به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

اگر اهل گشت و گذار باشید حتماً برای تان پیش آماده که در صحرا چادر بزنید و شب هنگام آتشی روشن کنید و با دوستان و خانواده به آن خیره شوید و از یمین و یسار تعریف کنید.

 
آتشِ کنارِ دریا، اما لذتی دو چندان دارد. از یک سو صدای دریا و موج ها و از دیگر سو، صدای سوختن چوب در آتش و شعله سرخ آن. تا حالا توجه کرده اید که وقتی به آتش خیره می شوید چه اشکال عجیبی در آن می بینید؟ اگر نه، حتماً یک بار امتحان کنید. ولی شاید کسی به این فکر نکرده باشد که با خیره شدن به آب، چیز خاصی در آن ببیند؛ آب که شکلی ندارد.
 
اما یک عکاس خوش ذوق پا را از این مفاهیمِ به ظاهر بدیهی، فراتر نهاده و با خلق روشی، آن رویِ دیگرِ آب را به نمایش گذاشته. او در تکنیک ابداعی خود، شارِشِ آب را به طور مستقیم ضبط می کند تا بتواند تصاویری بدیع خلق نماید. در ادامه مطلب می توانید چند نمونه از شاهکارهای این عکاس، که همگی تصاویری از «آب» هستند، را ببینید.
 
بقیه در ادامه مطلب ...
ادامه مطلب
یک شنبه 3 شهریور 1392  - 10:36 AM

در رژیم غذایی ما برخی از مواد غذایی یافت می‌شوند که ما با خوردن آنها به کند ذهنی و نابودی هوش بیشتر کمک می‌کنیم.

خبرگزاری فارس: 10 غذایی که هوش را از بین می‌برد+عکس
 

 

به گزارش خبرگزاری فارس، در زندگی انواع مختلفی از مواد غذایی وجود دارند که به نابودی هوش منجر می‌شود، ‌در این مقاله به شرح مواردی از آن می‌پردازیم.

همه ما با آن دسته از مواد‌غذایی که باعث حملات قلبی، چاقی، سرطان و دیگر موارد ذکر نشده‌ای که تند و زننده هستند آشنا هستیم. اما در واقع خوراکی‌هایی وجود دارند که خوردن آنها باعث نابودی هوش می‌شود.

این دسته از مواد غذایی شامل الکل، مواد ‌غذایی کم‌ارزش، قندهای مصنوعی است که باعث بیماری‌های فوق‌الذکر می‌شود.

بنابراین، اساساً آنچه برای باقی‌ماندن در بدن بد است که بخوبی در مغز ذخیره نشود.

گیج کننده است که در زندگی ما هیچ راه فراری از این مواد غذایی وجود ندارد که در این لیست ذکر شده است.

اما به یاد داشته باشید که برای زندگی کردن به صورت سالم در حد اعتدال کلیدی وجود دارد.

اگر ما تعادل بین سالم و ناسالم بودن مواد غذایی را مدیریت کنیم، قطعا به ما اجازه داده می‌شود تا از خوش‌گذرانی‌های گاه به گاه، بیش از حد لذت بریم.

1. الکل

قطعا برای شهرت الکل به عنوان قاتل مغزی خود متعجب نمی‌شویم.

ما معمولاً از پیامدهای مخرب و ویرانگر الکل بر کبد خود آگاهی داریم اما این در حالی است که الکل همچنین می‌تواند صدمات جدی به سلول‌های مغزی نیز وارد کند.

عوارض جانبی شناخته شده از الکل شامل لغزش‌های حافظه و عدم تمرکز است. سوء مصرف طولانی مدت الکل نیز باعث اختلال در قوای شناختی می‌شود.

2. تنقلات

برگرها، سرخ‌کردنی‌ها و چیزهایی شبیه آن ما را دچار وسوسه ‌می‌کند اما خوردن این مواد غذایی باعث انباشته شدن چربی‌ها ‌می‌شود که این امر اعتیاد را بوجود می‌آورد.

مصرف نامحدود تنقلات مانع تولید «دوپامین» می‌شود که ماده شیمیایی «شادی» در بدن ما است و علائمی را به وجود می‌آورد که با نوسان اخلاقی و افسردگی ارتباط دارد.

3. محصولات غذایی غنی از قند

قند‌های ذخیره شده که مسبب مشکلات عصبی است.

مصرف بیش از حد قند منجر به کاهش تولید یک ماده شیمیایی در مغز می‌شود که به عنوان فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز شناخته شده است.

نبود این ماده باعث اختلال در یادگیری و همچنین به خاطر سپردن می‌شود. طبیعت اعتیاد‌آور شکر عواقب بلند مدتی بهمراه دارد به طوریکه بر توانایی یادگیری تاثیر می‌گذارد و مهارت‌های شناختی را تضعیف می‌کند.

4. مواد غذایی سرخ شده

مواد غذایی سرخ شده، به سبک پخت جنوبی در جنوب شرقی آمریکا به عنوان «کمربند سکته مغزی» شناخته شده است.

سطوح بالای چربی و کلسترول موجود در مواد غذایی سرخ شده بر دیواره‌های شریان تامین خون به مغز رسوب می‌کند؛ عدم خون‌رسانی کافی در نهایت باعث سکته مغزی می‌شود.

بنابراین، هنگامی که در رژیم غذایی به طور منظم شامل مواد غذایی سرخ شده باشد، شما بیشتر با دردسر و مشکلات مواجه می‌شوید.

5. وعده‌های غذایی منجمد شده

اکثر افراد در زندگی خود به دلیل زمان کمی که دارند مجبور می‌شوند که غذاهای خود را فریز کنند.

مصرف مواد غذایی یخ زده، به طور منظم می‌تواند خطر ابتلا به بیماری آلزایمر را افزایش دهد و همچنین به زوال عقل که تخریب سلول‌های مغزی در طول زمان است،‌ منتهی شود.

6. محصولات غذایی شور

مواد غذایی شور درست مانند مواد قندی، می‌تواند اعتیاد آور باشد و با عواقب خطرناک همراه باشد.

سدیم در تغییرات فشار خون شناخته شده است اما نکته اینجاست که آیا می‌دانید که این ماده می‌تواند همچنین توانایی‌های تفکر ما را مختل سازد؟

نه

برای هر چیزی پزشکان به ما توصیه نمی‌کنند که مصرف نمک را کم کنیم.

نمک، به عنوان یک ماده نگهدارنده در ترشی‌ها استفاده می‌شود، پس از زیاده‌روی در خوردن آن خودداری کنید.

7. پروتئین‌های فرآوری شده

پروتئین‌ها و چربی‌ها چیزهایی که ما از دوران مدرسه آنها را می‌شناسیم.

زمانی که پروتئین‌ها فرآوری می‌شوند و تبدیل به سوسیس، پپرونی و کالباس، می‌شوند پروئتین‌ها خطرناک می‌شوند.

مواد نگهدارنده، مانند نیترات سدیم، زمانی که در فرآوری گوشت با پروتئین‌ها ترکیب می‌شود بسیار سرطان زا می‌شوند.

8. نیکوتین

نیکوتین زمانی که به میزان بالا مصرف می‌شود به دلیل کاهش عرضه خون و اکسیژن به مغز به عنوان عامل سرطان شناخته می‌شود.

علاوه بر این، سفت ‌شدن مویرگ‌ها و تأثیر بر عملکرد انتقال دهنده‌های عصبی و انتقال مواد شیمیایی در بدن از دیگر عوارض آن به شمار می‌آید.

9. شیرین کننده‌های مصنوعی

بسیاری از ما نسبت به این موضوع که شیرین کننده‌های مصنوعی در زندگی ما فاقد آسیب هستند دارای تصور غلط هستیم.

استفاده از شیرین‌کننده‌های مصنوعی در نهایت به آسیب‌های مغزی منتهی می‌شود.

10. چربی‌های ترانس

چربی‌های ترانس (trans fats) هنگام افزودن هیدروژن به روغن‌های مایع گیاهی (عمل هیدروژنه کردن)، برای بالابردن نقطه ذوب آنها (جامد کردن) جهت افزایش طول عمر و پایداری شان به وجود می‌آیند.

چربی‌های ترانس در روغن‌های شیرینی‌پزی، روغن نباتی جامد، مارگارین‌ها، شیرینی‌ها، غذاهای حاضری، غذاهای سرخ شده مثل پیراشکی و سیب‌زمینی‌ سرخ‌کرده و سایر غذاهایی که با روغن‌های هیدروژنه، پخته یا سرخ شده‌اند، یافت می‌شوند.

مصرف چربی‌های ترانس خطر ابتلا به بیماری کرونر قلبی را افزایش می‌دهد؛ در طی یک دوره، ما را با درد و رنج یک سکته مغزی حساس مواجه می‌سازد.

همچنین، مصرف این نوع چربی سبب کم شدن حجم مغز می‌شود که در نهایت به بیماری آلزایمر منتهی می‌شود.

نویسنده این مقاله: رینوکا ساوانت (Renuka Savant)

 

مترجم: مریم قره داغی

 

ادامه مطلب
یک شنبه 3 شهریور 1392  - 12:32 AM
تيمور بختيار، نخستين رئيس سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) كه پس از تبعيد از ايران به فعاليت آشكار عليه شاه پرداخته بود روز ۳۱ مرداد ۱۳۴۹ در عراق ترور شد.
 
او از هفته اى قبل در اثر اصابت گلوله يكى از نزديكانش كه نفوذى ساواك ايران بود در بستر مرگ افتاده بود. اسدالله علم، وزير وقت دربار، در يادداشت هاى ۲۴ مرداد خود نوشته است: «بالاخره ايادى ما در اطراف بختيار موفق شدند او را با تير بزنند. روزى كه در بغداد براى شكار به خارج رفته بودند. كسى كه [او] خيال مى كرد از همه به او نزديك تر است و از ايادى ما بود، او را زد. متاسفانه اين مرد پوست كلفت نمرده است. ولى من عقيده دارم كه خواست خدا است براى اين كه بيشتر رنج و عذاب ببرد. بالاخره مى ميرد. اين آدم شقى خيلى مردم را اذيت كرد كه براى خودش مقام و پول به دست بياورد. ولى از حق نبايد گذشت، مرد شجاع و نترسى است.» 
 
بختيار از اقوام نزديك ملكه ثريا بود و در جريان براندازى دولت دكتر مصدق فرماندهى لشكر زرهى كرمانشاه را به عهده داشت. او پس از شكست كودتاى ۲۵ مرداد يك تيپ زرهى را به سوى تهران حركت داده بود. بختيار مدتى پس از سقوط دولت مصدق فرماندار نظامى تهران شد و هنگامى كه رژيم در سال ۱۳۳۶ تصميم گرفت فعاليت هاى امنيتى و اطلاعاتى را با ايجاد تشكيلاتى تازه متمركز كند، به رياست اين تشكيلات رسيد. 
 
گفته مى شود تيمور بختيار در دوران رياستش بر ساواك مال اندوزى بسيار كرد و رفتارى زننده از خود نشان داد. 
 
شاه با توجه به بلندپروازى و قدرت بختيار به تدريج به او بى اعتماد شد و هنگامى كه اختلاف او با امينى (نخست وزير وقت) شدت گرفت، از موقعيت استفاده كرد و بختيار را به تبعيد فرستاد.
 
مقامات امنيتى و دولت ايران در جريان حوادث خرداد ۱۳۴۲ تيمور بختيار را متهم كردند با ارسال مبلغ زيادى پول به كشور، مقدمات شورش مخالفان را فراهم كرده است. 
 
بختيار چند سال بعد در نيمه ارديبهشت ۱۳۴۷ در لبنان دستگير و به اتهام حمل اسلحه به ۹ ماه حبس محكوم شد. دولت ايران از لبنان خواست كه او را مسترد كند، اما لبنان با درخواست ايران مخالفت كرد و همين مسئله به قطع روابط سياسى دو كشور انجاميد. بختيار در اوج اختلافات عراق و ايران در سال هاى آخر دهه ،۱۳۴۰ به دعوت دولت عراق به بغداد رفت. مقامات عراقى امكانات گسترده اى در اختيار او قرار دادند تا با استفاده از آن عليه دولت ايران اقدام كند. 
 
گفته مى شود برنامه او ورود مخفيانه به ايران و سازماندهى شورش ايل بختيارى عليه دولت مركزى بوده است. در بهمن ۱۳۴۸ دولت ايران كوشيد دولت عراق را با سازماندهى يك كودتا در آن كشور سرنگون كند. اين اقدام ايران، به اخراج سفير و دستگيرى يكى از ماموران ايرانى انجاميد كه گفته مى شد توسط صدام حسين (معاون وقت رئيس جمهور) و تيمور بختيار بازجويى شده است. 
 
ساواك سرانجام سال بعد توانست با نفوذ دادن عواملش به دستگاه بختيار او را از ميان بردارد. 
 
 
پرتره تیمور بختیار اولین رئیس ساواک 
 
 
تیمور بختیار در دوران ریاست بر ساواک
 
 
تیمور بختیار در جمع مقامات وقت ایران
 
 
تیمور بختیار و مهدیقلی علوی مقدم سوار بر اتومبیل روباز هنگام عبور از مقابل گارد احترام جهت شركت در مراسم افتتاح دوره هجدهم مجلس
 
 
پرتره تیمور بختیار در دوران ریاست ساواک
 
 
تیمور بختیار در دفتر کار خود
 
 
سرلشگر تیمور بختیار به اتفاق یكی از امرای ارتش هنگام شركت در مراسم سلام رسمی در كاخ گلستان
 
 
تیمور بختیار در کنار نواب صفوی پس از دستگیری
 
 
تیمور بختيار پس از بازداشت دکتر حسین فاطمی
 
 
تیمور بختیار( فرماندار نظامی تهران) به همراه فرزند خردسالش در سال 1333
 
 
تیمور بختیار در حال آموزش تیراندازی به پسرش اسفندیار بختیار
ادامه مطلب
جمعه 1 شهریور 1392  - 4:01 PM

«قلبش مثل سنگ شده است»، این مثل را برای آدم هایی به کار می بریم که سنگدل هستند اما باورش خیلی سخت است که آدم هایی باشندکه واقعا بدنشان مثل سنگ شده باشد. گذر زمان آنها را تبدیل به سنگ می کند. کافی است یک ضربه کوچک به بدنشان وارد شود  تا استخوان هایشان به شکلی عجیب و غریب در بدنشان شروع به رشد کند.


این بیماری مرموز بسیار نادر است و افرادی که به آن مبتلا می شوند رفته رفته تمام بدنشان به دلیل رشد استخوان آنقدر سفت و محکم می شود که دیگر نمی توانند حرکت کنند و حتی غذا خوردن هم برای آنها مشکل می شود تا جایی که سرنوشتی جز مرگ در انتظارشان نیست. این بیماری مرموز «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» نام دارد.

ماجرای عجیب هری ایتسلاک

اسکلت عجیب و غریب مردی به نام «هری ایستلاک» در محفظه شیشه ای در موزه ماتر پنسیلوانیا به نمایش گذاشته شده است. پرده ای از استخوان سراسر کمر هری را پوشانده، نوارهای استخوانی، جمعه و ستون فقراتش را قفل و شانه ومفاصلش را سفت و سنگی کرده است. در نگاه اول کاملا مشخص است که این اسکلت به خود پیچیده و تبدیل به یک تکه سفت و محکم شده است.

هری ایستلاک در اواخر دهه 30 قرن بیستم به دلیل ابتدا به بیماری نادر «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» از دنیا رفت، بیماری که به اختصار به آن «اف او پی» می گویند و عضلات را تبدیل به استخوان می کند. دانشمندان به مدت 15 سال تلاش کردند تا با انجام مطالعات گوناگون، راه درمان این بیماری نادر را کشف کنند، این در حالی است که بیشتر بیماران مبتلات به اف او پی کودکان و نوجوان ها هستند.

 

در  این بیماری نادر به محض آنکه هرگونه صدمه ای به ماهیچه و بافت های بدن وارد شود، درست در هماننقطه، استخوانی شروع به رشد می کند. استخوان شکل گرفته به سرعت رشد می کندو با ترمیم خود، مثل یک استخوان طبیعی داخل بدن باقی می ماند. استخوان جدید خیلی زود تبدیل به استخوان دائمی می شود و به اسکلت های طبیعی می پیوندد و همین مسئله باعث می شود تا مشکلات حرکتی برای شخص به وجود آید.

افراد مبتلا به این بیماری را معمولا در حالت درازکش یا نشسته قرار می دهند تا تبدیل شدن بدنشان به استخوان با درد کمتری صورت گیرد. مبتلایان به «اف او پی» معمولا از گرسنگی جان خود را از دست خواهند داد زیرا فک آنها باز نمی شود و رشد استخوان در شش هایشان موجب خفگی می شود.


سیستم ایمنی بدن

دکتر زاسلوف و همکارانش در مطالعات خود به این نتیجه رسیدندکه سیستم ایمنی بدن مبتلایان به اف او پی در رشد این استخوان های ناخواسته بسیار موثر است. وقتی بدن این افراد صدمه می بیند سلول هایی به نام لیفوسیت که در دستگاه ایمنی بدن قرار داردند به جای حمله به عامل خارجی به ماهیچه های سلولی بدن فرد حمله می کنند. لیفوسیت ها پروتئین هایی که در محل آسیب دیدگی وجود دارد را به استخوان تبدیل می کند.

این تنها تئوری است که دانشمندان درباره اف او پی ارائه داده اند. از این رو آنها تصمیم گرفتند بدن موجود دیگری را که فاقد اسکلت است مورد بررسی قرار دهند. کوسه ها در بدنشان نرمه استخوانی وجود دارد که با محدودکردن خونرسانی به بافت ها، مانع تشکیل استخوان در بدن این جانوران می شود. دانشمندان از بدن کوسه دارویی تهیه کرده اند که امیدوارند شاید روزی با تزریق به مبتلایان اف او پی مانع رشد استخوان های اضافی در بدنشان شوند.

 

اکتشافات علمی

«میشل زاسلوف» پزشک آمریکایی تلاش بسیاری کرد تا متوجه شود چرا بافت های بدن مبتلایان به این بیماری در طول زمان تبدیل به استخوان می شوند. او در ابتدای مطالعاتش دریافت که عمل جراحی برای میتلایان به اف او پی بی فایده است زیرا هر ضربه به بدن باعث به وجود آمدن استخوان های بیشتری می شود. البته در بعضی از موارد، بدون اینکه ضربه ای به بدن شخص وارد شود استخوان در بدن بیمار شروع به رشد می کند. دکتر زاسلوف به این نکته رسید که رشد استخوان ها از زمانکودکینیز قابل پیش بینی است. او در تحقیقات خود پی برد که اختلالات ژنتیکی مهمترین عامل در بیماری «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» است.


سرباز جنگی

پیتر کلاکی سال 1882 متولد شد. او در 16 سالگی به ارتش آمریکا پیوست و وقتی جنگ اسپانیا و آمریکا به پایان رسید 17 ساله بود. بعد از پایان جنگ او چند سالی از خدمت در ارتش استعفا داد اما سال 1904 دوباره به ارتش ملحق شد. دو ماه از ملحق شدن وی به ارتش نمی گذشت که در مفاصلش احساس درد و سفت شدن کرد. پس از انجام آزمایشات مختلف روی پیتر، بیماری سنگی شدن در او تشخیص داده شد، بعد از آن در طول 20 سال شرایط پیتر بدتر و بدتر شد و تمام مفاصل بدنش حالت پیچیده ای به خود گرفت.

 

پیتر رفته رفته دیگر نمی توانست حرکت کند. وقتی بدن پیتر سفت و سنگی شد او از حرکت بازایستاد. وی را در حالت نشسته قرار دادند تا او بتواند هم روی تخت دراز بکشد و هم روی صندلی بنشیند. مدت زیادی طول نکشید که پیتر حتی دیگر نمی توانست دهانش را باز کند وبرای همین دو دندان جلویی او را کشیدند تا وی بتواند غذا بخورد. پیتر وصیت کردکه بدن او را پس از مرگ به موزه ماتر بدهند و از سال 1925 جسد سنگی پیتر روی صندلی چوبی نشسته است.


دختر سنگی با اراده آهنی

وقتی جینی پیپر سال 1958 در میشیگان آمریکا متولد شد همه بدنش ظاهرا سالم به نظر می رسید به غیر از انگشت شست پایش که کوتاه و کج بود. پزشکان انگشت نوزاد را آتل بندی کرده و او را همراه مادرش از بیمارستان مرخص کردند. دو ماه بعد پشت سر جینی متورم شد. سر جینی به جایی برخوردنکرده بود و زخم عفونی هم در بدنش دیده نمی شد و برای همین پدر و مادر او متعجب از این اتفاق با خود فکر کردند پاید پس از مدتی تورم سر دخترشان بخوابد و برای همین او را نزد پزشک نبردند. چند روز بیشتر طول نکشید که اثر تورم از بین رفت و دیگر چیزی ظاهر نشد.

اما یک موضوع مادر جینی را نگران کرده بود، جینی نمی توانست دهانش را مثل دیگر خواهر و برادرهایش به راحتی باز کند و این بار خانم پیپر دخترش را نزد پزشکان مختلف برد تا بلکه بفهمد باز نکردن دهان نشانه بیماری خاصی است یا خیر. جینی چهارساله بود که کلینیک مایو بالاخره پس از انجام آزمایشات بسیار، بیماری او را تشخیص داد. جینی دچار بیماری نادر «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» که به اختصار به آن «اف او پی» می گفتند شده بود. پدر و مادر جینی که تا آن زمان نام این بیماری را هم نشنیده بودند اصلا نمی دانستند دخترشان مبتلا به چه بیماری شده است.

پزشکان به آنها گفتندکه اف او پی بیماری بسیار نادری است که از هر دو میلیون نفر یک نفر در جهان به آن مبتلا می شود اما به آنها نگفتند که بیماری جینی به این معنی بود که در طول زمان، اسکلت دومی در بدنش شکل خواهد گرفت. استخوان های جدیدی در بدنش شکل می گیرد که سراسر اندام درونی اش را خواهدپوشاند، به وجود آمدناستخوان روی استخوان باعث می شدتا بدن جینی مثل سنگ سفت و محکم شود و دیگر نتواند حرکت کند. این موضوع بسیار مهمی بود که پزشکان کلینیک به خانم پیپر نگفتند و تنها نکته ای که به آنها گوشزد کردند این بود که جینی مدت زیادی زنده نخواهد ماند.

پدر و مادر جینی دخترشان را به خانه بردند و سعی کردند باقیمانده عمر جینی را با او خوش بگذرانند زیرا دکترها به آنها گفته بودند که جینی فقط تا دوران نوجوانی زنده می ماند اما حدس پزشکان درست نبود و جینی سالیان زیادی زنده ماند.

 

پدر و مادر جینی از بیماری دخترشان به او چیزی نگفتند. او دوران کودکی اش را درمیشیگان با دوچرخه سواری و توپ بازی گذراند تا اینکه هشت ساله شد. او یک روز برای رفتن به مدرسه آماده می شد که مادرش متوجه شد جینی نمی تواند دست چپش را وارد آستین لباسش کند. دست چپ جینی در نتیجه رشد استخوان حالت برعکس به خودگرفته بود.

پزشکان ماهیچه دست جینی را مورد آزمایش قرار دادند و به تجویز آنها به مدت شش هفته دست جینی در قالب ماند. وقتی دست دخترک را از قالب بیرون آوردند او نمی توانست ساعدش را تکان دهد. رشد استخوان دیگری، مفصل او را سفت و محکم کرده بود. با گذشت زمان، استخوان های بیشتری در بدن جینی رشد کرده و بدن او دیگر به درد عادت کرده بود. او که دیگر نمی توانست با دست چپ چیزی بنویسد شروع به نوشتن با دست راست کرد. وقتی پای چپ جینی از حرکت ایستاد، او با گرفتن عصا زیر دست راستش سعی می کرد، بدنش را به جلو بکشد تا بتواند حرکت کند، او حتی رانندگی را هم یادگرفت.

بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان، جینی از خانواده اش جدا شد و به تنهایی در آپارتمانی زندگی می کرد. او وارد کالج شد تا ادامه تحصیل بدهد. مدتی از ساکن شدن جینی در آپارتمانش نمی گذشت که درد بدنش به دلیل رشد استخوان ها بیشتر شد و او سه روز در رختخواب بستری بود. پدر و مادر جینی که بازنشست شده بودند از او خواستند تا دوباره به خانه برگردد اما او قبول نکرد.

جینی در دانشگاه مرکزی فلوریدا ادامه تحصیل داد. او در رشته مددکاری اجتماعی، پرستاری در خانه و مراکز بازپروری مدرک کارشناسی خود را کسب کرد. سال 1985 جینی پس از فارغ التحصیل شدن به خانه پدری اش بازگشت. استخوان های بیشتری در بدنش رشد کرده بودند تا جایی که او رفته رفته قدرت حرکت خود را از دست داد.

سال ها بعد

55 سال گذشت و همه بدن جینی تبدیل به استخوان سنگی شده بود. اگرچه جینی تبدیل به انسانی نیمه سنگی شده بود اما او در سن 25 سالگی یک کار بزرگ در زندگیش انجام داد و آن تاسیس انجمن بین المللی «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» بود. او روی صندلی چرخداری می نشست که با زاویه 30 درجه حرکت می کرد. دستان او شکل تاشده ای به خود گرفته بود. دست چپش نزدیک بازیو راستش قفل شده بود. با دست کشیدن روی دست چپ جینی، استخوان های بلند، انحنادار و نامنظم او را کاملا می شد حس کرد.

وقتی جینی می خواست صحبت کند لب پایینش را به سختی تکان می داد. استخوان ها، گردن او را بی حرکت کرده بودند و برای نگاه کردن به اطراف، فقط چشم هایش را تکان می داد. دست راست جینی همیشه رویدسته کنترل صندولی چرخدارش بود و فقط مفصل دست راستش بود که قدرت حرکت داشت.


یک بیماری نادر

هر چند بیماری جینی بسیار نادر است اما فقط او نیست که تبدیل به سنگ می شود. در آمریکا نزدیک به 200 نفر مبتلا به اف او پی هستند. نشانه های این بیماری متفاوت است اما مبتلایان به آن تجربه های مشترکی دارند. از آنجا که اف او پی بسیار نادر است نشانه های آن شناخته شده نیست و بیشتر مبتلایان به آن زمانی متوجه می شوند که دیگر استفاده از دارو، کمکی به آنها نمی کند.

برای این بیماری داروی خاصی کشف نشده و حتی دانشمندان به اینکه چرا فرد به چنین بیماری مبتلا می شود پی نبرده اند. سال 1998 در یک مجله پزشکی، گزارشی منتشر شد که در آن درباره تلاش های اولیه دانشمندان برای شناخت این بیاری نوشته شده بود. از آن موقع به بعد مطالعات روی بیماری سرعت بیشتری گرفت و دانشمندان شروع به مطالعه روی سلول ها و دی ان ای مبتلایان به اف او پی کردند.

از طرفی در دهه 1980، جینی انجمنی برای مبتلایان به این بیماری راه اندازی کرد و بیش از 500 نفر مبتلا به افت او پی از سراسر دنیا با او ارتباط برقرار کردند. اعضای این انجمن با همکاری یکدیگر دست به کاری زدند که هیچ سازمان پزشکی نمی توانست آن را انجام دهد.

جینی و دوستانش آزمایشگاهی مختص مبتلایان به اف او پی راه اندازی کردند. آنها با اهدای خون، دی ان ای و دندان خود به پزشکان کمک کردند تا آزمایشات و مطالعات بیشتری روی این بیماری صورت بگیرد. در این آزمایشگاه به مدت 20 سال تحقیقات زیادی صورت گرفت و دانشمندان به این نتیجه رسیدند که اختلالات ژنتیکی، مهمترین علت این بیماری است. آنها حتی تا حدودی هم موفق شدند داروهایی را کشف کنند که اف او پی را معالج و درمان می کند اما هنوز درمان قطعی برای این بیماری عجیب پیدا نشده است.


تشکیل خانواده، آرزوی دختر سنگی

ماهیچ ها، تاندون ها واعضای بدن راشل نیز رفته رفته در حال تبدیل شدن به استخوان است. بیماری نادر راشل رفته رفته بدن او را سفت و سخت کرده است. او اکنون به سختی می تواند دستان و سرش را تکان دهد. راشل برای اینکه بتواند مستقیم راه برود مجبور است همیشه کفش پاشنه بلند بپوشد. از آنجا که افراد مبتلا به اف او پی، با رشد استخوان در بدنشان از حرکت باز می مانند می بایست انتخاب کنند که با پیشرفت بیماری، بقیه عمرشان را می خواهند نشسته بگذرانند یا ایستاده سپری کنند.

 

هر چند راشل هم روی می بایست این تصمیم را بگیرداما او تا پیش از رسیدن به آن مرحله تمام تلاش خود را می کند تا از زندگی اش لذت ببرد. او سال 2008 از نامزد خود خواست تا پیش از اینکه تبدیل به سنگ شود با یکدیگر ازدواج کنند. او درباره بیماری اش می گوید: «پایان زندگی ام روی صندلی چرخدار بدترین کابوس زندگی ام بود و برای همین دوست داشتم تا وقتی می توانم راه بروم به آرزوهایم برسم.»

اما ازدواج تنها ارزوی راشل نبود. او و نامزدش پس از ازدواج تصمیم گرفتند صاحب فرزندی شوند و این موضوع را با پزشک خانواده در میان گذاشتند. با وجود آنکه بارداری ممکن بود استخوانی شدن راشل را سرعت ببخشد اما او این خطر را به جان خرید و تصمیم گرفت بچه دار شود.

پزشکان به راشل اخطار دادندکه روند استخوانی شدن او با بارداری بیشتر می شود و حتی تا 50 درصد امکان دارد که فرزندش نیز مبتلا به اف او پی شود اما او تصمیم خودش را گرفته بود.

راشل درباره باردار شدنش به خبرنگاران گفت: «پزشکان به من اخطار دادند که بهتر است صاحب فرزندی نشوم اما من به هیچ کس اجازه نمی دهم که به من بگوید چه کاری را باید انجام بدهم و چه کاری را نباید انجام دهم. ممکن است فرزندم نیز با این بیماری نتادر متولد شود اما من حتی همین زندگی ام را دوست دارم و فکر نمی کنم که چیزی باید تغییر کند. مطمئنا یک روز اف او پی مرا از پا درمی آورد و در آن روز است که می توانم بگویم به هر آرزویی که دوست داشتم رسیده ام.»

راشل 12 ساله بود که نشانه های بیماری اف او پی در او نمایشان شد. البته در 18 ماهگی تورمی در ناحیه کمرش به وجود آمد که با شیمی درمانی از بین رفت و این اولین نشانه از بیماری «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» بود که هیچ کس در آن زمان متوجه آن نشده بود.

راشل به گفته خودش کودکی شادی را پشت سر گذاشت. راشل 9 ساله شده بود. در حیاط خانه شان مشغول بازی بود که به زمین افتاد و دوباره توده ای رویکمرش نمایان شد. یک سال طول نکشید که توده های سفت بیشتری روی بدنش ظاهر شد. وقتی راشل مورد معاینه قرار گرفت متخصصان متوجه شدند  که انگشت شست پای راشل استخوان ندارد و به این ترتیب «فیبرودیسپلازیا اوسیفیکانز پروگرسیوا» در راشل تشخیص داده شد.
ادامه مطلب
جمعه 1 شهریور 1392  - 3:57 PM

ایسنا:نقش کلیدی زنان در امور مختلف جامعه موضوعی نیست که بر کسی پوشیده باشد چرا که زنان در طول تاریخ و در اکثر جوامع علاوه بر قبول تعهدات مربوط به مادری و همسری، همواره در مشاغل و جایگاه‌های مختلف اجتماعی مسئولیت و وظایف خود را با تلاش و جدیت انجام داده‌اند.

 

  یکی از این مشاغل که بر اساس مختصات و دشواری‌هایش بیشتر حضور مردان را در آن شاهد بوده‌ایم، خدمت به مردم و جامعه در لباس «پلیس» است، هرچند بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که زنان از گذشته‌های دور نیز در این عرصه حضور قابل توجهی داشته‌اند.

 

در این مقاله به بررسی روند حضور پلیس‌های زن در جوامع مختلف و چگونگی فعالیت آنان به عنوان پلیس در کشورهای گوناگون جهان که زمانی نسبتا طولانی از توانمندی‌های این قشر از جامعه در این حرفه بهره برده‌اند، پرداخته شده است.

 

اولین افسران پلیس زن در انگلیس

 

در 16 نوامبر سال 1918 میلادی، یک اطلاعیه رسمی به اتحادیه ملی زنان شاغل انگلیس ابلاغ شد که به موجب آن با اتمام دوره تعلیمات مقدماتی، اولین گروه از پلیس زنان توانستند رسما در این کشور فعالیت خود را آغاز کنند.

 

تا پیش از این مصوبه، بهره‌مندی از پلیس زن در امور پیشگیری از جرم و حفظ نظم عمومی در خیابان‌های انگلیس در قالب افسران ارشد پلیس صورت می‌گرفت. علاوه بر آن نیروهای گشت زنان نیز در کنترل پلیس انگلیس درآمد تا بر فعالیتشان نظارت جامع‌تر شود.

 

در حکم پلیس انگلیس در 22 نوامبر سال 1918 میلادی، ‌طرح تشکیل پلیس زن با انتخاب «استانلی» به عنوان سربازرس مطرح شد که در آن طرح پیشنهاد شده بود 10 ناظر برای فعالیت و راهنمایی افسران پلیس زن در نظر گرفته شوند.

 

 

 

 

 

پس از آن در فراخوان جذب نیروی پلیس که یک ماه بعد صادر شد شرایط استخدام نیروهای پلیس زن نیز اعلام شد. در این حکم علاوه بر اینکه قد مناسب برای پلیس‌های زن تعیین شده بود، نکته مهم دیگر این بود که زنان صاحب فرزند کوچک از خدمت معاف هستند. به علاوه ‌در بخش دیگری از این حکم آمده بود که افسران پلیس زن به عنوان پلیس سوگند یاد نمی‌کنند و از حق بازنشستگی برخوردار نیستند.

 

همچنین کمتر از یک سال بعد 25 افسر زن به خدمت گمارده شدند اما با وجودی که زنان نقش خود را در مدت زمان جنگ ثابت کرده بودند، موفقیت‌شان به عنوان افسران پلیس زن عمر کوتاهی داشت. در آن زمان این باور وجود داشت که فعالیت‌های افسران زن، مناسب کار پلیس نیست و باعث شد تا زنان پلیس کنار گذاشته شوند اما این تصمیم موجب اعتراض گروهی از افسران زن شد.

 

این انحلال کوتاه مدت بود و در سال 1923 میلادی، 50 افسر زن بار دیگر سوگند یاد کردند و این بار از قدرت کامل برای حضور در عملیات‌ها و دستگیری مجرمان برخوردار بودند.

 

پلیس‌های زن در آمریکا

 

از زمان برقراری دپارتمان پلیس در آمریکا در اواسط قرن 19، «پاسبانی» شغلی مردانه در نظر گرفته می‌شد. مردان همچنان اکثریت نیروهای پلیس را تشکیل می‌دادند و تمایلات بر این بود تا این روند در آینده نیز ادامه پیدا کند. اما در حال حاضر می‌توان گفت نیروهای پلیس زن تقریبا 13 تا 14 درصد مجموع نیروهای پلیس این کشور را تشکیل می‌دهند هرچند هنوز هم زنانی برای وارد به این عرصه با موانع بسیاری روبرو هستند.

 

اختلاف نظرهایی در مورد زمان آغاز به کار اولین پلیس زن در آمریکا وجود دارد. در قرن 19 میلادی، گروهی از زنان برای کنترل زنان و کودکانی که در مراکز اصلاح و تربیت بودند،‌ استخدام شدند. اگرچه این زنان مسئولیت‌های افسران پلیس را نداشتند ‌اما در واقع آنان از پیشگامان پلیس زن در این کشور محسوب می‌شوند.

 

در آوریل سال 1908 میلادی، «لولا بالدوین» به عنوان اولین بازرس پلیس زن امریکا برای شهر «پورتلند» در ایالت «اورگن» انتخاب شد. وی اولین زنی بود که در ظاهر تعهدات و اختیارات کامل قانونی را گرفته بود اما در عمل، نقش و اختیاراتش با آنچه که افسران پلیس مرد در آن زمان انجام می‌دادند، مشابه در نظر گرفته نمی‌شد

 

به عبارت دیگر وظایف او همچون پلیس‌های زن، نخست بر پیشگیری از جرائم و امور اجتماعی معطوف بود و صاحب لباس فرم مخصوص و سلاح نبودند اما به تدریج این شرایط تغییر کرد و نقش زنان به عنوان پلیس در این کشور جدی‌تر شد.

 

تاریخچه زنان پلیس در استرالیا

 

استرالیای جنوبی و نیوساوت جنوبی اولین افسران پلیس زن را در سال 1915 میلادی به خدمت گرفت. در دسامبر همین سال «کیت کاکس» و «آنی راس» به ترتیب با 40 و 32 سال سن به عنوان اولین نیروهای پلیس زن در این منطقه انتخاب شدند.

 

در آن زمان بر اساس قانون، حداکثر سن برای پیوستن به نیروی پلیس استرالیای جنوبی، 29 سال بود اما این قانون در مورد نیروهای زن نقض شد. علاوه بر آن میزان حقوق پرداختی به این دو افسر پلیس مشابه با حقوق پرداختی به افسران مرد بود.

 

زنان پلیس در بنگلادش

 

«حسن محمود خندکر»، پلیس کل بنگلادش با بیان اینکه پلیس نقش مهمی در توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور بازی می‌کنند معقتد است که زنان پلیس کمک فوق‌العاده‌ای در این زمینه محسوب می‌شوند.

 

به گفته پلیس کل بنگلادش، ‌در گذشته پلیس‌های زن در این کشور تنها در حوزه‌های مرتبط با عملیات‌های ویژه زنان فعالیت داشتند اما اکنون در رسیدگی به پرونده‌های حساس و مهم از توانایی آنان استفاده می‌شود.

 

بخش پلیس زن در این کشور فعالیت خود را از چند دهه قبل و با شش نیرو آغاز کرد اما اکنون تعداد آنان به حدود 6000 نفر رسیده است.

 

نیروهای زن پلیس در عراق


نیروهای پلیس زن در این کشور نیز با آموزش در آکادمی آماده می‌شوند. برخلاف بسیاری دیگر از برنامه‌های امنیتی برای زنان که تنها در طول روز برگزار می‌شود، در این آکادمی آموزش‌های مشابه مردان همچون آموزش تیراندازی به پلیس زن نیز ارایه می‌شود.

 

البته در این کشور نیز مقاومت‌هایی در مورد حضور افسران پلیس زن وجود داشت و برخی مردان این شغل را برای زنان خطرناک می‌دانند. علاوه بر این زنان برای آموزش در این آکادمی مجبور هستند خانواده‌هایشان را برای مدتی ترک کنند.

 

پلیس‌های زن در هنگ‌کنگ

 

اولین بازرس پلیس زن در سال 1949 میلادی به نیروی پلیس این کشور ملحق شد و طبق بررسی‌های اخیر، حدود 14 درصد نیروهای پلیس این کشور از میان زنان هستند که در پست‌های مختلف خدمت می‌کنند.

 

تاریخچه زنان پلیس در بحرین

 

از آنجا که وجود نیروهای پلیس زن در امنیت عمومی جامعه عملکرد موثر و حائز اهمیتی دارد از سال 1970 میلادی از این قشر از جامعه در بحرین استفاده شد و برای شروع کار دو افسر پلیس زن به خدمت گرفته شدند.

 

از زمان به کارگیری زنان به عنوان نیروی پلیس در این کشور از آنان برای خدمات مختلفی کمک گرفته شد به طور مثال از توانایی آنان برای برطرف کردن مشکلات خانوادگی زنان استفاده می‌شد. همچنین نیروی پلیس زن در بحرین در قسمت انگشت‌نگاری از زنان فعالیت دارند و در بخش و اداره مهاجرت، ترافیک و حراست فرودگاه مشغول به کار هستند.

 

پلیس‌های زن در کویت

 

در سال 2001 میلادی شورای وزرای کویت طرح پلیس زن را تصویب کرد و اولین گروه پلیس زن نیز در سال 2007 میلادی در آکادمی «سعد آل-عبدالله» پذیرفته شدند.

 

زنان پلیس در مالزی

 

فعالیت زنان به عنوان نیروی پلیس به وضع فوق‌العاده دوره «مالایا» برمی‌گردد که در آن زمان از زنان محلی به عنوان نیروهای ویژه استفاده شد اما از ماه اوت 1955 میلادی،‌ واحد پلیس زن در این کشور رسما دایر شد و در اولین دوره نیز هفت زن با سمت بازرس پلیس زن در سال 1956 میلادی به خدمت گرفته شدند.

 

 

نیروهای پلیس زن به عنوان افسر یا بازرس پلیس مشغول به کار شدند که پیش از این انجام این مسئولیت‌ها توسط افسران پلیس مرد انجام می‌شد. علاوه بر این نیروی ویژه پلیس زن در زندان‌های مالزی فعالیت دارند و به عنوان گارد ویژه برای مجرمان زن خدمت می‌کنند.

 

اولین پلیس زن آسیایی در انگلیس

 

«کارپال کائور سندهو»، اولین افسر پلیس زن آسیایی است که در انگلیس مشغول به کار شد. «کارپال» نزدیک به 42 سال پیش یعنی در سال 1971 میلادی به پلیس ملحق شد. حضور او در این جایگاه آرزویی بود که به حقیقت منجر شد اما مدت زمان زیادی طول نکشید زیرا او در سال 1973 میلادی به دست همسرش که با شغل او مخالفت داشت به قتل رسید.

 

«کارپال کائور سندهو» از پیشگامان این عرصه بود و موجب شد تا بیش از 280 پلیس زن از کشورهای آسیایی تنها در لندن مشغول به کار شوند.

 

 

 

 

 

پلیس زن در ایران


 

و اما در کشور ما تاریخچه حضور پلیس‌های زن به سال 1341 شمسی برمی­‌گردد. زنان اونیفورم پوش به صورت درجه‌داران و افسران در شهربانی و ژاندارمری به کار گرفته شدند اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز پذیرش و تربیت پلیس زن از سال 1378 شمسی با تصویب مجلس شورای اسلامی آغاز شد. نحوه ورود به دانشگاه پلیس توسط زنان از طریق آزمون سراسری می‌باشد، البته در جذب این دانشجویان علاوه بر رتبه عملی تست ورزش، سلامت جسمانی و روانی و ... هم دخیل است.

 

پلیس زن در قرن 21: پیشرفت اما با کندی

 

نتایج مطالعه مرکز ملی زنان و سیاست‌گذاری آمریکا که در سال 2001 میلادی صورت گرفت، مشخص کرد زنان تنها 12.7 درصد منصب‌های اجرای قوانین را که نیاز به سوگند خوردن دارد به خود اختصاص داده‌اند.

 

همچنین طبق گزارش پلیس فدرال آمریکا که در سال 2003 میلادی منتشر شد،‌ از مجموع نیروهای پلیس تنها 11.4 درصد نیروها را زنان تشکیل می‌دهند.

 

اگر چه جمعیت پلیس‌های زن در جهان افزایش یافته اما روند آن با توجه به جمعیت زنان جهان هنوز کند است و باید در کشورهایی که از توانایی و نیروی پلیس زن استفاده می‌شود، موانع و چالش‌های پیش‌روی فعالیت‌ این قشر برطرف شود. 

پلیس زن در هلند

 

پلیس زن در هند

 

پلیس زن در ایسلند

 

پلیس زن در آلمان

 

پلیس زن در فنلاند

 

پلیس زن در کانادا

 

پلیس زن در کره شمالی

 

پلیس زن در دومینیکن

ادامه مطلب
جمعه 1 شهریور 1392  - 3:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 622

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6216884
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی