جام نيوز، در كتاب پيشگويي هايي از اميرالمومنين سلام الله عليه آمده: «شخصى بنام حبيب بن عمر در لحظات آخر عمر حضرت اميرالمومنين سلام الله عليه به عيادت آنحضرت رفت و نگاهى به جراحت (سر) حضرت انداخت و گفت:يا اميرالمومنين اين زخم شما چيز (مهمى ) نيست، و بر شما خوفى نيست.
حضرت فرمود: اى حبيب به خدا قسم من همين ساعت از ميان شما مى روم .
ام كلثوم دختر حضرت با شنيدن اين جمله گريان شد، حضرت فرمود: دخترم چرا گريه مى كنى؟
جواب داد: بابا شما فرمودى همين ساعت از من جدا مى شوى.
حضرت فرمود: دخترم گريه نكن، به خدا قسم اگر آنچه پدرت مى بيند، ببينى گريه نمى كنى!
حبيب گفت: عرض كردم يا اميرالمؤمنين شما چه مى بينى؟
حضرت فرمود: ملائكه آسمانى و پيامبران را مى بينم كه كنار يكديگر ايستاده همگى منتظرند مرا در آغوش بگيرند و اينك اين برادرم محمد صلى الله عليه و آله است كه نزد من نشسته و مى فرمايد: (يا على) بيا كه آنچه در مقابل توست از حالتى كه تو در آنى بهتر است.
راوى گويد: تا از منزل خارج شدم حضرت از دنيا رفت.
فردا صبح امام مجتبى عليه السّلام بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم شب گذشته قرآن نازل شد و در اين شب عيسى بن مريم به آسمان برده شد و در همين شب يوشع بن نون كشته شد و در اين شب اميرالمؤمنين عليه السّلام از دنيا رفت.
به خدا قسم هيچ يك از اوصياء (پيامبران گذشته) و نه كسانى كه بعد از او مى آيند (از امام عليه السّلام) بر او در وارد شدن به بهشت سبقت نگيرند.
هر گاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله او را به جنگ مى فرستاد، جبرئيل در طرف راست او و ميكائيل در طرف چپ او يارى را مى دادند.
آنگاه حضرت فرمود: او از مال دنيا طلا و نقره اى (هيچ پولى) باقى نگذارد، مگر هفتصد درهم كه از سهم او زياد آمده بود و مى خواست براى خانواده اش خدمتكارى بگيرد.(مناقب اهل البيت عليه السّلام ، ج 1، ص 146)
بارالها! معرفت خويش و پيامبر گرامى و خاندان بزرگوار او را نصيب ما بگردان و ما را از دوستان و شيعيان مخلص ايشان قرار بده .
ادامه مطلب
یک شنبه 26 بهمن 1393 - 7:27 PM