جمعی فراوانی در نقاط مختلف سرزمین بالکان کشف شده است. گورهای دسته جمعی بیرون از شهر سربنیتسا و واکورا از جمله معروفترین گورهای دسته جمعی در این نقطه هستند که بیش از صدها مسلمان و کروات در آنها دفن شده اند.
انگلستان
دو موج از بیماری وبا درقرون 14 و 17 میلادی قاره اروپا و خصوصا انگلستان را دربرگرفت. این بیماری به دلیل واگیردار بودن باعث ترس بسیاری از مردم شده بوده و عمده قربانیان این امواج بیماری به صورت دسته جمعی دفن می شدند. موج طاعون در قرن 17 در انگلستان به مرگ 100 هزار نفر منجر شد.
عراق
نام عراق با صدام حسین و گورهای دسته جمعی گره خورده است. این دیکتاتور خون آشام بعثی در طول چندین دهه حکومت بر عراق باعث مرگ میلیون ها نفر از شهروندان عراقی، ایرانی و کویتی شد. در حقیقت شاید هیچ گاه مشخص نشود که چند نفر در طول حکومت صدام جان خود را از دست دادند. پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی و سرنگون شدن وی کار برای پیدا کردن این گورها آغاز شد. در مناطقی مثل کردستان عراق و یا اطراف شهر مقدس نجف اشرف گورهای دسته جمعی فراوانی کشف شدند که عمدتا به سرکوب کردها در اواخر جنگ تحمیلی و انتفاضه شیعیان عراق در سال 1991 میلادی در جنوب این کشور باز می گردد.
چچن
این جمهوری کوچک خودمختار از زمان فروپاشی شوروی سابق تا به امروز دو جنگ را در سالهای 1994 و 1999 با کشور روسیه تجربه کرده است. تا سال 2008 میلادی نزدیک به 57 گور دسته جمعی در این کشور یافت شده است. تنها در جنگ دوم چچن در سال 1999 ، پنج هزار نفر غیر نظامی ناپدید شده اند که عمدتا کشته شده و در این گورهای دسته جمعی دفن شده اند. بزرگترین این گورها در اطراف شهر "گروزنی" قرار دارد که شامل 800 جنازه بوده است.
اتحاد شوروی
یکی دیگر از سوالاتی که شاید هیچ گاه به آن پاسخی داده نشود مربوط به رقم واقعی انسان های کشته شده توسط حکومت استالین در دوران حکومت وی در اتحاد شوروی سابق است. آمارهای بسیار متفاوت و مختلفی در این زمینه وجود دارد که هر کدام از آنها به عداد بسیار بزرگی در این زمینه اشاره می کنند. بر اساس نظر بعضی از کارشناسان چیزی در حدود 700 هزار نفر غیر نظامی توسط پلیس مخفی شوروی سابق کشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن شده اند. در نقاط مختلف روسیه گورهای دسته جمعی وجود دارد که بیش از هزار نفر در آنان به خاک سپرده شده اند.
کامبوج
حکومت خمرهای سرخ در کشور کامبوج در طول دهه 70 یکی از ترسناک ترین دوره ها در تاریخ بشری به حساب می آید. " پل پوت " حاکم خمرها در طول حاکمیت خود بیش از 1 میلیون نفر را به کام مرگ فرستاده و چیزی در حدود 20 هزار گور دسته جمعی را از خود برجای گذاشت. این حکومت ترسناک تنها در فاصله سالهای 1975 تا 1979 میلادی بر سرکار بود اما در همین مدت این جنایات را انجام داد.
محققان ایتالیایی توانستند یک مولکول را کشف کنند که رشد سلولهای سرطانی پوست را متوقف میکند.
به نقل از خبرگزاری دولتی آنسا ایتالیا، محققان ایتالیایی این مولکول را کشف کردند که میتواند تحول زیادی در امر مبارزه با سرطان پوست ایفا کند زیرا به توقف رشد سلولهای سرطانی کمک میکند.
محققان دانشگاه کاتولیک در شهر رم پایتخت ایتالیا دریافتند که مولکول موسوم به "اچ ای ان تی 1" رشد سلولهای سرطانی را متوقف میکند و مانع از جهش سلولهای سالم در موارد سرطان پوست میشود.
محقق الساندرو سگامباتو مسئول این تحقیقات گفت: روشن کردیم که مولکول "اچ ای ان تی 1" به طور مکرر در سلولهای انسانی از کار میافتد و فعال سازی دوباره آن رشد و بدخیم شدن تومور میکاهد.
محققان معتقدند کشف آنها چه بسا باعث ساخت داروهای جدیدی شود که با سرطان پوست و چه بسا سرطانهای دیگر مبارزه کند.
نویسنده کتاب «ابوطالب، تجلی ایمان» گفت: زمانهای دور رسم بر این بود که مردان بزرگ، روی نگین انگشتری خود جملهای کوتاه که حاکی از اعتقاد و ایمان فرد بود، حک میکردند.
26 رجب مصادف با وفات عموی بزرگوار پیامبر (ص) ابوطالب(ع) است. به همین منظور گفتوگویی با حجتالاسلام سید مجید پورطباطبایی، نویسنده کتاب «ابوطالب، تجلی ایمان» و عضو شورای علمی گروه علوم قرآن مرکز فرهنگ و معارف قرآن قم داشتهایم که بخش نخست آن به صورت یادداشت شفاهی در پی میآید.
سخن گفتن از جناب ابوطالب(ع) امری دشوار است چرا که نقش او در تاریخ اسلام، تکوّن و شکلگیری آن بسیار عظیم و سترگ است چنانچه رحلت آن بزرگوار نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ اسلام پدید آورد؛ اگر رحلت ایشان پیش نیامده بود حضرت رسول(ص) مأمور به هجرت از مکه نمیشد، در جلد یکم کتاب اصول کافی آمده است: خداوند توسط جبرئیل به آن بزرگوار امر کرد اکنون که یاور و حامی خود را از دست دادهای از مکه بیرون برو!
1ـ برخورد ابوطالب(ع) با اسلام آوردن علی(ع)
ابوبکر شیرازی در کتاب خود، ماجرای مواجهه ابوطالب(ع) را با حضرت علی(ع) را اینگونه توضیح میدهد:
هنگامی که وحی خدا بر پیامبر(ص) فرود آمد و به نبوت برگزیده شد برای اقامه نماز به مسجدالحرام رفت، علی(ع) در حالی که 9 سال بیشتر نداشت از کنار او گذشت حضرت رسول(ص) فرمودند: علی نزد من بیا! سپس حضرت خطاب به علی(ع) فرمود: من فرستاده خدا به ویژه بر تو و به طور عام بر سایر مردم هستم پس در طرف راستم بیا تا نماز به جا آوری، علی(ع) پاسخ داد: ای رسول خدا(ص) میروم از پدرم اجازه بگیرم، پیامبر(ص) فرمود: برو او به تو اجازه خواهد داد پس علی برای کسب اجازه پیروی از پیامبر به سوی پدرش رفت ابوطالب(ع) گفت: پسرم! میدانی که محمد(ص) همواره امین خدا بوده است به سوی او بشتاب و او را پیروی کن تا رشد و صلاح یابی، علی(ع) به سوی رسولالله آمد و نماز خواند.
2ـ اظهار سرور ابوطالب(ع) درباره اسلام آوردن حمزه سیدالشهداء
در بسیاری از منابع تاریخی آمده است که حضرت حمزه(ع) در سال پنجم بعثت اسلام آورد اما «ابن عبدالبرّ» در کتاب الاستیعاب و ابن حجر عسقلانی در جلد یکم کتاب «الاصابه» صفحه 351 بر این باور است که حمزه (ع) در سال دوم بعثت به دین اسلام درآمده بود، حمزه با وجود ایمان آوردنش تا واقعه آزار ابوجهل نسبت به حضرت رسول(ص) از اعلان علنی مسلمان شدنش خودداری میکرد و این از تاکتیکهای خاصی بود که حضرت ابوطالب(ع) اتخاذ کرده بود و از سیاست ابوطالب، زعیم بنی هاشم این بود که اقربای نزدیک رسولالله، مادامی که با کتمان ایمان آوردنشان میتوانستند به رسول خدا(ص) خدمت کنند و در حفظ و حراست او بکوشند، ایمان آوردن خویش را کتمان میکردند اما وقتی اظهار اسلام فردی باعث تقویت اسلام و تشویق دیگران به مسلمان شدن میشد لزوم کتمان و پوشاندن ایمان از بین میرفت، پس از ماجرای برخورد حمزه(ع) با ابوجهل، حمزه(ع) خطاب به ابوجهل گفت: پیامبر(ص) را ناسزا میگویی من به او ایمان آوردهام و راهی که او رفته است من نیز میروم اگر قدرت دارای با من ستیز کن.
پس از اینکه حمزه سیدالشهداء اسلام خود را آشکار کرد ابوطالب(ع) در تشویق حمزه برادر خود، او را به کینهاش «ابویعلا» خطاب کرد و ابیاتی را در وصف او سرود: ای ابویعلا! بر دین احمد پایداریمان، دین او را آشکار کن و بر آن استوار باش که پیروز خواهی شد از کسی که دین خود را با راستی و اراده از جانب خدا آورده است حمایت کن! ای حمزه از پذیرش آیین او سرباز نزن چقدر مسرور شدم که گفتی به خدای یگانه ایمان آوردهای، به تو سفارش میکنم که در راه جلب خشنودی خدای یکتا یار و یاور پیامبر خدا باشی.
3ـ مراقبت ویژه ابوطالب(ع) از حضرت رسول(ص) در شعب ابیطالب
در منابع مختلف آمده است وقتی پیامبر(ص) در شعب ابیطالب بود، ابوطالب به اندازهای نگران رسولالله بود که هر شب وقتی بقیه افراد به خواب میرفتند ابوطالب یکی از فرزندان خود را جای حضرت رسول(ص) میخواباند و خیمه و چادر ایشان را تغییر میداد تا مبادا دشمنان گزندی بر حضرت وارد کنند و حضرت علی(ع) نیز چندین مرتبه در جای پیامبر(ص) خوابید و این گونه ابوطالب محل خواب رسولالله را کتمان میکرد.
4- نقش نگین انگشتری ابوطالب(ع)
در زمانهای دور رسم بر این بود که مردان بزرگ، روی نگین انگشتری خود جمله کوتاه و مختصری که حاکی از اعتقاد و ایمان فرد بود حک میکردند در باب نقش نگین حضرت ابوطالب(ع) علامه امینی در کتاب الغدیر مینویسد: شیخ ابوالفتوح رازی از قول امام علیبن موسیالرضا(ع) نقل کرده است که حضرت میفرمود: از پدران من به طرق گوناگون نقل شده است که نقش نگین انگشتری ابوطالب(ع) این بود «رضیتبالله ربّا و بإبن اخی محمد نبیا و بإبنی علیّ له وصیا» علامه امینی(ره) در پاورقی کتاب نوشته است مطلب نقش نگین انگشتری ابوطالب(ع) را سید شیرازی در «درجات الرفیعه» و اشکوری در «محبوب القلوب» روایت کرده است و این ماجرا بسیار پیش از جریان برگزیده شدن علی(ع) به جانشین حضرت رسول (ص) بوده است.
5 ـ چگونگی برخورد حضرت رسول(ص) در تشییع جنازه ابوطالب
ابن ابیالحدید در جلد چهاردهم شرح نهجالبلاغه در صفحه 76 نقل میکند: وقتی علی(ع) خبر رحلت ابوطالب(ع) را به پیامبر (ص) داد ایشان سخت گریست و به علی(ع) دستور غسل و کفن ابوطالب(ع) را داد.
تاریخ یعقوبی آورده است: هنگامی که رحلت ابوطالب(ع) را به حضرت رسول(ص) اطلاع دادند اندوه، قلب ایشان را فشرد و حضرت به شدت بیتابی میکرد؛ بر سر جنازه عموی خود حضور یافت و سمت راست صورت عمو را چهار بار و سمت چپ را سه بار مسح کرد، سپس فرمود عمو جان در کودکی تربیتم کردی در یتیمی کفالتم فرمودی در بزرگی یاریام نمودی! خدا از سوی من تو را پاداش خیر دهد و مقابل تابوت رفت و شروع به گریستن کرد و فرمود: خویشاوند تو بودم و تو جزای خیر دریافت کردی.
هنگامی که جنازه ابوطالب(ع) را برای دفن میبردند پیامبر(ص) با پای برهنه در حالی که به سختی میگریست دنبال جنازه او راه میرفت و میگفت: چه عموی خوبی برای من بودی بعد از تو به کجا روم، مرحوم محدث قمی(ره) نیز در منتهیالآمال مینویسد حضرت رسول(ص) در مصیبت ابوطالب گریست و میفرمود: ای عم، صلهرحم کردی و در کنار من هیچ فرونگذاشتی خداوند تو را جزای خیر دهد.
6- علت هجرت حضرت رسول(ص) از مکه به مدینه
تمامی تاریخ نویسان بر این امر اتفاق دارند که تا ابوطالب(ع) در قید حیات بود رسولالله نیازی به هجرت از مکه نداشت وقتی آن انسان بزرگوار از عالم فانی به دیار باقی شتافت حضرت رسول(ص) از مکه هجرت کرد در آیه 30 سوره مبارکه «انفال» آمده است: به یاد آور پیامبر، هنگامی که کافران در مورد تو مکر کرده و میاندیشند که تو را زندانی، کشته و یا تبعید خواهند کرد آنان مکر میکنند، خدا هم مکر میکند و خداوند بهترین مکر کنندگان است.
مرحوم کلینی در کتاب «کافی» در ذیل این آیه نوشته است: پس از فوت ابوطالب(ع) خدای تعالی به رسولالله وحی کرد از شهری که مردمش ستمگرند بیرون رو، زیرا تو در مکه پس از ابوطالب یاوری نداری و آن حضرت را به هجرت امر کرد.
همچنین کلینی در کتاب «الحجه» حدیثی را نقل کرده که از منظر علمای رجال، حدیثی صحیح و با سندی عالی است، امام صادق(ع) میفرمایند: چون ابوطالب(ع) وفات یافت جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و عرض کرد: ای محمد از مکه بیرون رو زیرا در اینجا یاوری نداری و از این رو قریش بر پیامبر(ص) هجوم آورند و حضرت به یکی از کوههای مکه که جحون نام داشت پناه برد.