شهید محسن حیات پور در بخشی از وصیتنامه خود آورده است: ای برادران همیشه در فرمانهایتان رضای خدا را در نظر بگیرید و بدانید در میان این عزیزانی که تحت فرمان شما قرار گرفتهاند مقربان درگاه خدا وجود دارند. سعی کنید مسئولیت را مقام مپندارید.
هر نبرد میراث مکتوب ویژه خود را در سینه تاریخ برای آیندگان به یادگار میگذارد. بر کنار از اسناد تخصصی نظامی و مدارک کتبی مربوط به جنگها، این نامهها، پیامها و دست نوشتههای حاوی خاطرات و خطورات قلبی آدمهای درگیر نبرد است که در حکم مهمترین تراوشهای ادبی بر جای مانده از پیکاری بزرگ به شمار میآیند. به عنوان مثال: آمدیم، دیدیم و فتح کردیم!
این جمله کوتاه کل نامه مشهور «جولیوس سزار» جنگ سالار نامی جهان باستان است به سنای روم، پس از شکست هولناک قوای خصم، که به رغم گذشت دوهزاره همچنان جذابیت ادبی یک مدرک مکتوب جنگ را در خود حفظ کرده است. به گونهای که در سالهای آغازین هزاره سوم میلادی هنوز هم برای خواننده نکته سنج عصر سایبرناتیک جذاب است و خواندنی. عرصه جنگ نویسی دفاع مقدس ملت ما نیز از این حیث مستثنا نبوده است.
با این تفاوت محتوایی و کیفی که اهداف - و نیز آثار مکتوب - رزم آوران ایرانی حاضر در آن مصاف طولانی، صرفا به انگیزه «حرکت، مشاهده و غلبه» - و گزارش حاصل از چنین رویکردی - محدود نمیشود. باورهای آرمانی منبعث از آیین آسمانی اسلام و این اعتقاد عمومی و فراگیر رزمندگان، که بر حسب ادای تکلیف و ایفای رسالتی الهی - انسانی در یک نبرد مقدس دفاعی دست به سلاح بردهاند و در کشتن و کشته شدن پیروزاند ردی محو ناشدنی بر ساختار هویتی آثار مکتوب ایشان بر جای نهاده است.
هم از این روی در گنجینه میراث مکتوب دوران دفاع مقدس علاوه بر تمامی اسناد تاریخی و مدارک مستند مربوط به یکایک نبردها، خاطره نویسیها و ... پدیده ادبی منحصر به فرد و استثناییای با عنوان «وصیتنامه شهیدان» فراهم آمده. نوشتههایی صمیمانه بهرهمند از نهایت هنر خلاصه نویسی و به دور از شائبههایی همچون اِطنابِ مُمل، ایجازِ مُخِل، تصنع و تظاهر در به کارگیری الفاظ و عبارات زیادی فاخر و...
چرا که نویسندگان این متون عموما در آستانه مهیبترین حوادث جنگ بوده، که دست به قلم میبردند. آنان، در حوالی مشغول نگارش آخرین نوشتههای خود بودند که جان مرگ آگاهشان دمادم متذکر معانی سترگی نظیر: ناپایداری جهان مادی و ضرورت ناگزیر عزیمت به عالم بقاء بوده است.
هم از این بابت است که به اعتقاد ما، این دست نوشتهها، برای درک ساختار روحی و شخصیتی نابترین آدمهای درگیر آن دفاع 8ساله، حکم کیمیایی را دارند، در دسترس، لیکن سخت از یاد رفته!
با کمال تأسف تا به امروز فعالان عرصه ادبیات و هنر پایداری برای آفرینش آثاری صادق و وفادار به هویت آرمانی - انسانی آن شجاعان شهید، به این گوهرهای تابناک رایگان (!) و مخازن سرشار از ایده و سوژه، کمتر عنایت داشتند و در عوض به خیالپردازی صرف اکتفا کردند. خیالپردازی یک آدم سیر و پرخورده که میخواهد وصف الحال دریادلانی را بنگارد. همگی گرد آمده در دل توفانی مهیب، میان شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنان حائل! و بعد هم از این مینالیم که چرا آثار ادبی و هنری منتسب به حماسه دفاع مقدس -به جز چند استثناء- اینقدر بی بو و خاصیتاند و مخاطب گریز بگذریم.
بر آن شدیم تا به مهجورترین آثار ادبی اصیل دفاع مقدس ؛ وصیتنامه شهیدان بپردازیم. با این امید که علاوه بر کسب فیض عموم خوانندگان، اهالی حرفهای عرصه ادب و هنر پایداری نیز با مطالعه دقیق این مدارک اصیل در پردازش حوادث و شخصیتهای آثارشان به قدر همت و بخت بلند خود از آنها بهرهبرداری کنند چنین باد.
4خرداد 61/ مسجد جامع خرمشهر/ نفر دوم ایستاده از راست: شهید محسن حیات پور در کنار سردار جاویدان اثر حاج احمد متوسلیان. نفر نشسته: تقی رستگار مقدم
نام نویسنده: شهید محسن حیاتپور
مسئولیت رزمی: فرمانده گردان تخریب لشکر 27 محمدرسول الله(ص)
مکان شهادت: ارتفاعات فکه شمالی
نبرد آخرین: عملیات والفجریک
زمان شهادت:21 فروردین 1362
مزار: گلزار شهیدان، کاشان
بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله و اشهد ان امیر المومنین علیا حجه الله.
پس از اقرار به وحدانیت خداوند و رسالت خاتم النبیین(ص) و ولایت امام علی بن ابی طالب(ع) و با درود و بر همسر پاک سرشت او فاطمه زهرا (س) و فرزندان معصوم ایشان. با عرض سلام به محضر مبارک حضرت بقیة الله العظم؛ امام زمان(روحی و ارواح العالمین له الفدا) و درود بر نائب به حق ایشان امام خمینی؛ این قلب تپنده مستضعفین جهان و با تقدیم درود به ساحت مقدس شهیدان راه فضیلت و سلامی گرم به پدر و مادرم، وصیتنامه ام را آغاز میکنم.
در آغاز چند نکته را به عنوان وصیت به رزمندگان عزیز اسلام و ملت شهیدپرور ایران اسلامی عرضه میدارم. اول آنکه همیشه و در هر وقت گوش به فرمان امام باشید. قدر این نعمت الهی را بدانید و هیچگاه، از دستور این رهبر کبیر و امید مستضعفین، تحت هیچ عنوان و بهانهای سرپیچی نکنید. زیر لوای عزت بخش اسلام با اعتصام به این حبل الهی در مقابل دشمنان اسلام و قرآن کریم بایستید که اگر این گونه باشید بلا شک پیروزید. این آیه شریفه را آویزه گوش نمایید که می فرماید: «واعتصمو بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»
برادران عزیز رزمنده!
بدانید که توجه به فرمان فرمانده، همیشه لازم و واجب است و بدانید این کار در راه خدا و برای رضا او باشید عبادتی بزرگ است.
میخواهم با مسئولین نکته ای را در میان بگذارم. ای برادران همیشه در فرمانهایتان رضای خدا را در نظر بگیرید و بدانید در میان این عزیزانی که تحت فرمان شما قرار گرفتهاند مقربان درگاه خدا وجود دارند. سعی کنید مسئولیت را مقام مپندارید؛ مسئولیت کنونی در این عالم فقط باری است سنگین بر دوش شما که اگر آن را خوب ایفا کنید اجر بزرگی دارد ولی اگر بر اثر وسوسه شیطان دچار کبر و غرور و جاه طلبی شوید به عذاب سختی مبتلا خواهید شد. پس ای برادران بیایید فقط برای جلب رضای خدا اخذ تصمیم و دستور صادر فرمایید و مسئولیت خود را انجام دهید.
در آخر سخنی دارم با پدر و مادرم:
پدرجان، مادر جان، اگر فرزند ناسپاستان این لیاقت را داشت که در راه خدا شهید شود، پس شما بر شهادتش صبر کنید و صبرتان باید چون مشتی محکم باشد بر دهان یاوهگویان و منافقین از خدا بیخبر. چرا که خدای مهربان بدین وسیله شما را آزمایش می کند. همان طور که قرآن کریم می فرماید: «خداوند شما را به ترس گرسنگی، کاستی در داراییها و جانها و محصولات آزمایش می کند و در این آزمون الهی مژده برای صابران است در جزای صبرشان پس بکوشید در امتحان الهی تان پیروز شوید.»
به برادران و خواهران می گویم؛ عزیزان من سعی کنید از یاران صدیق انقلاب اسلامی و امام عزیز باشید و نیز به مادرجان بگویید صبر داشته باشد و از فقدان من ناراحت نشود. حال که سرنوشت هر انسانی در این دنیا مردن است چه بهتر که آدم در راه خدا شهید بشود.
پدرجان!
اگر پولی از من به جای مانده آن را به حساب شماره 100 حضرت امام واریز کنید. فقط چون نذر کردهام که اگر مرد علم و تقوا مقلد راستین امام امت و فرمانده هوشیار لشکر 27 محمد رسول الله برادر حاج احمد متوسلیان و برادر تقی رستگار مقدم از دست فالانژیستهای لبنان آزاد شدند یک گوسفند قربانی کنم از شما میخواهم هر وقت آن عزیزان رها شوند این نذر من را ادا کنید.
در پایان از دوستان و آشنایان میخواهم که اگر از من ناراحتی داشتند مرا ببخشند.
دوست دارم همچون شیری در دل سنگر بمیرم بارها گفتم نمیخواهم که در بستر بمیرم.