به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 سازش با ظلم هیچ زمانى و در هیچ مکانى و به هیچ شکلى جایز نیست، اما شکل مبارزه ممکن است فرق کند. ممکن است مبارزه علنى باشد، ممکن است مخفیانه و زیر پرده و در استتار باشد.

 
خبرگزاری فارس: چرا موسى بن جعفر را شهید کردند؟

 

 انْتُمُ الصِّراطُ الْاقْوَمُ وَالسَّبیلُ الْاعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ.

همه ائمه اطهار علیهم السلام به استثناى وجود مقدس حضرت حجّت عجّل اللَّه تعالى فرجه که در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفته‏اند، هیچ کدام از آنها با مرگ طبیعى و با اجل طبیعى و یا با یک بیمارى عادى از دنیا نرفته‏اند، و این یکى از مفاخر بزرگ آنهاست.

اوّلاً: خودشان همیشه آرزوى شهادت در راه خدا را داشتند که ما مضمون آن را در دعاهایى که آنها به ما تعلیم داده‏اند و خودشان مى‏خوانده‏اند مى‏بینیم. على علیه السلام مى‏فرمود: من تنفر دارم از اینکه در بستر بمیرم؛ هزار ضربت شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این که آرام در بستر بمیرم. و ما هم در دعاها و زیاراتى که آنها را زیارت مى‏کنیم یکى از فضائل آنان را که یادآورى مى‏کنیم همین است که آنها از زمره شهدا هستند و شهید از دنیا رفته‏اند.

جمله‏اى که در آغاز سخنم خواندم از زیارت جامعه کبیره است که مى‏خوانیم: «انْتُمُ الصِّراطُ الْاقْوَمُ وَالسَّبیلُ الْاعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِالْبَقاءِ» شما راست‏ترین راهها و بزرگترین شاهراهها هستید. شما شهیدان این جهان و شفیعان آن جهانید.

در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولًا ایشان را به لقب «شهید» مى‏خوانیم: «الحسین الشهید». همان‏طور که لقب امام صادق را مى‏گوییم «جعفرٌ الصادق» و لقب امام موسى بن جعفر را مى‏گوییم «موسى الکاظم»، لقب سیدالشهداء «الحسین الشهید» است.

ولى این بدان معنى نیست که در میان ائمه ما تنها امام حسین است که شهید است. همان‏طور که اگر موسى بن جعفر را مى‏گوییم «الکاظم» معنایش این نیست که سایر ائمه کاظم نبوده‏اند، یا اگر به امام رضا مى‏گوییم «الرّضا» معنایش این نیست که دیگران مصداق «الرضا» نیستند، و یا اگر به امام صادق مى‏گوییم: «الصادق» معنایش این نیست که دیگران العیاذباللَّه صادق نیستند، همچنین اگر ما به حضرت سیدالشهداء علیه السلام مى‏گوییم «الشهید»، معنایش این نیست که ائمه دیگر ما شهید نشده‏اند.

 

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1391  - 5:50 PM

  ناصرالدین شاه که بعضی از آثار وی را خوانده بود، می‌خواست او را ببیند؛ بنابراین هنگامی که از تهران به مشهد می‌رفت در سبزوار توقف کرد و عازم خانه حاج ملاهادی سبزواری شد.

 
خبرگزاری فارس: نان و سرکه‌ ملاهادی سبزواری که موجب واکنش ناصر‌الدین شاه شد

 

حاج ملا هادی سبزواری معروف به حکیم سبزواری، از حکمای بزرگ قرن سیزده هجری و از شاگردان حاج ملا اسماعیل حکیم در حوزه علمیه اصفهان است.

حکیم سبزواری پس از تکمیل دروس در اصفهان، عازم مشهد مقدس شد و به تدریس فقه و کلام و فلسفه و منطق پرداخت. «اسرار الحکم» در حکمت از جمله آثار اوست که سال‌ها محور درسی حکمت حوزه‌های علمیه است، حکیم سبزواری در سن 77 سالگی در سال 1289 هجری قمری به دیدار خدایش شتافت.

 

آرامگاه ملاهادی سبزواری

 

بر قله وارستگی

«ضیع‌ الدوله» وضع بیرونی و اندرونی خانه فیلسوف عالی قدر، حاج ملا هادی سبزواری را با شرح و تفصیل آورده است و می‌گوید: «بیرونی آن مرحوم، فضایی به مساحت شش در شش ذرع دارد و اتاقی در طرف مشرق آن است که از خشت و گل بنا شده و سقف آن از تیر و هیزم نتراشیده است و دیوارها حتی از اندود کاه گل، هم عاری است و هنگامی که ناصرالدین شاه به خراسان در تاریخ اول ماه صفر 1248 هجری قمری می‌رفت، در همان اتاق به زیارت حاج ملا هادی امام  نایل شد و ایشان هم، همان جا از او پذیرایی کرد... تمام حجرات از خشت و گل است، منتها کاه گل دارد.

ناهار ایشان، غالباً یک پول نان بود که بیشتر از یک سیر از آن نمی‌خوردند و یک کاسه دوغ آسمان‌گون و در اواخر عمر، به واسطه زیادی سن و نداشتن دندان، شامشان یک بشقاب چلو با خورش بی‌گوشت و روغن بود و به آب گوشت و اسفناج قناعت می‌کردند، ایشان کتابخانه مفصل نداشتند، کتابخانه ایشان عبارت بود از چند جلد محدود و اندک!

در کتاب ملاصدرا به نقل از چند تن از دانشمندان بیگانه آمده است: «در دینداری و تقوا و زهد مرحوم حاج ملا هادی سبزواری، حتی یک نفر در ایران تردید ندارند، تمام ایرانیان مرحوم حاج ملاهادی سبزواری را یک دانشمند مسلمان، شیعه مذهب، پرهیزکار و نیک نفس می‌دانند و هرگز در ایران از یک نفر نشنیدیم که مرحوم سبزواری را مورد کوچکترین انتقاد قرار بدهد، ده‌ها داستان از قناعت و نیک نفسی آن دانشمند بزرگ در سراسر ایران در اذهان است که من به ذکر یکی از آنها اکتفا می‌کنم.

ناصرالدین که بعضی از آثار وی را خوانده بود، می‌خواست او را ببیند و هنگامی که از تهران به مشهد می‌رفت، در سبزوار توقف کرد و عازم خانه حاج ملاهادی سبزواری شد و به ملازمان سپرد که ورود او را به حاج ملا هادی اطلاع ندهند و تنها راه خانه دانشمند را پیش گرفت و ملازمان از عقب ناصرالدین شاه می‌آمد.

وقتی ناصرالدین شاه وارد خانه حاج ملا هادی شد، هنگام ظهر بود و صاحب خانه بر سر سفره نشسته، می‌خواست غذا بخورد، پادشاه قاجار مشاهده کرد که غذای آن دانشمند، یک گرده نان است و لقمه‌های نان را در یک ظرف کوچک که مایعی در آن هست خرد می‌کند و در دهان می‌گذارد و ناصرالدین شاه فهمید که در آن ظرف سرکه است.

 

آرامگاه ملاهادی سبزواری

کنار سفره بر زمین نشست و از حال صاحب خانه پرسید و در ضمن نظری به اطراف انداخت و مشاهده کرد، در آن اتاق جز یک قطعه نمد که بر زمین گسترده شده و سفره را روی آن قرار داده‌اند، چیزی دیده نمی‌شود، گفت: آقا من تصور می‌کردم که زندگی شما خوب است و اینک می‌بینیم که بر نمد می‌نشینید و نان و سرکه می‌خورید.

بعد از قدری صحبت، ناصرالدین شاه فهمید که فرش دو اتاق دیگر که در آن خانه است، نیز از نمد است، از حاجی سؤال کرد که چگونه به آن زندگی محقر ساخته است و او در جواب گفت: این سه قطعه نمد را هم که کف اتاق انداخته‌ام، باید در جهان بگذارم و بروم و این نمدها در دنیا می‌ماند و من رفتنی خواهم بود.

ناصرالدین شاه گفت: در این سن که شما دارید، نباید غذای شما نان و سرکه باشد و حاج ملا هادی سبزواری گفتند: «کسانی هستند که مستحق می‌باشند و من به آنها کمک می‌کنم»، به همین جهت به خود من بیش از نان و سرکه نمی‌رسد».

غذای آن عالم نان و سرکه بود یا نان و نمک و در فصل بهار که در سبزوار سبزی فراوان یافت می‌شود، چند شاخه سبزی هم به غذای خود می‌افزود.

جای را بلند‌دار که این است برتری / پستی نه از زمین و بلند از سماست

آن را که دیبه هنر و علم در بر است/ فرش سرای او چه غم، زانکه بوریاست

با دانش است فخر، نه با ثروت و عقار/ تنها هنر تفاوت انسان چارپاست

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1391  - 5:49 PM

  به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید.

 
خبرگزاری فارس: چهار گروه از مردم از نگاه امام کاظم(ع)

 

 به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید آن حضرت به کنیه هاى ابو ابراهیم و ابو على نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربى (بربری) گفته اند ..... برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسى الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله مى پرسیدند و کسب علم میکردند. بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع( )148 ق) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را برعهده داشت.

چگونگى به امامت رسیدن آن حضرت

در زمان حیات امام صادق (ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اى چون از حیات اسماعیل مایوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مى دانند و همین طور به ترتیب و به تفضیلى که در کتب اسماعیلیه مذکور است. - پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضى او را عبدالله افطحمى دانند. این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که فطحیه موسوم هستند.

برادر دیگر امام موسى کاظم (ع) اسحق که برادر تنى آن حضرت بود. به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسى کاظم (ع) را قبول داشت و حتى از پدرش روایت مى کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شان و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسى کاظم (ع) بقدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفى و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسى الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

شخصیت اخلاقى

بخشندگى ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت بیکران خویش تربیت مى فرمود.

شبها بطور ناشناس در کوچه هاى مدینه مى گشت و به مستمندان کمک مى کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها مى گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مى کرد. صرار (کیسه ها) موسى بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسى صره اى مى رسید بى نیاز مى گشت. معذلک در اطاقى که نماز مى گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود.

برخورد حاکمان سیاسى معاصر با امام

مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تاثیر شخصیت امام از او عذرخواهى کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان مى دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمى دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مى دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتى اصرار زیاد کرد فرمود مى پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مى کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریاى خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چیز باقى مى ماند؟ امام فرمود:

مى دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به مامسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است) از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من)مى گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

زندانى نمودن امام و چگونگى شهادت

درباره حبس امام موسى (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت مى کند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسى (ع) و یحیى این معنى را به هارون اعلام مى داشت. سرانجام یحیى پسر برادر امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند. گویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار مى خواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مى دهند تا آنجا که ملکى را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول الله از تو پوزش مى خواهم که مى خواهم موسى بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او مى خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالى آن عیسى بن جعفربن منصور بردند.

عیسى پس از مدتى نامه اى به هارون نوشت وگفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت، سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگى گفته اند.

فرزندان امام

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى کاظم (ع) سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند. یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

مناظره امام کاظم(علیه السلام) با هارون

هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسی) در گفتگویی، با امام کاظم ـ علیه السّلام ـ سخن را چنین ادامه داد و به آن حضرت خطاب کرده و گفت:

شما در بین عام و خاص، روا دانسته‌اید تا شما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت دهند و می‌گویید ما پسر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستیم، با این‌که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسری نداشت، تا نسل او از ناحیه پسر ادامه یابد، و می‌دانید که ادامه نسل از ناحیه پسر است نه دختر و شما اولاد دختر او هستید، پس پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستید؟

امام کاظم: اگر پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ هم اکنون حاضر شود و از دختر تو خواستگاری کند، آیا جواب مثبت به او می‌دهی؟

هارون: عجبا! چرا جواب مثبت ندهم، بلکه بر این وصلت بر عرب و عجم افتخار می‌کنم.

امام کاظم: ولی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دختر من خواستگاری نمی‌کند و برای من روا نیست که دخترم را همسر او گردانم.

هارون: چرا؟

امام کاظم: زیرا، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باعث تولّد من شده است (و من نوه او هستم) ولی باعث تولّد تو نشده است.

هارون: احسن ای موسی! اکنون سؤال من این است که چرا شما می‌گوئید: «من از ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستم؟ با این‌که پیامبر نسلی نداشت، زیرا نسل از ناحیه پسر است نه دختر، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسر نداشت، شما از نسل دختر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ هستید، نسل حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ نسل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نخواهد بود.

امام کاظم: آیا در امانم، و اجازه می‌دهی جواب دهم؟

هارون: آری، جواب بده.

امام کاظم: خداوند در قرآن (آیه 84 و 85 انعام) می‌فرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَتهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی هاروُنَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ ـ وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی و وَعِیسی وَ اِلْیاسَ کُلّ مِنَ الصّالِحینَ

: «و از دودمان ابراهیم ـ علیه السّلام ـ، داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون هستند، این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم ـ و هم‌چنین زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس، هر کدام از صالحان بودند» (سوره انعام، آیه 84 و 85).

اکنون از شما می‌پرسم: پدر عیسی چه کسی بود؟

هارون: عیسی ـ علیه السّلام ـ پدر نداشت.

امام کاظم: بنابراین خداوند در آیه مذکور، عیسی ـ علیه السّلام ـ را به ذریّه پیامبران از طریق مادرش مریم ملحق نموده است، هم‌چنین ما از طریق مادرمان فاطمه ـ علیها السّلام ـ به ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیوسته‌ایم.

آن‌گاه فرمود: آیا بر دلیلم بیفزایم؟

هارون گفت: بیفزا.

امام کاظم: خداوند (در مورد ماجرای مباهله) می‌فرماید:

فَمَنْ حاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعدِ ماجائَکَ مِنَ الْعِلمْ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائکُم وَ اَنْفُسنَا وَ اَنْفُسَکُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ الله عَلی الْکاذِبینَ

: «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسید (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن‌ها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت می‌کنیم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود، آن‌گاه مباهله می‌کنیم، ولعنت خدا را بر درغگویان قرار می‌دهیم» (سوره آل‌عمران، آیه 61)

آن‌گاه فرمود: هیچ‌کس ادّعا ننموده که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هنگام مباهله (یعنی نفرین کردن برای هلاکت آن کس که راه باطل را می‌پیماید) با گروه نصاری، کسانی را برای مباهله آورده باشد، جز علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه و حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ را، بنابراین از این ماجرا استفاده می‌شود که منظور از «اَنْفُسَنا» (از نفوس خود) علی ـ علیه السّلام ـ است، و منظور از «اَبْنائَنا» (پسران ما)، حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ می‌باشند، که خداوند آن‌ها را پسران رسول خدا خوانده است.

هارون: دلیل روشن امام کاظم ـ علیه السّلام ـ را پذیرفت و گفت: احسن بر تو ای موسی! ...

چهار گروه از مردم از نگاه امام کاظم (ع)

امام کاظم علیه‏السلام : اَلنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّى مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّىکُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ کِبْرا وَ عالِمٌ یُریدُ اَنْ یوطَاَ عُقْباهُ وَ یُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَعارِفٌ عَلى طَریقِ الحَقِّ یُحِبُّ القیامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِکَ وَاَرْجَحُهُمْ عَقْلاً؛

مردم چهار گروهند : جاهلى که غرق در هوا و هوس و در معرض هلاکت است، عابدى که تظاهر به تقوا مى‏کند و هر چه بیشتر عبادت مى‏ نماید، تکبرش بیشتر مى‏شود،عالمى که مى‏خواهد پشت سرش حرکت کنند و دوست دارد از او تعریف نمایند، و حق‏ شناسِ حق ‏پویى که دوست دارد حق را به پادارد، اما یا ناتوان است و یا زیر سلطه.چنین فردى بهترین نمونه روزگار و عاقل‏ ترین مردم دوران است.

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1391  - 5:47 PM

 این‌که آیا فمینیست‌ها با جداسازی حیطه هنر زنانه و مردانه از یکدیگر و ایجاد تحوّل در هنر می‌توانند جایگاه زنان را در دنیای هنر تغییر دهند و این‌که آیا توانایی تحول و انقلاب در مفاهیم هنری را دارند یا خیر، سؤالاتی است که رسیدن به پاسخ آن‌ها نیازمند گذر زمان است.

 
خبرگزاری فارس: هنر فمینیستی؛ سکوی پرتاب یا سقوط

 

 

اشاره:

چرا منزلت زنان به عنوان «هنرمند» تا این حد کم ارزش شمرده می‌شود؟ چرا تاریخ هنر، چندان زنان هنرمند برجسته‌ای به خود ندیده است؟ از چه راه‌هایی تمایلات زن‌گرایی در هنر ارتقاء خواهد یافت؟ آیا هنر زنان باید به طور بنیادین با آنچه هنرمندان جنس مخالف او می‌آفرینند، متفاوت باشد؟ این‌ها مجموعه سؤالاتی است که فمینیست‌ها پس از بررسی‌های موشکافانة تاریخی مطرح کردند. اصلی‌ترین سؤالات هنگامی مطرح شد که زنان، نامی از گذشتگان خود در دنیای پرهیاهوی هنر نیافتند و ساده‌ترین سؤال آنان یعنی «زنان هنرمند کجا هستند؟»،‌ بی‌پاسخ ماند. نخستین بیانیه‌های این جنبش در ابتدای دهه 1970 شکل گرفت و در ابتدای کار، زنان علاقه‌مند به هنر و تاریخ‌نویسان هنر زنانه، مجموعه پرسش‌هایی را در رابطه با زنان و هنر مطرح کردند.

 

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 11:47 PM

  لینوس تروالدز، که دو دهه پیش سیستم عامل متن باز لینوکس را اختراع کرده بود، برنده جایزه فناوری هزاره شد.

 
خبرگزاری فارس: خالق لینوکس برنده جایزه فناوری هزاره شد

 

 زد دی نت، وی به طور مشترک با دکتر شینیا یاماناکا که محقق در حوزه سلول های بنیادی است، برنده این جایزه شده است.

این جایزه که معادل جایزه نوبل است در عرصه فناوری از اهمیت و ارزش فراوانی برخوردار است. وی چهارشنبه گذشته طی مراسمی رسمی این جایزه را در شهر هلسینکی فنلاند که زادگاه اوست، دریافت کرد. لینوس در حال حاضر در پورت لند اورگان زندگی می کند.

ارزش این جایزه 1.2 میلیون یورو می باشد. این جایزه از سال 2004 بدین سو هر دو سال یکبار به پیشتازان عرصه فناوری های نوین اختصاص می یابد. در سال 2004 تیم برنرز لی مخترع وب توانسته بود این جایزه را از آن خود کند.

سیستم عامل متن باز لینوکس به علت شکستن انحصار سیستم عامل مایکروسافت و زمینه سازی برای طراحی و عرضه دهها سیستم عامل متن باز دیگر دارای اهمیت است.

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 11:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 59

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5899443
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی