به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

  آمار اسیران کربلا، مختلف گزارش شده است، تعداد اسیران مرد چهار، پنج، ده و دوازده نفر گزارش شده است. تعداد اسیران زن نیز چهار، شش و 20 نفر گزارش شده است.

بنابراین، اظهار نظر قطعى در مورد تعداد اسرا، مانند تعداد شهداى کربلا، ممکن نیست، ولی نام شمارى از اسیران که در منابع مختلف گزارش شده است، با این حال آماری از بازماندگان واقعه کربلا از کتاب دانشنامه امام حسین(ع) تألیف آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری در ادامه می‌آید:

*نگاهی آماری به اسیران و بازماندگان واقعه کربلا

 

ردیف نام   شرح
اسیران مرد بنی‌هاشم
1  علی بن حسین(امام زین‌العابدین) دومین فرزند پسر امام حسین(ع) نیز على نام داشت و به دلیل این که او میان على‌اکبر و علی‌اصغر قرار داشت، على اوسط نیز نامیده شده است، ایشان چهارمین امام از امامان دوازده‌گانه اهل‌بیت(ع) است که پس از شهادت پدرش به مقام امامت، نائل آمد و امامت در نسل او امتداد یافت.

مادر وى، شهربانو دختر یزدگرد است، قول مشهور سال ولادت ایشان را سال 38 هجرى مى‌داند، امام با فاطمه دختر امام حسن(ع) ازدواج کرد و داراى 3 فرزند به نام‌هاى حسین، محمّد(امام باقر) و عبداللّه شد.

ایشان در 57 یا 58 سالگى، در روز 12 یا 25 محرم سال 94 یا 95 هجرى به وسیله ولید بن عبدالملک، مسموم شد و به شهادت رسید.                     

2 محمد بن علی الحسین(امام باقر) امام باقر(ع) در حادثه کربلا، 2 سال و چند ماه داشت.
3 حسن بن حسن، معروف به حسن مثنّا وى فرزند امام حسن(ع) و همسرش ، فاطمه دختر امام حسین(ع) بوده است، حسن مُثنّا در واقعه کربلا  20 ساله شمرده شده است که جنگید تا بر اثر جراحات، بیهوش شد، او را به کوفه بردند و درمان کردند. وى پس از بهبود ، به مدینه رفت، بر اساس نقل‌ها ، وى در 35، 37 یا 38 سالگى  به دستور ولید بن عبدالملک، مسموم شد و به شهادت رسید و در بقیع به خاک سپرده شد،  هر چند جمع این اقوال با هم، ممکن نیست.
4 عمرو بن حسن برخى از عمرو بن حسین یا عمر بن حسین، یاد کرده‌اند که ظاهرا همان عمرو بن حسن باشد.
5 محمّد بن حسین گرچه امام حسین(ع) فرزندى به نام محمّد داشته، ولى این احتمال وجود دارد که وى محمّد بن على بن الحسین(ع) بوده که نامش تصحیف شده است
6 قاسم بن محمّد بن جعفر همسر وى، امّ کلثوم دختر عبداللّه بن جعفر بوده است
7 محمّد بن عقیل عده‌ای وی را جزو شهدای کربلا آورده‌اند.
اسیران زن بنی‌هاشم
8 زینب کبری (س) پیام آور خون شهیدان، حماسه‌سراى قیام اباعبداللّه الحسین(ع)، رسواکننده زورمداران و تزویرگران ستم‌گستر، جلوه وقار، راز حیا، تبلور سربلندى و سرفرازى و اُسوه استوارى و عبادت و شکیبایى است.

او با پسرعمویش عبداللّه بن جعفر بن ابى‌طالب، ازدواج کرد و على زینبى، عون، محمّد، عبّاس و امّ‌کلثوم را برایش به دنیا آورد، او «اُمّ المصائب» نامیده شده است.

9 اُمّ کلثوم دختر امام علی(ع) وى «زینب صغرا» نیز نامیده شده و پدرش امیر مؤمنان(ع) است؛ ولى ظاهراً مادرش فاطمه زهرا(س) نیست؛ زیرا اُمّ‌کلثومى که دختر فاطمه زهرا(س) است، بنا بر مشهور در زمان حیات امام حسن(ع) از دنیا رفته است. 
10 فاطمه دختر امام على(ع) وى که «فاطمه صغرا» نیز نامیده شده، همسر ابوسعید بن عقیل بوده که در جریان کربلا به شهادت رسیده است، وى از راویان حوادث کربلاست
11 فاطمه دختر امام حسن(ع) وى همسر امام زین‌العابدین(ع) و مادر امام باقر(ع) و مادربزرگ سایر امامان اهل‌بیت(ع)است.

از امام صادق(ع) روایت شده که درباره او مى‌فرماید: «چنان شخصیت راستگو و درست کردارى بود که در میان خاندان حسن(ع) زنى چون او دیده نشده است».

12 سَکینه، دختر امام حسین(ع) نام وى ، آمنه است و امینه و اُمَیمه نیز گفته‌اند، سَکینه، لقب اوست که مادرش به وى داد، مادرش رَباب دختر اِمرؤ القَیس است.

سکینه، زنى خوش خو، ظریف، زیبارو، عفیف، اهل شعر و ادب و از راویان حدیث بود. بزرگان قریش و بزرگان شعر و ادب، در مجلس وى حاضر مى شدند. 

13 رَباب، همسر امام حسین(ع) وى مادر على اصغر(ع) است، پدرش ، امرؤ القیس بن عَدى، از مسیحیان شام بود که در روزگار خلافت عمر ، اسلام آورد و مادرش ، هند دختر ربیع بن مسعود است.

شعر امام حسین(ع) در مدح او و سَکینه، نشان دهنده علاقه فراوان امام(ع) به آنان است، رَباب، پس از شهادت همسرش امام حسین(ع)، یک سال بیشتر زنده نماند و در تمام این مدّت، به زیر سایه نرفت و برخى گفته‌اند در کنار مزار امام حسین(ع) به سوگ نشست و سپس از غم فراق او از دنیا رفت.

14 رُقَیّه، دختر امام على(ع) همسر مسلم بن عقیل(ع) نیز بوده، در کربلا حضور داشته است.
بازماندگان از غیر بنی‌هاشم
15 مُرَقّع بن ثُمامه اسدى پایه گزارشى، وى در کربلا مجروح شد و در کوفه از دنیا رفت، طبق گزارشى دیگر، وى پس از واقعه کربلا به زاره و در گزارشى دیگر به رَبَذه، تبعید شد و تا هلاکت یزید، آن جا ماند و پس از گریختن ابن زیاد به شام، به کوفه رفت.
16 سوّار بن عُمَیر جابرى وى در واقعه کربلا، مجروح و اسیر شد و شش ماه پس از آن، بر اثر جراحت‌هایى که برداشته بود، به شهادت رسید، در «زیارت ناحیه مقدّسه»، آمده است: «درود بر زخمىِ اسیر، سوّار بن ابى‌حِمیَر فَهْمى هَمْدانى»
17 عمرو بن عبداللّه جُندَعى او از مجروحان واقعه کربلاست که یک سال بعد از آن، به شهادت رسید، در «زیارت ناحیه مقدّسه»، از وى چنین یاد شده است: درود بر مجروحِ کم جان، عمرو بن عبداللّه جُندَعى
18 عُقْبة بن سَمعان وى، غلام رَباب، همسر امام حسین(ع) بوده است، شیخ طوسى او را در زمره یاران امام(ع) آورده است، او در تمام مسیر، همراه امام(ع) بوده و از راویان مشهور واقعه کربلاست
19 ضحّاک بن عبداللّه مشرقى وى همراهىِ خود با امام(ع) را مشروط به مفید بودن، کرده بود و پس از آن که مشخّص شد که سرنوشت، چیزى جز شهادت نیست، این موضوع را با امام(ع) در میان گذاشت، امام(ع) هم موافقت فرمود که اگر مى‌تواند، خود را از حلقه محاصره دشمن، خارج کند، به این ترتیب وى فرار را بر همراهى با امام(ع) و شهادت برگزید.
20 مسلم بن رباح غلام على بن ابى‌طالب(ع) و منشى ایشان بود که از آزادشدگان به دست امام(ع) بوده است، او همچنین، غلامِ حسین(ع) نیز بوده است، بر پایه برخى از گزارش‌ها، وى در روز عاشورا، در کنار امام(ع)، ولى احتمالاً به دلیل برده بودن، در امان مانده است.
21 غلام عبد الرحمان بن عبد ربّه انصارى او روایتگر شوخى کردن یاران امام(ع) با یکدیگر در صبح عاشوراست.
ادامه مطلب
یک شنبه 26 آذر 1391  - 1:05 PM

 

در سمت راست ورودی اصلی باب الصغیر مقبره کوچکی پذیرای سرهای مبارک شهدای کربلا است که به همراه حضرت امام حسین(ع) در کربلا شهید شدند. این مقبره یک اتاق بزرگ مربعی شکل است که از سنگ های سفید و سیاه ساخته شده که گنبد سفیدی بر بالای آن است و درب ورودی دارد که در وسط آن نوشته شده:

وفتیةٍ من بنی عدنانَ مـا نظـرَتْ    عین الغزالة أعلـى منهـمُ حَسَبـا  *** من کلّ جسم بوجهِ الأرضِ منطرحٍ     وکلّ رأس برأس الرمح قد نُصِبـا

این مقام متعلق به سرهای 16 شهیدی است که در واقعه طف کربلا به همراه امام حسین (ع) شهید شدند. همان اول که وارد اتاق می شوید با یک ضریح  ساخته شده از نقره روبه رو می‌شوید که یک تاج طلا کاری شده که بر روی آن آیات قرآنی و اشعاری حسینی حک شده وجود دارد. این ضریح به تازگی و در سال 1414 هجری توسط البهره معروف به ابوالقائد جوهر محمد برهان الدین الفاطمی پادشاه اسماعیلی ها بناشده است.

داخل این ضریح با 16 پارچه سبز رنگ پوشیده شده که به نشانه سرهای شهدای دفن شده است. نوع دیگری از پارچه های قرمز رنگ هم قرار داده شده که نشان از سرهای 72 شهید کربلاست.

غیر از اطلاعات تاریخی که در مورد این مکان وجود دارد حادثه عجیبی در این باره نقل شده که استاد لبیب بیضون آن را روایت کرده که دیگر جای شکی برای صحت مکان دفن این سرهای مقدس باقی نمی گذارد. «سید سلیم مرتضی» که از اهل ثقه و از کسانی است که متولی مقام‌های اهل بیت علیهم السلام در باب الصغیر بود این روایت را برای من ذکر کرد: دیوار مربوط به سرهای شهیدان خراب شد و سید سلیم خواست تا آن را اصلاح کند و بنیان آن را مستحکم‌تر کند. یک مرد مسیحی را برای تراشیدن سنگ ها به خدمت گرفت و از صبح زود تا عصر در آنجا کار می کرد.

سید سلیم نقل می کند: در یکی از روزها دیدم که این مسیحی در حال جمع کردن وسایل خود است و می‌خواهد که دیگر کار نکند. به او گفتم: مشکلت چیست؟  گفت : من می ترسم که اگر بخواهم این کار را ادامه دهم دین خود را ترک بگویم و مسلمان شوم. گفتم: چرا؟ گفت: دیروز وقتی داشتم خاک پیرامون مقام سرهای شهدا را حفر می‌کردم تا سنگ جدید بگذارم یک سوراخی برای من باز شد. از آن سوراخ دیدم که اتاقی در پایین وجود دارد که تعدای سر در آن قرار داده شده است. برخی سرها همراه با محاسن و برخی ها چشم بسته و برخی دیگر از سرها بر روی آن چیزی بسته شده بود.

سپس سید آمد و در آن سوراخ نگاهی انداخت و دید که تعداد سرها 16 عدد است که به شکل دائره مرتب شده‌اند و گویا که همین چند لحظه پیش دفن شده اند و هیچ نشانه خون و یا پوسیدگی روی این سرها مشاهده نمی شد و گوشت و پوست کامل داشت. سپس آن فرد مسیحی سوراخ را بست و مکان را ترک گفت.

سرهای دفن شده در آن مکان مقدس متعلق به این شهیدان است:

1- سر مقدس أبا الفضل العباس‌بن علی بن أبی طالب علیه السلام، مادرش أم البنین.

2- سر مقدس عبدالله بن أبی طالب علیه السلام، مادرش أم البنین.

3- سر مقدس عثمان بن علی بن أبی طالب علیه السلام، مادرش أم البنین.

4- سر مقدس محمد الأصغر بن علی بن أبی طالب علیه السلام از بنی هاشم

5- سر مقدس عمر بن علی بن أبی طالب علیه السلام، مادرش الصهباء دخترحبیب از قبیله بنی هاشم

6- سر مقدس علی بن الحسین الأکبر بن علی علیه السلام، مادرش لیلى بنت أبی مرة بن عروة

7- سر مقدس جعفر بن عقیل بن أبی طالب از قبیله بنی هاشم

8- سر مقدس عبد الله بن عقیل بن أبی طالب از بنی هاشم

9- سر مقدس الحسین بن عبد الله

10- سر مقدس عبد الله بن عوف

11- سر مقدس الحر بن یزید الریاحی التمیمی

12- سر مقدس القاسم بن الحسن بن علی بن أبی طالب(ع)از بنی هاشم

13- سر مقدس أبی بکر بن علی بن أبی طالب (ع). مادرش لیلى از بنی هاشم

14- سر مقدس جعفر بن علی بن ابی طالب (ع) از بنی هاشم

15- سر مقدس حبیب بن مظاهر الأسدی

16- سر مقدس محمد بن مسلم

این ضریح یک مسجد کوچک دیگری دارد که اخیراً بازسازی شده که نام آن، مسجد زین العابدین (ع) است و لازم به ذکر است که امام زین العابدین (ع) بعد از دفن سرها در این مکان نماز گزارده است.

همانگونه که در تصاویر ذیل نیز قابل مشاهده است، در این محل مقدس و در کنار ضریح سرهای شهدای کربلا، تشت فلزی بزرگی است که گفته می‌شود سرهای شهدای کربلا قبل از دفن شدن در آن قرار داده شده است.

 

ادامه مطلب
یک شنبه 26 آذر 1391  - 1:04 PM

 

  بی‌شک برای انسان افتخار و عزتی بالاتر از این نیست که پیوسته یار و یاور حق و در جبهه حق باشد و دفاع از اهل‌بیت(ع) و مظلومیت آنان و حمایت از وارثان به حق پیامبر، عالی‌ترین مصداق یاری حق است. همان‌طور که در قرآن یاران و اصحاب برجسته پیامبر(ص) که با جان و مال و از روی صفا و اخلاق و ایمان، در مقابل جبهه کفر و شرک، به یاری پیامبر(ص) شتافتند جایگاهی خاص و عظمتی بزرگ دارند؛ یاران و طرفداران امیرمؤمنان و ائمه معصومین(ع) نیز از آن مقام و عظمت، برخوردارند که روایت زیادی در این زمینه وجود دارد.

اما آنچه مهم است ایثار و فداکاری در راه نصرت آنان، با قلب و دست و زبان است و می‌توان ادعا کرد که براساس روایت و تاریخ، «مختار بن ابی‌عبید ثقفی» این مجاهد جبهه حق و یاور اهل بیت(ع)، از مصادیق یاوران و مدافعان حق، به شمار می‌رود.

با توجه به پخش مجدد سریال «مختارنامه» از شبکه‌های مختلف تلویزیون، در سلسله گزارش‌هایی به بررسی زندگانی مختار ثقفی می‌پردازیم. این مجموعه مطالب با استناد به کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی ارائه می‌شود.

*روایاتی در مدح مختار

آیت‌الله العظمی خوئی درباره مختار می‌نویسد: «والاخبار الوارده فی حقه، علی قسمین: مادحه وذامه، اما المادحه، فهی متضافرة».

 اخبار و روایاتی که درباره مختار رسیده، دو قسم است: نخست؛ اخباری در مدح و ستایش او و دوم؛ اخباری که در مذمت اوست. اما اخبار در مدح، قوی‌تر و برتر است.

*بشارت علی(ع) به قیام مختار

در کتب «ملاحم و فتن» از طرق شیعه و سنی از پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) و روایاتی به عنوان پیشگویی حوادث آینده، به چشم می‌خورد.

یکی از حوادثی که در اختبار غیبی پیامبر و ائمه(ع) وجود دارد قیام و شهادت امام حسین(ع) و حوادث بعد از آن از جمله قیام مختار است.

«مقدس اردبیلی» روایتی از امام علی(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود:

«سیقتل ولدی الحسین وسیخرج غلام من ثقیف و یقتل من الذین ظلموا، ثلثماثة وثلثة و ثمانین الف، رجل»

به زودی فرزندم حسین، کشته خواهد شد، ولی دیری نخواهد پایید که جوانی از قبیله «ثقیف» قیام خواهد کرد و از این ستمکاران، انتقام خواهد گرفت به طوری که تعداد کشته‌های آنان به 383 هزار نفر خواهد رسید.

ممکن است بعضی این رقم را دور از واقعیت و اغراق‌آمیز تلقی کنند، اما آنچه مسلم است در واقعه قیام مختار، جمع کثیری از دشمنان اهل‌بیت(ع) و مسببان فاجعه کربلا به هلاکت رسیدند، البته سران آنان که اغلب در عراق بودند، به دست مختار و یارانش کشته شدند که تعداد آنان را می‌توان چندین هزار تن، تخمین زد و از آنجا که در جریان فتح کوفه، تعداد زیادی از دشمنان اهل‌بیت کشته شدند و در شورش بعد از پیروزی مختار نیز جمع بسیاری در معرکه هلاک گشتند و در ماجرای جنگ ابراهیم که منجر به شکست لشکر شام، به فرماندهی ابن‌زیاد شد، طبق تواریخ معتبر از لشکر 80 هزار نفری شام، تعداد اندکی جان سالم به در بردند، بنابر این، رقم فوق بعید نیست.

علامه مجلسی روایتی از علی(ع) نقل می‌کند که فرمود: «همانطور که گروهی از بنی اسرائیل، از حق اطاعت کردند و کرامت یافتند و گروهی از آنان عصیان کردند و در نتیجه عذاب شدند، شما امت محمد(ص) نیز چنین خواهد بود».

سؤال کردند: ای امیرمؤمنان! این عصیان کننده‌ها چه کسانی هستند؟

حضرت فرمود: آنان که به بزرگداشت ما و حقوق ما اهل‌بیت امر شدند، لیکن خیانت و مخالفت کردند و حقوق ما را نادیده گرفتند و انکار کردند و آن را سبک شمردند، فرزندان ما که همان فرزندان پیامبر خدا(ص) بوده به قتل رساندند، در صورتی که مأمور به اکرام و محبت آنان بودند.

عرض کردند: ای امیرمؤمنان! آیا چنین خواهد شد؟!

فرمود: «آری، این خبری حق و امری است شدنی، به زودی این دو فرزندم حسن و حسین(ع) کشته خواهند شد.»

سپس اضافه فرمود: به زودی ستمکاران به بلایی توسط کسی که خداوند برای انتقام، بر آنان مسلط خواهد نمود، گرفتار خواهند شد و این به خاطر فسق و جنایتی است که انجام دادند، همانگونه که بنی اسرائیل گرفتار عذاب شدند.

عرض کردند، او کیست؟

حضرت(ع) فرمود: جوانی از قبیله ثقیف که او را مختار بن‌ابی‌عبید می‌گویند.

مرحوم مامقانی می‌فرماید: این روایت، دلیل دیگری بر امامی بودن و صحت اعتقاد مختار است؛ زیرا عاقب کار مختار بر امیرمؤمنان(ع) مانند بسیاری از حوادث آینده که امام(ع) می‌دانست پوشیده نبود.

ادامه مطلب
یک شنبه 26 آذر 1391  - 1:00 PM

 

 «شمر بن ذی‌الجوشن» این جانی شماره یک حادثه کربلا، در رأس لیست سیاه مختار بود، باید به هر قیمتی این جنایتکار دستگیر و مجازات می‌شد. وی پس از واقعه جنگ شورشیان کوفه با مختار که فرماندهی چند گروه را به عهده داشت، متواری شد. 

*سوابق و پرونده سیاه «شمر»

شمر بن ذی‌الجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار می‌آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه می‌کشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حمله‌ور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالی‌که رجز می‌خواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب می‌شناخت و در حالی‌که او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.

اما شمر هم همانند بسیاری از مردم کوفه، در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد، کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی درباره جرم‌های شمر و نحوه کشته شدن او توسط مختار چنین می‌نویسد:

* جُرم‌هایی که شمر مرتکب شد

-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.

-هنگامی که عمر سعد از کربلا نامه‌ای مسالمت‌آمیز برای ابن‌ زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن ‌زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمی‌شود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن ‌زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.

-شمر نامه‌ای از ابن‌ زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.

-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.

-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.

-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)‌، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با 12 ‌نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمه‌گاه امام حسین(ع) حمله‌ور شد و امام خطاب به آنان، این جمله معروف را فرمود: که «اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید (لااقل) آزادمرد باشید»! چرا به طرف زن و بچه‌هایم حمله می‌کنید.

-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.

*ماجرای تعقیب شمر و کشته شدن او

شمر توانست از معرکه کوفه، جان سالمی به در برد و از شهر کوفه خارج شود، مختار غلامی به نام «زربی» داشت، این شخص ظاهراً ایرانی ‌الاصل و از هواداران اهل‌بیت(ع)  و از شیعیان بود، وی جوانی زیرک و باهوش بود. مختار، زربی را همراه گروهی که حدود 10 نفر می‌شدند، مأمور پیدا کردن شمر کرد.

مسلم بن عبدالله ضبابی می‌گوید: من نیز جزو فراریان، همراه شمر، از کوفه متواری شدم و زربی همچنان به دنبال ما بود تا از کوفه خارج شدیم و اسب‌های ما لاغر و ناتوان بودند، ولی اسب زربی چابک و زیرک بود. بالاخره خود را به ما رساند، هنگامی که او نزدیک ما شد، شمر به ما گفت: شما از من دور شوید، شاید منظور این غلام کسی جز من نباشد.

ما اسب‌هایمان را تاختیم و دور شدیم و زربی به قصد جان شمر به سوی او تاخت، شمر با تاکتیکی خاص او را به دنبال خود کشاند تا او از یارانش جدا شد. شمر، هنگامی که زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی محکم بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و زربی به شهادت رسید و به این ترتیب، شمر از مهلکه جان سالم به در برد، خبر ناکام ماندن مأموریت، زربی به مختار رسید. مختار با ناراحتی گفت: بیچاره زربی، اگر با من مشورت کرده بود، به او توصیه می‌کردم که تنها به دنبال «ابوالسالغه» (مقصودش شمر بود) نرود.

مسلم ضبابی گوید: ما و شمر توانستیم، خودمان را به محلی به نام «ساتیدما» برسانیم و بعد از کمی استراحت، رفتیم تا به نزدیک دهکده‌ای به نام «کلتانیه» رسیدیم، کنار ساحل رودخانه‌ای که نزدیک تپه‌ای بود، پیاده شدیم، شمر فردی از اهالی همان روستا را گرفت و با تهدید گفت: نامه‌ای دارم و باید آن را به سرعت به بصره به نزد مصعب بن زبیر ببری.

گویا آن روستایی قبول نمی‌کرد، شمر او را کتک زد و او هم از ترس جانش، این مأموریت را پذیرفت و نامه را گرفت و برای مقدمات سفر، به همان دهکده رفت و این دهکده چند خانه بیشتر نداشت و بعد معلوم شد که ابوعمره، رییس پلیس مختار، با گروهی مسلح در آنجا مستقر شده‌اند و در آن محل پاسگاهی جهت کنترل راه کوفه به بصره قرار داده‌اند، مخصوصاً به خاطر اینکه فراریان کوفی از این راه خود را به بصره می‌رسانند و تحت حمایت مصعب بن زبیر که استاندار عبدالله زبیر در آن‌جا بود، قرار می‌گرفتند.

آن روستایی در بین راه به یک هم روستایی خود برخورد کرد و ماجرای کتک خوردن خود از دست شمر را برای وی تعریف کرد، در همان حال که این 2 روستایی با هم صحبت می‌کردند، یکی از افراد گروه ابوعمره، از صحبت آنان متوجه شد که این روستایی، حامل نامه‌ای از شمر برای مصعب بن زبیر است و قصد بصره را دارد، این مأمور باهوش، آدرس دقیق محل ملاقات شمر و آن روستایی را از او تحقیق کرد و معلوم شد از آن‌‌جا تا محلی که شمر در آن‌جا بود حدود 3 فرسخ راه است. این مأمور، جریان را به ابوعمره گزارش داد و ابوعمره، بلافاصله با گروه مسلح خود، به سوی محل استقرار و اختفا شمر، حرکت کردند.

شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.

ادامه مطلب
یک شنبه 26 آذر 1391  - 12:58 PM

 

شیعیان در طول تاریخ مظلومیت خود با اتکا به اصول خدشه‌ناپذیر اسلام هنگام حاکمیت‌ ظلم با انگیزه‌های خداجویانه، جنبش‌هایی را سازمان داده و حوادثی را به وجود آوردند.

یکی از این جنبش‌ها به رهبری مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین(ع) اتفاق افتاد،‌ او این حرکت را شب پنج‌شنبه 14 ربیع‌الاول سال 66 هجری با شعار «یا لثارات الحسین» آغاز کرد.

با توجه به پخش سریال «مختارنامه» از شبکه‌های مختلف تلویزیون، بر آن شدیم در سلسله گزارش‌هایی به بررسی زندگانی مختار ثقفی بپردازیم. این مجموعه مطالب با استناد به کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی ارائه می‌شود.

*مادر مختار

نام مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان با شخصیت تاریخ اسلام است، درباره او گفته‌اند: «مِنْ رَبّات الفَصاحَةِ وَلْبَلاغَةِ وَالْرَأی وَالْعَقل»، وی، از زنان سخنور و با تدبیر عاقله بود.

«ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکل ‌پسند و در پی همسری ایده‌آل بود، او همسری می‌خواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هر کسی که به او پیشنهاد می‌شد نمی‌پذیرفت، شبی در خواب می‌بیند که یک نفر به او می‌گوید: برو «دومه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که می‌خواهی!

دومة، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومة الحسناء» لقب داده بودند.

او خواب خود را برای خانواده‌اش تعریف کرد، آنان گفتند:‌ این خواب اعتباری ندارد، ولی یکی از میان آنان گفت: این یک دستور است، تعجیل کن و با دَومه ازدواج کن! به این ترتیب، ابوعبید دل به دریا زد و با این دوشیزه که دل خواهش بود، ازدواج کرد و این خانم از شوهرش باردار شد.

دومه می‌گوید: هنگامی که حامله بودم؛ شبی خواب دیدم که گوینده‌ای در عالم رویا، این سرود را برایم می‌خواند:

اَبشِری بالوَلَدِ/اَشَبَهُ شیءٍ باَلاَمة

اِذ الرِجالُ فی کَبَد/تقَاولَوا علَی لَبَد

کانَ لَهُ حظُّ الأَسَد

یعنی: مژده به یک پسر پسری مثل شیر در گرماگرم نبرد او بهره کاملی از شجاعت دارد و پس از چندی خداوند نوزادی پسر، به ابوعبید عطا فرمود و او نامش را «مختار» گذاشت و خداوند، چند فرزند دیگر نیز از همین خانم، به ابوعبید داد که عبارتند از: «جبر»، «اباجبر»، «ابوحکم»، «ابوامیّه»، «اسید» و «صفیه» که این دختر بعدها همسر عبدالله بن عمر شد.

مادر مختار تا شهادت او زنده و پیرزنی فرتوت بود که در جریان محاصره «دارالاماره» به دست نیروهای «مصعب بن زبیر» نیز حضور داشت و در محاصره بود.

«ابوعجین» می‌گوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم، بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی».

*تولد و دوران کودکی مختار

او در سال اول هجرت، متولد شد، ابن اثیر می‌گوید:‌ از نخستین نوزادان مسلمانی که در سال اول هجری به دنیا آمدند «مختار» بود.

آری، مختار در مدینه متولد شد، زیرا پدر او پس از اسلام آوردن به مدینه هجرت کرد. مادر مختار می‌گوید: «پس از تولد مختار، باز خواب دیدم کسی به من می‌گوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد».

صاحب تاریخ فخری گوید: «مختار، با شرافت نفس و علو همت و بزرگواری پرورش یافت».

*شیربچه شجاع

او هنوز نوجوانی کم سن و سال بود و بیش از 13 بهار از عمرش نگذشته بود که در جبهه جنگ بزرگی شرکت کرد، هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف سرحدات عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر به دستور خلیفه دوم به پدر مختار (ابوعبید) واگذار شده بود.

ابوعبید فرزندش مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و به این وسیله مختار 13 ساله از جمله رزمندگان شد که برای اولین‌ بار در جنگی عظیم شرکت می‌کرد.

این جنگ به واقعه «قسّ ناطف» معروف است که بین نیروهای اسلام و فُرس به وقوع پیوست.

همچنین «سعد بن مسعود»، عموی مختار که از شخصیت‌های به نام اسلام و از یاران مخلص امیرمؤمنان و ائمه اطهار(ع) بود، نیز در این جنگ شرکت داشت، مختار، در این جبهه به شدت فعالیت می‌کرد که از چنگ پدر بگریزد و وارد خط مقدم درگیری با دشمن شود، اما عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار باز می‌داشت.

این تجربه عملی، برای نوجوانی که در قبیله شجاع «ثقیف» پرورش یافته بود، اثر به سزایی در پرورش شهامت و شجاعت او داشت: و به این ترتیب، او جنگجویی شجاع و بی‌پروا، از آب درآمد».

ادامه مطلب
یک شنبه 26 آذر 1391  - 12:58 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 59

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5897564
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی