به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

«خبرگزاری دانشجو»؛ از همه قشری آمده بودند برای نماز. پیر، جوان، زن، مرد، بچه، چادری، کم حجاب، سالم، ناتوان و عصا به دست، معلول و ویلچری... آمده بودند تا مزد سی روز بندگی را با «اللهم اهل الکبریاء...» بگیرند و توشه ی یک ساله شان را تضمین کنند.


هر کدامشان هم برای خودشان ماجرایی دارند و یک قول و قرارهایی با معبودشان گذاشته اند که فقط خودشان می دانند و خدا. 

نماز آقا رو با دنیا عوض نمی کنم


از همان اول که صف در خیابان تشکیل شد، زن جوان کنار سجاده ی خودش، یک ملافه پهن کرد و برای یکی دو نفر دیگر جا گرفت. خیابان که پر شد، نمازگزارهایی که تا همین جلوها آمده بودند و جا پیدا نمی کردند، نگاهشان به جای خالی می افتاد و می آمدند و خواهش می کردند آنجا بنشینند و زن با این که بهشان جا می داد اما همچنان یک فضا برای کسانی که منتظرشان بود حفظ می کرد و مضطرب به عقب نگاه میکرد و مرتب زنگ می زد که «کجایید و چرا نمی رسید؟!»

 

 


بالاخره دونفری که زن جوان منتظرشان بود رسیدند؛ یک دختر سیزده چهارده ساله و یک بانوی میانسال. نزدیکی های شروع نماز بود. دختر جوان که این مدت استرس زیادی تحمل کرده بود و با ده نفر سر این یک ذره جا سر و کله زده بود شروع کرد به غر زدن که چرا دیر آمدید و اصلا چرا آمدید و مگر قحطی نماز عید است و این همه راه از لواسان هر سال می کوبید و «می آیید که چه بشود و از این حرف ها.

 

زن میانسال در تمام این مدت ساکت بود و خودش را سرگرم پهن کردن جانماز و عوض کردن چادر کرده بود و زن جوان می گفت و می گفت و اوج هم گرفته بود که یکهو وسط حرفش خانم میانسال آرام  گفت: «نماز آقا رو با دنیا عوض نمی کنم...» 
زن جوان ساکت شد!


پرستار کودک پنج ساله؛ فرشته نجات نمازگزارها!


به محض این که نماز شروع شد و مادر جوان قامت بست، پسرک یکی دو ساله اش شروع کرد به نق زدن. نشسته بود کنار سجاده ی مادر و از آن پایین مادر ایستاده را نگاه می کرد و لابد به نظرش می رسید این فاصله، فاصله ی زیادیست یا این که مادر قصد دارد برود و او را تنها بگذارد. این بود که نق زدنش تبدیل شد به گریه و وقتی عکس العملی از مادرِ در حال نماز ندید بلند شد و به پای مادر آویزان شد و نق نق تبدیل شد به گریه و جیغ گوشخراش!

 

 


مادر جوان دلش نمی آمد نمازش را بشکند یا تغییر حالت و به داد بچه برسد؛ از طرفی می شد فهمید گریه ی بچه نمازگزارها را کلافه کرده و آستانه تحملشان را پایین آورده است! وقتی که دیگر همه در دلشان به این نتیجه رسیده بودند که یک نفر این وسط باید کاری کند و به داد بچه برسد، دختر بچه ی پنج شش ساله ای که کمی آن طرف تر در صف ایستاده بود و با یک چادر کوچک گل گلی نماز می خواند، از صف بیرون زد و کنار بچه آمد و با ادا و اطوار و شعر و نشان دادن یک تسبیح، اعتماد کودک را به خودش جلب کرد. کودک بهت زده هم بعد از چند دقیقه از پرستار پنج ساله اش خوشش آمد و تا آخر نماز دیگر کسی صدای گریه بچه را نشنید.

 

ماجرای یک پیامک عید فطری


سه نفر بودند. یک زن جوان و دو بانوی سن و سال دار. یکیشان پیرتر بود و آن یکی میانسال. دختر جوان هر دو خانم کناری اش را «مامان» صدا می کرد و با زن میانسال صمیمی تر و با پیرزن کمی رسمی تر برخورد می کرد. صدای پیامک دختر جوان که آمد، گوشی را برداشت و یکهو پقی زد زیر خنده. خنده اش توجه دو زن کناری اش را جلب کرد. زن جوان پیامک را به خانم میانسال کناری اش نشان داد و خودش دوباره خندید. زن میانسال لبش را گزید و به دخترک چشم غره رفت اما دختر همچنان می خندید و حسابی از محتوای پیامک خوشش آمده بود! پیرزن که از خنده ی دخترک لبخند به لبش نشسته بود و به خاطر تناقض رفتار دختر و بانوی میانسال کنجکاو شده بود بداند موضوع چیست، خواست که محتوای پیامک را برای او هم بگویند.

 

 


زن میانسال لبخند می زد و می خواست موضوع را رفع و رجوع کند و دخترک می خندید و می خواست پیامک را بخواند. آخر سر کنجکاوی پیرزن و خنده های دخترک بر مخافت مادر برای نخواندن پیامک پیروز شد و دخترک بلند بلند پیامکش را خواند: «رفتن ماه رمضون درست مث اینه که مادر شوهرت از طبقه چهارم بیفته رو سقف ماشین آخرین سیستمت! نمی دونی باید از خوشحالی بخندی یا از ناراحتی زار بزنی! عیدت مبارک»


از لبگزه های خانم میانسال و مخالفتش برای افشای محتوای پیامک می شد حدس زد پیرزن مادر شوهر دختر جوان بود!

 

اگر امسال سال آخر باشد چه؟


خیلی وقت بود که همه بساطشان را جمع کرده بودند که بروند. خیابان پر از نمازگزارهای خندان شده بود که دیده بوسی می کردند و به هم تبریک می گفتند.


یک جایی وسط خیابان، پیرمرد موسفید هنوز سجاده اش را جمع نکرده بود و رفته بود سجده و های های با صدای بلند گریه می کرد. نمازگزارها هم یا بی تفاوت یا با کمی مکث از کنارش رد می شدند و به حال خود گذاشته بودندش.

 


خیابان که خلوت تر شد، یک مرد جوان که مدت ها بود لب جدول نشسته بود، رفت سمت پیرمرد. از سجده بلندش کرد و سرش را در آغوش گرفت و گفت: «حاجی بریم خونه دیگه.»


پیرمرد که اشک هایش بند نمی آمد به مرد جوان نگاه کرد و گفت: «اگر امسال سال آخرم بوده باشه چی؟»


مرد جوان لبخندی زد و گفت :«حاجی هر سال هر سال همینو می گی! پاشو بریم من قول می دم سال آخرت نباشه و حلوای ما رو هم بخوری بابا!» با این شوخی بجا، حال و هوای پیرمرد عوض شد و خنده به لب هایش نشست و اشک هایش را پاک کرد.

 

فطریه ی فست فود!


زن و مرد جوان روبروی میز جمع آوری فطریه و کفاره ایستاده بودند و پچ پچ می کردند. اولِ پچ پچ هایشان جدی بود و وسط بحث آرامشان مرد از جیبش پول درآورد و شمرد و باز هم پچ پچ و انگار کمی اختلاف نظر و باز هم پول از جیب درآوردن برای اضافه کردن به پول های قبلی...

 

 


تا این که مرد جوان یک چیزی به زن گفت و جفتشان بلند زدند زیر خنده. مرد رفت سمت آقایی که ایستاده بود سر صندوق ها و گفت: آقا! مظنه ی فطریه برای کسایی که قوت غالبشون فست فوده رو نداری؟!»

ادامه مطلب
شنبه 19 مرداد 1392  - 5:32 PM
روزی که آیت الله بهجت القاب زیر عکسش را پاره کرد
 

 مفتاح 24، 
اما این افراد همان شمس الشموسی هستند که در یک زمان محدود خلاصه نمی‌شدند و تا عالم وجود دارد آن‌ها هستند. اگر الآن آرزو داریم که ای کاش دوران آیات خدا قاضی و غیره را درک می‌کردیم و تنها در زمان آن‌ها نفسی دم می‌کردیم آیندگان نیز آرزو می‌کنند که ای کاش این دم را هر چند یک بار در حیات آیاتی کم‌نظیر یا بی‌نظیر داشتند، افتخاری که ما به آیت الله بهجت می‌کنیم و آیندگان غبطه‌اش را می‌خورند.

 
حجت السلام علی بهجت، پسر بزرگوار آیت الله بهجت نقل می‌کند: "یک عکسی از ایشان(آیت الله بهجت رحمه الله علیه) چاپ کرده بودند و زیرش القاب داشت. عکس را داخل پوشه‌ای گذاشته بودم و فقط این نوشته پیدا بود. یک روز آمدم دیدم این نوشته زیر عکس پاره شده است! عکس را در آوردم، دیدم این کار بچه‌ها نبوده است چون تمام القاب عارف و سالک و فقیه و شیخ الفقها و المجتهدین همه را پاره کرده بود، فقط محمد تقی بهجتش را گذاشته بود."

ادامه مطلب
شنبه 19 مرداد 1392  - 5:25 PM

 ایسنا ؛
شانه به شانه صف می‌کشند، دست‌های نیاز که به سمت آسمان بلند می‌شود، زمزمه «اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت» اوج می‌گیرد. احساس می‌کنی پاهایت از زمین خاکی جدا شده است و در فضای دیگری سیر می‌کنی.

فضای خلوص، تسلیم و تقوا، این حس، پاداش یک ماه روزه‌داری خالصانه پرهیزکاران است که نصیب مؤمنان حقیقی می‌شود.

شیرینی که به دهان می‌بری و کامت در روز عید شیرین می‌شود، نشانه این است که در بقیه ایام سال نیز باید به شیرینی‌ها، خوبی‌ها و خلوص رمضان وفادار بمانی. اجازه ندهی تلخی گناهان ریز و درشت، دامن زندگی و ثانیه‌هایت را بگیرد؛ خوب بودن فقط مختص یک ماه نیست، خوب بودن را در سراسر زندگی به همراه داشته باشیم.

عید فطر، جشن تولد فطرت است؛ فطرتی که از غبارها و زنگارها پاک شده و اکنون در زیباترین شکل خود خودنمایی می‌کند اکنون که میهمانی تمام شده و عید فطر فرا رسیده، انگار از نو متولد می‌شویم و به روشنی می‌بینم که بازگشت به فطرتمان را جشن گرفته‌ایم. امیرمؤمنان علی(ع) نیز جشن فطرت را این‌گونه به عید فطر نسبت می‌دهد: "این عید کسی است که خدا روزه‌اش را پذیرفته، نماز او را ستوده و هر روز که خدا نافرمانی نشود، آن روز عید است."

یادمان باشد عید فطر، روز دریافت جوایز و پاداش است؛ جوایزی آسمانی و پاداش‌هایی از جنس رستگاری. مولای متقین در یکی از خطبه‌های عید فطر چنین فرمود: ای بندگان خدا! بدانید نزدیک‌ترین و کمترین چیز که برای مردان و زنان روزه‌گیر فراهم است، این است که فرشته‌ای در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا می‌دهد که ای بندگان خدا! بر شما مژده باد که گناهان گذشته شما آمرزیده شد و بنگرید که در آینده چگونه خواهید بود.

در ادامه این گزارش به مسائلی پیرامون اهمیت و آداب این روز بزرگ بندگی می‌پردازیم:

تاریخچه عید فطر

بنا بر مستندات تاریخی، تاریخچه عید فطر به سال دوم هجری برمی‌گردد در حقیقت در ماه رمضان سال دوم هجری اولین نبرد بزرگ مجاهدان صدر اسلام به نام جنگ بدر به وقوع پیوست و با این که نیروی مجاهدان خیلی کمتر از نیروی ارتجاع قریش بود، اما آنها پیروز شدند، و این خیلی در روحیه مجاهدان و مردم تأثیر گذاشت.

در پایان این ماه بود که پیامبر اسلام روز اول شوال را روز عید فطر اعلام کرد و خودش برای نماز بیرون رفت و جمعیت نیز پشت سر پیامبر برای نماز رفتند درحالی که شعارهای توحید و یگانگی سر می‌دادند. پیامبر گفته بود همه افراد در این مراسم شرکت کنند، حتی بر عکس سنت‌های آن زمان که دختران جوان را در خانه‌ها نگه می‌داشتند، پیامبر گفت آنها هم باید شرکت کنند، همه افراد از کودکان، تا پیران از زنان تا مردان، همه و همه شرکت کنند. یک مراسم همگانی چه آنها که روزه بودند، چه آنها که نبودند، چه آنها که در جنگ شرکت کرده بودند و چه آنها که شرکت نکرده بودند، قرار بر این شد که همه در این آیین جمعی شرکت کنند. هم چنین شرکت در آیین بعدی روز عید فطر یعنی پرداخت زکات فطره همگانی بود و همه کسانی که سرپرست خانواده‌ها بودند، باید در پرداخت فطریه شرکت می‌کردند.

اهمیت زکات فطره

پرداخت زکات فطره که با نیت عبادت و تقرب به خداوند متعالی انجام می‌شود، نوعی بهره‌گیری از مادیات برای رسیدن به معنویات است. اگر زکات فطره از صورت پرداخت فردی به سمت بُعد اجتماعی آن سوق داده شود، پشتوانه و سرمایه مهم اقتصادی در حل مشکلات مردم خواهد بود. ایجاد مراکز درمانی، تأسیس کانون‌های علمی و صنعتی برای اشتغال‌زایی بیکاران جامعه، سرمایه‌گذاری برای مسائل بهداشتی و عمران محیط زیست، تقویت بنیه دفاعی مسلمانان و پاسداری از مرزهای اسلامی، توسعه فرهنگ عمومی و دینی و ایجاد مؤسسات پژوهشی و تحقیقاتی، برخی از دست‌آوردهای پرداخت زکات فطره در روز عید است که در صورت جمع‌آوری و مصرف صحیح این بودجه دینی به دست خواهد آمد.

فلسفه پرداخت فطریه در اسلام

وقتی مجاهدان صدر اسلام از مکه به مدینه مهاجرت کردند، در شرایط بسیار سختی بودند، ارتجاع قریش اموال بسیاری از آن مجاهدین را مصادره کرده بود، خیلی از آنها مال و دارائی‌هایشان را در مکه رها کرده و به مدینه آمده بودند. قبل از آن هم در محاصره «شعب ابیطالب» در خود مکه تحت فشار و محاصره دشمن قرار داشتند. خیلی از آنها مجاهدان حرفه‌ای بودند که دائم در خدمت اهداف حضرت محمد فعال بودند. در همان جنگ بدر نیز که اشاره شد، خیلی از همان مجاهدان حتی غذای مکفی برای خوردن نداشتند.

علاوه بر نیازی که مجاهدان حضرت محمد به کمک‌های اقتصادی داشتند، در مدینه نیز فقرا و مستمندانی به مسلمانان پیوسته و پناه آورده بودند که بغایت فقیر بوده و نیاز به کمک داشتند. برای برداشتن همین فاصله‌های طبقاتی، برای این که به همان مجاهدان حرفه‌ای که از شهر خود هجرت کرده و همه مال و اموالشان را در آنجا رها کرده بودند تا جنبش رهائی‌بخش محمد را یاری کنند، کمک شده باشد، نوع خاصی از زکات به عنوان زکات فطره مطرح شد.

در تفاسیر آمده که زکات فطره، مالیات بدن است، یعنی هر مسلمانی برای بدن خودش هم باید جهت بستن فاصله‌های طبقاتی و سیر کردن گرسنگان و نیازمندان و همه آن مصادیقی که در آیه ۶۰ سوره توبه: "إِنَّمَا الصدَقَات لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فی سبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السبِیلِ فَرِیضةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ" اشاره شده از جمله مجاهدان راه آزادی، پرداخت کند. در حقیقت«زکات فطره» بر همه کسانی که درآمد سالیانه شان کفاف هزینه‌هایشان را می‌دهد، واجب است.

زکات فطره در شب عید و قبل از افطار آخر معمولا کنار گذاشته می‌شود تا در اولین فرصت به شایسته‌ترین مصرف خود برسد.

آداب حضور در نماز عید فطر

از دیگر اعمال این عید بزرگ بندگی، نماز این روز است. که به آداب حضور در نمازعید فطر می‌پردازیم:

امیرمؤمنان علی(ع) در روز عید فطر در خطبه‌ای می‌فرماید این روز شبیه‌ترین روز به قیامت است و چنین فرمودند:

ای مردم! امروزِ شما، روزی است که در آن به نیکوکاران پاداش داده می‌شود و بدکاران در آن زیان می‌کنند. امروز، شبیه‌ترین روزها به قیامت شماست. با بیرون آمدن از خانه‌هایتان به مصلا، از بیرون آمدن از گورها و رفتن به پیشگاه خداوند یاد کنید، و از توقف و ایستادن در محل نماز، وقوف خود در برابر خدا را به یاد آورید، و از بازگشت به خانه‌هایتان، بازگشت خود را به جهنم و بهشت فرا یاد آرید.

خداوند متعال در فرازی از آیه ۳۱ سوره اعراف می‌فرماید: «خذوا زینتکم عند کل مسجد...» یعنی هنگام رفتن به مسجد زینت‌های خود را بردارید. این خطاب به همه فرزندان آدم به عنوان یک قانون همیشگی که شامل اعصار قرون می‌شود که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید.

این جمله می‌تواند هم اشاره به زینت‌های جسمانی باشد که شامل پوشیدن لباس‌های مرتب و پاک و تمیز و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن می‌شود، و هم شامل زینت‌های معنوی، یعنی صفات انسانی و ملکات اخلاقی و پاکی نیت و اخلاص و اگر می‌بینیم در بعضی از روایات اسلامی تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده و اگر می‌بینیم تنها سخن از مراسم نماز عید و نماز جمعه به میان آمده است، دلیل بر انحصار نیست بلکه هدف بیان مصداق‌های روشن است و هم‌چنین اگر می‌بینیم که در بعضی دیگر از روایات، زینت به معنی رهبران و پیشوایان شایسته تفسیر شده دلیل بر وسعت مفهوم آیه است که همه زینت‌های ظاهری و باطنی را در بر می‌گیرد.

منابع:

مفاتیح الجنان، دعای قنوت نماز عید فطر
نهج البلاغه، حکمت ۴۲۸
روضة الواعظین، ترجمه: مهدی دامغانی
وسائل الشیعه، ج ۹، ابواب زکاة الفطره، ص ۳۱۸
سوره توبه آیه ۶۰
سوره اعراف آیه ۳۱

ادامه مطلب
شنبه 19 مرداد 1392  - 5:23 PM

 جزء سی ام قرآن کریم که از ابتدای سوره مبارکه نبأ آغاز و تا پایان قرآن کریم ادامه دارد در بردارنده آموزه ها و پیام‌های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.

کسانی که در قیامت اجازه سخن گفتن دارند

آیه ۳۸ سوره نبأ صحنه ای از قیامت را بیان می کند که در آن روح و مَلَک به صف ایستاده اند و کسی حق حرف زدن ندارد؛ جز عده ای که خدا به آنها اذن سخن گفتن داده است (یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَّا یَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ).

سوال اینجاست در آن صحنه هول برانگیز که صدا از کسی در نمی آید و کسی حق حرف زدن ندارد اینها کیانند که خدا به ایشان اجازه سخن گفتن داده است؟

در کتاب کافی، معتبرترین مجموعه روایی شیعه به نقل از محمد بن فضیل آمده است: از امام کاظم علیه السلام درباره این آیه سوال کردم.

امام علیه السلام فرمود: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؛ به خدا سوگند ما آن کسانی هستیم که اذن سخن گفتن دارند.

راوی می گوید عرض کردم: چه خواهید گفت؟ فرمود: نُمَجِّدُ رَبَّنَا ؛ پروردگارمان را به بزرگی یاد می کنیم وَ نُصَلِّی عَلَى نَبِیِّنَا ؛ بر پیامبرمان درود می فرستیم وَ نَشْفَعُ لِشِیعَتِنَا ؛ و برای شیعیانمان طلب فضل و بخشش می کنیم و خداوند در خواست ما را رد نخواهد کرد ؛ فَلَا یَرُدُّنَا رَبُّنَا.[۱]

کریم بودن خدا که غرور نمی آورد

آیه ۶ سوره انفطار براى بیدار كردن انسان از خواب غفلت و توجه او به مسئولیت‌هایش در برابر خداوند، 

نُمَجِّدُ رَبَّنَا ؛ پروردگارمان را به بزرگی یاد می کنیم وَ نُصَلِّی عَلَى نَبِیِّنَا ؛ بر پیامبرمان درود می فرستیم وَ نَشْفَعُ لِشِیعَتِنَا ؛ و برای شیعیانمان طلب فضل و بخشش می کنیم و خداوند در خواست ما را رد نخواهد کرد ؛ فَلَا یَرُدُّنَا رَبُّنَا.

او را مخاطب ساخته و با یك استفهام توبیخى شدید مى فرماید: اى انسان چه چیزى تو را از پروردگار كریمت غافل ساخته؟ و در برابر او جسور و مغرور نموده است (ییَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ) ؟!

آلوسی در تفسیر خود (روح المعانی) سخنی را در تفسیر این آیه نقل می کند که امروز هم از برخی شنیده می شود؛ او می نویسد: آوردن كلمه «كریم» در آیه از باب تلقین حجت است[۲]، یعنی قاضی چیزی در سخنانش می گوید که متهم از آن استفاده کرده ، راه چاره ای برای خویش پیدا کند و حرف محکمه پسندی بزند.

بنابر این گمان، خداوند در اینجا «کریم» بودن خود را در سوال آورده تا انسان متهم بفهمد که در جواب باید از این وصف الهی استفاده کند تا نجات یابد.

به عبارت دیگر وقتی خدا می پرسد: چه چیز تو را نسبت به پروردگارت مغرور کرد؟ او در جواب بگوید: کَرَم تو یا کریم.

علامه طباطبایی(ره) به این تفسیر و این استفاده اعتراض کرده و آن را با این استدلال رد می کند که اولاً سیاق این آیات، سیاق تهدید است که با این پرسش همراه با توبیخ آغاز می شود و در ادامه سخن از جهنم و افتادن در آن است (إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ * یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ ).

ثانیاً این آیه توبیخی است كه انسان را در برابر كفرانى مذمت می کند که عذر و بهانه ای برای آن ندارد؛ چرا که پروردگارش قبلاً از طریق فرستادگانش به او پیام داده بود اگر کفران کنی عذاب من شدید است[۳] و نیز فرموده بود: هر کس طغیان کند و زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دهد جهنم جایگاه اوست.[۴]

بنابراین انسان در برابر این سۆال جوابى ندارد و نمى‏تواند بگوید: پروردگارا! كرم تو مرا مغرور كرد.[۵]

بهترین و بدترین خلق

در آیات ۶ و ۷ سوره بینه، سخن از بدترین خلق (شَرُّ الْبَرِیَّةِ) و بهترین آنهاست (خَیْرُ الْبَرِیَّةِ). اینکه اینها کیانند؟ با بیان اوصاف در همین آیات و در همین سوره پاسخش آمده است:

بدترین خلق كسانى از اهل كتاب و مشركان هستند که به این آئین جدید (یعنی اسلام) كافر شدند و در آتش دوزخ، جاودانه خواهند ماند.

إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا). بهترین خلق هم کسانی هستند که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ).

اما گذشته از اوصاف، این بدترین ها و بهترین ها به شکل مشخص چه کسانی اند؟

پاسخ این سوال را رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده اند:

آن حضرت در بیمارى ای كه از دنیا رفتند به امیرالمۆمنین علیه السلام فرمودند: على جان نزدیك بیا! آن حضرت نزدیك آمد. بعد فرمود: گوش خود را نزدیك دهانم بیاور این كار را كرد و فرمود: برادرم نشنیده اى این کلام خدا را که فرمود: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ 

برادرم نشنیده اى این کلام خدا را که فرمود: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ؟ عرض كرد: بله شنیده ام. فرمود آنها تو و شیعیانت هستید. مى‏آیید با چهره هایى درخشان و سیراب.

أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ؟ عرض كرد: بله شنیده ام. فرمود آنها تو و شیعیانت هستید. مى‏آیید با چهره هایى درخشان و سیراب. 

سپس فرمود: این آیه را نشنیده ‏اى که فرمود : إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَاأُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ. عرض کرد: بله یا رسول اللَّه. فرمود آنها دشمنان تو و دشمنان شیعیانت هستند.

روز قیامت با چهره اى‏ سیاه، گرسنه و تشنه بدبخت و معذب مى آیند. آن آیه اختصاص به تو و شیعیانت دارد و این آیه براى دشمن تو و شیعیانت هست.[۶]

آیا تمام کارهای دنیا در قیامت دیده می شود؟

پاسخ به این سوال با توجه به آیات ۷ و ۸ سوره زلزله مثبت است؛ زیرا می فرماید: كسى كه به اندازه سنگینى ذره اى كار خیر انجام داده آن را مى بیند (فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ) و هر كس به اندازه سنگینى ذره اى كار بد هم كرده باشد ، آن را خواهد دید (وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) و این یعنی هر کاری که از انسان سرزند؛ چه خوب ؛ چه بد در قیامت آن را مشاهده خواهد کرد (یَرَهُ). 

اما این معنای دریافتی با آیات توبه و حبط عمل سازگار نیست؛ یعنی معنا ندارد کسی توبه کند و خدا گناهش را بخشیده و از بین ببرد و بعد در قیامت شاهد آن باشد و همچنین معنا ندارد خدا اعمال صالح کسی را به دلایلی مانند کفر، حبط کرده و نابود کند؛ آنگاه این شخص آنها را در قیامت ببیند و از ثوابشان بهره مند شود.

این به ظاهر معما را آیاتی مانند آیه ۱۶۰/ انعام حل می کنند که می فرمایند: هر كس كار نیك بیاورد، پاداشش ده برابر آن است (مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا )، و آنان كه كار بد بیاورند، جز به مانند آن مجازات نمی شوند (مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا).

همانگونه که ملاحظه می شود عملی در قیامت به حساب می آید و بالطبع دیده می شود که صاحبش بتواند آن را به صحنه قیامت برساند؛ اما اگر به دلیل توبه (در کارهای ناپسند) و یا حبط (در کارهای پسندیده) نابود شد و از بین رفت دیگر به قیامت نمی رسد تا دیده شود و محاسبه گردد.[۷]

وسواس خنّاس چیست؟

در آخرین سوره قرآن کریم سخن از وسواس خنّاس است که انسان از آن به خدا پناه می برد (قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاسِ ... مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ). اما این وسواس خناس یعنی چه؟

آیات بعد توضیح می دهد که خناس کیست و یا چیست؛ می فرماید: خناس همان كسى است كه در سینه هاى انسانها وسوسه مى‏كند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).

اما 

خناس همان كسى است كه در سینه هاى انسانها وسوسه مى‏كند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).

برای توضیح بیشتر باید گفت: واژه «وسواس» در اصل صداى آهسته اى است كه از به هم خوردن زینت آلات برمى خیزد. بر این اساس به هر صداى آهسته نیز وسواس گفته می شود و بعد به خطورات و افكار بد و نامطلوبى كه در دل انسان پیدا مى‏شود و شبیه صداى آهسته اى است كه در گوش مى خوانند نیز اطلاق گردیده است. «وسواس» در آیه مورد بحث به معنى اسم فاعل (وسوسه‏گر) آمده است.

«خَنّاس» هم از ریشه «خُنُوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است و این برای آن است كه شیاطین هنگامى كه نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى ‏كنند و از آنجا كه این امر غالباً با پنهان شدن توأم است ، این واژه به معنى «اختفاء» نیز آمده است.

بنابراین مفهوم آیات چنین می شود: بگو من از شر وسوسه گر شیطان صفتى كه از نام خدا مى گریزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم.

و این هشدارى است به همه رهروان راه حق كه منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند؛ یا برنامه هایشان را در شكل انحرافى مشاهده كنند؛ هرگز چنین نیست.

آنها وسواس خنّاسند و كارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا كارى و ظاهرسازى و مخفى كردن حق.

اگر آنها در چهره اصلى، ظاهر شوند؛ اگر آنها باطل را با حق نیامیزند و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند؛ به گفته على علیه السلام «لم یخف على المرتادین؛ مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نخواهد ماند»؛ اما آنها همیشه قسمتى از این مى گیرند و قسمتى از آن و به هم آمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنان كه امیر مۆمنان علیه السلام در ادامه همین سخن مى فرماید: «فهنالك یستولى الشیطان على اولیائه؛ و این چنین شیطان بر دوستان و پیروانش تسلط می یابد.[۸] [۹]

خداوندا ما را به نور معارف قرآن هدایت کن و توفیق پیروی تمام و کمال از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ما عنایت فرما و ما را از شر وسواس خناس محفوظ بدار. آمین! یا رب العالمین

پی نوشت ها :

۱. کافی ۱/۴۳۵. این روایت طولانی است و ما تنها بخش مرتبط با بحث را در اینجا ذکر کردیم.
۲. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم ۱۵/ ۲۶۸
۳. ۷/ ابراهیم علیه السلام
۴. ۳۷-۳۹/ نازعات
۵. ر.ک به المیزان فی تفسیر القرآن ۲۰/ ۲۲۴

۶. بحار الأنوار ۲۴/۲۶۳/ حدیث ۲۲
۷. برگرفته از درس‌های تفسیر آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)
۸. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
۹. برگرفته از تفسیرنمونه ۲۷/ ۴۷۲-۴۷۳

ادامه مطلب
شنبه 19 مرداد 1392  - 5:20 PM

فرهنگ،
ابومنصور جمال‌الدین، حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی معروف به علامه حلّی، از علمای شیعه قرن هشتم قمری بود.

 
ولادت و خاندان 
چنانکه نقل است مولای متقیان علی علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه های بابل روی تل بزرگی ایستاد و اشاره به بیشه و نیزاری نمود و این سخن را فرمود:اینجا شهری است و چه شهری !
اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد: یا امیرالمومنین ! می بینم از وجود شهری در اینجا سخن می گویی ، آیا در اینجا شهری بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟
فرمود: نه ! ولی در اینجا شهری به وجود می آید که آن را «حله سیفیه» می گویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا می کند و از این شهر مردمی پاک سرشت و مطهر پدید می آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه می شوند.ابومنصور جمال‌الدین حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی در شب جمعه ۲۷ رمضان ۶۴۸ قمری، برابر ۹ دی ۶۲۹، در شهر حله (محلی بین کربلا و نجف) به دنیا آمد.نیاکان او از طرف پدر به اهلِ مطهر که خاندانی اهل تقوا و دانش بوده‌اند می‌رسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد.
پدرش سدید الدین یوسف ابن مطهر حلی، از دانشمندان و فقهای بزرگ و بسیار شجاع و با تدبیر، مادرش زنی فاضله و بلند مرتبه از خاندان بنی سعید، برادرش رضی الدین صاحب «العددالقویه لدفع المخاوف الیومه» که سیزده سال از علامه بزرگتر بود. 
 
 
خواهرش همسر مجدالدین ابوالفوارس که دو فرزند او از شاگردان علامه بودند. لقب او آیت الله، و جمال الدین فاضل بود و کنیه اش "ابومنصور" و "ابن مطهر" در سخنان بزرگان از او با لقب "علامه" و "علامه دهر" نام برده شده است.
از همان کودکی در محضر پدر، علوم تفسیر، حدیث و صرف و نحو را یاد گرفت، آنگاه در خدمت دایی خود "نجم الدین حلی" معروف به محقق حلی به تحصیل علم پرداخت. او آنقدر هوش و استعداد سرشار و حدیث در کار و علاقه به تعلیم علوم مختلف نزد اساتید بزرگ از خود نشان داد که خیلی زود تمام مدارج علمی را طی کرد و آنطور که نقل کرده اند: هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که به درجه اجتهاد رسید و در جوانی به تالیفات پرداخت.
در سن ۲۶ سالگی به نگارش فقه و اصول مشغول شد بطوری که آثارش امروزه جزء مهمترین کتب شیعه و مورد استفاده دانشمندان است. علامه حلی یکی از پرکارترین و موفق ترین فقهای نامدار شیعه از نظر تالیف به شمار می آید. طبق شمارشی که از تالیفات او به عمل آورده اند با تقسیم به روزهای عمر او، به هزار سطر در هر روز عمر او رسیده است. 
 
بقیه در ادامه مطلب ...
ادامه مطلب
شنبه 19 مرداد 1392  - 5:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 622

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6217926
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی