به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 در دهه گذشته موجودات بسیار زیادی در زیر آب ها یا بر روی خشکی کشف شده اند که تا به حال نشانی از آن ها نبوده است اما در این سال ها به میان دسته حیوانات اضافه شده اند. در ادامه به برخی از این موجودات اشاره می کنیم که بسیار نیز عجیب هستند.



کوسه سیخی:

کوسه ها و همچنین اره ماهی ها بسیار ترسناک و خطرناک هستند. حال فرض کنید که تلفیقی از این موجودات بخواهد در دریاها زندگی کند و این بسیار ترسناک خواهد بود. این ماهی در سال 2011 در عمق 500 متری در سواحل موزامبیک گرفته شد. این ماهی به وسیله سر اره ای خودش شکار می کند و البته بسیار هم وحشی است.


خفاش یودا:

خفاش یودا خفاشی است که در سال 2009 پیدا شد و به خاطر شباهتش به شخصیت های فیلم جنگ ستارگان همچین نامی برای آن انتخاب شد. این خفاش البته به نام دماغ شیپوری نیز معروف است  و در یکی از جنگل های گینه نو برای اولین بار دیده شد. البته اطلاعات بسیار زیادی از این نوع خفاش در دسترس نیست و داشنمندان همچنان در حال تحقیق بر روی آن هستند.


خرچنگ یتی:

این خرچنگ به خاطر موهای زرد رنگی ککه بر روی دستانش دارد به این نام معروف شده است.  یتی بنا به گفته محققان  یکی از پیچیده ترین موجوداتی است که تا به حال کشف شده و تا به حال دانشمندان دلیل درستی در مورد شکل ظاهری آن ارائه نداده اند. برخی براین اعتقاد هستند که باکتری ها باعث بوجود آمدن این حالت شده است و برخی دیگر از نوع تغذیه این موجود صحبت می کنند. این خرچنگ در سال 2005 کشف شد.


ماتیلدای افعی:

گونه افعی شاخ دار بیش از 30 است که در جنگل های تانزانیا کشف شده است و بیشتر نیز شبیه شخصیت های کارتونی است. البته در سال 2010  گونه دیگری از این افعی ها کشف شدند و بیشتر به ماتیلدا معروف شده اند. البته در پشت این ظاهر زیبا بسیار خونسرد و البته بسیار خطرناک هستند.


میمون پهن بینی:

این نوع از میمون ها گونه های جدیدی از میمون ها نیستند اما همچنان زیر گونه های متفاوتی از آن ها در حال کشف شدن هستند در سال 2010 یکی دیگر از گونه های این میمون پیدا شد و البته به دست برخی از شکارچیان نیز شکار شد و از بین رفت اما دانشمندان بر این اعتقاد هستند که همچنان گونه های دیگری نیز از این میمون وجود دارد.

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 2:59 PM

  دارو دادن به کودک هنگام شب یکی از مشکلاتی است که والدین با آن مواجه هستند،کودکان تمایلی به خوردن دارو ندارند، این مشکل در شب و با خستگی کودک تشدید می شود، ولی می توان به سادگی این مشکل را برطرف کرد.

 
خبرگزاری فارس: خوراندن دارو به فرزندان با کمی خلاقیت

 

 باشگاه خبرنگاران، دارو دادن به کودک هنگام شب یکی از مشکلاتی است که والدین با آن مواجه هستند،کودکان تمایلی به خوردن دارو ندارند، این مشکل در شب و با خستگی کودک تشدید می شود، ولی می توان به سادگی  این مشکل را برطرف کرد.

دکتر فریبا شیروانی گفت: با استفاده از روش های ساده و سرگرم کننده می توانید کودک بیمار خود را آرام کرده و برای دقایقی او را مجبور به همکاری با خود کنید.

این متخصص اطفال در ادامه افزود: علت مخالفت کودکان بیشتر برای نشان دادن استقلال و بی نیاز بودن آنها به دیگران است و حرف زدن در این مورد با آنها بی فایده است.

وی بهترین روش برای مطیع کردن کودکان را دوری جستن از فریاد زدن یا تهدید کردن دانست و تاکید کرد: با کمی خلاقیت و حوصله، می توانید با جلب توجه فرزندتان آنها را به خوردن دارو تشویق کنید.

وی یادآور شد: خنداندن کودکان بهترین راه برای دارو دادن به آنها است.وقتی که آنها می خندند، نه تنها فکرشان به جای دیگری مشغول نیست بلکه دهانشان نیز کامل باز است.

دکتر شیروانی گفت:با لحنی موزون می توانید فرزندتان را به خوردن دارو تشویق کنید. همچنین می توانید زمان آواز خواندن یک یا دو کلمه را اشتباه تلفظ کنید. با این کار حواس فرزندتان به اشتباه شما بیشتر از دارو خوردن جلب می شود.

این استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در ادامه افزود:  هنگام خوراندن دارو به صحبت های کودک گوش داده و سعی کنید مشکلات او را در خوردن دارو بفهمید. فهم مشکل به شما کمک می کند تا دلایل پنهان آن را بدانید که به حل مساله منجر می شود.

وی گفت: کودک اهمیت خوردن داروی داده شده را نمی داند پس تلاش بر نخوردن آن می کند. در نتیجه آگاهی کودک به مزایا و فواید و اهمیت دارو، وی را تشویق به خوردن آن می کند.

این متخصص اطفال گفت: می توانید دارو را به همراه خوراکی شیرین به کودک بدهید تا مزه تلخ دارو کمتر احساس شود.

وی در پایان یادآور شد: پس از اینکه کودک داروی خود را خورد ابراز خوشحالی کرده و از وی کمی قدردانی کنید، این کار حس اعتماد به نفس کودک را بالابرده و باعث می شود در دفعات بعدی تمایل بیشتری برای خوردن دارو داشته باشد.

راستی والین عزیز فراموش نکنید که اگر با به کار بستن تمام این ترفندها شکست خوردید و به بن بست رسیدید، سعی کنید او را غلغلک دهید. این کار سریع، راحت و نشاط آور است. قبل از این که متوجه شوید، فرزندتان دارویش را خورده است.

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 2:57 PM

 رویش نمی‌شد توی چشم‌های فرمانده نگاه کند، اما دستان فرمانده، داشت آرامش می‌کرد. انگار نه انگار که او سرباز بود و مرد مقابلش، فرمانده.

 
خبرگزاری فارس: حکایتی از رسیدن یک پسر به پدر پس از سال‌ها

 

پیکر بسیاری از شهدای سال‌های دفاع مقدس در بیابان‌های جنوب در زیر خاک گم شده بود. بعد از پایان جنگ عاشقانی که از غافله دل جدا مانده بودند زندگی را رها کرده و به دنبال پیکر دوستانشان آوراه این بیابان‌ها شدند. آنچه پیش روی شماست داستانی است که بر همین اساس نوشته شده است:

 

تا چشم کار می‌کرد خاک بود و خاک، با بوته‌های کوچک زردرنگ خار که هر از گاه، با وزش بادهای تند صحرایی، ریشه‌کن می‌شدند و کف دشت قل می‌خوردند. قطره شور عرق که چشمش را سوزاند، یادش آمد برای لحظاتی طولانی، پلک نزده بوده است. بعد یادش آمد چقدر خسته است. یادش آمد هوای کیوسک، چقدر دم کرده است. روزنامه را از زیر پایه صندلی بالا کشید و چند بار چپ و راستش کرد تا هوای اتاقک کمی عوض شود.

نگاهش افتاد به هفتِ عمودی: نوعی از گاز شیمیایی مورد استفادة عراق در جنگ علیه ایران...

جدول را نصفه‌نیمه حل کرده بود. کلمة «ناخدا» را از ردیف افقی درآورده بود. با این حساب، حدس نام گاز شیمیایی که اولش با «خ» شروع می‌شد، برایش چندان سخت نبود، اما گرما و کلافه‌گی، رمقی در او باقی نگذاشته بود. خودکار را دید اما بی‌آنکه به سویش دست دراز کند، چشمانش را بست.

با صدای گرومپ گرومپ از خواب پرید. برای لحظاتی، فراموش کرده بود کجاست. خیال می‌کرد اگر چشمانش را باز کند، مادر را می‌بیند که پشت چرخ خیاطی نشسته، و مریم را که مثل همیشه روی شکم خوابیده و ماژیک‌ها را یکی‌یکی، آب‌دهنی می‌کند و می‌کشد روی کاغذ. و صدای جیر جیر ماژیک‌های نیمه‌خشکش در اتاق می‌پیچد. صدای جیر جیر درِ اتاقک که آمد، خواب کاملا از چشمانش پرید.

ـ عجب هواییه! یه تیکه ابر هم تو آسمون نیست...

مسعود آمده بود نگهبانی را تحویل بگیرد. اضافه خدمت، در این روزهای داغ نیمة مرداد، حسابی لجش را درآورده بود. با عصبانیت اسلحه را به گوشه‌ای پرت کرد و شکسته‌های موبایل‌اش را از جیب در آورد و گفت:

ـ یه ماسماسک واسه تفریح داشتیم که اونم، مسئول خوابگاه، داغونش کرد.

بعد قیافه حق به جانبی گرفت و گفت:

ـ منم کم نیاوردم. تو روش وایسادم و گفتم: عیبی نداره، بابام یکی دیگه می‌خره...

توی چشم‌های مسعود خیره شده بود. کلمة «بابا» ذهنش را قلقلک داد، اما او را یاد چیزی نینداخت. اصلا مگر یک پسر بچة سه ـ چهار ساله، چیزی هم از دوروبری‌هایش به یاد می‌آورد؟ مادرش گفته بود که بابا همیشه او را روی دوش خودش بلند می‌کرده، و آنقدر این کار را تکرار کرده بود که او حسابی، بغلی شده بود. همه‌اش بهانه می‌آورد و تا بابا، به دوشش نمی‌گرفت، آرام نمی‌شد. مادر گفته بود:

ـ بابات بدجوری به تو عادت کرده بود. هر بار که نامه می‌نوشت، با جملة «پسر گلم، سلام» شروع می‌کرد. به دلم موند یک‌بار بنویسه همسر عزیزم، سلام!

قبل از اینکه از اتاقک پایین بیاید، یک بار دیگر دشت خاکی را با چشمانش مرور کرد. انگار که پی گمشده‌ای می‌گشت. خرده وسایلش را برداشت و راه افتاد. احساس کرد اگر چند دقیقة دیگر بالای پله‌های فلزی بماند، حتما پوست صورتش از شدت گرما کنده می‌شود و می‌افتد پایین. از تصور کردن احساسش، خنده‌اش گرفت. مسعود پیش خودش گفت: این گرمای لعنتی، اینم دیوونه کرده...

چادر سربازها، چند صد متر عقب‌تر بود. صدای لودر از پشت خاکریز می‌آمد. از آن بالا هم دیده بود که یک عده دارند کار می‌کنند. التماس کرده بود که اجازه بدهند او هم در بخش تفحص مشغول باشد، اما اجازه ندادند. راه ندادند.گفتند تقاضای سرباز نگهبان کرده‌ایم نه برای تفحص.

مجبور شده بود به نگهبانی راضی شود. مسئولین کلی دربارة حساسیت منطقه گفته بودند که او را مجاب کنند. دست آخر، نه آنها، که بالاخره خودش، خودش را مجاب کرد:

ـ باید بابا بخواد...

و توی نامه نوشته بود: مادر! مگر نمی‌گفتی بابا به خوابت می‌آید و سراغ از ما می‌گیرد؟ چرا نمی‌گویی که من یک قدمی اویم؟ چرا نمی‌گویی که پارتی شود برای تک پسرش، تا او را پشت خاکریزها هم راه بدهند، مادر!... و آمده بود باز بنویسد و شکایت‌هایش را ادامه دهد که یاد لحظه‌ای افتاد که مادرش دارد این نامه را می‌خواند. به دل لرزان مادرش رحم کرد...

صدای لودر همچنان، از پشت خاکریز می‌آمد. با اینکه به چادرها داشت نزدیک می‌شد. ناگهان راهش را به سمت خاکریز کج کرد و به آن طرف سرک کشید. عمامة حاج عبدالله، حسابی خاکی شده بود و دانه‌های درشت عرق، روی پیشانی‌اش می‌درخشید. آقا مهدی رفته بود توی گودال و با انگشتانش لایه‌های خاک را به آرامی جابه جا می‌کرد. مثل همیشه هم زیر لب زمزمه‌ای داشت. دعای کمیل‌های باحالی هم می‌خواند. شب‌های جمعه، بچه‌ها جمع می‌شدند توی چادر بزرگ دمِ منبع آب. آقا مهدی دعا می‌خواند و بچه‌ها را تا یک هفته شارژ می‌کرد. آن وسط شعرهای عجیب و غریبی هم می‌گفت و فورا آهنگی برایش می‌ساخت و می‌خواند... شعرهای آقامهدی اگرچه وزن و قافیة درست و حسابی نداشت، اما به بچه‌ها حسابی می‌چسبید. آقاگل هم پشت فرمان لودر نشسته بود و دانه‌ای اشک، از چشمانش همین‌طور می‌ریخت پایین. می‌گفتند پیرمرد، چند سال پیش همراه زائران راهیان نور، آمده شلمچه. با دو تا ساک جمع و جور رفته پیش فرمانده مقر و گفته:

ـ چه بخواید چه نخواید من اینجا موندنی‌ام... اول از همه هم کفنش را از توی ساک در آورده و گفته: فکر همه چیز را هم کرده‌ام!

گفته‌اند: پدر جان! پس خانواده‌ات؟

گفته: حاج خانوم رفته پیش اکبر آقا. اکبرآقای گلم هم که اینجاست...

از همان وقت‌ها بچه‌ها اسمش را گذاشتند آقا گل... آقاگل ماندنی شد. چون لجبازی کرد. پافشاری کرد. خودش را انداخت وسط خاک‌ها و گفت: بگید اتوبوسا برن. من با اونا برنمی‌گردم...

اما او از این کارها بلد نبود. بلد نبود داد و هوار کند. بلد نبود حتی بلند صحبت کند. می‌دانست دورة سربازی‌اش که اینجا تمام شود، باید برگردد پیش مادر و مریم. نگاهش را روی کل دشت گرداند. مثل پسر بچه‌هایی که از بابایشان، یک سیلی محکم خورده‌اند، نگاه می‌کرد. ده روز دیگر کار تمام بود. برگة پایان خدمت را می‌دادند دستش. بیچاره حتی بلد نبود اضافه خدمت برای خودش جور کند، همه‌اش پاداش و ارتقا. لجش از خودش درآمده بود. یاد حرف آخرش افتاد که به مریم گفته بود:

ـ مریمی جونم! نگران نباش. مگه داداشت مرده. بالاخره یکی از همین روزا، بابا رو میاره...

بند، پوتین‌هایش را محکم گره زده بود. یکدفعه از پشت سرش، یکی یقه‌اش را کشید و بالا آورد. ترسید و برگشت و روی خاکریز نشست. فرمانده بود. با تعجب و عصبانیت گفت:

ـ مجیدی! تو دیگه چرا؟ از تو بعیده. صدبار گفتم این طرف ممنوعه...

سرش را پایین انداخت. از خاکریز سُر خورد و ایستاد. اشک داشت می‌جوشید. مثل بچه‌هایی که بعد از خوردن سیلی از بابا، جلوی بقیه خجالت می‌کشند. حال و روزش را فرمانده می‌دانست.

ـ چند روز از خدمتت مونده؟

فکش می‌لرزید. یاد پرچم بزرگی افتاد که مریم، همة ماژیکش را خرج نقاشی کردن آن کرده بود تا وقتی بابا می‌آید، کنار عکس بابا بچسباند.

ـ ده روز آقا!

بعد یکهو بغضش ترکید. کم آورده بود. زانوهایش می‌لرزید:

ـ آقا تورو خدا! ما حاضریم بیشترم بمونیم‌ها! اصلا اضافه خدمتِ همه را بدید به ما. به خدا راضی‌ایم. آقا! همش از اون بالای اتاقک نگهبانی، دلمون زیر بیل لودره. همش می‌گیم دیگه این دفعه... به خدا اگه سربازیمونو می‌انداختن بالای کوه اورست و می‌گفتن روزی ده بار باید بری بالا و بیای پایین، برامون راحت‌تر از نگهبانی دادن توی شلمچه بود.

فرمانده آرام بازوهایش را گرفت و تکان داد:

ـ امیدت به خدا باشه مجیدی!

هنوز سرش پایین بود. رویش نمی‌شد توی چشم‌های فرمانده نگاه کند، اما دستان فرمانده، داشت آرامش می‌کرد. انگار نه انگار که او سرباز بود و مرد مقابلش، فرمانده. صدای تکبیر و صلوات، آن دو تا را از هم جدا کرد. آقا گل بود که تکبیر می‌فرستاد. هر دو به‌کوب تا بالای خاکریز دویدند. حاج عبدالله و آقا مهدی صلوات می‌فرستادند و با سرعت بیشتری، خاک‌ها را کنار می‌زدند. پلاکی را پیدا کرده بودند و احتمالا دنبال جنازة شهید بودند. استخوانی، تکه پیراهنی، کارتی، چیزی که بشود ضمیمة پلاک کرد. دلش را کسی انگار چنگ می‌زد. پنچه‌هایش را در خاک فرو کرده بود و لب‌هایش را به هم می‌فشرد. طاقت دیدن نداشت ولی میخکوب مانده بود. نیرویی عجیب، او را همانجا کاشته بود. حاج عبدالله یک انگشتر را هم از لای خاک‌ها بیرون کشید و آن را بالا گرفت. تازه همان موقع بود که بالای خاکریز دو نفر را دید. انگشتر و پلاک را با خوشحالی تکان داد و فریاد زد:

ـ نگفتم امروز یه خبرایی هست؟ آقا گل خواب دیده بود...

حرف حاجی او را از خاکریز کَند. از بالای خاکریز، سکندری خورد و چند بار غلتید و آمد پایین. پایین رفتنش را از فرمانده اجازه نگرفت. فرمانده هم به دنبالش رفت:

ـ مجیدی! وایستا! بهت می‌گم وایستا! الان هردومون می‌ریم هوا. مجیدی! یک هفته اضافه خدمت برای...

بعد فرمانده یادش افتاد که مجیدی این روزها عاشق اضافه خدمت است. دیگر هردو به لودر رسیده بودند. هیچ چیز را نمی‌دید جز انگشتر توی دستان حاجی را. هر چقدر نزدیک‌تر می‌شد، همان نیروی عجیب مطمئن‌ترش می‌کرد...

ـ مادر! این انگشتر باباست؟

ـ نه مادر، ولی باباتم عین همینو داشت. سوغات از مشهد آورده بود.

ـ آخه اینکه مردانه است.

ـ بابات از هرچی که خوشش می‌اومد، دو تا می‌خرید. یکی برای من، یکی برای خودش. دیگه کار نداشت مردانه است یا زنانه...

انگشتر روی دستان حاج عبدالله بالا رفته بود. زنگ و خاکِ رویش را که برمی‌داشتند، می‌شد عین انگشتر مادر. آقا مهدی شمارة پلاک را داشت پشت بی‌سیم می‌گفت. همه چیز سریع شده بود. همه انگار عجله داشتند تا شهید را شناسایی کنند. رفت لبة گودال. دستش را دراز کردو انگشتر را از بالای منارة دستان حاجی ربود و گذاشت روی چشمانش... آقاگل از پشت فرمان، پرید پایین...آخر، پیرمرد، همین صحنه را در خواب دیده بود...

*سیده زهرا برقعی

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 2:47 PM

 هر چند بی‌انصافی است که عرصه هنر هفتم را عرصه بی‌عفّتی بنامیم اما مع‌الاسف همان تعداد ستارگان منحرف و دخترکان بزک کرده عرصه سینما نیز بسیاری را برای یافتن پاسخ این پرسش که «آیا سینما عرصه بی‌عفّتی است یا خیر؟» به خود مشغول داشته است.

 
خبرگزاری فارس: «هنر هفتم» در چنبره ستارگان کاغذی

 

 

اشاره:

آیا می‌توان عرصه سینما و هنر هفتم در ایران را عرصه رواج بی‌عفّتی و ولنگاری دانست؟ سینمای متعهد ایرانِ پس از انقلاب که متأسفانه در سال‌های گذشته فلاش‌بکی به دوران «فیلم فارسی سازی» زده است، ذهن‌ها را به این سمت سوق داده است که آیا دوران عروسکان بزک کرده و حاکمیت ستارگان کاغذی دوباره بازگشته است؟ آیا سینمای فاخر بعد از انقلاب به جولانگاهی برای بی‌عفّتی، چشم‌چرانی و هوسرانی تبدیل شده است؟

 

جادوی هنر هفتم

جادوی هنر هفتم که از آن به «سینما» یا «سینماتوگراف» یاد می‌شود، ترکیبی از دوربین فیلم برداری و دستگاه پروژکتور است که آگوست و لویی لومیر – دو برادر عکاس و سازنده لوازم عکاسی ساکن لیون فرانسه – آن را در سال 1895 میلادی اختراع کردند. قابلیت حمل و توانایی‌های نمایشی دستگاه لومیر به مراتب بهتر است از دوربین «کنیتوگراف» حجیم ادیسون و دستگاه نمایش آن «کینتوسکوپ» که فقط یک نفر می‌توانست از آن استفاده کند.

1 علی‌اکبر دهخدا نیز سینما را این‌گونه تعریف می‌کند:‌ «فن و صنعت و هنر تهیه و نمایش سلسله تصاویری که بر نوارهای سلولوییدی ضبط شده‌اند، به نحوی که در تماشاگران توهم حرکت ایجاد شود... صنعت سینما از محصولات قرن بیستم است، ولی کارهای مقدماتی در این زمینه از دهه بعد از سال 1875 سابقه دارد. از لحاظ فنی، سینما مبتنی بر کیفیت ثبات تأثیرات نوری است:‌ در هر ثانیه 24 کادر جدا جدا از جلوی دریچه تصویرافکن سینما می‌گذرد و بر پرده‌ سینما که دو برابر تصویرافکن قرار دارد، می‌افتد، امّا آن‌چه به چشم می‌آید تصویری است مدام و منسجم و اغلب متحرّک، بدون این‌که جدایی کادرهای 24 گانه در ثانیه در آن احساس شود.»2

اما آنچه سینما را به «هنر هفتم» و «جادو» تبدیل کرده، نه اصطلاحاتی نظیر پروژکتور، دوربین، لوکشین، کات و ... که نوع تأثیر و تأثر آن در فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه است. هر چند می‌توان امروزه از سینما با مؤلفه‌هایی نظیر سرگرمی، تجارت، صنعت، تکنیک و ... نام برد، اما آنچه بر تأثیرگذاری این هنر صحّه می‌گذارد، مؤلفه‌هایی فراتر از این القاب و شاخص‌هاست.

شهید سیدمرتضی آوینی با ارائه تعابیری زیبا و تعاریفی جامع از هنر سینما و تأثیرگذاری آن در مخاطب متذکر می‌شود که:‌ «سینما به این لحاظ از دیگر هنرها متمایز است که ماهیتاً نمی‌تواند از مردم فاصله بگیرد... گذشته از آن‌که سینما هنر محض نیست و ماهیتاً با مردم و فطرت و طبایع و غرائز آن‌ها پیوسته است...» 3 وی، سینما را یک نهاد اجتماعی4 دانسته و خاطرنشان می‌شود: «سینما اگر هنری مانند نقاشی یا رمان نو بود، اشکالی ایجاد نمی‌شد؛ اشکال در این‌جاست که سینما فقط هنر محض نیست. بحث ماهوی درباره سینما نیز می‌تواند دلایل این ادعا را که «سینما هنر محض نیست» نمایان سازد.

سینما از یک طرف صنعت است، زیرا اگر دوربین عکاسی اختراع نمی‌شد،‌ سینما هم به وجود نمی‌آمد. شما دوربین فیلمبرداری را اگر حذف کنید، سینما هم حذف می‌شود. از طرف دیگر، سینما بر یک سیستم پیچیده‌ صنعتی متّکی است – چه از لحاظ امکانات و تجهیزات و چه از لحاظ تولید و تکنیک – پس سینما صنعت هم هست. از طرف دیگر، سینما با مردم است که شکل می‌گیرد. اولین فیلم‌های به نمایش درآمده در تاریخ سینما با استقبال مردم مواجه شد و به این ترتیب، از لحاظ تاریخی یک اتفاق جدید اتفاق افتاد.

اتفاق جدید این بود که برای اولین بار در سیر تاریخی هنر مدرن، چیزی پیدا شد که مردم؛ یعنی مخاطب عام، از آن استقبال کرد، یعنی کاملاً با نقاشی مدرن تفاوت داشت. از نقاشی مدرن اصلاً استقبال عام نمی‌شود؛ از مجسمه‌سازی مدرن هم نمی‌شود... به اعتقاد من باید این عصر را عصر سینما نامید، نه عصر رمان؛ عصر رمان تمام شده است، الان عصر سینماست...

واقعه جدید این بود که مردم از صنعتی استقبال کرده بودند که در عین حال می‌توانست هنر باشد، پیچیده‌ترین هنرها... اگر در رمان با کلام سر و کار دارید، در سینما،‌ علاوه بر کلام، تصویر هم دارید، به زندگی هم نزدیک می‌شوید، به بازآفرینی خود زندگی...»5 به دلیل همین اهمیت بی‌بدیل هنر هفتم در عرصه هنرهاست که شهید آوینی از آن، با عنوان «منشأ تحول فرهنگی جامعه» نام می‌برد.6این هنر مؤثر، می‌تواند با توجه به همین تأثیر و تأثر، به مثابه کلاس آموزش برای جامعه و به ویژه نسل جوان باشد. کلاسی که آموزه‌های آن تأثیرات بسزایی در فرهنگ جامعه خواهد داشت.

 

سینمای ایران از 110 سال قبل تاکنون

همان‌گونه که گفته شد، سینما ریشه‌ای کاملاً غربی داشته است. در سال 1900 میلادی وقتی شاه ایران به سفر فرانسه می‌رود، در «کنترکسویل» در میان وسایل سرگرمی مختلف یک دستگاه سینماتوگراف می‌بیند. او از این پدیده‌ سحرانگیز خوشش می‌آید و در سفرنامه‌اش می‌نویسد:‌ «دستگاهی است که به روی دیوار می‌اندازند و مردم در آن، حرکت می‌کنند» در این هنگام «میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی» به دستور مظفرالدین شاه دستگاه را خریداری می‌کند.

سینماتوگراف در اوایل سال 1279 هجری شمسی پا به ایران گذاشت و چند سال بعد نیز بهره‌گیری از آن برای نمایش عمومی رواج یافت.در سال 1283 شمسی، اولین سالن سینما – البته اگر بشود نام سالن بر آن گذاشت – در خیابان چراغ گاز به وسیله «میرزا ابراهیم خان صحاف باشی» باز شد. در این سالن فیلم‌های کمدی کوتاه را که در نهایت از ده دقیقه تجاوز نمی‌کرد، پشت سر هم نشان می‌دادند.7

در سال 1286 شمسی، مهدی روسی‌خان که پدرش انگلیسی و مادرش تاتار روس بود و در ایران کار عکاسی را رونق داده بود،‌ با خرید یک دستگاه پروژکتور، اقدام به نمایش فیلم‌های کوتاه 8 تا 9 دقیقه‌ای می‌کند. وی با برپایی یک سالن سینما در خیابان علاءالدوله (فردوسی فعلی) یک سالن سینما بر پا کرد.8سال 1304 را می‌توان به یک اعتبار، سال شروع ساخت فیلم ایرانی دانست.

در این سال، خان‌بابا معتضدی به ساخت فیلمی به نام «مجلس مؤسسان» مبادرت ورزید و بدین طریق آغازی بر ساخت فیلم‌های ایرانی شد،9 فیلم‌هایی که بعدها شکل حرفه‌ای به خود گرفت و تا به امروز همواره پرده جادویی سینماها را در تسخیر خود دارد. خان‌بابا معتضدی، اوهانیان و عبدالحسین سپنتا را می‌توان اولین کارگردانانی دانست که فیلم ایرانی را پایه‌گذاری نمودند.

 

سینمای ایرانی؛ فیلم‌فارسی یا فیلم ارزشی

همان‌طوری که شهید مرتضی آوینی گفت، سینما می‌تواند مبدأ و منشأ تحول در جامعه باشد؛ همان‌گونه که این صنعت می‌تواند زمینه ابتذال و انحطاط یک جامعه را نیز موجب شود. در سینمای ایران نیز همین قاعده حکمفرما بوده است. عنوان فیلم‌فارسی عموماً به همان نوع فیلم‌هایی اطلاق می‌شود که در آن ارزش سینمایی و اخلاقی حاکم نیست و غیر از ضعف در ساختار فیلم از لحاظ فنی، از لحاظ ارزشی نیز تهی از آموزه‌های اخلاقی است.

این‌گونه آثار چه در سینمای قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب دیده شده است. چه آن‌که بی‌تردید تعداد این آثار در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به وفور بیشتر از سینمای پس از انقلاب است. در این‌گونه آثار، بی‌عفّتی و ابتذال به شدت پر‌رنگ دیده شده است. علاوه بر این، غیر از موارد غیر اخلاقی و مبتذل، نوعی دین‌ستیزی نیز دیده می‌شود.

از این نوع فیلم‌ها در سال‌های پیش از انقلاب به صراحت دیده می‌شد. به عنوان نمونه فیلم‌هایی نظیر «مُحلّل» ساخته نصرت‌الله کریمی (1350)، «شکار شوهر» ساخته نصرت‌الله وحدت (1347)، «زن یک شبه» ساخته محمود کوشان (1350)، «شب‌نشینی در جهنم» ساخته ساموئل خاچیکیان (1336)، «یوسف و زلیخا» ساخته سیامک یاسمی (1335)، «آدم و حوا» ساخته امیر شروان (1349) و ده‌ها فیلم دیگر، غیر از آن‌که مملو از صحنه‌های غیر اخلاقی و بی‌عفّتی بود، بلکه به صراحت، ارزش‌ها و احکام دینی را به سخره گرفته و مورد اهانت قرار می‌دادند.10

این‌گونه فیلم‌ها در سینمای کاملاً متحول شده پس از انقلاب، هیچ‌گونه جایی نداشت، بلکه فراوانی فیلم‌های دینی با مضامین متعالی،‌ از سینمای پس از انقلاب سینمایی ساخت که توجه به ارزش‌های دینی در آن حرف اول را می‌زد، اما این رویه در سال‌های بعد، دستخوش تحولات و تغییرات وسیعی شد. هر چند در سینمای بعد از انقلاب سکس و بی‌عفّتی تا حدود زیادی از سینمای ایران ریشه‌کن شد، اما رگه‌هایی از ابتذال در سینما به ویژه از نیمه دوم دهه هفتاد شمسی هویدا شد که مانند خوره‌ای به جان سینمای اخلاق‌گرای پس از انقلاب افتاد و می‌رود تا بسان موریانه‌ای آن را نابود سازد.

 

سینما عرصه‌ ظهور بی‌عفّتی؟!

سینمای قبل از انقلاب را می‌توان آیینه تمام‌نمای ابتذال، بی‌عفّتی و زیر پا نهادن حریم اخلاقی و حرمت زنان دانست البته بی‌انصافی است که به طور مطلق تمام فیلم‌های پیش از انقلاب را عرصه نمایش بی‌عفّتی دانست، چه آن‌که برخی فیلم‌های معناگرا و خوب را نیز می‌توان از شمار ابتذال در آن دوران خارج دانست، فیلم‌هایی نظیر خانه‌ خدا، خشت و آئینه، گاو و ... در شمار فیلم‌های خوب آن دوران به شمار می‌آیند، اما همان‌گونه که گفته شد، حیات سینما در آن سال‌ها با جریان ابتذال قوت می‌گرفت و صنعت سینما، صنعت نمایش دادن بدن‌های بی‌پوشش زنان هرزه و اعمال خلاف دین بود.

دقیقاً به خاطر این رویکرد کلان بود که نگاه تیزبین بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی را متوجه هنر هفتم نمود تا ایشان نیز این صنعت آغشته به پلیدی در دوران پیش از انقلاب را به چالش بکشند و سینمای زمان طاغوت را «مرکز فحشا» معرفی کنند.11 و با تأکید بر این نکته که «سینماها که باید مرکز تربیت جوان‌های ما باشد، مرکز فساد و مرکز فساد اخلاق بود»؛12 خاطرنشان می‌کنند:‌ «سینمای ایران جای رفتن نیست، این یک مصیبتی است که بر ایران وارد است که جوان‌های ما را این سینماها ضایع می‌کنند، خراب می‌کنند.»13

در آن دوران، سازندگان فیلم‌های فارسی به واسطه نوع تبلیغاتی که در سطح کشور صورت می‌گرفت و جهتی که مردم به آن هدایت می‌شدند، نبض جامعه در دستشان بود و از همه بیشتر به بهره‌گیری از پست‌ترین تمایلات مردم برای پر کردن جیب خود توجه داشتند. اینان سعی می‌کردند که ضمن استفاده از لودگی و مسخرگی یا سوژه‌های سوزناک بی‌سر و ته در هر فیلم، بی‌مناسبت و یا با مناسبت، صحنه‌هایی از رقص‌های نیمه‌عریان و آوازه‌های ساز و ضربی بگنجانند.سال‌ها سمبل این‌گونه رقص و آوازها، زنی به نام «مهوش» بود.

این رقاصه و خواننده کافه‌ها، جزء جدا نشدنی فیلم‌های فارسی شد و تا وقتی زنده بود، در بیشتر فیلم‌ها صحنه‌هایی از رقص و آواز او را جای دادند تا به فروش فیلم بیفزایند. پس از مدتی، کار از این هم بالاتر رفت. در برخی از شهرستان‌ها،‌ بی‌هیچ مناسبتی و فقط به این علت که فیلم فروش کند، در وسط هر فیلم آمریکایی یا اروپایی، موضوع اصلی قطع می‌شد و یک پرده رقص و آواز «مهوش» نشان داده می‌شد و پس از مدتی فیلم مسیر خود را ادامه می‌داد!

پس از مهوش، شخص دیگری به نام «عزیزه» در صحنه‌های بسیاری از فیلم‌های فارسی، اندام خود را به تماشا گذاشت و در سال‌های بعد، رقاصه‌های دیگری همچون «جمیله»،‌ «نادیا»‌ و «طاووس» ‌جای او را گرفتند. اهمیت صحنه‌های‌ رقص برای فیلمسازان به حدی بود که این وضعیت تخدیرکننده، سال‌ها بعد به شکل مؤثرتری رخ می‌نماید، به این صورت که برای پرجاذبه‌ تر کردن صحنه‌های رقص، این قسمت را به صورت رنگی فیلمبرداری می‌کردند و فیلم را به عنوان فیلم نیمه رنگی یا همراه با رقص رنگی فلان رقاصه نمایش می‌دادند.14

بی‌عفّتی در سینمای پیش از انقلاب، تنها به صحنه‌های رقص و آواز زنان و به نمایش گذاشتن اندام خود در برابر دوربین محصور نشد، بلکه با فزونی یافتن قدرت محمدرضا شاه به ویژه در دهه‌ پنجاه، همزمان نیز سیاست ضددینی و ضدفرهنگی رژیم به ویژه در عرصه سینما فزونی گرفت. رواج سکس در سینمای ایران در این سال‌ها به اوج خود رسید و حتی نمایش برخی فیلم‌ها را از یک اثر هنری تا حد اثری پورنوگرافیک (هرزه‌گری) تنزل داد.

ابتذال و بی‌عفّتی در این‌گونه فیلم‌ها به حدی می‌رسد که حتی خود رژیم شاه نیز به خاطر شدت ابتذال و تصاویر خلاف عفّت، فیلم‌ها را در محاق توقیف قرار می‌دهد.15با پیروزی انقلاب اسلامی، تحولی شگرف در ساختار و مضمون و پیام اخلاقی فیلم‌های سینمایی صورت پذیرفت. سینما و هنرپیشه‌های آن موظف به رعایت حریم اخلاقی و اسلامی شدند. به این ترتیب دیگر از ابتذال و سکس و بی‌عفّتی سینمای پیش از انقلاب خبری نبود.

فیلم‌ها عموماً دارای محتوای خوب بودند. در دهه شصت، به خاطر حاکم بودن فضای معنوی جبهه و جنگ، بیشتر فیلم‌ها هم در این حال و هوا ساخته می‌شدند. این رویه تا سال‌های ابتدایی دهه هفتاد ادامه داشت.هر چند ابتذال از سینمای ایران رخت بربسته بود، اما در نیمه دوم دهه هفتاد و همزمان با روی کار آمدن دولت اصلاحات، این بار ابتذال نه در ظاهر، بلکه در لایه‌های درونی فیلم‌ها راه یافت و در نوع بازی هنرپیشگان نمایان گشت.

البته بی‌انصافی است که رواج ابتذال در سینمای پس از انقلاب را تنها به پس از دوران اصلاحات محصور دانست، چه آنکه پیش از آن نیز رگه‌هایی از این ابتذال در برخی فیلم‌های ایرانی مشاهده گردید. به عنوان نمونه باید به دو فیلم «نوبت عاشقی» و «شب‌های زاینده‌رود» اثر کارگردان این روزها فراری یعنی محسن مخملباف اشاره کرد.

شهید سیدمرتضی آوینی در نقدی که بر جشنواره نهم فیلم فجر می‌نویسد، این خطر را هشدار داده و یادآور می‌شود: «وضع کنونیِ سینمای ایران را باید نتیجه حتمی سیاست‌گذاری‌هایی دانست که در طول‌ این سال‌ها اِعمال شده است. اما در عین حال باید به این نکته نیز اشاره شود که اگر دو فیلم «نوبت عاشقی» و «شب‌های زاینده‌رود» نبودند، بدون تردید بسیاری از سخنانی که درباره نهمین جشنواره فیلم فجر و مضمون «عشق» در این دوره گفته می‌شود، موردی نداشت ...

اگرچه سینمای این دوره از لحاظ مضمون به ابتذال گراییده بود، اما در هیچ یک از فیلم‌ها، به جز دو فیلم مذکور، نکته‌ای که بتوان آن را صراحتاً خلاف شرع دانست وجود نداشت و امیدواری نشریات داخلی مدافع و مبلّغ لیبرالیسم و رسانه‌های جمعی بیگانه نیز مشخصاً به همین دو فیلم راجع بوده است...»16همان‌گونه که گفته شد، رواج وسیع ابتذال در سینمای پس از انقلاب را باید در دوران پس از وزارت آقای عطاء‌الله مهاجرانی و سیاست‌های سهله و سمحه وی جست‌وجو کرد.

در این دوران، بنایی در سینمای ایران نهاده شد که این بنا متأسفانه حتی در دولت‌های نهم و دهم نیز به استحکام و رشد خود ادامه داد. این بنا که به بهانه نجات سینما از ورشکستی و «تأمین گیشه» رشد می‌یافت،‌ به رواج بی‌عفّتی و ابتذال در سینمای ایران و بازگشت مجدد دوره «فیلم فارسی سازی» منتج شد. فیلم‌های عشقی با استفاده از چهره‌های نورسیده و زیبارو، بدون آن‌که هیچ تجربه‌ای در عرصه سینما و هنر داشته باشند، به اوج خود رسید و فیلم‌هایی سخیف و بی‌محتوا و به قول سینمایی‌نویسان، فیلم‌های «آبگوشتی» و «علی بی‌غمی» رواج یافت.

 

آیا هنرپیشگی مساوی با بی‌عفّتی است؟

اگر در سینمای قبل از انقلاب، کارگردانان و فیلمسازان با استفاده از زیبایی چهره و ... زنان به اصطلاح هنرپیشه را به سمت ابتذال و بی‌عفّتی و مردان بازیگر را نیز به سمت چشم‌چرانی و هوسرانی سوق می‌دادند تا با بهره‌گیری غیر اخلاقی از زنان بی‌عفّت، به گیشه‌ فیلم خود رونق بخشند، در سینمای بعد از انقلاب شکل و شمایل ظاهراً اسلامی برخی از هنرپیشگان، هر چند اجازه هرگونه سوء استفاده از هنر هفتم را به عنوان مکانی جهت بی‌عفّتی آشکار گرفت، اما مغازله‌ها و کاراکترهای عاشقانه که همراه با نوعی دلبری و دلدادگی بین برخی هنرپیشه‌های جوان و میانسال نمایان می‌گشت، شائبه بی‌عفّتی، ولنگاری و نیات شیطانی را در عرصه سینما تقویت نمود،‌

به ویژه آن‌که روی آوردن به مسئله «ستاره‌سازی» که پیش از این تنها در سینمای زمان پهلوی رواج یافت و در دوران پس از پیروزی انقلاب تقریباً منسوخ شد، تقریباً از سال 1369 و همزمان با اکران فیلم سینمایی «عروس» ساخته بهروز افخمی دوباره بازسازی شد و در سال‌های استقرار دولت اصلاحات به اوج خود رسید. استفاده از تک ستاره‌های جوان که برخی از آن‌ها شباهت ظاهری با هنرپیشگان قبل از انقلاب نیز داشتند، به رواج ولنگاری در عرصه سینما دامن زد و دوباره خطر انحطاط در عرصه هنر هفتم را پررنگ‌تر نمود.

خبرها و شایعات زننده‌ای که گاه و بیگاه از این عرصه به گوش می‌رسید، هر چند براساس اصل اسلامی «اصل بر برائت افراد» به عنوان یک امر غیر قابل قبول تلقی می‌شد، اما بعدها وقتی برخی از این شایعات رنگ واقعیت به خود می‌گرفت و محرومیت‌های کاری که توسط ارشاد برای این ستارگان کاغذی وضع می‌شد، بر ولنگاری برخی از هنرپیشگان صحه می‌گذاشت.

کوتاه سخن آن‌که، هر چند بی‌انصافی است که عرصه هنر هفتم را عرصه بی‌عفّتی بنامیم، چه آن‌که هنرپیشگان بااخلاق و متعهد زیادی در این عرصه به کار و فعالیت مشغولند، اما مع‌الاسف همان تعداد ستارگان منحرف و دخترکان بزک کرده عرصه سینما نیز بسیاری را برای یافتن پاسخ این پرسش که «آیا سینما عرصه بی‌عفّتی است یا خیر؟» به خود مشغول داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. فرانک یوجین بیور؛ فرهنگ واژه‌های فیلم؛ ترجمه بیژن اشتری، نشر مترجم، 1369، ص 56

2. علی‌اکبر دهخدا؛ لغت نامه؛ ج 29، دانشگاه تهران، 1345، ص 782

3. آوینی، سیدمرتضی؛ آینه جادو؛ جلد سوم، نشر ساقی، چاپ دوم، 1380، ص 16

4. پیشین، ص 3

5. همان، صص 99-98

6. همان، ص 105

7. مهرابی، مسعود؛ تاریخ سینمای ایران؛ نشر مؤلف، چاپ هشتم، 1374، صص 16 – 15

8. پیشین، ص 17

9. همان، ص 18

10. کشانی، علی‌اصغر؛ سینمای دینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 164-148

11. صحیفه امام، ج 6، ص 15

12. پیشین، ج 9، ص 29-28

31. همان، ج 4، ص 167

14. مهرابی، پیشین، ص 60

15. کشانی، پیشین، صص 162-161.

16.آوینی، سیدمرتضی؛ پیشین؛ جلد سوم، صص 152-151.

علی‌اکبر عالمیان

منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره 18

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 2:42 PM

 حفظ حجاب تدبیر خالق هستی برای پاسداری و نگهبانی عفاف بوده و به رشد عواطف و عشق در وجود آدمی و تحکیم روابط خانوادگی کمک می‌کند و برای رسیدن به حجاب مورد نظر اسلام نمی‌توان تنها بعضی از دستورها را رعایت کرد؛ چرا که ثمرات حجاب در صورتی به طور کامل تحقق می‌یابد که تمامی دستورها رعایت گردد.

 
خبرگزاری فارس: «حجاب» نگاهبان عفاف، باغبان عشق

 

حجاب از موضوعاتی است که به دلایلی متعدد، امروزه در نگاه جهانی و به طور خاص در جوامع اسلامی و دینی مورد توجه قرار گرفته، به طوری که حتی معتقدان به حقانیت دستور حجاب را به کاوش و تأملی نو و بیشتر وا می‌دارد. در برخی مجامع - حتی به اصطلاح- برخوردار از دموکراسی دیده می‌شود که با حجاب به عنوان یک نماد از طرز تفکر دینی-اسلامی برخورد صورت می‌گیرد با آنکه ضرری برای دیگران نداشته و تنها در ظاهر، محدودیتی را برای فرد محجبه فراهم می‌آورد. توجه جهانی به صورت نفی یا اثبات به مسئله‌ی حجاب حاکی از اهمیت این موضوع است.

در نگاه دین‌مدارانه که دستورهای دین را عامل رشد، بالندگی و کمال انسانیِ افراد بشر می‌داند، حجاب به عنوان یک دستور دینی غیر از ثمرات اجتماعی، دارای برکات فردی نیز می‌باشد و این حجابِ ظاهر در اعماق روح، جان و فکر افراد تأثیرگذار است. حال این موضوع مهم را بر محور نگاه متفکر بزرگ قرن حاضر (استاد شهید مرتضی مطهری) از دو جهت مورد بررسی قرار می‌د‌هیم.

 

بی‌عفتی، علت مشکل جهانی روابط خانوادگی

استاد مطهری در آثار خود از جمله در کتاب «قیام و انقلاب مهدی(عجل‌الله‌تعالی)» نظر اسلام راجع به این که هم فرد اصالت دارد و هم جامعه را به خوبی تبیین می‌نمایند و بیان می‌دارند از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، تکامل او در دو جهت فردی و اجتماعی خواهد بود بنابراین رشد و تعالی فرد در جامعه و رشد و تعالی جامعه در فرد اثرگذار است. کوچک‌ترین نهادی که سازنده‌ی اجتماع است، خانواده می‌باشد که امروزه تزلزل جدّی آن در برخی جوامع موجب تزلزل آن در جوامع گردیده است و طبق مفاهیم قرآن، سنت الهی وقتی بر امری جریان داشته باشد دیگر فرقی نمی‌کند که درباره‌ی ملل مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

بنابراین وقتی بی‌عفتی در سرد شدن و از بین رفتن روابط خانوادگی مؤثر باشد اگر خدای ناکرده ما نیز همان راه غرب را در این زمینه دنبال کنیم حصول آن نتیجه برای ما نیز قطعی خواهد بود، همان طور که به صورت محدود در خانواده‌هایی از اطرافمان تا حدودی شاهد این سنت الهی بوده‌ایم. اما به راستی سؤال اینجاست که چگونه عفت و حجاب با روابط خانوادگی ارتباط پیدا می‌کند؟ تبیین دقیق این مسئله ما را به لایه‌های عمیق‌تری از این دستور اسلامی رهنمون خواهد شد.

 

مفهوم‌شناسی عفاف

عفاف و عفت نزد اهل لغت به معنای خودداری و خودنگهداری از هرگونه امر نازیبا و ناپسند است و قلمروش آن قدر توسعه دارد که تمام اعضای ظاهری بدن و تمام قوای باطنی را فرامی‌گیرد. آن قدر تحقق این موضوع برای شکل‌گیری انسانیت فردی و سعادت اجتماعی ضرورت دارد که برای رسیدن به این هدف عالی، قرآن برنامه‌ی تربیتی گسترده‌ای را ارائه می‌دهد. بنابراین تحقق عفاف در فرد و جامعه، یک برنامه‌ی تربیتی همه جانبه است که دارای مراحلی می‌باشد و تا ایجاد آن طبق دستور قرآن حتی لازم است فرد خود را به «استعفاف» و «تعفف» وا ‌دارد.[1]

استعفاف به معنای طلب عفت و خود را به عفت واداشتن و پرهیز از بی‌بندوباری و هرزگی است و تعفف که سخت‌تر است، به معنای آن است که انسان هر چند به تکلف و مشقت خود را از هرگونه شهوت، حرص، طمع و اظهار فقر به دور دارد و به تمام آثار و لوازم آن تن دهد تا آنجا که دیگران چنان نپندارند که از هر لحاظ مستغنی است و هیچ خلأیی در زندگی او وجود ندارد. پس عفاف، خودداری از هر امر قبیح و نازیباست که باید بر گوش، چشم، زبان، صورت، بدن و قلب سیطره یابد.[2]

 

حجاب و عفاف

استاد در کتاب «مسئله‌ی حجاب» بیان می‌کنند:

غریزه‌ی جنسی نیرومندترینِ غرایز در وجود آدمی است. آزادی در مسائل جنسی سبب شعله‌ور شدن شهوات به صورت حرص و آز می‌گردد. انسان به صورت فطری و از نظر روحی، طالب بی‌نهایت آفریده شده است وقتی که خواسته‌های روحی در مسیر مادیات قرار گرفت، به هیچ حدی متوقف نمی‌شود و رسیدن به هر مرحله‌ای، میل و طلب مرحله‌ی دیگر را در او به وجود می‌آورد. از نظر استاد، طغیان و شعله‌ور شدن شهوات و نفس اماره تنها معلول محرومیت‌ها نیست بلکه پیروی، اطاعت و تسلیم مطلق شهوات بودن نیز سبب این طغیان می‌شود.

اسلام برای پاسداری و نگهبانی از عفت زن و مرد و در حقیقت برای کنترل غریزه‌ی جنسی و در عین حال رسیدن آن به آرامش، دو چیز را به عنوان راه‌حل معرفی می‌کند:

1. ارضای غریزه در حد حاجت طبیعی که این امر با تسهیل دستورهای اسلام درباره‌ی ازدواج، توصیه و ترغیب به آن صورت گرفته است؛

2. جلوگیری از تهییج و تحریک آن.

دستور اسلام درباره‌ی حجاب برای همین امر است، البته غیر از حجاب، دستورهای دیگری نیز در کنار آن و علاوه بر آن آمده است. اما مهم‌ترین دستور که بتوان آن را به عنوان یک تکلیف واجب به عموم جامعه سرایت داد، مسئله‌ی حجاب است که اثرات و برکات بیشتری نیز دارد؛ زیرا برخی از دستورهای کنترل شهوت برای کسانی سودمند است که بخواهند این غریزه را در خود تعدیل نمایند. اما حجاب اسلامی طبق بیان قرآن حتی برای کنترل آن‌ها که در قلبشان بیماری هوس وجود دارد نیز فایده دارد.

اگر غریزه‌ی جنسی دائماً در معرض تحریک و تهییج قرار گیرد، علاوه بر به خطر افتادن عفت افراد اجتماع و در نتیجه از بین رفتن کرامت انسانی و علاوه بر جلوگیری از رشد ارزش‌ها و کمالات، عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ زودرس، پیری و فرسودگی دارد. یعنی اگر در جامعه‌ای فضای بی‌حجابی و تحریک غلبه یابد بر فرض قدرت‌مند بودن افراد از اینکه غریزه آن‌ها را به بی‌عفتی بکشاند- که آن هم جز در افراد نادر بسیار بعید است- باز هم افراد آن جامعه از سلامت کامل روحی و روانی و حتی جسمی برخوردار نخواهند بود. برای تبیین برتری دیدگاه اسلام لازم است تا دیدگاه سایرین در حل مسئله‌ی جنسی مورد بررسی قرار گیرد.

 

تفاوت دیدگاه‌ها در راه‌حل مسئله‌ی جنسی

شهید مطهری در کتاب «اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب» به مقایسه‌ی دیدگاه اسلام و غرب درباره‌ی غریزه‌ی جنسی پرداخته و تفاوت 180 درجه‌ای دیدگاه غرب در گذشته و امروز به این مسئله و علت آن را توضیح می‌دهد، ایشان بیان می‌دارد که «اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنای عام است. شامل آن عده از عادات و ملکات و روش‌های بشری است که به غریزه‌ی جنسی بستگی دارد.» طبق بیان ایشان با وجود علت‌ها و زمینه‌های مختلفی که جوامع و ادیان گذشته در دیدگاه‌شان درباره‌ی این موضوع داشته‌اند اما یک طرز فکر عمومی بر غالب دنیای قدیم حاکم بود و آن هم پلید و قبیح دانستن زن و ازدواج با او بود و این در حالی است که از نظر اسلام علاقه‌ی جنسی در بستر ازدواج نه‌تنها با معنویت و روحانیت منافات ندارد بلکه جزو خلق و خوی انبیاست[3] و از نشانه‌های بارز وجود خداوند است.[4]

ایشان اثر دیدگاه گذشتگان که غالباً با بیان دینی بوده است را این‌گونه بیان می‌دارند: «این عقیده مطلقاً روح زن و مرد را به طور مساوی آشفته می‌سازد و کشمکش جانکاهی میان غریزه‌ی طبیعی از یک طرف و عقیده‌ی مذهبی از طرف دیگر به وجود می‌آورد. ناراحتی‌های روحی که عواقب وخیمی به بار می‌آورد همواره از کشمکش میان تمایلات طبیعی و تلقینات مخالف اجتماعی پیدا می‌شود.»

ایشان معتقدند اخلاق جنسی همواره مهم‌ترین بخش‌های اخلاق به‌شمار می‌رفته است. از نظر اسلام، روابط جنسی را فقط مصالح اجتماع حاضر یا نسل آینده محدود می‌کند و در این زمینه تدابیری اتخاذ کرده است که منجر به احساس محرومیت و ناکامی و سرکوب شدن این غریزه نگردد. اخلاق جنسی نوین در جوامع غیراسلامی به‌خصوص غربی هیچ گونه محدودیت و ممنوعیت را در این موضوع نپذیرفته و قائل به آزادی کامل بشر در این عرصه است: «در حالی که مقتضای منطق و تعقل این است که با سنن و خرافاتی مبتنی بر پلیدی علاقه‌ی جنسی مبارزه کنیم و در عین حال موجبات طغیان، عصیان و ناراحتی غریزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه فراهم نکنیم.»

 

لزوم توجه به دیدگاه نوین و هوشیاری در برابر آن

استاد شهید در ضمن توضیح دیدگاه نوین غرب از جانب فروید، راسل و مانند آن‌ها، به بیان اختلاف‌ها و تفاوت روشی آن‌ها و نقد هر کدام می‌پردازند و این نکته را متذکر می‌گردند که چه بسا جوانانی که سرمایه‌ی فکری‌شان وافی نیست که بخواهند به بررسی منطقی این مسائل بپردازند، تحت تأثیر شخصیت و شهرت صاحبان این افکار قرار گرفته و عقیده پیدا کنند که این سخنان صد در صد مطابق با منطق است.

«به نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جریان بگذاریم و آگاه کنیم که افکاری که در این زمینه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه با الفبای آن آشنا شده‌اند و احیاناً تحت عنوان‌های مقدسی نظیر آزادی و مساوات، با جان و دل آن‌ها را می‌پذیرند به کجا منتهی می‌شود. آخر این خط سیر کجاست؟ آیا اجتماع بشر قادر خواهد بود در این مسیر گام بردارد و راه خود را ادامه دهد؟ یا اینکه این کلاهی است که برای سر بشر خیلی بزرگ است. این راهی است که ادامه دادن آن جز فنای بشریت چیزی در بر ندارد.»

به راستی منظور استاد از فنای بشریت چیست؟ ایشان خود مصادیقی را در بخش‌های مختلف[5] بیان می‌کند که برخی از آن‌ها چنین است: «پس از اعلام آزادی جنسی در غرب، شاهد بالا رفتن آمار بیماری‌های روانی، جنون‌ها، خودکشی‌ها، جنایت‌ها، دلهره‌ها و اضطراب‌ها، یأس و بدبینی‌ها، حسادت‌ها و کینه‌ها بودیم. در جامعه‌ی امروز، جوانان به طور محسوسی از ازدواج شانه خالی می‌کنند. حاملگی و زاییدن و بچه بزرگ کردن به صورت امر منفوری برای زنان در آمده است.

زنان به اداره‌ی امر خانه کمتر علاقه نشان می‌دهند. جنگ اعصاب بیش از پیش رو به افزایش است. علاقه‌ی پدر و مادرها و به‌خصوص مادرها نسبت به فرزندان کاهش یافته است. زنِ دنیای امروز به ابتذال کشیده شده و هوس‌های سطحی به جای عشق جانشین شده است. طلاق افزایش یافته و تعداد فرزندان نامشروع و فاقد سرپرست رو به ازدیاد است و از آن طرف صمیمیت و وحدت میان زوجین بسیار نادر گشته است.» بنابراین جذابیت‌های اولیه و ظاهری دیدگاه نوین، نباید ما را فریب دهد. از سوی دیگر رعایت دستورات اسلام موجب می‌شود تا ارضای صحیح غریزه‌ی جنسی، کنترل و مدیریت آن ثمرات بسیاری برای فرد و جامعه داشته باشد که مهم‌ترین آن پیدایی عشق است.

 

عشق و عفت

عشق یک استعداد عالی و طبیعی است که طبق گفته‌ی «ویل دورانت» در سرتاسر زندگی انسان از هر چیز جالب‌تر است. عشق قابل توصیه و تجویز نیست. شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه» و «اخلاق جنسی» و نیز در کتاب «مسئله‌ی حجاب» از زوایای مختلف و با مثال‌های متعدد تفاوت عشق با شهوت و غریزه‌ی جنسی را توضیح می‌دهد. ایشان در کتاب «فطرت» به بررسی دیدگاه‌ها درباره‌ی عشق مجازی و حقیقی نیز می‌پردازد. اما مطلب عمده‌ای که در اینجا هست، رابطه‌ی عشق و عفت است. آیا عشق به مفهوم عالی و مفید خود در محیط‌های به اصطلاح آزاد، بهتر رشد می‌کند یا عشق عالی همراه با عفت اجتماعی؟

پاسخ استاد این است که محیط‌های به اصطلاح آزاد، مانع پیدایش عشق‌های سوزان و عمیق است بلکه فقط زمینه برای پیدایش هوس‌های موقتی و هرزه شدن قلب‌ها فراهم است. عشقی که فلاسفه و جامعه‌شناسان آن را محترم می‌شمارند، با فداکاری، از خود گذشتگی و سوز و گداز همراه است، هوشیار کننده است. قوای نفسانی را در یک نقطه متمرکز می‌کند. قوه‌ی خیال را پروبال می‌دهد. معشوق را آن چنان که می‌خواهد در ذهن خود رسم می‌کند نه آن چنان که هست. چنین عشقی خلاق و آفریننده‌ی نبوغ‌ها، هنرها، ابتکارها و افکار عالی است.

عشق اوج حیات و حد اعلای شور زندگی و معلم و مربی، الهام بخش و کیمیاست و کسی که تمام عمر از آن بی‌نصیب باشد، لایق انسانیت نمی‌باشد. با این حال، عشقی که فلاسفه ذکر می‌کنند با عشقی که میان برخی از زوجین شکل می‌گیرد، تفاوت‌هایی دارد. عشق مورد نظر فلاسفه بیشتر جنبه‌ی درونی دارد یعنی موضوع خارجی بهانه‌ای برای جوشیدن روح از باطن خود است.

معشوق را چنان که دوست دارد در خیالش می‌سازد و به ساخته‌ی ذهنی خود خو می‌گیرد تا آنجا که خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح می‌دهد اما عشق میان زوجین مانند مورد قبل کنش و جذب و انجذاب دو روحِ دور از هم نیست که مشروط به هجران و فراق باشد بلکه مودّت و رحمت میان زوجین وحدت و یگانگی دو روح معاشر دست‌ یافته به وصال است که بر اثر معاشرت دائم و اشتراک در سختی‌ها، راحتی‌ها، خوشی‌ها و ناخوشی‌های زندگی و انطباق یافتن روحیه‌ی آن‌ها با یک‌دیگر پدید می‌آید تا جایی که این صمیمیت حتی در دوران پیری که شهوت، خاموش است زوجین را سخت به یک‌دیگر پیوند می‌دهد.

عشق قابل احترام فلسفی از نوع ناآرامی و کشش و شور است ولی عشق میان زوجین به تعبیر قرآن از نوع آرامش و سکون است اما به هر حال هر دو نوع عشق گل‌های با طراوتی هستند که فقط در اجتماعاتی که بر آن‌ها عفاف و تقوا حکومت می‌کند، می‌رویند و می‌شکفند. بنابراین، مسئله‌ی عفت تنها برای پاکی نسل نیست بلکه مسئله‌ی مهم دیگر ایجاد پاک‌ترین و صمیمی‌ترین عواطف بین زوجین و برقرار ساختن یگانگی و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تأمین این هدف وقتی ممکن است که زوجین از هرگونه بهره‌مندی از غیر همسر قانونی چشم بپوشند. مرد چشم به زن دیگر نداشته باشد و زن نیز درصدد تحریک و جلب توجه کسی جز شوهر خود نباشد و این‌ها یعنی همان دستور حجاب در اسلام.

حال که تا حدودی اهمیت مسئله‌ی حجاب و عفاف در روابط خانوادگی بیان شد، لازم است تا نگاه دقیق‌‌تری نیز به دستور اسلام درباره‌ی انواع و مراتب حجاب بیندازیم تا دچار این شبهه و سؤال نشویم که برخی می‌گویند ما خانم‌های چادری را می‌شناسیم که اهل عفاف و پاکدامنی نیستند و یا آن برکات و آثاری که برای حجاب شمرده می‌شود در زندگی آن‌ها وجود ندارد. در حقیقت پاسخ این است که برای تحقق کامل برکات حجاب می‌بایست فرد به تمام انواع آن پایبند باشد و حتی بستر اجتماعی مناسب نیز برای رسیدن به فواید همه جانبه لازم است.

 

انواع حجاب در اسلام

 

الف) حجاب در ظاهر؛

استاد می‌فرمایند، لغت حجاب عمدتاً به معنای پرده به کار می‌رود و همین هم باعث اشتباه برخی مبنی بر دستور پرده‌نشینی زنان و دوری آنان از اجتماع از نظر اسلام شده است در حالی که این کلمه به معنای پوشش نیز آمده است و علمای قدیم هم از واژه‌ی «ستر» که همان معنای پوشش دارد، استفاده می‌کردند. اینکه واژه‌ی حجاب به معنای پوشش زنان در قرآن نیامده نیز موجب این تصور غلط- و به تعبیر بهتر بهانه و دست‌آویز- شده است که حجاب دستوری قرآنی نبوده و ساخته و پرداخته‌ی برخی علمای دینی است اما با اندک بررسی فرد طالب حقیقت به راحتی در‌ می‌یابد که محتوای مدنظر از این واژه در بسیاری آیات قرآن آمده است هرچند در فرهنگ اسلامی پوشش به طور کلی اختصاص به زنان ندارد[6]

اما معنای خاص آن و پوشش بیشتر به زنان اختصاص یافته است که این به دلیل میل روانی زن به خودنمایی و خودآرایی است که می‌خواهد مرد را در دام علاقه به خود اسیر سازد.

اسلام برای حجاب ظاهر حدود و شرایطی را قرار می‌دهد. شهید مطهری در کتاب «مسئله‌ی حجاب» از نظر علمی به استدلال پیرامون این حدود می‌پردازد و نتیجه‌ی آن چنین است: «بدون تردید پوشانیدن غیر وجه و کفّین (گردی صورت و دست‌ها تا مچ) بر زن واجب است- عدم الزام در پوشاندن چهره و دست‌ها تا مچ نیز به شرط آن است که از هر نوع آرایش و عوامل جلب توجه و محرک و مهیج خالی باشد. در غیر این صورت پوشاندن همان‌ها نیز لازم است و تذکر این نکته نیز به جاست که واجب نبودن پوشش وجه و کفین بر زن دلیل بر جواز نگاه مرد به آن‌ها نمی‌باشد؛ بلکه اگر نگاه مرد از روی لذت بردن یا با ترس از ایجاد لغزش باشد قطعاً حرام است حتی در مورد محارم.»

در مورد نوع پوشش ظاهر، قرآن توصیه به نزدیک کردن جلباب دارد. جلباب، جامه و لباس بزرگ و گشاد بوده (چادر مانند) که زن با آن تمام لباس‌ها و سر و گردن خود را می‌پوشانده است. البته استفاده‌ی زنان از آن دو گونه بوده است. برخی صرفاً به صورت تشریفاتی استفاده می‌کردند مانند برخی بانوان چادری در عصر حاضر که با چادر بدن خود را نمی‌پوشانند و آن را رها می‌کنند و وضع چادر سرکردن آنان نشان می‌دهد از اینکه مورد بهره‌برداری چشم‌ها قرار بگیرند امتناعی ندارند و در نوع دیگر، زن با مراقبت، جامه‌ی خود را به خود می‌گیرد و آن را رها نمی‌کند که نشان می‌دهد اهل عفاف است و این نوع حجاب که خود به خود دورباشی برای نامحرمان ایجاد می‌کند و ناپاکدلان را مأیوس می‌سازد، مطلوب و مورد تأیید قرآن است یعنی نحوه‌ی پوشش خوب زن نشان از نجابت و عفت اوست.

قرآن در مورد کیفیت پوشش، دستور دیگری نیز دارد: «و باید روسری خود را بر روی سینه و گریبان خویش قرار دهند.»[7]

شهید مطهری به صراحت بیان می‌دارند که در این آیه، روسری خصوصیتی ندارد، مقصود پوشاندن سر، گردن و گریبان است. منظور ایشان این است که اگر روسری، سر و گردن را نپوشاند، استفاده از آن نشانه‌ی رعایت حجاب اسلامی نمی‌باشد و حجاب مد نظر قرآن تحقق نیافته است.

 

ب) حجاب در رفتار؛

استاد می‌فرمایند: «حرکات و سکنات انسان گاهی زباندار است. گاهی وضع لباس، راه رفتن و سخن گفتن زن معنادار است و به زبان بی‌زبانی می‌گوید دلت را به من بده، در آرزوی من باش، مرا تعقیب کن. گاهی برعکس با بی‌زبانی می‌گوید دست تعرض از این حریم کوتاه است.» این کلام استاد در حقیقت همان است که امروزه در دانش روان‌شناسی از آن با عنوان زبان بدن و رفتار یاد می‌کنند. برای تحقق حجاب اسلامی علاوه بر پوشش ظاهری باید رفتار عفیفانه نیز مکمل آن گردد. قرآن دستور اکید به زنان دارد که از جلوه‌گری و خودنمایی و حرکات و اعمال محرک و ناز در رفتار و حتی جلب توجه در نحوه‌ی راه رفتن خودداری کنند. اسلام زن و مرد را از خلوت با نامحرم به شدت پرهیز می‌دهد چرا که این رفتار جولانگاهی قوی برای شیطان فراهم می‌سازد هرچند نیّت اولیه‌ی آنان چیز دیگری باشد.

یکی دیگر از رفتارهای پرخطر در بحث حجاب و عفاف، چشم چرانی است که قرآن به زن و مرد مؤمن امر می‌کند که نگاه خود را کاهش دهند یعنی پلک چشم را به حالت نیم خفته درآورده و نگاه را به پایین انداخته و چشم‌ها را گشوده نگه ندارند و به یک نقطه‌ی معین خیره نشوند؛ یعنی به اصطلاح نظر استقلالی نیفکنند. البته این قانون درباره‌ی نگاه به چهره است که لازمه‌ی گفت‌وگو می‌باشد پس نگاه به غیر چهره حتی با غض بصر (کاهش دادن نگاه) نیز جایز نیست. در اینجا نیز هر چند دستور متوجه زن و مرد (هر دو) می‌باشد اما چون غالباً این بیماری در مردان رواج دارد دستور بیشتر برای کنترل نگاه متوجه آنان است تا خطری از این ناحیه متوجه آنان نگردد.

رفتار دیگری که از آن بحث شده، دست دادن زن و مرد نامحرم است که جواز آن در صورت حائل بودن جامه یا دستکش است، آن هم مشروط به این که تلذذ و ریبه در کار نباشد و دست را فشار ندهند در غیر این صورت به طور قطع حرام است و البته بزرگان در این موضوع احتیاط را بر ترک این رفتار حتی با وجود شرایط می‌دانند.

رفتار واجب دیگری در قرآن که در رابطه با رعایت عفاف و حجاب است، مسئله‌ی «استیذان» می‌باشد. از نظر اسلام هیچ کس حق ندارد بدون اطلاع و اجازه‌ی قبلی به خانه‌ی دیگری داخل شود البته فلسفه‌ی این حکم غیر از موضوع ناموس و پوشیده بودن زن این است که هر کس در محل سکونت خود اسراری دارد و مایل نیست دیگران حتی دوستان نزدیکش از آن مطلع گردند پس اختصاص به خانه‌هایی که زن در آن‌ها زندگی می‌کند، ندارد. فلسفه‌ی این کار فراتر از فلسفه‌ی حجاب است و شامل خانه و اتاق محارم نیز می‌شود.

 

ج) حجاب در گفتار.

قرآن کریم خطاب به زنان می‌فرماید: «مواظب باشید در سخن، نرمش و رقت زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبی و شایستگی سخن بگویید.»[8]

در این آیه دستور وقار و عفاف در کیفیت سخن گفتن را بیان می‌کند تا چه رسد به محتوای حرف و سخن. بنابراین از نظر اسلام هم باید حرف خوب زد (و نه حرف تحریک کننده و مهیج) و هم باید خوب حرف زد (و نه با لحن محرک).شنیدن صدای زن هم برای مرد حتی با رعایت موارد یاد شده از جانب زن تنها در صورتی جایز است که تلذد و ریبه در کار نباشد.

 

کلام آخر

از آنچه بیان شد به این نتیجه می‌رسیم که حفظ حجاب تدبیر خالق هستی برای پاسداری و نگهبانی عفاف بوده و به رشد عواطف و عشق در وجود آدمی و در نتیجه‌ی تحکیم روابط خانوادگی کمک می‌کند و برای رسیدن به حجاب مورد نظر اسلام نمی‌توان تنها بعضی از دستورها را رعایت کرد و از برخی دیگر صرف‌نظر نمود؛ چرا که ثمرات حجاب در صورتی به طور کامل تحقق می‌یابد که تمامی دستورها رعایت گردد، هرچند عمل به بعضی از آن نیز فواید زیادی دارد. خداوند همه‌ی ما را در عمل به این وظیفه‌ی الهی یاری نماید.(*)

پی‌‏نوشت‌‏ها:

1]. (نور: 33) و (بقره: 273).

[2]. برای توضیح بیشتر ر.ک: منشور عفاف، آیت‌الله دکتر احمد بهشتی، مؤسسه‌ی بوستان کتاب، 1386 صص 15-14.

[3]. وسائل الشیعه، ج 3، ص3.

[4]. (روم: 21).

[5]. ر.ک به کتاب نظام حقوق زن در اسلام و اخلاق جنسی.

[6]. وجوب ستر عورت برای مردان و زنان، ر.ک (نور: 30).

[7]. (نور: 31).

[8]. (نور: 32).

*حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالرحیم رضایی؛ محقق و پژوهشگر/

منبع:‌پایگاه تحلیلی تبیینی برهان

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 2:40 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 68

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5827304
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی