به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

 

همانطور که بارها شنیده ایم تنها راه ممکن برای کاهش ترافیک این است که از وسایل نقلیه ی عمومی استفاده کنیم! اما یک راه دیگر هم وجود دارد و آن استفاده از این ماشین الکتریکی تک سرنشین و تاشو می باشد.
یک ماشین جمع و جور و هوشمند که با تا شدن فضای بسیار کمی را اشغال می کند.

 

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 8:53 PM

 

 

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.

به پر و پای فرشته ‌و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: “عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.”
لا به لای هق هقش گفت: “اما با یک روز… با یک روز چه کار می توان کرد؟ …”

خدا گفت: “آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید”، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: “حالا برو و یک روز زندگی کن.”
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید، اما می‌ترسید حرکت کند، می‌ترسید راه برود، می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: “وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم..”
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ….
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما …
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: “امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!”

زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 4:11 PM

 

 

کمی که به مکالمات روزمره خودتان و اطرافیانتان دقت کنید، احتمالا “هم م م م م” را زیاد می‌شنوید. این صوت (هممم) در واقع در بسیاری از زبان‌های دنیا در مکالمات مردم به کار می‌رود و البته در برخی زبان‌ها جایگزین‌های دیگری با همین معنی دارد. حتی در ارتباطات نوشتاری افراد،‌ در نامه‌ها و ای‌میل‌ها، اس.ام.اس‌ها و نظرهایی که روی صفحه‌های اینترنتی نوشته می‌شود هم می‌توان آن را دید. اما واقعا این صوت (هممم) به چه معناست و ما اصلا چرا از آن استفاده می‌کنیم؟ از کجا آمده است؟

 

در کودکی برای هیچ کس معنای «هممم» توضیح داده نمی‌شود و بعید هم هست که در هیچ لغتنامه‌ای آن را پیدا کنید. اصلا بعید است که بتوان آن را یک لغت دانست. با این وجود،‌ ما در زندگی روزمره خود بارها از آن استفاده می‌کنیم. آن هم با معانی متفاوت. بسته به لحن، گاهی بدین معناست که:‌ متوجه نشدم چه گفتی. دوباره بگو. وقتی گفتن هممممم طولانی‌تر می‌شود و در واقع آن را قدری می‌کشیم بدین معناست که:‌ دارم در مورد چیزی که گفتی فکر می‌کنم. گاهی هم که آن را سریع‌تر بیان می‌کنیم می‌تواند بدین معنا باشد که:‌ بله، ‌ممکن است یا فکر خوبی است.
با وجود کاربرد زیاد هممم در زبان‌های مختلف،‌ریشه آن اصلا روشن نیست. آنتولی لیبرمن،‌ زبانشناس در دانشگاه مینه‌سوتا و متخصص ریشه‌های کلمات درباره همممم می‌گوید:‌ «من هیچ ایده‌ای در مورد اصل آن ندارم. شاید از زبان فرانسه وارد زبان انگلیسی شده باشد ….. اما آن‌قدر طبیعی است که می‌تواند در هر بازه زبانی و در هر جایی به وجودآمده باشد. همممم می‌توانند تاریخی بسیار دور داشته باشد. به همین دلیل هم به هیچ عنوان نمی‌توان آن را در زبان‌ها ردیابی کرد».
به بیان دیگر،‌ شاید بتوان گفت که چه کسی می‌داند، شاید حتی نئاندرتال‌ها هم از صدایی مانند آن استفاده می‌کرده‌اند؟!
هممم از نظر فنی به عنوان یک صوت در نظر گرفته می‌شود،‌ مانند آخ، اوه و …. همچنین شاید بتوان آن را در دسته کلماتی که سمبلی از چیزی یا صدایی هستند،‌ مانند قیژ، بنگ، تق، ویز ویز، …. دانست، با این که در واقع به گفته لیبرمن، سمبل هیچ چیز خاصی هم نیست. وی در این‌باره توضیح می‌دهد: «صدای اول آن، ه، می‌تواند خیلی ساده، جانشینی برای بازدم به حساب بیاید و بخشی از تنفس باشد. بخش دوم آن، ممم، صدایی است که در حال بسته بودن دهان تولید می‌شود. بنابراین می‌تواند سمبلی باشد از این که کاملا مطمئن نیستیم چه می‌خواهیم بگوییم. بدین ترتیب ما فاصله یا مکث ایجاد شده را پر می‌کنیم تا نشان بدهیم که به طور موقت چیزی نمی‌گوییم، اما هنوز با مسئله درگیر هستیم و از آن جدا نشده‌ایم. اضافه کردن لحن‌های مختلف به همین صدای ساده می‌تواند به این معنای کلی، معانی دیگری هم اضافه کند.»
نیکلاس کریستنفلد، روانشناس در دانشگاه کالیفرنیا واقع در سن‌دیه‌گو و متخصص در زمینه پر کردن مکث‌ها، بر این باور است که همممم به این خاطر این همه فراگیر شده است که در واقع یک صدای خنثی است. وی در این‌باره می‌گوید:‌ «در واقع گفتن آن برای ما از هر چیز دیگری ساده‌تر است!»

منبع: خبرآنلاین

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 4:04 PM

 

 

پژوهشگر انگلیسی، نوئل مالکوم در کتاب خود به اسم “تاریخچه مختصر بوسنی” مطالعه ذی‌قیمتی در مورد روابط ایرانیان و گذشته اقوام یوگوسلاوی سابق انجام داده است. وی در این کتاب می‌نویسد: “واژه کراوات، یا هراوات (Hravat) در زبان صربی” ریشه در این زبان ندارد. این واژه از شبیه به نامی ایرانی ‌است که که در لوحی سنگی در ناحیه یونانی‌نشین جنوب روسیه یافته شده است. ریشه آن نام، خراوات (“Khoravat”) در اوستا به معنای “دوستانه” است.

مطالعات تاریخی نشان می‌دهد که نژاد فعلی کرواسی، کرواتها، از ۱۷۰۰ سال پیش شروع به مهاجرات از سرزمین مادریشان، ایران به سمت کرواسی، صربستان و بوسنی مهاجرت نموده‌اند. احتمالاً علت این مهاجرت سرکوب مومنین به آئین مانوی در دوران ساسانیان بوده است. بر مبنای اسناد قدیمی، اقوام صرب و کروات دارای اصلیت ایرانی هستند که بعدها به اقوام اسلاو ملحق شده‌اند. نوئل مالکوم معتقد است که تئوری‌های جدید در این زمینه با شواهد تاریخی مطابقت دارد. برخی از تئوریسین‌های ملی‌گرای کروات، ترجیح می‌دهند که اصلیت خود را با ایرانیان مرتبط سازند تا همسایگان اسلاو خود. چنین تئوری‌هایی خصوصاً در زمان جنگ جهانی دوم، در هنگامی که نژاد ایرانیان در طبقه‌بندی نژادها از سوی آلمانیان بالاتر از نژاد اسلاو قرار گرفت، تقویت شد. هرچند بر طبق نظر مالکوم، هم کروات‌ها و هم صرب‌ها مهاجرینی از ایران بوده‌اند که تقریباً به صورت همزمان از ایران به بالکان مهاجرت کرده‌اند .

یک نکته کاملاً مشخص است: مهاجرین اولیه برای آنکه از سایر اقوام آن ناحیه تمیز داده شوند خود را “خراوات” یا همان کروات می‌نامیده‌اند. همچنین این مهاجران ایرانی تبار، برای آنکه وجه تمایز خود را از نشان دهند، دستمالی بدور گردنشان می‌بستند، چیزی که بعدها محبوبیتی جهانی یافت و به کراوات مشهور گشت. در سال ۱۶۵۶، لوئی چهاردهم، هنگی از داوطلبان کروات را در ارتش خود تشکیل داد. اعضای این هنگ، برسم پیشینیان خود، دستمالی ابریشمین را بدور گردن خود می‌بستند که در انتهای آن گره‌ای داشت. همچنین این دستمال برای بستن زخم مجروحین مورد استفاده قرار می‌گرفت. از آن به بعد این حمایل ابریشمی به عنوان بخشی از زیور نظامی در ارتش فرانسه پذیرفته شد و واژه ’a la croate’ وارد زبان فرانسه گشت. ۱۷۰ سال بعد بستن کراوات به گردن رسمی جهان شمول گردید.

کراوات
در فرهنگ‌های انگلیسی و فرانسه می‌نویسند که واژه‌ی «کراوات» از نیمه‌ی دوم قرن هفدهم در زبان فرانسه رواج گرفته است؛ چون سربازان کروآت (اهل کرواسی) که در هنگ پادشاهی کروآت در زمان «لوئی چهاردهم» بودند دستمال گردن می‌بستند و این رسم از آن دوره آغاز یافته است.

برای همین مردم فرانسه دستمال گردن را از روی نام این سربازان، «کراوات» نام نهادند!
پس واژه‌ی «کراوات» و رسم بستن آن پیشینه‌ی کلاسیک (یونانی و لاتین) ندارد و به همین سبب بوده که اروپاییان «ریشه‌ی عامیانه» برای آن ساخته و آن را به سربازان کروآت نسبت داده‌اند.
در اوستا (وندیداد – فرگرد ۱۴ – بند ۹) دوازده چیز را که مرد جنگی به آن‌ها نیازمند است نام می‌برد و می‌گوید:
«… هفتم زره، هشتم کـُئـِرس، …»
این واژه از ریشه‌ی کـُـئـِرت است و در برابر آن در پهلوی «گریوپان» آمده است و در شرح آن می‌گویند که «کُئرت» به زره بسته می‌شود.
با یک نگاه به نگاره‌ای که در تخت جمشید کنده شده (شکل ۱) و به نظر «هرتسفلد» که آن را در Iran in the Ancient East – fig. 402 آورده است؛ پاپک پدر اردشیر است که رخت مادی بر تن دارد. به خوبی روشن می‌شود که «کئرت» کدامست و واژه‌ی کراوات از کجا گرفته شده است.

شکل ۱

این کراوات بیشتر به صورت پهن‌تر و پیش سینه‌ای دیده می‌شود که پادشاهان و بزرگان سپاه می‌بستند و در همه‌ی صورت‌های کنده شده روی سنگ و سکه‌های باستانی یافت می‌شود.
برای نمونه سنگ نگاره‌ای را در طاق بستان (شکل ۲) می‌توان آورد.

شکل ۲

این پیش سینه که تا دوره‌ی صفویه و بعد از آن هم رسم بوده (شکل ۳) که در صورت‌های شاه عباس دیده می‌شود؛ همان است که به زبان فرانسه «cuirasse» می‌گویند که از «corazza» ایتالیایی گرفته شده است و ریشه‌ی آن «کئرس» اوستایی است.

شکل ۳

بنا به گفته‌ی اروپاییان «cuirasse» از قرن پانزدهم در اروپا رواج گرفته شده و چون پیشینه‌ی کلاسیک نداشته برای آن ریشه‌ تراشیده‌اند و آن را از واژه‌ی حدسی «coracea» که در لاتین نیست گمان کرده‌اند و آن را ز ریشه‌ی لاتینی «coriaceus» به معنی «چرمی» و از ریشه‌ی لاتینی «corium» یعنی «چرم» دانسته و ناچار شده‌اند بگویند که این قسمت زره را در ابتدا از چرم می‌ساخته‌اند!!!
در مازندران تا چند سال پیش که هنوز لباس‌های محلی می‌پوشیدند، رسم بود که داماد شب عروسی، دستمال گردن سرخ یا سبز ببندد و این رسم مانند حلقه‌ای که به انگشت می‌کنند علامت دلبستگی به چیزیست.
به نظر نگارنده کراوات هم در ایران باستان مانند «کـُستی» علامت دینی و بستگی به جایی بوده است.
«کستی» رشته‌ای بوده که به کمر می‌بستند و کراوات رشته‌ای بوده که «بر گردنم لفکنده دوست»؛ بی‌جهت نبود که وقتی بستن کراوات دوباره در ایران رسم شد آن را «زُنـّار» نام نهادند.

برگرفته از مجموعه کتاب‌های ایران کوده – جزوه‌ی شماره‌ی ۳ برگ ۳۰ تا ۳۲ – گردآورنده : محمد مقدم (استاد زبان اوستایی و فارسی باستان در دانشگاه تهران)؛ تهران امرداد ۱۳۱۴ یزدگردی

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 3:49 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 59

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5899797
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی