به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

  هر فیلم سینمایی در ایران از نگارش تا نمایش سیری دارد، با مرور «الف» تا «ی» این سیر، می‌توان دریافت چرخ تولید فیلم‌های سینمایی در ایران چگونه می‌چرخد.

 
خبرگزاری فارس: چرخ تولید سینمای ایران چگونه می‌چرخد؟ + اینفوگرافی

 

هر فیلم سینمایی در ایران از نگارش تا نمایش سیری مشخص را طی می‌کند که در مدیریت‌های مختلف سینمایی، صرفاً دستخوش تغییراتی جزئی شده است.

البته این روزها سینما با وجود این سیر مشخص، با ناهماهنگی‌هایی سوال‌برانگیز در عرصه تولید، اکران و توقیف فیلم‌ها مواجه است، از طرف دیگر رئیس سازمان سینمایی تصویب قانون سینما را نوید داده است.

از این رو بهتر دیدیم با مرور مراحل تولید فیلم‌های سینمایی در ایران، سینما دوستان را در جریان چگونگی تولید و نمایش فیلم‌های سینمایی ایرانی قرار دهیم.

 

برای مشاهده تصویر کامل کلیک کنید

 

گزارش زیر شرح کامل تولید فیلم‌های سینمایی در سینمای ایران است که در ادامه می‌آید:

 

‌‌* نگارش فیلمنامه

 

فیلم سینمایی نیز مانند همه آثار هنری، با جرقه یک ایده و طرح اولیه آغاز می‌شود و پس از پرداخت و ساماندهی کلیت داستان، سوژه ساماندهی می‌شود و در قالبی از شخصیت‌ و دیالوگ‌ها سر و شکل داستانی و منسجم را به خود می‌گیرد. حال بسته به نوع، ژانر و بسیاری از موارد دیگر، بازنویسی نهایی آن ممکن است در بازه‌های زمانی متفاوت انجام شود.

 

* صدور پروانه ساخت

 

فیلمنامه که متولد شد، باید تهیه‌کننده (مالک مادی اثر) درخواست کسب پروانه ساخت بدهد. به همین منظور فیلمنامه فیلم به همراه لیست عوامل پیشنهادی خود را به جامعه صنفی تهیه‌کنندگان ارایه می‌دهند که با تایید شورا جهت صدور پروانه ساخت به شورای صدور پروانه ساخت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه می‌شود و اعضای این شورا پس از بررسی‌ها در صورت صلاح‌دید، اجازه ساخت فیلم را صادر می‌کنند.

 

* جذب سرمایه و پیدا کردن سرمایه‌گذار

 

تهیه‌کننده پس از دریافت پروانه ساخت اگر نیاز به جذب سرمایه داشته باشد، باید برای فیلمنامه‌اش سرمایه‌گذار پیدا کند. البته در بعضی مواقع تهیه‌کنندگانی که مطمئن هستند فیلمنامه‌شان پروانه ساخت دریافت می‌کند، پیش از دریافت پروانه ساخت به فکر جذب سرمایه‌گذار هستند.

گزینه‌های مطرح و ابتدایی که به ذهن هر سینماگری می‌رسد عناوینی آشنا چون بنیاد سینمایی فارابی، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سازمان فرهنگی هنری شهرداری، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و ... است. جذب سرمایه‌گذار خصوصی (مثلا یک بانک) و پیدا کردن یک تهیه‌کننده مستقل از راه‌های دیگر جذب سرمایه است که در برخی مواقع کارساز است.

 

* شروع پیش‌تولید

 

به هر حال بحث سرمایه که حل شد، فیلم وارد مرحله پیش‌تولید می‌شود و کارگردان و تهیه‌کننده انتخاب عوامل‌شان را شروع می‌کنند. بازیگر، فیلمبردار، صدابردار، طراح صحنه و لباس، دستیار کارگردان، نورپرداز، مجری طرح و ... همگی در این مرحله انتخاب می‌شوند.

گروهی هم متشکل از کارگردان، فیلمبردار و تهیه‌کننده برای انتخاب لوکیشن (محل فیلمبرداری) وارد عمل می‌شوند.

در این مرحله تمام لوازم مورد نیاز و زمان‌بندی و برنامه‌ریزی تولید فیلم انجام می‌شود و گروه خود را آماده آغاز کار می‌کنند.

 

* تولید

 

پس از انجام مرحله پیش‌تولید، مرحله تولید یا همان فیلمبرداری آغاز می‌شود و بازیگران در لوکیشن انتخاب شده بر اساس زمان‌بندی صورت گرفته جلوی دوربین می‌روند.

 

‌* پس از تولید

 

پس از اتمام پایان فیلمبرداری پروژه نوبت به کار تدوینگر، صداگذار، سازنده موسیقی، جلوه‌های ویژه کامپیوتری و ... می‌رسد.

فیلم‌هایی که با فرمت 35 میلی‌متری و به صورت نگاتیو فیلمبرداری می‌شود، روی میز تدوین قرار می‌‌گیرد و قیچی می‌خورد، فیلم‌های دیجیتال، از طریق کامپیوتر تدوین یا مونتاژ می‌شود و دیگر نیازی به قیچی و میز تدوین نیست.

در مرحله پس از تولید،‌ پس از تدوین و صداگذاری و دیگر امور مثل اصلاح رنگ و...  بالاخره فیلم  آماده نمایش می‌شود.

 

‌‌* دریافت پروانه برای نمایش

 

حالا که فیلم آماده نمایش شده، این بار نیز باید فیلم مورد نظارت قرار بگیرد تا مشکلی برای اکران عمومی نداشته باشد. به همین جهت نسخه نهایی فیلم به شورای صدور پروانه نمایش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه می‌شود تا پروانه نمایش آن صادر شود. البته این کسب اجازه و پروانه نمایش در مواقعی با اصلاحات برخی صحنه‌ها همراه است و همین اصلاحات ممکن است نسخه فیلم را کوتاه کند و در برخی موارد هم دوباره بساط فیلمبرداری را پهن کند که برخی سکانس‌ها به فیلم اضافه شود یا برخی مشکلات با اضافه شدن گفتار متن حل شود.

در نهایت فیلم با دریافت پروانه نمایش برای اکران عمومی در سینماهای کشور، صلاحیت قانونی پیدا می‌کند.

 

* عقد قرارداد با سینمای سرگروه   

 

تهیه‌کننده فیلم پس از دریافت پروانه نمایش با یک پخش‌کننده فیلم (کسی که فیلم را در اختیار سینماها قرار می‌دهد و برای آن تبلیغ می‌کند) قرارداد می‌بندد. پس از این کار باید با یکی از سرگروه‌های سینما اکران قرارداد منعقد گردد. آزادی، قدس، استقلال، عصر جدید یا ‌آفریقا پنج سرگروه اکران فیلم‌های سینمایی هستند. شرایط متعددی دست به دست هم می‌دهد تا سهم هر فیلم از سرگروه اکران معلوم شود. هر کدام از این سینماها چند سینمای زیرمجموعه دارند که فیلم‌ها سینمای سرگروه در سینماهای زیرمجموعه هم اکران می‌شود.

اکثرا در نیمه دوم سال گروه دیگری هم با عنوان سینمای آزاد به گروه‌های سینمایی اضافه می‌شود که امکانی فراهم می‌شود تا فیلم‌های بیشتری امکان نمایش بیابند.

 

* ثبت قرارداد در شورای صنفی نمایش

 

پس از قرارداد با سرگروه‌‌های سینمایی، تهیه‌کننده فیلم باید این قرارداد را در شورای صنفی نمایش (متشکل از سینمادارها، تهیه‌کنندگان و کارگردانان و ... که توسط صنوف انتخاب می‌‌شوند) ثبت کند تا شورای صنفی نمایش حواله اکران فیلم را برای یک بازه زمانی معین صادر کند. 

 

* اکران فیلم

 

به هر صورت قراردادها که منعقد و تبلیغات شروع شد، ‌اکران فیلم آغاز می‌شود. برخی فیلم‌ها در گیشه جواب می‌دهند، برخی مخاطب خاص دارند و بعضی دیگر جنجال به پا می‌کنند. قیمت بلیت‌ها، حضور بازیگران چهره و محبوب، استفاده از نام کارگردانی مشهور، مجهز بودن سالن سینما و ‌همه و همه عواملی هستند که در فروش و دیده شدن یک فیلم تاثیر گذارند و پس از همه این تب و تاب‌ و هیاهو و تلاش برای ساخت یک فیلم، بالاخره زمان پایان نمایش فرا می‌رسد. این زمان بستگی به کف فروش فیلم دارد و فیلم در یک بازه زمانی تعریف شده (مثلا یک ماهه) می‌‌تواند اکران شود و اگر توانست حداقل کف فروش را داشته باشد، اکران آن ادامه می‌یابد.

 

* ورود به شبکه نمایش خانگی و تلویزیون

 

تهیه‌کننده پس از پایان نمایش فیلم در سینماها باز هم می‌تواند کسب درآمد کند و اگر از خطر کپی غیر مجاز، قاچاق و مسائل این چنینی جان سالم به در ببرد، پس از گذشت یک بازه زمانی حدود سه چهار ماهه، فیلم مورد نظر وارد شبکه نمایش خانگی می‌شود و کسانی که موفق به دیدن فیلم در سینما نشدند، می‌توانند با تهیه نسخه ویدیویی فیلم از سوپرمارکت‌ها و مراکز فرهنگی هنری نسبت به دیدن فیلم‌های مورد علاقه اقدام کنند. همچنین در صورت تمایل، تهیه‌کننده می‌تواند فیلمش را در تلویزیون هم نمایش دهد تا فیلم برای طیف وسیع‌تری قابل مشاهده باشد.

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 7:39 AM

  طرح های بسیار زیادی برای ماشین های دنیا وجود دارد و البته برخی از آن ها به بازار نیز می رسند ولی برخی دیگر همچنان بر روی کاغذ هستند.




طراحان ایرانی همیشه در صحنه طراحی هایی ماشین ها حضور داشته اند این بار نیز یکی دیگر از طراحان جوان کشور خودرویی را برای شرکت کیا طراحی کرده است. 

محسن خرسندی متولد سال 1369 و دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه اصفهان می باشد و از بچگی با توجه به علاقه خاصی که به خودرو داشته است به دنبال طراخی ماشین بوده است. طرح او برای ماشین شرکت "کیا" حتی توانسته است برنده جایزه اول طراحی نیمه حرفه ای شود.



طرح او برای شرکت "کیا" با "ام شیفت" شناخته می شود و یک ماشین سوپر اسپرت برای سال 2020 است. این ماشین  طرحی است از تلفیق ماشین های سوپر اسپرت دهه های 70 و 80 میلادی مانند پورشه 917 و 908 که از خودرو های خوب شرکت پورشه بوده اند.



خودروی  "ام شیفت" همچنین قدرت آن را دارد که به ماشینی به سلیقه شما تبدیل شود چرا که بدنه آن قابل جابه جا شده است و می توان به راحتی بدنه آن را تغییر داد.
ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 7:35 AM

  محققان ژاپنی بر اساس تازه‌ترین تحقیقات خود دریافتند که مصرف منظم قهوه می‌تواند به کاهش علائم خشکی چشم کمک کند.

 
خبرگزاری فارس: مصرف منظم قهوه علائم خشکی چشم را کاهش می‌دهد

 

به نقل از نشریه آکادمی پزشکی چشم آمریکا به نام "Ophthalmology"، محققان دانشکده پزشکی دانشگاه توکیو دریافتند: مصرف منظم نوشیدنی‌های حاوی کافئین نظیر چای و قهوه و کولا به درمان خشکی چشم کمک می‌کند زیرا این نوشیدنی‌ها قدرت چشم و کانال اشکی برای ترشح اشک را افزایش می‌دهند.

این تحقیقات نشان داد: کافئین به درمان سندروم خشکی چشم که فقط در آمریکا حدود چهار میلیون نفر بالای 50 سال دچار آن هستند، کمک می‌کند.

کافئین سندروم دید را به شدت تهدید و باعث احساس خارش و سوزش و عدم راحتی می‌شود و در میانگین تولید اشک اختلال ایجاد کرده و میانگین تبخیر اشک در سطح چشم را افزایش می‌ دهد.

محققان گفتند: 78 درصد از شرکت کنندگان در تحقیقات بهبودی زیادی یافتند زیرا چشم های آنها قادر به تولید بیشتر اشک در پی مصرف قرص های حاوی کافئین شد.

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 7:17 AM

  آنچه پیش روی شماست خاطراتی است که سعی در به تصویر کشیدن یک روز نبرد چریکی، اهمیت این روش جنگی و مشکلاتی که رزمندگان این عرصه با آن روبه رو بودند را دارد.

 
خبرگزاری فارس: روایت یک فرمانده از یک روز عملیات چریکی

 

سرهنگ پاسدار غلامرضا خبیری مانند دیگر هموطنان آذری صمیمی و بی تکلف خاطره تعریف می کند. قبل از آنکه ضبط صوت را آماده کنیم آغاز سخن کرده بود. درگفتن خاطرات گذرا سخن می گفت، اما تمرکزش بر شهید حمید سلیمی بود، خاطره نمی گفت، توصیفی عاشقانه همراه با دلتنگی از یار و هم سنگری دیرین می کرد. تلاش برای سر به راه کردنش بیهوده بود، آزادش گذاشتم تاشاید سنگ صبوری برای دلتنگی هایش باشیم. از لابه لای صحبت هایش خاطراتی که در پیش رو دارید استخراج شد. خاطراتی که سعی در به تصویر کشیدن یک روز نبرد چریکی، اهمیت این روش جنگی و مشکلاتی که رزمندگان این عرصه با آن روبه رو بودند را دارد:

 

وزوز هر گلوله باعث می شد بی اراده صورتم را بیشتر در بستر ماسه ای تپه ای که پشت آن سنگر گرفته بودم فرو برم. گه گاه گلوله راه گم کرده ای سینه خاک را می شکافت و غباری به پا می کرد. در هیاهوی گلوله ها و انفجار خمپاره ها ضربان قلبم سریع تر شده بود. جریان پر فشار خون رگ هایم را متورم ساخته و سراپایم خیس عرق بود. دشمن بدون لحظه ای درنگ شلیک می کرد، گویی مهمات شان تمامی نداشت. هر از گاه بارش گلوله های دشمن برای لحظاتی قطع می شد و این فرصتی بود تا سر بلند کرده و با ارزیابی مواضع دشمن رگبار گلوله ای نثارشان کنم، شلیک هر رگبار همراه بود با جابه جایی من از موضعی به موضع دیگر برای در امان ماندن از آتش متقابل آنها.

انوار صبحگاهی به تازگی سرتاسر دشت را پوشانده بود، از آخرین جابجایی ام بیش از اندکی نمی گذشت و شلیک هیچ گلوله ای در اطرافم وجود نداشت. پشت سر خود حرکتی احساس کردم، هم رزم بسیجی از اهالی دزفول بود که نوار فشنگ تیرباری را با خود حمل می کرد، به ناگاه نوار فشنگ را از دست رها کرد و با برداشتن گام هایی بلند خود را به بالای تپه درست کمی جلوتر از محلی که من قرار داشتم رساند. ابتدا گمان کردم قصد جای گرفتن در کنار من را دارد اما او چنین قصدی نداشت؛ پیش از آنکه منظور خود مبنی بر سرازیر شدن از تپه ماسه ای به سمت مواضع دشمن را عملی سازد با دست چپم که به سرعت به پای راستش گره خورده بود او را به سوی خود کشیدم، با از دست دادن تعادل بدن پیش از آنکه گلوله های شلیک شده سینه اش را بشکافند به زمین خورد.

عراقی ها با هرچه در توان داشتند به سوی مان شلیک می کردند، بار دیگر صورتم در دل ماسه ها برای خود جا باز می کرد، رزمنده دزفولی نیز حالی بهتر از من نداشت، هیجان و عصبانیت درونم را می گداخت. با آرام تر شدن آتش دشمن ضربه ای نه چندان محکم به بازوی او زدم، هیچ نگفت ولی با دلخوری نگاهش را به نگاهم دوخت. کمی دورتر یکی از رزمندگان با کنجکاوی چشم به ما دوخته بود، وقتی نگاهم به نگاهش گره خورد پرسید: چیزیتون که نشد؟

دهانم خشک شده بود و زبان در کامم نمی چرخید، دستی برایش تکان دادم یعنی حال ما خوب است، متوجه منظورم شد، از محل استقرار خود سرکی کشید و بلافاصله به سوی هدف چند گلوله شلیک کرد، کمی بعد محل استقرار او آماج رگبار مسلسل های عراقی ها شده بود، خوشبختانه با جابجایی به موقع گزندی به او نرسید. هم رزم دزفولی سینه خیز و رو به عقب شیب تپه را پائین می رفت، پرسیدم: مثلا" با دست خالی به دشمن یورش می بری که چه کنی؟ پاسخی نداد، نوار فشنگی که دقایقی قبل به زمین انداخته بود را دوباره به دست گرفت، فشاری به بازوانش داد و با نجوای یا علی آن را در آغوش خود جای داد. نگاهم به حرکاتش بود، از ضربه ای که خورده بود دلخور می نمود، این را از پس چشمان سیاهش که به هنگام دور شدن برای لحظاتی به من دوخته بود به خوبی می شد فهمید. 

***

هجوم دشمن بعثی به خاک کشورمان از طریق مرزهای غرب و جنوب غربی اولین ماه ها را سپری می کرد، تقویت خطوط جنگی به خصوص توسط نیروهای کار آزموده بدیهی بود. سپاه پاسداران شهرستان خوی با وجود درگیربودن با شبهه نظامیان حزب دموکرات در مناطق مرزی استان آذربایجان غربی و لزوم حفظ استعداد نظامی در این منطقه  چشم پوشی از حضور در دیگر جبهه ها برایش ناممکن بود. از اینرو سپاه خوی 60 تن از نیروهای رزمی چریکی خود را جهت تکمیل دوره رزمی و حضور در جبهه های غرب و جنوب به ستاد چمران اعزام کرد، من نیز یکی از آنها بودم. پادگان امام حسین (ع) تهران در آن سال ها معروف بود به ستاد چمران.

قرار بود طی یک هفته دوره تکمیلی جنگ های نا منظم را طی کنیم. ازدحام نیرو در پادگان امام حسین(ع) که آن روزها ستاد چمران می گفتندش بیش از حد تصور بود، همین مسئله اسکان تمامی افراد ما در پادگان را غیر ممکن می کرد. بنابر این با کرایه کردن تعدادی اتاق از یک مسافرخانه واقع در میدان راه آهن مشکل را حل کردیم. هر روز ساعتی مانده به پخش اذان صبح از گلدسته های مساجد مسافرخانه را به مقصد پادگان ترک کرده و با تاریک شدن هوا در پی یک روز فعالیت سخت و جانکاه نظامی به آنجا باز می گشتیم.

یک هفته دوره آموزشی خیلی زود سپری شد، برگ ماموریت خود را دریافت کرده و به وسیله اتوبوس های ترمینال خزانه تهران را به قصد دزفول ترک کردیم. می بایست خود را به برادر حمید سلیمی فرمانده عملیات حوزه درگیری نفت شهر معرفی می‌کردیم. برادر سلیمی بعدها درمنطقه فاو به شهادت رسید.

از سوی شهید سلیمی مسئولیت سازماندهی و عملیات گروهان 60 نفره ما به همراه یکصد تن بسیجی دیگر به من واگذار شد، نیروهای بسیجی عمدتا"اهل دزفول و فاقد مهارت های لازم نظامی بودند.

عمده وظایف نیروهای چریک پارتیزانی در ایجاد فضای رعب و وحشت از طریق نزدیکی به مواضع، نفوذ به محل استقرار، انهدام تجهیزات و استحکامات دشمن خلاصه می شد. ضرورت کسب اطلاعات از اسرای عراقی نیز تسلیم ساختن آنها هنگام رو در رویی را الزامی می کرد. با توجه به نکات مذکور بهترین زمان عملیات برای ما شب هنگام بود. ستیز به روش پارتیزانی یک ویژگی اساسی در مقایسه با دیگر روش های کلاسیک جنگی دارد، در واقع پائین بودن میزان تلفات انسانی به دلیل بهره گیری از اصل غافلگیری، سبک بودن تجهیزات جنگی و عدم استقرار در مکانی خاص روش جنگ پارتیزانی را از دیگر روش ها متمایز کرده واهمیت بسزایی به آن می بخشد.

رزم شبانه ما تاثیر انکار ناپذیری در تضعیف روحیه دشمن به جا می گذاشت به گونه ای که در هر ساعت شب ازسوی آنها نزدیک به دویست گلوله منور شلیک می شد تا شاید توان غافل گیرسازی ما را کاهش دهند. با این وجود کمبود سلاح و مهمات جنگی به شکل آزار دهنده ای از توان عملیاتی ما می کاست. کل دارائی تسلیحاتی نیروی 160 نفره ما در20 قبضه اسلحه ژ3 وکلاشینکف، 1قبضه تیربار،5 قبضه آرپی جی و 1 قبضه خمپاره انداز که برای شلیک با آن در هر روز یک گلوله می دادند خلاصه می شد. بنی صدر رئیس جمهورو جانشین فرمانده کل قوا بود سلاح و مهمات نیزدر اختیار ارتش. با آنکه ذخیره تسلیحاتی ارتش وضعیت مناسبی داشت اما درصد پایینی از آن دراختیار نیروهای بسیجی و سپاهی قرارمی گرفت. در عین حال مشکلات اساسی ما به اینجا ختم نمی شد، کمبود مواد غذایی معضل دیگری بود که معمولا با قرار گرفتن درشرایط بحرانی خوراکی ازمخلوط خمیر کنجد و خرما تهیه شده و با آن نیازغذایی افراد تا اندازه ای مرتفع می شد.

منطقه عملیاتی ما باغ طالقانی بود، برخلاف آنچه از نامش تصور می شد سرزمینی بود خشک و بی آب وعلف پوشیده ازتپه ماهورهای ماسه ای به ارتفاع 10 تا 12 متر.باغ طالقانی مابین شهرهای آبادان و نفت شهربا فاصله ای نزدیک به 50 کیلومتر قرار داشت، اما هیچ گونه جاده آسفالتی در آن وجود نداشت. با خارج شدن از دزفول جهت رسیدن به منطقه عملیاتی می بایست دشت عباس را پشت سر گذاشته از طریق روستای صالح مشطت که در کنار پل کرخه قرار داشت خود را به پایگاه نیروهای بسیجی و سپاهی مستقر درباغ طالقانی می‌رساندیم. عراقی ها پس از اشغال نفت شهر مزدوران خود را وادار به پیشروی درخاک ایران کرده بودند، اما سلحشوران ایرانی آنها را دراین منطقه زمین گیر ساختند.

تردد تانک ها و نفربرهای عراقی مقصود آنها جهت پیشروی مجدد درخاک ایران را آشکار می ساخت. ما ماموریت داشتیم حتی الامکان حرکت تجهیزات نظامی دشمن را مختل کرده ودر صورت امکان منهدم سازیم، ازاینرو با فرو خفتن هر روزه خورشید در افق خونین غرب وارد منطقه شده به کارزار با دشمن بعثی می پرداختیم و روز بعد آنگاه که می رفت خورشید با انوار نورانی سر ازبسترنیلی خود درشرق بردارد صحنه کارزار را به هم رزمان سپاهی،بسیجی و ارتشی وا نهاده به منظور استراحت و تجدید قوا به دزفول بازمی گشتیم.

***           

کمی از ظهر گذشته بود، به روال معمول با نیروهای تحت مسئولیتم جهت مراجعت به منطقه آماده می شدیم، برخی با بازکردن قطعات سلاح سرگرم روغن کاری و تمیز کردن آن بودند. دیگرانی هم به قامت تمام خاشعانه به نماز ایستاده و گروهی نیز هر یک کنج خلوتی یافته خود را به قرائت قرآن و یا ذکر دعا مشغول کرده بودند. پوتین ها به تدریج با گره خوردن بندهای آن به پای رزمندگان محکم می شد، هریک از بچه ها دیگری را در به پشت گرفتن کوله پشتی وبستن سربندهای سبز و قرمز که متبرک به نامی مقدس بود یاری می رساند.

رزمنده ای که حکم پیک قرارگاه را داشت وارد آسایشگاه شد و پاکت لاک و مهر شده ای را بدستم داد، پاکت محتوی دستوری مبنی برتاخیر درحرکت نیروها بود. کمی احساس دلخوری کردم، شاید بخاطر اینکه نامه حاوی هیچگونه توضیحی درخصوص تغیر برنامه نبود، درعین حال چاره ای جز اطاعت نداشتم. دستور رسیده به مابقی نیروها ابلاغ شد، آنها هم کمی اظهار ناراحتی کردند ولی خیلی زود هرکس به کاری مشغول شد تاساعت حرکت فرا برسد.

ساعت حدود سه بعد ازنیمه شب بود که نفربر های تیپ زرهی خرم آباد برای اعزام کردن ما به منطقه وارد محوطه شد. مدتی بعد با پشت سر گذاشتن دشت عباس صدای شلیک گلوله ها و انفجار خمپاره ها به وضوح شنیده می شد، نور منورهایی که عراقی ها مدام شلیک می کردند از دور منظره چشم نوازی را به تصویر می کشید. کوفتگی حاصل از تکان های شدید خودرو آزارمان می داد و این آزار با رسیدن به پایگاه به پایان رسید. نیروها رابه خط کردیم، معاون شهید سلیمی نزدیک آمد و ضمن دادن این خبر که شهید سلیمی بنا به ضرورت به خط مقدم رفته است، دستورات لازم را داد، سپس با همکاری یکدیگر به توجیه نیروها پرداختیم. قرارشد 50 تن ازنیروها را با خود به محل درگیری که فاصله کمی با پایگاه دشمن داشت ببرم، مابقی نیروها نیز جهت پشتیبانی درپایگاه باقی می ماندند تا برحسب ضرورت وارد عمل شوند. خیلی زود 50 نفر دست چین شدند اما سلاح به تعداد کافی نبود، آنها که سلاح نداشتند می بایست در حمل مهمات به دیگران کمک می کردند، وعده دادم با سلاح های بجا مانده از کشتگان عراقی و یا درصورت شهید شدن نیروهای خودی آنهارا نیز مسلح کنم. کمبود سلاح استعداد رزمی ما را به شکل ملموسی کاهش می داد ولی چاره ای جز تحمل وضع موجود نداشتیم.

تازه دستور حرکت داده بودم که پیکرخون آلود شهید ذبیب معاون عملیات سپاه دزفول را آوردند، باز هنگام بدرقه یکی دیگر از یاران مسافر بود. دوستان و همرزمان پیکر شهید ذبیب را همچون نگین درحلقه خود گرفتند،باران اشک صورت و روح رزمنده ها را شستشو و جلا می داد، دقایقی به این حال گذشت، آخرین عهد و پیمان ها با شهید ذبیب بسته شد، آمبولانس شهید ذبیب را باخود برد و ما عازم میدان نبرد برای کارزاری دوباره با دشمن متجاوز شدیم. در این اثنا شهید سلیمی نیزبا دستی مجروح در اثر اثابت گلوله ای سه زمانه با کف دست خود وارد پایگاه شد، به سویش شتافتم وپس ازپی جویی احوالش آخرین اطلاعات ودستورها را دریافت کردم.

نیروهای همراهم ترکیبی بود ازاهالی خوی و اهالی دزفول، تجربه حضور در عملیات های مختلف و نبرد با حزب دموکرات تاثیر مثبت خود را در عملکرد رزمندگان خوئی به خوبی نشان می داد، چرا که با انجام تاکتیک های موفق چریکی دشمن را کاملا گیج و سر درگم کرده بودند. شلیک های بی هدف و گسترده عراقی ها دلیل موجه ای بر این باور بود. ازسوی دیگر ناشکیبایی نیروهای کم تجربه، فاقد سلاح اما غیرتمند دزفولی عامل موثر دیگری در کاهش توان رزمی ما بود. در واقع انجام حرکت های ناشیانه از سوی این افراد به راحتی جان دیگر افراد را به مخاطره می انداخت. از این رو رفتارهای ناشی ازبی باکی، تحور و البته بی تجربگی برخی از اعضای گروه اعصابم را به شدت تحریک می کرد، گاهی به درجه ای از عصبانیت می رسیدم که ناخود آگاه با وارد ساختن ضربه ای به فرد خاطی سعی درکنترل آنها داشتم.

ورود ما به میدان نبرد برشدت آتش دشمن افزوده بود. در پناه تپه ماهورهای باغ طالقانی آرام آرام جلوتر از مواضعی که نیروهای قبلی مستقر بودند به سمت مواضع دشمن پیشروی کردیم. هرگونه غفلتی ازسوی دشمن تبدیل به فرصت مناسبی می شد جهت وارد ساختن ضربه ای کاری ازسوی ما. مسافت بین ما با عراقی ها به اندازه ای کم شده بود که گاهی اوقات به راحتی صدای فرمانده آنها که سعی درهدایت نیروهایش را داشت به گوش می رسید.

روش مبارزاتی ما تحرک و چابکی زیادی می طلبید، این مسئله در عین دارا بودن فوایدی که نکاتی از آن پیش ازاین گفته شد مشکل خستگی زود رس را نیز به دنبال داشت. ساعت ها جنگ وستیز پر تحرک حسابی بچه ها را خسته کرده بود، طی ساعات نبرد 25 عراقی وادار به تسلیم شده بودند. دست و پاگیر بودن اسرای عراقی به همراه خستگی مفرط نیروها چاره ای جز بازگشت به مواضع خودی باقی نمی گذاشت. عقربه های ساعت عدد 11 را نشان می داد که با به خط شدن اسرا دستور حرکت صادرکردم. هنوز مسافت زیادی طی نکرده بودیم که اسلحه علی حاج حسین لو (رزمنده ای از اهالی خوی که مدتها بعد از این جریان به شهادت رسید) به سوی هدفی نشانه رفت، هدف فردی عراقی بود که در فاصله ای 200 متری در حال فرار بود. بیم فاش شدن مسیر حرکت توسط عراقی در حال فرار وریخته شدن آتش تهیه دشمن بر سرمان چاره ای جز شلیک باقی نمی گذاشت، لحظاتی بعد ازشلیک گلوله مرد عراقی نقش زمین شد.حاج حسین لو به سرعت خود را بالای سر او رساند، در بازگشت اسلحه و محتویات جیب او که احتمال می رفت حاوی اطلاعات به درد به خوری باشد را نیز به همراه آورد. کارت شناسایی او ثابت می کرد سرهنگ بازنشسته ای بوده که به خدمت باز خوانده شده بود.

کمی بیش از نیم ساعت طول کشید تا به اولین خط از مواضع نیروهای خودی رسیدیم.با وجود داشتن نبردی سخت خوشبختانه هیچ تلفات جانی به همراه نداشتیم، مضافا اینکه 25 اسیر نیز به همراه سلاح های آنها با خود آورده بودیم. هرچند دشمن همچنان در مواضع اشغالی خود باقی بود اما تلفات وارده بر آنها پیروزی بزرگی برای ما محسوب می شد.

نیروهای خودی که از دور شاهد چگونگی نبرد ما بودند با سالم یافتن همگی نیروها وبه هراه داشتن اسرا به وجد آمده و باسر دادن صلواتهای پی درپی شادی و نشاط خود را ابراز می کردند. نیروها خسته وگرسنه بودند، جیره غذایی کفاف بچه ها را نمی داد، وجود اسیر یعنی کمتر شدن سهم غذای افراد،از سوی دیگر رفتار با اسرا براساس معاهده ژنو مستلزم آگاهی لازم بود که نیروهای سپاه وبسیج فاقد آن بودند.بنابراین با رسیدن به محل استقرارنفربرهای تیپ زرهی خرم آباد اسرا را به نیروهای ارتش تحویل دادم که هم از امکانات کافی برخورداربودند و هم از شیوه برخورد با اسرا به خوبی آگاهی داشتند.

شهید سلیمی با دست پانسمان شده جلوی سنگر فرمانده ای لبخند به لب انتظارمان را می کشید، مهربانانه همه نیروها را مورد تشویق نوازش قرار داد، رفتارش خستگی را از تن همه بدرمی کرد. تانکر آب رزمنده های تازه از راه رسیده را به سوی خود می خواند، بچه ها خوش و بش کنان غبار از سرو روی می شستند. شهید سلیمی از استقبال آخرین رزمنده نیز فراغت یافت، لبخند زنان به سویم آمد و پرسید: مش قلی با اسرا چه کردی؟ (بچه های جبهه مش قلی خطابم می کردند) در پاسخش گفتم:سپردمشون به کسانی که بهتر از ما پذیرایی شون می کنند. با تعجب گفت : چرا مگر دست ما چلاقه؟ نگاهم به دست مجروحش دوخته شد، با کنایه گفتم:دست شما که نه ولی دست ما شاید.

دست مصدومش را تا جلوی صورت بالا آورد و بعد از نگاه کوتاهی به آن از کنایه ای که شنیده بود به صدای بلند خندید،من هم با خنده او خندیدم. کمی بعد خطاب به شهید سلیمی گفتم: آخر مومن خدا ما اسیر را می خواهیم چکار؟ نون نداریم شکم بچه های خودمان را سیرکنیم. هنوز لبش به تبسم باز بود، دوباره پرسید:حالا چرا نیروهایت را می زدی؟ اینبار نوبت من بود که تعجب کنم، پرسیدم :ازکجا فهمیدی؟ شما که اونجا نبودی!

اشاره ای به دوربین آویخته از گردنش کرد و در پاسخ سوالم گفت: این دوربین علاوه بر عراقی‌ها خودی ها را هم نشان می دهد، مش قلی. کمی قیافه حق بجانب گرفتم و گفتم: زدن با قنداق اسلحه بهتر از زدن دشمن با گلوله است، نبودی ببینی چکار می کنند. قبل از اینکه فرصت بدهم حرفی به زبان بیاورد ادامه دادم: مثلا یکیشون می خواست با دست خالی به عراقی ها حمله کند. باز با عصبانیت گفتم: آقا می خواهد چه کار کند؟ اسلحه بدست بیاورد. شهید سلیمی که متوجه حالت عصبی من بود در سکوت به گلایه هایم گوش می کرد. خطاب به او پرسیدم: اخوی شما قضاوت کنید، گیرم که سلاحی هم در کار باشد، اگر شهید می شد سلاح بدون رزمنده به چکار ما می آمد؟

رزمنده ای که مانع یورشش به سوی دشمن شده بودم مشغول وضو ساختن بود. حرف های من از فاصله نه چندان دوری که با او داشتیم به گوشش رسیده بود. با حالتی اعتراض آمیز به سویمان آمد و گفت: آخر چه کسی تا به حال رزمنده بدون سلاح دیده است؟

قبل از آنکه بتواند حرف دیگری به زبان بیاورد و یا من در پاسخش حرفی بزنم دست مجروح شهید سلیمی به گردن رزمنده دزفولی حلقه شده بود و او را خوش و بش کنان با خود به همرا می برد.

 

*هادی عابدی

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 7:16 AM

 در تفسیر آیه 275 سوره بقره درباره رباخواران آمده است: رباخوار در قیامت همچون دیوانگان محشور مى‏شود، چرا که در دنیا روش او باعث به هم خوردن تعادل جامعه شده است.

 
خبرگزاری فارس: رباخواران در روز قیامت چگونه محشور می‌شوند

 

از دستورات دین مبین اسلام، کسب روزی حلال و پرهیز از مال حرام در زندگی است چراکه روزی حلال تاثیر مستقیمی بر زندگی انسان داشته و سعادت را برای انسان رقم خواهد زد.

«ربا خواری» یکی از مصادیق مال حرام است که در قرآن کریم، این مسئله را جنگ با خدا مطرح کرده است و انسان به طور جد از گرفتن و دادن ربا نهی شده است.

توجه به تفسیر این آیات می‌تواند گام مؤثری را در جهت‌دهی بینش افراد ایجاد کند از این رو برخی از آیات مرتبط با موضوع ربا از تفسیر نور حجت‌الاسلام قرائتی برای شما عنوان می‌شود.

بخش نخست این نوشتار درخصوص آیه 275 سوره بقره است که مشروح آن از نظر می‌گذرد:

«الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»

کسانى که ربا مى‏خورند، (از گور) برنمى‏خیزند مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس‏، آشفته‏سرش کرده است‏. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست‏) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال‏، و ربا را حرام کرده است‏. پس‏، هر کس‏، اندرزى از جانب پروردگارش به او رسید، و (از رباخوارى‏) باز ایستاد، آنچه گذشته‏، از آنِ اوست‏، و کارش به خدا واگذار مى‏شود، و کسانى که (به رباخوارى‏) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.

 

توضیحات:

«ربا»، در لغت به معناى زیادى و افزایش است و در شریعت اسلام به معناى زیاده گرفتن در وام یا بیع است. مورد ربا، یا پول است یا جنس. گاهى پول را قرض مى‏دهند و بیش از آنچه داده باز پس مى‏گیرند، که این رباى در وام است و گاهى جنسى را مى‏دهد و مقدار بیشترى از همان جنس را تحویل مى‏گیرد، که این نیز در مواردى ربا مى‏شود.

رباخوار، به کسى تشبیه شده که شیطان او را خبط کرده است. «خَبط» به معناى افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حرکت است.

رباخوار در قیامت همچون دیوانگان محشور مى‏شود، چرا که در دنیا روش او باعث به هم خوردن تعادل جامعه شده است. ثروت پرستى، چشم عقلش را کور کرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و کینه را بر مى‏انگیزد که فقر و کینه سبب انفجار شده و اصل مالکیّت را نیز متزلزل مى‏کند. براى این افراد، گویا ربا اصل و خرید و فروش فرع است، فلذا مى‏گویند: بیع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.

انتقاد از رباخوارى، ربا گرفتن و ربا دادن، از ابتداى اسلام مطرح بوده است. خداوند در سوره روم که در مکه نازل شده است، مى‏فرماید: «وَمَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ» یعنى آنچه به قصد ربا مى‏دهید تا براى شما در اموال مردم بیفزاید، بدانید که نزد خداوند افزون نمى‏شود. سپس در سوره آل‏عمران با فرمان «لاتأکلوا الرّبا» از آن نهى شده و بیشترین انتقاد از رباخوارى در همین آیات آمده است. ضمناً آیه «وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ» یادآور مى‏شود که در مذهب یهود نیز «ربا» حرام بوده، همچنان که این حرمت در تورات  ذکر شده است.

آیات مربوط به ربا، به دنبال آیات انفاق آمده است تا دو جهت خیر و شر را که توسط مال و ثروت پدید مى‏آید مطرح کند. انفاق یعنى دادن بلاعوض و ربا یعنى گرفتن بلاعوض. هر آثار خوبى که انفاق دارد، مقابلش آثار سوئى است که ربا در جامعه پدید مى‏آورد. به همین دلیل قرآن کریم مى‏فرماید: «یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ»؛ خداوند ثروت به دست آمده از ربا را نابود، ولى صدقات را افزایش مى‏دهد.

تهدیدهایى که در قرآن براى اخذ ربا و پذیرش حاکمیت طاغوت آمده،براى قتل، ظلم، شرب خمر، قمار و زنا نیامده است. حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامى، قطعى و از گناهان کبیره است. وقتى به امام صادق علیه‌السلام خبر دادند که فلانى رباخوار است، فرمود: اگر قدرت مى‏داشتم گردنش را مى‏زدم. همچنان که حضرت على علیه‌السلام وقتى با رباخوارى مواجه شد، از او خواست توبه کند، وقتى توبه کرد او را رها کرد و به دنبال آن فرمود: رباخوار را باید از عمل خود توبه دهند، همچنان که از شرک توبه مى‏دهند.

از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که فرمود: خبیث‏ترین درآمدها، رباخوارى است و رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده‏اند: هرگاه خداوند اراده هلاک قریه‏اى را داشته باشد، رباخوارى در آن قریه ظاهر مى‏شود و خداوند، فرد رباخوار، وکیل، شاهد و کاتب ربا را لعنت کرده است از این رو در حدیث مى‏خوانیم: رباخواران، در قیامت همچون دیوانگان محشور مى‏شوند.

امام صادق علیه‌السلام علت تکرار آیات ربا را آماده سازى ثروتمندان براى کار خیر و صدقات مى‏داند و مى‏فرماید: چون از یکسو «ربا» حرام است و از طرف دیگر کنز و انباشتن ثروت به صورت راکد نیز حرام است، پس چاره‏اى براى ثروتمندان جز انفاق و یا کارهاى تولیدى مفید باقى نمى‏ماند. همچنان که درباره علت تحریم ربا گفته‏اند: رباخوارى مانع جریان پول در مسیر تولید و کارهاى عام المنفعه است و به جاى تلاش و فکر و بازو، فقط از سود پول بهره‏گیرى مى‏شود لذا ربا تحریم شده است.

از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «لو کان الرّبا حلالا لترک الناس التجارات» اگر ربا حلال بود، مردم کسب و کار را رها مى‏کردند و از امام رضا علیه‌السلام نیز نقل شده است که فرمودند: اگر ربا شیوع پیدا کند راه قرض دادن بسته مى‏شود ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادى زیاد است، در احادیث آمده است: «من اتّجر بغیر فقه فقد ارتطم فى‏الربا»؛ هرکس بدون دانش و آگاهى از مسائل تجارى وارد تجارت شود، گرفتار ربا مى‏شود.

 

آثار ربا:

گرفتن پول اضافى، بدون انجام کارى مفید و یا مشارکت در تولید، نوعى ظلم و اجحاف است که موجب پیدایش دشمنى و قساوت مى‏شود. ربا دهنده به دلیل بدهى‏هاى تصاعدى، گاهى ورشکست و مجبور به قبول انواع ذلت‏ها و اسارت‏ها مى‏شود. ربا، تعادل جامعه را بر هم زده و موجب تقسیم جامعه به دو قطب مستکبر و مستضعف مى‏شود.

با توجّه به این آثار تخریبى، نه تنها در شریعت اسلام، بلکه در تمام ادیان آسمانى ربا تحریم شده است. اما برخى به بهانه‏هایى مى‏خواهند ربا را توجیه کنند و به دنبال راه فرار هستند. کلاه شرعى ساختن، همانند حیله یهود براى گرفتن ماهى در روز شنبه، نوعى بازى بیش نیست و قرآن از این گونه بازى‏ها انتقاد کرده است.

ربا، آثار تخریبى خود را دارد هرچند که جوامع انسانى آن را در سیستم اقتصادى خود پذیرفته باشند. علت پیشرفت جوامع غربى، توجه به علم و صنعت است، نه اینکه رباخوارى موجب ترقى آنها شده باشد.

 

پیام‌ها:

1- رباخواران، از تعادل روحى و روانى برخوردار نیستند و جامعه را نیز از تعادل اقتصادى خارج مى‏سازند. «کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ».

2- تشبیه بیع حلال به رباى حرام، نشانه‏ عدم تعادل فکرى آنان است. «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ ... بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا»

3- شیطان، قدرت تصرف بر درون انسان را دارد. «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»

4- توجیه گناه، راه را براى انجام گناه باز مى‏کند. «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا»

5 - تا قبل از ابلاغ تکیف، مسئولیّتى نیست. «فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ»

6- احکام الهى، برای پند وتربیت مردم است. «جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ »

7- قانون امروز، شامل گذشته افراد نمى‏شود. «فَلَهُ مَا سَلَفَ»

8 - از گناه ناآگاهان اغماض مى‏شود، ولى از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. «وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ»

   

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 7:05 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 68

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6026880
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی