به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

از آنجا که جایگاه زن فلسطینی از برادران فلسطینی‌اش پائین‌تر نیست، تصمیم گرفتم دومین زن استشهادی باشم و راهی را که شهید وفاء ادریس شروع کرد ادامه دهم،

خبرگزاری فارس: خانم معلم قرآن کابوس اسراییل شد + عکس

 

 وی الگویی بی‌مانند برای زنان جوان، مؤمن و مجاهدی است که جان خویشتن را به خدا فروخت و راضی گشت تا از جسد خود پلی برای کاروان مقاومت روز افزون فلسطین، آتشی شعله‌ور برای انتقام‌گیری از دشمنان خدا، دین و بشریت که به سرحد گستاخی و تجاوز و استکبار رسیده‌اند، بسازد.

او نمونه‌ای کم‌نظیر برای آرزویی که از یأس و ناامیدی برآمده و مثالی است از پافشاری جوانی که شکست و از پا افتادن را نمی شناسد و الگویی بارز از اراده آهنین است که شکست و سستی را به خود راه نمی‌دهد و جز به پیشرفت و تعالی راضی نمی‌شود.

وی تجسمی عینی از میثاق محکم و بیعت خالصانه با خداوند تبارک و تعالی و دلدادگی کامل به دین و عقیده است که زندگی خود وقف و قربانی راه متعالی خویش نمود.

 

 

 

کودکی شهید دارین محمد‌توفیق‌ابوعیشه

 

این شهید مجاهد کسی نیست جز دارین محمد توفیق ابوعیشه، 22 ساله که در شهر «بیت وزن» واقع در نابلس و در خانواده‌ای پر جمعیت متشکل از پدر و مادر و 8 دختر و 2 پسر بالید. او در دانشکده ادبیات (زبان انگلیسی) دانشگاه ملی «النجاح» مشغول به تحصیل بود تا این که در آخرین سال با جانفشانی‌اش پیش از این که فارغ‌التحصیل شود، به فوز رفیع شهادت نائل آمد.

حیات وی مانند هر مؤمن آزاده و مخلص که به سوی خدای خود رو می‌کند، آکنده از التزام و پایبندی کامل به اصول و مبانی شریعت مقدس اسلام در تمامی زوایای زندگی بود. اخلاق بسیار نیکویش او را محبوب دل همه دوستان، همسایگان و آشنایان کرده بود.

«دارین» از همان زمانی که به دانشگاه «النجاح»‌ نابلس - که بسیاری از مجاهدان و مبارزان و استشهادیین دانش‌ آموخته آن دانشگاه می‌باشند - وارد شد، فعال و سرشار از شور و نشاط در انجمن اسلامی و عنصری فعال در بسیاری از فعالیت‌ها بود. این امر موجب گشت او از نزدیک با مسائل ملی کشورش در ارتباط باشد و پیوسته با دغدغه‌ها و سختی‌های ملت خود دست و پنجه نرم کند. این امر در وی آتشفشانی از خشم و نفرت پنهان ایجاد کرد و هر لحظه مترصد فرصتی مناسب برای انداختن گدازه‌ها و پاره‌های آتش خویش بر سر صهیونیست‌ها و اشغالگران بود.

با شروع انتفاضه الاقصی و جاری شدن سیل خون‌های پاک و شروع انواع کشتار و شکنجه و قلع و قمع، «دارین» پی برد که زمان موعود و فرصت گمشده‌ای که مدت‌ها در انتظارش بود برای آشکار کردن کینه و انتقام‌جویی از جنایات اشغالگران و در آغوش کشیدن ‌شهادت و جهاد در راه خدا فرا رسیده است.

هر روز که می‌گذشت شوق شهادت در دل «دارین» به وسعت نور، حق عدالت و آزادی افزایش می‌یافت. سنگینی سختی‌هایی که با ملتش همراه بود، موجب گشت طاقت وی تمام شود و نتواند شاهد حضور بلدوزرهای نظام اشغالگری باشد که هر روز خانه و کاشانه فرزندان ملت فلسطین را بر سرشان ویران، آرزوها و امید آنها را نابود کرده و تلاش می‌کند تا پیوستگی آنها به جغرافیای سرزمینشان را از بین ببرد و آنان را مجبور به سازش و تسلیم در برابر دسیسه‌ها و سیاست‌های صهیونیستی نماید و یا به اجبار از وطن و دیار خود کوچ دهد.

 

 

 

این میان دارین به جای آن که منتظر بماند که کسی به آنان کمک و یاری رساند، یا عرصه جهاد و مبارزه را منحصر به مردان بداند یا به ایفای نقش‌هایی که کمترین خطر را به همراه دارد (و با سنت‌هایی که جامعه محافظه‌کار فلسطین تا آن زمان به آن عادت کرده بود هماهنگی داشت) بسنده کند، تصمیم گرفت با اراده فولادین و عزمی فاطمی که سستی به آن راه نداشت به میدان آید و برای پیروزی فرزندان ملت خویش اقدامی تحسین‌برانگیز انجام دهد.

دارین توانایی این را داشت که نقش‌های مشخص شده برای زنان در راستای خدمت به وطن و مقاومت را ایفا کند؛ نقش‌هایی چون تربیت اجتماعی مبتنی بر اصول ناب ملی، و سرپرستی خانواده در موقع شهادت یا بازداشت همسر، برادر و یا پدر، یا ارائه انواع کمک‌های ممکن در عرصه نبرد بی آن که به طور مستقیم وارد جنگ شود و یا دیگر نقش‌های مهم و ماموریت‌های ارزشمند را بپذیرد؛ اما او همت، اراده و انگیزه‌ای والاتر داشت و در رسیدن به تعالی و کمال اصرار بیشتری نشان می‌داد.

بنابراین عزم خود را جزم کرد و اراده نمود تا دیوارهای عرف و مفاهیم رایج را شکسته و گامی عملی و مهم‌تر در زندگی خود بردارد و به آرزوها و خواسته ارزشمند خویش برسد.

این مرحله از تکامل که دارین به آن رسید موجب شد تا وی تمامی آرزوها و رویاهای خود و نیز دیگر اولویت‌هایش را فراموش کند و دیگر چندان به فکر تحصیلات و فراغت از تحصیل نباشد (هرچند او در تحصیلات خود موفق بود و آخرین سال تحصیلی‌اش را سپری می‌کرد).

وی ایده‌آل دیگر را در سر می‌پروراند و تلاش می‌کرد به هدفی دیگر دست یابد و از انجام هر اقدامی که او را به تحقق این هدف نزدیک می‌کرد هراسی نداشت. وی دائما به دیدار خانواده و بستگان شهدا می‌رفت، و در غم و دردهایشان با آنها شریک بود. «دارین» در تشییع پیکر شهدا زیاد حضور پیدا می‌کرد و همچنین زبانش از ذکر شهادت و یاد شهدا آرام نمی‌گرفت.

 

 

 

دارین در تلاش بود رویا و آرزوی بزرگ زندگی خود را محقق سازد حت ییک لحظه درنگ به خود راه نداد. یک بار نزد شیخ جمال منصور از رهبران حماس که اشغالگران صهیونیستی در اواخر ژوئیه 2001 وی را ترور کردند رفت. اما شیخ منصور از پذیرش و برآورده کردن خواسته‌اش (انجام عملیات استشهادی) امتناع ورزید.

پاسخ شیخ جمال منصور، «دارین»‌ را منصرف نکرد و او همچنان بر عزم و عهد خود باقی ماند و بی آن که خستگی و ملالت به وی رخنه کند. در جستجوی کسی برآمد که دست وی را بگیرد و به سوی هدف والا و مقصود نهایی‌اش هدایت کند.

تحلیلگران سیاسی نزدیک به حماس علت امتناع شیخ منصور از پذیرش خواسته دارین را چنین بیان می‌کنند که وی عضو دفتر سیاسی جنبش حماس بوده و این دفتر ارتباط مستقیمی با شاخه نظامی این جنبش که مختص اجرای عملیات نظامی، جهادی و استشهادی است؛ استشهادیون را گزینش و سازماندهی می‌کند، ندارد و این عمل شیخ منصور موضوعی سیاسی یا دینی برای نفی بسیج کردن زنان استشهادی نبوده است.

با سپری شدن سال اول انتفاضه و آغاز سال جدید رویارویی فلسطینی - صهیونیستی، دارین همچنان در جستجوی راه نجاتی بود تا وی را به آرزوهایش برساند، تا این که خبرگزاری‌ها خبر انجام اولین عملیات استشهادی توسط یک زن را منتشر کرده و اعلام شد که وفاء ادریس در دل قدس غربی به تاریخ 27/1/2002 میلادی عملیات استشهادی انجام داده است. این خبر شوق به شهادت را در دل دارین شعله‌ورتر گردانید و مطمئن شد که بیش از هر زمان دیگری به آرزویش نزدیک شده است و راه برای تحقق سودایی که روزها و شب‌ها در میان استخوان‌های سینه‌اش محبوس شده بود گشوده شده است. وی گمشده خود را در گردان‌های شهدای الاقصی یافت که با انجام عملیات استشهادی توسط دارین و مجهز کردن وی به مواد منفجره و ادوات لازم برای اجرای عملیات موافقت کردند، و با این که عضو جنبش حماس بود، تلاش برای کسب رضایت رهبران حماس را رها نمود.

 

 

 

مادر شهید دارین ابوعیشه

 

عملیات شهید وفاء ادریس در تاریخ 27/1/2002 انجام گرفته بود، با انجام عملیات توسط دارین در بیست و هفتم ماه بعد در یکی از مراکز پلیس صهیونیستی در یافا واقع در اراضی اشغالی سال 1948 موافقت گردید.

با فراهم آمدن تمامی تجهیزات لازم از فانوسقه گرفته تا افرادی که مسئول رساندن وی به مکان اجرای عملیات بودند، لحظه موعود نزدیک گشت و دارین وارد مرحله‌ای جدید شد که در زندگی وی مانند نداشت.

می‌توان این مرحله را چنین توصیف کرد:‌ مرحله زندگی با خداوند و به دور از تمامی لذات و خوشی‌های دنیایی. این عبارات در اظهارات مادر «دارین» آشکار می‌گردد که گفت: «دخترم در شب شهادتش به پا خاسته و تلاوت قرآنش بیشتر شد و تا سپیدم دم به همین حال بود.» دارین فردی واقعا متدین بود که از روزه گرفتن و قرائت قرآن و شب زنده‌داری جدا نمی‌شد؛ اما در شب شهادتش نماز و ذکر و عبادتش بیش از پیش شده بود.

در آن صبح عطرآگین و زیبا که دارین زیباترین صبح زندگی‌اش را تجربه می‌کرد از خانه خارج شد و کمربند حاوی مواد منفجره را بر خود بست و سوار خودرویی شد که وی را به همراه دو تن از مبارزان فلسطینی به مکان اجرای عملیات می‌برد. هرچه از فاصله‌اش با مکان عملیات کاسته می‌شد اقدامات امنیتی صهیونیست‌ها بیشتر می‌شد و موانع نظامی آنها در هر نقطه‌ای عیان می‌گشت؛ به طوری که انجام این ماموریت برای دارین و همراهانش به شدت سخت و تقریبا محال می‌شد. گویا که از قبل به دستگاه‌های امنیتی صهیونیستی در مورد اقدام یکی از گروه‌های مقاومت برای انجام عملیات استشهادی در آن روز پیام هشدار دهنده‌ای رسیده بود.

اما ناگزیر باید مسیر طی می‌شد. دارین در نیمه‌های راه بود که گشتی‌ها و موانع صهیونیستی از هر طرف خودرو حامل وی را محاصره کردند، در حالی که شکست نقشه آنان موجب نگرانی همه شده بود، خودروی حامل دارین و دو همراهش به پست ایست - بازرسی «مکابیم» واقع در حد فاصل قدس و «تل‌آویو» رسید و سربازان صهیونیست اقدام به بازرسی خودرو و سرنشینان آن نمودند. دو همراه دارین به نام «حافظ مقبل» و «موسی حسونه» به سرعت از خودرو پیاده شدند و کارت شناسایی خود را ارائه دادند و به سربازان اعلام کردند که سومین سرنشین خودرو خواهرشان می‌باشد و آنها در راه بازگشت به منزل هستند. سربازان بر بازجویی و شناسایی کامل دارین اصرار داشتند. در این هنگام دارین از خودرو پیاده شد و به طرف سربازان رفت و به گونه‌ای که گمان می‌رفت می‌خواهد دستورشان را اجرا کند و کارت شناسایی خود را نشان دهد، اما به محض این که به آنان نزدیک شد دکمه انفجار بمب‌هایی را که به خود بسته بود، فشار داد و او ...

دو همراه وی زخمی و به دست سربازان بازداشت شدند. ارتش رژیم صهیونیستی تنها به زخمی شدن سه صهیونیست اعتراف کرد.

مادر دارین «وفیقه ابوعیشه» آخرین لحظه‌هایی را که با دخترش سپری کرده بود چنین توصیف می‌کند: «او رفت و با من خداحافظی نکرد و من هیچ رفتار غیر عادی در وی مشاهده نکردم و تنها چیزی که به یاد می‌آورم این است که وی هنگامی که ظهر چهارشنبه (روز شهادتش) وارد منزل شد، گفت: مادر عجب غذای خوش‌بویی و چه دست‌پخت خوبی داری. اما دارین از آن غذا نخورد چون روزه بود.»

مادر دارین در جمع آشنایان که برای تسلیت به منزل وی آمده بودند گفت: «دارین نسبت به آنچه که پیرامونش رخ می‌داد بسیار حساس بود و هنگامی که خبر شلیک گلوله به زنان باردار که در راه رفتن به زایشگاه بودند را شنید شروع کرد به گریه کردن و آرزو کرد کاش قدرتی می‌داشت تا انتقام این زنان مظلوم را از دشمن بگیرد.»

مادرش می‌افزاید: «دارین چند ساعت قبل از وقوع عملیات با منزل تماس گرفت و به آنان خبر داد که در مکانی است که خروج از آنجا سخت است، در این هنگام احساس کردم که دخترم قصد انجام کاری دارد. قلب مادر دروغ نمی‌گوید و شناختم از دخترم به من گواهی می‌دهد که صبر او تمام شده و اگر اوضاع به همین منوال باشد برای زندگی و حیات ارزشی قائل نخواهد بود.»

ابتسام خواهر وی لحظه آخری که دارین را دیده چنین توصیف می‌نماید: «هنگامی که دارین از خانه خارج شد، گفت: من برای خرید کتاب می‌روم، چند ساعت بعد برگشت، بعد دوباره از خانه خارج شد و لیکن نفهمیدیم کجا می‌رود؟ تا این که در ساعت بیست و دو عصر چهارشنبه به ما تلفن زد و گفت: «نگران من نباشید، ان‌شاءالله برمی‌گردم، نگران نباشید و به خدا توکل کنید. صبح پیش شما خواهم بود»، این آخرین کلماتی بود که من از وی شنیدم و مادرم نیز همین کلمات را از خواهرم شنید.»

 

 

 

ابتسام به این نکته اشاره می‌کند که خواهرش عهد بسته بود سربازان صهیونیست را تکه تکه کند و سوگند خورده بود علیه صهیونیست‌هایی که بر زنان باردار فلسطینی آتش گشودند عملیات استشهادی انجام دهد. وی می‌افزاید: «هنگامی که جوانی از روستای «زواتا» - واقعی در نزدیکی محل سکونت ما - چند روز پیش از شهادت وی، شهید شد، دارین به خانواده این جوان سر زد و دستمال خود را به خون شهید متبرک کرد و سوگند خورد که انتقام این شهید را می‌گیرد.»

ابتسام با ناراحتی می‌گوید: «دارین عضو جنبش فتح یا گردان‌های شهدای الاقصی نبود، او از فعالترین دانشجویان انجمن اسلامی، شاخه دانشجویی حماس در دانشگاه النجاح بود، اما هنگامی که حماس خواسته وی را نپذیرفت، به خاطر شوق زایدالوصفی که به شهادت داشت، از پا ننشست و زمانی که متوجه شد در گردان‌های شهدای الاقصی خواسته‌اش پذیرفته خواهد شد، درنگ نکرد و در این گردان‌ها آماده انجام عملیات استشهادی شد.»

پس از شهادت دارین خانواده‌اش عکس دخترشان را منتشر کردند که در این عکس پارچه سبزی که شعار جنبش حماس بر آن نقش بسته بود، به خود پیچیده و چاقویی به دست گرفته و به هیبت شهادت‌طلبان (قبل از شهادتشان) در آمده است.

از همان لحظات اولیه انتشار خبر شهادت دارین، نشانه‌های عزت و سرافرازی در سیمای اعضای خانواده ابوعیشه به روشنی مشاهده می‌شد، خانواده ابوعیشه، از خانواده‌هایی است که اصالت و پایبندی شدیدش به دین، عقیده و مبارزه در راه مسئله فلسطین شناخته شده است چرا که دو تن از اعضای این خانواده پیش از دارین دست به عملیات استشهادی مشابهی زده‌اند.

در بیست و پنجم ژانویه 2002 میلادی «صفوف ابوعیشه» پسردایی دارین عملیاتی استشهادی در ایستگاه اتوبوس‌های قدیمی در «تل‌آویو» انجام داد و صهیونیست‌های بسیاری را کشته و زخمی کرد. چند روز بعد عمر حافظ، پسرخاله شهید عملیات استشهادی مشابهی در نزدیکی شهرک «میحولا» در منطقه الاغوار انجام داد و زخم عمیقی در پیکره صهیونیست‌ها ایجاد کرد.

این ثمره سیره پاک دارین بود که حیات خود را به خداوند بخشید و با روحش در راه دین و عقیده و ملتش فریاد برآورد تا با شایستگی تمام اثبات کند که میدان عمل صادقانه و خالصانه‌ تنها از آن جنس مذکر نیست؛ بلکه زنان می‌توانند اعمال بس صادقانه‌تر و خالصانه‌تر انجام دهند. نام دارین به آمار و ارقام زنان استشهادی در انتفاضه الاقصی افزوده شده و وی به عنوان دومین زن استشهادی شناخته شده است و واقعیت به وضوح گواهی می‌دهد که وی از جمله کسانی است در تلاش برای نیل به شهادت و جاودانی و به کارگیری تمام توان برای برآورده ساختن آرزوی خود در عرصه مبارزه و جهاد و نیز آرزوی عملیات استشهادی از آغاز انتفاضه تاکنون گوی سبقت را از دیگران ربوده‌اند.

روح دارین ابوعیشه اهل روستای بیت وزن هنوز زنده است و در دل‌های ملت فلسطین به حق او در ادب و اخلاق نیکو و همت و والا و عمق اخلاص و یاری‌رسانی به ملت خویش همچون کوه سربلند و استوار بود. اگر چه او تنها دختری جوان بود؛ اما سرانجامش گواهی می‌دهد که با هزار، بلکه هزاران مرد و حتی بیشتر برابری می‌نمود.

وصیت‌نامه شهید دارین ابوعیشه

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

با سلام و صلوات بر سرور مجاهدین و آقای ما حضرت محمد صلی‌الله علیه و سلم.

اما بعد: خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «فاستجاب لهم ربهم انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتهاالانهار ثواباً من عندالله و الله عنده حسن الثواب» (‌آل عمران 195)

«پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که:] یقینا من عمل هیچ عمل‌کننده‌ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی‌کنم پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه‌هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، قطعا بدی‌هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت‌هایی که از زیر [درختان] آن نهرها جاری است، وارد می‌کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست. (ترجمه استاد انصاریان).

از آنجا که جایگاه زن فلسطینی از برادران فلسطینی‌اش پائین‌تر نیست، تصمیم گرفتم دومین زن استشهادی باشم و راهی را که شهید وفاء ادریس شروع کرد ادامه دهم، پس در راه خداوند تبارک و تعالی و برای گرفتن انتقام پیکرهای برادران شهیدمان و انتقام حرمت پایمال شده دینمان و حرمت شکسته شده مساجد و مسجدالقصی و خانه‌های خداوند که اشغال شده و به کاباره‌هایی برای اهانت به دین ما و رسالت پیامبرمان تبدیل گشته که در آن محرمات الهی را مرتکب می‌شوند، جان ناچیز خود را تقدیم می‌کنم.

جسم و جان تنها سرمایه‌ای است که داریم، پس آنها را در راه خدا می‌دهیم تا بمب‌هایی باشیم که صهیونیست‌ها را می‌سوزاند و افسانه قوم برگزیده خداوند را از بین می‌برد. زن مسلمان فلسطینی در گذشته و حال همواره در خط اول مسیر جهاد بر ضد ظلم قرار داشته و دارد، لذا من و تمام خواهران خود را به پیمودن این راه فرا می‌خوانم. چون این وادی، وادی تمامی آزادگان و افراد شریف و نجیب است؛ لذا از هر کس که به دنبال حفظ عزت و شرف است دعوت می‌کنم قدم به این راه بگذارد تا جنایتکاران صهیونیست بدانند که در برابر عزت و عظمت مقاومت ما و جهاد ما هیچ چیز نیستند. تا شارون بزدل بداند هر زن فلسطینی، ارتشی از استشهادیون را متولد خواهد کرد. اگرچه او همه تلاش خود را بکند تا در دل‌های مادران مرگ بنشاند و بداند که نقش زن فلسطینی به گریه بر همسر و برادر و پدر ختم نمی‌شود، بلکه ما با جسم خود به بمب‌هایی انسانی مبدل خواهیم گشت که در هر نقطه منتشر می‌شوند تا خیال واهی امنیت ملت (اسرائیل) را از بین ببرند و در پایان از تمامی مسلمانان و مبارزان عاشق و شیفته آزادی و شهادت می‌خواهم در این راه شریف و ارزشمند یعنی راه شهادت و آزادگی استوار باشند.

دختر شهید شما: داروین محمد ابوعیشه

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 مهر 1391  - 3:24 PM

 

سردار جلالی گفت: اطلاق واژه «مسیح» به شهید بروجردی در کردستان بسیار بااهمیت بود؛ یعنی کسی که پیامبرانه برخورد می‌کرد و با اخلاق خود انسان را دگرگون می‌کرد. شهید بروجردی مصداق عینی این واژه بود.

خبرگزاری فارس: چرا شهید بروجردی «مسیح» کردستان شد؟

 

  «شهید محمد بروجردی» از فرماندهان شاخص دوران دفاع مقدس است که علاوه بر شجاعت و مدیریت، به اخلاق و منش خاص‌اش در برخورد با اطرافیانش مشهور است.

سردار غلامرضا جلالی، رئیس پدافند غیر عامل کشور درباره شخصیت شهید بروجردی چنین می‌گوید:  مهم‌ترین ویژگی شخصیتی شهید محمد بروجردی، رعایت اخلاق و فرهنگ والای او بود. او گرچه تحصیلات زیادی نداشت، اما برخوردش آنچنان بود که همه، در اولین برخورد جذب او می‌شدند.

وی افزود: قبل از آغاز جنگ، بنده برای تأمین اسلحه از سنندج به کرمانشاه آمده بودم، آن زمان شهید بروجردی به فرماندهی سپاه کرمانشاه منصوب شده بود، اما همه مسئولین سپاه کرمانشاه با این انتصاب مخالف بودند، به طوری که اسلحه‌‌خانه سپاه نیز در آن زمان از دادن اسلحه به من خودداری کرد و ‌گفتند باید یک فرد کرمانشاهی فرمانده سپاه باشد نه یک تهرانی و به شدت به دنبال بیرون کردن شهید بروجردی از کرمانشاه بودند.

وی بیان داشت: یک روز، در صف نماز برادری با عصبانیت سیلی‌ایی به صورت شهید بروجردی زد و گفت: شما بچه تهران هستی و باید به شهر خودت برگردی و ما تو را به عنوان فرمانده قبول نداریم؛ اما شهید بروجردی با خونسردی و آرامش تمام، دستی روی صورت او کشید و گفت: برادر احساس می‌کنم خیلی خسته هستی؛ این تنها عکس‌العمل او بود.

این حرکت زیبای شهید بروجردی آنچنان در آن فرد تأثیر گذاشت که بعد از آن ماجرا او با اصرار فراوان به خط مقدم رفت و بعد از چند روزی به شهادت رسید.

سردار جلالی یادآور شد: شهید بروجردی بعدها به سنندج رفت و مسئولیت صحبت کردن با گروهک‌ها و کومله‌‌ که در زندان بودند را برعهده گرفت. او با اجازه حاکم شرع، با محکومین به اعدام صحبت می‌کرد و در بعضی از شب‌ها در سلول آنها می‌خوابید تا بفهماند که به آنها اطمینان دارد و با آنها صحبت می‌کرد؛‌ به طوری که کسانی که حکم اعدامشان صادر شده بود، با صحبت‌های شهید بروجردی توبه کردند و شهید بروجردی نیز از حاکم شرع عفو مشروط برای آنها گرفت و آنها به عنوان پیشمرگ تواب مسلمان در جنگ جانانه جنگیدند و برخی‌هاشان به شهادت رسیدند.

وی خاطرنشان کرد: اطلاق واژه «مسیح» به شهید بروجردی در کردستان بسیار بااهمیت بود؛ یعنی کسی که پیامبرانه برخورد می‌کرد و با اخلاق خود انسان را از این رو به آن رو می‌کرد. شهید بروجردی مصداق عینی این واژه بود.

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 مهر 1391  - 3:19 PM

 

 منطقه عملیاتی «مسلم‌بن‌عقیل»؛ تل زینبیه مادران شهدای مفقودی است که 30 سال چشم به راه گمشده‌هاشان نشسته‌اند.

خبرگزاری فارس: تل زیبنیه کربلای ایران کجاست؟

 

  اینجا سومار است؛ منطقه عملیاتی مسلم بن عقیل؛ تل زینبیه مادران شهدای مفقود که 30 سال است در اینجا دنبال گمشده‌‌های خود می‌گردند؛ اینجا آخر دنیاست.

ارتفاعات گیسکه

میان تنگ؛ جایی که دلتنگ شهدا می‌شوی؛ جایی که کاش پای مادران شهدا به اینجا نرسد؛ مادران شهدای مفقود «بهروز صبوری»، «کاظم زارع بنات کوکی» و شهید «سیدجواد موسوی» که مادرش سال‌هاست در خانه کاه‌گلی‌اش زندگی می‌کند و می‌گوید «اگر بچه‌ام بیاید ببیند من نیستم، می‌گوید مادرم منتظرم نبود؟»

آن یکی مادر شهیدی است که هر شب رختخواب بچه‌‌اش را پهن می‌کند تا وقتی از سفر طولانی برگشت، رفع خستگی کند؛ مادری که در خانه‌اش را باز گذاشته و سال‌هاست چشم به راه فرزندش نشسته است. مادر شهید مفقود «عبدالمجید امیدی» هم سال‌ها زیر باران می‌رفت و می‌گفت الان پیکر مجیدم زیر باران است؛ اینجا مسیری است که بوی عطر کربلا می‌دهد.

 

ارتفاعات گیسکه

عملیاتی با رمز «یا ابوالفضل‌العباس(ع)»؛ وقتی رزمنده‌ها رمز عملیات را شنیدند، آب قمقمه‌هایشان را خالی کردند یا قمقمه‌هایشان پر بود و لب به آب نزدند؛ شهیدان صیادشیرازی و همت و شهید مفقود «ابراهیم هادی» هم در این عملیات حضور داشتند.

* گیسکه کجاست؟

ارتفاعات گیسکه مشرف به شهر سومار و در نقطه صفر مرزی با شهر مندلی عراق واقع است؛ این منطقه از ابتدای جنگ در سال 59 تا سال 61 در تصرف دشمن قرار داشت و نیروهای عراقی با تصرف گیسکه و تسلط بر منطقه وارد شهر سومار و نفت شهر شده بودند.

ارتفاعات گیسکه

عملیات «مسلم بن‌عقیل» در منطقه سومار به عنوان یک منطقه عملیاتی وسیع و گسترده، همسو با نیروهای ارتش، سپاه و نیروی هوایی در نهم مهرماه 1361 با هدف حفظ تحرک جبهه‌ها، منفعل کردن دشمن، ارتقای کیفی و کمی سازمان رزم خودی و آزادسازی مناطق اشغالی طراحی و آغاز شد. دلیل نام‌گذاری این عملیات به مسلم بن عقیل، تقارن آن با ایام مسلمیه یعنی ایام عرفه بود.

این عملیات در سه محور سان‌واپا، سلمان‌کشته و ارتفاع گسیکه اجرا شد که دشمن، آتش سنگینی را روی منطقه می‌ریخت اما رزمنده‌ها مقاومت کردند و این ارتفاعات از تصرف نیروهای بعث خارج شد و تا پایان جنگ نیز در اختیار نیروهای اسلام قرار داشت.

* دعای توسل قبل از عملیات مسلم‌بن عقیل

شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی، شب عملیات بعد از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا در قرارگاه، دعای توسل خواند. فرماند‌هان هم توسل کردند و بعد از خواندن روضه، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی، امام زمان (عج) را قسم داد که به فرزندانش عنایتی کند؛ آیت‌الله اشرفی اصفهانی، پنجمین شهید محراب بعد از حضور در این عملیات توسط منافقین به شهادت رسیدند.

* عملیات «بدر» صدر اسلام در دفاع مقدس

در این عملیات یکی از برادران سپاه زخمی ‌شد و به بیمارستان اصفهان رفت؛ او در آنجا به خدمت آیت‌الله اشرفی اصفهانی می‌‌رسد و می‌‌گوید: «من همان‌شب خوابی دیدم که در آن گفتند این عملیات مسلم‌بن عقیل مثل آیه 59 سوره مائده در مورد جنگ بدر در صدر اسلام بوده است».

واقعاً همین طور هم بود؛ دشمن از نظر استعداد زرهی و مکانیزه چند برابر ما بود؛ اما رزمنده‌ها به واسطه استقامت، اعتقاد و ایستادگی به فرمان حضرت امام(ره) مقاومت کردند و منطقه را حفظ کردند.

ارتفاعات گیسکه؛ نخستین کاروان‌های راهیان نور غرب

غربت و مظلومیت بچه‌ها همین بس که 30 سال است تعداد بسیار زیادی از شهدای ما هنوز در این منطقه مانده‌اند. یکی از این شهدا «کاظم زارع بنات کوکی» است. پدرش به رحمت خدا رفت؛ مادرش دست به عصا شد؛ برادر بزرگش شهید سردار «محمود زارع بنات کوکی» در عملیات «والفجر 8» قطع نخاع شد و بعداً به شهادت رسید ولی هنوز همه‌شان منتظر پیکر کاظم هستند.

راوی: منصور عیوضی

ادامه مطلب
پنج شنبه 20 مهر 1391  - 3:18 PM

 

حرم مطهر رضوی در ابتدا به صورت بنایی ساده با یک در ورودی با ضریحی چوبی، تسمه‎های فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره بود که در زمان شاه طهماسب صفوی یعنی سال 957 هجری قمری ساخته شد.

خبرگزاری فارس: نکاتی خواندنی از تاریخچه حرم و ضریح رضوی/نصب اولین ضریح در قرن هشتم‌هجری

 

 

- سنگ مرقد نخستین که برای مشخص نمودن مدفن امام بر زمین نصب شده، سنگ بنای ساخت ضریح هم بوده است. آنچه مسلم است تا قرن هشتم هجری قمری ضریحی بر مضجع شریف نصب نبوده است.

- در ابتدا حرم مطهر به صورت بنایی ساده، با مصالح ویژه آن دوران بنا شده بود، چنان که بقعه مطهر تنها یک در ورودی ساده در پیش روی مبارک داشت و دارای تزئیناتی مختصر به سبک آن زمان بود.

- 28 هزار لامپ در حرم امام رضا(ع) روشن است که اکنون علاوه بر 28 هزار شعله برق، شش هزار لوستر نیز در ابعاد مختلف و با قدمت‎های طولانی مورد استفاده قرار گرفته است.

ضریح اول، ضریحی چوبی بوده، با تسمه‎های فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره. این ضریح در زمان شاه طهماسب صفوی یعنی سال 957 هجری قمری ساخته و بر روی صندوق چوبی مضجع منور نصب می‎شود. در سال 1311 همزمان با تعویض صندوق به دلیل فرسودگی پایه‎ها ضریح برچیده شده، پوشش طلا و نقره و جواهرات آن از چوب‎ها جدا و به خزانه آستان قدس منتقل می‎شود.

- به منظور ساختن آخرین ضریح نخست بر اساس طرح موجود پایه‎ها و ساختار ضریح که ترکیبی از کار آهنگری و نجاری است توسط واحدهای مربوطه در آستان قدس رضوی در نهایت استحکام انجام گرفت و ساختاری مرکب از آهن و فولاد و چوب گردو برای نصب روکش‎ها و پوشش طلا و نقره ساخته شد.

-با آماده شدن طرح استاد فرشچیان کار قلم‌زنی و زرگری و به عبارت دیگر اجرای طرح که اساس کار ساخت ضریح و صورت پذیری آن است از تاریخ دوازدهم بهمن سال 1375 تحت نظارت هنری استاد فرشچیان شروع شد و از میان چند نفر از هنرمندان قلم‌زن توفیق کار قلم‌زنی ضریح مطهر، نصیب استاد خدادادزاده اصفهانی شد.

- پس از چهار سال با کار بی‌وقفه روزانه و شبانه و همچنین با کار متوسط روزانه شش نفر در کمال ظرافت و امتیاز هنری و در نهایت صلابت و استحکام کار قلمزنی پایان یافت و ضریح برای حمل و نصب آماده شد، از ویژگی‎های ضریح مطهر جدید، ضخامت پوشش نقره‎ای آن است که حتی گاهی به بیش از سه میلیمتر می‎رسد.

- سنگ پلاک پیشین مضجع، که مرکب از 12 قطعه سنگ بود برداشته شده، به موزه مرکزی آستان قدس رضوی انتقال یافت و به جای آن سنگ نفیس مرمر یکپارچه به طول 20/2 و عرض 10/1 و ارتفاع 90 سانت که در نهایت جلا و صفا و زیبایی حجاری شده بود، نصب شد.

در اطراف ضریح مطهر به نشانه چهارده معصوم چهارده دهانه به شکل محراب طراحی و اجرا شده است. سیر نقش‎ها و جهت قوس‎های آن یکدیگر را همراهی و تکمیل کرده و مدار یگانه آنها که نهایتاً به مرکز و نقطه واحدی می‎رسد، تداعی کننده اصل اصیل عرفانی مشاهده وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است و نیز وحدانیت ذات باری‎تعالی و قائمیت و بازگشت پذیری کائنات و ممکنات را به او متجلی می‎سازد.

- دو سوره مبارکه «یس» و «هل اتی»، در بالای ضریح مطهر به صورت کتیبه دور تا دور ضریح نوشته شده است، طول کتیبه بالایی یعنی سوره مبارکه «یس» دارای 66/17 و عرض 18 سانتیمتر و طول کتیبه «هل اتی» 76/16 و عرض آن 14 سانت است.

هر دو کتیبه و دیگر خطوط بیرونی و داخلی ضریح مطهر که مشتمل بر آیاتی از کلام الله مجید و اسمای حسنی الهی و نام‎های حجج خداوندی است، در کمال قوت و استحکام توسط خوشنویس نامی جناب آقای موحد نوشته شده است.

-برای اولین بار پوشش داخلی ضریح مطهر، سقف و دیوارهای آن با نقش و نگارها و کتابت اسما الهی، با خاتم‎کاری به طرز بسیار بدیع و زیبا تزیین یافته است.

- حرم مطهر مجموعه‎ای است تقریباً مدور، که مرکز آن مضجع منور امام ابوالحسن الرضا علیه‌السلام قرار دارد، همچنین حرم مطهر که گنبد درخشان و طلایی برفراز آن قرار دارد، تقریباً در مرکز بناهای آستان مقدس واقع شده و از نقطه نظر معماری و هنری بسیار بدیع، استوار، زیبا و دل‌انگیز است.

-سالانه در این حرم مطهر بیش از 700 هزار مُهر نماز مورد استفاده و جایگزین مُهرهای شکسته می‎شود.

- حرم پاک امام، اضافه بر جلال معنوی و جذبه روحانی، و زیبایی و شکوه معماری، مزین به برخی از نفایس ارزشمند است، تعدادی از هدایای بزرگان و حکمرانان گذشته، در قاب‎هایی تعبیه شده، در مکان‎هایی از حرم مطهر، در برابر دید زائران قرار دارد. این جواهرات و نفایس که در هشت قاب چیده شده، شامل 104 قلم اشیای مختلف است. قدیمی‎ترین آنها سلیمانیه‎هایی است، با دور نقره، مربوط به 550 سال قبل، و دیگر شمشیری جواهر نشان و خنجر الماس نشان، و مروارید و تسبیح و انگشترهایی از الماس و برلیان درشت.

ادامه مطلب
جمعه 14 مهر 1391  - 5:00 PM

 

عشق ما به این خاک، تنها از این روست که تو در آن آرمیده‌اى و پیوند ناگسستنى دل ما به این فضاى ملکوتى، از این جهت که تو در آن تنفس می‌کنى و رایحه شوق‌آفرین تو در آن می‌پیچد.

خبرگزاری فارس: چرا به امام رضا (ع) غریب می‌گویند؟

 

  مشرق، از آن زمان که تو در نیشابور، سر از کجاوه برون آوردى و به کرشمه‌ای، آتش شوق بر جگر سوخته خلایق عاشق زدى و صلاى توحید سر دادى و آن را مأمن و پناهگاه محکم و خدشه ‌ناپذیر خواندی، راز ورود به این قلعه را فاش کردی که تویی.

از آن زمان، ما خورشید ولایت تو را در سرزمین قلب‌های خویش همیشه در کار طلوع یافتیم و حیات را بى حضور تو در سرزمین خویش ناممکن فهمیدیم؛ عشق ما به این خاک، تنها از این روست که تو در آن آرمیده‌اى و پیوند ناگسستنى دل ما به این فضاى ملکوتى از این جهت، که تو در آن تنفس می‌کنى و رایحه شوق‌آفرین تو در آن می‌پیچد.

چرا به امام رضا (ع) غریب می‌گویند،فقط به خاطر عزیمت به مرو؟مگر در آنجا شناخته شده نبودند؟

معنای غربت، ناشناس بودن نیست، بلکه «تنها» و بی‌یار و یاور بودن است و چه بسا انسان در میان انبوهی از آشنایان نیز غریب می‌شود؛ مضافاً بر این که حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام به «مرو» عزیمت ننمودند، بلکه به صورت تبعید و به اجبار به مرو منتقل شدند.

از عمده‌ترین دلایل لقب «غریب» برای امام رضا (ع) می‌توان به نکات ذیل اشاره کرد:

الف – تغییر مکان جغرافیایی زندگی، نه تنها برای معصوم (ع) که حجت خدا در زمین و آسمان‌هاست، ناگوار و غربت نیست، بلکه در صورت ضرورت به عنوان یک استراتژی بدان عمل می‌گردید؛ چنان پیامبر اکرم (ص) برای تشکیل حکومت از زادگاه خود مکه به مدینه عزیمت نموده و پس از استقرار حکومت و فتح مکه نیز او خواستند که به شهرش برگردد، فرمود: «ما از جایی که برویم، دیگر بر نمی‌گردیم».

پس از اصرار مردم به پذیرش حاکمیت، از مدینه به کوفه هجرت نموده و آن شهر را مرکز حکومت قرار دادند؛ بردن امام رضا (ع) به سوی مرو نیز به خاطر فشار اذهان عمومی مردم ایران بود که حکومت را حق اهل بیت (ع) می‌دانستند و مأمون برای فریب اذهان عمومی چنین نمود. پس صرف جا به جایی مکانی غربت نیست، بلکه سلب اختیار از اتخاذ محل اقامت برای یک امام این تبعید غربت است. غربت این است که بسیاری از مردم طرفدار و حتی شیعیان خوشحال شدند که «الحمدلله» امام به مرکز حکومت رفتند و حتی نخواستند تأمل کنند که اگر او را برای حکومت می‌برند، پس چرا اجازه نمی‌دهند خانواده‌اش را به همراه ببرد؟! این یک اسارت بود، لذا ایشان وقت خروج به اهل خانه‌ی خود فرمودند: «من می‌روم و شما برای من مجلس عزا برگزار کنید» [یعنی به جای خوشحالی و راضی شدن بفهمید و بفهمانید که این سفر شهادت است]. پس «غربت» در این سفر اجباری بدین معنا است نه به خاطر نقل مکان از مدینه به مرو.

ب – پدر ایشان، حضرت موسی‌ بن جعفر علیه السلام که سالیان درازی از عمر امامت خود را در زندان‌ها و تحت شکنجه‌ها گذراندند و عاقبت نیز در حبس و زیر شکنجه به شهادت رسیدند، نمایندگانی تحت عنوان «نماینده‌ی امام» در میان مردم داشتند که از سویی رابط بودند و از سوی دیگر وجوهات شرعیه را اخذ و در موارد امر امام مصرف می‌کردند. این نمایندگان پس از شهادت ایشان، به خاطر آن که وجوهات اخذ شده را تصاحب کنند، هیچ یک امامت علی بن موسی (ع) را نپذیرفتند، برخی گفتند امام شهید نشده، برخی دیگر گفتند او همان امام زمان است و بر می‌گردد ... و شیعه‌ی هفت امامی نیز آنجا تأسیس گردید. و این خود نشانی دیگر بر غربت آن امام عزیز است.

ج – حتی عموها و عموزاده از ایشان نمی‌پذیرفتند که امام جواد (ع) فرزند ایشان است. خوب تأمل کنید که چه غربتی از این بالاتر است که بستگان نزدیک،‌ فرزندی اولاد انسان را نپذیرند؟! عاقبت گفتند «باید نسب‌شناس بیاوریم» امام (ع) قبول نکردند، چرا که فرمودند «حضرت رسول اکرم (ص) از نسبت دادن اولاد به تأیید نسب‌شناس منع کرده‌اند» اما آنها تنها شرط برای پذیرش را رأی نسب‌شناسان بیان داشتند و به امام نیز گفتند «چون ممکن است هیبت شما نسب‌شناسان را تحت تأثیر قرار دهد، نباید در جمع ما باشی بلکه باید مثل یک کشاورز ساده، با لباس مندرس و کلاه حصیری و ... در مزرعه مشغول کار و بیل زدن باشی.»

امام (ع) به خاطر ضرورت شناساندن امام بعد از خود،‌ مجبور به پذیرش شدند؛ نسب‌شناسان آمدند و این بستگان نزدیک امام جواد (ع) را آوردند و به آنها گفتند «شما بگویید این فرزند کدام یک از ماست؟» آنها نیز پاسخ دادند «هیچ کدام» وقت خروج چشم‌شان به امام در مزرعه افتاد و گفتند «به یقین فرزند آن کشاورزی است که روی زمین کار می‌کند و دلایل خود را نیز بیان داشتند» سپس این عموها و عموزاده که نه امام می‌شناختند و نه حرمتی برای او قائل شده بودند، مجبور به پذیرش و عذرخواهی شدند و این هم خود غربتی بزرگ بود.

د- شایعه‌پراکنی‌های مأمون و دروغ‌پردازی به نام امام (ع) از دیگر دلایل غربت آن حضرت بود و دیگر آنکه تا مرگ مأمون (لعن الله علیه) که ده سال پس از شهادت امام (ع) واقع شد، هیچ کس حق نداشت بگوید که ایشان به شهادت رسیده‌اند و باید می‌گفتند که به مرگ طبیعی از دنیا رفته‌اند.

و - غربت بالاتر، نشناختن تعریف امام، حق امام، جایگاه امام و منزلت امام، حتی در میان شیعانش می‌باشد که شامل همه‌ی معصومین (ع) می‌شود؛ چنانچه در زیارت عاشورا، ابتدا کسانی که «مقام و رتبه» امام را نشناختند مورد لعن (دوری از رحمت الهی) شناخته می‌شوند و در انتها به کسانی که به جنگ با امام پرداختند اشاره می‌گردد.

«و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم، و ازالتکم عن مراتبکم الّتی رتبکم الله فیها، و لعن الله امة قتلتکم».

ادامه مطلب
جمعه 14 مهر 1391  - 4:59 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6182488
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی