از آنجا که حاکمان اجازه نمیدادند، ولادت امام دوازدهم(عج) برای همگان آشکار شود، بلکه به ناچار باید در خفا بماند، چون خوف از کشته شدن حضرت(عج) وجود داشت، از سوی دیگر شناخته نشدن امام دوازدهم(عج)، به تزلزل اعتقادی شیعیان منجر میشد، امامان معصوم علیهالسلام پیش از ولادت امام زمان (عج) نوید ولادت آن بزرگوار را به شیعیان داده و بر مسأله مخفی بودن ولادت ایشان و غیبت تاکید کردند:
- امام سجاد (ع) فرمود: «القائم منا یخفی علی النّاس ولادته حتی یقولوا لم یولد بعد»؛ «قائم ما (مهدی موعود) ولادتش بر مردم مخفی است؛ این موجب میشود که (برخی) بگویند: او هنوز متولد نشده است».
- عبدالله بن عطا گوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: شیعیان شما در عراق بسیارند، تا کنون سابقه نداشته که فردی از شما اهلبیت این اندازه پیرو داشته باشد، (خوب است که شما دست به شمشیر ببری و قیام کنی)، حضرت فرمود: «انظروا من تحفی علی النّاس ولادته فهو صاحبکم»؛ «آن مهدی موعود و قائم منتظر من نیستم، بنگرید آن کسی که ولادتش بر مردم مخفی است، او صاحب الأمر و مهدی موعود است».
- امام صادق علیهالسلام فرمود: «صاحب هذاالامر تخفی ولادته عن هذاالخلق»؛ «ولادت مهدی بر مردم پوشیده است».
-ایوب بن نوح به امام هشتم(ع) عرضه میدارد: امیدوارم که صاحب الامر و مهدی موعود شما باشید، حضرت در پاسخ میفرماید: «نه آن مهدی موعود من نیستم؛ او یکی از فرزندان من است که ولادتش مخفی است».
-عبدالعظیم حسنی (ع) گوید: به امام جواد(ع) عرض کردم: امیدوارم که آن مهدی موعودی که جهان را پر از عدل و داد میکند، شما باشید، حضرت فرمود: «همه ما قائم به امر خدا هستیم و همه ما هادی و راهنمای دین خدا هستیم، لیکن آن قائم و مهدی موعودی که جهان را پر از عدل خواهد کرد، ولادتش مخفی است، وجودش از مردم غایب است، او همنام و هم کنیه رسول خدا(ص) است».
-امام عسکری علیهالسلام قبل از ولادت فرزندش امام مهدی(عج) از ولادت حضرت خبر داده بود، از جمله به عمهاش «حکیمه خاتون» فرمود: «در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدی از نرگس خاتون متولد میشود»، در همین راستا حضرت عسکری (ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزدیکان را از تولد امام مهدی(عج) آگاه کرد.
-محمد بن علی بن حمزه گوید: از امام عسکری (ع) شنیدم :«حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگامه طلوع فجر متولد شد».
-احمد بن حسن بن اسحاق قمی میگوید: وقتی که امام مهدی (عج) متولد شد، نامهای از امام عسکری(ع) به من رسید که حضرت مرقوم فرموده بود: «فرزندی برایم متولد شده است، این موضوع را مخفی بدار، زیرا جز برای دوستان و نزدیکان ما آن را اظهار نخواهم کرد».
ـ ابراهیم بن ادریس میگوید: امام ابومحمد عسکری(ع) گوسفندی را برای من فرستاد و فرمود: «این را به جهت ولادت فرزندم «مهدی» عقیقه کن و به خود و خانوادهات بخوران».
امام یازدهم (ع) برای افزایش ایمان شیعیان نسبت به ولادت امام غائب، گام دیگری برداشت و آن این بود که امام مهدی(عج) را به تعدادی از شیعیان مورد اعتماد نشان داد، احمد بن اسحاق، معاویه بن حکیم، محمد بن ایوب، محمد بن عثمان بن سعید عمری، علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویه بن حکیم، حسن بن ایوب، عمر اهوازی، ابراهیم بن محمد، یعقوب بن منفوس و ابوسهل نوبختی از جمله افرادی هستند که با اجازه امام عسکری علیهالسلام، امام زمان(عج) را در حالی که خردسال بودند، رویت کردند.
تبیین خواص:
بعد از زمینهسازیها و بشارتهای امام عسکری(ع)، نیز نشان دادن فرزندش، مهدی، اینک نوبت خواص است که اقدام کنند و وجود امام مهدی(عج) را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند تا آنان را از شک و حیرت نجات دهند.
در پی این اقدامات بسیاری از بزرگان امامیه که یقین به ولادت امام زمان(ع) پیدا کرده بودند، در صدد اطلاع رسانی به دیگر شیعیان بر آمدند، افرادی همانند حکیمه خاتون، دختر محمد بن علی بن موسی الرضا(ع)، عثمان بن سعید عمری، حسن بن حسین علوی، عبدالله بن عباس علوی، حسن بن منذر، حمزه بن ابی الفتح، محمد بن عثمان بن سعید عمری، معاویه بن حکیم، محمد بن معاویه بن حکیم، محمد بن ایوب بن نوح، حسن بن ایوب بن نوح، علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، یعقوب بن منفوس، عمر اهوازی، خادم فارسی، ابوعلی بن مطهر، ابی نصر طریفخادم، کامل بن ابراهیم، احمد بن اسحاق، عبدالله مستوری، عبدالله جعفر حمیری، علی بن ابراهیم مهزیار، ابوغانم خادم از جمله کسانی بودند که کوشیدند، ولادت امام مهدی(عج) را به اطلاع شیعیان برسانند.
بعد از شهادت امام عسکری علیهالسلام نیز وکیلان حضرت با ارائه شواهد صدق، کرامتها و علوم برتر اعطایی از ناحیه مقدسه به تبیین و استدلال بر غیبت امام زمان علیهالسلام اقدام کردند، کرامتها و شواهد صدق در برخی موارد مستقیماً توسط امام مهدی(عج) و در برخی موارد با واسطه سفیران به شیعیان عرض میشد تا شیعیان افزون بر این که به وجود امام مهدی(ع) ایمان داشته باشند، به نیابت نواب اربعه نیز مطمئن شوند، نشان دادن کرامتها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولین سفیر ناحیه مقدسه، «عثمان بن سعید عمری» صورت گرفت، چون که در این دوره هنوز شیعیان در حیرت بودند و به وجود امام مهدی (عج) پی نبرده بودند.
در این جا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنیم:
1ـ روایت سعد بن عبدالله اشعری قمی؛ وی میگوید: «حسن بن نضر» که در میان شیعیان قم جایگاه ویژهای داشت، بعد از رحلت امام عسکری(ع) در حیرت بود، او و «ابوصدام» و عدهای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند، حسن بن نضر نزد ابوصدام رفت و گفت: امسال میخواهم به حج بروم، ابوصدام از او خواست که این سفر را به تعویق اندازد، ولی حسن بن نضر گفت: نه، من خوابی دیدهام و بیمناکم.
بنابراین باید بروم، قبل از حرکت به احمد بن علی بن حماد درباره اموال متعلق به (امام) وصیت کرد که این اموال را نگه دارد تا این که جانشین امام عسکری(ع) مشخص شود، به بغداد رفت و در آن جا از سوی ناحیه مقدسه توقیعی به دستش رسید و به امامت امام مهدی(عج) نیز به وکالت خاصه عثمان بن سعید عمری مطمئن شد.
2ـ روایت محمد بن ابراهیم بن مهزیار که میگوید: پس از وفات امام حسن عسکری(ع) در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادم، پدرم وکیل حضرت بود و اموال زیادی نزدش بود، پدرم اموال را برداشت و من را به همراهی طلبید و به راه افتادیم، پدرم بین راه مریض شد و به من در مورد اموال وصیت کرد و گفت: از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان، هر که این نشانه را گفت، اموال را به او بسپار، سپس وفات کرد.
چند روزی در عراق ماندم، سپس نامهای از سوی عثمان بن سعید به من رسید که در آن نامه همه علایم و نشانههای اموال بیان شده بود، نشانههایی که جز من و پدرم کسی آن را نمیدانست، محمد بن ابراهیم بن مهزیار با این کرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدی(عج) و هم به نیابت عثمان بن سعید مطمئن شد.
3ـ روایت احمد دینوری سراج؛ میگوید: یکی دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسکری(ع) به قصد حج از اردبیل حرکت کردم و به دینور رسیدم، مردم در خصوص جانشین امام عسکری(ع) متحیر بودند، اهل دینور از آمدن من خشنود شدند، شیعیان آن جا سیزده هزار دینار سهم امام به من دادند که به سامرا ببرم و به جانشین حضرت بسپارم، گفتم: هنوز جانشین حضرت(ع) حتی برای خودم روشن نیست، گفتند: تو مورد اعتماد ما هستی، هر وقت جانشین حضرت را پیدا کردی، به او بده، سیزده هزار دینار را گرفتم و با خود بردم، در کرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات کردم، او هم هزار دینار و چند بقچه پارچه به من داد تا به ناحیه مقدسه برسانم، در بغداد در پی نایب حضرت میگشتم، به من گفتند که سه نفر مدعی نیابت هستند، یکی باقطانی است، نزدش رفتم و امتحانش کردم و از او شاهد صدق خواستم، چیزی نداشت که مرا قانع کند، سپس نزد دومی به نام اسحاق احمر رفتم، او را هم به حق نیافتم، نزد سومی رفتم، ابوجعفر یا عثمان بن سعید عمری، بعد از احوال پرسی به او گفتم: اموالی از مردم نزد من است و باید به جانشین امام عسکری(ع) تحویل دهم، در حیرتم و نمیدانم چه کنم، او گفت: برو در سامرا به خانه ابن الرضا (امام حسن عسکری(ع))، در آن جا وکیل امام را خواهی یافت، به سامرا رفتم و در خانه حضرت سراغ وکیل امام را گرفتم.
دربان گفت: منتظر باش، الان بیرون میآید، لحظهای بعد فردی آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد، بعد از احوال پرسی به او گفتم: مقداری اموال از ناحیه جبل آوردم و به دنبال دلیل هستم، ناچارم از هر کس دلیلی برای اثبات نیابت بخواهم تا اموال را به او تسلیم کنم، در این وقت برای من غذا آوردند، گفت غذایت را بخور و کمی استراحت کن، سپس به کار تو رسیدگی میشود، بعد از گذشت پاسی از شب آن مرد نامهای به من داد که در آن آمده بود: احمد بن محمد دینوری آمده و این مقدار پول و کیسه و بقچه آورده و درون آن کیسه این مقدار پول در آن است و تمامی جزئیات را بیان داشت، از جمله نوشته بود: در کیسه پسر فلان شخص زره ساز شانزده دینار است، از کرمانشاه نیز یک کیسه از فلان شخص است و فلان بقچه از احمد بن حسن مادرانی است که برادرش پشم فروش است و ... با این نامه شک و تردیدم بر طرف شد و مشخص شد که عثمان بن سعید عمری نایب حضرت است، حضرت در این نامه به من دستور داد که اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردی که با او ملاقات داشتم، تحویل دهم.
4ـ روایت محمد بن علی اسود؛ وی میگوید: در آغاز غیبت صغری پیرزنی پارچهای به من داد و گفت: آن را به ناحیه مقدسه برسان، من آن را با پارچههای بسیاری دیگر همراه خود آوردم، چون به بغداد رسیدم و نزد عثمان بن سعید رفتم، وی گفت: همه اموال را به محمد بن عباس قمی بده، من همه را به او سپردم، جز پارچه پیر زن را، پس از آن عثمان بن سعید از ناحیه مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه پیرزن را نیز به وی تسلیم کن...
5ـ روایت اسحاق بن یعقوب که میگوید: از عثمان بن سعید شنیدم که میگفت: مردی از اهل عراق نزد من آمد و مالی را برای امام (ع) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود: حق پسر عمویت را که چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجّب شد و حساب اموال خود را بررسی کرد و معلوم شد که پسر عمویش چهارصد درهم از او طلب دارد، آن را برگرداند، سپس مبلغ باقی مانده را تسلیم حضرت کرد و حضرت پذیرفت.
6ـ روایت محمد بن علی بن شازان؛ میگوید: اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این که به ناحیه مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد درهم است، این مقدار را افزودم و با نامه برای عثمان بن سعید نائب امام مهدی(ع) فرستادم، چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم، وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید، بیست درهم از آن مال تو بود.
با این خبرهای برتر، کرامتها و شواهد صدقی که در آغاز غیبت صغری ارائه شد، شیعیان امام حسن عسکری(ع) تماماً به امامت امام مهدی(ع) و نیابت عثمان بن سعید پی بردند.
شیعیان با بهرهمندی از کرامتها و علوم غیبیه حضرت مهدی(عج) به دو نکته پی بردند: یکی این که دانستند، مسیر اصلی امامت ترسیم شده از زمان پیامبر(ص) و علی(ع) به درستی طی شده و امامت از امام حسن عسکری(ع) به فرزندش امام مهدی(عج) منتقل شده است و در این دوره غیبت صغری، حضرت مهدی(عج) از پشت پرده شیعیان را رهبری میکند.
دوم این که سازمان مخفی وکالت که از قبل با رهبری امامان(ع) فعالیت میکرد، اینک در دوره غیبت صغری نیز فعال است و «عثمان بن سعید عمری» از ناحیه مقدسه، مسئولیت و تولیت این سازمان را عهدهدار است، بنابراین شیعیان هم به امامت امام مهدی پی بردند و هم به نیابت خاصه مطمئن شدند.
نویسنده: حجتالاسلام سید علی حسینیزاده، مدیر گروه کلام و اعتقادات مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی