يادتان ميآيد مهماندارها درباره شرايط كمبود اكسيژن به مسافران چه ميگويند؟ آنها به مردم هشدار ميدهند در صورتي كه در شرايط بحراني قرار بگيرند و دچار كمبود اكسيژن شوند، ماسكهايي از سقف آويزان ميشود كه بايد آنها را بسرعت جلوي دهانشان نگه دارند.
ميگوييد اين داستان چه ارتباطي به طلاق دارد؟! اتفاقا مرتبط است. بحران طلاق در زندگي يك زوج، شبيه همان وقتي است كه اكسيژن داخل كابين مسافران هواپيما كم ميشود. در اينجور مواقع مهماندارها به شما ياد ميدهند بلافاصله ماسك اكسيژني را كه بالاي سرتان است، استفاده كنيد.
در زمان طلاق هم، روانشناسها به شما هشدار ميدهند بايد هرچه سريعتر شرايطتان را كنترل كنيد و اجازه ندهيد بحران طلاق شما را غرق كند.
مهماندارها هميشه وقتي استفاده از ماسك را ياد ميدهند، بر اين نكته هم تاكيد ميكنند كه اگر كودكي همراهتان است بايد ابتدا ماسك خودتان را نصب كنيد، سپس ماسك فرزندتان را.
اين نكته درباره بحران طلاق هم صدق ميكند يعني در مواجهه با آن، ابتدا بايد خودتان را رو به راه كنيد و بعد شرايط فرزندتان را متعادل كنيد.
اگر نتوانيد شرايط روحي و روانيتان را در جريان طلاق و پس از آن كنترل كنيد، اگر استوار و قدرتمند با بحران برخورد نكنيد، اگر بشكنيد، اگر افسرده شويد، اگر گوشهگير و غمگين يا پرخاشگر و عصبي شويد، ديگر قادر نخواهيد بود از بچهها مراقبت كنيد و مطمئن باشيد عوارض اين جدايي بر آنها سختتر است چراكه به دليل سن كم، تجربيات شما را از زندگي ندارند و هنوز تلخيهاي روزگار را نچشيدهاند و به همين دليل، تلخي بزرگي همچون طلاق، آنها را بشدت آشفته خواهد كرد.
به همين خاطر است كه بايد راههايي را براي خوب نگه داشتن حالتان، حتي در شرايط طلاق ياد بگيريد مثلا سلامت بمانيد. چه اشكالي دارد گاهي ورزش كنيد؟ چه اشكالي دارد رژيمي سالم را دنبال كنيد؟
چه اشكالي دارد به تناسب اندام و سلامتيتان پس از طلاق هم اهميت بدهيد؟ مساله اين است كه خيلي از مردم تصور ميكنند پس از طلاق، ديگر جسمشان اهميتي ندارد، به همين دليل شكم ميآورند، از بخور و نخورهاي واجب براي حفظ سلامت، دست برميدارند، پيادهروي و ورزش را متوقف ميكنند و به اين ترتيب، پس از مدتي لباسهايشان برايشان تنگ ميشود، تناسب اندامشان را از دست ميدهند، انواع بيماريهاي جسمي در آنها ظاهر ميشود و به دليل چاقي و پرخوري افسرده ميشوند و ديگر نميتوانند به مسووليتها و وظايف شان در زندگي عمل كنند اما طلاق كه پايان راه زندگي نيست.
شما پس از جدايي، فرصتهاي ديگري براي ساختن خانوادهاي جديد خواهيد داشت و اگر هم اينگونه نباشد، يعني حتي اگر نخواهيد بار ديگر شانستان را در زندگي مشترك امتحان كنيد، به هر حال حق داريد پس از طلاق تا پايان عمر سلامت و شاداب زندگي كنيد بنابراين بايد تابع رژيم غذايي مشخص شويد، به پيادهروي برويد و در باشگاهي ورزشي اسم بنويسيد.
شما هنوز عضوي از جامعه هستيد: بيشتر كساني كه طلاق ميگيرند تا مدتها از خانواده و دوستان فاصله ميگيرند چون ميترسند در ملاقات با آنها، مجبور شوند به پرسشهايي درباره دليل طلاقشان پاسخ بدهند، اما حقيقت اين است كه شما، پس از طلاق بيشتر از گذشته به ارتباطات اجتماعي نياز پيدا ميكنيد.
اگر مايل نيستيد به پرسشهاي آنها درباره طلاقتان پاسخ بدهيد، احساستان را مستقيم بگوييد يعني با آرامش برايشان توضيح دهيد كه فعلا در شرايطي نيستيد كه درباره دليل طلاقتان صحبت كنيد يا از آنها بخواهيد موضوع صحبتهايشان را عوض كنند. مسلما اگر آنها واقعا دوستتان داشته باشند، به خواسته شما احترام ميگذارند و ديگر چيزي نميپرسند.
مجلهاي منتشر كنيد: منظورمان اين نيست كه برويد مجوز انتشار نشريهاي را بگيريد و با گروهي از خبرنگاران، صفحاتش را از اخبار و يادداشت و مصاحبه و گزارش پر كنيد! بلكه ميگوييم احساسات، عواطف، فكرهاي خود را بنويسيد. خشم، تحريكپذيري، اندوه، نارضايتي، حتي احساس تخريبگري و آسيبرسانيتان در صفحات جداگانهاي بنويسيد و مثل صفحات مجله، آن را كنار هم جمع كنيد.
نهتنها نوشتن باعث ميشود حالتان بهتر شود و از احساسات منفيتان كاسته ميشود، بلكه مطمئن باشيد پس از سپري شدن بحران طلاق، زماني كه به مجلهتان نگاه ميكنيد، احساس قدرت و توانمندي خواهيد كرد و اعتماد به نفستان افزايش پيدا ميكند و براي هميشه يادتان ميماند كه هيچ حس بدي پايدار نيست.
مشاوره كنيد: اكيدا توصيه ميكنيم كه در جريان طلاق به يك مشاور روانشناس مراجعه كنيد و پس از طلاق نيز ملاقاتهايتان را با او ادامه بدهيد.
جدايي، كار آساني نيست و هر قدر هم زندگي مشترك شما بد گذشته باشد، مسلما جدايي هم برايتان سخت خواهد بود و به همين دليل بايد از مشاورههاي يك روانشناس در اين شرايط استفاده كنيد.
عجله نكنيد: برخي مردم خيال ميكنند پس از جدايي بايد هرچه سريعتر جاي خالي در قلبشان را با فرد تازهاي پر كنند. اين اتفاق درباره مردان بيشتر ميافتد و بخصوص وقتي حضانت فرزند به آنها سپرده شده باشد، به دنبال كسي ميگردند كه هم از فرزندشان نگهداري كند و هم خلأ عاطفيشان را كه به واسطه طلاق احساس ميكنند، پر كند اما اينجور عجله كردنها حتما در آينده باعث پشيمانيشان ميشود.
پس از طلاق تا مدتي روح شما زخمخورده است و روانتان نياز به تسكين دارد، بنابراين بايد صبر كنيد و اول احساسات جريحهدار شدهتان را از رابطه قبلي بازسازي كنيد، درباره زندگي قبليتان فكر كنيد و دلايل شكستتان را بررسي كنيد، سپس سراغ ارتباطي درست و جديد برويد.
منو طلاق ندي بابايي!
وقتي خبر جداييتان را به كودك ميدهيد بايد انتظار داشته باشيد كه او واكنش نشان دهد. اين واكنشها تقريبا قابل پيشبيني است و شما بايد راه پاسخدهي به هر يك از آنها را بدانيد.
وظايفتان در اين شرايطكم نيست. بايد سوءتفاهمها را برطرف كنيد، بايد به احساسات بچهها گوش كنيد، بايد ترسهايشان را برطرف سازيد و.... درباره وظايف والدين پس از اعلام خبر طلاق چقدر ميدانيد؟
وظيفه اول، گوش كنيد: فرزندتان را تشويق كنيد احساسش را بيان كند و به او گوش كنيد. آنها اصولا احساس اندوه، ترس، خشم و اضطراب دارند. در واقع اينها شبيه همان حسي است كه وقتي بزرگسالي، عزيزي را به واسطه مرگ از دست ميدهد، آن حس را دارد. شايد هم او خودش را سرزنش كند يا به شما التماس كند هر طور شده به زندگي مشترك سابق برگرديد.
وظيفه دوم، كلمات را يادش بيندازيد: شايد وقتي كودكتان ميخواهد احساسش را بيان كند، شايد كلمه كم بياورد. براي يك كودك طبيعي است كه برخي كلمات را نداند يا فراموش كند اما اين دليل نميشود احساسي را كه آن كلمه برايش ساخته شده است نيز نداشته باشد. به او كمك كنيد كلمات را در ذهنش پيدا كند و آنها را بر زبان بياورد.
وظيفه سوم، بگذاريد صادق باشد: ممكن است كودكتان بترسد كه اگر احساس واقعياش را براي شما تشريح كند، او را تنبيه كنيد يا از دستش عصباني شويد يا مثل گذشته دوستش نداشته باشيد. به او اطمينان بدهيد كه بيان احساساتش، تغييري در علاقه شما نسبت به او ايجاد نميكند.
وظيفه چهارم، نشان بدهيد ميفهميد: برخي كودكان تمايلي به بيان احساساتشان ندارند و آنقدر خشمگين ميشوند كه ترجيح ميدهند سكوت كنند اما شما به عنوان پدر يا مادر، بايد ثابت كنيد كه احساس آنها را ميفهميد و بايد براي تخليه خشم يا بيان احساساتشان به آنها كمك كنيد.
انتخاب بد، ازميان بد و بدتر
هيچكس را نميتوانيد پيدا كنيد كه بگويد طلاق اتفاقي خوشايند است. همه مردم ميدانند كه جدايي از همسر، كار شايستهاي نيست و فرجام خوبي ندارد، اما گاهي جدايي، انتخاب بد از ميان بد و بدتر ميشود، يعني شما مجبوريد طلاق را انتخاب كنيد چون در موقعيتي قرار گرفتهايد كه راههاي ديگر فقط اوضاع را بدتر ميكند و آسيبهاي تازهاي به وجود ميآورد.
براي مثال چند سال پيش خبري در رسانهها منتشر شد كه زن جواني به وسيله شوهرش خفه شده است. مرد در اعترافهاي خود گفته بود «او با من شوخي كرد. ما با هم تفاهم نداشتيم. عصباني شدم و او را كشتم!» شايد اگر زندگي اين دو نفر مدتها پيش به جدايي رسيده بود، حالا يك جسد روي دست پليس نمانده بود.
طلاق گاهي براي برخي خانوادههاي صاحب فرزند نيز ضروري ميشود. پدر و مادري كه در همه عمرشان با هم دعوا ميكنند و در عصبانيت، كودكشان را نيز آزار ميدهند و او را قرباني خشم و پرخاشگري خود ميكنند، بايد از هم جدا شوند تا فرزندشان بيش از اين سختي نبيند. گرچه قضاوت درباره اين كه طلاق در كدام شرايط، كار درستي است، تقريبا ناممكن است اما اگر خودتان كلاهتان را قاضي كنيد احتمالا ميفهميد كه ميتوانيد به زندگي مشترك ادامه بدهيد يا نه.
بسياري از مردم ميپرسند: «آيا طلاق از آن شترهاست كه ممكن است جلوي در خانه هر كسي بخوابد؟» پاسخ ما منفي است. اين شتر جلوي در خانه همه مردم نميخوابد، بلكه جايي زانو ميزند و آرام ميگيرد كه شرايط را براي ورودش آماده كرده باشند. ميخواهيد بدانيد خطر طلاق براي چه نوع زندگيهايي بيشتر است، ادامه اين مطلب چند نمونه از ازدواجهايي را كه به طلاق نزديكترند، مطرح كرده است:
ازدواجهاي صرفا عاشقانه: چطور ميشود كسي عاشق چشم و ابروي ديگري شود و بعد با نگاه كردن به ظاهرش بتواند درباره ويژگي اخلاقياش قضاوت كند. بسياري از ازدواجهايي كه فقط براساس جذابيت ظاهري انجام ميشود، در همان سالهاي نخست زندگي زير يك سقف به طلاق ميرسد.
ازدواجهاي زوركي: اين نوع ازدواجها به توصيه ديگران انجام ميشود و دو طرف از همان ابتدا به هم احساسي ندارند، بنابراين نگران فروپاشي خانوادهشان نيز نيستند.
ازدواجهاي بدون روابط خانوادگي: در اين نوع ازدواجها هر دو طرف، در برقراري ارتباطي متعادل با خانوادههاي يكديگر مشكل دارند. هيچكس نميتواند خانواده اولش را طلاق بدهد، اما ميتواند همسرش را طلاق بدهد. جر و بحثهاي دائمي با خانواده همسر، شكستن حريمها و غرغر كردن درباره رفتارهايشان، جايگاه هيچ همسري را در نظر شريك زندگياش بهتر نكرده است و فقط ديگري را ترغيب ميكند پي راهي براي خلاصي از اين وضعيت بگردد كه يكي از اين راهها طلاق است!
ازدواجهاي سرد شده: زوجهايي كه ارتباطشان با يكديگر كمرنگ شده است و ديگر مثل روزهاي اول آشنايي پرانرژي، شاداب و صميمي نيستند و حاضر نميشوند با مشاوري در اينباره گفتوگو كنند، در اين گروه ميگنجند.
ازدواجهاي بدون مسئوليتپذيري: در اين نوع ازدواجها، يكي از زوجها به وظايفش اهميت نميدهد و به همين دليل بار اصلي زندگي روي دوش ديگري ميافتد. مضرات مسووليتناپذيري يكي از زوجها بخصوص در دوران نگهداري از فرزند، خودش را بيشتر نشان ميدهد.
ازدواجهاي همراه با پرخاشگري: دقت كنيد كه معناي پرخاشگري فقط برخوردهاي فيزيكي نيست گاهي چند كلمه خشن و غيرمودبانه، چنان احساس بدي به ديگران ميدهد كه امكان دارد تاثيرش تا سالها باقي بماند و شايد نتيجهاش طلاق شود.
خبرطلاق را به فرزندانمانبدهيم
طلاق را بايد به كودكتان خبر بدهيد يعني اگر خيال كردهايد ميتوانيد يك روز از همسرتان جدا شويد اما فرزندتان را بيخبر بگذاريد و هر بار پرسيد والد ديگرش كجاست، پاسخهاي سر بالا به او بدهيد، اشتباه كردهايد. ميتوانيد تصور كنيد چه حالي پيدا ميكند كودكي كه از مادرش ميپرسد «بابا كجاست؟» و زن با خشم ميگويد «رفت به درك!» يا «مرد!»؟
مردم وقتي خشمگين هستند يا از يكديگر احساس رضايت نميكنند، حرفهايي بر زبان ميآورند كه پس از آن كه به آرامش ميرسند، از گفتن آنها بشدت پشيمان ميشوند اما پشيماني چه فايدهاي دارد؟
سخت است به كودكان خبر بدهيد كه پناهگاه امن خانوادهشان در حال فروپاشي است، اما به هر حال شما تصميمتان را گرفتهايد و اينحق آنهاست كه از تصميم جديد باخبر شوند و شما نبايد آنها را از اين حق محروم كنيد. خبر دادن طلاق به كودكان سه گام دارد كه عبارتند از:
گام اول ـ گرچه برخي والدين هم با خشم درباره طلاقشان براي فرزند شان حرف نميزنند، اما به هر حال دروغ ميگويند براي مثال ممكن است پدر يا مادري در غياب شريك زندگي سابقش به فرزندش كه در زمان طلاق، نوزاد بوده است، بگويد آن ديگري مرده است و هرگز حساب و كتاب نميكند كه اگر در آينده فرزندش از حقيقت باخبر شود، ديگر هرگز به او اعتماد نميكند و به خاطر دروغگويياش او را نميبخشد.
به همين دليل است كه در برخورد با كودكان بايد كاملا صادق باشيد. آنها وقتي كلمه طلاق را ميشنوند، پرسشهاي زيادي در ذهنشان نقش ميبندد كه بايد به تكتكشان با صبر و حوصله پاسخ بدهيد. براي مثال شايد بپرسند «بعد از طلاق شما ديگر با هم زندگي نميكنيد؟» و «چرا جدا شدهايد؟»، «تقصير من بود كه جدا شديد؟»، «ميتوانم به دوستانم بگويم كه شما جدا شدهايد؟» و «حالا ما چطوري زندگيمان را ميگذرانيم؟»
به اين پرسشها با صبر و حوصله پاسخ بدهيد، اما از زيادهگويي و ورود به جزئيات بپرهيزيد. مثلا در پاسخ به اين كه چرا از هم جدا ميشويد، بگوييد «من و مادرت ديگر نميتوانستيم در كنار هم زندگي كنيم.» يا در پاسخ به اين كه تكليف او چه ميشود، بگوييد «درست است كه ما از هم جداييم، اما با هم صحبت ميكنيم و هر دو از تو مراقبت ميكنيم و مثل گذشته عاشقت هستيم» و...
بهترين زمان براي خبررساني درباره طلاق، پيش از آن است كه تغييرات مربوط به آن در زندگي شما و فرزندتان آغاز شود، يعني وقتيهنوز اقدام قانوني براي آن نكردهايد.
وقتي به پرسشها پاسخ ميدهيد، بايد بسيار مراقب باشيد كه درباره شريك سابق زندگيتان مودبانه صحبت كنيد. براي مثال هر قدر هم عصباني باشيد، حق نداريد همسرتان را با الفاظ نادرست صدا كنيد. درستترين شيوه گفتوگو اين است كه همسرتان هم در زمان توضيحهاي شما به فرزندتان حضور داشته باشد و صحبتهايتان را تاييد كند و بخشهايي را نيز به آنها بيفزايد.
در اين شرايط، برخي كودكان پرسش عجيب ديگري نيز مطرح ميكنند. آنها ميگويند: «اگر او را دوست نداشتي و طلاقش دادي، ممكن است روزي مرا هم دوست نداشته باشي و طلاق بدهي؟» در اين صورت بايد برايش توضيح بدهيد كه جنس عشق شما به او متفاوت است و به هيچ وجه، هيچ پدر و مادري نميتواند فرزندش را دوست نداشته باشد و او را طلاق بدهد و شما او را تا هميشه دوست خواهيد داشت.
گام دوم: درباره تغييراتي كه در زندگي او به واسطه جدايي شما و همسرتان رخ ميدهد صادقانه توضيح بدهيد. او بايد بداند قرار است چه اتفاقي برايش بيفتد. براي مثال شايد قرار شود مدرسهاش را پس از جدايي از همسرتان عوض كنيد، شايد نخواهيد اتاقش را مثل گذشته نگه داريد، شايد براي اداره زندگيتان پس از طلاق مجبور باشيد بيشتر و سختتر كار كنيد، شايد تصميم داشته باشيد دوباره ازدواج كنيد و.... اينها تغييرات كوچكي در زندگي يك كودك نيست و هر كدام اگر بيخبر و ناگهاني رخ دهد، شايد ضربه روحي سختي به او بزند.
خواستههاي كودكان طلاق
به نظرتان اگر قرار بود كودكان طلاق انتظاراتشان را در نامهاي خلاصه كنند، چه ميگفتند؟ ما برخي از آن حرفها را برايتان نوشتهايم:
ميخواهيد طلاق بگيريد و برويد دنبال زندگيتان؟ ميخواهيد خانوادهاي جديد تشكيل بدهيد؟ تكليف من چه ميشود؟ براي لج و لجبازي باهم يا چون خانواده جديدتان با من موافق نيستند ميخواهيد به امان خدا رهايم كنيد؟ مرا بپذيريد، حتي حالا كه خانوادهاي جديد براي خودتان تشكيل دادهايد.
من به هر دوي شما براي ادامه زندگيام نياز دارم. اگر ميخواهيد پس از طلاق راه دور برويد لطفا برايم نامه بنويسيد، اگر نزديك هستيد به من سر بزنيد، چه دور باشيد و چه نزديك، به من زنگ بزنيد و هميشه نظرم را بپرسيد يا درباره مسائل مختلف از من سوال كنيد تا احساس كنم زندهام، وجود دارم و هنوز براي شما مهم هستم و واقعا عاشقم هستيد.
مگر شما طلاق نگرفتهايد؟ پس چرا جنگيدن با هم را تمام نميكنيد؟ چرا براي گرفتن حضانت من ميجنگيد، در حالي كه قانون، تكليف را روشن كرده است؟ ميدانيد با اين كارتان باعث ميشويد من شبانه روز احساس گناه كنم و از خودم ناراضي باشم؟
من ميخواهم هر دوي شما را دوست داشته باشم و وقت مساوي را با هر يك از شما بگذرانم. چرا هر بار كه ميخواهم بخشي از فرصتم را با يكي از شما بگذرانم، حسادت ميكنيد و به خيالتان ميرسد كه دوستتان ندارم؟
دادگاه شما قاضي نداشت؟ چرا فكر ميكنيد من بايد قاضي ميان شما دو نفر باشم؟ چه لزومي دارد از بديهاي يكديگر براي من تعريف كنيد و مرا نسبت به هم بدبين كنيد؟ چه لزومي دارد مرا مجبور كنيد درباره خطاهاي شما نظر بدهم؟
با يكديگر مستقيم صحبت كنيد. من گوشي تلفن نيستم و وظيفهام جابهجا كردن پيغامهاي شما نيست.
من نه جاسوسم و نه دوربين فيلمبرداري شخصيتان. وقتي به ديدار يكي از شما ميآيم، درباره مسائل خصوصي آن ديگري از من نپرسيد.
وقتي اينگونه سوال ميكنيد، چه پاسخ بدهم چه نه، احساس گناه و عذاب ميكنم. شما مرا به دنيا آورديد و بعد تصميم گرفتيد از هم جدا شويد و مرا از كانون خانواده محروم كنيد! حالا اگر با هم مشكلي داريد، من مسوول نيستم، بنابراين حتي وقتي عصباني هستيد، مرا متهم نكنيد و اگر اشتباهي كردم، نگوييد شبيه پدر يا مادرم كه از او جدا شدهايد هستم! ميدانم كه اين حرفها را عمدي نميگوييد اما باور كنيد تاثير بدي بر من دارد و در تنهايي احساس ميكنم حتي اگر آن حرفها را جدي نگفته باشيد، به هر حال به آنها فكر كردهايد كه آنها را به زبان بياوريد.