قرآن پدیدههای هستی را «آیت» نام مینهد و آنها را نشانههای خداوند میداند. تفکر در آیات الهی باعث میشود که انسان از افکار روزمره و احیانا نفسانی و شیطانی جدا شده، به عالم نور توجه پیدا کند.
قرآن، معرفیکننده بهترین موضوعات تفکر
موضوعاتی که انسان میتواند درباره آنها فکر کند هیچ حد و حصری نداشته، عملا انسان نمیتواند درباره همه آنها فکر کند. به ناچار باید موضوعات را اولویتبندی کرده، از میان آنها انتخاب کند. با توجه به هدفی که ما در پی آن هستیم اولویت با موضوعاتی است که تفکر در باره آنها به انسان کمک میکند تا دانستههای او در رفتارش مؤثر واقع شود؛ رفتاری که موجب سعادت و کمال حقیقی او شده، به تعبیر قرآن انسان را به قرب خدا برساند.
در این میان موضوعاتی وجود دارند که تفکر در باره آنها بسیار سریع میتواند انسان را متوجه عمل کرده، سریعتر او را به مقام قرب برساند.یکی از راههای انتخاب موضوع برای تفکر، توجه به توصیههای قرآن کریم و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین است. قرآن کریم و پیشوایان معصوم ما علاوه بر تاکید بر تفکر، موضوعاتی را هم برای این مهم مشخص کردهاند و این تفضلی فوقالعاده است.
وقتی قرآن کریم بر توصیه به تفکر در باره برخی موضوعات اهتمام دارد انسان میتواند حدس قوی بزند - بلکه یقین پیدا کند- که تفکر درباره آن موضوعات از اهمیت بیشتری برخوردار است. چراکه خداوند بیجهت بر موضوعی اصرار نمیورزد. حضرت آیتالله بهجت رضواناللهعلیه میفرمودند: «برخی افراد برای رسیدن به مقامات عالی به دنبال مطلبی میگردند که نه خدا آن را گفته باشد، نه پیغمبر و نه هیچ عالمی! و راز و سرّی باشد که هیچ کسی نداند و تنها افراد معدود و خاصی از آن مطلع باشند و او با دانستن و عمل به آن سرّ به خدا نزدیک شود.»
آیا واقعا باور کردنی است خدایی که بیش از همه مهربانان عالم، خواهان کمال و سعادت جاودانی ماست نکتهای که در تکامل ما بسیار تأثیر دارد را مخفی کند؟! برعکس باید بگوییم: هر چه که در قرآن بیشتر مورد تأکید واقع شده، بیشتر در کمال ما مؤثر است. خداوند قرآن را نازل کرد تا ما را به کمال برساند. پس هرچه در این راستا از اهمیت بیشتری برخوردار باشد بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است.
ایشان با این بیان ـ که شاید من مکرر آن را از ایشان شنیده باشم ـ میخواستند این نکته را القا کنند که چنین تفکری، پنداری شیطانی است. ابلیس لعین برای بازداشتن ما از راه صحیح و غافل کردن ما از آنچه مورد تأکید خداوند است در ذهن ما چنین القا میکند که اگر میخواهید به کمال برسید باید اسراری مگو را یاد بگیرید وگرنه مطالبی را که همه میدانند، برای مقامات عالی مفید نیست.
در حالیکه خداوند آنچه را که بیشتر در سعادت ما مؤثر بوده برای ما بیشتر مورد تأکید قرار داده است. بنابراین با وجود تأکید قرآن بر موضوعی ما باید مطمئن شویم که فکر کردن در آن موضوع مهمتر از سایر موضوعات است. اکنون باید مروری بر آیات شریف قرآن داشته باشیم تا ببینیم خداوند ما را به تفکر درباره چه موضوعاتی توصیه و ترغیب میکند. البته بیان تفصیلی چنین مروری از حوصله چنین جلسهای خارج است. از این رو ما به بیان نمونههایی از آن اکتفا کرده، همراه آن، تحلیلی ارائه میدهیم تا روشن شود که چرا قرآن تأکید بیشتری بر روی این موضوعات دارد.
دعوت قرآن به اندیشه در آیات الهی
بعد از پذیرفتن این حقیقت که کمال نهایی انسان قرب به خدا و راه رسیدن به این کمال هم بندگی و اطاعت خداست برای رفع مشکل تنبلی در مقام عمل میتوان حدس زد که تفکر باید به اموری اختصاص یابد که در نهایت ما را متوجه خداوند، یا متوجه مسئولیت ما در مقابل خداوند، یا متوجه سرانجام ابدی ما در پیشگاه الهی کند. بالاخره تفکر باید در جایی با خداوند ارتباط پیدا کند، چراکه هدف همین بود، اما چگونه درباره امور مربوط به خداوند بیاندیشیم؟
با مراجعه به قرآن کریم درمییابیم که خداوند متعال در موارد بسیاری اموری را به عنوان آیات الهی معرفی کرده، ما را به تفکر در باره آنها دعوت میکند. در جایی میفرماید: إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛1 یا در جای دیگر میفرماید: کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.2 مقصود از این آیات غیر از آیات قرآن است و با مراجعه به موارد آنها جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که مقصود از آنها آیات تکوینی است و از لحن برخی آیات قرآن روشن میشود که خدای متعال به دنبال این است که شنونده را به تفکر در کلیات نظام آفرینش وادار کند.
تفکر در آیهبودن نظام هستی
مستحب است انسان هنگام بیدار شدن برای تهجد در دل شب این آیه شریف را تلاوت کند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.3 در سیره اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین فراوان نقل شده است که هنگامیکه برای تهجد از خواب بیدار میشدند این آیه را میخواندند و گاهی تکرار میکردند.
گاهی آن چنان در آن تأمل میکردند که مدتها در حال سکوت باقی میماندند. گویا غرق در فکر میشدند. شاید بتوان نام این حالت را به تعبیر قرآن «ِاخبات» گذاشت (وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ).4 در باره اصل واژه اخبات گفته شده است: گاهی برخی از حیوانات عظیم الجثه مانند شتر هنگامیکه در بدن خود خارشی احساس میکنند بیحرکت میایستند تا پرندهای خاص برای تمیز کردن بدن آنها روی تن آنها بنشیند و با خوردن حشرات روی بدن آنها خارش آنها را از بین ببرد.
این حیوانات وقتی احساس کنند که پرنده در حال تمیز کردن بدن آنهاست بیحرکت میایستند تا مبادا پرنده ترسیده، پرواز کند و برود. گفتهاند: اصل کلمه اخبات از این حالت گرفته شده است. هنگامیکه انسانهای ژرفنگر در باره آیات الهی فکر میکنند گاهی توجه آنها به اموری جلب میشود و چنین حالی پیدا میکنند که نمیخواهند اصلا نگاهشان به این طرف و آن طرف برود یا صدایی بشنوند یا حرکتی انجام دهند (وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ)،5.
قرآن پدیدههای هستی را «آیت» نام مینهد و آنها را نشانههای خداوند میداند. انسان هنگامیکه تصویری از کسی میبیند به یاد او میافتد. گویا قرآن همه عالم را آینههای خدای متعال میداند که کمالات و رحمتهای الهی در آنها ظهور پیدا میکنند و انسان در آینه این اشیاء میتواند به خدای متعال و اسماء و صفات او توجه پیدا کند. تفکر در آیات الهی باعث میشود که انسان از افکار روزمره و احیانا نفسانی و شیطانی جدا شده، به عالم نور توجه پیدا کند.
این آیه شریف نگرشی کلی و کلان به کل هستی داشته، میفرماید: در کل نظام هستی آیاتی هست که جای تأمل دارند و آنهایی که اهل لبّ و مغز هستند هنگامیکه با این آیات مواجه میشوند در آنها دقت میکنند و سریع از آنها عبور نمیکنند، برخلاف انسانهای سطحینگر که تنها به دنبال اهداف مادی و پست خود هستند و توجهی به این آیات الهی ندارند. سپس در وصف أُوْلِی الألْبَابِ میفرماید: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ. حالت بدن انسان یا ایستاده است یا نشسته یا خوابیده و ایشان در همه این حالات به خداوند توجه دارند.
تفکر در هدف هستی
یکی از معارفی که قرآن بسیار بر روی آن تأکید دارد و در آیات متعددی ما را دعوت به اندیشه در باره آن مینماید باطل و سرسری نبودن خلقت جهان هستی است (مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ).6 کسانی که در دام شیطان میافتند با همه زیرکی، فهم و عقلی که دارند عاقبت آنها به اینجا منتهی میشود که همه پدیدههای عالم را تصادفی میدانند.
امروزه افرادی هستند که با وجود اینکه از نوابغ و دانشمندان محسوب میشوند چنین نظریاتی دارند که «پیدایش عالم از ماده متراکمی بوده که روزی به ناگاه و بدون هیچ دلیلی منفجر شده و ستارگان و کهکشانها از آن پدید آمدهاند و بعد از گذشت میلیاردها سال کره زمین به وجود آمده است و به تدریج زمین پوستهای پیدا کرده، به طور اتفاقی یاخته زندهای در آبهای مانده در گوشهای پیدا شده و آن منشأ حیات گشته است.
از این یاخته، گیاهان و حیوانات پدید آمدهاند و تکامل آنها زمینه به وجود آمدن انسان را فراهم کرده، نهایتا انسان از میمون به وجود آمده است! تفسیر عالم تنها همین است و یک وقتی هم دوباره انفجاری پیدا میشود و همه اینها از بین رفته، تمام میشود!» بسیاری از انسانهای عاقل که در بسیاری از رشتههای علوم تحقیق و پژوهش انجام دادهاند درباره آفرینش چنین تفکری دارند.
اما آنهایی که اهل دقتاند از همان آغازِ مواجهه با این پدیدههای عجیبِ عالم هستی متوجه میشوند که امکان ندارد این نظام آفرینش بیهدف و بیبرنامه باشد و فکرشان به اینجا منتهی میشود که این آفرینش با این عظمت نقشه، تقدیر و تدبیری داشته است و کسی با هدفی خاص این عالم را خلق کرده است (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً). اینگونه افراد در ادامه تفکر خود به اینجا میرسند که وقتی آفرینش عالم هدفی داشته آفرینش ما هم که بخشی از این عالم هستیم قطعا هدفی دارد و ما نیز بیهوده آفریده نشدهایم.
اینگونه نیست که هر کسی هر طور که بخواهد زندگی کند و هیچ حساب و کتابی در کار نباشد. وقتی ما بیهدف نباشیم ناچار باید حساب و کتابی در کار باشد و انسانهای نیکوکار پاداش دریافت کرده، انسانهای بدکار به کیفر اعمال خویش برسند. از این رو در ادامه تفکر خویش میگویند: سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ خداوندا! تو منزهی از اینکه این عالم بیهدف و پوچ باشد.
پس اگر ما گناهی کرده باشیم تو ما را از عذاب حفظ فرما! این آیه نتیجه سیر و تفکر در عالم را نشان میدهد که باید دست به درگاه خداوند بلند کنیم و از او بخواهیم که فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. این بخشی از مسائلی است که انسان باید درباره آنها فکر کند تا توجه به خدا پیدا کند؛ توجهی که در رفتار او اثر گذارد. اینگونه تفکر موجب میشود که انسان مراقب رفتارش باشد و هر کاری که دلش خواست انجام ندهد.
نحوه خلقت انسان، آیت شگفت خداوند
بعد از آن سیر کلی هنگامیکه انسان به مسائل جزئیتر فکر میکند اثر بیشتری در رفتار خویش میبیند. تفکر در هر بخشی از آیات تکوینی الهی معرفت و شناخت انسان نسبت به صفات الهی را ترقی بخشیده، حکمتهای خداوند در جهان آفرینش را روشن میکند. یکی از آن مسائل جزئی چگونگی خلقت آدمی است. در سوره روم به نمونهای از این آیات اشاره نموده، میفرماید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ؛ و از آیات الهی این است که شما را از خاک آفرید.»
قرآن در صدر اسلام باید این آیات را به گونهای بیان میکرده است که مستمعان او این حقایق را بفهمند. اگر مطالبی را بیان میکرد که اصلا نمیفهمیدند یا نمیتوانستند باور کنند اثری نمیبخشید. از این رو میفرماید: منشأ پیدایش حیات شما خاک است. از همین خاک گیاه میروید و گیاه را حیوان میخورد و شما از گوشت آن حیوان برای خود غذا تهیه میکنید. از آن غذا مادهای در بدن شما به وجود میآید که منشأ پیدایش فرزند میشود. بنابراین اصل حیات شما از خاک است. فکر کنید ببنید چگونه خداوند شما را از خاک آفرید و چه مراحلی را گذراندهاید تا پا به عالم دنیا نهادهاید.
امروزه با توجه به اکتشافات علمی میتوان کمی عینیتر در این باره فکر کرد. هر کسی مختصری با زیستشناسی آشنا باشد میداند که انسانها از یک اسپرماتوزوئید خلق شدهاند. اسپرماتوزوئید موجود زنده بسیار ریزی است که میلیونها از آن در یک قطره منی جمع میشوند. هنگامیکه قطرهای از منی که هزاران بلکه میلیونها موجود زنده در آن شناورند در رحم قرار میگیرد اگر رحم مستعد باشد یکی از این اسپرماتوزوئیدها با تخمکی که ماهانه در رحم زن تولید میشود تماس پیدا میکند و وارد آن تخمک میشود.
با ترکیب این دو، اولین سلولی تشکیل میشود که انسان از آن به وجود میآید. مراحلی که بعد از این رخ میدهد از عجایب عالم است که همه زیستشناسان را در حیرت فرو برده است. این سلول به تدریج به صورتی پیلهمانند درآمده، میانه آن نازک میشود و نصف شده، تبدیل به دو سلول میشود. هر یک از آن دو به تدریج رشد کرده، به دو سلول تقسیم میشوند و به همین ترتیب میلیونها سلول به وجود میآیند که همه آنها از یک سلول هستی یافتهاند و در رحم به شکل یک دانه توت در کنار هم قرار میگیرند.
بعد از مدتی در این مجموعه توت شکل رگههایی پیدا میشود که با هم تفاوت دارند. چگونگی پیدایش این رگهها از سلولهای هم جنس هنوز معلوم نیست. به تدریج از برخی از این سلولها چشم انسان به وجود میآید و از برخی دیگر استخوان و از برخی دیگر ناخن و ... . ناخن انسان و چشم او از یک سلول به وجود میآیند.امروزه که مسأله سلولهای بنیادین مطرح است و میخواهند همه مشکلات بدن را با این سلولهای بنیادین حل کنند براساس این فکر است که آن سلولهای اولیه یکی بوده و اگر ما همان سلولها را در اختیار داشته، زمینه رشد آنها را فراهم کنیم ممکن است جای آن اعضای از بین رفته بدن را پر کنند.
به راستی این نقشه در کجا تهیه شده که باید این سلولها با تکثیر خود، اندامهای بدن را شکل دهند؟ (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ)7. این روند ادامه دارد تا میرسد به شعور، احساسات، عواطف و عقل. به راستی این شگفتیها از کجا پیدا میشوند؟! آن خاک یا آن اسپرم این امور را از کجا به دست آورده است؟ آیا همه این امور تصادفی است؟! آیا کسانی که این حرف را میزنند واقعا انسانهای عاقلی هستند؟!
چنین افرادی با همه علومی که دارند افرادی گمراه، کور و کر هستند (وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ)8. به راستی، ما که اهل ایمان و اهل هدایت شدهایم چه قدر از این آیات الهی بهره میبریم؟تفکر در این امور باعث میشود انسان بفهمد با چه کسی سر و کار دارد و چه کسی در حال پرورش اوست و در مقابل او چه وظیفهای دارد؟ اینها بخشی از مسائل و موضوعاتی است که تفکر در آنها میتواند بر رفتار انسان تأثیرگذار باشد و او را بر آن دارد که رفتار عاقلانه انجام دهد.
پی نوشت ها:
1 . رعد، 3.
2 . یونس، 24.
3 . آلعمران، 190 و 191.
4 . هود، 23.
5 . حج، 34.
6 . یونس، 5.
7 . غافر، 67.
8 . جاثیه، 23.