به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

  شهید حامد بَزی که در جربان عملیات تروریستی چابهار توسط گروهک معاند “حرکت انصار” به شهادت رسید درباره خطرات وهابیت نظراتی خواندنی دارد.

خبرگزاری فارس: شهید بَزی درباره وهابیت چه گفت؟+تصاویر

 

  عصر هامون، شهید حامد بزی متولد 1370 اهل سیستان و ورودی 1389 دانشجوی رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد چابهار بود.

طبق گفته‌های خانواده شهید و همچنین یادداشت‌های وی، شهید حامد بزی با این که سن کمی داشت اما به تحقیق درباره وهابیت می‌پرداخت و وهابیت را یک خطر بزرگ برای اسلام می‌دانست و اعتقاد داشت وحدت بین شیعه و سنی یک ضرورت است و مسلمانان با وحدت و اتحاد بهترین ایستادگی را در برابر جنایات آنان خواهند داشت.

در گوشه ای از یادداشت‌های وی آمده است: «احمدبن تیمیه در سال 661 ق؛ پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد، در حرّان، از توابع شام دیده به جهان گشود و این همان کودکی است که آیین وهابیت، در قرن 12 ه.ق بر اساس افکار و آراء او پى‌ریزى گردید.

***

ابن تیمیه در سال 704 ه.ق به مسجد نارنج(یا مسجد تاریخ) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که می‌گفتند: اثر پای حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بر آن هست و مردم به آن تبرک می‌جستند؛ شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.

***

ابن حجر هیتمی دانشمند اهل تسنن که همه به فضل وی اعتقاد دارند، در مورد ‌ابن تیمیه می‌گوید: سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار، گمراه و گمراه‌گر، و غیر متعادل است. خداوند به عدلش با او رفتار کرده و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ کند.»

نگاهی گذرا به کارنامه‌ درخشان شهید حامد بزی:

این شهید بزرگوار تقدیرنامه‌های همکاری در هرچه بهتر برگزار شدن و امنیت مساجد و مراسمات دهه فاطمیه و ماه مبارک رمضان را در چابهار دریافت کرده است.

این شهید در حکم‌های مسئولیتی عملیات و مدیر برنامه و بودجه پایگاه بسیج امام حسین(ع) منصوب بوده است؛ وی در اردو های جهادی  بسیج سازندگی دانشگاه حضوری فعال داشته است.

 

وی موفق به کسب رتبه سوم به همراه گروه aster  در دومین دوره مسابقات سازه‌های ماکارانی شد.

این شهید والا مقام به همراه شهید دانش‌آموز مرتضی آسوده در مهرماه سال 1391 هنگام برگزاری نماز جمعه در گیت ایست و بازرسی مسجدامام حسین(ع) شهرستان چابهار مشغول فعالیت بود که بر اثر عملیات انتحاری گروهک معاند “حرکت انصار”، دست نشاندگان و کوردلانی که جهت ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و هدف قرار دادن هویت اسلامی و ایرانی ملت مسلمان ایران، ترور شیعه و سنی برایشان تفاوتی ندارد به مقام رفیع شهادت نایل شد.

پیکر پاک و مطهر شهید حامد بزی در گلزار شهدای شهرستان چابهار  به خاک سپرده شده است.

ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1391  - 12:10 AM

 

اگر تمدنی در نظریه‌های علوم تجربی خویش، انسان را نسل پیشرفته حیوان بداند،این تفکر تنها در محدوده زیست‌شناسی نخواهد ماند و بلکه برفرهنگ بشر غلبه نموده و از این طریق بنیان تمدن و مناسبات اجتماعی قرار خواهد گرفت.

خبرگزاری فارس: تمدّن یا توحّش

 

اشاره

تمدن‌ها که به عنوان بزرگ‌ترین خاستگاه و هدف در زندگی کلیه جوامع، مهم‌ترین قطب و عامل در روند حرکت تاریخ می‌باشند، اگر به طور کامل شناخته و تحلیل شوند، مسیر درست یا نادرست یک جامعه را نشان خواهند داد. جامعة غربی نیز به عنوان اصلی‌ترین داعیه‌دار تمدن غرب اگر قرار است به طور کامل شناخته شود، نیازمند آن است که با رویکرد تحلیلی عناصر تمدن، در آن، بررسی گردد. در این مختصر با هدف شناخت اجمالی از پایه‌های تمدن غرب، ابتدا با بررسی مفهوم واژه، کارکرد آن‌ها را در هر جامعه‌ای بررسی می‌نماییم تا در انتها، فضای روشنی برای نگاه بر روی نوع تمدن در غرب که در واقع همان توحش حیوانی است، باز گردد.

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1391  - 12:06 AM

 

:دوراندیشی، هم زاد خرد است و او که «عقل کل» بود،دوراندیش ترین انسان ها بود. پیش از انجام هر کاری،پیامدهای آن را می سنجید و می فرمود: کسی که به فرجام ها بنگرد،از ناگواری ها درامان ماند.

خبرگزاری فارس: شیوه های آموزش پیامبر( صلی الله علیه و آله)

 

دانشوری

چه بسا در ذهن خوانندگان گرامی این پرسش جوانه زند که اگر حضرت تا بدین پایه به دانش ارج می نهاد، چرا خود نمی توانست بخواند و بنویسد.در پاسخ به این پرسش به گفتاری از دانشمند اسلامی، فیض کاشانی، توجه فرمایید:میان اهل سنت مشهور است که آن حضرت «اُمّی» بود؛ به این معنا که خواندن و نوشتن نمی دانست، اما آن چه از طریق اهل بیت –که درود خداوند بر آنان باد – نقل شده، خلاف آن است:محمدبن حسن صفا در بصائر الدرجات با اسناد خودش از عبدالرحمن، پسر حجاج نقل کرده است که امام صادق(ع) فرمود:

همانا پیامبر(ص) هماره می خواند و می نوشت، و می خواند آن چه را که [خود] ننوشته بود.و باز با سند خویش از «جعفر بن محمد» پسر صوفی چنین نقل کرده است: «از امام جواد(ع) پرسیدم: ای پسر فرستاده ی خدا! چرا به پیامبر «اُمّی» می گویند؟»

حضرت پرسید: مردم در این باره چه می گویند؟

گفتم: بر این  گمان اند که چون نمی نوشت، به او امّی [بی سواد] می گویند.

حضرت فرمود: دروغ می گویند. نفرین خداوند بر آنان باد! این کجا و سخن پروردگار خجسته و والا در کتاب خودش کجا: «او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان می خواند، و آن ها را تزکیه می کند و به آنان کتاب [قرآن] و حکمت می آموزد.»چگونه پیامبر (ص) چیزی را که به خوبی نمی دانست، آموزش می داد؟

سوگند به آفریدگار، حضرت رسول هماره، به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان می خواند و می نوشت. او را «امیّ» نامیدند، چون اهل مکه بود و مکه از «امهات» [ مادران] آبادی-هاست. پروردگار نیز در قرآن، مکه را چنین خوانده است: «تا (اهل) ام القری [مکه] و کسانی را که گرد آن هستند بترسانی.

آداب

امام صادق(ع) از حضرت نقل می کند که فرمود:هر گاه نزد آموزگاری و یا در مجلس دانشی نشستید، پشت سر یک دیگر [به نظم] بنشینید و پراکنده ننشینید؛ آن گونه که عرب های جاهلی می نشستند.دانش را با نگارش به بند بکشید.کسی که دانش آموزد تا با نابخردان درافتد، و یا با دانش مندان گردن فرازی کند، یا توجه مردم را به خویش جلب نماید تا او را بزرگ شمارند، جای گاهش در دوزخ باد!خوب پرسیدن نیمی از دانش است.هم آموزگار خود را محترم شمارید و هم شاگرد خود را.

شیوه های آموزشی

برای بیان مقصود خویش، تنها به گفتار بسنده نمی کرد، بلکه از دیگر شیوه ها و ابزارهای آموزشی بهره می گرفت که به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:

الف) یکی از آن راه ها، کمک گرفتن از اعضای بدن هم راه با گفتن بود. به قول امروزی ها حضرت به شیوه ی «سمعی، بصری» به بیان نکته ی مورد نظر خویش می پرداخت.ابوموسی اشعری می گوید: «روزی حضرت فرمود: «مؤمن برای مؤمن، به سان مصالح ساختمان است؛ هم دیگر را محکم نگه می دارند». سپس انگشتان شان را در یک دیگر فرو بردند.»

ب) گاهی برای تأکید، شی ای ممنوع را به دست می گرفت و به مردم نشان می داد و می فرمود: «این حرام است»، تا بعدها کسی ادعا نکند که اشتباه فهمیده است.

امام علی(ع) می فرماید: «حضرت روزی حریر را در دست چپ و طلا را در دست راست خود گرفت. بعد دستانش را بلند کرد و فرمود: "این دو بر مذکرهای امت من حرام و بر مؤنث های امت من حلال است."»

ج) گاه برای آن که مخاطب را به نتیجه ی مورد نظر خود برساند، پرسش هایی می کرد که از اندیشه و قلب پاسخ دهنده جواب می گرفت؛ بی آن که در وضعیت بحرانی مخاطب، از آیاتی که بیان کننده ی حرام بودن آن کار است بهره ای گیرد مثلاً:ابی امامه باهلی می گوید: جوانی نزد پیامبر آمد و گفت:«ای فرستاده ی خدا! به من اجازه ی زنا بده!»مردمان بر سر جوان ریختند. حضرت جلوی آن ها را گرفت و فرمود:«صبر کنید!» سپس به جوان گفت: «نزدیک بیا!» جوان نزدیک آمد و نشست.

حضرت پرسید:«آیا دوست داری کسی [این کار را] با مادرت انجام دهند؟»

- نه به خدا سوگند، ای رسول خدا. خدا جانم را فدایت سازد!

- مردم دوست ندارند کسی با مادرشان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با دخترت این کار را انجام دهد؟

- نه به خدا سوگند، ای فرستاده ی خدا. خدا جانم را فدایت کند!

- مردم دوست ندارند کسی با دختران شان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با خواهرت این کار را بکند؟

- نه به خدا قسم، ای رسول خدا. پروردگار جانم را فدایت کند!

- مردم دوست ندارند کسی با خواهران شان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با عمه ات این کار را انجام دهد؟

- نه به خدا سوگند، ای فرستاده ی خدا. آفریدگار جانم را فدایت سازد!

- مردم دوست ندارند کسی با عمه های شان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با خاله ات این کار را انجام دهد؟

- نه به خدا سوگند، ای رسول خدا. خداوند جانم را فدایت کند!

- مردم دوست ندارند کسی با خاله های شان این کار را انجام دهد.

سپس حضرت، دست خویش را بر جوان نهاد و فرمود: «خداوندگارا! گناهش را ببخش؛ دلش را پاکیزه گردان و شرمگاهش را محفوظ دار.»پس از آن، جوان دیگر گرد گناهی نگشت.

د) بهره گیری از «مقایسه» یکی دیگر از شیوه های آموزشی ایشان بود.مثلاً:هنگامی که گروهی از ایشان پرسیدند: چرا باید به مردی که با همسرش آمیزش می کند پاداش دهند؟

پاسخ فرمود: «آیا اگر این مرد شهوت خویش را در راه ناروا اعمال می کرد، بر او کیفر نمی نوشتند؟ پس استفاده از این نیرو در راه حلال نیز باید پاداش داشته باشد.»

ه) یاری گرفتن از «تشبیه» و «همانند سازی» آسان ترین روش برای فهماندن مطلب به مخاطب در هر سطحی است.

حضرت می فرمود:دین باوری که قرآن می خواند، همانند ترنج است؛ بویی خوش و طعمی خوش دارد.مؤمنی که قرآن نمی خواند، مانند خرمایی است با طمعی خوش، اما بی بو.تردامنی که قرآن می خواند، به سان گلی است خوش بو، اما طعمی زهرآگین دارد.تردامنی که قرآن نمی خواند، نظیر حنظل است؛ بی بو یا طعمی تلخ.

تشویق به فراگیری زبان خارجی

زید بن ثابت می گوید: «پیامبر(ص) به من فرمان داد تا زبان یهودیان را بیاموزم. پس از فراگیری این زبان، هم نامه های او را به یهودیان می نوشتم و هم نامه های یهودیان به او را برایش می خواندم.»

دلیری

در مدت ده سال اقامت در مدینه، حدود بیست و هفت نبرد را خود فرماندهی کرد.شبی در مدینه صدایی [هراس ناک] شنیده شد. مردم به سوی جایی که صدا از آن جا برخاسته بود شتافتند. اما در میان راه به رسول گرامی(ص) برخوردند که به خانه برمی گشت و پیش از آن ها به آن جا رفته بود.

در نبرد، کسی شجاع به شمار می آمد که در کنار او باشد؛ زیرا در مصاف ها، پیامبر به دشمن نزدیک بود. عثمان پسر حصین می گوید:هنگامی که رسول خدا با سپاه دشمن برخورد می کرد، نخستین کسی که می جنگید او بود.

مقداد، درباره ی جنگ احد می گوید:سوگند به کسی که حضرت را به راستی به پیامبری فرستاد، فاصله ی پیامبر با دشمن بسیار نزدیک بود؛ او رو در روی آنان قرار داشت. گروهی از اصحاب گاهی نزد او بودند و گاهی نبودند. بسیار دیدم که ایستاده به سوی دشمن تیری می افکند و سنگ می انداخت تا مانع پیش روی آن ها شود.

در نبرد خندق، شجاعت ایشان به حدی بود که پاس داری از رخنه ای را که احتمال می رفت مشرکان از آن نفوذ کنند به عهده گرفت.در جنگ خندق، دلیری بی نظیری از خود نشان داد؛ زیرا هنگامی که قبیله ی «هوازن» با تیراندازی خود مسلمانان را پراکندند، او یک تنه برابر دشمن ایستاد؛ از استرش پیاده شد و با اشعار حماسی، خود را - حتی به کسانی که او را نمی شناختند - معرفی کرد:من پیامبری بی دروغ هستم من پسر عبدالمطلب هستم تاریخ نویسان نوشته اند که در آن روز کسی ثابت قدم تر و نزدیک تر از او به دشمن نبود.

شجاع ترین افراد بود.از سوی دیگر، در سخنان بسیار، یارانش را به شجاعت فرا می خواند و بزدلی و ترسویی را نکوهش می کرد و مسلماً اگر خود حضرت این گونه شجاع نبود، بودند منافقانی که این ضعف را بدو یادآوری کنند و هم چنین بودند کسانی که این نکته را در تاریخ ثبت نمایند و به دست ما برسد (همین که مطلبی در مورد شجاع نبودن ایشان به ما نرسیده، گواه بر شجاعت ایشان است)

به نمونه هایی از سخنان ایشان در تشویق دلیری و توبیخ ترسویی بنگرید:

کسی که به سبب [دفاع از] مالش کشته شود، شهید است.

کسی که به سبب [دفاع از] دینش کشته شود، شهید است.

کسی که به سبب [دفاع از] خانواده اش کشته شود، شهید است.

برترین جهاد، گفتن سخن حق در برابر پادشاه ستم گر است.

دوراندیشی

دوراندیشی، هم زاد خرد است و او که «عقل کل» بود، دوراندیش ترین انسان ها بود. پیش از انجام هر کاری، پیامدهای آن را می سنجید و می فرمود:کسی که به فرجام ها بنگرد، از ناگواری ها در امان ماند.کسی که در فرو بردن خشم از دیگران پیش تر است، از همه دوراندیش تر است.دوراندیشی در بدگمانی [منطقی] است.

راست گویی

امام علی (ع) او را «راست گوترین مردمان» معرفی می کند.ابن  عباس می گوید: چون آیه ی: «و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده» فرود آمد، آن بزرگوار بر فراز کوه صفا رفت و فریاد برآورد: به ما حمله کرده اند!

مردمان گفتند: او کیست؟ اطرافش گرد آمدند. حضرت فرمود:اگر بگویم اسبانی [با سواران خویش] در دره ، آهنگ هجوم به شما دارند، حرفم را تأیید می کنید؟

گفتند: آری، ما جز راست گویی از تو نشنیدیم.

فرمود: پس همانا من هشدار دهنده ی شمایم در برابر عذابی سخت.راست گویی مایه ی آرامش است و دروغ باعث تشویش.هر که راست گوتر باشد، سخن مردم را زودتر باور می کند، و هر که دروغ گوتر است، بیش تر مردم را دروغ گو می شمارد.

رهبری

در مقام قافله سالار بشر، هماره مراقب حرکت کاروان به سوی قله ی نیکی ها و ارزش ها بود و لحظه ای از کاروان غافل نمی شد، مبادا که جامعه در سراشیبی ضد ارزش ها، راه سقوط بپیماید. امام علی(ع) می فرماید: «از غفلت و کج روی مردم، [لحظه ای] غافل نمی شد.»نیکی را نیکو می شمرد و تقویت می کرد و زشتی را زشت می شمرد و تضعیف می فرمود.

شادمانی

چون از چیزی خوشش می آمد، سیمایش به سان قرص ماه روشن می شد.وقتی خبر شادی آوری به او می رسید، سجده ی شکر به جا می آورد.چون شاد می شد، پلک هایش را بر هم می نهاد.هرگاه بسیار شادمان می شد، به محاسن خود بسیار دست می کشید.

شکیبایی

برای خدا و در راه او چنان آزار دیده ام که هیچ کس چنین آزار ندیده است.در نبرد احد، صورتش زخمی شد و چهار دندان پیشین او شکست. یارانش از او خواستند تا دشمنانش را نفرین کند؛ و فرمود:نفرین کننده برانگیخته نشدم، اما دعوت گر و بخشایش گر مبعوث شدم.

ابن مسعود می گوید: «هنگامی که حضرت در سجده بود و قریشیان در اطرافش بودند، عقبه پسر ابی  معیط پوسته و پرده ی نازک جنین شتری را آورد و بر پشت او افکند. پیامبر هم چنان در سجده بود. فاطمه(س) آمد و آن را از پشت او برداشت و عقبه را نفرین کرد. حضرت فرمود: "خداوندگارا! قوم مرا هدایت کن؛ آن ها نمی-فهمند!"»

به افرادی که با مشکلات دست و پنجه نرم می کردند مژده می داد:اگر سختی بیاید و وارد این سوراخ شود، گشایش بیاید [خواهد آمد] چو وارد آن شود و سختی را بیرون کند!

عدالت ورزی

علی(ع) می فرماید: «پیامبر به خانه ی ما آمد. من در بستر آرمیده بودم. حسن گفت:"تشنه ام". پیامبر برخاست و به طرف گوسفند شیرده ما رفت که اندکی شیر داشت. آن را دوشید. حسین نیز آمد [و شیر خواست]. اما حضرت بدو نداد. فاطمه(س) گفت: "گویا حسن را بیش تر دوست داری؟!" حضرت فرمود: "نه؛ اما او پیش از حسین خواسته بود." سپس ادامه داد: "من، تو، این دو [کودک] و کسی که در بستر آرمیده است، در رستاخیز در یک جای گاه خواهیم بود."»

ای علی! هرگاه میان دو کس قضاوت می کنی، به نفع اولی قضاوت نکن جز آن که سخن دومی را شنیده باشی.قاضی را از سخن گفتن پیش از شنیدن سخنان هر دو طرف باز می داشت.

کسی که برای حرص و آز، پادشاه ستم گری را ستایش و خود را خوار کند، هم-نشین او در دوزخ خواهد بود.حتی هنگام بیماری، وقتش را به گونه ای عادلانه میان همسرانش تقسیم می کرد.به پدر و مادرها سفارش می کرد.خداوند دوست دارد که میان فرزندان خود، حتی در بوسیدن آن ها، به عدالت رفتار کنید.

عفو

بر دسته ی شمشیرش نوشته شده بود: «از کسی که بر تو ستم ورزید، بگذر.»هم خود آراسته به عفو بود و هم دیگران را به گذشت سفارش می کرد:گذشت کنید! همانا عفو، جز بر ارج بنده نمی افزاید؛ پس یک دیگر را عفو کنید تا خداوند ارجمندتان کند.

سیره نویسان نوشته اند: در هر مجلسی به عفو دیگران فرمان می داد.هرگز به خاطر خود، از کسی انتقام نمی گرفت بلکه گذشت می کرد.مردی به خاطر خدا از ستمی که بر او رفته نمی گذرد، جز آن که روز رستاخیز پروردگار بر ارجمندی اش بیفزاید.به همه سفارش می کرد: «هم دیگر را ببخشید تا کینه های تان از میان برخیزد.»

فروتنی

امام علی(ع) فروتنی او را چنین بازگو می کند: محبوبم محمد(ص) پای شتر را خود می-بست، خود به حیوانات علف می داد، با دستش گوسفند را می دوشید و بر لباس و کفش وصله می زد. یارانش جلوی پایش برنمی خاستند؛ زیرا می دانستند این کار را دوست نمی-دارد.چیزی را که از بازار می خرید، خود به خانه می آورد.

می فرمود: «از فروتنی آن است که آدمی خرسند باشد [و نه ناگزیر] که [اگر لازم شد] پایین مجلس بنشیند و به هر کسی می رسد سلام کند.»

می فرمود: «پنج رفتار است که تا هنگام مرگ آن ها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن روی زمین [مفروش]، سوار الاغ بی پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن و به بچه ها سلام کردن ...»

هر گاه سواره ره می سپرد، اجازه نمی داد کسی پیاده هم راهش بیاید.می خواست او نیز سوار شود، اگر نمی پذیرفت می فرمود: «جلوتر برو و در جایی که می خواهی منتظر باش. من نزد تو می آیم.»

می فرمود: کسی فروتنی نکرد، جز آن که خداوند او را بالا برد.همواره می فرمود: «ای مردم! مرا برتر از مرتبه ام ندانید؛ پروردگار پیش از آن که مرا پیامبر قرار دهد، بنده ساخته است.»

روزی برای شست وشوی خود بر سر چاهی رفت. «حذیفه» پسر «یمان» لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند تا شست وشویش به پایان رسید. سپس حذیفه مشغول شست وشو شد. پیامبر(ص) لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند. حذیفه نپذیرفت و گفت: پدر و مادرم فدایت، ای فرستاده ی خدا! این کار را نکن.

حضرت از پس دادن لباس سرباز زد و فرمود:هیچ گاه دو نفر با هم هم نشین نشدند، جز آن-که کسی که با دوستش مهربان تر است ، نزد پروردگار محبوب تر است.هر کسی که نعمتی دارد، در معرض حسادت است؛ جز فروتن.می فرمود: در ستودن من از اندازه تجاوز مکنید، آن چنان که مسیحیان در مورد عیسی(ع) کردند. همانا که من بنده ی خدایم. در باره ی من بگویید: بنده و رسول خدا.

حسین سیدی

ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1391  - 12:02 AM

 

:مقام معظم رهبری:"من معتقدم که کشور ما با امکاناتی که داریم میتواند صد و پنجاه میلیون نفر جمعیت داشته باشد. من معتقد به کثرت جمعیتم. هر اقدام و تدبیری که میخواهند برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از صد و پنجاه میلیون انجام بگیرد."

خبرگزاری فارس: چه کسانی باید در موضوع کاهش رشد جمعیت توبه کنند؟

 

یکی از تصمیمهای ناخوشایند دهه هفتاد که اینک کشورمان شاهد آثار زیانبار آن است، اجرای سیاستهای کاهش رشد جمعیت به بهانه تنظیم خانواده بود. اجرای این سیاستها به اندازه ای بر رشد و پیشرفت کشور اثر نامطلوب گذاشته که آن را به مرحله هشدار رسانده است. مقام معظم رهبری در سفر استانی به خراسان شمالی، ضمن گلایه از مسؤولان گذشته و با تواضع و فروتنی اظهار داشتند که همه از جمله رهبری باید در پیشگاه خداوند به واسطه این موضوع طلب عفو کنند. سال جاری رشد جمعیت در کشور با محاسبه رشد بالای استان سیستان و بلوچستان(6/3 درصد)، به 2/1 درصد رسیده است.

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1391  - 12:00 AM

 

  در عهد فتحعلی شاه قاجار در حدود 1238 هجری، مرقد شریف شیخ صدوق(ره) که در اراضی ری قرار دارد، از کثرت باران خراب شد. در این هنگام بود که پیکر سالم «رئیس المحدّثین» پس از 800 سال خودنمایی کرد.

خبرگزاری فارس: «شیخ صدوق» محدثی که پیکرش بعد از 800 سال سالم بود

 

 

 

 

ولادت شیخ صدوق به دعا و پیش‌بینی امام زمان (عج)

«شیخ صدوق» که نام کاملش محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى است در سال 305 (و به نقلی 306) هجرى قمرى، در خاندان علم و تقوى، در شهر قم دیده به جهان گشود.

شیخ طوسى جریان ولادت وى را چنین نقل کرده: على بن بابویه (پدر شیخ صدوق) با دختر عموى خود ازدواج کرده بود؛ ولى از او فرزندى به دنیا نیامد. او در نامه‏اى از حضور شیخ ابو القاسم، حسین بن روح تقاضا کرد تا از محضر حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه بخواهد براى او دعا کند تا خداوند اولاد صالح و فقیه به او عطا نماید.

پس از گذشت مدتى از ناحیه آن حضرت این گونه جواب رسید: «تو از این همسرت صاحب فرزند نخواهى شد؛ ولى به زودى کنیزى دیلمیه نصیب تو مى‏شود که از او داراى دو پسر فقیه خواهى شد.»

شیخ صدوق نیز، جریان ولادت خود را که با تقاضاى کتبى پدرش از محضر امام زمان عجل الله تعالى فرجه و دعاى آن حضرت بوده، در کتاب کمال الدین به صورت حدیث آورده و مى‏افزاید:

هرگاه ابو جعفر محمد بن على الاسود مرا مى‏دید که براى فرا گرفتن علم و دانش به محضر استاد مى‏روم به من مى‏فرمود: «این میل و اشتیاق به علم و دانش که در تو وجود دارد مایه شگفتى نیست؛ زیرا تو به دعاى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف متولد شده‏اى»

خاندان شیخ صدوق 

یکى از معروفترین خاندان‌هاى بزرگ که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخاسته‌اند خاندان «بابویه» است که «صدوق» بزرگترین شخصیت این خاندان به شمار مى‌رود.

«بابویه» جد اعلاى صدوق است و اولین کسی که از این خاندان لقب «ابن بابویه» گرفت پدر صدوق یعنى على بن حسین بن بابویه است.

پدر شیخ صدوق خود از دانشمندان به نام شیعه بوده و بیش از یکصد کتاب در موضوعات مختلف نگاشته است. وى پیشواى شیعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن عسکرى علیه‌السلام و غیبت صغرى حضرت ولى عصر(عج ) و در عهد نیابت خاصه حسین بن روح مى‌زیست.

این عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه‌اى داشت که در کنار کارهاى علمى بخشى از وقت خود را به کسب و کار مى‌پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگى خویش را تامین مى‌کرد اما در حقیقت او دانشمندى بزرگ بود که نه تنها در مجامع علمى آن روز از مقام و منزلت علمى بالایى برخوردار بود هم اکنون نیز مورد احترام دانش پژوهان و اساتید بزرگ علوم اسلامى است.

شخصیت علمى شیخ صدوق‏

شیخ صدوق از بزرگترین شخصیت‏هاى جهان اسلام و شیعه و از برجسته‏ترین چهره‏هاى درخشان علم و فضیلت است.

او که نزدیک به عصر ائمه علیهم‏السلام مى‏زیست، با جمع‏آورى روایات اهل بیت علیهم‏السلام و تالیف کتاب‏هاى نفیس و با ارزش، خدمات ارزنده و کم‏نظیرى به اسلام و تشیع کرد.

شیخ صدوق بیش از بیست سال از دوران پر برکت حیات پدر را درک کرد و در این مدت از محضر پدر و سایر علماى قم کسب علم و حکمت کرد.

وی در سن 22 یا 23 سالگى بود که پدرش دار فانى را وداع کرد. از آن پس وظیفه سنگین نشر احادیث آل محمد صلى الله علیهم اجمعین و هدایت امت به عهده وى قرار گرفت و دوران جدیدى از زندگى او آغاز شد.

عصر حدیث 

عصر شیخ صدوق را باید عصر حدیث نامید. دوره‌اى که با حرکت علمى شیخ کلینى آغاز شد و با تلاش‌هاى پیگیر و بى‌وقفه شیخ صدوق ادامه یافت.

شیخ کلینى که او نیز از کلین به رى هجرت کرد و در آنجا کتاب «کافى» اولین کتاب از مجموعه چهارگانه روائى شیعه - را نگاشت، با این حرکت علمى جدید، مکتب حدیث نگارى اهل بیت علیهم‌السلام را پى نهاد که دیگران از جمله شیخ صدوق، بناى مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن بنیاد نهادند.

شیخ صدوق براى ادامه راهى که کلینى در آن قدم نهاده بود سفرهاى علمى خود را آغاز کرد.

سفرهاى علمى شیخ صدوق

عشق به جمع آورى احادیث در وجود شیخ صدوق موج مى‌زد و حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دینى و نشر و توزیع آنها را سرلوحه کار خود قرار داده بود و براى رسیدن به این هدف، از بلخ و بخارا تا کوفه و بغداد و از آنجا تا مکه و مدینه سفر کرد و به تمام مراکز اسلامى آن زمان - اعم از شیعه و سنى – سر زد و چه بسیار که در این سفرها با مشکلات فراوانى مواجه شد ولى همه را به جان خرید و غم غربت را تحمل کرد.

وی به هر شهرى وارد مى‌شد به دنبال نخبگان مى‌گشت و از دانش آنان بهره مى‌گرفت و نیز علاقه‌مندان علوم دینى را از منبع سرشار اندوخته‌هاى خود سیراب مى‌کرد.

در ماه رجب سال 352 قمری به قصد زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد رفت و سپس به رى بازگشت.

در ماه شعبان همان سال سفرى به نیشابور کرد که از مهمترین شهرهاى خطه خراسان در آن روزگار بوده است. در آن شهر اهالى آنجا گرداگرد او را گرفتند و وى با بحثهاى روشنگرانه خود تشتت فکرى عجیبى که نسبت به غیبت امام مهدى موعود (عج) در میان آنها رواج داشت، از بین برد.

علاوه بر آن از عده‌اى از بزرگان آن دیار حدیث شنیده و نقل کرده است از جمله حسین بن احمد بیهقى، ابوالطیب حسین بن احمد و عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب.

در مرو نیز از گروهى دیگر از محدثان حدیث شنیده و نقل کرده است. از جمله محمد بن على شاه فقیه و ابو یوسف رافع بن عبدالله بن عبدالملک.

سپس به بغداد مسافرت کرد و در همان سال از عده‌اى دیگر از بزرگان بغداد نیز حدیث شنید از جمله حسین بن یحیى علوى، ابراهیم بنى هارون و على بن ثابت.

در سال 354 وارد کوفه شد و از مشایخ آنجا استماع حدیث کرد. از جمله محمد بن بکران نقاش، احمد بن ابراهیم بن هارون، حسن بن محمد بن سعید هاشمى، على بن عیسى، حسن بن محمد مسکونى و یحیى بن زید بن عباس بن ولید.

در آن سال براى زیارت بیت الله الحرام و انجام مناسک حج عازم حجاز شد و در بین راه در همدان از قاسم بن محمد بن احمد بن عبدویه و فضل بن فضل بن عباس کندى و محمد بن فضل بن زیدویه جلاب حدیث شنیده و نقل کرده است.

پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بین راه مکه در منطقه فید از احمد بن ابى جعفر بیهقى روایت دریافت کرد.

بار دیگر در سال 355 به بغداد وارد شد و شاید این امر پس از بازگشت از زیارت خانه خدا بوده است.

از کتاب «المجالس» صدوق بر مى‌آید که دوبار دیگر به زیارت مشهد رفته است یک بار در سال 367 که در آنجا بر سید ابى البرکات على بن حسین حسینى و ابى بکر محمد بن على، حدیث خواند و قبل از محرم سال 368 به رى بازگشت.

بار دیگر آنگاه که قصد سفر به ماوراء النهر داشت در بین راه از مشهد به بلخ مسافرت کرد و از بزرگان آن دیار بهره گرفت. از جمله حسین بن محمد اشنانى رازى، حسین بن احمد استرآبادى، حسن بن على بن محمد بن على بن عمرو العطار، حاکم ابو حامد احمد بن حسین و عبیدالله بن احمد فقیه.

و در ایلاق نیز نزد محمد بن عمرو بن على بن عبدالله بصرى و محمد بن حسن بن ابراهیم کرخى و ... حدیث شنید و در همین روستا بود که شریف الدین ابوعبد الله محمد بن حسن معروف به «نعمت» از او خواست تا کتاب «من لا بحضره الفقیه» را بنگارد.

از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت.

در پى سفر به گرگان نیز از ابى الحسن محمد بن قاسم استر آبادى استماع حدیث کرده است.

به هر حال بیشترین فرصت و زحمت وى صرف جمع آورى و تدوین و تبویب و نشر احادیث و نگارش کتب مختلف شد و این امر جز با تسلط او بر رشته‌هاى علمى مربوطه محقق نمی‌شود.

تبویب و تدوین حدیث با توجه به موقعیت زمانى شیخ صدوق و نبود یا کمبود امکانات نگارشى و تحقیقى در آن عصر، حاکى از تلاش طاقت فرساى او است.

شیخ صدوق با کار ابتکارى خود در تنظیم آثار معصومین علیه السلام چشمه سارى را جارى ساخت که نسل‌هاى آینده توانستند از جویبار روان و زلال نیازهاى علمى و دینى بشریت را مرتفع سازند.

 

 

 

سخن بزرگان‏ درباره شیخ صدوق

شیخ طوسى مى‏گوید: «او دانشمندى جلیل القدر و حافظ احادیث بود. از احوال رجال، کاملا آگاه و در سلسله احادیث، نقادى عالى مقام به شمار مى‏آمد. بین بزرگان قم، از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات مانند نداشت و در حدود سیصد اثر تالیفى از خود به یادگار گذاشته است.»

نجاشى از علمای برجسته و بزرگ علم رجال مى‏نویسد: «ابو جعفر (شیخ صدوق) ساکن رى، فقیه و چهره برجسته شیعه در خراسان است، او به بغداد نیز وارد شد و با این که در سن جوانى بود همه بزرگان شیعه از او استماع حدیث مى‏کردند.»

سید ابن طاووس او را چنین وصف کرده است: «شیخ ابو جعفر محمد بن على بن بابویه، کسی که دانش و درستکارى او مورد اتفاق و در گفتار مورد اطمینان کامل است.»

علامه بحرانى مى‏گوید: «جمعى از اصحاب ما، از جمله علامه در «مختلف»، شهید در «شرح ارشاد» و سید محقق داماد، روایات مرسله صدوق را صحیح مى‏دانند و به آنها عمل مى‌کنند ؛ زیرا همان گونه که روایات مرسله ابن ابى عمیر پذیرفته شده، روایات مرسله صدوق هم مورد قبول واقع شده است.»

شیخ بهایی لقب «رئیس المحدّثین و حجةالاسلام» را برای او برگزیده است.

هنگامی که از شیخ بهایی در مورد شیخ صدوق سؤال شد وی پس از توثیق و مدح و ثنای شیخ صدوق گفت: پیش از اینها از من پرسیدند بین زکریای بن آدم و صدوق کدامیک از دیگری افضل و بالاتر است، من گفتم: زکریای بن آدم، زیرا اخبار بسیار در مدح او رسیده. بعد از این سؤال و جواب، شیخ صدوق را در عالم رؤیا دیدم به من فرمود از کجا ظاهر شد بر تو برتری زکریای‌ بن ‌آدم از من؟ این جمله را فرمود و از من اعراض کرد.

سید بحرالعلوم می‌گوید: «شیخ صدوق، بزرگ بزرگان و استاد راویان شیعه و ستونی از ستونهای شریعت اسلام و پیشوای محدثان است و در آنچه از امامان شیعه علیهم‌السلام نقل می‌کند؛ راست گفتار. او به دعای حضرت صاحب الامر علیه‌السلام به دنیا آمده و همین فضیلت و افتخار بزرگ او را بس»

استادان شیخ صدوق

1 - على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى‏ (پدر شیخ صدوق)

2 - محمد بن حسن بن احمد بن ولید

3 - حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زید بن على علیه‏السلام‏

4 - ابو الحسن، محمد بن قاسم‏

5 - ابو محمد، قاسم بن محمد استرآبادى‏

6 - ابو محمد، عبدوس بن على بن عباس گرگانى‏

7 - محمد بن على استرآبادى‏

شاگردان شیخ صدوق‏

1 - برادرش حسین بن على بن موسى بن بابویه قمى‏

2 - شیخ مفید (محمد بن محمد بن نعمان)

3 - شیخ ثقة الدین حسن بن حسین بن على بن موسى بن بابویه، برادرزاده صدوق‏

4 - على بن احمد بن عباس، پدر شیخ نجاشى‏

5 - ابو القاسم، على بن محمد بن على خزاز

6 - ابن غضائرى، ابو عبدالله، حسین بن عبید الله بن ابراهیم‏

7 - شیخ جلیل، ابو الحسن، جعفر بن حسین حسکه قمى، (استادِ شیخ طوسى)‏

8 - شیخ ابو جعفر، محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوریستى

9 - ابو زکریا، محمد بن سلیمان حمرانى‏

10 - شیخ ابو البرکات، على بن حسن خوزى‏

تالیفات شیخ صدوق 

از جمله تألیفات ایشان است:

1 - من لا یحضره الفقیه‏

مشهورترین و بزرگترین کتاب صدوق همین کتاب است که یکى از کتب اربعه روایى شیعه به شمار مى‌رود.

این کتاب در بردارنده نزدیک به شش هزار حدیث است که بر اساس‍ موضوعات مختلف فقهى تدوین شده است.

شیخ صدوق در مقدمه کتاب نوشته است: «من نخواستم مانند سایر مصنفان روایاتى را که در هر موضوع رسیده است ثبت کنم بلکه در این کتاب روایاتى را آورده‌ام که بر اساس آن فتوا مى‌دهم و آنها را صحیح مى‌دانم و معتقد به صحت آنها هستم و میان من و پروردگار حجت است.»

مرحوم مامقانى به نقل از علامه طباطبایى (سید بحر العلوم) مى‌نویسد: «برخى از اصحاب، روایات کتاب (الفقیه) را بر سایر کتب اربعه به چند دلیل ترجیح مى‌دادند؛ اول: برخوردارى مؤلف از حافظه‌اى قوى که سبب ضبط بهتر روایات است. دوم: استوارى وى در نقل روایات. سوم: متاخر بودن کتاب «من لایحضره الفقیه» از «کافى» و چهارم: صدوق صحت آنچه در این کتاب آورده را ضمانت کرده است. پنجم: هدفش تنها نقل روایت نبوده بلکه به آنچه نقل کرده فتوا داده است.

2 - «مدینة العلم»‏ کتاب با عظمتی که به دست ما نرسید

شاید بتوان گفت مهمترین کتاب شیخ صدوق که خود نیز از آن یاد کرده و تا زمان پدر شیخ بهایى مورد استفاده عالمان دینى بوده کتاب «مدینة العلم» است که متاسفانه مفقود شده است و با کمال تاسف به دست ما نرسیده است.

بنا به نوشته ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلماء کتاب مدینة العلم، ده جلدى و «من لا یحضره الفقیه» چهار جلدى است و از این نوشته معلوم مى‌شود که «مدینة العلم» بیش از دو برابر «من لا یحضره الفقیه» بوده است.

شیخ طوسى، شیخ منتجب الدین و دیگران از این کتاب به عنوان یکى از مهمترین تالیفات شیخ صدوق یاد کرده‌اند و بسیارى از بزرگان دین از کتاب «مدینة العلم» روایت کرده‌اند.

شیخ حسین بن عبدالصمد حارثى (پدر شیخ بهایی) در کتاب درایه‌اش نوشته است: «پایه‌ها و اصول معتبر حدیث ما پنج کتاب است: کافى، مدینة العلم، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار»

علامه مجلسى و دیگران تلاشهای فراوان و اموال زیادى صرف یافتن این کتاب کردند ولى اثرى از آن به دست نیاوردند.

3 - کمال الدین و تمام النعمة

شیخ صدوق این کتاب را در اواخر عمرش تالیف کرده است. در آن عصر از طرف فرقه اسماعیلیه که نفوذ بسیار داشتند و از سوى فرقه زیدیه و طرفداران جعفر کذاب و پیروان زیادى از اهل تسنن ایرادهایى به فرقه امامیه وارد مى‌شد و آنان بدین وسیله اذهان مردم را مشوش مى‌کردند.

از این نظر شیخ صدوق کتاب «کمال الدین» را تالیف کرد. او در اول این کتاب اشکالات مخالفین را نقل مى‌کند و به آنها پاسخ مى‌دهد و به خوبى از عقیده امامیه دفاع کرده به طور تفصیل درباره قائم آل محمد (عج ) بحث مى‌کند.

خواب دیدن شیخ صدوق و سفارش امام زمان به وی

شیخ صدوق در مقدمه این کتاب می‌نویسند به دلیل حیرانی شیعیان در امر غیبت، اندوهگین بودم تا این که شبی در عالم خواب حضرت ولی عصر(عج) را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده است و من، با دلی مشغول و حالی پریشان، به او نزدیک شدم. آن حضرت، در چهره من نگریست و راز درونم را دانست. بر او سلام کردم و پاسخم را داد. سپس فرمود: «چرا در باب غیبت کتابی تألیف نمی‌کنی تا اندوهت را زایل سازد؟» عرض کردم: «یا ابن رسول اللَّه! درباره غیبت چیزهای تالیف کرده‌ام». فرمود: «نه به آن طریق. اکنون تو را امر می‌کنم که درباره غیبت، کتابی تألیف کنی و غیبت انبیا را در آن بازگویی».

از خواب برخاستم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و درد دل و شکوه پرداختم. چون صبح دمید، تألیف این کتاب را آغاز کردم.

4 - التوحید

5 - الخصال‏

6 - معانی الأخبار

7 - عیون أخبار الرضا علیه‏السلام‏

8 - الأمالی‏

9 - المقنع فی الفقه‏

10 - الهدایة بالخیر

 

 

 

وفات‏ شیخ صدوق

این عالم بزرگ اسلام و شیعه، پس از عمرى پر برکت در سال 381 هجرى دیده از جهان فانى فرو بست و به سراى باقى شتافت.

وفات او در شهر رى بود و با این حادثه عظیم و تاسف بار، غبار غم و سراسر عالم تشیع را فرا گرفت و عاشقان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام در میان اندوه و اشک، پیکر مطهر وى را تشییع کردند و در نزدیکى مرقد حضرت عبدالعظیم حسنى (در شهر رى) به خاک سپردند.

جسد سالم شیخ صدوق بعد از هشتصد سال

حادثه‌اى در حدود سال 1238 قمری اتفاق افتاد که عظمت و اعتبار صدوق(ره) نزد زائران حرمش بیشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وى دو چندان گشت که شرح آن واقعه مطابق نقل علامه خوانساری در کتاب روضات الجنات بدین گونه است؛

«از کرامات صدوق که در این اواخر به وقوع پیوست و عدّه کثیری از اهالی شهر، آن را مشاهده کرده‌اند، آن است که در عهد فتحعلی شاه قاجار در حدود 1238 هجری مرقد شریف صدوق که در اراضی ری قرار دارد از کثرت باران خراب شد و رخنه‌ای در آن پدید آمد.

به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را می‌کندند پس به سردابی که مدفنش بود برخوردند، هنگامی که وارد سرداب شدند، با جسدی عریان و مستورالعوره مواجه شدند که در انگشتانش اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیده کفن به شکل فتیله‌ها بر روی خاک قرار گرفته است.

این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان وقت رسید، وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهده حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رأی العین مشاهده کردند. پس از آن وی دستور تعمیر و تجدید بنا و تزئینات آن بقعه را صادر کرد.»

صاحب روضات که در آن زمان 12ساله بوده می‌نویسد: «من خودم بعضی از افراد را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات نموده‌ام.»

علامه مامقانی، صاحب تنقیح المقال، همین قضیه را نقل نموده و اضافه می‌‌کند:

چهل سال پیش سند صحیح از سید ابراهیم لواسانی (متوفای 1309ه‍ ق) که از علمای بزرگ تهران بود برای من نقل شد که وی به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که ذکر شد، مشاهده کرده است.

یکی دیگر از شاهدان قضیه، حکیم وارسته آقا علی مدرّس زنوزی، متوفای 1307 هجری قمری، است.

علامه مدرس زنوزی، فیلسوف و اهل منطق و استدلال است و چنانکه می‌دانیم چنین افرادی نوعاً تحت تأثیر شایعات و توهمات قرار نمی‌گیرند و هر شنیده‌ای را به سادگی باور نمی‌کنند بلکه برای اثبات هر قضیه‌ای دنبال دلیل و مدرک علمی و قطعی می‌گردند، وی خود یکی از شاهدان و ناقلان این کرامت است.

ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1391  - 11:58 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 67

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6043139
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی